در مكتب فاطمه

على قائمى

- ۸ -


عاطفه اش با فرزند

او مادر است و طبعاً داراى عاطفه و احساس مادرى است. ولى در آنجا كه بحث تعقل و منطق است عاطفه مادرى را ناديده مى گيرد. على عليه السلام فرمايد پيامبر بر ما وارد شد و من در بستر بودم. حسن و حسين تقاضاى آب كردند. پيامبر به سوى گوسفندى رفت كه در خانه ما بود آن را دوشيد و شير آن را در ظرفى نخست به حسن داد. حسين آمد كه اول او شير بنوشد. رسول خدا او را دور كرد. فاطمه عليهاالسلام مادر بود و دلش بر حال طفل كوچكتر (حسين) سوخت. گفت اى رسول خدا آيا برادرش از او محبوبتر است؟ رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود نه

- وليكن حسن پيش از او درخواست آب كرد. [مسند احمد ج 1 ص 101.]

حسنين با هم كشتى مى گرفتند و با هم زور آزمائى مى كردند. پيامبر حسن را تشجيع مى كرد كه حسين را زمين بزن و به او جرأت مى داد. فاطمه عليهاالسلام از اين موضوع ناراحت مى شود كه يا رسول الله آيا تو بزرگتر را تشجيع مى كنى كه كودك خردسال را به زمين اندازد.؟ (عاطفه مادرى) رسول خدا فرمود دخترم نگران نباش اين جبرئيل است كه دارد حسين را تشجيع مى كند و فاطمه عليهاالسلام آرام مى گيرد [منتهى الآمال ج 1] (تعقل)

واقع بينى فاطمه

فاطمه عليهاالسلام واقع بين است ولى هدفگرا، وضع و شرايط موجود را دائماً مى بيند ولى تسليم آن نيست، دائماً سرگرم ارزيابى از آن است و مى كوشد فرجام امور را بنگرد، گاهى در شرايط حاد زندگى اين انديشه براى او پديد مى آمد كه احساسات درونى خود را يكباره بيرون بريزد و عقده دل را كه ترس از گلوگيرى آن داشت رفع كند ولى فرمان عقل و تابعيت حكومت الله او را از اين اقدام مانع بود.

او واقعيت ها را مى ديد ولى در زندگى خود هدف خويش را تعقيب مى كرد، كارى كه انجام مى داد از روى هوى و هوس نبود. رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله درباره اش فرموده بود: اين دختر كارى نمى كند كه خدا آن را دوست نداشته باشد و در مراحل خواهش و تمنايش بجائى رسيده كه او آنچه را كه خدا خواسته است مى خواهد (مصداق وَ ما يَساؤون اِلَّا اَنْ يَشاءَ الهُ رَبُ العالَمينِ) [آيه آخر سوره تكوير.]

عامل تنظيم رابطه اش با خود، با خداى و با ديگران عقل است و خرد، نه چيزى ديگر، او مصالح و منابع اسلام را ملاك قرار مى دهد نه جنبه هاى شخصى حيات را. در هر اقدامى كه مى خواهد انجام دهد نخست از خود مى پرسد آيا خداى هم بدان رضايت دارد يا نه.؟ به على عليه السلام شفقت دارد و شايد در دل اين احساس براى زنان پديد آيد كه اگر همسرش به جبهه رود كشته شود و قلباً ناراضى از حركت او باشند. اما فاطمه عليهاالسلام مى داند تا خداى نخواهد كسى كشته نمى شود و جائى را كه خداى بخواهد جاى سخنى نيست. پس نبايد از حضور على عليه السلام در جبهه نگران باشد و او نگران نبود.

مواضع حق او

براى بكارگيرى عقل و تسلط او بر خود در سايه اين تصوير روشن مى شود كه از همان دوران كودكى در شرايطى است كه دائماً براى او خبر ناگوار آورند. او مى شنود و يا مى بيند پدر او را كتك زدند شكمبه حيوان بر سرش ريخته اند، مادرش از دنيا رفته، دندان پدر را شكستند، عمويش را شهيد كردند، على عليه السلام را زخمى كردند و....

اينها همه از مسائلى است كه دل يك زن را مى لرزاند و فاطمه عليهاالسلام از شنيدن اين اخبار ناراحت و گريان مى شد ولى هرگز رفتارش غير متعادل و غير عقلانى از خود بروز نمى داد و اسير احساس نمى شد و سخنى خلاف رضاى خدا بر زبان جارى نمى كرد.

معمولاً زنان در تضييع حق خود زود بخشم مى آيند و ممكن است خود را بهر آب و آتشى بزنند. اما فاطمه عليهاالسلام خود نگه دار بود و در دفاع از حقوق خود راه معقولانه اى در پيش گرفت. منطقى حرف زد بحق احتجاج كرد، و خصم را به صداى منطقى به محاكمه كشاند.

در مبارزاتى كه بر اثر آن فاطمه عليهاالسلام كتك خورد و به بستر افتاد، و در زمانى كه مشاهده اعمال تبهكارانه دشمن گاهى او را به فرياد مى كشاند، تفكر و تدبرش، آينده نگرى او، مورد حيرت بود و روزى از تضييع حق خود چندان نگران شد كه با سخنانش على عليه السلام را وادار به قيام و دفاع نمود. ولى ناگهان صداى تكبير را در اذان مسجد و نام پدر را در آن شنيد و على عليه السلام فرمود براى حفظ اين نام و زنده ماندن آن قيام نكردم و فاطمه عليهاالسلام ساكت و تسليم شد و خشم خود را فروخورد و اين غلبه تعقل بر احساس او را نشان مى دهد.

