فرشتگان و تحقيقى قرآنى ، روايى و عقلى

على رضا رجالى تهرانى

- ۳ -


آيا فرشتگان را مى توان ديد؟

ما مسلمانان جملگى ايمان داريم كه فرشته وجود دارد و هميشه با ما و ميان ما است ، اين در حـالى اسـت كـه مـا آنـهـا را نـمى بينيم اما ايشان ما را مى بينند؛ يعنى فرشتگان ما را به عـيـانـت و آشـكـارا مى بينند اما ما به آنان ايمانى غير عيانى داريم . براى ديد فرشتگان بايد چشم دل باز كرد و حجاب هاى آن را بر طرف كرد چه اين كه فرشته جسم نيست كه با حواس جسمانى ادراك شود.

چشم دل باز كن كه جان بينى *** آن چه ناديدنى است آن بينى

بـه عـبـارت ديـگـر، تمثل فرشته دو جنبه دارد: يك رشته به دست آن انسانى است كه مى خـواهد فرشته را ببيند؛ يك رشته هم به دست خود فرشته يا ذات مقدس احديت است كه آن حالت را پيش بياورد كه آن رشته از طرف انسان ، آن حالت ملكوتى است كه در آن حالت ، انـسـان مـى تواند فرشته را ببيند و لذا پيامبر (صلى الله عليه وآله ) فرشته را مى ديـد ول بـسـيـارى از اطـرافـيـانـش آن را نـمـى ديـدنـد. چـون جـبـرئيـل (عـليـه السـلام ) قـرآن را بـر قـلب رسـول خـدا (صـلى الله عـليـه وآله ) نـازل مـى كـرد در نـظـر وى مـتـمـثـل مى شد، به طورى كه اگر كسى نزد آن حضرت بود جـبـرئيل را نمى ديد؛ چون نزول جسمانى نبود تا با ديدگان ديدار شود و اگر كسى مى تـوانـسـت جـبـرئيـل را مشاهده كند، يا با تصرف پيامبر در جان وى بود و يا قدرت روحى بـيـننده چنان بود كه جبرئيل را مى ديد و صدايش را مى شنيد، چنان كه امير المومنين (عليه السـلام ) فـرمـود: نـور وحـى و رسـالت را مـى ديـدم و بـدى نـبوت و پيغمبرى را مى بـويـيـدم و هـنـگامى كه وحى بر آن حضرت نازل شد صداى شيطان را شنيدم ، گفتم : اى رسـول خـدا، ايـن چـه صـدايـى اسـت ؟ فـرمود: اين شيطان است كه او را از پرستش نمودن نوميدى روى داده است ، تو مى شنوى آن چه را من مى شنوم و مى بينى آن چه را من مى بينم مگر اين كه پيغمبر نيستى (137) .

پـس مـشـاهـده و ادراك فـرشـتـگـان بـا خـروج از حـجـاب هاى نفسانى و مسلح شدن به چشم دل ميسر است كه اين عمل نيز بسيار دشوار مى باشد، به همين جهت آن كس كه در هنگام مرگ اسـت چـيزهايى را مى بيند كه حاضران در مجلسى نمى بينند، و آنان را به چيزهايى خبر مـى دهـد كـه آنـهـا ادراك نـمـى كـنند و روحانيان و فرشتگان را كه با او در يك جايگاه اند مشاهده نمى كنند.

در حديث وارد شده : فرشتگان در مجالس حاضر مى گردند و آنان در جست و جوى مجالس ، جـهـان را سـير مى نمايند و چون مجلس ذكرى ديدند ديگران را ندا داده و گويند: بشتابيد بـدان چـه كـه جـسـت و جـو مـى كـرديد، هيچ يك كه بشر را توان آن نيست كه آنان را ادراك نـمـايـد، جـز آن كـس كـه خـداونـد پـرده از چـشـمـش بـرداشـتـه بـاشـد و ايـنـان اهـل كـشـف انـد، آيا نشنيدى كه پيغمبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) به آن كسانى كه به دنـبـال جـنـازه مـردگـان سـواره مـى رفـتـنـد فـرمـود: آيـا شـرم نـمـى كـنيد كه فرشتگان بـال هاى خويش را براى طالب علم به روى زمين مى گسترانند؟ پس مومن سزاوار است كه در هـر مـوطـنـى ، هـمـان گـونـه كـه صـاحـب كـشـف عـمـل مـى كـنـد، عمل نمايد و گرنه مومن حقيقى نيست (138) .

امـام حـسـن عـسـكـرى (عـليـه السـلام ) مـى فـرمـايـد: رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) هنگام احتجاج با مشركين در مورد ملائكه فرمود: شم يا حواستان نمى توانيد فرشته را مشاهده كنيد؛ چه اين كه فرشته از جنس اين هواست (يعنى هـمـان طـور كـه هـوا ديـده نـمـى شـود فـرشـتـه نـيـز قـابـل رويـت نـيست ) و اگر قوت بينايى خود را زياد گردانيد به طورى كه او را مشاهده كـنـيـد، هـر آيـنـه بـه شما مى گويم اين كه شما مى بينيد فرشته نبست بلكه بشر است (يعنى ديدن فرشته نيرويى روحانى و بسيار قوى مى خواهد كه شما نداريد و فقط انبيا و بعضى از اولياى كمل الهى قادرند آن را مشاهده نمايند) (139) .

امـا خـمـيـنـى (ره ) در كـتـاب ارزشـمـنـد آداب الصـلوه مـى فـرمـايـد: و بـايـد دانـست كه تـمـثـل جـبـروتـيـين و ملكوتيين در قلب و صدر و حس بشر ممكن نيست ، مگر پس از خروج از جـلبـاب بـشـريـت و تـنـاسـب او بـا آن عـوالم ، والا مـادامـى كـه نـفـس ‍ مـشـتـغـل بـه تـدبـيـرات مـلكـيـه اسـت و از آن عـوالم غافل است ، ممكن نيست اين مشاهدات يا تمثلات براى او دست دهد. بلى گاهى شود به اشاره يـكـى او اوليـا نـفـس را از ايـن عـالم انـصـرافـى حاصل شود به قدر لياقت از عوالم غيب ادراكـى مـعـنوى و يا صورى نمايد و گاه شود كه به واسطه بعضى امور هايله ، مثلا از بـراى نـفـوس انـصرافى از طبيعت حاصل شود و نمونه اى از عالم غيب ادراك كند. چنان چه شـيـخ الرئيـس قـضـيـه آن شـخـص سـاده لوح را كـه در حـج بيت الله برات آزادى از آتش گـرفـتـه بـود نـقـل كـنـد، و شـيـخ عـارف مـحـيـى الديـن نـيـز نـظـيـر ايـن قـضـيـه را نقل نمايد. و اينها نيز از انصراف نفوس است از ملك و توجه ملكوتى است و گاه شود كه نـفـوس اولياى كمل پس از انسلاخ از عوالم و مشاهده روح اعظم يا ساير ملائكه الله ، به واسطه قوت نفس نشئات در آن واحد حقايق جبروتيين را مشاهده كنند، و گاه شود كه به قدرت خود ولى كامل تنزل ملائكه حاصل شود، و الله العالم (140) .

مـطـالبى ديگر راجع به تمثل فرشته و ديدن آن باقى ماند كه - ان شاء الله - در بحث كيفيت نزول فرشته بر ولى امر بدان خواهيم پرداخت .

البته ذكر اين نكته شايسته است كه ، وقتى مشركان براى ايمان آوردن با بهانه جويى اعـتـراض مـى كـردنـد كـه چـرا فـرشـتـگان بر ما نازل نمى شود تا آنها را مشاهده كنيم ؟ خـداونـد در جـواب فـرمود:يوم يرون الملائكه لا بشرى يومئذ للمحرمين و يقولون حجرا محجور (141) روزى كه فرشتگان را ببينند مجرمان در آن روز بشارتى از فرشته نيافته ، بلكه به آنها گويند: اى سركشان ! از رحمت خدا محروم باشيد.

ايـن آيـه اصـل ديـدن فـرشتگان را مسلم گرفته ؛ به اين معنى كه روزى هست كه كفار در روز ديـدن فـرشتگان خبر داده است ، تا به اين معنا اشاره كرده باشد كه در خواست ديدن فرشتگان به نفعشان تمام نمى شود، زيرا فرشتگان را نخواهد ديدى مگر روزى كه با عـذاب آتـش رو بـه رو شـده بـاشـنـد، و ايـن وقـتـى اسـت كـه نـشئه دنيوى و نشئه اخروى مـبدل شود. پس كفار در حقيقت با اين در خواست خود در فرود آمدن عذاب شتاب كرده اند، در حـالى كـه خـودشـان خـيـال مـى كـنـنـد بـا ايـن در خـواسـت خـود، خـدا و رسول او را عاجز و ناتوان مى كنند.

