بانوى نمونه اسلام فاطمه زهرا (س)

ابراهيم اميني

- ۷ -


فرمود: بچه دارى از من بهتر ساخته است اگر ميل دارى در آسيا گرداندن كمك كن. من آسيا كردن را برعهده گرفتم، از اين جهت ديرتر به مسجد آمدم.

پيغمبر (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) فرمود: به فاطمه ترحم كردى خدا به تو ترحم كند. [ذخائر العقبى ص 51.]

شوهردارى

فاطمه ى زهرا عليهاالسلام در خانه ى يكى از افراد عادى اجتماع زندگى نمى كرد بلكه در خانه ى دومين شخص اسلام يعنى سپهسالار شجاع و نيرومند اسلام و وزير مشاور مخصوص نبى گرامى زندگى مى كرد. موقعيت حساس اسلام و شوهرش را بخوبى درك مى كرد و مى دانست كه اگر شمشير على (عليه السلام) نباشد، اسلام چندان پيشرفتى ندارد. فاطمه (عليهاالسلام) در يكى از مواقع بسيار حساس و بحرانى اسلامى در خانه ى على زندگى مى كرد. سپاه اسلام هميشه در حال آماده باش بود. در هر سال چندين جنگ واقع مى شد و على بن ابى طالب عليه السلام در تمام يا اكثر آن جنگها شركت داشت.

زهراى عزيز از مسئوليت سنگين و حساس خودش خبر داشت و از حدود تأثير و نفوذ زن در روحيه ى شوهر كاملا مطلع بود. مى دانست كه زن داراى چنان نفوذ و قدرتى است كه به هر طرف خواست شوهرش را مى برد. مى دانست كه ترقى و عقب ماندگى و سعادت و بدبختى مرد تا حد زيادى، به روحيات و چگونگى رفتار زن بستگى دارد.خبر داشت كه خانه بمنزله ى سنگر و آسايشگاه مرد است و وقتى از ميدان مبارزات زندگى و برخورد با حوادث و مشكلات دنياى خارج خسته شد به آن جا پناه مى برد تا تجديد نيرو كند و خودش را براى كار و انجام وظيفه آماده نمايد و رياست اين آسايشگاه مهم به عهده ى زن واگذار شده است.

به همين جهت اسلام شوهردارى را در رديف جهاد قرار داده است.

موسى بن جعفر عليه السلام مى فرمايد: جهاد زن اين است كه خوب شوهردارى كند. [و افى كتاب نكاح ص 114.] زهرا عليهاالسلام مى دانست كه سپهسالار نيرومند و شجاع اسلام در صورتى در ميدان نبرد پيروز مى گردد كه از جهت اوضاع داخلى خانه، فكرش آزاد و از تشويقات و مهربانيهاى همسرش دلگرم باشد. از اين رهگذر مى توان گفت: هنگامى كه سپهسالار فداكار اسلام يعنى على بن ابى طالب (عليه السلام) با تنى خسته و كوفته، از ميدان نبرد به خانه بازمى گشت از مهربانى ها و دلگرمى ها و نوازش هاى همسر عزيزش كاملا برخوردار مى شد. زخم هاى تنش را پانسمان مى كرد. لباس هاى خون آلود جنگ را مى شست و خبرهاى جنگ را از او مى شنيد.

فاطمه عليهاالسلام زنى نبود كه در گوشه منزل به ادامه زندگى داخلى مشغول باشد و از حوادث و اوضاع مربوط به اسلام بى تفاوت بگذرد. بلكه از گوشه هائى از تاريخ استفاده مى شود كه در جريان امور مربوط به اسلام بوده و بالاخص به حوادث جبهه و جنگ كاملاً عنايت داشته است. نه تنها پدر و شوهرش را تشويق مى نموده بلكه در مواقع لزوم در صحنه حضور داشته و كارهائى را انجام مى داده است.

