فدك ذوالفقار فاطمه (سلام الله عليها)

سيد محمد واحدى

- ۲ -


فدك هديه به حضرت فاطمه

به روايات زيادى ثابت شده است كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم فدك را به حضرت زهرا عليهاالسلام هديه كرد.

در كتب تفسير و حديث اهل سنت، روايات مختلفى در اين باره نقل شده است و تصريح مى كنند كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم فدك را به حضرت زهرا عليهاالسلام داد. اما به چگونگى آن اشاره اى نمى كنند.

از جمله كتب تفسير از اهل سنت كه به بررسى آيات نازل شده در مورد اهل بيت پرداخته است، شواهد التنزيل مى باشد [ مؤلف آن حاكم حسكانى از بزرگان اهل سنت، در قرن پنجم هجرى بوده است. ]، كه در ذيل آيه ى شريفه: (و آت ذاالقربى حقه) به طور يقينى، به هفت نقل و طريق، ثابت كرده است كه حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله و سلم فدك را به حضرت زهرا عليهاالسلام، عطا كرده اند.

سند اين روايات را به ابى سعيد خدرى منتهى مى كند؛ به جز يك مورد كه از حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام نقل كرده است [ شواهل التنزيل 1/ 339. ]

اما متن روايتى كه به هفت طريق نقل كرده اين است:

لما نزلت: «و آت ذاالقربى حقه» [ «و حق نزديكان را بپرداز» ] «دعا رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم قاطمه عليهاالسلام فاعطاها فدكا [ چون آيه ى «آت ذاالقربى حقه» نازل شد پيامبر فاطمه را خواست و فدك را به او عطاء كرد» ] و حافظ ابى بكر هيثمى ذيل همين آيه مى نويسد: دعا رسول اللَّه فاطمه فاعطاها عدكا [ مجمع الطوائد و منبع الفوائد: 7/ 49. ]

سيوطى در درالمنثور سند روايت را به دو نفر منتهى مى كند، يكى به ابى سعيد و ديگرى به ابن عباس [ درالمنثور: 4/ 177. ]

از ابن عباس نقل مى كند: «آنگاه كه اين آيه نازل شد پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم فاطمه عليهاالسلام را خواست و فدك را براى او جدا كرد» [ كنزالعمال: 3/ 767. تفسير فرات الكوفى 1/ 239. ]

اما در نزد علماء شيعه بديهى و ضرورى است كه حضرت رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم فدك را به حضرت فاطمه عليهاالسلام به دستور الهى عطا فرمود. [ تبيان: ج 8/ 253، مجمع البيان: 8/ 306، البرهان 3/ 264. تفسير شبر 388.الميزان: 16/ 189. ]

ما به يك روايت كه در كتب مختلف نقل شده اكتفا مى كنيم:

.. فانزل اللَّه على نبيه صلى اللَّه عليه و آله و سلم: «و آت ذاالقربى حقه» فلم يدر رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم من هم، فراجع فى ذلك جبرئيل، و راجع جبرئيل عليه السلام ربه، فأوحى اللَّه اليه ان ادفع فدك الى فاطمه عليهاالسلام، فدعاها رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم فقال لها: يا فاطمه! ان اللَّه امرنى ان ادفع اليك فدك، قدقبلت يا رسول اللَّه من اللَّه و منك، فلم يزل و كلاؤها فيها حيوه رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم [ كافى: 1/ 622، تهذيب: 4/ 129، وسائل الشيعه، 6/ 366. ]

آنگاه كه آيه ى: (و آت ذاالقربى حقه) نازل شد، پيامبر از جبرئيل سؤال كرد: ذاالقربى كيست؟ جبرئيل از طرف پروردگار وحى نازل كرد: فدك را به حضرت زهرا عليهاالسلام هديه كن. حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله و سلم فاطمه عليهاالسلام را خواست و فرمود: خدا به من امر كرده كه فدك را به تو بدهم. حضرت زهرا عليهاالسلام هديه را قبول كرد و تا زمانى كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم در قيد حيات بود، كارگزاران حضرت زهرا عليهاالسلام در آن مشغول كار بودند.

بعضى از مورخين نوشته اند [ مناقب ابن شهر آشوب: 1/ 142 باب ما ظهر معجزاته بعد وفاته. ]:

حضرت زهرا عليهاالسلام ابتداء عرضه داشت: «شما اُولى به من مى باشيد. تا زمانى كه شما هستيد، من در آن تصرف نخواهم كرد».