امـا ايـن كـه مـنظور از يوم يرون چه روزى است ؟ اختلاف است و عده اى مى گويند مـراد روز قـيـامت است لكن آن چه از سياق آيه به دست مى آيد - به نظر علامه طباطبايى - ايـن اسـت كـه ايـن مـشـاهـده از مـشـاهـدات دم مرگ است و و از سوى ديگر، در مقام مخاصمه در پـاسـخ بـه كـسـى كـه ديدن فرشتگان را انكار مى كند بايد اولين روز (روز مرگ ) كه ملائكه را مى بيند به رخش كشيد.

آيا فرشتگان مسحور ساحران مى شوند؟

سـحـر در اصـل به معناى هر كار و هر چيزى است كه ماخذ آن مخفى و پنهان باشد، ولى در اصـطـلاح عـرف بـه كـارهـاى خـارق العـاده اى مـى گـويـنـد كـه بـا اسـتـفـاده از وسـايـل مـخـتـلف انـجام مى شود. گاهى صرفا جنبه نيرنگ و خدعه چشم بندى و تردستى دارد؛ گـاهـى از عـوامـل تلقينى در آن استفاده مى شود؛ گاه از خواص ناشناخته فيزيكى و شـيـميايى بعضى از اجسام و مواد بهره مى گيرد و گاه از طريق كمك گرفتن از شياطين و طـايـفه جن است ، همه اينها در آن مفهوم جامع لغوى جمع و درج است و بديهى است كه سحر در اسلام ممنوع و از گناهان كبيره است .

در اين كه طايفه جن و گروهى از شياطين در معرض سحر ساحران قرار گرفته و تسخير مـى شـونـد بـحـثـى نـيـسـت ، اما بحث در اين است كه ، آيا فرشتگان نيز مانند ديگر چيزها مسحور و تسخير مى شوند يا نه ؟ شهيد اول در لمعه و شهيد ثانى در شرح آن ، يـعنى الروضه الهيه بر اين عقيده اند كه : فرشتگان نيز به استخدام ساحران در مـى آيـنـد تـا از امـور غـيـبـى خـبـر دهـنـد (142) . امـا قبول اين مطلب مشكل است و جاى دقت و نظر دارد؛ زيرا با آن چه ما در گذشته در مورد حقيقت و اوصاف ايشان بيان نموديم ، سازگار نيست .

پر و بال فرشتگان :

در آيـات و روايـات آمـده اسـت فـرشـتـگـان بـال و پـر دارنـد و بـراى بـعـضـى سـه بـال ، چـهـار بـال و چـنـديـن بـال ذكـر شـده اسـت . از جـمـله خـداونـد در قـرآن كـريـم مـى فـرمـايـد:الحـمـدلله فـاطـر المـسـوات و الارض جـاعـل المـلائكـه رسلا اولى اجنحه مثنى و ثلاث و رباع يزيد فى الخلق ما يشاء ان الله على كل شى ء قدير (143) سپاس تنها سزاوار خدا است ، آفريننده آسمان ها و زمين ، فـرشـتـگـان را رسـولانـى گـردانـيد كه بال هايى دارند، دو گانه و سه گانه و چهار گانه كه هر چه بخواهد در آفرينش مى افزايد، همانا خدا بر هر چيزى تواناست .

در مـورد طـالبـان عـلم ، امـيـر المومنين (عليه السلام ) به محمد بن حنفيه فرمود: بدان براى طالب علم : ساكنان آسمان و زمين استغفار مى كنند. پرندگان آسمان ها و ماهيان دريا نـيز براى آنها دعا مى كنند و فرشتگان بال هاى خود را براى طالبان علوم پهن مى كنند و از اين عمل خود اظهار رضايت و خشنودى دارند (144) .

نـيـز روايـت اسـت كـه خـداونـد فـرشـتـه اى دارد بـه نـام خرقائيل ، كه هيجده هزار بال دارد و اين حديث - ان شاء الله - خواهد آمد. با توجه بـا ايـن مـوضـوعـات سـوال ايـن اسـت كـه كـه مـنـظـور از ايـن بـال هـا چـيـسـت ؟ آيـا هـمـانـنـد بـال پـرنـدگـان اسـت ؟ و سـه بـال و يـا بـيـشـتـر بـه چـه مـعـنـى اسـت ؟ آيـا مـمـكـن اسـت كـه ايـن بال ها كنايه و استعاره از مطلبى ديگر باشد؟ و اگر استعاره است ، چرا؟

اسـتـاد مـطـهـرى در بـحـث وحـى و چـگـونـگـى آن ، نـظـريـه عـوامـانـه را در كـيـفـيـت نـزول فرشتگان بر پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) مى فرمايد: يك نظرى عوام الناس دارند و آن اين است كه تا مى گويند وحى اين جور به فكرشان مى رسد كـه خـداوند در آسمان است ، بالاى آسمان هفتم ؛ مثلا در نقطه خيلى دورى ، و پيغمبرى روى زمـيـن اسـت . بـنـابـرايـن ، فـاصـله زيـادى مـيان خدا و پيغمبر وجود دارد. خدا كه مى خواهد دستورهايش را به پيغمبرش برساند نياز دارد به يك موجودى كه بتواند اين فاصله را طـى كـند و آن موجود قهرا بايد پر و بال داشته باشد كه بتواند دستورى را از خدا به پيغمبر القا كند، پس اين موجود بايد از يك جنبه انسان باشد و از جنبه مرغ ؛ بايد انسان بـاشـد تـا بـتـوانـد دسـتـور خـدا را بـرا پـيـغـمـبـر بـيـاورد و چـون مـى خـواهـد نـقـل كـلام و نـقـل سخن كند، ولى از طرف ديگر، چون اين فاطمه بعيد را مى خواهد طى كند (اگـر هـر انـسـانـى مـى تـوانست ، كه خود پيغمبر يم رفت و بر مى گشت ) بايد يك پر وبـالى داشـتـه بـاشد تا اين فاصله ميان زمين و آسمان را طى كند، و او همان است كه به اسم فرشته ناميده مى شود. عكس ‍ فرشته ها را هم كه مى كشند و انسان نگاه مى كند مى بيند يك انسان است ، سر دارد، لب دارد، بينى دارد، گردن دارد دست دارد، پا دارد، كـمـر دارد و هـمـه چـيـز دارد بـه اضـافـه دو تـا بـال نـظـيـر بال كبوتر، فقط لباس ندارد كه حتى بى شلوارش ‍ از هم مى كشند... (145) .

دانـشـمـنـدان ، حـكـمـا و فـلاسـفـه اسـلامـى مـتـفـقـنـد كـه امـكـان دارد ذكـر بـال بـراى فـرشـتـگـان در آيـات و روايـات ، تـعـبـيـر كـنـايـى بـاشـد و جـنـاح و بـال در پـرنـدگـان نـه دسـت بـراى انـسـان اسـت و از آن جـايـى كـه بال وسيله نقل و انتقال پرندگان و حركت و فعاليت آنهاست ، گاهى اين كلمه در فارسى يـا در عـربـى بـه عـنـوان كـنـايـه از وسـيـله حـركـت و اعـمـال قـدرت بـه كـار مـى رود؛ مـثـلا گـفـتـه مـى شـود: فـلان شـخـص ، بـال و پـرش سـوخته شد، كنايه از اين كه نيروى حركت و توانايى از او سلب شد و يا فـلان كـى را زيـر بـال و پـر خـود گـرفـت ، يـا انـسـان بـايـد بـا دو بـال عـلم و عمل پرواز كند و لذا بعيد نيست كه در توضيح حديث طالبان علم با عنايت با ايـن نـكـتـه كـه قـطـعـا فـرشـتـگـان بـال هـا جـسـمـانـى و قـابـل رويـت از زيـر پـاى طـلاب عـلوم پهن نيم كنند و استعاره است ، بتوان گفت اين سخن تعبير كنايى است از اين كه فرشتگان طالبان علم را تحت حمايت و مراقبت و توجهات خود قرار مى دهند.

