فاطمه حامي ولايت

سيد محمد حسيني شاهرودي

- ۳ -


مـن مـلتـى را مـثـل شـمـا نـمـى شـنـاسـم كـه ايـنـگـونـه عـهـد شـكـن و بـد كـردار بـاشـنـد. جـنازه رسول خدا(ص) را در دست ما گذاشته رها كرديد و عهد و پيمانهاى ميانتان را بريده ، فراموش كـرديـد. ولايـت و رهـبـرى عـلى (ع) و اهـل بـيـت را انـكـار كـرديـد و حـق مـسـلم مـا را بـاز نگردانديد.(58)
زمـانـى كـه مـردم مـديـنـه فـهـمـيـدنـد كـه غـمـهـا و رنـجـهـاى پـس از رحـلت پـيـامـبـر(ص) گـُل جـوانى زهرا(س)  را رو به خزانى برده است و همين روزها به سوى ابديت هجرت مى كند، دسـتـه دسـتـه بـه عـيـادت آن حـضـرت شـتـافـتـنـد. روز دوم مـاه جـمـادى الاولى سـال يازدهم هجرت ، گروهى از زنان متشخص مدينه به عبادت حضرت فاطمه (س)  رفتند و از ديـدن دخـتـر پـيامبر(ص) در آن حالت به حيرت افتادند. زيرا اين زهرا نبود كه بر بسترى از بوريا دراز كشيده بود، بلكه شبحى رنگ پريده بر آن بستر سايه افكنده بود.
زنى پرسيد: حال دختر پيامبر چگونه است ؟
حـضـرت زهرا(س)  نشست و بر بالش تكيه داد و نگاهى به اطراف انداخت و پس از حمد و ثناى پروردگار و صلوات بر پيامبر(ص) فرمود:
بـه خـدا سـوگـند! از دنيايى كه شما در آن هستيد، سخت بيزارم ! از كج انديشى و كج رفتارى مـردان شما دلم خون است ! من اين مردان نامرد را كه خوى مردى و خصلت انسانى ندارند، آزمودم و بدين ناكسان كه راست نمى انديشند، هرگز نمى انديشم .
اينان ! اين مهاجران و انصار! اين پيمان شكنان كه حق را از جاى برآوردند، بسيار زيان كردند. زيرا هرگز نشنيده ام كسى بنا حق كار كند و از كار خويش سود برد.
شما كار را به جايى رسانده ايد كه ديگر اميد پيروزى نيست . بر جاى بمانيد و به شگفتى و حـيـرت فـرو رويـد. زنـدگى كنيد و از زندگانى عبرتها بگيريد... آيا اين تعجب آور نيست كه نـااهلان بر جاى كسى بنشينند كه او شايسته و سزاوار اين جايگاه بود و همچون كوهى استوار، پايه هاى مستحكم نبوت و امامت محسوب مى شد؟
بـدانـيـد كـه ايـن كـار زيـانـى بـس آشـكـار و خـسـرانـى غـيـر قابل جبران در پى خواهد داشت . آخر چرا از ابوالحسن روى گردان شده اند؟!
زنـان مـديـنـه ، سـخـنـان حـضـرت زهـرا(س)  را بـراى شـوهـران خـود نـقـل كـردنـد. آنـان بـا آگاهى از اين توبيخ و سرزنش ، گروهى از مهاجر و انصار، به عنوان عـذرخـواهـى نزد حضرت فاطمه (س)  آمدند و عرض كردند: اى سرور زنان ! اگر على (ع) اين مـطـلب را پـيـش از آنـكـه پـيـمـان بسته شود و عقد محكم گردد، به ما تذكر داده بود، از او به شخص ديگرى رجوع نمى كرديم .
حـضـرت زهـرا(س)  كه از عذر تراشى آنان به ستوه آمده بود، آنان را اينگونه توبيخ كرد و فرمود:
اِلَيْكُمْ عَنّى فَلا عُذْرَ بَعْدَ تَعزِيرِكُمْ وَ لا اَمْرَ بَعدَ تَقْصِيرِكُمْ(59)
از من دور شويد! پس از آن همه دليل و حجت عذرى براى شما باقى نمانده است و پس از كوتاهى شما جاى امر و فرمانى باقى نمى ماند.
8 ـ محاكمه غاصبان فدك
بـديـهـى اسـت بـراى احـقاق حق و دستيابى به حقوق فطرى و اسلامى ، بين زن و مرد تفاوتى وجـود نـدارد و در آئيـن مـقـدس اسـلام ، پـذيـرش ظـلم ، گـناه نابخشودنى است . زيرا سكوت در بـرابـر مـتجاوزان ، آتش تعدى و تجاوز آنان را شعله ورتر مى سازد و در ضايع كردن حقوق ديـگـران ، بـه آنـان جـرئت بـيـشـتـرى مـى دهـد. بـراسـاس ايـن قـانـون اصـيـل و مـقـبـول جـوامع انسانى ، حضرت فاطمه (س)  پس از غصب سرزمين فدك به دادخواهى و مبارزه براى گرفتن حق مسلّم خويش برخاست و با استدلالهاى متقن ، متجاوز بودن غاصبان خلافت را به مردمى كه از آنان پيروى مى كردند اثبات كرد. در اين بخش بطور اختصار به تصرف فدك ، محاكمه غاصبان و كيفيت استدلالهاى آن حضرت مى پردازيم :
سـرزمـيـن فـدك ، چـون بـا نـيروى نظامى تصرّف نشده بود و مردم آن را با پيامبر اكرم (ص) مصالحه كرده بودند، از آنِ رسول خدا(ص) بود و آن حضرت ، فدك را به دخترش ‍ فاطمه (س)  بـخـشـيـد. ابـو سـعـيـد خـدرى مـى نـويـسـد: وقـتـى آيـه (وَ آتِ ذَاالْقُرْبى حَقَّهُ)(60) نازل شد، رسول خدا(ص)، فدك را به فاطمه زهرا(س)  عطا كرد.(61)
بـه يـقـيـن ، ايـن اقدام بر اساس مصالح بلندى صورت پذيرفت . از جمله : مقام امامت و رهبرى ، مـخـصـوص و شـايـسـتـه آنـان بـود و نـيـاز بـه چـنـيـن پـشـتـوانـه مـالى داشـتـه و نـيـز: اهـل بـيـت پـيـامـبـر(ص) مرجع رسيدگى به امور مردم و مستضعفان بودند و لازم بود كه از چنين منبعى بر خوردار باشند.