پيامبر فرمودند: «دوست ندارم بعد از من براى شما مشكل ايجاد كنند و آن را از شما بگيرند».

حضرت فاطمه عليهاالسلام عرضه داشت: «هر چه شما دستور مى فرماييد.

حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله و سلم مردم را در خانه دخترش جمع نموده و به آنها اعلام فرمود كه فدك مال فاطمه عليهاالسلام است و هر سال نيز به آنها اعلام مى كرد.

اينجا بود كه فاطمه عليهاالسلام اهالى فدك را به عنوان كارگزاران خود باقى گذاشت، ولى تمام امورات آن را به پيامبر صلى اللَّه عليه و آله واگذار كرد. حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله به بيست و چهار هزار دينار با اهالى فدك مقاطعه كرد كه هر سال تقديم حضرت مى نمودند. [ معجم البلدان ماده فدك، بحار: 29/ 166- البته بعضى منابع بيست هزار دينار نوشته اند. ]

فدك بعد از پيامبر

در بررسى منابع اسلامى اولين كلامى كه درباره فدك بعد از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم به چشم مى خورد اين است:

عمر مى گويد: آنگاه كه پيامبر از دنيا رفت نزد اميرالمؤمنين عليه السلام رفتيم- حتما بعد از تمام كردن امر خلافت براى ابوبكر- و از ايشان درباره ى ماترك (اموال) پيامبر سؤال كرديم.

حضرت فرمود: اموال پيامبر براى ما خواهد بود.

گفتيم: خيبر چطور؟

فرمود: براى ماست.

گفتيم: فدك چگونه؟

فرمود: براى ما خواهد بود.

گفتيم اين امور محقق نخواهد شد مگر اينكه با قيچى گردنهاى ما را جدا كنى [ مجمع الزوائد: 9/ 40. ]

اين روايت را فقط اهل سنت نقل كرده اند و در كتب شيعه نديده ام، اما از آنجائى كه به لحاظ سير طبيعى، اين گفتگو قريب به ذهن است آن را ذكر نموده ام.

معمول كار هر سياستمدارى اين است كه منويات و مقاصد خود را بدون درگيرى بدست آورد، اينجا نيز شايد به اميد اينكه بتوانند نظر اميرالمؤمنين عليه السلام را جلب كنند به اين گفتگو نشسته اند، اما از اين طريق نتوانستند به مراد خود برسند و ناچار برنامه هاى ديگرى را طرح كردند كه عبارت بود از مصادره فدك.

اخراج كارگزاران حضرت فاطمه از فدك

در كتب اهل سنت اگر چه تصريحى به اخراج كارگزاران حضرت از جانب ابوبكر نشده است، اما در بابهاى مختلف بدون توجه و عنايت به بحث فدك، اثبات كرده اند كه آن را گرفتند و كارگزاران حضرت را اخراج كردند.

در صواعق [ الصواعق المحرقه: 52، شرح نهج البلاغه ى ابن ابى الحديد: 16/ 219. الغدير 2/ 275. ] باب مدح شيخين مى گويد:

به زيد براى توهين به ابابكر گفتند: ابابكر از حضرت زهرا عليهاالسلام فدك را گرفت. او در جواب گفت: ابوبكر مرد مهربانى بوده است، من هم اگر بودم اين حكم را مى كردم. [ زيد پسر امام سجاد عليه السلام و برادر امام باقر عليه السلام از چهره هايى است كه برعليه امويان قيام كرد و در سال 121 قمرى به شهادت رسيد. اما نسبت اين كلام به زيد صحيح نيست. اهل سنت به خاطر تصحيح عمل خليفه از آنجائى كه زيد شخصيت انقلابى و برجسته اى بود اين نسبت را به او داده اند. ما از جهت تصريح اهل سنت در اين عبارت، به گرفتن فدك، آن را نقل كرديم. ] و جوهرى درباره گفتگوى سيد حميرى و كُميت اين گونه مى نويسد: سيد به كُميت گفت: «آيا تو اين شعر را گفته اى:


  • انى احب اميرالمؤمنين و لا انى احب اميرالمؤمنين و لا

  • ارضى بسب ابى بكر و لاعمرا ارضى بسب ابى بكر و لاعمرا

 

من اميرالمؤمنين را دوست دارم، ولى راضى به ناسزا گفتن به ابوبكر و عمر نيستم.