حـكـيـم الهـى قـمشه اى در اين مورد مى گويد: ممكن است جناح استعاره باشد از سـرعـت اطـاعـت و قـوت و شـدت در انجام كار كه در حقيقت كار آن قواى ملكوتيه در سرعت به حد تصور نيايد؛ زيرا هر چه سريع تصور شود باز زمان دارد، اما كار قواى غـيـبـيـه عـالم در سـرعـت بـلا زمـان اسـت ، و در شـدت هـم از عـدد و كـم مـنـفـصـل افـزون اسـت بـه حـدى كـه قوه و هم كه اشيا را در ماده و مدت تواند ادراك كند از تـصـور تـو هـم آن عـاجـز اسـت . آرى ، قـوه قـدسـيـه عـقـل ، كـه زمـان و مكان و عدد در آن منطوى و حكمش فوق حد و ماده و مدت است و از دور عدد و زمان بيشتر و بالاتر است ، آن قوه تواند فهم كرد. براى تقريب ذهن مثالى ذكر كنيم :

اسرافيل هـزاران هـزار بـلكـه بـى نـهـايـت نـفـوس را زنـده مـى سـازد بـه امـر حـق ، و عزرائيل در كمتر از يك چشم به هم زدن هزاران بلكه بى حد و پايان نفوس را مى ميراند و به عالم ملكوت مى كشاند. پس ممكن است مراد از اجنحه كنايه و استعاره از سرعت و شدت و كـثـرت عـمـل بـاشـد. مـثـال ديـگـر: چـنـان كـه قـوه نـور خـورشـيـد بـدون پـرو بـال ظـاهـرى بـلكـه بـا بال و پر معنوى در يك ثانيه (يك چشم به هم زدن ) پنجاه هزار فـرسـخ پـرواز مـى كـنـد و قـوه جـاذبـه عـشـق بـدون بـال و پـر ظـاهـر جـهـان ها و كرات بى انتهايى را به سرعت حيرت انگيزى در فضا مى گـردانـد كـه : لا الشـمـس يـنـبـعـى لهـا ان تـدرك القـمـر و لا اليـل سـابق النهار و كل فى فلك يسبحون (146) پس مى توان مقصود از اجنحه را به طور استعاره و كنايه دانست (147) .

در تـفـسـيـر عـلى بـن ابـراهـيـم قـمـى روايـت شـده : جبرئيل شش صد بال دارد و هنگامى كه با اين حالت پيامبر اسلام را ملاقات كرد ما بين زمـيـن و آسـمـان را پر كرده بود. بديهى است اين گونه تعبيرات را نمى توان بر جنبه هاى جسمانى حمل كرده . بلكه بيانگر عظمت معنوى و ابعاد قدرت قدرت آنهاست .

در قرآن كريم مطالب بسيارى ، به استعاره و مجاز به كار رفته است ؛ مانند: آيه نور و نـيـز آيـه : جـاء ربـك (148) ؛ خـدايـت آمد. تعبير آمدن خدا تعبيرى مجازى است ، زيـرا خـداونـد جـسـم نيست كه آمدن بر او صدق كند. چنان كه عرش كرسى و دست و چشم و مانند آن در حق خداوند متعال به معناى جسمانى نيست ، بلكه كنايه از سلطنت الهى و استعاره از قـدرت نـامـتناهى و علم حضورى است . لذا شايد آمد و شد فرشتگان ، كه داراى بالند، كـنـايـه از مراتب نزول و عروج باشد. چون نزول از عالم بالا و يا عروج به سوى عالم بـالا صـورت مـى گـيـرد، پـس وسـيـله آن نـيز بايد مناسب باشد، نه اين كه به راستى بـال جـسـمـانـى مـراد بـاشـد؛ و از ايـن رو مطلب نتيجه مى شود اين كه فرمود: بعضى دو بـال ، بـعـضـى سـه بـال و بـعـضـى چـهـار بال دارند، مراد اين است كه ، برخى در اين نزول و صعود ضعيف تر و بعضى قوى ترند.

پـس اطـلاق جـنـاح و بـال بـراى فـرشـتـه ، بـه مـعـنـاى مـطـابـقـى و بـال و پـرى كـه در پـرنـدگـان وجـود دارد، نـيـسـت ، بـلكـه بـال پـرنـدگـان مـثالى است براى بال هايى كه فرشتگان دارند كه : صورتى در زير دارد چه در بالاستى .

اين بال ها در حقيقت قوايى است كه هر يك از ملائكه به حسب مقام و مرتبه خود دارند و همين قـوه ، هـنـگـام تـمـثـل بـراى انـسـان بـه صـورت اجـنـحـه مـتـمـثـل مـى شـونـد، و تـعـدد و كـثـرت بـال هـا در حـقـيـقـت راجـع بـه جـهـات مـخـتـلف قابل ها است .

مكان فرشتگان :

در نـظـام هـسـتـى چهار عالم كلى تحقق دارد كه به تناسب مراتب وجود، ترتيب يافته اند: عـالم لا هوت ، عالم جبروت ، عالم ملكوت ، عالم ناسوت يا طبيعت . مراد از ملكوت جـهـت يافتن هر چيز است كه رو به خداست ؛ چون هر موجودى دو جهت دارد، يك جهت آن رو به خدا دارد، و ملك آن جهت ظاهرى است كه رو به خلق دارد، شاهد مطلب آيات قرآن كريم است و از جمله اين آيه : قل من بيده ملكوت كل شى ء (149) ؛ بگو!آن كيست كه ملكوت هر چيز را به دست دارد؟

چـرخ بـا ايـن اخـتـران نـغـز و خوش زيباستى *** صورتى در زير دارد آن چه در بالاستى

امـيـر المـومـنـيـن (عـليـه السلام ) مى فرمايد: خداوند سبحان براى سكونت بخشيدن در آسـمـان هـايـش و آبـادانـى بـالاتـريـن قـسـمـت ملكوت و عظمت خويش ، مخلوقاتى بديع از فـرشـتـگـانـش آفـريـد، و بـه وسيله آنها اماكن خالى پهنه هاى سطوح باز شده آسمان ، صـداهـاى بـلند تسبيح گويندگان از فرشتگان ، در صفحات قدس و پوشش حجاب ها و سراپرده هاى عظمت و مجد طنين انداز است . ...

گـروهـى از آنان در ميان ابرهاى پر آب و در كوه هاى مرتفع و بلند و در ظلمات تاريكى قـرار دارنـد و جـمعى قدم هايشان حدود زمين پايين را شكافته است و پاهايشان مانند پرچم هاى سفيدند كه از شكاف هاى هوا نفوذ كرده اند (150) .

و امـام زيـن العـابـديـن (عـليـه السـلام ) مـى فـرمـايـد: ...و بـر اصـنـاف گـوناگون فرشتگان كه براى خود اختصاص داده اى (جز طاعت و بندگى تو كارى ندارند) و آنها را با تقديس خود از خوردنى و آشاميدنى بى نياز كرده اى ، و در درون طبقه هاى آسمان هايت جـا داده اى ...و (درود فـرسـت ) بـر فـرشـتـگـان كـه در هـوا و زمـيـن و آب جـا دارند... (151) .

با توجه به روايات وفق ، معلوم شد فرشتگان در همه جا حاضند، اما مكان اصلى ايشان آسـمـان است ، و از آن جايى كه بعضى از آنان فرشتگان عالم علوى و بعضى فرشتگان عالم سفلى هستند؛ بعضى در آن جا و بعضى در اين جا انجام وظيفه مى نمايند، بايد توجه داشـت كـه اگـر سـخـن از مـكـان مـلائكـه برده مى شود به اين معنا نيست كه ايشان هم مانند سـايـر مـخـلوقات عالم ماده ، فضا اشغال مى كنند و با يك ديگر تزاحم دارند، بلكه آنها چون موجوداتى مجرد و اى اجسام برزخى هستند و اجسام مادى نيستند هيچ گونه مكانى را به معناى اشغال فضا براى خود اختصاص نمى دهند و با وجود تعداد كثير ايشان در آسمان ها با يك دگر تزاحم نداند، كه اين امور از خصوصيات و صفات عالم مادى است .

در روايـات از جـايـى بـه نـام بـيت المعمور نام برده شده است چنان كه امام سجاد (عـليـه السـلام ) مـى فـرمـايـد: و الطـائفـيـن بـالبـيـت المـعمور؛ (و درود فرست ) بر فرشتگانى كه در طواف بيت المعمورند (152) .

در ايـن كـه بيت المعمور كجاست در روايات متعددى تصريح شده كه خانه اى است مقابل خانه كعبه در آسمان ها؟ عبادتگاه فرشتگان است ، و هر روز هفتاد هزار فرشته وارد آن مـى شـونـد و تـا قـيـامـت بـه آن باز نمى گردند. ولى در اين كه بيت المعمور در كدام آسمان است ؟ روايات مختلف است . در بسيارى از آنها آسمان چهارم و در بعضى آسمان هفتم آمده است .

حـضـرت رسـول اكـرم (ص ) مـى فـرمـايـد: آن خـانـه اى اسـت در آسـمـان چـهـارم در مـقـابـل كـعـبه ، كه فرشتگان با عبادت خود آن را معمور و آباد مى كنند، هر روز هفتاد هزار فرشته وارد آن مى شوند و تا ابد به آن باز نمى گردند (153) .