امـّا خـليـفـه وقـت ، بـه مـقـتـضـاى اجـتـهـادى كـه در بـرابـر عـمـل پـيـامـبـر اكـرم (ص) داشـت ، حـقّ مـسـلّم حـضـرت زهـرا(س) ، يـعنى : فدك را تصرف كرد و كارگران آن حضرت را از آن بيرون راند.
حـضـرت زهـرا(س)  آرام نـنـشـسـت و بـراى احـقـاق حـق بـه مـبارزه برخاست . از ابوبكر پرسيد: ابوبكر! وقتى تو بميرى ، ارث تو به چه كسى مى رسد؟
زنان و فرزندانم !
چه شده است كه حالا تو وارث پيامبر شدى ، نه ما؟!
دختر پيامبر! پدرت درهم و دينارى بجا نگذاشته است !
پس سهم ما از فدك چه مى شود؟
از پـدرت شـنـيـدم كـه فـرمود: من تا زنده ام ، در اين زمين تصرف مى كنم و چون از دنيا رفتم ، مال همه مسلمانان خواهد بود.
ولى پيامبر در زمان حيات خود اين مزرعه را به من بخشيده است .
آيا گواهى دارى ؟
آرى ! شوهرم على (ع) و امّ ايمن گواهى مى دهند.
دخـتـر پـيـامـبـر! مـى دانـى كـه امّ ايـمـن زن اسـت و گـواهـى او كامل نيست . بايد زن ديگرى نيز گواهى دهد. يا مردى را گواه بياورى .(62)
ابـوبـكـر بـدون توجه به شهادت شهود و استدلالهاى حضرت زهرا فدك را تصرف كرد. اين تصرف ، از دو جهت براى حكومت اهميت داشت :
الف ـ اگر استدلال حضرت زهرا(س)  را مى پذيرفتند، بايد سخن آن حضرت درباره وصايت و امامت امير مؤ منان على (ع) را نيز قبول مى كردند.
ب ـ اگـر فدك در اختيار اهل بيت پيامبر(ص) باشد، درآمد آن عليه دستگاه خلافت بكار گرفته مى شود.
ابـن ابـى الحـديـد مـى نـويـسد: از على بن فاروقى مدرس بغداد پرسيدم : آيا فاطمه در مورد فدك راست مى گفت ؟
آرى !
اگر راست مى گفت ، چرا فدك را به او برنگرداندند؟
با لبخندى پاسخ داد: اگر آن روز فدك را به او مى دادند، فردا خلافت شوهر خود را ادّعا مى كرد.(63)
حضرت فاطمه (س)  نيز اگر نزد خليفه حق خود را مطالبه كرد، نه بدان جهت كه براى خود و فـرزنـدانـش نـان و خـورش مـى خـواسـت ، بـلكـه مـى دانـسـت ايـن اجـتـهـاد در مقابل نص ، نخستين و آخرين آن نخواهد بود. فردا اجتهاد ديگرى در برابر دستورات قطعى دين پـيـش مى آيد. آن چنانكه در غصب خلافت نيز اين اجتهادها نقش داشت و پيش بينى فاطمه زهرا(س)  بـه وقـوع پيوست . چهل سال پس از اين حادثه ، تغييرات بنيادى در حكومت پديدآمد كه مخالف سنت پيامبر(ص) و حتى برخلاف سيره خلفاى راشدين بود.
حـضـرت زهـرا(س)  چـون مـى دانست خليفه از راءى و اجتهاد خود صرف نظر نمى كند و آن را بر سـنـّت جـارى پـيـامـبـر(ص) مـقـدم مى دارد، تصميم گرفت شكايت خود را در مسجد و مجمع عمومى مـسـلمـانـان مـطـرح كند. زيرا مسجد تنها مركز دادخواهى بود كه هر كس از صاحب قدرتى شكايت داشـت ، شـكايت خود را بر مسلمانان عرضه مى كرد و آنان نيز خود را مكلّف مى دانستند كه در حدّ توان او را يارى كنند تا حق خود را بستاند.