  • و لا اقول اذا لم يعطيا فدكا و لا اقول اذا لم يعطيا فدكا

  • بنت النبى و لا ميراثه كفرا بنت النبى و لا ميراثه كفرا

 

من نمى گويم آنگاه كه فدك و ارث دختر پيامبر را ندادند كافر شدند.


  • اللَّه يعلم ماذا يأتيان به اللَّه يعلم ماذا يأتيان به

  • يوم القيامه من عذر اذا اعتذرا يوم القيامه من عذر اذا اعتذرا

خدا مى داند چه عذرى خواهند آورد، آنگاه كه در روز قيامت سؤال شوند.

قال: نعم قلته تقيه من بنى اميه و فى مضمون قولى شهاده عليهما انهما اخذا ما كان فى يدها.»

كميت گفت: بله اين شعر را من گفته ام ولى به خاطر تقيه از بنى اميه بوده است، اما در اين شعر تصريح كرده ام كه آنچه در دست حضرت بود گرفتند.

در ذيل اين گفتگو ابن ابى الحديد معتزلى از ابن الصباح نقل مى كند؛ ابوالحسن از من پرسيد كه آيا در اين شعر، كُميت كفر آن دو را ثابت كرد؟ من در جواب گفتم: بله [ سقيفه و فدك 116. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد: 16/ 232. ]

در اين روايات كلمه «اخذا» آمده است كه اثبات مى كند، فدك را از دست حضرت گرفتند.

در كتب شيعه تصريح به اخراج كارگزاران، بدست عمال ابوبكر شده است:

از امام صادق عليه السلام نقل شده است: «آنگاه كه ابوبكر در مسند خلافت نشست، گروهى را به فدك فرستاد تا وكلاء حضرت زهرا عليهاالسلام را خارج كنند» [ تفسير قمى: 2/ 155، اختصاص: 182، بحار: 29/ 127 و 128. ]

عكس العمل حضرت فاطمه

و قتى ابوبكر اموال حضرت، مخصوصا فدك را مصادره كرد؛ حضرت زهرا عليهاالسلام براى مطالبه حق خود قيام كرد حضرت براى پس گرفتن اموال از سه طريق استفاده كرد:

1- براى ابوبكر پيغام فرستاد.

2- خودش براى بيان دعوى در جمع كوچك، اقدام كرد.

3- حضرت در مسجد دادگاه علنى برگزار نمود.

در بعضى روايات كلمه ى «اَرْسَلَتْ» دارد يعنى: حضرت كسى را فرستاد؛ اين كلمه دلالت مى كند كه خود حضرت نرفت، بلكه كسى را براى مطالبه فدك فرستاد.

در بعض روايات كلمه ى «جائَتْ» وجود دارد به قرينه اينكه منتهى مى شود به رد فدك، معلوم مى شود حضرت قبل از آنكه قيام علنى بنمايد براى احقاق حق به مسجد آمده اند. و در بعضى روايات «أتَت فاطمه عليه السلام» دارد كه منتهى به احضار شهود مى شود و فدك را به حضرت نمى دهند و ايشان ايراد خطبه نمى كنند. از اين روايت نيز برمى آيد كه حضرت قبل از قيام علنى به مسجد آمدند و اقامه ى حجت كردند.

از جمع اين دو روايت معلوم مى شود كه حضرت قبل از قيام علنى، چند بار به مسجد آمده اند.

دسته ى ديگر رواياتى هستند كه خطبه حضرت را در مسجد نقل مى كنند.

مخفى نماند كه چگونگى اقدام براى احقاق حق، فقط يك بحث تاريخى است و در استدلال و حقانيت مطلب تأثيرى ندارد. ولى قدرت و دقت حضرت را، در امورات اجتماعى مى رساند و نظم دقيقى را كه هميشه خاندان پيامبر به آن توصيه مى كردند، يادآور مى شود.

براى روشن شدن چگونگى اقدام حضرت براى گرفتن فدك، در اين قسمت چند روايت را مطرح مى كنيم و به تحليل آن مى پردازيم.

روايات

روايت اول:

عايشه مى گويد: «همانا زهرا (عليهاالسلام) دختر پيامبر، كسى را فرستاد نزد ابوبكر و چيزهائى را مطالبه كرد:

حوائط مدينه ، فدك، و باقيمانده ى خمس خيبر.