خـداونـد مـتـعـال بـه بـيت المعمور قسم خورده است :و الطور # و كتاب مسطور # فى رق منشور و البيت المعمور (154) .

و نيز امير المومنين (عليه السلام ) درباره جايى ديگر به نام حظيره القدس مى فرمايد: در آسمان هفتم جايى است به نام حظيره القدس در آن فرشتگانى هستند كـه آنـهـا را روحـانيون مى گويند؛ چون شب قدر فرا رسد از پروردگار براى آمـدن بـه دنيا اجازه مى طلبند - خداوند به آنها اجازه مى دهد؛ پس بر مسجدى نمى گذرند جـز آن كه در آن نماز مى خوانند، و در راه با كسى رو به رو نمى شوند جز آن كه براى او دعا مى كنند و از ايشان به او بركت و نيكى مى رسد (155) .

در ايـن جـا ممكن است اين سوال مطر شود كه امروز بشر تا كره ماه مسافرت كرده و قسمتى از فـضـاى بـى مـنـتـهـا را بـا سـفـيـه هـاى فـضـايـى زير پا گذاشته ، اما اثرى از اين فـرشـتـگـان سـاجـد و راكع نديده است . بايد گفت كه دانش امروز و ديروز هر دو اقرار و اعـتـراف دارنـد بـر ايـن كـه بـسـيـارى از مـوجـودات ايـن عـالم با حواس ما درك نيم شود و ضـرورتـى نـدارد كه ، فقط به آن چه مى بينيم ، ايمان بياوريم ، كه مبادا از موارد خطا در حس باشد. گذشته از اين خدايى كه تمام اشيا را از نيستى به هستى مى آورد و عدم را وجـود مـى بـخـشـد، مـى تواند موجوداتى بيافريند كه به چشم ديده نشوند. پس اين كه فرشتگان را با چشم نمى بينيم براى آن است كه آنها از عالم ملكوتند و چشم مادى آن چه راجـع بـه مـلكـوت اسـت نـمـى بـيـنـد، چـنـان كـه حـضـرت رسول اكرم (ص ) جبرئيل امين (عليه السلام ) را مى ديد، ولى اصحاب ، او و فرشتگان را نمى ديدند، و با اين

وجود بدان ها ايمان راسخ داشتند.

عـلامـه طـبـاطـبـايـى (ره ) مـى فـرمـايد: اگر در آيات و روايات آمده كه آسمان ها منزلگاه فـرشـتـگان است ، و يا فرشتگان از آسمان نازل مى شوند، و حاملان امر و فرمان خداوند هـسـتـنـد، و يـا فـرشـتـگـان با نامه اعمال بندگان به آسمان بالا مى روند، و اى اين كه آسـمـان درهـايـى دارد، كـه بـراى كـفـار بـاز نـمـى شـود، و يـا ايـن كـه ارزاق از آسـمـان نـازل مـى شـود، و يا مطالبى از اين قبيل ، كه آيات و روايات مخالف بدانها اشاره دارد؛ اين امور نام برده بيش از اين دلالت ندارند، كه نوعى تعلق و ارتباط با آسمان ها دارند. امـا اين كه اين تعلق و ارتباط نظير ارتباطى بوده باشد كه ما بين هر جسمى با مكان آن اسـت ، آيـات و روايـات هـيـچ دلالتـى بـر آن نـدارد، و نـيـم تواند هم داشته باشد؛ زيرا جسمانيت مستلزم آن است كه آنها محكوم به احكام جارى در نظام مادى باشند، يعنى همان طور كـه عـالم جـسـمـانـى مـحـكـوم بـه دگـرگـونـى اسـت ، مـحـكـوم بـه تبدل و فنا، و سستى است ، بايد آن امور نيز محكوم به اين احكام بشود (156) .

همه فرشتگان فرمان بردار خدايند:

مـى گـويـند: روزى ابن صوريا، - كه يكى از بزرگان يهود بود - همراه عده اى از يـهـود فـدك ، نـزد پـيـامـبـر اسلام آمده از آن حضرت سوالاتى كردند و نشانه هـايـى پـرسيدند كه گواه نبوت و رسالت او بود. پس از پاسخ هر كدام صحت جواب را تصديق كردند آخرين سوالشان اين بود: فرشته اى كه وحى برا و مى آورد چه نام دارد؟ ابـن صـوريـا اضـافـه كـرد: اگـر ايـن سـوال را هـم پـاسـخ دهـى ايـمـان مـى آوريـم ! رسول خدا (ص ) در پاسخ فرمود: نام او جبرئيل است .

ابـن صـوريـا بـا ايـن كـه جـواب را صـحـيـح يـافـت گـفـت : جـبـرئيـل دشـمـن مـاسـت ، او هـمـيـشـه دسـتـور جـهـاد و سـخـتـى و مـشـكـلات مـى آورد! ولى مـيـكـائيـل هـمـيـشـه دسـتـورات آسـان مـى آورد. اگـر فـرشـتـه وحـى مـيـكـائيـل بـود مـا بـه تـو ايـمـان مـى آورديـم ! در ايـن مـورد آيـه نـازل شد:قل من كان عدوا لجبريل فانه نزله على قلبك باذن الله مصدقا لمابين يديه و هـدى و بـشـرى للمـومـنـيـن (157) ( آنـهـا مى گويند فرشته اى كه وحى بر تو نازل مى كند چون جبرئيل است و ما با جبرئيل دشمن هستيم به تو ايمان نمى آوريم ) بگو: كـسـى كـه دشـمن جبرئيل باشد (در حقيقت دشمن خداست )، چرا كه او به فرمان خدا قرآن را بـر قـلب تـو نـازل كـرده اسـت ، تـا كتب آسمانى پيشين را تصديق كند و هدايت و بشارت براى مومنان باشد.

طـبق شان نزول آسه شريفه معلوم شد يهود بار ديگر، با بهانه جويى هاى خود، كه در طـول تـاريـخ سابقه دارد، مى خواستند از بندگى و اطاعت خداوند و اسلام آوردن سرباز زنـنـد، لذا با فرق گذاشتن بين جبرئيل و ميكائيل ، كه يكى از خوب و ديگرى را بد جلوه مـى دادنـد، قـصـد تـمـرد از اسـلام را داشـتـنـد، ولى غـافـل از ايـن كـه آنـهـا جملگى معصومند و همان را انجام مى دهند كه امر الهى است و در اين زمـيـنـه جـبرئيل و ميكائيل هيچ فرقى با يكديگر ندارند، هر دستورى كه خداوند بدهد، هر كـدام كـه بـاشـنـد امـتـثـال مـى كنند. از اين رو در آيه بعد مى فرمايد:من كان عدو الله و ملائكته و رسله و جبريل و ميكال فان الله عدو للكافرين (158) كسى كه دشمن خدا و فـرشتگان و رسولان او و جبرئيل و ميكائيل باشد (كافر است ؛ و) خداوند دشمن كافران است .

دسـتـورهاى سودمند و تكامل بخش براى انسانها از طرف خداوند به وسيله فرشتگان بر پـيـامـبـران نـازل مـى شـود و اگـر تـفـاوتـى بـيـن مـامـوريـت هـاى آنـهـا بـاد، از قـبـيـل تـقسيم ماموريت است نه تضاد در ماموريت ، اينها همه در يك طريق مستقيم قرار دارند، بنابراين ، دشمنى با يكى از آنها دشمنى با خداست (159) .

فصل سوم : اصناف و مراتب فرشتگان

اصناف و اقسام فرشتگان :

هـمـان گـونـه كه عالم به اعتبارات مختلف ، گاه به دو عالم خلق و امر، غيب و شهادت ، مجرد و مادى و ملك و ملكوت و گاه به سه عالم جبروت و مـلكـوت و نـاسـوت ، و گـاه بـه چهار عالم جبروت و ملكوت و ناسوت و لاهوت و گـاهـى بـه بـيـشـتر از اين عوالم تقسيم مى شود؛ فرشتگان الهى نيز، كه داراى قـواى غـيـر متناهى و ماموران خداوند هستند، بر حسب عوالم طولى به مراتب عالى و دانى و اطوار بى شمار منقسم مى شوند.

اما فرشتگان به طور كلى بر سه دسته اند:

دسـتـه اول : فـرشتگان شيدا (ملائكه مهيمين ). آنان فرشتگانى هستند كه شيفته و غرق در عـظـمـت خـداونـد سبحان هستند؛ نه به خود توجه دارند و نه به چيز ديگرى . در بصائر الدرجـات نـقل است كه امام صادق (ع ) فرمود: كروبيان (فرشتگان مقرب ) گروهى از پيروان ما از نخستين آفرينشند كه خداوند آنان را پشت عرش قرار داد.

اگـر نـور يـكـى از آنها بر تمام زمين تقسيم شود، آنان را كفايت كند، آن گاه امام (ع ) فرمود: هنگامى كه موسى خواسته خود را به خداوند عرضه داشت ، به يك از آنان فرمان داد، پس نور او بر كوه جلوه گر شد و آن را متلاشى ساخت (160) .

شما پس از دقت در آهى فلما تجلى ربه للجبل ... (161) و روايـاتـى كـه دربـاره آن نـقـل شـده اسـت ، تصديق خواهد كرد كه اين فـرشـتـگـان فـانـى در خداوند سبحانند، به غير او توجه ندرند و براى آنها جز خداوند سبحان مطلوبى مطرح نيست . اين فقره از روايت فوق : خداوند آنان را پشت عرش قرار داد بـر هـمـيـن مـعـنـا اشارت دارد، زيرا عرش عالم تدبير و قضا و قدر است و تمامى تـفـصـيـل ها و حكم ها در آن جا صورت مى گيرد بنابراين ، در پشت آن ، اثرى از اين امور نخواهد بود.

دسـتـه دوم : فـرشـتـگـان عبادت كننده و پرستشگر. در نهج البلاغه آمده است : آن گاه آسـمـان هاى بالا را از هم گشود، و آكنده از فرشتگان گوناگون ساخت : گروهى از آنان هميشه به سجده اند و ركوع ندارند، و يا به ركوعند و قيام ندارند و يا در صفوفى كه هـرگز از هم پراكنده نمى شود قرار دارند، و يا همواره تسبيح مى گويند و هرگز خسته نـمـى شـود، هـيـچ گـاه خـواب چـشـمـان آنـهـا را نـمـى پـوشـانـد و عـقـول آنـها گرفتار نسيان و سهو نمى شود. بدن آنها به سستى نمى گرايد و غفلت و نسيان بر آنان عارض نمى شود.

دسـتـه سـوم : فـرشـتـگـان كارگزار. اينان به كار تدبير عالم گمارده شده اند؛ يعنى حـامـلان عـرش و كـرسـى هـستند و فرشتگانى اند كه كارگزاران آسمان ها، خورشيد ماه و ستارگان ، شب و روز، جو، ابرها، باران ها، رعد و برق ، صاعقه ها، شهابها، بادها، زمين ، عـنـاصـر، دريـاهـا، كـوه هـا، دره هـا، گـيـاه هـا، حـيـوان ، انـسـان ، و اعـمـال ، زمـان هـا، مـكـان ها، زندگى ، روزى ، مرگ ، برزخ ، حشره ، بهشت ، آتش و جز آن هستند. تا آن جا كه از برخى روايت استفاده مى شود آنان در جزئى ترين امور عالم وساطت دارنـد. ايـن دسـتـه خـود شامل طبقات گوناگونى است ؛ در هر كارى كه به عهده آنان است فرمانده و فرمانبرى وجود دارد.

جبرئيل ، ميكائيل ، اسرافيل و عزرائيل در اين دسته قرار دارند (162) . شرح و توضيح اين دسته خواهد آمد.

ملاصدار فرشتگان را به اعتبارى در هشت صنف مى شمارد:

اول : حامل و بر دارندگان عرش . فرمود: و هشت فرشته عرش پروردگارت را بالاى آن حمل كنند (163) .

دوم : فـرا گـيـرنـدگـان اطـراف عـرش خداوندى و چنان كه فرمود: و فرشتگان را مى بـيـنـى كـه عـرش را احـاطـه كـرده انـد و بـه سـتـايـش پـروردگـارشـان تـسـبـيـح مـى گويند (164) .

سـوم : بـزرگـان از فـرشـتـگـان . كـه از آنـان جـبـرئيـل و مـيـكـائيـل اسـت . چـنـان كـه مـى فـرمـايـد: هـر كـه دشـمـن خـدا و فرشتگان و پيامبران و جبرئيل و ميكائيل باشد. خدا نيز دشمن كافران است (165) .

چـهـارم : فـرشتگان بهشت . خداوند مى فرمايد: فرشتگان از هر درى بر آنها (مومنين ) در مى آيند و مى گويند: درود بر شما بر آن صبر كه كرديد، تا عاقبت منزلگاه نيكويى يافتيد (166) .

پنچم : فرشتگان گماشته بر آتش جهنم . مى فرمايد: نوزده (فرشته ) نگهبان آنند. و ما موكلان دوزخ را جز فرشتگان قرار نداديم (167) .

شـشم : فرشتگان گماشته بر انسانها. مى فرمايد: دو فرشته فراگيرنده - كه در چـپ و راسـت او نـشـسـته اند - وى را فراگيرند. سخن نگويد جز آن كه نزد او همان دم عتيد مراقب آماده است (168) .

هـفـتـم : نـويـسـنـدگـان اعـمـال . مـى فـرمـايـد: بـر شـمـا نـگهبانانى گماشته اند كه نويسندگان ارجمندند، و هر چه كنيد بدانند (169) .

هـشـتم : فرشتگان گماشته شده بر احوال اين جهان . فرمود: قسم به فرشتگان صف آرا كـه صـف بـسـتـه انـد، و فـرشـتـگـان جـلوگـيـر كـه جـلوگـيـرنـد، و آنـهـا ذكـر خوانند (170) .(171)

هـم چـنـيـن در شرح اصول كاهى مى گويد: فرشتگان به علمى و عملى تقسيم شوند و هر كـدام از آنـه هـم بـه خـسـب مـقـام و حـال بـه سـتـايـش پـروردگـارشان تسبيح مى گويند، بـنـابـرايـن ، چـهـار فـرشـتـه عـمـلى ، او را سـتـايـش به قدرت و آمرزشى كه از صفات فـعـل اسـت ، مـى كـنند و چهار فرشته علمى فرشتگانى ند كه اشراقيان آنان را انوار قـاهـره نـامـيـده انـد و مـرتبه شان برتر از مرتبه فرشتگان عملى است كه آنان را انـوار مـدبـره نـامـيـده انـد، چـون آنـان عـقـلى انـد و ايـنـان نـفـسـانـى و نـسـبـت عقل به نفس ، نسبت پدر به فرزند و نسبت استاد به شاگرد و نسبت شيخ به مريد است .

از جـهـت ديـگـر نـسـبـت نـفـس بـه عـقـل ، نـسـبـت نـقـض بـه كـمـال ، نـسـبـت قـوه بـه فـعـل ، دانـه به ميوه ، و حركت به پايان و مسافر به وطن است (172)

همو در كتاب مبدا و معاد، فصل شانزدهم مى گويد: فرشتگان منحصر در سه طبقه اند: يك طـبـقه ملائكه زمينند. طبقه دوم ملائكه آسمان ها - و اين دو دسته تدبير كنند گان امرند - و طبقه سوم حاملين عرشند.

نيز به اعتبارى فرشتگان به چهار دسته تقسيم مى شوند كه روساى قواى قدسيه اند: جـبـرئيـل و مـيـكائيل و اسرافيل و عزرائيل ، كه به ترتيب : فرشته علم و فرشته رزق و فـرشته زنده كردن و فرشته ميراندن هستند و ساير فرشتگان تحت رياست اين چهار مى باشند.

در قرآن كريم نيز به اصنافى از فرشتگان اشاره شد، كه اجمالا بدان ها مى پردازيم :و الناز عات غرفا # و الناشطات نشطا # و السابحات سبحا # فالسابقات سبقا # فـالمدبرات امرا (173) بنابر قولى ، مراد از و الناز عات غرقا فرشته هـايـى هـسـتند كه جان كفار را به سختى از بدن آنهابر مى كشند، چنان كه كمان دار زه را تـا پـايـان بـكـشـد. مـراد از و الناشطات نشطا فرشته هايى هستند كه در خبر و ايـمـان از آدمـى زادگـان سـبـقـت گيرند، يا به وحى بر انبيا از ديوان پيش افتند و ارواح مـومنان را زود به بهشت رسانند. مراد از فالمدبرات امرا فرشته هايى هستند كه سرپرست كار بندگان در طول يك سال هستند (174) (175) .

تعداد فرشتگان :

تـعـداد فـرشـتـگـان بـه قـدرى زيـاد اسـت كـه بـه هـيـچ وجـه قـابـل مـقـايسه با تعداد انسان ها نيست ، چنان كه در روايتى از امام صادق (عليه السلام ) مـى خـوانـيـم . هنگامى كه از آن حضرت پرسيدند: آيا عدد فرشتگان بيشتر است يا انسان هـا؟ فـرمـود: سـوگـند به خدايى كه جانم به دست اوست ، فرشتگان خدا در آسمان ها بـيـشـتـرنـد از عـدد ذرات خـاك هاى زمين و در آسمان جاى پايى نيست ، مگر اين كه در آن جا فرشته اى تسبيح و تقديس خدا مى كند (176) . در خبر آمده است كه انسان ها يك دهم جـنيان بوده و جن و انسان ها يك دهم حيوانات خشكى و تمامى يك دهم فرشتگان آسمان دنيا، و همه آنها يك دهم فرشتگان آسمان دومند. و بر همين ترتيب است تا برسد به فرشتگان آسـمـان هـفـتم ، آن گاه همگان ؛ برابر فرشتگان كرسى بسيار كم و ناچيز بوده و سپس هـمه اين ها يك دهم فرشتگان يك پرده از سراپرده هاى عرشند. كه درازى هر سراپرده آن شش صد هزار است و پهنا و طاق آن به اندازه اى است كه اگر تمامى آسمان ها و زمين ها و آن چه در آنها و بين آنها موجود است در برابر آن قرار دهى ، چيزى بسيار كوچك است و در آن بـه انـدازه گـنـجـايـش گـامـى نـيـسـت ، جـز آن كـه فـرشـتـه اى در حال سجود و يا ركوع و يا برپا ايستاده در آن جاست و آنان را بانگ به تسبيح و تقديس بـلنـد اسـت سـپس تمامى اينها در برابر فرشتگانى كه در اطراف عرش الهى طواف مى نـمـايـنـد مـانـنـد قـطـره اى اسـت در دريـا، كـه شـمـار آنـان را جـز خـدا كسى نمى داند، اين فـرشـتـگـان بـا فـرشـتـگـان لوح كـه پـيـروان اسـرافـيـلند و فرشتگانى كه سپاهيان جـبرئيلند، تمامى شنوا و فرمان برادر امر الهى بوده و كوتاهى و سستى به خرج نمى دهند... (177)

از اين قبيل روايت و اخبار در كثرت فرشتگان و اصناف آنها، - كه دلالت بر كثرت ايشان دارد - بـسـيـار وجـود دارد. در حـديـثـى از حـضـرت على (عليه السلام ) آمده : هيچ يك از مـردمـانى نيست مگر آن كه با او چندين فرشته نگهبان است ، كه او را نگاه مى دارند از آن كـه در چـاهى در افتند يا ديوارى بر او فرود آيد، يا بدى و شرى به او برسد. و چون اجـلش بـرسـد و وقت آن در آيد، در ميان او و آن چه به او مى رسد مانع نشوند (تا از دنيا بروند) (178) .

در خـبـر اسـت جـبـرئيـل هـر صـبـح و شـام داخـل نـهـر حـيـات مـى شـود و بـعـد از خـروج ، بـال و پـر خـود را تـكـان مـى دهـد و از قـطـرات آب هـاى بـال و پـر او، مـلائكـه بـى شـمـارى خـلق مـى شـود. دربـاره بـال هـاى مـتـعـدد فـرشـتـگـان پـيـشـتـر مـطـالبـى بـيـان شـد، امـا دخـول جـبرئيل در آب حيات ، همان انغمار وجود خارجى او است در حيات وجود و بحر وحدت و خـروج از آب حـيـات اشاره است به رجوع او به كثرات و مبدئيت او براى تجلى و ظهور در حقايق ، چون به مذاق تحقيق ، جبرئيل عقل اول است و از اين جهت ، واسطه در فيض و اظهار ما فـى الغـيـب مـى بـاشـد.قـطـرات آب عبارت است از: حيثيات وجود دارد، كه از آن تعبير به وجـوب سـابـق بـر وجـود عـلت نـمـوده انـد، چـه هـر مـعـلولى قـبـل از وجـود خـارجـى در وجـود عـلت و به وجود جمعى علت موجود است و منشا وجود خارجى مـعـلول مـى بـاشـد. خـلق اشـيـا از قـطـرات اشـاره اسـت بـه تـنـزل هـمـان حـيـثـيـات مـوجـود در عـلت بـه وجـوب سـابـق بـر وجـود معلول (179) .

فرشتگان مهيمين :

عـده اى از فـرشـتـگـان هستند كه فرشتگان مهيمين ناميده مى شوند، آنها تنها بر جـمـال نـظـر بسته و مبهوت و حيران در عظمت و جلال و محو شهود آن حسن بى مثالند و به ديگر خلايق توجهى ندارند.

مـلاصـدرا مـى گـويـد: فـرشـتـگـان مـهيمون غرق در درياى احديث و سرگشته و حيران در بـزرگـى و عـظـمـت خـدايـنـد، آنـان شـيـفـتـگـان در جـلال الهـى و دل بـاخـتـگـان در نـعمت هاى ربانى و فروتنان در بارگاه جبروت و بزرگى اويند، كه ايشان را هيچ توجهى به ذات منور خودشان به نور الهى نيست ، چه رسد كه به غير خود توجه و التفات داشته باشند (180) .

سـيـخ عبد الرزاق كاشانى در تاويلات مى گويد: مهيمون فرشتگانى هستند كه غـرق در شـهـود جـمـال حـق تـعـالى هـستند، و آنان كسانى اند كه از شدت مشغوليتشان به مـشـاهـده حـق تـعـالى و سـر گـشتگى و هيجاتشان در آن مشاهده ، نمى دانند كه خداوند آدمى آفـريـده اسـت يـا خبر و آنان همان فرشتگانى عالون (بلند مرتبه ) هستند كه فرمان به سـجـده آدم نـيـافـتـنـد، از آن جـهـت كـه از غـيـر حـق پـوشـيـده ، و شـيـفـتـه نـور جمال اويند، و چيزى جز او طلب نمى كنند، و اينان را كروبيان نيز گويند.

امـا صـادق (عـليه السلام ) فرمود: كروبيان (فرشتگان مقرب ) گروهى از پيروان ما از نـخـسـتـيـم آفـرينشند كه خداوند آنان را پشت عرش قرار داد. اگر نور يكى از آنها بر تمام اهل زمين تقسيم شود، آنان را كفايت كند. آن گاه امام فرمود: هنگامى كه موسى خواسته خـود را بـه خـداونـد عـرضه داشت ، به يكى از آنان فرمان داد، پس نور او بر كوه جلوه گر شد و آن را متلاشى ساخت (181) .

عـلامـه طباطبائى (قده ) در توضيح اين جمله از روايت : خداوند آنان را پشت عرش قرار داد مـى فـرمايد: (اين جمله بر شيدايى اين فرشتگانى اشارات دارد) زيرا عرش عـالم تـدبـيـر و قـضـا و قـدر اسـت و تـمـامـى تـفـصـيل ها و حكم ها بدان منتهى مى گردد، بنابراين ، در پشت آن ، اثرى از اين امور نخواهد بود.

در روايتى آمده است : عالين (بلند رتبه گان ) گروهى از فرشتگانند به غير خداوند تـوجـه نـدارنـد، و مـامـور بـر سـجـده بـراى آدم نبودند، و نمى دانند خداوند جهان و آدم را آفريده است (182) .

نيز استاد شهيد مطهرى (ره ) مى فرمايد: بعد از ذات حق ، قوى ترين عشق ها و بهجت ها هـمـان اسـت كـه در مـجـردات عـقـلى اسـت كـه در اصـطـلاح فـلاسـفـه عقول ناميده مى شوند، و در اصطلاح شريعت هم از آنها به ملائكه تعبير شـده اسـت و البـتـه - چـنـان كـه بـعـدا اشـاره خـواهـيـم كـرد - مـلائكـه شـامـل پـاره اى از نـفـوس و حتى قواى طبيعى نيز مى باشند (؟!) در زبان دين گروهى از ملائكه به نام مهيمين خوانده شده اند كه در عشق مطلق به سر مى برند و جز به ذات حـق كـه مـعشوق و محبوب آنهاست به چيز توجه ندارند، نه از عالم با خبرند و نه از آدم . ايـن دسـته از عقول چون مجرد كامل هستند در آنها عشق هست اما شوق نيست ، كما اين كه در ذات بارى هم چنين است (183) .

فرشتگانى روحانى و مقرب

امـا زيـن العـابدين (عليه السلام ) در بخشى از سوم صحيفه سجاديه به عنوان درود بـر فـرشـتـگـان عـرض ‍ مـى دارد:فـصـل عـليـهـم و عـلى الروحانيين من ملائكتك ، و اهـل الزلفـه عـندك پس درود فرست بر آنان و نيز بر فرشتگان روحانى و آنان كه نزد تو قرب و منزلت دارند.

بـعـضـى گـفته اند: فرشتگان روحانى ، اجسام لطيفى هستند كه با چشم درك نمى شوند. صـدر المتالهين - قدس سره - مى فرمايد: مراد فرشتگان عقلى است كه واسطه در سلسله اسباب وجودى بين خدا و فرشتگان آسمان هستند و لذا گفت : و آنان را در ميان طبقه هاى آسـمـان جـاى دادى زيرا ميان طبقات آسمان ، همان نفوس آنان است كه آنها را حركت مى دهـد، چـون بـراى هـر نـفس ملكى ، جوهرى عقلى و مفارق است كه جايگاه آن معرفت الهى است (184) .