حـضـرت زهـرا(س)  بـخـوبـى مـشـاهـده مـى كـرد كـه : مـدعـيـان خـلافـت ، در حـال تـاءثير پذيرى از نژاد و خوى قبيله اى عصر جاهلى هستند. مهاجران كه از تيره قريش اند، انـصـار را از صـحـنـه سياست بيرون راندند. زيرا قريش پيش از ظهور اسلام ، خود را عنصرى مـمـتـاز مـى دانـست ولى با ظهور اسلام ، آن تبعيض ها و بى عدالتى ها و تفرعن ها از ميان رفت . اكنون براى دستيابى به امتيازات جاهلى ، بار ديگر گردن افراشته اند و رياست مسلمانان را از خود مى دانند.
حضرت زهرا(س)  نمى توانست در برابر اين اجتهادها، يا بهتر بگوييم : بدعتها، آرام و خاموش باشد. بايد مسلمانان را از حركت بسوى جاهليت گذشته آگاه سازد. در حالى كه جمعى از زنان اهـل بيت اطرافش را احاطه كرده بودند، روانه مسجد شد. راه رفتن او به راه رفتن پدرش پيامبر اكـرم (ص) شـبـيـه بـود. ابوبكر با گروهى از مهاجران و انصار در مسجد نشسته بودند. ميان فـاطـمه زهرا(س)  و حاضران چادرى آويختند. دختر پيامبر(ص) نخست صيحه اى زد كه مجلس را لرزانـد و حـاضـران بـه گريه افتادند. سپس ‍ اندكى خاموش ماند تا مردم آرام گرفتند. آنگاه سخنان خود را آغاز كرد.(64)
در بـخـشى از اين سخنرانى تاريخى ، شيوا، بليغ ، گله آميز، ترساننده و آتشين ، خطاب به ابـابـكـر فـرمـود: (گـفـتـه مـى شـود كـه فـاطمه از ميراث پدر محروم است . ولى اين گوينده بـرهـانـى نـيـاورده است كه چگونه حصار قانون ارث درهم شكسته است و چه كسى آيات بيّنات قرآن را به دلخواه تفسير كرده است ؟!
مـن از گـفـتـار ايـن مـرد سـخـت در شـگـفـتم . زيرا چنين مى انديشد كه خويشتن مى تواند از ميراث ابوقحافه بهره مند گردد. امّا ميراث محمد(ص) بر فاطمه حرام است ؟!
بـه او تـلقـيـن كـرده انـد كه پيامبران براى بازماندگان خود ميراثى نمى گذارند و از پدرم رسول الله (ص) حديثى روايت كرده اند كه : نَحْنُ مَعاشِرُ الاَنْبِياءِ لا نُورِثُ...
امـا فـراموش كرده اند كه قرآن مجيد بر هرچه مخالف آن است ، خط بطلان كشيده است . و هرگز رسول خدا(ص) برخلاف قرآن سخنى نگفته است .
خداوند درباره سليمان مى فرمايد:
وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ.(65)
سليمان از داود ارث برد.
و نيز درباره زكريا فرمود:
يَرِثُنى وَ يَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ.(66)
و ارث من و دودمان يعقوب باشد.
چگونه مى خواهيد فاطمه را، كه دختر پيامبر و پيرو دين او و پرورده آغوش آن حضرت است ، از ميراث پدرش بى بهره سازيد؟!
سـپـس حـضـرت فـاطـمـه (س)  بـه ابـابـكر رو كرد و فرمود: من در قيامت گريبان تو را خواهم گـرفـت و حـق پـايـمـال شـده امـروز خود را در آن روز از تو باز خواهم ستاند. در آن روز، خداى عـادل ، حـاكـم اسـت و پدرم رسول الله (ص) شاهد دعواى ما باشد. در آن هنگام پشيمانى سودى بـرايـتـان نـدارد و آنـان كـه بـه عـذاب و كـيـفـر مـحـكـوم شـده بـاشـنـد، از خـشـم و عدل الهى نجات نخواهند يافت .(67)
در مـسـاءله فـدك در حـقـيـقت يك محاكمه تمام عيار مطرح شده است . استدلالهاى همه جانبه حضرت زهـرا(س)  دربـاره غـصـب فـدك كـه بـه مـنـاسـبـتـهـاى مـختلف ارائه گرديده ، به قدرى دقيق و كـامـل اسـت كـه اگـر هـر شخص با انصافى آنها را بشنود و درصدد قضاوت باشد قادر خواهد بود حقيقت را دريابد زيرا آن حضرت در اين استدلالها، جنبه دينى ، جهت قانونى و جنبه اخلاقى و وجدانى را مد نظر قرار داده است و هر يك را جداگانه در معرض قضاوت جهانيان گذاشته است تـا هـر فـرد از هر دين و مذهب و هر قوم و مليتى كه باشد به حقانيت او و متجاوز بودن دشمنانش پى ببرد. در اين بخش با دسته بندى انجام شده (68) به برخى از آنها مى پردازيم .
استدلالهاى اعتقادى
روزى كـه پـيامبر خدا(ص) از دنيا رفت اعتقادى را براى مردم به يادگار گذاشت كه همه بايد بـه آن مـعـتـقـد مـى شـدنـد و آن هـم چـيـزى جـز ولايـت و مـحـبـت اهـل بـيـت (ع) نـبـود. تـا ايـنـكـه بـا حمله به خانه وحى پس از رحلت آن حضرت ، مردم دو دسته شـدنـد. عـده اى بـيـرون درِ خـانـه جـزء حـمـله كـنـنـدگـان بـودنـد و عـده اى داخـل خـانـه مـدافـع عـلى (ع) و ولايـت مـانـدنـد. و اين نمود عملى لازمه يك اعتقاد باطنى نسبت به اهل بيت (ع) بود.