ابوبكر گفت: همانا پيامبر فرمود:

اموالى كه باقى مى گذاريم كسى از ما ارث نمى برد و آل پيامبر از اين مال استفاده مى كنند.

به خدا قسم چيزى را كه پيامبر انجام مى داد تغيير نمى دهم، و مثل پيامبر در اموال پيامبر عمل مى كنم. و بالاخره ابوبكر چيزى را به فاطمه عليهاالسلام نداد [ صحيح مسلم: 5/ 153 باب الجهاد. صحيح البخارى: 5/ 82 باب فتح خيبر. جامع الاصول: 10/ 386. سنن كبرى 6/ 300. صواعق 14. بحارالانوار، 29/ 11. ]

اين روايت مطالبى را بيان مى كند كه قابل تأمل است؛ به يك نكته قبل از شروع به تحليل روايات توجه كنيد:

حضرت كسى را فرستاد تا شايد بدون بيرون آمدن از خانه، اموال خود را بگيرد. چرا كه فاطمه عليهاالسلام مى فرمايد: «كمال زن در اين است كه مردى او را نديده باشد و او نيز مردى را نديده باشد [ بحارالانوار: 101/ 36 حديث 24. ]

او دوست ندارد كه وارد اين ميدان شود، مگر آنكه وظيفه الهى باشد.

اينجاست كه عباس محمود عقاد مى گويد: «دو چيز توانست حضرت را وارد سياست و برخوردهاى سياسى كند، يكى غصب مقام جانشينى پيامبر، دوم غصب فدك، و در غير اين دو مورد حضرت بذل همت در عبادات و امورات خانه مى كرد [ فاطمه و فاطميون: 46. ]

روايت دوم:

همانا فاطمه عليهاالسلام براى مطالبه ى ارث خود نزد ابوبكر رفت، و آن ارث كه عبارت بود از زمينهائى كه انصار به پيامبر هديه كرده بودند، و حوائط سبعه كه «مخيريق» آنگاه كه اسلام آورد به حضرت تقديم كرد، و فدك و سهميه پيامبر از خيبر.

ابوبكر به او گفت: من كسى نيستم كه آنها را تقسيم كنم؛ هر جور پيامبر در آنها تصرف مى كرد، من هم عمل كنم. و در روايت ديگر ابوبكر گفت: «پيامبر فرمود: اينها منبع درآمدى بود كه خدا به من داد و هر گاه از دنيا بروم، به بيت المال برمى گردد [ معجم البلدان: ماده ى فدك. فتوح البلدان: 238. جامع الاصول: 10/ 386. سيره ى حلبى: 3/ 486. وفاء الوفاء 2/ 157. سنن كبرى 6/ 301. ]

روايت سوم:

فاطمه عليهاالسلام به ابوبكر فرمود: «ام ايمن شاهد است كه رسول الله صلى الله عليه و سلم فدك را به من هديه كرد.»

ابوبكر در جواب گفت: اى دختر پيامبر، خدا هيچ مخلوقى خلق نكرده است كه از پدرت پيامبر، نزد من محبوبتر باشد، و دوست داشتم آن روز كه پدرت از دنيا رفت آسمان بر سرم فرومى ريخت. بخدا اگر عائشه فقير شود، برايم نيكوتر است از اينكه تو بى چيز شوى.

آيا گمان مى كنى كه حق سياه و سفيد را پرداخت مى كنم، ولى درباره حق تو كه دختر پيامبرى ظلم مى كنم؟!

اين مال براى پيامبر نبود، اين مال براى مسلمانان بود و بواسطه آن پيامبر تجهيز قواى نظامى مى كرد، و چون پيامبر از دنيا رفت، من در آن تصرف كردم، آنگونه كه پيامبر تصرف مى كرد [ سقيفه جوهرى: 102، شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد: 16/ 214، بحار: 29/ 228. ]

روايت چهارم:

ابوبكر سند فدك را براى فاطمه عليهاالسلام نوشت، عمر وارد شد و گفت: چه چيزى نوشتيد.

ابوبكر گفت: سندى براى فاطمه (عليهاالسلام) درباره ارث او از پدرش نوشته ام.