در دفاع از على

جلوه اى ديگر از آميختگى تعقل و احساس فاطمه عليهاالسلام را در دفاع از على عليه السلام مى بينيم. على عليه السلام را جبراً به مسجد بردند تا از او بيعت بگيرند. فاطمه عليهاالسلام با همان درد و رنج ناشى از ضربه خوردن به مسجد آمد و با صداى بلند گفت اى ابابكر از جان شوهرم چه مى خواهيد پسر عم مرا رها كنيد وگرنه بر سر قبر پدر روم، گيسو پريشان كنم و شيون و نفرين نمايم [ص 331 الزهراء] (جلوه احساس) و لوله در مسجد افتاد

- سلمان گويد آثار غضب خدا را در مسجد ديدم. على عليه السلام در همان حال بدو گفت تو دختر نبى رحمةُ للعالمين هستى

- و اينك جاى نفرين كردن نيست فاطمه عليهاالسلام كلام حق على عليه السلام را شنيد و آرام شد و فرمود چون شوهرم ولى خدا عليه السلام امر كرده است اطاعت مى كنم و تسليم امير مؤمنان و خليفه راستين پيامبرم. احساس وجود داشت شديداً. ولى دريافت كه در اينجا مسأله تعقل بايد مطرح باشد و بايد به گونه اى عمل كند كه امور روى روال بيفتند، پرده هاى فريب خصم بالا روند، حقايق آشكار گردند. و آنچه ثبت شدنى است در تاريخ ثبت گردد و اگر امروز توان قضاوت و تصميم گيرى نيست روزى آن روزگار فرامى رسد و مردم به داورى خواهند نشست.

سخنانش در مسجد

به مسجد رفت، در حالى كه احساس مى كند حق او را ضايع كردند، حق على عليه السلام را غصب نمودند، زحمات پدرش در حال هدر است و در مسجد از حق خود حرف زد. ابوبكر گفته بود من فدك را بدست امت سپردم تا در آن در ميدان جنگ استفاده كنند.

انديشيده و به دور از احساس فرمود مى خواهيد نيرنگ بازى كنيد و اين بنده پاك خدا را باطل گو معرفى كنيد. كار شما با تلاش هاى بى ثمر حيله گران زمان هيچ تفاوتى ندارد و... و با منطقى مستدل دشمن را خاموش كرد و وجدان جمعى را اقناع ساخت.

مردم را مخاطب قرار داد و فرمود: هان اى مردم شما را چه مى شود؟ چرا دروغ مى گوئيد! اين كتاب خدا پيش روى تان است. شما مى پنداريد من از پدرم ارث نمى برم؟ آيا حكم جاهليت را طلب مى كند؟ اى مسلمانان چرا دم فروبسته ايد؟ چرا كتاب خدا را رها كرده و پشت سر انداخته ايد... [احتجاج طبرسى.]

حيات تعقلى او از اينجا معلوم مى شود كه در سخنان او هيچ آثار تزلزلى ديده نمى شود. چنان محكم و متين حرف مى زد كه حرف زدن پيامبر را به ياد مى آورد و گوئى زبان خاموش محمد صلى اللَّه عليه و آله از نو زنده شده و حرف مى زند و اين خود تعقلى بودن رفتار فاطمه عليهاالسلام را نشان مى دهد.

خطبه اى براى زنان

او در بيان و سخن ثانى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و هم آواى على عليه السلام است. در بستر بيمارى است، زنان مهاجر و انصار براى عبادت او مى آيند سخنان را بيان مى دارد كه در آن آميختگى تعقل و احساس را به وضوح مى يابيم.

- اَصْبَحْتُ واللَّه عائِقة لِدُنيا كُنَّ

- بخدا سوگند از زندگى در دنيايتان سير شده ام

-قالِية لِرجالِكُنّ و نسبت به مردان شما سخت غضبناكم. لَفَظْتُهُمْ بَعْدَ اَنْ عَجَمُتُهُمْ پس از گنگى و لالى به سخن شان آوردم و شناتُهُم بَعْدَ اَنْ سَبَرتُهَم... [فاطمه الزهراء عليهاالسلام

- بخش خطبه ها] و آنگاه فرمود اينان به شمشير شكسته و تيغ زنگار خورده اى مى مانند. انديشه شان پست و گفتارشان نارساست. واى بر آنان چرا نگذاردند حق در مركز خود استقرار يابد؟ چرا پايگاه خلافت نبوى را از خانه وحى دور ساختند؟ نفرين بر مردمى كه خويشتن را نيكوكار مى پندارند در حالى كه تبهكار و فاسدند. فَقُبحاً لِقَلُولِ الجِدِّ، وَالجِدَّ بَعْدَ اللَعْبِ وَ صَدْع القناةِ وَ خَطل الآراءِ... [فاطمة الزهراء عليهاالسلام

- بخش خطبه ها.]

بر اين اساس فاطمه عليهاالسلام ساكت نمى نشيند، در هر راهى كه معقول باشد وارد مى شود تا حق را بر سر جاى خود قرار دهد و اگر توان چنان كارى نباشد لااقل فرياد خود را در گوش ها آشنا سازد كه آنان دريابند آنچه كه صورت مى گيرد و واقع مى شود كارى خلاف است.