حـضرت زهرا(س)  با توجه به اين شكاف اعتقادى به محكوم كردن گروهى پرداخت كه دست از مـبـانى اصيل اعتقادى برداشتند. در سخنان آن حضرت مواردى را در اين باره مى توان مشاهده كرد كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم .
1 ـ حـضـرت زهـرا(س)  ابـتـدا بـالاتـرين فضيلت خود را مطرح كرد و آن لقبى بود كه پيامبر خـدا(ص) فـرمـوده بـود: (فـاطـمـة سـيـدة نـسـاء اهـل الجـنـه)  فـاطـمـه سـيـده و سـرور زنـان اهـل بـهـشـت اسـت . حـضـرت صديقة (س)  با مطرح كردن اين فضيلت به آنان فهماند كه وقتى بـرتـريـن بـانـوان اهـل بـهـشـت مـى گـويـد: (فـدك از آن مـن اسـت)  آيـا ايـن احتمال وجود دارد كه راست نگويد. پس غاصبان حق او، دروغگو هستند و بايد در اعتقاد آنها ترديد كرد كه از او شاهد مى خواهند.
2 ـ حـضـرت زهرا(س)  با مطرح كردن آيه تطهير(69)، به مقام ديگرى كه خداوند به آن حـضـرت عـنـايـت كـرده بود اشاره كرد و گويا از آنان پرسيد: آيا اين آيه قرآن در شاءن ما نـازل نشده است ؟ آيا دلالت بر عصمت مطلق ما نمى كند؟ اگر پاسخ مثبت است پس چرا با اقرار به عصمت من باز سخن مرا نمى پذيريد و حق مرا نمى دهيد. پس در اعتقاد شما نسبت به قرآن نيز بايد ترديد كرد.
3 ـ اسـتـفـاده ديـگرى كه آن حضرت از آيه تطهير كرد اين بود كه فرمود: اگر شما سخن ما را قـبـول نـكـنيد و از ما شاهد بخواهيد در واقع شهادت خداوند را رد كرده ايد و در پى شهادت مردم هـسـتيد و شكى نيست كه رد سخن خدا مساووى با كفر است . زيرا اگر ارزش (عصمت)  به اندازه قـبـول سـخـنـى درباره قطعه زمينى نباشد، پس تكليف معارف دين كه با ضمانت عصمت از سوى پروردگار به ما رسيده است چه مى شود؟ و نتيجه همين بى اعتقادى آنان به عصمت بود كه به تحريف دين و بدعت گذارى پرداختند.
4 ـ حضرت زهرا(س)  براى اينكه بيش از اين ، بى اعتقادى آنان را به مبانى دينى بيان كند از آنان چنين اقرار گرفت كه اگر كسى عليه من شهادتى ناروا دهد آيا بر من حد جارى مى كنيد؟
دشـمـن نـاشـيانه جواب داد آرى !. صديقه طاهره (س)  فرمود: بنابراين كافر مى شوى ، زيرا شـهادت خداوند به طهارت و عصمت اهل بيت (ع) را رد كرده اى و شهادت مخلوق را پذيرفته اى . اكـنـون هـم كـه شـهـادت عـايـشـه و حـفـصـه و اوس بـن حـدثـان را عـليـه مـن قبول كردى و گفته مرا رد نمودى ، سخن خدا را نپذيرفتى و كافر شدى .
5 ـ از اوليـن اعـتـقـادات هـر مـسـلمـان احـتـرام زبـانـى و عـمـلى بـه قـرآن و قـبـول آن به عنوان كلام خداوند و قانون دائمى اسلام است . حضرت زهرا(س)  از زبان غاصبان خـلافـت و فـدك اقـرار گـرفـت كـه به عمد با صريح چند آيه قرآن مخالفت كرده اند. آياتى (70) كـه آن حـضـرت به آنها استشهاد كرد عبارتند از: آيه ذى القربى ، آيه تطهير، آيـات ارث ، و ايـن ضديت با قرآن و ناديده گرفتن معتبرترين يادگار پيامبر(ص)، چيزى جز كفر و ارتداد تلقى نمى شود.
6 ـ از نـظـر هـمـه مـسـلمـانـان ارزش والاى پـيـامـبـر(ص) بـه عـنـوان اول شخص عالم وجود، جزء معتقدات قطعى است . گفتار و رفتار پيامبر(ص) مستند به وحى است كه فرمود: (و ما ينطق عن الهوى ، ان هو الا وحى يوحى)  از روى هواى نفس سخنى نمى گويد و گـفـتـار او جـز وحـى ى كـه بـر او نـازل مـى شـود. نـيـسـت . ولى در غصب فدك چندين بار سخن پيامبر(ص) مورد مخالفت صريح قرار گرفت . يكى غصب اعطايى پيامبر خدا(ص) به فاطمه زهـرا(س)  بـود كـه هـمـه مـردم نـيـز مـتـوجـه آن شـدنـد. غـصـب فـدك در واقـع زيـر پا گذاشتن عـمـل پـيامبر(ص) بود كه با اعتقاد مسلمانى سازگارى ندارد. همچنين شهادت آن حضرت درباره فـاطـمه (س)  كه فرمود: (فاطمة سيدة نساء اهل الجنه)  و نيز شهادت آن حضرت براى ام ايمن كه فرمود: (ام ايمن امراءة من اهل الجنه)  ام ايمن اهل بهشت است . ولى شهادت او را نيز نپذيرفتند و ايـن زيـر پـا گـذاشـتـن سـخـن و تـاءيـيـد رسـول خـدا(ص) اسـت و بـا اعـتـقـادات اصيل يك مسلمان نسبت به پيامبرش سازگارى ندارد و حضرت زهرا(س)  با محاكمه غاصبان اين نكته را ثابت كرد.