عمر گفت: چه مالى به مسلمانان خواهى داد، در حالى كه عربها با تو به جنگ برخواسته اند؟! سپس نوشته را گرفت و پاره كرد [ سيره ى حلبى: 3/ 488، شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد: 16/ 274، بحار: 29/ 128 و 134 و 136 و 157 و 192. البرهان: 3/ 263. ]

روايت پنجم:

فاطمه عليهاالسلام از ابوبكر فدك و سهم ذوى القربى (خويشان) را مطالبه نمود و ابوبكر ابا از پرداخت آن نمود و آن را در بيت المال براى تهيه اسلحه و مركب قرار داد [ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد: 16/ 231. ]

در خاتمه، روايت مرحوم شيخ مفيد را ملاحظه كنيد:

امام صادق عليهاالسلام فرمود:

چون پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از دنيا رفت و ابوبكر به جاى آن حضرت نشست، او وكلاء و كارگزاران حضرت زهرا عليهاالسلام را از فدك خارج كرد.

حضرت زهرا عليهاالسلام نزد ابوبكر آمد و فرمود: اى ابوبكر! ادعا مى كنى كه جانشين پدرم هستى و در جايگاه پدرم قرار گرفتى، و براى وكلاء من پيغام فرستادى، و آنها را از فدك بيرون كردى، در حالى كه مى دانى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آن را به من عطاء كرد، و من براى آن شهود دارم. فاطمه عليهاالسلام به خانه برگشت، و براى حضرت على عليه السلام ماجرا را تعريف كرد.

اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: برگرد و به ابوبكر بگو: گمان مى كنى از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ارث برده نمى شود! در حالى كه سليمان از داود ارث برد و يحيى از زكريا؛ چگونه من از پدرم ارث نمى برم؟!

عمر گفت: كسى اين استدلال را به تو تعليم كرده است.

فاطمه عليهاالسلام فرمود: اگر كسى به من چيزى آموخته، همانا پسر عمويم و همسرم مى باشد.

ابوبكر گفت: عائشه و عمر شهادت مى دهند كه پيامبر فرمود: به درستى كه از پيامبر ارث برده نمى شود.

حضرت فرمود: اين اولين شهادت دروغ و باطل است كه در اسلام داده شد.

سپس فرمود: پيامبر فدك را به من عنايت كرد، و من براى آن شاهد نيز دارم.

ابوبكر گفت: شاهد خود را بياور.

حضرت زهرا عليهاالسلام، ام ايمن و اميرالمؤمنين عليه السلام را آورد.

ابوبكر گفت: اى ام ايمن! آيا تو از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم شنيدى آنچه را كه درباره فاطمه فرمود؟

ام ايمن و اميرالمؤمنين گفتند: از پيامبر شنيديم كه فرمود: فاطمه عليهاالسلام بزرگ زنان اهل بهشت است.

سپس ام ايمن گفت: آيا كسى كه بزرگ زنان اهل بهشت است، ادعاى چيزى مى كند كه مال او نيست؟ و من نيز از اهل بهشت هستم و هرگز شهادت نمى دهم الا به چيزى كه آن را از پيامبر شنيده ام.

عمر گفت: ام ايمن! اين حرفها را كنار بگذار، به چه چيزى شهادت مى دهى؟

ام ايمن گفت: در خانه حضرت زهرا عليهاالسلام نشسته بودم و پيامبر نيز نشسته بود، جبرئيل نازل شد، گفت: پيامبر! از جا برخيز، همانا خداوند به من دستور داده است كه فدك را به بال خود براى تو مشخص كنم. پيامبر از جا برخاست و همراه جبرئيل رفت، منتظر مانديم تا پيامبر تشريف آورد.

فاطمه عليهاالسلام عرض كرد: پدر كجا تشريف برديد؟

پيامبر فرمود: جبرئيل حدود فدك را براى من مشخص كرد.

فاطمه عليهاالسلام عرض كرد: پدر جانم، بعد از تو از فقر و حاجت وحشت دارم، آن را به من عطا فرما.

پيامبر فرمود: آن را به تو بخشيدم آيا قبول كردى؟

فاطمه عرض كرد: بله، قبض (قبول) كردم.

پيامبر فرمود: اى ام ايمن! اى على! شاهد باشيد.

عمر گفت: تو يك زنى، و ما شهادت يك زن را به تنهائى كافى نمى دانيم، على عليه السلام نيز به سود خود شهادت مى دهد.

