امام شناسى ، جلد هشتم

علامه آية الله حاج سيد محمد حسين حسينى طهرانى

- ۱ -


(1) - ميانه آيه سوم، از سوره مائده: پنجمين سوره از قرآن كريم.
(2) - مجلسى در «بحار الانوار» گويد: اين گفتار مطابق روايت عامه است كه: ارتحال رسول خدا را در روز دوازدهم ماه ربيع الاول گرفته‏اند.اقول: در «تفسير ابن كثير دمشقى‏» ، طبع دار الفكر ج 2 ص 489 آورده است كه: قال ابن جرير و غير واحد: مات رسول الله صلى الله عليه (و آله) و سلم بعد يوم عرفة باحد و ثمانين يوما.و بنابراين مدت هشتاد و يك روز را با روايات شيعه نيز مى‏توان تطبيق داد.
(3) - «مناقب ابن شهر آشوب‏» ، ج 1، طبع سنگى ص 527 و ص 528.
(4) - «شواهد التنزيل‏» ، ج 1، حديث 211، ص 157.
(5) - «شواهد التنزيل‏» ، ج 1، حديث 212، ص 158.
(6) - «فرآئد السمطين‏» ، ج 1، باب 12، حديث 39، ص 73.
(7) - همان كتاب، حديث 40، ص 74 و ص 75.
(8) - «تاريخ دمشق‏» ، تاريخ امير المؤمنين عليه السلام ج 2، حديث 585، ص 85 و ص 86.
(9) - «الدر المنثور» ، ج 2 ص 259.
(10) - ثامن عشرة صحيح است فلهذا در ترجمه تصحيح شد.
(11) - «شواهد التنزيل‏» ، ج 1، حديث 213، ص 158.
(12) - «تاريخ بغداد، ج 8، ص 290.
(13) - «البداية و النهاية‏» ، ج 7، ص 349.
(14) - «الدر المنثور» ، ج 2، ص 259.
(15) - «شواهد التنزيل‏» ، ج 1، حديث 215، ص 160.
(16) - پنجشنبه بودن روز غدير بنا بر روايت ديگرى است كه در بسيارى از كتب آمده است، ولى آنچه ما سابقا تحليل كرديم بنابر آنكه روز عرفه جمعه باشد عيد غدير در روز يكشنبه بوده است.
(17) - نسخه بدل: بالنبى.
(18) - نسخه بدل: نبين.
(19) - «مناقب خوارزمى‏» ، طبع سنگى ص 80 و ص 81 و طبع نجف ص 80 و ص 81.و در «غاية المرام‏» قسمت اول ص 336 و ص 337، باب بيست و نهم، حديث اول را از خوارزمى با همين سند نقل كرده است و ليكن چهار بيت از ابيات را آورده است. «و الميزان‏» .ج 5، ص 205 و ص 206 از «غاية المرام‏» نقل كرده است.و نيز در «الغدير» ج 1، ص 234 از خوارزمى روايت كرده است.و همين مضمون از روايت را بنا به نقل «الغدير» ج 1 ص 231 و ص 232 حافظ ابو نعيم اصفهانى در كتاب «ما نزل من القرآن فى على‏» با سند متصل خود از ابو سعيد خدرى روايت كرده است، و در ذيل آن، هر شش بيت از ابيات حسان را آورده است.و همچنين در «تفسير الميزان‏» ، ج 6 ص 60 آيه تبليغ و آيه اكمال دين را درباره امير المؤمنين عليه السلام از ابو نعيم در كتاب «ما نزل من القرآن فى على‏» ذكر كرده است.
(20) - «مناقب خوارزمى‏» ، طبع سنگى و طبع نجف هر دو ص 94.و «الغدير» ج 1، ص 234 از خوارزمى در «مناقب‏» .
(21) - «مناقب‏» ابن مغازلى شافعى، ص 18 و 19 حديث 24.و «تفسير الميزان‏» ، ج 5، ص 208، از «مناقب ابن مغازلى‏» .
(22) - «تفسير الميزان‏» ، ج 5، ص 208.
(23) - «فرآئد السمطين‏» ، ج 1، باب 12، حديث 39، ص 72 و ص 73.و «غاية المرام‏» ، قسمت اول، ص 337، حديث دوم.و «الغدير» ، ج 1 ص 235 حديث 13 و «تفسير الميزان‏» ، ج 5، ص 206 و ص 207.
(24) - «فرآئد السمطين‏» ، ج 1، باب 12، حديث 40، ص 74 و ص 75.و «غاية المرام‏» ، قسمت اول، ص 337 حديث‏سوم.و «الغدير» ، ج 1، ص 235.و «تفسير الميزان‏» ، ج 5 ص 206 و ص 207.
(25) - «غاية المرام‏» قسمت اول، ص 337، حديث چهارم.و «تفسير الميزان‏» ، ج 5، ص 206.
(26) - بايد دانست كه بلند كردن رسول خدا امير المؤمنين را طورى بود كه با دو پنجه دست‏خود، دو بازوى او را گرفته و بلند كردند، زيرا كه در اين عبارت آمده است: فاخذ بضبعيه فرفعهما حتى نظر الناس بياض ابطى رسول الله: «پس رسول خدا دو بازوى على را گرفت و برافراشت‏به حدى كه مردم سفيدى زير دو بغل رسول خدا را ديدند» .