7 ـ از آنـجـا كـه در تـشـخيص معارف دين مقام اول را پيامبر خدا(ص) و مقام دوم را باب مدينه علم پـيـامبر(ص) يعنى امير مؤ منان داشتند، اگر پرسشى هم درباره فدك بود، مى شد از آنان سؤ ال كـنـنـد. ولى مـطالبى كه گفتند بهانه اى بيش نبود و اين مطلب نه تنها براى مردم آن زمان كه براى حقيقت جويان همه زمانها روشن شد.
8 ـ از آنـجـا كـه غاصبان ارتباط خود را با قرآن و روايات قطع كرده بودند بناچار جاى خالى آن را بـا اجـمـاع و خـواسـتـه مـردم پـر مى كردند. هرگاه احتياج به بدعت يا حق كشى داشتند با مطرح كردن اتفاق مردم آن را انجام مى دادند. ابو بكر نيز از اين روش استفاده كرد و گفت : آنچه درباره فدك انجام داده ام با توافق و اتفاق مسلمانان بوده و در واقع خواسته آنان را اجرا كرده ام .
حـضـرت زهـرا(س)  اعـلام كـرد كه خداوند نمايندگان خود را فرستاد تا مردم از پيش خود كارى نـكـنـنـد و جايى كه خدا به كارى راضى نيست اگر همه مردم هم راضى باشند ارزشى ندارد، و جايى كه خداوند به كارى راضى باشد، مخالفت همه مردم عالم ارزشى نخواهد داشت .
آنچه گذشت مواردى بود كه حضرت زهرا(س)  درباره مبانى اعتقادى غاصبان و مردم مطرح كرد و از آنـان اقـرار گـرفـت كـه بـه مـخـالفـت صـريح با گذشته عقيدتى خود پرداخته اند و به عبارتى مصداق اين روايت شريف شدند كه :
ارتد الناس الا ثلاثه نفر، سلمان و ابوذرُّ والمقداد(71)
مردم (بعد از رسول خدا) مرتد شدند مگر سه نفر سلمان ، ابوذر و مقداد.
استدلالهاى قانونى
حـضـرت زهـرا(س)  پـس از اسـتـدلالهـاى عـقـيـدتـى كـه بـراى مـسـلمـانـان قـابل پذيرش بود و هست به استدلالهاى قانونى پرداخت كه از جهت حقوقى هم در اسلام براى آن قـوانـيـن خـاصـى وضـع شـده اسـت و هـم از نـظـر عـمـوم مـلل ديـگـر، مـعـيـارهـاى شـنـاخـتـه شـده اى دارد. در ايـن جـهـت نـيـز آن حـضـرت بـقـدرى ظـريـف عـمـل كـرد و مـسـتـدل سخن گفت كه درسى براى حقوقدانان شد. حضرت زهرا(س)  ثابت كرد كه غاصبان فدك حتى آگاهى از قوانين و قواعد يك قضاوت ساده را نيز ندارند. موارد خلاف قانون كـه در مـسـاءله غـصـب فـدك اعمال گشته و در سخنان حضرت به آنها اشاره شده به قرار زير است .
1 ـ وقـتى درباره ملكى يا هر چيز ديگر اختلافى در مالكيت پيش آيد و توافقى صورت نگيرد، راه حل قانونى اين است كه در دادگاه مطرح شود و پس از ارائه دليلهاى دو طرف ، قاضى حكم كـنـد. ولى غـاصـبـان فـدك ايـن كـار را نـكـردنـد بـلكـه بدون اعلان قبلى و با استفاده از زور، ماءموران را اعزام كردند و نمايندگان حضرت زهرا(س)  را از آنجا بيرون راندند و امور را تحت تـصـرف خود درآوردند. و اين از ستمگرانه ترين نوع برخورد در يك مساءله قضايى است ، هر چند مالك آن ملك حضرت زهرا(س)  نباشد.
2 ـ يكى از قواعد حقوقى اين است كه هر چه در دست كسى و تحت تصرف او باشد ملك او تلقى مى شود و براى اثبات مالكيت خود بر آن احتياج به هيچ شاهد و دليلى ندارد. حضرت با اشاره بـه ايـنـكـه فـدك در منظر همه مردم طى چهار سال با حضور پيامبر(ص) تحت تصرف من بوده است مى فرمود: آيا اين تصرف مالكانه كافى نيست و باز نياز به شاهد دارد؟
3 ـ در قـضاوت اسلامى بايد مدّعى شاهد بياورد نه آن كه بر ضد او ادعايى صورت گرفته اسـت . در ايـنـجـا فـدك تـحـت تـصـرف حـضرت زهرا(س)  بود از اين رو بايد مدعيان و غاصبان دليل و شاهد مى آوردند. ولى از آن حضرت بر ملكيت فدك شاهد خواستند.
4 ـ در قـضـاوت اگـر افـرادى كـه ادعـا دارنـد دليـل و شـاهـد قـابـل قـبـولى نـداشـتند با قسم خوردن مدعى عليه حق را به او مى دهند؛ ولى در اينجا غاصبان حاضر نشدند حضرت زهرا(س)  قسم بخورد و كار تمام شود.
