بانوى نمونه اسلام فاطمه زهرا (س)

ابراهيم اميني

- ۶ -


جشن عروسى

پيغمبر اكرم به على فرمود: در عروسى بايد وليمه داده شود، من دوست دارم امتم در عروسيها وليمه بدهند.

«سعد» كه در مجلس حاضر بود عرض كرد: من يك گوسفند براى جشن شما تقديم مى كنم.

گروهى ديگر از اصحاب نيز در حدود توانايى خودشان كمك كردند.

رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله به بلال فرمود: يك گوسفند بياور و به على (عليه السلام) فرمود: حيوانى ذبح كن. و ده درهم پول به او داد و فرمود: قدرى روغن و خرما و كشك تهيه كن. نان هم تهيه كردند. سپس به على فرمود: هر كه را مى خواهى براى صرف غذا دعوت كن. على بن ابى طالب عليه السلام گروه زيادى از اصحاب را دعوت نمود. گوشتها را پختند و بوسيله ى روغن و خرما و كشك غذائى تهيه نمودند.

چون جمعيت مدعوين زياد بود و وسائل پذيرائى نداشتند پيغمبر (صلّى اللَّه عليه و آله وسلّم) دستور داد مهمانان جشن، ده نفر ده نفر داخل شوند و غذا ميل كنند. در آن جشن تاريخى، عباس و حمزه عموهاى پيغمبر و على بن ابى طالب و برادرش عقيل از مدعوين پذيرايى مى نمودند. سفره اى گستردند و اصحاب، ده نفر ده نفر داخل مى شدند. رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) با دست مبارك غذا مى كشيد و مهمانان پذيرائى مى شدند، پس از سير شدن، بيرون مى رفتند و ده نفر ديگر داخل مى شدند. بدين منوال گروه كثيرى غذا خوردند. و به بركت دست رسول خدا همه سير شدند. سپس دستور داد بقيه ى غذاها را به خانه ى فقرا و بيچارگانى كه از حضور در مجلس وليمه معذور بودند ببرند يك ظرف غذا هم براى فاطمه و على عليهماالسلام كنار بگذارند. [بحار ج 43 ص 132 و 137 و 114 و 106.]

بسوى حجله

زنان پيغمبر فاطمه را زينت كردند، عطر و بوى خوش بر او پاشيدند. پيغمبر، على عليه السلام را احضار كرد و در جانب راست خودش نشانيد. فاطمه (عليهاالسلام) را نيز در طرف چپ نشانيد. سپس عروس و داماد را به سينه ى خودش چسباند. پيشانى هر دو را بوسه داد. دست نوعروس را گرفت و در دست داماد گذاشت. به على (عليه السلام) فرمود: فاطمه همسر خوبى است. و به فاطمه (عليهاالسلام) فرمود: على شوهر خوبى است.

سپس به زنان فرمود: عروس و داماد را با شور و شادى به حجله ببريد ولى چيزى نگوييد كه خدا ناراضى گردد.

زنان پيغمبر با شور و شادى، اللَّه اكبر گويان، فاطمه و على را تا حجله ى عروسى مشايعت نمودند. رسول خدا نيز از عقب رسيد و وارد حجله شده دستور داد ظرف آبى حاضر كردند، قدرى از آبها را بر بدن فاطمه پاشيد و دستور داد با بقيه ى آن وضو بگيرد و دهانش را بشويد. بعدا ظرف آب ديگرى طلبيد، قدرى از آن را بر تن مبارك على عليه السلام پاشيد و دستور داد با بقيه ى آن دهانش را بشويد و وضو بگيرد. سپس روى عروس و داماد را بوسيد. دست به جانب آسمان برداشت و گفت: خدايا اين عروسى را مبارك گردان و نسل پاك و پاكيزه اى از ايشان بوجود آور. و قى خواست از حجله خارج شود فاطمه عليهاالسلام دامنش را گرفت و گريه كرد. فرمود: دختر عزيزم! من ترا به بردبارترين و دانشمندترين مردم تزويج كردم.