گريه هاى فاطمه

فاطمه عليهاالسلام را زنى گريه اى و اشك ريز معرفى كرده اند و اين سخنى است كه در روايات و شرح احوال فاطمه عليهاالسلام فراوان ديده مى شود. ابن شهر آشوب در كتاب خود مى نويسد: پس از فوت پيامبر ديدگانش گريان و قلبش سوخته بود، جهان را در برابر چشمانش تاريك مى يافت. حتى گاهى به ياد پيامبر صلى اللَّه عليه و آله با فرزندان خود سخن مى گفت كه پدر مهربان شما چه شد؟ چه شد آنكس كه همه گاه شما را بر دوش خود سوار مى كرد... [مناقب ابن شهر آشوب ج 2] و آنگاه مى گريست.

دحلان مفتى شافعى هم مى نويسد فاطمه عليهاالسلام پس از مرگ پدر هرگز خنده بر لب نياورد. [السيرة النبويه] ديگران هم نمونه هائى از اين سخنان دارند. حتى برخى از مورخان فاطمه عليهاالسلام را در رديف يكى از چهار اشك ريز دنيا معرفى كرده اند و...

بايد ديد چرا فاطمه عليهاالسلام مى گريست. آيا گريه اش تنها يك گريه عاطفى براى مرگ پدر است؟ تعمّق در حالات و روحيات و طرز تفكر فاطمه عليهاالسلام نشان مى دهد كه در وراى آن ظاهر مسأله مهمترى وجود دارد. اينكه فردى چون او براى مرگ پدر بگريد جاى انكار نيست ولى آيا همه گريه ها و اشكريزى ها براى نفس فوت پدر بود؟ بنظر ما پاسخ منفى است. براى گريه هاى او محمل هاى ديگرى وجود دارند از جمله:

- او گريان است زيرا اسلام را در مسير خطر مى بيند اشك مى ريزد از آن بابت كه مى بيند مارهاى زخمى جاهليت جان گرفته و زنده شده اند مى خواهند دوباره به جان مردم افتند. او گريان است زيرا مى بيند خائنان به اسلام و مشركان كه از ترس شمشير اسلام ايمان آورده اند متوليان اسلام مى شوند و مى خواهند انتقام خون بستگان خود را بگيرند، همانگونه كه ما بعدها در ياوه گوئيهاى يزيد پس از ديدن سر بريده سيدالشهداء ديده ايم و بالاخره او مى گريد زيرا حق انسانيت را بر باد رفته مى يابد و اسلام را در مسلخ كفر در حال ذبح شدن.

بدين سان گريه او يك فرياد است و يك اعتراض، او با اين فرياد مى خواهد بشريت را بيدار كند، پرونده اى عليه خصم بگشايد كه تا قيامت گشوده باشد و لااقل آيندگان دريابند كه بر اسلام چه گذشته است و آنچه كه به آنان معرفى مى شود از لحاظ منبع و منشاء مورد ارزيابى قرار دهند و اين گريه گريه اى زبان دار و خالص ترين و لطيف ترين زبانهاست و متعهدانه است و تعهدآور.

درود بر فاطمه

اى فاطمه عليهاالسلام اى مهار حكمت و حلم، و اى بانوى فاضله و عاقله و اى سرورى كه از صبر تو صبر بخشم آمد، سلام بر تو كه وجود تو عزت بخش زنان است و الهام ده آنان، سلام بر تو و بر عشق الهى تو كه خانه دل را روشن مى كند و سلام بر حماسه تو كه حماسه مقاومت است.

عبادت فاطمه

مقدمه

در اين جهان پهناور كه قواى قاهر متعددى بر انسان تسلط دارند و در مواردى آدمى را دچار احساس ضعف و يأس مى سازند موجب تزلزل آفرينى در مسير رشد و حركت زياد مى شوند و چنين امرى بنوبه خود سبب بروز احساس پوچى و بى اصالتى، خودكشى ها، تن دادن به عوامل دردآفرينى چون اعتياد، وابستگى هاى بى حساب و حتى پناه بردن به دامن آلودگى هاست.

در طريق دور ماندن از اين شرايط و چيرگى بر اين عوارض ارتباط با نيروى قويتر از آن قوا و يا قواآفرين خود يك اصل است. و عبادت در چنين وضع و شرايطى است كه معنى پيدا كرده و زمينه ساز آرامش و طرد پوچى ها و بى اصالتى ها و در كل روح زندگى مى شود.

در عبادت موجودى بسيار كوچك و ضعيف خود را با پديده آفرين قاهر و بينهايتى مربوط مى سازد و در سايه اين ارتباط احساس قدرت كرده و وجودش را از گل و لاى و عوارض گرفتاركننده نجات مى بخشد و اين از مهمترين رمز و راز عبادت است.

فاطمه و عبادت

در مورد فاطمه عليهاالسلام دختر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله، رمز و راز عزّت و سرافرازى، قدرت و عظمتش را بايد در عبادت جستجو كرد. او زنى بود كم سال و جوان، ولى در عبادت چون پيرى عارف، دستش به سوى خدا بلند و قامتش در راه عبادت او دائما در خم و راست.