5 ـ اسـلام مـالكـيـت را به رسميت شناخته است و اگر كسى درباره ملك ديگرى ادعايى كند بدون آنـكـه مـدرك معتبرى ارائه نمايد اين خود جرم است . حضرت زهرا(س)  به اين خلاف غاصبان نيز اشاره كرده است كه در حالى كه ملك در تصرف آن حضرت است او را متهم مى كنند.
6 ـ غاصبان براى آنكه ملكيت را زير سؤ ال ببرند مطرح كردند كه فدك ارث پيامبر(ص) است كه به حضرت رسيده است . حضرت فاطمه (س)  فرمود: فدك اعطايى پيامبر(ص) به من است و چهار سال قبل در زمان حيات آن حضرت به من بخشيده شده و من آن را تصرف كرده ام و ربطى به ارث ندارد تا مراحل قانونى آن را طى كند.
7 ـ ارائه سـنـد قـانـونـى در هـمـه محاكم قابل قبول است آنهم اگر از شخص معتبرى صادر شده بـاشـد. ولى غـاصـبـان خـلافـت و فـدك بـه ايـن جـنـبـه حـقـوقـى كـه در تـمـام مـلل جـهـان مـعـتبر است نيز اعتنايى نكردند و سندى را كه به امر پيامبر(ص) و به دست امير مؤ مـنـان (ع) نـوشـتـه شـده بـود و در آن آمـده بـود كه پيامبر(ص) فدك را به حضرت زهرا(س)  بخشيده است ، قبول نكردند.
8 ـ بـا فرض اينكه غاصبان نخواستند اعطايى بودن فدك را بپذيرند و آن را ارث به حساب آوردنـد ولى باز هم حق با زهرا(س)  بود چنانكه آن حضرت فرمود: طبق قانون صريح اسلام و قواعد تعيين شده براى ارث ، همه فرزندان از پدرانشان ارث مى برند، من هم يكى از مردم هستم . چـرا درباره ارث من مانع مى شويد؟ سؤ ال اين است كه مانع ارث بردن من از پدرم چه چيز مى تواند باشد؟ آيا در نسبت دخترى و پدرى بين من و پدرم شك داريد؟
9 ـ يكى از دلايلى كه مى تواند مانع ارث بردن فرزند از پدر شود مسلمان نبودن فرزند است . حـضـرت زهرا(س)  براى آنكه بى شرمى آنان را نشان دهد فرمود: آيا من بر دين پدرم نيستم كه در ارث بردن من از او شك مى كنيد؟!
10 ـ دليـل ديـگـر حـضرت زهرا(س)  عليه غاصبان اين بود كه پرسيد از اين آيات ارث كه در قرآن مطرح است آيا در جايى من با پدرم مورد استثنا قرار گرفته ايم ؟ اگر چنين است ما را نيز راهـنـمايى كنيد تا بدانيم ! ولى آنان پاسخى نداشتند. در عوض خواستند با مطرح كردن حديث ساختگى (پيامبران ارث نمى گذارند) مشكل را حل كنند.
حضرت زهرا(س)  در پاسخ آنان فرمود: اين دروغى است كه در اسلام وارد كرده ايد. زيرا مطلب بـه ايـن بـزرگـى و بـا ايـن اهـمـيـت را هـيـچ كـس از اصـحـاب رسـول الله (ص) از آن حضرت نشنيده است و فقط اين عايشه دختر ابوبكر، حفصه دختر عمر و يك عرب بيابانى شنيده اند؟!
از سوى ديگر پيامبر(ص) خلاف قرآن سخن نمى گويد، خداوند در قرآن بر ارث بردن و ارث گذاشتن انبيا تصريح كرده است ، چطور مى شود پيامبر(ص) مطلبى برخلاف قرآن بفرمايد.
بدين ترتيب حضرت زهرا(س)  از تمام جوانب قانونى راه را بر مجرمان بست و دفاعيات حقوقى كـامل را در پرونده فدك به ثبت رساند كه تا روز قيامت هر كس با هر دين و مذهب و از هر قوم و ملتى آن را باز كند بتواند به راحتى درباره آن قضاوت كند و متجاوزان را بشناسد.
استدلالهاى اخلاقى ـ وجدانى
بـاتـوجـه بـه ايـنـكـه حـضـرت زهـرا(س)  مـى دانـسـت كـه غـاصـبـان و طـرفـدارانـشـان از قـبـل تصميم خود را گرفته اند و بنا ندارند سخن حقى را كه به استناد اعتقاد يا قانون مطرح مـى شـود بـپـذيـرنـد، در كـنـار آن اسـتـدلالهـا بـه بـيـدارسـازى وجـدان مـردم ادامـه داد و بـه دلايل اخلاقى و وجدانى پرداخت كه شايد از اين طريق وجدانهاى نهفته آنان بيدار گردد و متوجه حقيقت شوند. مواردى كه حضرت در اين بخش طرح كرده است در سه محور، رعايت مالى ، دفاع از عزيزان هر قوم و ترس از عاقبت ظلم مى باشد كه به برخى از موارد آن مى پردازيم .
