بانوى نمونه اسلام فاطمه زهرا (س)

ابراهيم اميني

- ۸ -


روزى رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله از در خانه ى فاطمه عبور كرد، صداى گريه ى حسين عليه السلام را شنيد. فاطمه را صدا زد و فرمود: مگر نمى دانى گريه ى حسين مرا اذيت مى كند. [بحارالانوار ج 43 ص 295.] «ابوهريره» مى گويد: روزى پيغمبر، حسن و حسين عليهماالسلام را بر دوش مبارك سوار نموده بود. در بين راه گاهى حسن را مى بوسيد و گاهى حسين را. مردى عرض كرد: يا رسول اللَّه اين دو كودك را دوست دارى؟.

فرمود: آرى. هر كس حسن و حسين را دوست بدارد با من دوستى نموده و هر كس با آنان دشمنى كند با من دشمنى كرده است. [بحارالانوار ج 43 ص 281.] پيغمبر گاهى به فاطمه (عليهاالسلام) مى فرمود: حسن و حسين را بياور. وقتى آنان را خدمت آن حضرت مى برد، آنها را به سينه مى چسبانيد و مانند گل مى بوييد . [بحارالانوار ج 43 ص 299.] ابوهريره مى گويد: پيغمبر (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) را ديدم كه دهان حسن و حسين را مى مكيد چنان كه خرما را مى مكند. [بحارالانوار ج 43 ص 284.]

پرورش شخصيت

دانشمندان روانشناس مى گويند: تربيت كننده بايد شخصيت كودك را پرورش دهد و اعتماد به نفس را به او تلقين كند. او را بزرگ نفس و با شخصيت بار بياورد.

مربى اگر به كودك احترام نگذاشت و او را كوچك شمرد و شخصيت او را خرد كرد، طبعا ترسو و بى شخصيت بار مى آيد و خودش را زبون و بى ارزش مى پندارد. هنگامى كه بزرگ شد خودش را كوچكتر از آن مى داند كه به كارهاى بزرگ اقدام كند. چنين فردى در اجتماع منشأ اثر واقع نخواهد شد و به آسانى زير بار ذلت خواهد رفت. اما اگر خودش را بزرگ و با شخصيت دانست، به كارهاى پست، تن نمى دهد و زير بار خوارى و ذلت نمى رود. اين شخصيت نفسانى تا حدودى، به تربيت خانوادگى و روحيات پدر و مادر بستگى دارد.

روانشناسان براى تقويت روحى كودك مطالبى را به تربيت كنندگان توصيه مى كنند كه از جمله ى آنها موضوعات زير است:

اول- اظهار علاقه و محبت و نوازش كودك. اين موضوعى است كه در درس اول بدان اشاره شد. و گفتيم كه حسن و حسين عليهماالسلام از جهت محبت پدر و مادر و رسول خدا بقدر كافى برخوردار بودند.

دوم- بايد صفات خوب كودك را يادآورى كرد و او را در حضور خودش و ديگران تعريف و توصيف نمود. و بزرگى نفس را به او تلقين كرد.

رسول خدا بارها مى فرمود: حسن و حسين عليهماالسلام بهترين جوانان اهل بهشتند و پدرشان از آنان بهتر است. [بحار ج 43 ص 264.] پيغمبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) به حسن و حسين مى فرمود: شما ريحان خدايى هستيد. [بحار ج 43 ص 281.] «ابوبكر» مى گويد: پيغمبر روى منبر نشسته بود و حسن عليه السلام در پهلويش قرار داشت. گاهى به مردم نگاه مى كرد و گاهى به حسن، و مى فرمود: فرزندم حسن، آقا و بزرگ است، شايد به بركت او در بين امتم اصلاح شود. [بحار ج 43 ص 305.] «جابر» مى گويد: روزى داخل خانه ى رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله شدم ديدم حسن و حسين بر پشت آن حضرت سوارند و آن جناب با دست و پا راه مى رود و مى فرمايد: بهترين شتر، شتر شما است و بهترين سوار شماييد. [بحار ج 43 ص 285.] «يعلى عامرى» مى گويد: رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) روزى حسين را ديد كه با بچه ها بازى مى كند، پس دست مباركش را دراز كرد تا او را بگيرد. جسين (عليه السلام) به اين طرف و آن طرف مى دويد. پيغمبر اكرم با شوخى و تبسم او را در بغل گرفت. آنگاه يكى از دستهايش را زير چانه ى او و دست ديگرش را پشت گردن نهاد و دهان مباركش را بر لبهاى او گذاشته مى بوسيد و مى فرمود: حسين از من و من از حسينم، هر كس او را دوست بدارد خدا را دوست داشته است. حسين فرزند دختر من است. [بحار ج 43 ص 271.] على بن ابى طالب (عليه السلام) به حسن و حسين مى فرمود: شما پيشواى مردم و بزرگ جوانان اهل بهشتيد و از ارتكاب گناه معصوميد. خدا لعنت كند كسى را كه با شما دشمنى كند. [بحار ج 43 ص 265.] حضرت فاطمه روزى حسن و حسين را خدمت رسول خدا آورد و عرض كرد: يا رسول اللَّه حسن و حسين عليهماالسلام فرزند شما هستند. چيزى به ايشان عطا كن. فرمود: هيبت و سيادت خود را به حسن بخشيدم، و شجاعت وجود خودم را به حسين دادم. [بحار ج 43 ص 263.] «سلمان فارسى» مى گويد: حسين (عليه السلام) را ديدم كه بر زانوى رسول خدا نشسته بود. او را مى بوسيد و مى فرمود: تو بزرگ و بزرگ زاده و امام و پسر امام و پدر امامان هستى. تو حجت، پسر حجت و پدر نه حجت مى باشى كه آخرشان قائم است. [بحار ج 43 ص 295.] آرى پيغمبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) در پرورش شخصيت اولاد زهرا كوشش مى كرد و زهرا و على (عليهماالسلام) نيز از همين برنامه متابعت مى كردند. هرگز نشد كه كودكان را تحقير كنند و شخصيت آنها را در حضور ديگران كوچك سازند. و ضربه و شكست بر روحشان وارد نمايند. بدين علت، طبعا بزرگ و آقا تربيت شدند.

روايت شده كه شخصى مرتكب گناهى شد كه مستوجب كيفر بود پس خودش را از رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) پنهان داشت تا گاهى كه حسن و حسين را در بين راه ملاقات نمود، آنان را بر دوش گرفته خدمت رسول خدا مشرف شد عرض كرد: يا رسول اللَّه حسن و حسين را شفيع قرار دادم.

پيغمبر اكرم خنديد و فرمود: ترا بخشيدم. سپس به حسن و حسين فرمود: شفاعت شما را قبول كردم. [بحار ج 43 ص 318.] براى همين عظمت و بزرگى نفس بود كه حسين بن على عليه السلام با سپاه مختصرى كه داشت، در مقابل سپاه بيشمار يزيد پايدارى كرد و مردانه جنگ نمود و تن بذلت و خوارى نداد. ميفرمود مانند بندگان فرار نمى كننم و تسليم خوارى و ذلت نمى شوم. [مقتل ابى مخنف ص 46.] در اثر همين تربيت بود كه زينب كبرى با آن همه مصيباتى كه ديد خود را در قبال دستگاه ستمگر يزيد نباخت و مرعوب آنان واقع نشد و بوسيله ى خطابه هاى شورانگيزش شهر كوفه و شام را منقلب ساخت و دستگاه جبار و خونخوار يزيديان را رسوا و مفتضح ساخت.

ايمان و تقوى

بين دانشمندان بحث و گفتگو است كه برنامه ى تعليمات و تربيت هاى دينى از چه موقعى بايد درباره ى كودك اجرا گردد، گروهى معتقدند كه كودك تا بحد بلوغ و رشد نرسد استعداد درك افكار و عقائد دينى را ندارد و نبايد تحت تربيت دينى قرار گيرد.

گروه ديگرى عقيده دارند كه اطفال نيز لياقت و استعداد آن را دارند كه تحت تربيت دينى قرار گيرند، و مربيان مى توانند موضوعات و مطالب دينى را ساده و قابل فهم نمايند و به كودكان تلقين كنند، و آنان را وادار كنند كه اعمال و برنامه هاى آسان دين را انجام دهند تا گوششان با مطالب دينى آشنا شود و با اعمال و افكار دينى نشو و نما كنند.

اسلام نظريه دوم را مى پذيرد، و دستور ميدهد كه كودكان را از سن هفت سالگى به نماز وادار كنيد. [شافى ج 2 ص 149.] پيغمبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) تلقينات دينى را از همان اوائل كودكى و شيرخوارگى در خانه ى زهرا به مرحله اجرا درآورد. هنگامى كه امام حسن (عليه السلام) به دنيا آمد و او را خدمت رسول اكرم بردند وى را بوسيد و در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت و درباره ى امام حسين (عليه السلام) نيز همين عمل را انجام داد. [بحار ج 43 ص 241.] امام صادق عليه السلام مى فرمايد: روزى پيغمبر اسلام مى خواست نماز بخواند. امام حسين پهلويش ايستاده بود وقتى پيغمبر (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) خواست تكبير بگويد حسين نتوانست تكبير بگويد. رسول خدا تا هفت مرتبه تكبير را تكرار كرد تا حسين (عليه السلام) توانست تكبير بگويد. [بحار ج 43 ص 307.] رسول خدا تلقينات روحى را به قدرى مؤثر مى دانست كه از همان آغاز تولد در گوش حسن و حسين اذان و اقامه گفت. تا براى تربيت كنندگان درس آموزنده اى باشد و به همين علت، حضرت فاطمه نيز در موقعى كه با امام حسن بازى مى كرد و او را بالا و پايين مى انداخت مى فرمود:

اشبه اباك يا حسن و اعبد الها ذامنن
واخلع عن الحق الرسن و لا توال ذاالاحن

[بحار ج 43 ص 286.] يعنى حسن جان مانند پدرت باش. ريسمان را از گردن حق بردار و خداى احسان كننده را پرستش كن. و با افراد دشمن و كينه توز دوستى مكن.

حضرت زهرا در موقع بازى با اطفال نيز بدانان درس شجاعت و دفاع از حق و پرستش خدا مى داد و در همين جمله كوتاه چهار نكته حساس را به آن كودك القا مى كرد. مانند پدرت شجاع و خداپرست باش، از حق دفاع كن، خدا را پرستش كن، با افراد كينه توز دوستى مكن.

پيغمبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) بقدرى در مورد تقواى مالى و خوددارى از غذاى ناباب مراقبت داشت كه «ابوهريره» مى گويد: مقدارى خرما از بابت زكاة در اختيار رسول خدا قرار داشت و آنها را در بين فقرا تقسيم مى كرد. وقتى از تقسيم فارغ شد امام حسن (عليه السلام) را بر دوش گرفت كه برود ديد يك دانه از آن خرماها را در دهان گذاشته مى مكد. پيغمبر گرامى اسلام، دست مباركش را در دهان او كرده فرمود: طخ طخ طخ حسن جان! مگر نمى دانى كه آل محمد صدقه نمى خورند؟ [ينابيع المودة ص 46- بحارالانوار ج 43 ص 305.] در صورتى كه امام حسن كودك نابالغى بود و تكليف نداشت امام پيغمبر اكرم مى دانست كه غداى حرام حتى در روح طفل هم بى اثر نيست. و اصولا بچه بايد از همان آغاز كودكى بداند كه نبايد در خوردنيها كاملا آزاد باشد و بايد مقيد به حرام و حلال باشد. علاوه بر اين، پيغمبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) بواسطه ى اين عمل، شخصيت و بزرگ منشى را در امام حسن تقويت كرد و فرمود: زكات حق درماندگان است. وبراى تو سزاوار نيست از اين گونه اموال استفاده كنى. شرافت طبع و بزرگوارى ذاتى به طورى در اولاد زهرا نفوذ داشت كه ام كلثوم نظير عمل جدش رسول خدا را در كوفه انجام داد. «مسلم» مى گويد: روزيكه اهل بيت امام حسين عليه السلام را به اسيرى در كوفه آورده بودند، مردم را ديدم كه بر اطفال اهل بيت رقت و ترحم مى نمودند و نان و خرما و گردو بدانها صدقه مى دادند و مى گفتند دعا كنيد كودكان ما مثل شما نشوند.

ام كلثوم دختر غيور زهرا و تربيت يافته ى خانه ى وحى، نان پاره ها و خرماها و گردوها را از دست و دهان كودكان مى ربود و بدور مى افكند. و بر اهل كوفه بانگ مى زد كه از اين عمل دست برداريد، صدقه بر ما اهل بيت حرام است. [مقتل ابى مخنف ص 90.] گرچه اطفال امام حسين (عليه السلام) تكليف نداشتند اما شرافت طبع و بزرگ منشى اقتضا داشت كه از اينگونه غذاها حتى در آن موقع، جلوگيرى شود تا بزرگ نفس و شريف و پاكدامن تربيت شوند.

مراعات نظم و حقوق ديگران

يكى از مطالبى كه بايد همواره مورد توجه و دقت پدر و مادر و ساير مربيان قرار گيرد اينست كه مراقب كودك باشند كه از حق خودش تجاوز نكند و حقوق ديگران را نيز محترم بداند. كودك بايد منظم باشد. بايد نظم در زندگى را به او ياد داد. بايد چنان تربيت شود كه نه از گرفتن حقش عاجز باشد و نه حقوق ديگران را پايمال كند. البته شالوده ى اين صفت در خانه و به دست پدر و مار ريخته مى شود پدر و مادر بايد نسبت به تمام كودكانشان به يك جور رفتار كنند، هيچيك را بر ديگرى مقدم ندارند. بين پسر و دختر و كوچك و بزرگ و زشت و زيبا و خوش فهم و بد فهم فرق نگذارند. حتى در مورد اظهار محبت و علاقه هم با همه ى آنان يك جور رفتار كنند. تا حس حسد و كينه توزى در بين شان بوجود نيايد. و سركش و متجاوز بار نيايند.

اگر كودك ديد در خانه ى خودشان كاملا حقوق افراد مراعات مى شود، مى فهمد كه در اجتماع هم بايد حقوق افراد را محترم شمرد. اما اگر در خانه هرج و مرج بود و حقوق افراد مراعات نشد، خوى سركشى و تجاوز در كودك تقويت مى شود. اگر كودك در مغازه ى نانوايى، يا در موقع سوار شدن به اتوبوس، يا در هنگام رفتن به كلاس و بيرون آمدن از مدرسه، نوبت ديگران را رعايت نكرد و حق سايرين را تضييع نمود و پدر و مادر و يا مربيان ديگر او را در اين عمل تشويق كردند، به آن كودك معصوم خيانت نموده اند. زيرا از آغاز كودكى مى پندارد كه زورگويى و تعدى بر ديگران و تقدم بى جهت، يك نوع زرنگى و هنر است. چنين فردى وقتى وارد اجتماع شد يا در رأس كارى قرار گرفت تمام مقصدش كوبيدن و پايمال كردن حقوق ديگران خواهد بود و بغير از نفع شخصى خودش هيچ هدف و منظورى نخواهد داشت.

اين درس تربيتى به طور كامل در خانه ى حضرت زهرا اجرا مى شد. به قدرى در اين باره دقت مى شد كه حقوق و نظم را در كوچك ترين موارد مراعات مى كردند.

از باب نمونه: على بن ابى طالب عليه السلام مى فرمايد: روزى پيغمبر اكرم در منزل ما استراحت كرده بود، حسن آب خواست. رسول خدا برخاست قدرى شير دوشيد و در ظرفى كرده و دست حسن عليه السلام داد. حسين از جاى خويش بلند شد خواست كاسه ى شير را از دست حسن بگيرد اما پيغمبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) جلو حسين را گرفت و نگذاشت شير را از حسن بگيرد. حضرت زهرا كه اين منظره را تماشا مى كرد عرض كرد: يا رسول اللَّه گويا حسن را بيشتر دوست دارى؟.

پاسخ داد: چنين نيست، بلكه علت دفاع من از حسن اينست كه او حق تقدم دارد و زودتر از حسين تقاضاى آب كرده بايد نوبت را مراعات نمود. [بحارالانوار ج 43 ص 283.]