او در عالم وجود تنها زنى است كه خداى را با تمام ذرّات وجودش پرستش كرده و تنها بانوئى است كه مى تواند مظهر عبادت معناى واقعى باشد. او در سايه عبادت معناى واقعى باشد. او در سايه عبادت خود را به مقام قربى رسانده كه حاصلش چشم و گوش خدا شدن و امرش مؤثر در كون و هستى شدن بود.

فاطمه عليهاالسلام از ديدى چون ديگر زنان است، داراى خانواده و همسر و فرزندان، و مسؤول اداره آنان، و حتى در كارهاى جنبى ديگرى مثل اشتغال به كارهاى دستى اقتصادى، و هوايت زنان و بانوان و خدمت رسانى به محرومان است كه همه آنها رنگ و حال عبادت را دارند ولى از ديدى ديگر عابده است بى مانند، آنچنان كه حتى برخى گمان كرده اند او را جز عبادت بمعناى خاص آن كار ديگرى نبود.

روزها پس از فراغت از كارهاى جارى زندگى و شبها پس از بخواب رفتن ديدگان مردم و فرزندان وارد محراب عبادت و غرق در مناجات و راز و نياز با خدا مى شد. او در اين راه مصداق خطاب خدا با موسى مى شود كه خداى به او فرموده بود يا موسى، فَاعبُدنى وَ قُمْ بَيْنَ يَدَى مَقام العَبْدِ الحَقير [تحف العقول

- مناجات موسى عليه السلام] و يا مصداق آيات قرآن در خطاب به پيامبر اسلام صلى اللَّه عليه و آله كه قُم اللَيل اَلَّا قليلاً نِصْفُهُ اَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَليلاً اَوْرِد عَلَيْهِ. [آيه 2- 4 سوره مزمل] او بواقع مصداق اين آيه قرآن بود كه والَذينَ يَبيتُونَ لِرَّبِهِمْ سُجَّداً وَ قِياماً. [آيه 64 سوره فرقان.]

عبادت و آبادى درون

فاطمه عليهاالسلام آن بنده پاك و خالص خداوند است كه سعى دارد حركت خود را در سير كمالى و در مسير بينهايت طلبى قرار دهد و آن انسان فهميده اى است كه در سايه تخليص و رهائى از ثقل ها و پاى بندى ها به مقام اِنَّ اِلى رَبِكَ الرُّجْعى [آيه 8 سوره علق] مى رسد و آماده پذيرش خطاب يا ايّتُهَا النَفْسِ المُطمئِنَه و براى رجوع به خدا راضيه و مرضيه [آيه 30 سوره فجر] مى شود.

فاطمه عليهاالسلام به آن درجه از ادراك مى رسد كه درمى يابد اساس آبادانى درون ايمان به خداست و حاصل آن رهائى از بندها و اسارت ها وابستگى به خداى حَى اَزلى وَ سَرْمدى است و مهم اينست كه ايمان او از سنخ ادراك است و مورد خطاب اُعبد اللّه كَانَكَّ تراهُ وَ اِن كُنْتَ لا تَراهُ فَاِنُّه يَرايكَ. [على عليه السلام.]

چنين ايمانى است كه براى او امنيت پديد مى آورد و او را راضى به قضا و قدر الهى مى سازد. به گفته علامه طباطبائى مرحوم آدمى در حقيقت خود را قبول امر مقبول در امنيت مى بيند و قلبش به آن تسكين و آرامش مى يابد. [الميزان ج 11] انسان كه در آرامش و امنيت باشد مى تواند نيكو بينديشد، نيكو تصميم بگيرد و درست عمل كند و اين يكى از رموز عدم اضطراب فاطمه عليهاالسلام در برابر كشاكش زندگى است.

تربيت الهى فاطمه

او رابطه انس خود را با خداوند و عبادت و نيايش با تمام وجود را مرهون تربيت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله است. در خانه اى بدنيا آمد كه در آن شيوه پرستش پروردگار دائماً در صحنه نمايش بود. از خردسالى بانگ و نواى آسمانى تكبير را مى شنيد ، زمزمه هاى مناجات مادر و پدر را استماع مى كرد.

آنگاه كه مادر را از دست داد، پدرى مادرسان او را در بر گرفت و به رشد و تربيت او همت گماشت، همان پدرى كه ثلث آخر شب در حال احياء و عبادت بود و فاطمه عليهاالسلام خردسال گاهى تماشاگر پدر در عبادت و زمانى همپاى پدر در عبادت مى شد و طبيعى است در اين بيدارى و همگامى با خلوت شب و روح سحر انس و آشنائى يافت.

از سوى ديگر او توصيه هاى پدر را به ياد داشت كه مى فرمود. حَلُّوَا اَنْفُسِكُمْ الطاعَةَ وَ البِسُوها قِناعَ المَخافَةَ، وَاجَعَلُوا آخِرَتَكُمْ لِاَنْفُسِكُمْ وَ سَعْيِكُمْ لِمُسْتَقِّرَكُمْ [ص 246 طرائف الحكم] طاعت خداى را بر خود حلول دهيد، جامه خوف از خدا بر خود بپوشانيد، و آخرت خود را براى وجودتان آماده سازيد و كوشش تان براى محل جاويد و مستقرتان باشد.