1 ـ هـر قـومـى نـسبت به بزرگان خود در مسايل مالى دريغ نمى كنند و در حدامكان آنچه دارد در مـوارد لازم تـقديم آنان مى كند؛ ولى آيا دختر پيامبر به عنوان يادگار آن حضرت چيزى از مردم خـواسـتـه اسـت ؟ آيـا زشـت نـيـست كه مردم ملل و مذاهب ديگر بشنوند كه مسلمانان به مجرد رحلت پـيامبرشان حمله كردند و اموالى را كه ملك شخصى دختر پيامبرشان بود از او گرفتند؟ آيا از گـرسـنگى مى مردند كه مجبور به گرفتن آن ملك شوند؟ آيا جاى آن نبود كه به احترام عزيز پيامبر(ص) حتى در آبادسازى فدك به او كمك مى كردند. مطالبى كه آن حضرت در اين باره مطرح فرموده چنين است .
حـضـرت زهرا(س)  با يادآورى اين سخن پيامبر(ص) كه فرزندان هركس بعد از رحلت او بايد مـورد تـوجـه مـردم بـاشـنـد و احـتـرام آنـان حـفـظ شود. زيرا: (اَلمَرْءُ يحفَظُ فى وُلْدِهِ) حرمت هر شخصى در فرزندانش حفظ مى شود. شما مى دانيد جز من يادگارى از پيامبر(ص) باقى نمانده است آيا مراعات فرزندان هر كس بعد از رحلت او چنين است ؟!
پـيـامـبـر(ص) هـنـگام تحويل فدك به حضرت زهرا(س)  تصريح كرده بود كه فدك را براى فـرزنـدان و نـسل تو مى دهم كه به مردم احتياجى نداشته باشند. بخصوص مردمى كه اين چنين نـسـبـت به اهل بيت (ع) پيامبرشان اظهار محبت كردند! وقتى فدك غصب شد حضرت زهرا(س)  به ايـن مـطـلب اشـاره كـرد و فـرمـود: شما خوب مى دانيد كه فدك را پدرم براى فرزندانم به من بخشيده بود، و گويا تحمل ديدن آسايش خود و فرزندانم را نداريد؟
حضرت زهرا(س)  در سخن خود با ابوبكر به اين نكته اشاره مى كند كه اگر اين فدك ملك تو بـود و مـن آن را از تـو طـلب مى كردم بر تو لازم بود كه آن را به من بدهى ، اكنون كه ملك من است مى خواهى آن را غصب كنى ؟
حـضـرت فـاطـمـه (س)  بـه تـنـگ نـظـرى و بـخـل غـاصـبـان نـسـبـت بـه اهـل بـيـت اشـاره مـى كـنـد و مـى فـرمـايـد: مـگـر مـا چـنـد مـورد مـلك و مـال دنيا داشتيم كه شما اين يكى را غصب كرديد تا بقيه براى ما بماند؟ آيا اين زشت نيست كه در زيـر آسـمـان فـقـط يـك فـدك از آن مـا بـود و گـويـا چـشـمـان بخيل شما همگى به آن دوخته بود كه آن را هم از ما بگيرد.
2 ـ هـر قـوم و مـلتـى بـراى بـزرگـان خـود احـتـرامـى ويـژه قـائل انـد و پس از او خانواده و فرزندان او نيز براى آنها عزيز و گرامى است . تعجب حضرت زهـرا(س)  از رفتار ناپسندى است كه اصحاب آن حضرت نسبت به تنها يادگار پيامبر(ص) و عزيزترين افراد نزد آن حضرت انجام دادند.
درحالى كه هر روز مصيبت تازه اى براى حضرت زهرا(س)  پيش مى آوردند، مردم بگونه اى مهر سـكـوت بـر لب زده بـودند و بى اعتنايى مى كردند گويى مساءله اى رخ نداده است . حضرت فاطمه (س)  اين حالت مردم را مورد نكوهش قرار مى دهد و مى فرمايد:
ما هذِهِ الغَمِيزَةِ فى حَقّى وَالسُّنَّةُ عن ظُلامَتى (72)
اين چه كوتاهى است درباره حق من و چه خوابى است كه در مورد ظلم به من شما را گرفته است ؟
اى كـاش آنـان بـه سـكـوت اكـتـفـا مـى كـردنـد. آنـكـه تـيـغ بـر دل مى كشيد شتاب و تلاش مردم در كمك به غاصبين بود. گويا هر روز منتظر عهدشكنى جديدى و بدعت تازه اى بودند. از اين رو حضرت مى فرمايد:
سرعانَ ما اَحْدَثْتُمْ و عجلان ذا اِهالَة (73)
چه زود كار خود را كرديد، و عجب زود به كارى كه زمانش نرسيده بود اقدام نموديد!
حضرت زهرا(س)  براى اينكه آنان شرم كنند و در حركت خود تجديد نظر نمايند فرمود: آيا مى گوييد محمد(ص) مرد؟! يعنى آيا همه چيز تمام شد؟ نكند منتظر رحلت و از دنيا رفتن آن حضرت بوديد؟ كه چنين بر باطل اتفاق كرديد و اين در حالى است كه قدرت جلوگيرى از ظلم را داريد. از اين رو به شدت آنان را مورد انتقاد قرار داد و فرمود:
وَ لَكُمْ طاقَةٌ مِما اُحاوِلُ وَ قُوَّةٌ على ما اطلبُ و اُزاوِلُ(74)
شما قدرت كمك به آنچه من طلب مى كنم و قوّت بر گرفتن آنچه در پى آن هستم را داريد.