حضرت زهرا عليهاالسلام برخاست در حالى كه خشمگين بود؛ فرمود: خدايا اين دو به دختر پيامبرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم ظلم كردند، بر آن دو سختگيرى خود را زياد كن [ اختصاص مفيد: 183، اعلام النساء عمر رضا كحاله: 4/ 117 الى 124، بحار: 29. ]

بررسى و تحليل روايات

از مجموعه ى اين روايات، مطالبى بدست مى آيد كه به بعضى از آنها توجه نماييد:

مصادره فدك

علت اين كه زمين را از حضرت گرفتند چه بوده؟ آيا واقعا نمى دانستند كه زمين براى حضرت است؟ كه بسيار بعيد و دور از ذهن است، چه اين كه پيامبر صلى الله عليه و سلم، به روايات مختلفى كه نقل شد، در محيط كوچك اسلام آن روز، فدك را به فاطمه عليهاالسلام هديه كردند؛ اين محال است كه آنها مطلع نشده باشند. مخصوصا مناقب مى نويسد؛ هر سال حضرت اعلام مى كرد: فدك از براى دخترم فاطمه عليهاالسلام مى باشد.

دلائل غصب و مصادره فدك

اداره ى حكومت

آن دو بعد از آنكه كار حكومت و خلافت را براى خود تمام كردند، مى بينند كه براى اداره حكومت و بقاء خود احتياج به خزانه دارند، اينان كه نوپا هستند و با جنجال، حكومت را از انصار گرفته اند و از مهاجر نيز مخالف دارند و بزرگترين و مردمى ترين دشمنان آنها نيز خاندان پيامبر هستند، و مى دانند كه «الناس عبيد الدنيا»، پس بهترين ثروتى كه مى شود به آن دست يافت، بايد به هر دليل و توجيهى گرفته شود؛ اينجاست كه فدك و بعضى از اموال پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را، به بهانه هاى مختلف مصادره مى كنند.

شاهد اين مدعا آن است كه بعد از گرفتن خلافت، اولين كارى كه مى كنند به خانه اميرالمؤمنين عليه السلام مى روند و درباره ماترك پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم، مخصوصا فدك سؤال مى كنند.

شاهد بهتر تصريح عمر مى باشد، آنجا كه ابوبكر سند فدك را ناچارا براى فاطمه عليهاالسلام مى نويسد.

عمر مى گويد: چگونه مى خواهى امورات مردم را با خزانه خالى اداره كنى، در حالى كه عرب با تو سر جنگ دارد؟! [ مجمع الزوايد: 9/ 40 سيره ى حلبى: 3/ 488. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد: 16/ 274. بحارالانوار: 29/ 129 و 134 و 136 و 157 و 192. البرهان 3/ 263. ]

تضعيف خاندان پيامبر

آن دو در مقابل گروههاى مختلفى از مسلمانان قرار گرفته اند و مى دانند در بين آنها، آن كسى كه صاحب حق مى باشد، حضرت على عليه السلام است، آن كسى كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم او را معين كرده اميرالمؤمنين عليه السلام است، و آن كسى كه هم به معنويت او معترف هستند، على عليه السلام است.

اگر محبوب دلها داراى مال كثيرى در اين اوضاع آشفته باشد، كار حكومت آن دو دشوار خواهد بود.

اينجاست كه اموال پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را مى گيرند، تا مردم از اطراف اميرالمؤمنين عليه السلام پراكنده شوند و صحابه ى راستين پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نيز، وقتى تنهائى اميرالمؤمنين عليه السلام را ببينند راهى جز سكوت نخواهند داشت.

ابن ابى الحديد مى نويسد: از على بن تقى، عالم شيعه پرسيدم، آيا فدك غير از چند درخت خرما و زمينى كه ارزشى نداشت، چيز ديگرى بود؟

گفت: اين گونه نيست كه فكر مى كنى، بلكه بسيار با ارزش بود و درختان خرماى آن با نخلهاى موجود در كوفه (قرن هفتم) برابرى مى كرد، و قصد ابوبكر و عمر از گرفتن فدك اين بود كه على عليه السلام، از عوائد آن براى نزاع در خلافت استفاده نكند و به همين جهت بعد از غصب فدك، سهم فاطمه و على و سائر خاندان پيامبر را، از خمس نيز نداد [ شرح ابن ابى الحديد 16/ 236. ]

كينه ها

مرحوم آيه الله محمد باقر صدر مى گويد: اگر بخواهيم تحقيقاتى حقيقى و دقيق داشته باشيم، بايد در جهان واقعى انسانها مطالعه كنيم، انسانهايى كه روزى روى همين كره خاكى مى زيسته اند و جزئى از كل بشريت بوده اند و احساسات گوناگونى، آنان را به اختلاف مى كشانده و انگيزه هاى مختلف خير و شر در دل آنها خلجان مى كرده است [ فدك در تاريخ: 42. ]

اگر با اين ديدگاه بخواهيم به غصب فدك نگاه كنيم، ريشه هاى گوناگونى را براى اين عمل مى توان ارائه كرد.