او در عبادت تا جائى به پيش مى رود كه نوعى انقطاع از سوى الله براى او پديد مى آيد و بينش او در واگذارى نفس بدست خداوند بينش كسى مى شود كه خداى را طبيب و خود را بيمار مى داند و صلاح خويش را در اين اقدام كه خود را كاملاً، در اختيار طبيب قرار دهد نه در آنچه كه خود ميل و هوس دارد (يا عِبادَ اللَّهِ، اَنْتُم كَالمَرضى وَ رَبُّ العالَمِينِ كَالطبيب، فَصَلاحَ المَرضى فيما يَعْلَمُ الطبيبَ وَ تَدبيرُهُ بِهِ، لا فيما يَشهِيه المَريضَ وَ يُفِرِحُهُ اَلا فَسَلِّموا لِلّه اَمْرِهِ، تَكُونُوا مِنَ الفائِزينَ) [ص 117 مجموعه ورّام.]

نقطه اشتراك با على

او بعدها به خانه شوهر رفت و زندگى گرم و نمونه اى را با او آغاز كرد. نقطه اشترك او با على عليه السلام بيش از آنكه كفويت در ازدواج خانوادگى و زناشوئى باشد كفويت در عبادت بود. على عليه السلام آن مرد بى همتا در فناى فى الله بدرجه اى رسيده بود كه مى فرمود خدائى را كه نبينم عبادت نمى كنم و فاطمه عليهاالسلام در اين اوج گيرى از على عليه السلام فروتر نبود.

اين دو در حيات مشترك بيش از اينكه بكوشند سليقه هاى زندگى را از نظر زرق و برق، دكور خانه، و مزه غذا و رنگ لباس و فرم آرايش و آسايش هماهنگ كنند كوشيدند صرفاً بنده خدا باشند و بهترين كمك كار يكديگر در راه وصول به كمال و عبادت.

بر اساس اسنادى كه در دست است از على عليه السلام پرسيدند همسرت فاطمه عليهاالسلام چگونه بود؟ گفته بود بهترين كمك كار من براى اطاعت خدا. و از فاطمه عليهاالسلام پرسيدند شوهرت چگونه است؟ فرمود بهترين شوهر (در همين راه) [بحار ج 43 ص 117.]

آرى بهنگامى كه بين زن و شوهر وحدت فكرى و ايمانى باشد، و به هنگامى كه كفويت ها در چارچوب بندگى خداوند استوار گردد در آن صورت است كه خانه آدمى مسكن مى شود و زمينه براى آرامش روان و احساس امنيت فراهم مى آيد و آدمى در آن به اوج كمال مى رسد اين مرد و زن در سايه همگامى و كفويت اعتقادى بدرجه اى رسيدند كه مصداق اين آيه شدند: رِجالٌ لا تُلهِيْهِمْ تِجارَةً وَ لا بيعٌ عَنْ ذِكْرِ اللّهِ [آيه 37 سوره نور]

- و هم مصداق آيه وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْاِنسَ الَّا لِيَعْبُدونَ [آيه 56 سوره ذاريات] و آيه وَ اَنِ اعْبُدو اللَّه وَ اجْتَنِبُوا الطاغُوتَ [آيه 36 سوره نحل] و آيه وَ سَبَّحُوهُ بُكْرَةَ وَ اَصيلاً [آيه 42 سوره احزاب] و سرانجام مصداق آيه عبد خالص خدا شدن و مورد خطاب خدا واقع گشتن كه يا اَيُّهَا النَفْسُ المُطْمَئِنّه

- اِرْجِعى اِلى رَبِّكَ راضِيَةً مَرضِيَةً

- فَادْخُلى فى عِبادى وَادْخُلى جَنَتى. [آيه 30 سوره فجر.]

درجه ايمان فاطمه

فاطمه عليهاالسلام به آن درجه از ايمان مى رسد كه باورش شده است: خدا هست و شاهد اعمال است، انسان در برابر او متعهد و مسوؤل است باورش شده بود كه قيامت حق است، قبر حق است، صراط و ميزان حق است، بهشت و دوزخ راست است و... در وصيتنامه اش مى خوانيم: [بحارالانوار ج 43 ص 46.]

- هَذا ما اَوْصَت بِه فاطمة بنت اين وصيتى است كه فاطمه عليهاالسلام دختر پيامبر رسول الله: صلى اللَّه عليه و آله آن را نوشته است.

- وَ هِىَ تَشْهَدُ اَنْ لا اِلاهَ اِلّا اللَّهِ او گواهى مى دهد كه خدائى جز الله نيست.

- وَ اَنَّ مُحَمّداً رَسُولُ اللَّهِ و گواهى مى دهد كه محمد فرستاده خداوند است.

- وَ اَنَّ الجَنَةَ حَقٌ وَ النَّارَ حَقٌ و گواهى مى دهد بهشت حق است و دوزخ نيز حق است.

- وَ اَنَّ الساعَة آتِيَهٌ لا رَيْبَ فيها و گواهى مى دهد كه قيامت آمدنى است و در آن شكى وجود ندارد.

- وَ اَنَّ الَّه يَبْعَث مَنْ فِى الْقُبورِ و گواهى مى دهد كه خداى همه مردگان را بيدار و مبعوث مى كند.

- يا عَلى اَنَا فاطِمُه بِنْتَ مُحمَّد، زَوجّنى اللَّهِ مِنْكَ لِاَكُونَ لَكَ فى الدُنيا وَالآخِرة...