3 ـ يـكـى از نـكـات مـهم در فدك نيز آه مظلومى بود كه جز خدا پناهى نداشت و بايد غاصبان از عـاقـبـت ظـلمـى كـه بر دُردانه پيامبر(ص) روا داشته بودند مى ترسيدند. ولى آنگاه كه بشر سركش مى شود و عنان كار را به هواى نفس مى سپرد، شايد توجه به شاهد بودن پروردگار مـى تـوانـد نـهـيـبـى بر پيكر فكرش باشد. حضرت زهرا(س)  با كلمه (فبعين اللهِ) آنان را مـتـوجـه كـرد كـه آنـچـه انـجـام مـى دهـيد، خدا شاهد آن است . آن حضرت براى بيدارى وجدان آنها فرمود:
اَنَا ابنَةُ نذيرٍ لَكُمْ بينَ يَدَىْ عذابٍ شَديد(75)
من دختر كسى هستم كه شما را از عذاب شديدى كه در پيش داريد ترسانيد.
و آنـگـاه خـطـاب به آنان فرمود حال كه مى خواهيد زور بگوييد و هيچ سخن حقى را نپذيريد يك راه بـيـشـتـر نـمـانـده اسـت و آن ايـنـكـه : شـكـايـت شـمـا را بـه پـيـشـگـاه خـدا و رسـول بـبـرم و وعـده مـا بـه قـيـامـت باشد كه قاضى آن خداوند و مدافع من پيامبر(ص) است و خداوند حكم مظلوميت مرا براى همه بيان خواهد كرد.
بـا بـررسـى و مـطـالعـه در مـراحـل مختلف منازعه فدك و دقت در سخنان حضرت زهرا(س)  درمى يـابـيـم كـه حـضـرت تـوانـسـت بـا مـحـاكـمـه غـاصـبـان فـدك بـاطـل بودن آنان را براى همه نسلها به اثبات رساند و در اين محكوميت آنها، چيزى بيش از به دسـت آوردن قـطـعـه زمـينى را مى ديد. آن حضرت در پى آن بود تا حكومتى غصب شده و قدرت و مـجـدى بـه تباهى افتاده را نجات دهد و امتى را كه به جهالت و جاهليت گذشته خود باز گشته است به راه اعتدال باز گرداند.
قيام زهرا(س)
رسول گرامى اسلام درحالى چشم از جهان فرو بست كه تشنگان قدرت ، در كمين نشسته بودند و هـنـوز جـنـازه مـبـارك آن حـضـرت دفـن نـشـده بـود كـه مـنتظران فرصت در سقيفه جمع شدند و بـرخـلاف دسـتـور خـداونـد و فـرموده پيامبر(ص) خلافت را از على (ع) گرفته و به ديگرى سـپـردنـد و بـا تـمـام قـدرت و تـوان به صحنه سياسى آمدند، گروهى را با تهديد و فشار مـرعـوب سـاختند، با دسته اى از راه معامله و تقسيم قدرت كنار آمدند، عده اى را با حاتم بخشى با خود هماهنگ كردند و با يك كودتاى خزنده ، قدرت را به دست گرفتند.
در آن شـرايـط چـه كـسـانـى و چـگـونـه مـى بـايـسـت از ولايـت و اهـل بـيـت دفـاع كـنـنـد؟ آيـا دفـاع مسلحانه امكان داشت ؟ آيا دفاع مسلحانه به نفع ولايت و عترت پيامبر(ص) تمام مى شد؟ آيا مسلمانان واقعى و شهادت طلب ، قدرت و امكان لازم را براى دفاع مـسـلّحـانـه داشتند؟ آيا مى توانستند به صحنه آمده ، در برابر تهديد سران سقيفه ايستادگى كنند و راه انحراف ايجاد شده را سدّ نمايند.
در عمل ديده شد كه هيچ يك از آنها امكان نداشت ؛ زيرا مسلمانان در آن آزمايش سخت با سكوت خود راه خـطـا را در پـيـش گـرفـتـنـد، روح حـمـاسـى و شـهادت طلبى ميدانهاى جنگ را از دست دادند و شـمـشـيـرهـا را غلاف كردند، به انزوا گرويدند و تنها نظاره گر حوادث تلخ شدند. حضرت زهرا(س)  به اين واقعيت تلخ اشاره كرده ، فرمودند:
بعد از آن سوابق درخشان و روشن شدن حق به كجا مى رويد، پس از اعلان حق ، آن را كجا پنهان كرديد. چرا بعد از آن تلاشها به گذشته خود رجوع نموديد و بعد از ايمان مشرك شديد، چرا پـس از آن شـجاعتها از گروهى كه بعد از پيمان بستن سوگندهاى خود را شكستند، ترسيديد و آنان در دين شما رخنه وارد كردند.(76)
و نيز خطاب به زنان مدينه درباره شوهرانشان فرمود:
چـه زشـت اسـت كـندى شمشيرها و سستى و بازيچه شدن مردانتان پس از آن همه تلاش و كوشش .(77)
امـام عـلى (ع) نـيـز نـمـى تـوانـست دست به شمشير برد، هر چند ذوالفقار بدر و اُحد و خيبر در كـنارش و دست خيبركنش همچنان پرتوان بود، اما حقيقت اين است كه امير مؤ منان (ع) با حمايت چه كسانى مى بايست دست به شمشير بزند؟ و اگر قدرت طلبان كودتاگر را كنار زد، با حمايت چه كسانى حكومت كند. آن حضرت به اين واقعيت تلخ اشاره كرد و فرمود: