و بنابراين، اسلام كه عبارت است از مجموعهاى كه از جانب خداوند آمده
است، براى آنكه بندگان خدا را به تعبد خدا بكشاند، دين است.و از جهت اشتمال آن - از
نظر عمل - بر ولايتخداوند و ولايت رسول او و ولايت اولوا الامرى كه پس از رسول او
هستند، نعمت است.
و ولايتخداوند سبحانه و تعالى - يعنى تدبير او به وسيله آوردن دين
براى امور بندگان خود - تمام نمىشود مگر به واسطه ولايت رسول او.و ولايت رسول او
تمام نمىشود مگر به ولايت اولوا الامر پس از رسول او.
تدبير اولوا الامر در امور دينى امتبه اذن خداست، چنانكه گويد:
يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم.
(77)
«اى كسانى كه ايمان آوردهايد از خداوند اطاعت كنيد، و از رسول او و
صاحبان امر از شما اطاعت كنيد» .
و نيز گويد:
انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون
الزكوة و هم راكعون.(78)
«اينست و غير از اين نيست كه ولى شما خداست، و رسول خدا، و كسانى كه
ايمان آوردهاند: آنانكه نماز را بر پا مىدارند، و در حال ركوع زكات مىدهند» .
و ما در تفسير اين آيه كريمه در درس هفتاد و دوم تا هفتاد و پنجم از
جلدپنجم «امام شناسى» مفصلا بحث كرديم.(79)
و محصل كلام آنكه: تفسير آيه مورد بحث اين مىشود كه: اليوم يعنى همان
روزى كه كافران از دين شما مايوس شدند، من با فرض ولايت، مجموعه معارف دينيه را كه
به سوى شما نازل كردهام كامل نمودم، و نعمتخودم را بر شما كه ولايت اداره امور
دين و تدبير الهى آن باشد، تمام كردم.زيرا تا به حال ولايت فقط ولايتخدا و رسول
خدا بود، و اين وقتى كافى بود كه وحى نازل مىشد، و اما بعد از انقطاع وحى كافى
نيست.زيرا پيغمبرى در بين مردم نيست كه از دين خدا حمايت كند و موانع و آفات را از
دين دور كند. و در اينصورت لازم است كه قائم مقام رسول، در اين امر منصوب گردد.و او
عبارت است از ولى امر بعد از پيامبر كه قائم بر امور دين و بر امور امت است.
پس ولايت در زمان رسول الله صلى الله عليه و آله مشروع واحدى بود كه
ناقص بود و تمام نبود، تا وقتى كه به نصب ولى امر پس از پيامبر به وسيله پيامبر
تمام شد.
و عليهذا معنى اين طور مىشود كه: چون دين در تشريع خود كامل شد و
نعمت ولايت تمام شد من راضى شدم براى شما كه از حيث دين، دين اسلام كه دين توحيدى
است كه در آن جز خداوند كسى پرستش نمىشود و جز خدا و كسى كه خدا امر به اطاعت او
كرده است، از پيامبر و ولى امر بعد از پيامبر، مطاع قرار نمىگيرد، دين شما باشد.
اين آيه خبر مىدهد كه در امروز مؤمنان بعد از سپرى شدن دوران خوف در
امن مىباشند و خداوند براى ايشان دين اسلام را كه دين توحيد است پسنديده است.
پس بر عهده آنان است كه خداوند را بپرستند و به واسطه پيروى نمودن و
اطاعت از غير خدا يا آنكه خدا امر به اطاعت او كرده است، هيچكس را شريك براى خدا
قرار ندهند.
و با دقت در فقرات اين آيه از
اليوم يئس الذين كفروا من دينكم فلا تخشوهم و اخشون،
و از
اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا
و دقت در فقرات آيه 55 از سوره نور، به دست مىآيد كه اين فقرات سوره
مائده از مصاديق عمل به وعدههائى است كه خداوند در آن سوره نموده است.چون در آنجا
مىگويد:
وعد الله الذين آمنوا منكم و عملوا الصالحات ليستخلفنهم فى الارض كما
استخلف الذين من قبلهم و ليمكنن لهم دينهم الذى ارتضى لهم و ليبد لنهم من بعد خوفهم
امنا يعبدوننى لا يشركون بى شيئا و من كفر بعد ذلك فاولئك هم الفاسقون
«خداوند به افرادى از شما كه ايمان آوردهاند و اعمال صالحه انجام
دادهاند وعده داده است كه آنها را در روى زمين خليفه گرداند همچنانكه به كسانى كه
قبل از ايشان بودهاند خلافت را داده بود، و براى ايشان دين آنها را كه مورد رضايت
و خوشايند آنهاست متمكن گرداند، و بعد از سپرى شدن دوران خوفشان امن و امنيت
جايگزين خوف آنها كند، بطورى كه مرا بپرستند و ستايش كنند و در عبادت من هيچ چيزى
را شريك قرار ندهند.و كسى كه پس از اين، كفران ورزد پس ايشان البته از گروه فاسقان
و متجاوزان مىباشند».
در اين آيات ملاحظه مىكنيم كه خداوند به مؤمنان و عاملان به كردارهاى
پسنديده، وعدههائى را داده است.و غايت و مقصود از آن وعدهها را از تمكن در روى
زمين، و تبديل خوف به امنيت، و خلافت، و امكان عمل كردن به دين مورد رضايت و پسند،
فقط مقام توحيد در عبادت و عدم انباز و شريك قرار داده است
(يعبدوننى لا يشركون بى شيئا)
همچنان كه فقره
و من كفر بعد ذلك فاولئك هم الفاسقون
نيز اشاره به همين غايت و مقصود دارد.فعليهذا در جملات
اليوم يئس، و اليوم اكملت، و اتممت عليكم، و رضيت لكم الاسلام دينا
به خوبى مشاهده مىشود كه: اين فقرات از مصاديق انجاز آن وعدههاست.و
از مصاديق ديگر بلكه روشنترش ظهور حضرت قائم آل محمد حجة ابن الحسن العسكرى -
ارواحنا فداه - خواهد بود.
و البته چون سوره نور، به دليل اشتمال آن بر داستان افك، و آيه جلد، و
آيه حجاب قبل از نزول سوره مائده است، آن وعدههاى قبلى، در اين زمان بعدى كه روز
غدير خم است متحقق گرديده است.
بارى از مجموعه آنچه بحثشد، دانسته شد كه: روزى كه ظرف براىياس
كافران، و براى اكمال دين و اتمام نعمت مؤمنان است نمىتواند غير از روز غدير
باشد.و اين استفاده و بحث از خود آيه شد، بدون ضم و ضميمه روايات.فعليهذا گفتيم، آن
رواياتى كه از عامه وارد شده است و غالبا سندش به عمر مىرسد كه مراد از اليوم روز
عرفه است، چون مضمونش مخالف كتاب است فى حد نفسها از درجه اعتبار ساقط است.و ذكر
بخارى و مسلم آن روايات را در صحاح خود دليل بر صحت آنها نمىشود، همچنانكه گفتيم
كه بخارى و مسلم اصولا داستان غدير را ذكر نكردهاند.و اين دو نفر در عدم ذكر متفرد
مىباشند.و از اينجا مىتوان مقدار ارزش و وزن اين دو كتاب را به دست آورد كه:
چگونه با آنكه داستان غدير از مسلميات بلكه از ضروريات اسلام و بلكه از ضروريات
تاريخ است اينها در كتب خود نياوردهاند.فتامل جيدا.و سپس تامل كن در علت اعتبار
خصوص اين دو كتاب در نزد علماء عامه كه در دوران خلافتبنى العباس و پس از آن، بر
اريكه حكم و فتوى و تفسير و حديث نشستهاند.
از همه اين بحثها گذشته، احاديث وارده در نزول آيه
اليوم اكملت لكم دينكم
درباره ولايت امير المؤمنين - عليه افضل صلوات المصلين - كه از طريق
شيعه و عامه از بيستحديث متجاوز است مرتبط استبه آنچه در شان نزول آيه تبليغ وارد
شده است:
يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك فان لم تفعل فما بلغت رسالته
و الله يعصمك من الناس و الله لا يهدى القوم الكافرين.
و آن روايات نيز از طريق شيعه و عامه، از بيست و پنجحديث تجاوز
مىكند.و تمامى اين دو دسته از روايات مربوط استبه حديث غدير: من كنت مولاه فعلى
مولاه.و همان طور كه دانستيم: حديث غدير حديث متواتر بلكه مافوق متواترى است كه
جماعت كثيرى از صحابه كه تعدادشان بالغ بر يكصد و ده نفر مىشود، از خود رسول خدا
صلى الله عليه و آله و سلم روايت كردهاند.و علاوه بر جميع علماء شيعه، جمع كثيرى
از علماء عامه اعتراف و تصريح به تواتر آن نمودهاند.
و همگى بر اين اتفاق دارند كه: واقعه غدير در مراجعت رسول خدا صلى
الله عليه و آله از مكه به سوى مدينه بود، و نه روز بعد از روز عرفه بود.و اين
ولايت مانند تولى و تبرى كه بر وجوب آن قرآن كريم در بسيارى از آيات تنصيص نموده
است فريضهاى از فرائض الهى است، و جايز نيست كه وجوبش و تشريعش بعد از آيه
اليوم اكملتلكم دينكم
بوده باشد.فعليهذا آيه اكمال حتما بعد از تشريع ولايت نازل شده است، و
نمىتواند روز عرفه باشد.و بدين جهت نيز رواياتى كه منافى نزول آن در روز غدير
استخود به خود به واسطه مخالفت مضمون آن با كتاب از درجه اعتبار ساقط مىشود.
و ليكن در اينجا نكتهاى است كه تنبيه بر آن لازم است و آن اينست كه:
تدبر و دقت در دو آيه شريفه، يعنى آيه:
يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته
و آيه:
اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا
و تدبر و دقت در احاديث وارده از شيعه و عامه در تفسير اين دو آيه، و
هم چنين در روايات متواتره غدير، و نيز دقت و تدبر در اوضاع داخلى مجتمع اسلامى در
آخر زمان حيات رسول الله صلى الله عليه و آله، و بحث عميق در خصوصيات و كيفيات آن،
براى شخص باحث و كنجكاو در تاريخ و حديث و تفسير قطع و يقين ايجاد كند كه: امر
ولايت و وجوب و تشريع آن قبل از روز غدير به فاصله چند روز نازل شده بود و ليكن
پيامبر در اظهار آن، از مردم در خوف و نگرانى بود و مىترسيد كه آنرا تلقى به قبول
نكنند، و نيتهاى خود را درباره پيامبرى آنحضرت بگردانند و سوء قصد بنمايند، و
بنابراين امر دعوت اختلال مىپذيرفت، فلهذا پيوسته تبليغ آن را براى مردم از اين
روز به آن روز محول مىنمود تا در روز غدير آيه
يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك
نازل شد، و مهلت را قطع كرد و انتظار را بريد.
و بنابراين جايز است كه خداوند سبحانه و تعالى قسمت عظيمى از سوره
مائده را كه در آن آيه
اليوم اكملت لكم دينكم
بوده باشد، با ضميمه امر ولايت و تشريع آن، همه را در روز عرفه نازل
فرموده باشد، و پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله تبليغ آن را براى مردم تا روز غدير
به تاخير انداخته باشند، و پيامبر آيه اكمال را در روز عرفه تلاوت كرده باشند.
و اما اشتمال بعضى از روايات بر آنكه آيه اكمال در روز غدير نازل شد،
بعيد نيست كه مراد تلاوت اين آيه مقارن با تبليغ امر ولايت توسط رسول الله بوده
باشد، زيرا آيه اكمال در شان ولايت است.