اين باورها روان او را پر كرده و آثار آن در جوارح و اعضاء او ظاهر شده بود. رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله در شأن ايمانش فرمود: خداوند دل و اعضاى دخترم فاطمه عليهاالسلام را از ايمان و يقين سرشار فرمود: اِنَّ ابْنتى فاطِمه مَلاء اللّه قَلْبها وَ جَوارِحَها ايماناً وَ يَقيناً [خصايص فاطميه.] او ايمان و يقينش به خدا و معاد بحدى است كه گوئى جهان غيب را مى بيند، بهشت را با همه نعمتهايش و دوزخ را با همه عذاب و شكنجه هايش شهود مى كند.

او در دعا و عبادت خود، در ارتباط و مناجات با خداى خود ترسان و نگران است، در حين مناجات با خدا و سخن گفتن با او دلش مى لرزد گوئى مورد خطاب خدا با موسى عليه السلام است كه خداى فرمود: يا مُوسى، كُن اِذا دَعَوْتَنى خائِفاً مُشْفِقاً، وَجِلاً، وَ ناحِبنى حينَ ناجَيْتَنى بِحَسَنَةٍ مِنْ قَلْبٍ وَجَلٍ [تحف العقول.]

عشق او به خدا

فاطمه عليهاالسلام عاشق معبود بى همتاست، همه زندگى و اهداف خود را در عشق به او خلاصه مى بيند. به همين نظر خداى را با تمام ذرّات وجودش مى پرستد و بر اين اساس مصداق افضل الناس مى شود. امام صادق عليه السلام فرمود برترين مردم كسى است كه عاشق عبادت باشد و با آن دست در آغوش باشد، و آن را از دل و جانش دوست بدارد، با بدنش آن را لمس كند، و همه اوقات را براى آن خالى كنند و چنان در آن فرورود كه نداند امور دنيا با سختى است يا آسانى: اَفضَلَ الناس مَنْ عشق العِبادَةَ فَعانَقَها، وَ اَحَبتها بِقَلْبِه، وَ باشَرَها بِجَسَدِه، وَ تَضَرّعَ لَها

- وَ هُوَ لا يُبالى عَلَى مَنْ اَصْبَح الدّنيا عَلى عُسرٍ اَمْ عَلى يُسْرٍ [ص 131 كافى ج 3] خود در مناجاتش فرمايد: خداوندا تو خود مى دانى كه آتش سينه ام بغير تو فرونمى نشيند، چشمم تنها به تو روشن است، جانم به تو مسرور و دلم به تو آرام است...

او عمل را براى خدا انجام مى دهد، و به عشق او كار مى كند و به همين نظر عملش از هر آلودگى و ناروائى پاك است. عشق به محبوب ايجاب مى كند عمل براى او خالصانه باشد. تا در حين وصال براى او موجب شرمى نباشد. او كُلُّ عَمَلٍ تَعْمَلُهُ لِلّه، فَلَيْكن نَقِيّاً مِن الدَّنَسِ) [و سايل الشيعه - كتاب الطهاره.]

عمل او خالصانه و به دور از ستايشگرى خلق است. رَبُنّا اللّه مى گويد و در آن استقامت دارد در نتيجه مصداق اين آيه قران و مشمول نزول فرشتگان خدا و وعده دورى از خف و حزن مى شود: اِنّ الَذينَ قالُوا رَبنَّا اللَّه ثُم اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَه

- اَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا... [آيه 30 سوره فصلت.]

او در اين عشق عارف است و در اين عرفان پرهيزكار و زاهد و چنان بصير است كه هرگز راه را از بيراهه گم نمى كند و چنان هشيار است كه هرگز دست از پا خطا نمى كند. او دل به خدا سپرده و بر اثر آن خود را رها كرده حتى به غذا و لباس و زندگى شخصى خود در راه خدا بى اعتناست. و به او دل بسته آنچنان كه از هر چه غير و غيّريت است خود را دور داشته و اين است رمز نجات از احساس پوچى و نابسامانيها.

توحيد و عبادت

محور همه افعال و افكارش توحيد است. همه چيز را با ضابطه مى نگرد، همه افكار و اعمالش رنگ خدائى دارند او در اين راه مصداق اين آيه قرآن است كه قُلْ اِنَّ صَلوتى وَ نُسُكى وَ مَحْياىَ وَ مَماتى لِلّهِ. [آيه 162 سوره انعام] در افكار و اعمال حد خود نگه مى دارد و بر خداى پيشى نمى گيرد. زيرا كه قرآن او را به اين امر دستور داده است: يا اَيُها الَّذينَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَىِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ [آيه 1 سوره حجرات.]

خداى را همه گاه حاضر مى بيند و چنان در راه او از غير گسسته است كه هرگز سخط خداى را به رضاى مخلوق معامله نمى كند و هيچگاه حاضر نيست براى تقرب با خلق از خداى ببرد. لا تَسْخَطُوا بِرضِىَ اَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ وَ لا تَتَقربُوا اِلَى الناسِ بِتباعُدٍ مِنَ اللّهِ. [و سايل الشيعه

- باب الامر بالمعروف.]

او در راه خدا و عبادت او همه چيز را فدا كرده، جانش را، مالش را، عزت و همتش را، قوت پايش را، و حتى فرزندانش را. از محل كارمزدى گندم و جو تهيه مى كند، خود آن را با دست آس به آرد و خمير و نان مبدل مى نمايد تا براى عزيزان خود افطارى داشته باشد، فقيرى سر مى رسد و غذا را به او مى دهد.