سپس برخاست و تا درب حجله آمد. چوب در را با دو دست مبارك گرفت و فرمود: خدا شما و نسلتان را پاك و پاكيزه گرداند. با دوستان شما دوست هستم و با دشمنانتان دشمن. اكنون وداع مى كنم و شما را به خدا مى سپارم.

آنگاه درب حجله را بست و به زنان فرمود: به منزلهاى خودتان برويد، و كسى اينجا نماند.

تمام زنها متفرق شدند. و قتى پيغمبر خواست خارج شود ديد يكى از زنها باقى مانده است. پرسيد كيستى مگر نگفتم بايد همه خارج شويد؟.

عرض كرد: من اسماء هستم. شما فرموديد خارج شويد، اما من در اين جهت معذورم. زيرا هنگام رحلت خديجه در خدمتش بودم، ديدم گريه مى كند. عرض كردم: آيا شما هم گريه مى كنيد؟ با اين كه بهترين زنان جهان و همسر رسول خدا هستى و بتو وعده ى بهشت داده است. فرمود: گريه ى من از اين جهت است كه مى دانم هر دخترى شب زفاف محتاج به زنى است كه محرم اسرارش باشد و حوائجش را برطرف سازد. من از دنيا مى روم ولى مى ترسم فاطمه ام در شب زفاف محرم راز و كمك حالى نداشته باشد. در آنوقت من به خديجه گفتم. اگر تا شب زفاف فاطمه (عليه السلام) زنده ماندم قول مى دهم كه نزدش بمانم و برايش مادرى كنم. وقتى پيغمبر نام خديجه را شنيد بى اختيار اشكش جارى شد و فرمود: ترا به خدا براى همين جهت مانده اى! عرض كرد: آرى. پيغمبر فرمود: پس به وعده ات عمل كن. [بنابر بعض روايات، در روز چهارم كه پيغمبر به خانه فاطمه تشريف برد اسماء را ملاقات نمود. در هر صورت داستان اسماء را بسيارى از تاريخ نگاران نوشته اند و آن را به اسماء بنت عميس نسبت داده اند. ولى اگر اصل داستان صحت داشته باشد، درباره ى اسماء بنت عميس صحيح نيست. زيرا اسماء بنت عيمس همسر جعفر بن ابى طالب بوده. و جعفر يكى از كسانى است كه به اتفاق همسرش به حبشه هجرت نمود و بعد از جنگ خيبر مراجعت كرد. بنابراين مسلما در شب زفاف فاطمه در مدينه نبوده است. پس آن زن يا اسماء بنت يزيد بن سكن انصارى بوده يا سلمى بنت عميس خواهر اسماء و زن حمزه بن عبدالمطلب بوده است. به هر حال، چنانكه صاحب كشف الغمه مى نويسد در نقل اين داستان براى روات اشتباهى رخ داده است.]

ديدار با فاطمه

پيغممبر اكرم بامداد شب زفاف با ظرفى پر از شير به حجله ى فاطمه (عليها السلام) رفت. ظرف شير را بدستش داد و فرمود: بخور پدرت به فدايت. سپس به على (عليه السلام) فرمود: تناول كن پسرعمت فدايت. [كشف الغمه ج 2 ص 99.] آنگاه از على پرسيد: همسرت چگونه بود؟ عرض كرد: بهترين كمك است براى اطاعت خدا. از فاطمه پرسيد: شوهرت چطور است؟ عرض كرد: بهترين شوهر است. [بحارالانوار ج 43 ص 117.] رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) ديگر تا روز چهارم به خانه ى فاطمه (عليهاالسلام) نرفت. روز چهارم به حجله ى فاطمه تشريف برد و با او خلوت كرد. پرسيد: همسرت را چگونه يافتى؟.

عرض كرد: پدر جان خدا بهترين مردان را نصيب من كرده لكن زنان قريش كه بديدنم آمدند به جاى تبريك عقده اى بر دلم نهاده گفتند: پدرت ترا با مرد فقير و تهى دستى كابين بست، با اين كه ثروتمندان و رجال متشخص خواستار تو بودند.

رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله دخترش را دلدارى داد و فرمود: نور ديده ام پدر و شوهر تو فقير نيستند. به خداى سوگند گنج هاى زمين را بر من عرضه داشتند ولى نعمت هاى اخروى را بر ثروت و مال دنيا ترجيح دادم. عزيزم! من براى تو همسرى برگزيدم كه از همه زودتر اسلام آورده. از حيث دانش و حلم و عقل بر تمام مردم برترى دارد. خدا در بين تمام بشر، من و شوهرت را برگزيد. همسر خوبى دارى قدرش را بدان و از فرمانش سرپيچى نكن.

سپس على عليه السلام را خواند و فرمود: با همسرت مدارا و مهربانى كن. بدان كه فاطمه پاره ى تن من است هر كس او را آزار كند مرا اذيت كرده و هر كس او را خشنود گرداند مرا خشنود نموده است. شما را وداع مى كنم و به خدا مى سپارم. [مطالبى را كه درباره ى عروسى على و زهرا نوشتيم ميتوانيد در كتابهاى زير پيدا كنيد: كشف الغمه ج 1- مناقب ابن شهر آشوب ج 3- تذكره الخواص- ذخائر العقبى- دلائل الامامة- سيره ى ابن هشام- مناقب خورازمى- ينابيع الموده- بحارالانوار ج 43- ناسخ التواريخ جلد حضرت زهرا (ع)- اعلام الورى تاليف طبرسى- مجمع الزوائد ج 9.] مجلسى عليه الرحمه مى نويسد: عقد ازدواج فاطمه و على عليهماالسلام در ماه رمضان خوانده شد و در اول يا ششم ذى حجه عروسى واقع شد. [بحارالانوار ج 43 ص 136.] على و فاطمه مدتى كوتاه در منزلى زندگى كردند كه كمى از خانه ى پيغمبر اكرم دور بود، اما تحمل اين مقدار دورى، بر رسول خدا دشوار بود. روزى به منزل فاطمه (عليهاالسلام) تشريف برد و فرمود: قصد دارم ترا به نزديك خودم منتقل سازم.

عرض كرد: با حارثة بن نعمان مذاكره كنيد شايد منزلش را به ما بدهد.

فرمود: حارثة بن نعمان آنقدر منزل هايش را براى ما تخليه نموده و از ما دور شده كه ديگر از او خجالت مى كشم.

هنگامى كه خبر به حارثه رسيد خدمت رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله مشرف شد و عرض كرد: يا رسول اللَّه من و اموالم در اختيار شما است. دوست دارم على و فاطمه را به منزل من منتقل سازى.

رسول خدا آنها را به منزل حارثه منتقل ساخت. [طبقات ابن سعد ج 8 بخش 1 ص 14.]

فاطمه در خانه ى على

فاطمه ى عليهاالسلام از خانه ى پدر به خانه ى شوهر منتقل شد. اما خيال نكنيد كه به خانه ى بيگانه اى رفته باشد. زيرا اگر چه از مركز نبوت بيرون رفت ولى در خانه ى ولايت ساكن گشت. در منزل سپهسالار اسلام، رئيس ستاد ارتش اسلام، وزير جنگ و مشاور مخصوص شخص اول اسلام وارد شد. در اين پايگاه تازه وظائف سنگين ترى بر دوش آن بانوى نمونه افتاد و رسما داراى مسئوليت شد. در اينجا بايد به زنان اسلام عملا درس شوهردارى و خانه دارى و بچه دارى بدهد. بايد درس فداكارى و صداقت و محبت به آنان بياموزد. تا زنان جهان در آينه ى وجودش حقيقت و نورانيت اسلام را بنگرند.

خانه دارى

يگانه خانه اى كه دو عضو اساسى آن يعنى زن و شوهر- هر دو- از گناه و انحراف معصوم و به فضائل و كمالات انسانيت آراسته بودند خانه ى على و فاطمه بود. على (عليه السلام) نمونه ى يك مرد كامل اسلامى و زهرا (عليهاالسلام) نمونه ى يك بانوى كامل اسلامى بود.

على بن ابى طالب از كودكى در دامن رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله وسلّم) و تحت تربيت مستقيم آن حضرت قرار داشت. بهترين و عالى ترين اخلاق و فضائل و كمالات اسلامى را دارا بود. زهرا نيز در دامن پدر بزرگوارش تربيت يافت و به اخلاق اسلامى كاملا آشنا بود. گوش آنها از همان آغاز كودكى با قرآن مأنوس بود ، شب و روز و گاه و بيگاه صوت آيات قرآن را از زبان مبارك پيغمبر گرامى استماع مى نمودند، از وحى و اخبار غيبى مطلع مى شدند، حقائق و معارف اسلام را از منبع اصلّى دريافت مى نمودند و نمونه ى عملى آن را در آينه ى وجود رسول اكرم تماشا مى كردند. بنابراين بايد عالى ترين نمونه ى زندگى خانوادگى را در اين خانه يافت.

خانه ى على و فاطمه عليهماالسلام حقاً كانون صفا و صميميت بود. زن و شوهر با كمال صداقت در اداره ى آن همكارى و معاونت داشتند و در امور خانه دارى كمك مى كردند. در آغاز زندگى خدمت رسول اكرم رسيدند و از آن جانب خواهش كردند كه كارهاى خانه را در ميانشان تقسيم كند.

رسول خدا فرمود: كارهاى داخل خانه را فاطمه (عليهاالسلام) انجام دهد و كارهاى خارج بر عهده ى على (عليه السلام) باشد.

فاطمه مى گويد: خدا مى داند كه من چقدر از اين مطلب خوشحال شدم كه كارهاى خارج خانه بعهده ى من نيفتاد. [بحارالانوار ج 43 ص 81.] فاطمه عليهاالسلام تربيت شده ى وحى بود، مى دانست كه خانه يكى از سنگرهاى بزرگ اسلام است و زن اگر اين سنگر بزرگ را از دست بدهد و براى خريد و فروش از خانه خارج گردد نمى تواند وظيفه ى خانه دارى و تربيت فرزند را به خوبى انجام دهد. به همين جهت وقتى ديد كه كارهاى دشوار خارجى بر دوش على عليه السلام قرار گرفت بسيار خوشحال شد. دختر يگانه ى شخص اول اسلام از كار كردن عار نداشت و از زير بار كارهاى دشوار خانه دارى شانه خالى نمى كرد. به حدى در خانه زحمت مى كشيد كه خود على عليه السلام درباره اش رقت مى نمود و خدماتش را مى ستود.

روزى به يكى از اصحاب فرمود: مى خواهى از وضع خودم و فاطمه براى تو تعريف كنم؟ آنقدر در خانه ام آب آورد كه آثار مشك بر بدنش ديده مى شد. آنقدر آسيا مى كرد كه دستهايش تاول زد. آنقدر در نظافت و تميز كردن و روفتن خانه و پختن نان و غذا زحمت مى كشيد كه لباسهايش كثيف مى شد. بدين جهت كار بر او سخت شد. گفتم: خوب است خدمت پيغمبر بررسى و جريان را برايش بيان كنى شايد خادمى برايت تهيه كند تا در امور خانه دارى به تو كمك كند.