از امـيـر المـؤ مـنـين (عليه السلام ) روايت شده : در آسمان هفتم جايى است به نام حظيره القـدس ، در آن فـرشـتـگان هستند كه آنها را روحانيون مى گويند، چون قدر شود از پـروردگـار بـراى آمـدن بـه دنيا اجازه مى طلبند، خداوند به آنان اجازه مى دهد، پس بر مـسـجـدى نـمـى گـذرنـد جـز آن كه در آن نماز مى خوانند و در راه با كسى رو به رو نمى شـوند جز آن كه براى او دعا مى كنند و از ايشان به او بركت و نيكى مى رسد (185) . در ورود به مسجد و نماز خواندن و دعا كردن ، اسرارى است كه با دقت و تدبر روشن مى شود.

زلفـه و زلفـى بـه مـعـنـى قـرب و نـزديـكـى اسـت ؛ و اهـل الزلفـه ، اشـاره بـه مـلائكه مقربين مى باشد. و معلوم است قرب ايشان به خـداونـد، قـرب مـكـانـى نـيـست ؛ زيرا حق تعالى منزه از مكان است ، بلكه قرب منزلتى و مـعـنـوى دارنـد و بـه ايشان كروبيين نيز مى گويند. چنان كه از ابوالخطاب بن رحـيـه دربـاره كـروبيين سوال كردند كه : آيا در لغت به آن آشنايى دارى يا خير؟ گفت : كروبيين ساده الملائكه بوده و ايشان مقربون هستند (186) . البته بعضى ، چون شيخ عـبـدالرزاق ، عـلامـه طـبـاطـبـايى و عده اى ديگر، كروبيون را نام ديگر فرشتگان مهيمون (شيدا) مى دانند و ممكن است كروبيون اعم از مهيمون و مقربون باشد.

رووس ملائكه :

در بـيـن مـلائكـه الله ، چهار ملك وجود دارند كه در پيشگاه قرب خاصى دارند و در لسان حكما و فلاسفه الهى از آنها تعبير به رووس ملائكه مى شود، آنها عبارت اند از: جـبـرئيـل ، مـيـكـائيـل ، اسـرافـيـل و عـزرائيـل . شـرح و مـعـرفـى هـر يـك از ايـشـان بـه حول و قوه الهى به طور جداگانه خواهد آمد.

در روايـات و اخـبـار بـا ايـن چـهار ملك مقرب معروف ، به صراحت اشاره شده است . از جمله روايـتـى از رسـول گـرامـى اسـلام (صلى الله عليه وآله ) وارد است كه فرمودان الله تـبـارك و تـعـالى اخـتـار مـن كـل شـى ء اربـعـه ، و اخـتـار مـن المـلائكـه جـبـرئيـل و مـيـكـائيـل اسـرافـيـل و مـلك المـوت (187) خـداونـد مـتـعـال از هـر چـيـزى چـهـار تـا را اخـتـيـار و انـتـخـاب فـرمـوده و از فـرشـتـگـان نـيـز جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل و ملك الموت (عزرائيل ) را اختيار كرده است .

جـبـرئيـل فـرشـتـه عـلم و مـتـوجـه سـازنـده مـجـردات ، كـه بـه فـهـم و تـعـقـل ادراك مـى كـنـنـد. مـيـكـائيـل فـرشـتـه ارزاق اسـت . اسـرافـيـل فـرشته زنده گردانيدن است و عزرائيل فرشته ميراندن و ترقى دهنده مواد از صور پايين تر به كامل تر است . ساير فرشتگان تحت رياست اين چهار فرشته اند.

در ايـن جـا اشـاره بـه مـطلبى شايسته و بايسته مى نمايد كه : آيا بين اين چهار ملك نام بـرده ، جـامـعى و رئيسى وجود دارد كه به اينها الهام كند و اينان هر كدام در تحت اوامر او باشند؟

هـر چـنـد بـه طـور يـقين نمى توان گفت كه بين چهار ملك معروف ، جامع و رئيسى هست ، اما شـايـد تـا ايـن مـقـدار بـتـوان گـفـت كـه اگـر رئيـس بـيـن ايـشـان بـاشـد، جـبـرئيـل اسـت و حـديـثـى وارد اسـت كـه امـيـر المـومـنـيـن (عـليـه السـلام ) از رسـول خـدا (صـلى الله عـليـه وآله ) سـوال كـرد: انـت افـضـل ام جـبـرئيـل (188) ؟ شـمـا بـرتـريـد يـا جبرئيل . آن گاه حضرت تفصيلا سر برترى خويش و اولياى الهى را بيان مى دارد. حـضـرت امـام خـمـيـنـى (ره ) در تـوضـيـح ايـن حـديـث شـريـف مـى فـرمـايـد: ايـن كـه سـوال شـد كـه : آيـا آن حـضـرت بـرتـر اسـت يـا جـبـرئيـل ؟ ايـن سـوال نـه تـنـهـا دربـاره جـبـرئيـل اسـت ، بـلكـه مـورد سـوال ، هـمـه سـاكـنـان عـالم جـبـروت هـسـتـنـد و امـام ايـن كـه جـبـرئيـل را بـه خـصـوص ذكـر كرده ، با به واسطه عظمت مقامى است كه او را در ميان فرشتگان ديگر است و يا به خاطر آن است كه در چنين مورد ذهن ها متوجه او مى شوند نه به ديگر فرشتگان (189) .

صـدر المـتـالهـيـن بـعـد از ايـن كـه بـه بـزرگـان و رووس مـلائكـه اشـاره مـى كـنـد، جـبـرئيـل را بـه لحـاظ اين كه خداوند در قرآن كريم به صفات كمالى او اشاره فـرمـوده اسـت و بـر سـايـر بـزرگـان فـرشـتـگـان بـه شـش دليل ترجيح مى دهد:

1- جبرئيل صاحب وحى است : نزل به الروح الامين على قلبك (190) .

2- نام او را پيش از فرشتگان ديگر در قرآن بيان نموده است :من كان عدوا لله و ملائكه و رسـله و جـبـرئيـل و مـيـكـال (191) زيـرا جـبـرئيـل صـاحـب عـلم و وحـى و مـيـكائيل صاحب روز و غذاست . و علمى كه آن غذاى روحانى است ، برتر و بالاتر از غذاى جسمانى است ، پس بايد جبرئيل برتر از ميكائيل باشد.

3- خـداونـد نـام او را پـس از خـود قـرار داده اسـت :فـان الله هـو مـولاه و جبرئيل و صالح المومنين (192)

4- او را روح القـدس نـامـيـده اسـت و دربـاره عـيـسـى (عـليه السلام ) فرمود: اذ ايدتك بروح القدس (193) .

5- خـداوند دوستانش را يارى مى دهد و دشمنانش را سر كوب مى گرداند با هزار فرشته صف بسته (194)

6- خـداونـد او را بـه صـفـات شـش گانه در قرآن ستوده است كه عبارتند از: رسالت او، ارجـمـنـدى او، نيرومندى او، منزلت و مقام او، فرماندهى او بر فرشتگان و امين وحى بودن او: مطاع ثم امين (195) .

حـال كـه مـعـلوم گـشـت چـهـار مـلك مـقـرب خـداونـد، جـبـرئيـل و مـيـكـائيـل و ميكائيل و اسرافيل و عزرائيل مى باشند، مى پردازيم به معرفى هر يك از اين فـرشـتـگـان ، بـاشد كه - ان شاء الله - به حول و قوه الهى اين مخلوقات پاك و مقدس ‍ الهى را بيشتر بشناسيم .

جبرئيل و سفره برره ، ماموران وحى :

جبرئيل فرشته اى است كه وحى الهى را به پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) مـى رسـانـد. او مـلك مـقـرب خـدا و بـزرگ تـر از جميع فرشتگان كه علم حضرت حق در او تـجـلى مـى كـنـد و از او در طـريـقـه وحـى بـه فـرشـتـگـان پـايـين تر و كوچك تر - كه تعدادشان بسيار است - تجلى و ظهور مى كند و از آنها بر پيامبر (صلى الله عليه وآله ) تجلى مى يابد. جبرئيل يكى از چهار فرشته مقرب بلكه برترين آنها است ( چنان كه در بـحـث روى مـشـروحـا عـرض شد) زيرا رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) فرمايد: آيا شما را به برترين فرشتگان جبرئيل خبر بدهم ؟ (196) .