و بنابراين جمع بين اين دو دسته از روايات - روايات وارده در نزول آيه
اكمال در روز عرفه و روايات وارده در نزول آن در روز غدير - مىشود و تنافى از
بينمىرود، چون تنافى در صورتى است كه نزول در روز عرفه، و در روز غدير باشد.و اما
در نزول روز عرفه، و بيان و ابلاغ آن در روز غدير تنافى نيست.
و اما آنچه در روايات روز عرفه آمده است كه آيه دلالت دارد بر كمال
دين به بيان فريضه حج و مشابه حج، آن از فهم خود راوى است و مربوط به كتاب و يا
بيان معتمدى از جانب رسول الله نيست.
بارى شاهد بر اين طريق جمعى كه بين اين دو دسته از روايات نموديم
روايتى است كه عياشى در تفسير خود از جعفر بن محمد بن محمد خزاعى، از پدرش، روايت
مىكند كه از حضرت صادق عليه السلام شنيدم كه مىگفت:
لما نزل رسول الله صلى الله عليه و آله عرفات يوم الجمعة اتاه جبرئيل
فقال له: ان الله يقرئك السلام و يقول لك: قل لامتك: اليوم اكملت لكم دينكم بولاية
على بن ابيطالب، و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا، و لست انزل عليكم
بعد هذا، قد انزلت عليكم الصلاة و الزكاة و الصوم و الحج، و هى الخامسة، و لست اقبل
هذه الاربعة الا بها.(80)
«چون رسول خدا صلى الله عليه و آله روز جمعه در زمين عرفات وارد شدند،
جبرائيل به نزد آنحضرت آمد و گفت: خداوند به تو سلام مىرساند و به تو مىگويد: به
امتخود بگو: امروز من دين شما را براى شما به ولايت على بن ابيطالب كامل كردم، و
نعمتم را بر شما تمام نمودم، و راضى شدم و پسنديدم كه اسلام دين شما باشد.و ديگر پس
از اين من حكمى براى شما نمىفرستم.من براى شما حكم نماز و روزه و زكوة و حج را
فرستادم، و اين پنجمى از آنها بود.و از اين به بعد من از شما هيچيك از اين چهار چيز
را قبول نمىكنم مگر با اين پنجمى كه ولايت است» .
از همه اينها گذشته در آنچه از عمر نقل شده است كه اين آيه در روز
عرفه نازل شده است اشكال ديگرى است، زيرا در همه اين روايات چنين وارد است كه بعضى
از اهل كتاب - و در بعضى وارد است كه كعب(81) - به عمر گفتند: ان
فىالقرآن آية لو نزلت مثلها علينا معشر اليهود لاتخذنا اليوم الذى نزلت فيه عيدا -
و هى قوله: اليوم اكملت لكم دينكم (الآية) فقال عمر: و الله انى لاعلم اليوم، و هو
يوم عرفة من حجة الوداع.(82)
«در قرآن آيهاى است كه اگر بر ما جماعتيهود نازل مىشد آن روزى كه
نازل شده بود، آن را عيد مىگرفتيم و آن آيه:
اليوم اكملت لكم دينكم
است.
عمر گفت: سوگند به خدا من مىدانم روزى را كه نازل شده است، روز عرفه
از «حجة الوداع است» .
و ابن راهويه و عبد بن حميد، ارابو العالية با اين لفظ روايت كردهاند
كه: در نزد عمر بودند و سخن از اين آيه به ميان آمد، مردى از اهل كتاب گفت: اگر ما
مىدانستيم در چه روزى اين آيه نازل شده است آنرا عيد مىگرفتيم.عمر گفت: الحمد لله
الذى جعله لنا عيدا و اليوم الثانى، نزلتيوم عرفة، و يوم الثانى النحر فاكمل لنا
الامر فعلمنا ان الامر بعد ذلك فى انتقاص.(83)
«حمد خداوند راست كه آنرا براى ما عيد گردانيد، و روز دوم را.اين آيه
در روز عرفه نازل شد و روز دومش روز عيد قربان بود. خداوند امر را براى ما كامل
كرد، و ما دانستيم كه از اين به بعد اين امر رو به نقصان است» .
و ذيل اين روايت را سيوطى در «الدر المنثور» به شكل ديگرى از ابن ابى
شيبة و ابن جرير از عنترة آورده است كه: چون آيه
اليوم اكملت لكم دينكم
نازل شد و آن در روز اكبر حجبود (روز عيد قربان) عمر گريه كرد.رسول
خدا صلى الله عليه و آله فرمود: چرا گريه مىكنى؟ !
قال: ابكانى انا كنا فى زيادة من ديننا فاما اذ كمل فانه لم يكمل شىء
قط الا نقص.قال: صدقت! (84)
«عمر گفت: سبب گريه من اينست كه: ما پيوسته در دين خودمان رو به
زيادتى مىرفتيم، و اما چون دين كامل شد هيچ چيز نيست كه كامل شود مگر اينكه نقصان
مىپذيرد.فرمود: راست گفتى» !
و همچنين نظير اين روايت را به وجه ديگرى در «الدر المنثور» از احمد
بن حنبل از علقمة بن عبد الله مزنى روايت مىكند كه او گفت: مردى به من گفت: من در
مجلس عمر بن خطاب بودم و او به مردى از قوم گفت: تو چگونه از رسول خدا شنيدى كه
اسلام را توصيف كند؟ !
آن مرد گفت: سمعت رسول الله صلى الله عليه (و آله) و سلم يقول: ان
الاسلام بدا(85) جذعا ثم ثنيا ثم رباعيا ثم سدسيا ثم بازلا.قال عمر:
فما بعد البزول الا النقصان(86) .
«شنيدم كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مىگفت: اسلام در
ابتداء همانند جذع ظهور كرد (بچه حيوانى كه هنوز دندان در نياورده است)، و پس از آن
رشد كرد و همانند ثنى ظهور كرد (بچه حيوانى كه چهار دندان جلوى او كه آنها را ثنايا
گويند، در آمده باشد)، و پس از آن رشد كرد و همانند رباعى ظهور كرد (بچه حيوانى كه
رباعيات او كه عبارتند از چهار دندان در اطراف ثنايا در آمده باشد)، و پس از آن رشد
كرد و همانند سدسى ظهور كرد (بچه حيوانى كه هنوز سنش به بازل نرسيده است)، و پس از
آن همانند بازل ظهور كرد (بچه حيوانى كه دندانهاى ناب او كه در پشت رباعيات است، در
آمده باشد.و در اين صورت حيوان مانند گوسفند و گاو و شير به مرحله كمال خود رسيده
است) .عمر گفت: بعد از مرحله بزول كه كمال حيوان است چيزى نيست مگر نقصان (يعنى
حيوان رو به ضعف مىرود) .
و در بعضى از روايات عامه وارد است كه: چون آيه اكمال دين نازل شد
ابوبكر گريست و چون علت گريستن را از او پرسيدند، گفت: كمال دليل بر طليعه پيدايش
نقصان است.(87)
بارى مجموع اين سبك از روايات مىرساند كه: معناى نزول آيه در روز
عرفه در نزد عمر و ابوبكر توجه و التفات مردم بود به آنچه از عظمت ظاهر اسلام در
مراسم موسم حج در مكه مشاهده كردهاند، و تفسير اكمال دين و اتمام نعمت را به صفاى
جو مكه و خلوص آن براى مسلمين در آنروز كردهاند، كه دينى كه مورد پرستش باشد جز
دين اسلام نبود بطورى كه بدون ترس از كفار و حذر از ايشان با اطمينان كامل اعمال حج
را در مواقف خود انجام دادهاند.و به عبارت ديگر، مراد از كمال دين و تمام نعمت،
كمال همان روش و اعمالى است كه در دست مسلمين بوده و به آن عمل مىكردهاند، بدون
اينكه دشمنانشان از كفار با ايشان مخالطه كنند و يا مجبور باشند از آنها حذر كنند،
نه كمال دينى كه به معناى شريعت مجعول من عند الله و حاوى احكام و معارف است.و
همچنين مراد از اسلام ظاهر اسلامى است كه در دست آنان در مقام عمل بوده است.
و بطور خلاصه: مراد از دين، صورت دينى كه از اعمال ايشان مشهود بوده
است، و مراد از اسلام صورت اسلام از جهتشوكت و قوت مىباشد.اين معناست كه قبول
زيادى و نقصان را مىكند.
و اما كليات احكام و معارف تشريع شده و نازل شده از نزد خدا، قبول
زيادتى و نقصان را ندارد.زيرا آن زيادتى و نقصان كه در كلام او آمده است: انه لم -
يكمل شىء قط الا نقص يك سنت طبيعى و تكوينى است كه در تاريخ و اجتماع نيز به تبع
كون و طبيعت مىباشد.و اما دين هيچوقت محكوم به امثال اين سنن و نواميس نمىگردد، و
آن حقيقت مشرعه تغيير و تبديل نمىپذيرد مگر در نزد آنان كه مىگويند: دين همانند
ساير سنتهاى اجتماعيه، متغير و متطور است.
چون اين مطلب دانسته شد، از اينجا به دست مىآيد كه بر اين طرز تفكر
دو اشكال وارد است:
اولا - آنچه كه آنرا معناى دين پنداشتهاند معناى دين نيست، و گفتار
خداى تعالى:
اليوم اكملت لكم دينكم
بر آن صادق نيست.
و ثانيا - چگونه ممكن استخداوند دينى را كه صورتش چشمگير شده آن را
كامل بتامد و به خود نسبت دهد؟ و بر امت منت گذارد؟ در حاليكه فقط زمين از ظاهر
مشركين پاك شده، و مسلمين مىتوانند اعمالشان را بدون دغدغه مكر و كيد ايشان فارغا
انجام دهند، و ليكن هنوز در ميان مسلمين افرادى هستند كه ضررشان و فسادشان براى
اسلام به مراتب بيشتر از مشركين است. و اين دسته همان جماعت منافقين مىباشند كه با
دستهبندىهاى دقيق و اجتماعات سريه پيوسته در مسلمين راه مىيافتند و دستبه فساد
مىزدند، و دائما در واژگون كردن امور مسلمين، و دسيسه كردن در دين، و القاء شبهات
در بين ايشان مىكوشيدند.
منافقين داستان شگرف و عظيمى دارند كه در بسيارى از آيات قرآن مانند
سوره منافقين و بعضى از آيات سوره بقره، و نساء، و مائده، و انفال و برائت، و احزاب
و غيرها آمده است.
و نمىدانيم به واسطه نزول آيه اكمال دين، چگونه يكباره جمعيت ايشان
گسست؟ و نفسهايشان در سينهها خاموش شد؟ و به چه طريقى كيد و مكرشان باطل شد؟ و
باطلشان نابود و نيستشد؟ چگونه ممكن استبا وجود ايشان خداوند بر مسلمين به اكمال
ظاهر دين، و اتمام ظاهر نعمت منت گذارد، و به ظاهر اسلام رضا گردد به مجرد آنكه فقط
دشمنان مسلمين را از مكه طرد نموده استبا آنكه مىدانيم به شهادت قرآن و تاريخ،
منافقين دشمنتر، و پرخطرتر، و تلختر از مشركين بودهاند.و تصديق گفتار ما سخن
خداوند است كه خطاب به پيامبرش مىگويد:
هم العدو فاحذرهم.(88)
«ايشانند فقط دشمنان، پس از ايشان حذر كن!»
چگونه متصور است كه خداوند سبحانه بر مسلمين منت گذارده، و ظاهر دين
خود را به كمال موصوف كند در حالى كه باطن اين دين چنين است؟ و يا نعمتخودرا به
تمام توصيف نمايد در حالى كه آن نعمت مشوب به نقمت است؟ و يا اخبار از رضاى خود به
صورت اسلامى دهد كه معنايش اينطور است؟ در صورتى كه مىفرمايد:
و ما كنت متخذ المضلين عضدا.(89)
«و هيچگاه سنت من قرار نگرفته است كه گمراه كنندگان را بازوى توانا و
يار و معين خود بگردانم» .و درباره منافقين و دين و روش آنها گويد:
فان ترضوا عنهم فان الله لا يرضى عن القوم الفاسقين.(90)
«اى مسلمانان اگر از آنها خوشنود و راضى شويد، پس خداوند هيچگاه از
گروه فاسق راضى نمىشود» .و نيز گويد:
سوآء عليهم استغفرت لهم ام لم تستغفر لهم لن يغفر الله لهم ان الله لا
يهدى القوم الفاسقين.(91)
«به حال ايشان تفاوتى ندارد چه تو براى آنها طلب مغفرت بكنى يا نكنى
هيچگاه خداوند آنها را نمىآمرزد، بدرستى كه خداوند گروه فاسقان را هدايت نمىكند»
.
و نيز گويد:
استغفر لهم اولا تستغفر لهم ان تستغفر لهم سبعين مرة فلن يغفر الله
لهم.(92)
«براى ايشان طلب مغفرت بكنى و يا طلب مغفرت نكنى! اگر هفتاد بار براى
ايشان طلب مغفرت بكنى خداوند آنها را نمىآمرزد» .
و علاوه بر اين، آيه اطلاق دارد، و اكمال دين، و اتمام نعمت، و رضاى
خداوند به اسلام را مقيد به جهتى غير از جهت ديگر، مثلا به جهت ظاهر غير از باطن، و
به صورت غير از معنى نمىكند.
و همانطور كه گفتيم: آيه اكمال دين از مصاديق آيه
وعد الله الذين آمنوا منكم و عملوا الصالحات
(آيه استخلاف) است، و در آن آيه خطاب و مورد وعده، تمام افراد مسلمين،
اعم از آنها بصورت ظاهر نيستند، بلكه مراد طائفه مخصوصى از مسلمين هستند كه ظاهر
كردارشان با باطن هماهنگ است، و آنچه از ظاهراعمالشان مشهود است مطابق با همان دين
و اسلام واقعى است كه در نزد خداوند تشريع شده است.
و عليهذا مراد از اكمال دين آنها كه عند الله پسنديده باشد همان تكميل
حقايق دينى تشريع شده در نزد خداوند است كه در قالب تشريع ريخته و همه را نازل كرده
تا در قلوب ايشان متمكن گردد و بتوانند خداوند را بعد از ياس كفار از دستبرد به
دينشان عبادت كنند.
و اين همان معنائى است كه گفتيم: معناى اكمال دين، كمال آن از جهت
تشريع فرائض است، و بعد از نزول آيه، ديگر فريضهاى نيست، نه تخليص اعمال مسلمين و
بالاخص حج آنها از اعمال مشركين و حج ايشان بطورى كه عملها با هم اختلاط نپذيرد.و
به عبارت ساده: معناى كمال دين سير تكاملى آن و بالا رفتن آن به اعلى مدارج و معارج
ترقى از جهت تشريع احكام و كشف معارف حقه حقيقيه است.و در اينصورت نقصان بعد از
زيادى معنى ندارد.(93)
بحثى كه در اينجا در تفسير آيه كريمه
اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا
نموديم، فشرده و جوهره مطالب نفيس و ارزشمند استاد گرامى ما: حضرت آية
الله علامه طباطبائى - قدس الله تربته الزكية - مىباشد كه در دروس تفسيرى و در
كتاب «الميزان فى تفسير القرآن» (94) بيان فرمودهاند.
مطلبى كه در آيه
اليوم يئس الذين كفروا من دينكم و اليوم اكملت لكم دينكم
تا جمله
و رضيت لكم الاسلام دينا
مورد تعجب است محل و جاى اين آيه است كه با آنچه در تفسير اين كريمه
شريفه مفصلا بيان شد، و دلالت آن بر ولايت در سر حد وضوح رسيد، چگونه اين آيه در
وسط آيه محرمات اكل، و بين جمله مستثنى منه و جمله استثنائيه واقع شده است.چون صدر
آيه چنين است:
حرمت عليكم الميتة و الدم و لحم الخنزير و ما اهل لغير الله به و
المنخنقة و الموقوذة و المتردية و النطيحة و ما اكل السبع الا ما ذكيتم و ما ذبح
على النصب و ان تستقسموا بالازلام ذلكم فسق
«حرام شد بر شما: مردار، و خون، و گوشتخوك، و حيوانى كه به نام غير
خدا بكشيد، و حيوانى كه خفه كنند، و يا با چوب و سنگ و چيز ديگر به آن زنند تا
بميرد، و حيوانى كه از بلندى پرتاب شود، و حيوانى كه به واسطه شاخ خوردن از حيوان
ديگر بميرد، و باقى مانده از حيوانى كه سبع و درنده آنرا خورده است مگر اينكه قبل
از مردنش به آن برسيد و آن را ذبح و تذكيه كنيد! و آن حيوانى كه براى تقرب به
خدايان بر روى سنگ معبد كشته مىشود، و آن حيوانى كه به واسطه تيرهاى قمار به نام
ازلام به قمار گذاشته مىشود، اين كار فسق است» .
و سپس آيه مورد بحث را كاملا بدين منوال و ترتيب ذكر كرده است كه:
اليوم يئس الذين كفروا من دينكم فلا تخشوهم و اخشون اليوم اكملت لكم
دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا
و پس از اين آيه، استثناء واقع در محرمات اكل را بدين جمله آورده است
كه:
فمن اضطر فى مخمصة غير متجانف لاثم فان الله غفور رحيم
«پس كسى كه در ضرورت افتد، و در مجاعه و گرسنگى - نه بجهت نزديكى به
ارتكاب گناه - از آن محرمات استفاده كند پس خداوند آمرزنده و مهربان است» .
با ملاحظه و دقت در صدر و ذيل آيه يعنى:
حرمت عليكم الميتة، و فمن اضطر في مخمصة
به دست مىآيد كه: اين سخن، گفتار تمام و كاملى است كه در افاده مراد
و معناى خود به هيچ وجه متوقف بر جمله
اليوم يئس الذين كفروا من دينكم
تا
و رضيت لكم الاسلام دينا
نيست.و در افاده معنى بعينها مانند آياتى است كه در سوره بقره، و
انعام، و نحل وارد شده، و محرمات طعام را چه از نظر جمله مستثنى منه و چه از نظر
جمله استثنائيه بيان كرده است.
در سوره بقره، آيه اين طور است:
انما حرم عليكم الميتة و الدم و لحم الخنزير و ما اهل به لغير الله
و استثناء آن اين طور است:
فمن اضطر غير باغ و لا عاد فلا اثم عليه ان الله غفور رحيم.(95)
«اينست و غير از اين نيست كه خداوند حرام كرد بر شما مردار، و خون، و
گوشتخوك، و هر حيوانى را كه به نام غير خدا كشته باشند.پس هر كسى كه در ضرورت افتد
در صورتى كه بدان تمايل نداشته باشد، و از حد رفع ضرورت تجاوز نكند، در خوردن آن
گناهى ندارد، و خداوند آمرزنده و مهربان است» .
در سوره انعام، آيه اين طور است:
قل لا اجد فى ما اوحى الى محرما على طاعم يطعمه الا ان يكون ميتة او
دما مسفوحا او لحم خنزير فانه رجس او فسقا اهل لغير الله به،
و استثناء آن اين طور است:
فمن اضطر غير باغ و لا عاد فان ربك غفور رحيم.(96)
«بگو اى پيغمبر! من پيدا نمىكنم در آنچه به سوى من وحى شده است چيز
حرامى را بر هر خورنده كه بوده باشد مگر آنكه مردار باشد، يا خون ريخته شده، و يا
گوشتخوك بوده باشد - چون گوشتخوك پليد است - و يا اينكه ذبيحه فسق و بيرون از
رويه باشد كه براى غير خدا ذبح كرده باشند، و نام غير خدا بر آن برده باشند.پس كسى
كه در ضرورت افتد و ميل به خوردن آن نداشته باشد و از حد تجاوز نكند، خداوند تو
آمرزنده و مهربان است» .
در سوره نحل آيه اين طور است:
انما حرم عليكم الميتة و الدم و لحم الخنزير و ما اهل لغير الله به.
و استثناء آن اين طور است:
فمن اضطر غير باغ و لا عاد فان الله غفور رحيم.(97)
«اينست و غير از اين نيست كه خداوند حرام كرد بر شما مردار، و خون، و
گوشتخوك، و آن حيوانى را كه به نام غير خدا كشته باشند.پس كسى كه در ضرورت افتد و
از روى تمايل بدان نخورد و از حد ضرورت تجاوز نكند، پس خداوند آمرزنده و مهربان
است» .
در جميع اين چهار آيه (سوره مائده، و سوره بقره، و سوره انعام، و سوره
نحل) مىبينيم كه به يك شكل و به يك سياق خداوند محرمات طعام را بيان فرموده، و باز
به يك شكل و به يك سياق موارد جواز خوردن آنها را در صورت اضطرار بيان كرده
است.آنچه سبك را بهم زده و بين محرمات اكل و موارد جواز فاصله انداخته است آيات
اليوم يئس الذين كفروا من دينكم
تا
و رضيت لكم الاسلام دينا
مىباشد كه در سوره مائده آمده، و بين محرمات اكل را كه جمله مستثنى
منه را تشكيل مىدهند، و بين موارد اضطرار كه جمله مستثنى را تشكيل مىدهند فاصله
انداخته است، با اينكه اين دو جمله محرمات و جواز موارد اضطرار كه مستثنى و مستثنى
منه هستند به هيچ وجه در تماميت مفاد خود نيازى بدين جمله معترضه ندارند.
اين جملات را فاصله آوردهاند، تا خلط مبحثشود و چنين گمان شود كه:
مراد از روزى كه كفار از دستبرد به دين مسلمين مايوس شدند و در آن روز بايد مسلمين
از ايشان نترسند و از خدا بترسند، و آن روزى كه دين مسلمين را خداوند كامل نموده، و
نعمت را بر آنها تمام كرده است، روزى است كه مثلا حكم مترديه و منخنقه و موقوذه و
نطيحة (حيوان از بلندى پرتاب شده، و خفه شده، و چوب زده شده، و شاخ زده شده) بيان
شده و حرمت اينها روشن شده است، تا آنكه آن جملات كه داراى مفاد عالى و محتواى راقى
است و درباره ولايت استبه طورى كه درباره غير آن نمىتواند بوده باشد، از منظر و
مورد توجه بيفتد، و مردم از فكرش بيفتند، و به دنبال محتوى و مفادش نروند، و چنين
پندارند كه آيه اكمال دين و اتمام نعمت كه به واسطه آن ديگر در اسلام كمبودى نيست و
سزاوار است كه خداوند به دين اسلام راضى باشد، راجع به مسائل عادى پيش پا افتاده
همچون مراوده با كفار و حليت طعام آنها براى مسلمين و حليت طعام مسلمين براى آنها و
امثال ذلك مىباشد.
و محصل گفتار ما اينست كه:
اليوم يئس الذين كفروا
كلام معترض و جمله معترضهاى است كه در وسط آيه آمده است، و آيه براى
تماميت معناى خود هيچ توقفى بر دلالت اين كلام ندارد، چه اينكه بگوئيم: آيه در وسط
آيه نازل شده و از اول امر بين دو جمله محرمات و جواز عند الضرورة فاصله شده است، و
چه اينكه بگوئيم: رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم به كاتبان وحى گفتهاند كه
اين آيه را در اينجا قرار دهند، با فرض انفصال دو آيه و اختلاف آنها در نزول، با
فرض بعيد بودن اين احتمال در نهايتبعد، و چه اينكه بگوئيم: در هنگام تاليف قرآن در
اينجا گذارده شده استبدون اينكه در نزول با يكديگر همراه بوده است.
در هر حال جمله اليوم يئس سخن مستقلى است، و چون ملاحظه و قياس با صدر
آيه و ذيل آيه شود نيز استقلال خود را حفظ كرده، و ورود آن در اين مورد، ووقوع آن
در اين موقع موجب تغيير معناى آن نخواهد شد.
عبد بن حميد از شعبى تخريج كرده است كه: اين آيه بر رسول خدا صلى الله
عليه و آله و سلم در عرفه نازل شد:
اليوم اكملت لكم دينكم
- و هر وقت كه آيهاى براى پيامبر شگفتانگيز و زيبا بود آن را در صدر
سوره قرار مىداد - و جبرائيل به او تعليم مىكرد كه چگونه اعمال حج را بجاى آورد.
(98)
و عليهذا ممكن است اين آيه را مؤلفين قرآن بعد از پيامبر در اينجا
قرار داده باشند، بالاخص كه روايات وارده در نزول آيه
اليوم اكملت لكم
از طريق عامه در روز عرفه همان طور كه گفتيم منتهى مىشود به عمر و
معاويه(99) و سمرة بن جندب و على بن ابيطالب.و حال معاويه و سمرة بن
حندب معلوم است.و نسبت روات اين روايت را به على بن ابيطالب براى گم كردن جاى پا و
زدن نعل وارونه است. صلى الله عليك يا ابا الحسن و رحمة الله و بركاته.
چقدر مناسب است در پايان اين بحث منتخبى از ابيات قصيده شيواى حكيم
عاليقدر: ملا على خوئى آذربايجانى را كه در وصف مولى امير المؤمنين عليه السلام بر
طريقه و مشرب اهل حكمتسروده استبياوريم:
ها على بشر كيف بشر ربه فيه تجلى و ظهر 1
ما هو الله و لكن مثلا معه الله كنار و حجر 2
علة الكون و لولاه لما كان للعالم عين و اثر 3
و له ابدع ما تعقله من عقول و نفوس و صور 4
فلك فى فلك فيه نجوم صدف فى صدف فيه درر 5
جنس الاجناس على و بنوه نوع الانواع الى الحادى عشر 6
كل من مات و لم يعرفهم موته موت حمار و بقر 7
ليس من اذنب يوما بامام كيف من اشرك دهرا و كفر 8
قوسه قوس نزول و عروج سهمه سهم قضآء و قدر 9
ايها الخصم تذكر سندا متنه صح بنص و خبر 10
اذ اتى احمد فى خم غدير بعلى و على الرحل نبر 11
قال: من كنت انا مولاه فعلى له مولى و مفر 12
اسد الله اذا صال و صاح ابو الايتام اذا جاد و بر 13
حبه مبدا خلد و نعيم بغضه منشا نار و سقر 14
من له صاحبة كالزهراء و سليل كشبير و شبر 15
عنه ديوان علوم و حكم فيه طومار عظاة و عبر 16
بوتراب و كنوز العالم عنده نحو تراب و مدر 17
ظل ما عاش بجوع و صيام بات ما حى بدمع و سهر 18
كلما احزنه الدهر سلا اينما استضعفه اليوم صبر 19
ناقة الله فيا شقوة من ما رعاها فتعاطى فعقر20(100)
1- «متوجه باش كه على بشر است، اما چگونه بشرى! پروردگار او در او
تجلى و ظهور كرده است.
2- او خدا نيست و ليكن مثل خداست.مثل خداوند با او همانند آتش مختفى
در سنگ، با سنگ است.
3- او علت پيدايش عالم تكوين است، و اگر حقيقت ولايت او نبود از براى
عالم كون عين و اثرى نبود.
4- آنچه از عقول كليه و نفوس و صور اشياء تعقل مىكنى، همگى به جهت
وجود او ابداع و آفريده شده است.
5- او فلك و مدار حركتى است كه در فلكى ديگر واقع است كه در آن
ستارگانى مىباشند، و صدفى است كه در صدفى ديگر قرار گرفته است كه در آن صدف درهاى
شاهوار است.
6- جنس الاجناس على است، و اما فرزندان او نوع الانواع مىباشند تا
عقل حادى عشر كه يازدهمين پسر اوست.
7- هر كس از دنيا برود و بميرد و ايشان را نشناخته باشد، مرگ او
همانند مرگ بهائم همچون گاو و خر است. - كسى كه در يك روز گناه كند نمىتوان او را
امام ناميد، چگونه كسى كه يك عمر شرك آورده و كفر ورزيده امام شود؟
9- قوس تيراندازى او در عالم امكان، قوس صعود و نزول اشياء است، و تير
آن قوس كه پرتاب مىشود عالم قضاء و قدر است.
10- اى دشمن مخالف! تو براى ولايت او متذكر سندى شو كه متن آن سند به
نص خدا و رسول خدا و به خبر صحيح آمده است.
11- در آن زمانى كه احمد در خم غدير، على را آورد، و بر روى جهاز
شتران او را بلند كرد.
12- گفت: هر كس كه من مولاى او هستم پس بنابراين على براى او مولى و
مفر است.
13- على شير خداست در وقتى كه شدت و قهاريت نموده و صيحه زند، و پدر
يتيمان است در وقتى كه جود و احسان نمايد.
14- محبت او مبدا پيدايش جنت الخلود و بهشت نعيم است، و بغض او منشا
پيدايش آتش و دوزخ است.
15- كيست كه از براى او زوجه مصاحبى همچون فاطمه زهرا باشد؟ و براى او
فرزندى همچون حسين و حسن بوده باشد؟
16- ديوان دانشها و حكمتها در عالم از وجود او صادر شده است، و
طومار موعظهها و عبرتها در وجود او منطوى است.
17- او خاك نشين و ابو تراب است، و اما گنجينههاى جهان در نزد او
همچون خاك و كلوخ بىارزش است.
18- روزهاى زندگى را در مدت عمر به روزه و گرسنگى گذرانيده، و شبهاى
حيات را به اشك و بيدارى سپرى كرده است.
19- هر وقت روزگار او را محزون مىكرد، نفسش آرام مىگرفت، و هر وقت
جريان ايام او را مقهور و منكوب مىكرد، صبر مىنمود.
20- او ناقه خدا بود، پس اى تباهى و بدبختى و سيه روئى براى كسى كه حق
او را رعايت نكرده، و مجهز شده آن ناقه را پى كرد» .
و چقدر عالى و پر محتوى ابوبكر قريعى ابياتى را در كشف
حقيقتخيانتخلفاء، و در پى آمدن آثار شوم آن بيان مىكند، و نشان مىدهد كه اگر
خلافت مرد مظلوم على بن ابيطالب عليه السلام را نمىبردند تير حرمله در روز عاشورا
به گلوى حضرت على اصغر نمىرسيد.اين ابيات را على بن عيسى اربلى در كتاب نفيس خود
آورده است: (101)
يا من يسائل دائبا عن كل معضلة سخيفة لا تكشفن مغطئا فلربما كشفت جيفة
1
و لرب مستور بدا كالطبل من تحت القطيفة ان الجواب لحاضر لكننى اخفيه
خيفة 2
لولا اعتداء رعية القى سياستها الخليفة و سيوف اعداء بها هاماتنا ابدا
نقية 3
لنشرت من اسرار آل محمد جملا طريفة تغنيكم عما رواه مالك و ابو حنيفة
4
و اريتكم ان الحسين اصيب فى يوم السقيفة و لاى حال لحدت بالليل فاطمة
الشريفة 5
و لما حمتشيخيكم عن وطى حجرتها المنيفة اوه لبنت محمد ماتتبغصتها
اسيفة6(102)
1- اى كسى كه با جديت و تعب بطور استمرار از هر مسئله مشكل و پيچيده
واهى و سست پرسش مىكنى! البته و البته سرپوش اين شئ مستور و پوشيده شده را برندار،
زيرا چه بسا سرپوش از روى مردارى گنديده بردارى!
2- و چه بسا چيز پوشيده شده و مستور، همانند طبل پر بانگ از زير قطيفه
و روپوش آشكار مىشود.حقا جواب تو آن طور كه مىخواهى بفهمى در نزد من حاضر است و
ليكن من از دهشت و ترس از بيان آنرا مخفى مىدارم.
3- اگر تعدى و تجاوز به رعيتى كه سياست امور آنها را خليفه در دست
گرفته است نمىبود، و اگر شمشيرهاى دشمنان كه مغز و مخ سرهاى ما را بيرون مىكشيد و
ظاهر مىكرد، نمىبود،
4- هر آينه من از اسرار آل محمد مطالب نادر و داستانهاى ناشنودنى را
بيان مىكردم كه از آنچه مالك و ابو حنيفه گفتهاند و روايت كردهاند شما را
بىنياز مىنمود!
5- و من به شما نشان مىدادم (و همانند آفتاب روشن مىساختم) كه حسين
در روز سقيفه بنى ساعده در زير شمشيرها قطعه قطعه شد.آخر به چه علت و دليلى فاطمه
شريفه را در سياهى شب در قبر گذارده و در لحد قرار دادند؟
6- و به چه علت فاطمه مانع شد از آنكه دو شيخ شما (ابوبكر و عمر) در
حجره و اطاق بلند مرتبه و مقدس او قدم گذارند (و براى عيادت بيايند) ؟ اى آه بر
دختر محمد كه از غصه اسف بار خود جان داد» .
در «صحيح بخارى» وارد است كه على فاطمه را شب دفن نمود، و خود بر او
نماز گزارد و ابوبكر را خبر نكرد.(103)
و على بن برهان الدين حسين شافعى گويد: و قال الواقدى: و ثبت عندنا ان
عليا - كرم الله وجهه - دفنها - رضى الله عنها - ليلا و صلى عليها و معه العباس و
الفضل - رضى الله عنهم - و لم يعلموا بها احدا.(104)
«واقدى گويد: در نزد ما به ثبوت رسيده است كه: على - كرم الله وجهه -
فاطمه را شب دفن نمود و خود بر او نماز گزارد، و با او عباس و پسرش
فضل - رضى الله عنهم - بودند، و هيچ كس را براى نماز و دفن فاطمه خبر نكردند» .
و در رجال شيخ حر عاملى از كشى با اسناد متصل خود از زرارة، از ابو
جعفر، از پدرش، از جدش، از على بن ابيطالب عليه السلام آورده است كه: قال: ضاقت
الارض بسبعة بهم ترزقون و بهم تنصرون و بهم تمطرون، منهم سلمان و المقداد و ابوذر و
عمار و حذيفة - رحمة الله عليهم - و انا امامهم.و هم الذين صلوا على فاطمة.
(105)
«فرمود: هفت نفرند كه به واسطه عظمت و جلالت و سعه روح آنها، زمين
براى حمل نمودن آنها تنگى مىكند و استعداد تحمل آنها را ندارد، به واسطه فيض وجود
آنهاست كه به شما روزى مىرسد! و مورد اعانت قرار مىگيريد! و باران بر شما
مىبارد! از ايشانستسلمان و مقداد و ابوذر و عمار و حذيفه - رحمة الله عليهم - و
من امام آنها هستم، و ايشانند آنان كه بر فاطمه نماز گزاردند» .