ورزش و بازى

دانشمندان فن تربيت توصيه مى كنند كه بايد اطفال را آزادى داد تا طبق دلخواه بازى كنند. بلكه بايد وسائل و اسباب بازى و تفريح سالم را براى آنان فراهم ساخت. اخيرا در جهان به اصطلاح متمدن، اين موضوع مورد توجه واقع شده و در كودكستان ها و دبستان ها و دبيرستان ها انواع وسائل بازى و تفريح سالم را مطابق سن كودكان و نوجوانان برايشان فراهم مى سازند. و آنان را به بازى هاى دسته جمعى تشويق مى كنند، زيرا بازى چنانكه براى رشد بدنى اطفال لازم است در تربيت روحى آنان تاثير بسزايى دارد.

بعض مردم از كودكان انتظار دارند كه مانند بزرگسالان زندگى كنند و بر خودشان لازم مى دانند كه اطفال را از بازى و حركت بچه گانه بازدارند و اين عمل را تربيت مى شمارند. اگر كودك بازيگر بود، مى گويند: كودك بى ادبى است. ولى اگر خمود و سر بزير بود و از بازى كناره گيرى كرد و در گوشه اى نشست، مى گويند: آفرين چه كودك با ادبى است!! اما دانشمندان روانشناس اين عقيده را خطا و غلط مى دانند و عقيده دارند كه بچه بايد بازى كند. اگر بازى نمى كند علامت كسالت جسمانى و ضعف روحى اوست. البته پدر و مادر بايد اين جهت را مراعات كنند كه بازى كردن كودك به حال خودش زيان بخش نباشد و اسباب مزاحمت ديگران را نيز فراهم نسازد.

پدر و مادر نه تنها بايد كودك را در بازى كردن آزاد بگذارند بلكه خودشان نيز بايد در مواقع بيكارى با آنان بازى كنند. زيرا بازى كردن با پدر و مادر براى اطفال بسى لذت بخش است و آن را از علائم محبت مى شمارند.

رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) با حسن و حسين بازى مى كرد. «ابوهريره» مى گويد: ديدم كه رسول خدا دست حسن و حسين (عليهماالسلام) را گرفته بود و پاهايشان روى پاى آن حضرت قرار داشت و به آنان مى فرمود: نور ديدگان فاطمه! بالا بياييد. پس حسن و حسين بالا مى آمدند تا پاهايشان به سينه ى رسول خدا مى رسيد. پس لبش را بر لبهاى آنان گذاشته مى بوسيد و مى فرمود : خدايا حسن و حسين را دوست دارم. [بحارالانوار ج 43 ص 286.] «ابوهريره» مى گويد: حسن و حسين (عليه السلام) در حضور رسول خدا كشتى مى گرفتند. پيغمبر به حسن مى فرمود: آفرين حسن، آفرين حسن. فاطمه (عليهاالسلام) عرض كرد: يا رسول اللَّه با اينكه حسن بزرگتر از حسين است او را بر عليه حسين تشويق و تشجيع مى كنى؟!

پاسخ داد: با اين كه حسين كوچكتر از حسن مى باشد ولى از شجاعت و نيروى بيشترى برخوردار است و جبرئيل او را تشجيع و تشويق مى كند. [بحار ج 43 ص 265.] «جابر» مى گويد: ديدم كه رسول خدا با دست و پا راه مى رفت و حسن و حسين (عليهماالسلام) بر پشت آن حضرت سوار بودند و مى فرمود: بهترين شتر، شتر شماست. و شما بهترين سوار هستيد. [بحار ج 43 ص 285.] امام رضا عليه السلام از پدرانش روايت كرده كه حسن و حسين (عليهماالسلام) تا مقدارى از شب گذشته در خانه ى رسول خدا بازى مى كردند. سپس فرمود: نزد مادرتان برويد. حسن و حسين (عليهماالسلام) از خانه بيرون رفتند. پس برقى زد و زمين روشن شد و به خانه ى خودشان رسيدند. پيغمبر (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) فرمود: سپاس خداى را كه ما اهل بيت را گرامى داشت. [بحار ج 43 ص 266.]