نـام او در عـربـى بـه چـنـد گـونـه تـلفـظ شـده كـه بـعـضـى از آنـهـا عـبـارت انـد از: جـبـرئيـل ، جـبـريـل ، جـبـرائل ، جـبـرايـيـل ، جـبـرئيـل ، جـبـرئيـل ، جـبـريـن (197) . امـا در مـيـان يـهـوديـان و مـسـيـحـيـان گـابـريـل بـه مـعـنـى مـرد خـدا و مـظـهـر قـدرت خـداسـت . او دوبـار بـر دانـيـال نبى (حدود 168 ق .م .) فرستاده شده : يك بار رويايى را تعبير مى كند و از دوم تا هفتاد هفته (سال ) را براى او پيش گويى مى كند. مژده تولد يحيى (عليه السلام ) را به زكريا و تولد عيسى (ع ) را- مرين بشارت مى دهد.

در آيـات قـرآن مـجـيـد از جـبـرئيـل بـه نـام هـاى جـبـريـل و روح الامـيـن و رسـول كـريـم نـام بـرده شـده و پـنـج و صـف بـراى جـبـرئيـل (عـليـه السـلام ) آورده شـده كـه بـا هـم مـى خـوانـيـم :قـل مـن كان عدوا لجبريل فانه نزله على قبلك باذن الله مصدقا لما بين يديه و هدى و بشرى للمومنين (198) بگو: دشمن جبرئيل دشمن حق است ، او به فرمان حق قرآن را در عـيـن امـانـت بـر قـلب پـاك تـو رسـانـد، تـا تـصديق كننده كتب آسمانى و براى جامعه انسانى هدايت و براى مردم مومن بشارت به عنايت و الطاف حضرت رب العزه باشد.

و انـه لتـنـزيـل رب العـالمـيـن نـزل بـه الروح الامـيـن عـلى قـلبك لتكون من المنذرين (199) هـمـانـا قـرآن از جـانـى پـروردگـار جـهـانـيـان نازل شده ، روح الامين از جانى حق بر قلبت آورده تا به وسيله آن خلق را از جريمه جرم ها بترسانى .

انـه لقـول رسـول كـريـم ذى قـوه عند ذى العرش مكين مطاع ثم امين (200) همانا قرآن كلام رسول بزرگوار حق (جبرئيل ) است ، كه فرشته با قدرتى و نزد خداى مقتدر عرش با جاه و منزلت است و فرمانده فرشتگان و امين وحى خداست .

در اين آيه ، پنج وصف براى جبرئيل آمده كه جملگى بيانگر عظمت و مقام اوست .

رسول كريم : اشاره و ارزش وجودى و مقام ولا و جلالت ذات و عظمت قدر اوست .

ذى قوه : براى آن است كه براى دريافت قرآن و ابلاغ آن قدرت و نيروى عظيمى لازم است و جبرئيل از جانب حق داراى قدرتى بود.

مـكـيـن : يعنى ملك بر جسته ، عند ذى العرش كنايه از مقرب بودن او به تقرب معنوى نزد حضرت محبوب است .

مطاع : اشاره به اين است كه جبرئيل فرمان رواى فرشتگان و امير آنهاست .

امين : در ابلاغ رسالت نهايت امانت دارى را داشت (201) .

امـام زيـن العـابـديـن (عـليـه السـلام ) در بخشى از دعاى سوم صحيفه سجاديه عرض مى دارد:و جبرئيل الامين عل و حيك المطاع فى اهل سمواتك المكيم لديك المقرب عندك و درود فـرسـت بـر جـبـرئيـل كـه امـيـن وحـى تـو اسـت ؛ آن مـلك بـلنـد مـنـزلى كـه مـطـاع اهل آسمان هاست ، آن وجود با عظمتى كه در پيشتگاه مقدس تو ارجمند و مقرب است .

روايـت شـده كـه رسـول خـدا (صـلى الله عـليـه وآله ) بـه جبرئيل فرمود: به نيكو خداوند تو را ستوده ، در آن جا كه فرموده : ذى قوه عند ذى العـرش مـكـيـن ، مـطـاع ثـم امـيـن پـس نـمـونـه اى از قـدرت و امـانت خود را بيان كن . جبرئيل گفت : اما نمونه قدرت من اين است كه مامور نابودى شهرهاى قوم شدم لوط شدم و آن چهار شهر بود، در هر شهر چهار صد هزار مرد جنگ جو به جز فرزندان آنها وجود داشت ، مـن ايـن شهر را از ميان برداشتم و به بالا بردن تا جايى كه فرشتگان آسمان صداى حيوانات آنها شنيدند، سپس به زمين آوردم و زير و رو كردم ! اما نمونه امانت من اين است كه هيچ دستورى به من داده نشده كه از آن دستور كمترين تخلفى كرده باشم (202) .

نـيـز بـا تـوجـه بـا آيـه 97 سـوره بـقـره و آيـه 194 سـوره شـعـرا مـعلوم مى شود كه جبرئيل همان روح الامين است .

ايـن كـه حـضـرت رسـول اكـرم (ص ) در القـاى كـلمـات الهـى ، احتياج به واسطه داشت و جـبـرئيـل واسـطـه ايـصـال فيض وحى و يا واسطه اخراج نفس نبى از قوه به فعليت بود مـربـوط بـه وجـود خـاص و شـخـصـى مـلكـى جـبـرئيل بود، و گرنه به حسب باطن ولايت جبرئيل ثمره اى كلى مقام ولايت محمدى است :

احمد ار بگشايد آن پر جليل
 
تا ابد مدهوش گردد جبرئيل

مـرحـوم صـدوق در اعـتـقـادات دربـاره چـگـونـگـى نـزول وحـى مـى فـرمـايـد: مـا عـقـيـده داريـم كـه مـيـان دو چـشـم اسـرافيل لوحى اسن و چون حق سبحانه و تعالى خواهد كه تكلم به وحى فرمايد آن لوح بـر جـبـيـن اسـرافـيـل ، مـى خـورد پـس در آن لوح مـى نگرد و مى خواند چيزى را كه در آن نـوشـتـه و آن را بـه مـيـكـائيـل القـا مـى كـنـد و مـيـكـائيـل بـه جـبـرئيـل و جـبـرئيـل بـه پـيـغـمبران . اما غش و بيهوشى كه بر پيامبر عارض مى شد به گـونـه اى كـه عـرق مـى نـمـود، حـالت خاصى بود كه فقط هنگام تكلم حق تعالى با آن تـعـالى با آن جناب تكلم رخ مى نمود. جبرئيل هيچ گاه بدون اذن ، بر آن جناب وارد نمى شـد و بـراى احـترام آن جناب در حضور حضرتش بنده وار مى نشست (203) . از اين سـخـنـان مـى تـوان ايـن نـتـيـجـه را گـرف كـه وحـى بـه اشكال مختلفى بر پيغمبر اكرم (ص ) نازل مى شد و هر كدام آثارى به همراه داشته است .

از پـاره اى آيـات ديـگـر چـنـيـن بـر مـى آيـد كـه در كـار نـزول وحـى ، فـرشتگان ديگرى نيز شركت دارند، كه در قرآن از آنها به سفره كرام بـرره تـعـبـيـر شـده اسـت ، بـرخـى از وحـى هـا را جبرئيل (عليه السلام ) ابلاغ مى كند و برخى ديگر به وسيله ساير فرشتگان القا مى شـود، چـنان كه مى فرمايد: بايدى سفره كرام برره (204) (اين آيات الهيه ) به دست سفيرانى است ارجمند و نيكوكار.

سفره بر وزن طلبه ، جمع سافر ازماده سفر بر وزن قمر بوده و در اصل به معناى پرده بردارى از چيزى است . و لاذ به كسانى كه ميان اقوام رفت و آمد دارنـد تـا مـشكلات آنها را حل كنند و از موارد ابهام پرده بر دارند سفير گفته مى شـود، بـه شـخـص نويسنده نيز سافر مى گويند؛ چرا كه پرده از روى مطلبى بر مى دارد. بنابراين ، منظور از سفره در اين جا فرشتگان الهى اين كه سفيران وحـى يـا كـاتـبـان آيـان او هـسـتـنـد. بـعـضى گفته اند: منظور از سفره در اين جا حافظان و قاريان و كاتبان قرآن و علما و دانشمندانى هستند كه اين آيات او را در هر عصر و زمـانـى از دستبرد شياطين محفوظ مى دارند. ولى اين تفسير بعيد به نظر مى رسد؛ چرا كـه در ايـن آيـان سـخـن از زمـان نـزول وحـى و عصر پيامبر (ص ) است نه آينده . در محمع البـيـان روايـت شـده كـه امام صادق (ع ) فرمود: كسى كه حافظ قرآن باشد و به آن عمل كند با سفيران بزرگوار فرمان بردار الهى خواهد بود (205) .