در تاريخ نوشته اند: بعد از جنگ احد، وقتى فاطمه صورت خون آلود پدر را ديد او را در بغل گرفت، گريه مى كرد و خونها را از چهره پدر پاك مى كرد. اميرالمؤمنين عليه السلام آب آورد و فاطمه صورت پدر را مى شست، ولى خون قطع نمى شد، سرانجام فاطمه قطعه حصيرى را سوزاند و خاكسترش را روى زخم ريخت تا خون قطع شد. [انساب الاشراف ج 1 ص 324.] و نوشته اند وقتى رسول خدا از جنگ احد برگشت شمشيرش را به فاطمه داد و فرمود: خون هايش را بشوى. على بن ابى طالب عليه السلام نيز شمشيرش را به فاطمه داد و فرمود: خون هايش را بشوى. [سيره ابن هشام ج 3 ص 106.] فاطمه عليهاالسلام، هميشه شوهرش را تحسين و تشويق مى كرد و فداكارى ها و شجاعت هايش را مى ستود و بدينوسيله دلش را گرم و براى جنگ آينده آماده اش مى نمود. بوسيله ى نوازشهاى بى شائبه، تن خسته و جراحات بدنش را تسكين مى داد.

على عليه السلام مى فرمايد: وقتى به خانه مى آمدم و به زهرا (عليهاالسلام) نگاه مى كردم تمام غم و غصه هايم بر طرف مى شد. [مناقب خوازمى ص 256.] فاطمه عليهاالسلام هرگز بدون اجازه على (عليه السلام) از خانه خارج نشد. هيچگاه او را غضبناك نكرد. زيرا مى دانست كه اسلام مى گويد: هر زنى كه شوهرش را غضبناك كند خدا نماز و روزه اش را قبول نمى كند تا اين كه شوهرش راضى شود. [و افى كتاب نكاح ص 114.] فاطمه در خانه ى على هرگز دروغ نگفت و خيانت نكرد و هيچگاه از دستوراتش سرپيچى ننمود. على عليه السلام مى فرمايد: به خدا سوگند هرگز كارى نكردم كه فاطمه (عليهاالسلام) غضبناك شود. فاطمه هم هيچگاه مرا خشمناك ننمود. [مناقب خوارزمى ص 256.] على بن ابى طالب عليه السلام، در آخرين ساعات وداع زهرا بدين مطلب اعتراف كرد، زهرا در آخرين ساعات زندگى خويش به على گفت: پسر عمو! هرگز مرا دروغگو و خائن نيافتى. از روزى كه با من معاشرت كردى با دستورات تو مخالفت نكردم.

على (عليه السلام) در پاسخ فرمود: اى دختر پيغمبر معاذ اللَّه كه تو در خانه ى من بد رفتارى نموده باشى. زيرا مراتب خداشناسى و نيكوكارى و پرهيزكارى و بزرگى و خداترسى تو به حدى است كه جاى ايراد و خرده گيرى نيست. همسر عزيزم مفارقت و جدايى از تو براى من بسى ناگوار است ولى مرگ را چاره اى نيست. [بحارالانوار ج 43 ص 191.] چون فكر حضرت على عليه السلام از جهت اوضاع داخلى خانه كاملا آزاد بود و از تشويقهاى همسرش بهره مند مى شد آن همه موفقيت و پيروزى برايش امكان پذير بود.

اما مبادا خيال كنيد كه على بن ابى طالب عليه السلام از آن مردان خودخواهى بوده كه هزاران اميد و انتظار از همسرش داشته باشد ولى براى خودش مسئووليتى قائل نباشد و خود را مالك الرقاب مطلق زن و او را همانند بنده ى زر خريد بلكه پست تر بداند. ابدا چنين نبود. على (عليه السلام) مى دانست كه در همان موقعى كه او در ميدان كارزار شمشير مى زده همسرش نيز در سنگر داخلى اسلام به جهاد مشغول بوده . در غياب او تمام كارهاى داخلى و خارجى خانه بر عهده ى زهرا عليهاالسلام بوده است. غذا مى پخته، لباس مى شسته، بچه دارى مى كرده، در تربيت اطفال جديت مى نموده، در آن بحران قحطى و سختى زمان جنگ، براى تأمين غذا و ساير حوائج زندگى تلاش مى كرده، از جهت حوادث و اخبار جنگ ناراحتى ها ديده انتظارها كشيده است. و به طور خلاصه خانه اى را اداره مى كرده كه اداره ى آن از اداره ى يك كشور چندان آسان تر نيست. على بن ابى طالب عليه السلام حس مى كرد كه سرباز فداكار داخلى نيز محتاج به دلجويى و تشويق و نوازش است. وقتى وارد خانه مى شد از اخبار داخل خانه و از رنج و مشقت هاى زهرا (عليهاالسلام) جويا مى شد. آن پيكر خسته را نوازش مى داد و بوسيله ى دلدارى و مهربانى هاى بى شائبه، قلب پژمرده ى او را تسكين مى بخشيد، در مورد سختى هاى زندگى و فقر و تهيدستى دلداريش مى داد و براى ادامه كار و زندگى نيرويش مى بخشيد. على عليه السلام مى دانست به همانقدار كه مرد به اظهار محبت و اخلاص و قدردانى زن نيازمند است، زن نيز بدانها احتياج دارد. آن دو همسر نمونه ى اسلام هر يك به وظائف خويش عمل مى كردند و نمونه اى از اخلاق عالى اسلام بودند.

مگر نه اينست كه پيغمبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) در شب زفاف به على (عليه السلام) فرمود: همسر تو بهترين زنان جهان است. و به فاطمه (عليهاالسلام) فرمود: شوهر تو بهترين مردان عالم است؟. [بحارالانوار ج 43 ص 132.] مگر پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله نفرمود: اگر على نبود براى فاطمه همسر لايقى وجود نداشت. [كشف الغمه ج 2 ص 98.] مگر نه اينست كه حضرت على در بامداد شب زفاف به پيامبر عرض كرد: فاطمه بهترين عون و ياور من است در اطاعت پروردگار جهان؟. [دلائل الامامة ص 7.] فاطمه (عليهاالسلام) از پدرش روايت كرده كه فرموده: بهترين مردان شما افرادى هستند كه نسبت به همسرانشان بيشتر احسان و مهربانى كنند. [بحار ج 43 ص 117.]

بچه دارى

يكى از وظائف سنگين و مهم حضرت زهرا موضوع بچه دارى و تربيت اولاد بود. فاطمه پنج فرزند پيدا كرد: حسن، حسين، زينب، ام كلثوم و محسن. پنجمين فرزند آن حضرت كه محسن نام داشت سقط شد. دو پسر و دو دختر از آن حضرت باقى ماند. فرزندان آن حضرت از اشخاص عادى نبودند، بلكه چنين مقدر شده بود كه نسل پيغمبر اكرم از فاطمه (عليهاالسلام) بوجود آيد.

رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله مى فرمود: خدا ذريه ى پيغمبران را در صلب خودشان قرار داده ولى نسل مرا در صلب على (عليه السلام) مقرر فرمود پس من پدر اولاد فاطمه هستم. [مناقب ابن شهر آشوب ج 3 ص 387.] خدا مقدر كرده بود كه پيشوايان دين و خلفاى پيغمبر اكرم از نسل پاك زهرا بوجود آيند. لذا يكى از وظائف سنگين او بچه دارى بود. كلمه ى بچه دارى، جمله ى كوتاهى بيش نيست ولى معناى بسيار مهم و دامنه دارى دارد. شايد بعضى خيال كنند كه بچه دارى بيش از اين نيست كه پدر، لوازم زندگى فرزندانش را فراهم سازد. و مادر، تر و خشكشان كند و در تهيه ى غذا و شستن لباس هايشان كوشش كند. و هيچ مسئووليت ديگرى در قبال فرزندانشان ندارند، اما اسلام به اين حد اكتفا نمى كند بلكه پدر و مادر را در قبال وظيفه ى بزرگترى مسئوول مى داند. اسلام شخصيت آينده ى كودك را مرهون تربيت و پرورش و مراقبت پدر و مادر مى داند. تمام حركات و سكنات و افعال و گفتار پدر و مادر در روح حساس و لطيف فرزند تأثير مى كند. هر فرزندى نماينده ى كيفيت سلوك و رفتار پدر و مادرش مى باشد. پدر و مادر وظيفه دارند كه با كمال دقت مراقب آينده ى كودكانشان باشند و مواظب باشند طفل بيگناه- كه نهادش بر خوبى آفريده شده- فاسد و بدبخت نگردد. حضرت زهرا كه خود تربيت يافته ى دامن وحى بود از تربيت اسلامى بى اطلاع و غافل نبود. اطلاع داشت كه از چگونگى شير مادر و بوسه هايى كه بر لب هاى معصوم كودكانش مى زند گرفته تا تمام حركات و اعمال و گفتارش، در روحيه ى حساس آنها اثر دارند. مى دانست بايد اما تربيت كند و نمونه هايى را به جامعه تحويل دهد كه آينه و معرف حقيقت و روح اسلام باشند و حقائق و معارف قرآن در وجودشان جلوه گر باشد و اين موضوع كار سهل و آسانى نيست.

فاطمه عليهاالسلام مى دانست بايد مانند امام حسينى تربيت كند كه در موقع احتياج اسلام، جان خود و عزيزانش را در راه دفاع از دين و مبارزه ى با بيدادگرى فدا كند و بوسيله ى خون هاى عزيزانش درخت اسلام را سيراب گرداند. مى دانست بايد دخترانى همانند زينب و ام كلثوم پرورش دهد كه بوسيله ى ايراد خطبه ها و سخنرانى هاى شورانگيز، دستگاه ظلم و ستم بنى اميه را رسوا و مفتضح سازند، و جلو مقاصد شوم آنان را بگيرند. فاطمه (عليهاالسلام) در دانشگاه خانه، به زينب درس فداكارى و شجاعت داد تا مرعوب دستگاه بيدادگر يزيد نگردد و بوسيله ى سخنرانى هاى آتشين خويش، دوست و دشمن را بگرياند و مظلوميت برادرش و بيدادگرى بنى اميه را فاش سازد. مى دانست بايد فرزند بردبارى همانند امام حسن عليه السلام تربيت كند كه در موقع حساس اسلام، دندان بر جگر بگذارد و براى حفظ منافع عالى اسلام و فراهم ساختن زمينه ى انقلاب اساسى، سكوت كند و بوسيله ى صلح با معاويه، به جهانيان بفهماند كه اسلام تا بتواند صلح را بر جنگ ترجيح مى دهد. و بدان وسيله عوام فريبى و ظاهر سازى و حقه بازى معاويه را آشكار سازد. نمونه هاى خارق العاده كه از آن مكتب اعجازآميز بيرون آمد بخوبى مى تواند روح پر عظمت و نيروى فوق العاده ى حضرت زهرا را نشان دهد.

زهرا (عليهاالسلام) از آن زنان كوتاه فكر و بى اطلاعى نبود كه محيط خانه را كوچك شمارد و ميل بلند پروازى كند. زهرا عليهاالسلام محيط خانه را بسيار بزرگ و حساس مى دانست. آن را كارخانه ى بزرگ انسان سازى و دانشگاه مهم تمرينات نظامى و درس فداكارى مى شمرد. مى دانست كه تربيت شدگان اين مدرسه، هر درسى را كه در اينجا بياموزند ، در ميدان بزرگ اجتماع به مرحله ى ظهور و بروز درخواهند آورد. و آنچه را در اينجا تمرين كنند در آينده عمل خواهند كرد، حضرت زهرا از زن بودن احساس حقارت و كوچكى نمى كرد و مقام زن را بسى عالى و شامخ مى دانست و اين لياقت را در خويش مى ديد كه دستگاه آفرينش چنين مسؤوليت سنگين و مهمى را بر دوشش نهاده و چنين پايگاه مهمى را بدو تفويض نموده است.

كلاس عالى تربيت

يك كلاس عالى و نمونه ى تربيت اسلامى كودك در خانه ى زهرا عليهاالسلام تأسيس شد. كلاس مذكور با همكارى شخص دوم اسلام و بانوى اول اسلام يعنى على بن ابى طالب و فاطمه زهرا اداره مى شد و شخص اول اسلام يعنى پيغمبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) رسما بر آن نظارت داشت. اصول تربيتى و برنامه ى آن مستقيما از جانب پروردگار جهان نازل مى گشت. بهترين برنامه هاى تربيتى اجرا شد و برجسته ترين افراد را تربيت نمود.

در اينجا ناچارم بدين مطلب اعتراف كنم كه متأسفانه جزئيات آن برنامه ى عالى براى ما بيان نشده است. زيرا اولا مسلمانان آن عصر آنقدر رشد فكرى نداشتند كه براى امور تربيتى ارزش قائل باشند، تا در ضبط جزئيات رفتار و گفتار پيغمبر و على و فاطمه عليهماالسلام نسبت به فرزندانشان كاملا مراقبت كننند و براى ديگران روايت نمايند. ثانيا اكثر برنامه هاى تربيت كودك در داخل خانه اجرا مى شود و اوضاع داخلى خانه ها غالبا بر ديگران پوشيده است. ولى مى توان بطور اجمال گفت كه: برنامه ى تربيتى زهرا همان برنامه هايى بوده كه در قرآن كريم و احاديث پيغمبر و ائمه ى اطهار وارد شده است.

اما در عين حال، همان جزئياتى كه نقل شده مى تواند تا حدى ما را به نحوه ى تربيت آنان راهنمايى كند.

ناگفته نماند كه من اكنون در صدد آن نيستم كه درباره ى اصول تربيت به طور تفصيل بحث كنم زيرا اين مقام گنجايش تفصيل ندارد. ولى به پاره اى از آنها كه درباره ى فرزندان زهرا عليهاالسلام اجرا و براى ما نقل شده، به طور خلاصه اشاره مى كنم:

محبت

شايد اكثر مردم خيال كنند كه دوران تربيت كودك از وقتى آغاز مى شود كه خوب و بد را درك كند و اهل رشد و تميز شود و قبل از آن، تربيت مؤثر نيست، و كودك تحت تأثير عوامل خارجى واقع نمى گردد. اما اين عقيده درست نيست، زيرا به تصديق دانشمندان فن تربيت، تربيت و پرورش كودك از همان آغاز تولد او بايد شروع گردد. چگونگى دوران شيرخوارگى و حوادث و رفتار پدر و مادر تا حدودى در پرورش نوزاد تأثير دارد و شخصيت آينده ى او از همين ايام شروع مى شود.