و معناى ضبع در لغت، بازو و يا وسط بازو است.و در بعضى از روايات آمده است كه: مردم سفيدى زير بغل رسول خدا و امير المؤمنين هر دو را ديدند.و در اين صورت قامت امير المؤمنين به قدرى از رسول خدا بلندتر شد كه به قدر و درازاى دستهاى امير المؤمنين از سر انگشتان تا نيمه بازوى او بود، و طبعا پاهاى او در برابر زانوهاى رسول خدا يا قدرى بالاتر از آن قرار گرفت.و عليهذا رسول خدا آنحضرت را بر روى دستهاى خود بدين كيفيت‏بلند كردند، نه آنكه فقط دستهاى او را بلند كرده باشند بدون آنكه بدن بلند شده باشد.
(27) - «غاية المرام‏» ، قسمت اول، ص 337، حديث پنجم.و «تفسير الميزان‏» ج 5، ص 206.
(28) - «تذكرة خواص الامة‏» ، ص 18.
(29) - «غاية المرام‏» قسمت اول ص 337، حديث‏ششم.و «تفسير الميزان‏» ، ج 5، ص 207.
(30) - «تفسير ابن كثير» ، ج 2، ص 491 از طبع دار الفكر.
(31) - «البداية و النهاية فى التاريخ‏» ، ج 5، ص 213 و ص 214.
(32) - «غاية المرام‏» قسمت اول، ص 338 تا ص 341.
(33) - «كشف الغمة‏» ص 95.
(34) - «كشف الغمة‏» ص 94، و در ص 25 و 92 و 96 ذكرى از صديق حنبلى خود كه راوى حديث است‏به ميان آورده است.
(35) - «كشف الغمة‏» ، ص 94.
(36) - «اتقان‏» ، طبع مطبعة الموسوية بالديار المصرية سنة 1278 هجريه قمريه ج 1، ص 23.
(37) - «تفسير ابن كثير دمشقى‏» ، طبع دار الفكر ج 2، ص 491.
(38) - «البداية و النهاية فى التاريخ‏» ، ج 5، ص 213 و ص 214.
(39) - «تفسير ابن كثير» ، ج 2، ص 489.
(40) - «تفسير مفاتيح الغيب‏» ، طبع دار الطباعة العامرة، ج 3، ص 529.
(41) - «تفسير ابو السعود» ، در حاشيه تفسير «مفاتيح الغيب‏» ، ج 3، ص 523.و در «تفسير المنار» ، ج 6، ص 154 از بيهقى در «شعب الايمان‏» ذكر كرده است.و در «تفسير ابن كثير» ج 2 ص 489 گويد: ابن جرير و بسيارى ديگر گفته‏اند: رسول خدا بعد از هشتاد و يك روز از عرفه رحلت كردند.و «الدر المنثور» ، ج 2 ص 257.و ابو الفتوح رازى در تفسير خود، طبع مظفرى ج 2، ص 98 از ابن عباس و سدى و جمعى از مفسران آورده است كه رسول خدا بعد از نزول بيش از هفتاد روز در دنيا نبود.
(42) - «البداية و النهاية‏» ، ج 6، ص 332.و «سيره حلبيه‏» ، ج 3، ص 391.و «الكامل فى التاريخ‏» طبع بيروت سنه 1358، ج 2، ص 323. و «تفسير طنطاوى‏» ج 3، ص 146.
(43) - حداكثر سه ماه متوالى مى‏توانند هر يك بيست و نه روز باشند، و حداكثر چهار ماه متوالى مى‏توانند سى روز باشند نه بيشتر طبق قواعد نجوم و محاسبات سير قمر.و ما اين مطلب را در رساله «حول مسئلة رؤية الهلال و لزوم اشتراك الآفاق عند رؤية الهلال فى دخول الشهور القمرية‏» در ص 29، ذكر كرده‏ايم.
(44) - در «تفسير طبرى‏» ج 6، ص 80 از برآء بن عازب روايت كرده است: آخرين آيه‏اى كه بر پيغمبر نازل شد اين آيه بود:
يستفتونك قل الله يفتيكم فى الكلالة
- الآية.
(45) - علامه طباطبائى - قدس سره - فرموده‏اند: متسالم عليه در نزد مفسرين و اهل نقل اينست كه: سوره مائده در حجة الوداع نازل شده است (الميزان، ج 5، ص 202) .
(46) - «الاتقان فى علوم القرآن‏» طبع مطبعة الموسوية سنه 1278 قمرى ج 1، ص 35.
(47) - آيه 35، از سوره 8: انفال: «و نيست نماز ايشان در بيت الحرام مگر صفير كشيدن و كف زدن‏» .
(48) - زنان جاهلى مى‏گفتند: چون ما در لباس‏هاى خود معصيت مى‏كنيم فلهذا نبايد با اين لباس‏ها احرام ببنديم و حج كنيم و طواف كنيم.و بنابراين لخت و عريان بدون لباس حج مى‏كردند.