فاطمه عليهاالسلام خدمت رسول خدا رسيد. ديد با گروهى از اصحاب صحبت مى كند، خجالت كشيد حاجتش را اظهار كند بدون عرض حاجت به خانه برگشت. پيغمبر (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) احساس كرد كه فاطمه حاجتى داشته. لذا، بامداد روز بعد به منزل ما تشريف آورد سلام كرد، پاسخ داديم. داخل خانه شد و نزد ما نشست. فرمود: فاطمه جان ديشب، به چه منظور به منزل ما آمدى؟ فاطمه عليهاالسلام خجالت كشيد حاجتش را بگويد. من عرض كردم: يا رسول اللَّه فاطمه آنقدر آب آورده كه بند مشك در سينه اش اثر گذاشته، آنقدر آسيا گردانيده كه دستهايش آبله كرده، آنقدر در نظافت خانه كوشيده كه لباسهايش گردآلود و كثيف شده، آنقدر غذا پخته كه لباسهايش چرك شده. من گفتم خدمت شما برسد شايد خادم و كمك كارى به وى عطا كنى.

پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: فاطمه جان ميخواهى عملى به شما تعليم كنم كه از خادم بهتر باشد؟ وقتى خواستى بخوابى سى و سه مرتبه بگو: سبحان اللَّه سى و سه مرتبه بگو: الحمدللَّه. و سى و چهار مرتبه بگو: اللَّه اكبر. اين ذكر صد مرتبه بيش نيست ولى در نامه ى عمل هزار حسنه دارد. فاطمه جان اگر اين ذكر را هر روز صبح بگويى خدا كارهاى دنيا و آخرتت را اصلاح خواهد نمود. فاطمه در جواب پدر گفت: از خدا و رسول راضى شدم. [بحارالانوار ج 43 ص 82 و ص 134.] در حديث ديگر چنين دارد: فاطمه عليهاالسلام احوالش را براى پدر تعريف كرد و تقاضاى كنيز نمود. رسول خدا گريه كرد و فرمود: فاطمه جان به خدا سوگند چهارصد نفر فقير در مسجد سكونت دارند كه نه غذا دارند و نه لباس. مى ترسم اگر كنيز داشته باشى اجر و ثواب خدمت در خانه از تو فوت شود. مى ترسم على بن ابى طالب عليه السلام در قيامت از تو مطالبه ى حق كند. سپس تسبيح زهرا را به او ياد داد. اميرالمؤمنين فرمود: براى طلب دنيا نزد رسول خدا رفتى ولى ثواب آخرت نصيبمان شد. [بحارالانوار ج 43 ص 85.] يك روز پيغمبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) به خانه ى فاطمه تشريف برد، ديد على و فاطمه مشغول آسيا كردن هستند. پرسيد كدامتان خسته تر هستيد؟ على عليه السلام فرمود: فاطمه. رسول خدا جاى فاطمه نشست و على را در آسيا كردن كمك نمود [بحارالانوار ج 43 ص 50.] جابر مى گويد: پيغمبر (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) فاطمه را ديد كه لباس كم ارزشى پوشيده و با دستش آسيا مى كند و بچه اش را در دامن نهاده شير مى دهد. از ديدن اين منظره اشكش جارى شد و فرمود: دختر عزيزم سختى و مرارت دنيا را بچش تا به شيرنى نعمت هاى آخرت نائل گردى.

عرض كرد: يا رسول اللَّه خدا را بر نعمت هايش سپاس مى گويم.

پس اين آيه نازل شد: خدا در قيامت آنقدر به تو عطا مى كند كه راضى شوى. [بحارالانوار ج 43 ص 86.] امام صادق عليه السلام فرمود: على بن ابى طالب عليه السلام هيزم و آب خانه را تهيه مى كرد و خانه را مى روفت. و فاطمه عليهاالسلام آسيا مى كرد و خمير درست مى كرد و نان مى پخت. [بحارالانوار ج 43 ص 151.] يك روز از بلال از وقت معمول ديرتر به نماز صبح حاضر شد. رسول خدا علت دير آمدن را پرسيد. عرض كرد: وقتى به مسجد مى آمدم از منزل فاطمه عليهاالسلام عبور كردم ديدم مشغول آسيا كردن است و بچه اش گريه مى كند. عرض كردم: اى دختر پيغمبر يكى از كارهايت را به من واگذار كن، تا شما را كمك كنم.