در نزد دانشمندان فن تربيت و روانشناسان، اين مطلب به اثبات رسيده كه اطفال در تمام دوران كودكى، به محبت و اظهار علاقه نيازمندند. كودك مى خواهد پدر و مادر بيش از حد، او را دوست بدارند و نسبت به او اظهار علاقه نمايند. كودك چندان توجهى ندارد كه در كاخ زندگى مى كند يا در كوخ، لباس و خوراكش خيلى اعلاست يا نه. اما بدين موضوع كاملا توجه دارد كه دوستش مى دارند يا نه. اين احساس درونى، كودك را چيزى جز اظهار محبت و نوازش ارضا نمى كند. سرچشمه ى اخلاق و شخصيت آينده ى او همين اظهار محبت هاست. همين آغوش گرم مادر و نوازشهاى مخلصانه ى پدر است كه روح بشر دوستى و علاقه ى به همنوع را در كودك مى دمد و براى اظهار همدردى و كمك به ديگران آماده اش مى سازد. همين نوازشهاى بى شائبه است كه كودك را از ترس و تنهايى و ضعف نجات مى دهد و به زندگى اميدوار مى سازد. همين مهرورزيها و بوسه هاى بى شائبه است كه روح خوشبينى و خوشخويى را به او تقلين مى كند و او را به سوى زندگى اجتماعى و تعاون و همكارى هدايت مى نمايد. و از عزلت و گوشه گيرى نجاتش مى دهد. بواسطه ى همين نوازشهاست كه كودك احساس شخصيت مى كند و خودش را لائق دوستى مى داند.

كودكى كه از جهت محبت كسرى داشته باشد معمولا ترسو و خجول و ضعيف و بدبين و گوشه گير و بى علاقه و پژمرده و حتى مريض بار مى آيد. گاهى هم ممكن است براى اظهار عكس العمل و نشان دادن بى نيازى، دست به اعمالى نظير جنايت، دزدى و قتل نفس بزند تا بدان وسيله از اجتماعى كه او را دوست ندارد انتقام گيرد و تظاهر به بى نيازى كند.

پس محبت و نوازش كودك يكى از احتياجات ضرورى او بشمار مى رود و براى پرورش او ضرورت دارد.

درس مذكور در خانه ى زهرا (عليهاالسلام) به طور كامل اجرا مى شد و پيغمبر اكرم عملا آنرا به فاطمه ياد مى داد.

روايت شده: وقتى امام حسن عليه السلام به دنيا آمد او را در پارچه ى زردى پيچيده خدمت رسول خدا آوردند. فرمود: مگر بشما نگفتم: نوزاد را در پارچه ى زرد نپيچيد؟ سپس لباسهاى زرد حسن را دور انداخت و او را در پارچه ى سفيدى پيچيد. در بغل گرفت و شروع كرد به بوسيدن و همين عمل را نسبت به امام حسين (عليه السلام) نيز انجام داد. [بحار ج 43 ص 240.] روايت شده روزى رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله به نماز جماعت مشغول بود. هر گاه به سجده مى رفت امام حسين عليه السلام بر پشت او سوار مى شد و پاهايش را حركت مى داد. وقتى مى خواست سر از سجده بردارد حسين را مى گرفت و كنار مى گذاشت. هنگامى كه دوباره به سجده مى رفت، باز امام حسين (عليه السلام) بر آن جناب سوار مى شد، پيغمبر او را مى گرفت و كنار مى گذاشت. پيغمبر (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) با همين كيفيت نمازش را بپايان رسانيد. يك نفر يهودى كه جريان را مشاهده مى كرد عرض كرد: شما نسبت به كودكانتان طورى رفتار مى كنيد كه ما از آن امتناع داريم! پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: شما هم اگر به خدا و رسول ايمان داشتيد نسبت به كودكان مدارا مى نموديد. يهودى بواسطه ى رفتار پيغمبر مسلمان شد. [بحارالانوار ج 43 ص 296.] روزى رسول خدا امام حسن را مى بوسيد و نوازش مى كرد «اقرع بن حابس» عرض كرد: من ده فرزند دارم ولى تا حال هيچ يك از آنان را نبوسيده ام.

پيغمبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) غضبناك شد و فرمود: اگر خدا محبت را از قلب تو گرفته من چه كنم؟ هر كس نسبت به اطفال ترحم نكند و احترام بزرگسالان را نگه ندارد از ما نيست [بحارالانوار ج 43 ص 282.]