چون شب مى شد براى نماز به پا مى ايستاد، و دست نياز به سوى خدا مى گشود و با گريه هاى نيمه شب به اعلام بندگى و ذلت خود در پيشگاه خدا مى پرداخت و در سايه آن عزت مى يافت. با تدبر در قرآن آن را تلاوت مى كرد و از محتواى آن براى درمان درد بشر نسخه شفا مى يافت.

تسليم و لذت

لذت فاطمه عليهاالسلام در عبادت لذت تسليم است، تا معبود واقعى او را به هر كجاى كه خواهد بكشاند و ببرد. در دعاى خود مى گويد: خداوندا: زمام اختيار مرا بدست گير، و بهر سوى و هر كجا مى پسندى ببر... و از آن عبادتى احساس لذت مى كرد كه دريابد در همه راه و مسير زمام امورش بدست خداست.

او در اين تسليم و اطاعت و در استقبال در عبادت چنان به پيش رفت كه حتى بدن و سلامت خود را فراموش كرد. امام باقر عليه السلام در شأن عبادتش فرمود كانَتْ تَقُوم حَتَّى تَوَرّم قَدَماها [منتهى الآمال، ج 1 ص 133] در عبادت چنان قيام و ايستاگى كرد كه پاهايش ورم كرده بود. و با اين حال اين عبادت را براى رشد مادى خود انجام نمى دهد.

روزى رسول خدا به او فرمود: دخترم از خداى چيزى بخواه كه جبرئيل از جانب خداى وعده اجابت داده است فاطمه عليهاالسلام عرض كرد حاجتى جز توفيق در بندگى خدا ندارم آرزويم اين است ناظر جمال او باشم و به وجه كريمش نظاره كنم و خود در مناجاتش مى فرمود: اَسألُكَ لذّة النَظَرِ اِلى وَجْهَكَ. [بحارالانوار ج 43.]

حسن بصرى گويد فاطمه عليهاالسلام عابدترين افراد امت بود و از او عابدتر در اين امت نبود. (ما كانَ فى هَذِه الاُّمَةِ اَعْبَدُ (ازهد) مِن فاطِمه عليهاالسلام والحق از اين عمر كوتاهش چه نيكو سود جست. ولى با همه عبادات و ارادات به پروردگار بياد روز جزا خائف است و ترسان اِنَّا نَخافُ مِنْ رَبِنا يَوْماً عَبُوساً قَمْطريراً. [آيه

10- سوره انسان.]

خضوع و خشوع او

او براى عبادت و راز و نياز با خدا جايگاه مخصوصى داشت، لباسى مخصوص، سجاده اى مخصوص و آداب و سبكى مخصوص. خانه اش را معبد ساخت، و در آن چنان به عبادت مى پرداخت كه فرشتگان خدا به نظاره مى ايستادند. خضوع داشت و در آن چنان تواضع جسمى كه گوئى ايمان در مغز و استخوان او نفوذ كرده بود. و خشوع داشت بگونه اى كه گوئى ترس از خدا در رگها و خون او جارى شده و او را به چنان حال مى كشاند.

مهم اين است كه خود خواستار چنين خشوع و خضوع و مصداق خطاب خدا در ارتباط با موسى عليه السلام كه فرمود: يابن عمران: هَبْ لى مَنْ قَلْبِكَ الخُشُوعَ وَ مِن بَدَنك الخُضُوعِ وَ مَنْ عَيْنيكَ الدموعِ فى ظُلَمِ اللّيل، وَ اَدْعنى فَاِنَّكَ تَجِدُنى قَريباً مُجيباً. [ص 81 طرائف الحكم.]

علامه طباطبائى ره فرمايد: خشوع اثر خاصى است كه به افراد مقهور دست مى دهد كه در برابر سلطانى قاهر قرار گرفته بطورى كه همه توجه وى و همه واهمه اش معطوف او گشته و از هر جاى ديگر قطع مى شود. [ص 11 الميزان 29] و فاطمه عليهاالسلام اين چنين بود.

او در قيام به عبادت تنها به خدا مى انديشيد و هيچ خاطره و خيالى جز عشق و پرستش معبود در درون او پديد نمى آمد به تعبير پيامبر صلى اللَّه عليه و آله دلش خالى براى عبادت بود (وَ تَفَّرغَ لَها) فقط او بود و خدايش. اما اينكه زندگى چگونه است و چه بايد كرد انديشه اش از آن فارغ بود.

نماز و محرابش

فاطمه عليهاالسلام نمازى عاشقانه داشت و در آن تنها دل به محبوب مى سپرد بر آستانه خدا به پرستش مى ايستاد و چنان حالى مى يافت كه از همه چيز جز او مى گسست و حسرت فرشتگان را در عبادت برمى انگيخت. در آن حال شكفتگى و روشنى خاصى از او درخشيدن مى گرفت (هِىَ زُهرَةِ زَهراءٍ فى لَيْلَةِ بَلْداء) [خصايص فاطميه.]

رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و در وصف محرابش فرمود: به هنگامى كه دخترم فاطمه عليهاالسلام در محراب عبادت مى ايستد نور او براى فرشتگان چنان پرتوافشانى كند كه گوئى نور ستارگان براى اهل زمين (اَمّا ابِنَتى فاطِمة مَتى قامَتْ فى مِحْرابِها بَيْنِ يَدَى رَبَّها زَهَر نُوْرُها لِلمَلائِكِةِ فِى السَماء كَما تَزهَر نُورُ الكَواكِبَ لِاَهلِ الارضِ) [مناقب ابن شاذان] و نمونه آن در اسناد ديگر اسلام هم آمده است. [مناقب ابن شهر آشوب ج 2 ص 112.]