اميرالمؤمنين عليه السلام همان كسى است كه از ديگران زودتر ايمان آورد. [ مستدرك حاكم: 3/ 136. مسند احمد: 4/ 368. شواهد التنزيل: 2/ 125. اسدالغابه 7/ 221. مدارك بيشتر در احقاق الحق: 7/ 493. الغدير: 3/ 220. ]

اميرالمؤمنين عليه السلام همان شخصيتى است كه در علم از همه برتر مى باشد. [ مستدرك حاكم: 3/ 126. مناقب خوارزمى: 82. مجمع الزوائد: 9/ 101. تاريخ ابن عساكر: 2/ 459 الى 480. ]

اميرالمؤمنين عليه السلام همان كسى است كه در جهاد از همه بالاتر مى باشد. [از امام سجاد عليه السلام سؤال شد چرا قريش با على عليه السلام دشمنى كردند؟

حضرت فرمود: چون على عليه السلام گروهى از آنها را كه اسلام نياوردند كشت و وارد جهنم كرد و گروهى را نيز به ننگ مبتلا كرد. تاريخ ابن عساكر: 2/ 229.]

اميرالمؤمنين عليه السلام همان كسى است كه بعد از آنكه عدم لياقت ديگران براى ابلاغ سوره «برائه» آشكار شد، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به دستور خدا او را براى خواندن سوره مشخص مى كند. [ مسند احمد: 1/ 3 و 3/ 283. مستدرك حاكم 3/ 51. در المنثور: 3/ 209- 210. ذخائر العقبى: 69. الغدير: 6/ 33. ] و همان اميرالمؤمنين عليه السلام است كه الآن مى خواهد، مال زيادى در اختيار داشته باشد [ به نحوى كينه على به دل داشتند كه اميرالمؤمنين عليه السلام درباره عايشه فرمود: اگر به او مى گفتند كه اين دشمنى ها را با غير من بكند هرگز راضى نمى شد. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد: 9/ 199. ]

حضرت زهرا عليهاالسلام دختر خديجه است كه هر گاه نامش پيش عايشه دختر خليفه وقت برده مى شد، بر خود مى پيچيد [عايشه مى گويد: هيچ يك از زنان پيامبر خدا چون خديجه، مورد رشك و حسادتم قرار نگرفته است. البدايه 3/ 157.علت اين بود كه رسول خدا از خديجه بسيار ياد مى كرد و زبان به مدح و تعريفش مى گشود، خاصه اينكه خداوند از طريق وحى به پيامبرش خبر داده بود كه خديجه را كاخى بس مجلل و باشكوه در بهشت ارزانى داشته است. البدايه 3/ 157. تذكره الخواص، 302.

كسى كه از ياد خديجه ناراحت و از دارائى آخرت خديجه غضبناك شده و مى گويد بر او حسادت مى كنم، درباره ى دارائى و قدرت فاطمه عليهاالسلام در دنيا چه حالتى خواهد داشت؟! البته قابل ذكر است: عايشه اين حالات درونى خود را در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آشكار مى كرد؛ او نقل مى كند كه روزى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از خديجه رضى الله عنها ياد كرد؛ بر من گران آمد، گفتم: يا رسول الله! خداوند عوض آن پيره زن بى دندان قريش، به تو زن زيبا عطا كرده است.

اين كلام تأثير عجيبى بر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم گذاشت، چهره ى مباركشان آن چنان تغيير كرد كه مثل آن را فقط در وقت نزول وحى،- آنگاه كه نگران بود آيا آيه عذاب است يا رحمت- ديده بودم. البدايه و النهايه: 3/ 158. و اين قبيل كلام در زندگى عايشه بسيار است كه حتى جرأت و جسارت آزار دادن پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را نيز داشت.]