حتى برخى از روايات نشان مى دهند كه گاهى مردم در حين عبور نيمه شب از در خانه اش نورى از خانه او متجلى و ساطع مى ديدند و از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله علت را مى پرسيدند و فاطمه عليهاالسلام را در محراب عبادت مى يافتند [بحار 43 ص 17] و هم رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود به هنگامى كه فاطمه عليهاالسلام در محراب عبادت است هزاران فرشته بر او درود مى فرستند و او را سيده زنان عالم خطاب مى كنند هزاران فرشته بر او درود مى فرستند و او را سيده زنان عالم خطاب مى كنند... [بحار 43 ص 24] او اهل سجده هاى طولانى و قيام و ركوع طولانى بود و خداى را با تمام وجودش عبادت مى كرد.

حال و شوق او

او جوان بود ولى در عبادت چون پير گدائى در برابر بارگاه خدا ايستاده و استمداد مى كرد خضوعش بسيار و خشوعش فوق العاده بود. هر آنگاه كه به آيه اى در مورد عذاب برمى خورد تنش از خوف خداى مى لرزيد، چنانكه گوئى طوفانى بر جان نهالى افتد و او را بلرزاند. و به هنگامى كه به آيه اى از وعد و وعيد خدا برمى خورد چنان مى شد كه گوئى شيون و فرياد دوزخيان را مى شنود و يا بهشتيان را در حين بهره گيرى از لذات بهشتى مى يابد.

او گاهى اين اخطار خدائى را بخاطر مى آورد كه اگر به فكر مال و زندگى و دوستان و عشيره خود هستيد به منازل و كسادى تجارت خود بيمناكيد و بدان خاطر از تلاش در راه خدا بازمى ايستد منتظر امر نافذ و قضاى حتمى خدا باشيد كه خداى فاسقان را هدايت نخواهد كرد. [آيه 24 سوره توبه] چنان مضطرب و پريشانحال مى شد كه صداى هق هق گريه اش حسنين را از خواب بيدار مى كرد.

كلاً مطالعه در حالات فاطمه عليهاالسلام و حتى همسرش على عليه السلام نشان مى دهد كه آنها در شوق ثواب و خوف عقاب و مصداق خطبه همان على عليه السلام بودند كه فرموده بود:

- لَولا الْاَجلِ الَّذى كَتَب اللَّهِ عَلَيْهِ

- اگر سخن از مرگ مقدرى كه خداى براى هركس معين كرده است نمى بود.

- لَمْ تَسْتَقِّر اَرْوَاحَهُمْ فى اَجْسادِهِم طَرَفَة عَيْنٍ هرگز روح و جان در جسم شان به ميزان چشم بهم زدنى پايدارى نمى ماند.

- شَوْقاً اِلّى الثَوابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقابِ و اين بخاطر اشتياق به پاداش الهى و ترس از كيفر و عقاب اوست.

-... فهُمْ وَالجَنَّةِ لَمَنْ قَدْراها وَ هُمْ فيها مُنْغِمونَ

- در رابطه با بهشت چنانند كه گوئى آنها را مى بينند و در آن متنعمند.

- قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَه دلهاشان اندوهگين است، و شرور هم مأمونه ديگران از شرور و آزارشان در امانند.

- وَ اَجْسادُهُم نَحيفَه بدنهايشان لاغر است و نحيف وَ حاجاتَهُمْ خَفيفَة نيازمندى ها و حاجاتشان كوچك است و ناچيز. و َ اَنْفُسُهم عَفيفَه جان و شخصيتشان داراى عفت و خود نگهدارى است [نهج البلاغه صفات المتقين]..

در وصف عبادتش

در اين زمينه سخن بسيار است و كافى است از زبان پسر ارشدش امام مجتبى عليه السلام در اين زمينه نمونه اى را عرضه كنيم:

- رَأيتُ اُمّى فاطمة عَلَيهاالسّلامُ

- مادرم فاطمه عليهاالسلام را كه درود خدا بر او باد ديدم.

- قامَتَ فِى محرابِها لَيْلَةِ جُمْعةٍ

- كه شب جمعه اى در محراب عبادت ايستاده بود.

- فَلَم تَزَلْ راكِعَة ساجِدَةَ

- و همه گاه در حال ركوع و سجود بود.

- حَتّى انْفَجَر عَمُودَ الصُبْحِ

- تا آنگاه كه روشنائى صبح پديد آمد.

- وَ سَمِعْتُها تَدْعُوا لِلمؤمِنينَ وَالْمُؤمِناتِ: و شنيدم كه براى مردان و زنان مؤمن دعا مى كرد.

- و تَسْميهُم و تُكِثُر الدُّعاءَ آنها را نام مى برد و يك يك دعايشان مى كرد.

- فَقُلْتَ لَها يا اَمَّاه به او گفتم مادر.

- وَ لَمْ لا تَدعينَ لِنَفْسِكِ كَما تَدْعينَ لِعَيزِكْ چرا به همانگونه كه براى ديگران دعا مى كنى براى خود دعا نمى كنى.

- فَقالَتْ يا بُنَّى الجارَ ثُمَ الدَّارَ [ص 181 الزهراء

- از ملا محسن فيض] فرمود فرزندم اول همسايه سپس خانه.