(49) - در «تفسير المنار» ج 6 ص 156 اين را به نحو احتمال از ابن جرير طبرى در تفسيرش آورده كه آنرا مؤيد به روايت وارده از قتادة و سعيد بن جبير نموده است، و ليكن صاحب «المنار» اين احتمال را رد مى‏كند.
(50) - اين احتمال را در «تفسير طبرى‏» ج 6، ص 79 از ابن عباس و سدى روايت كرده است.و طنطاوى در ج 3، ص 145 از تفسير خود اين جهت را معا با بعض از جهات ديگر معناى اكمال دين دانسته است.و نيز در «المنار» ج 6، ص 154 از قول ديگران ذكر كرده است.
(51) - اين احتمال را در «تفسير طبرى‏» ج 6، ص 80 از حكم و قتاده و سعيد بن جبير روايت كرده است.و در تفسير «الدر المنثور» ، ج 2، ص 258 از ابن عباس آورده است.
(52) - «تفسير المنار» شيخ محمد عبده، تاليف سيد محمد رشيد رضا، ج 6، ص 153 و ص 154.
(53) - آيه 69، از سوره 3: آل عمران.
(54) - آيه 109، از سوره 2: بقره.
(55) - آيه 217، از سوره 2: بقره.
(56) - آيه 100، از سوره 3: آل عمران.
(57) - آيه 9 و 10 از سوره 61: صف.
(58) - آيه 14، از سوره 40: مؤمن.
(59) - آيه 6، از سوره 38: ص.
(60) - آيه 9، از سوره 68: قلم.
(61) - آيه 74، از سوره 17: اسرى.
(62) - آيه 3، از سوره 108: كوثر.
(63) - آيه 53، از سوره 8: انفال.
(64) - آيه 211، از سوره 2: بقره.
(65) - آيه 112، از سوره 16: نحل.
(66) - آيه 187، از سوره 2: بقره.
(67) - آيه 115، از سوره 6: انعام.
(68) - آيه 196، از سوره 2: بقره.
(69) - آيه 34، از سوره 14: ابراهيم.
(70) - آيه 20، از سوره 31: لقمان.
(71) - آيه 64، از سوره 29: عنكبوت.
(72) - آيه 197، از سوره 3: آل عمران.
(73) - آيه 56، از سوره 51: ذاريات.
(74) - آيه 257، از سوره 2: بقره.
(75) - آيه 11، از سوره محمد (ص) : 47.
(76) - آيه 65، از سوره 4: نساء.
(77) - آيه 59، از سوره 4: نساء.
(78) - آيه 55، از سوره 5: مائده.
(79) - از ص 199 تا ص 265.
(80) - «تفسير عياشى‏» ، ج 1 ص 293.و اين حديث را نيز در «تفسير برهان‏» ، ج 1 ص 444، و در «بحار الانوار» طبع كمپانى ج 9، ص 306 آورده است.
(81) - «الدر المنثور» ، ج 2، ص 258.
(82) - . «الدر المنثور» ، ج 2، ص 258.و «تفسير المنار» ج 6، ص 155.ابو الفتوح رازى در تفسير خود، طبع مظفرى ج 2، ص 98 روايت را بدين گونه نقل مى‏كند كه: روايت كرده‏اند از طارق بن شهاب كه او گفت: مردى از جمله احبار يهودان به نزديك عمر بن الخطاب آمد و گفت: آيتى در كتاب شما بر پيغمبر شما فرود آمد كه اگر در كتاب ما بر ما فرود آمدى آن روز عيد گرفتمانى.گفت: آن كدام است؟ گفت: اليوم اكملت لكم دينكم عمر گفت: من دانم كه اين آيت كى فرود آمد، و كجا فرود آمد، و ما با رسول صلى الله عليه و آله حاضر بوديم و آن روز ما را عيد بود و از پس ما جمله مسلمانان را عيد است تا به روز قيامت.انتهى.و بنابراين روايت لفظ عرفه در بين نيست و ممكن است مراد از روز عيد همان روز غدير خم باشد.
(83) - همان.
(84) - «الدر المنثور» ج 2، ص 258، و «تفسير ابن كثير» ج 2، ص 489، و «تفسير طبرى‏» ج 6 ص 80.
(85) - بدا، يبدا، لازم استعمال شده است.جوهرى در «صحاح اللغة‏» گويد: بدات بالشئ بدءا: ابتدات به.و ابن اثير در «نهاية‏» آورده است: و منه حديث على - رضى الله عنه - ، و الله لقد سمعته يقول: ليضربنكم على الدين عودا كما ضربتموه عليه بدءا: اى اولا. «سوگند به خدا كه طايفه عجم شما را براى اقامه دين با شمشير مى‏زنند در انتهاى كار، همچنانكه در اول كار شما آنها را با شمشير زديد» .و منه الحديث...و عدتم من حيث‏بداتم.
(86) - «الدر المنثور» ج 2، ص 259.
(87) - «تفسير طنطاوى‏» ج 3 ص 145، و ص 146.
(88) - آيه 4، از سوره 63 منافقون.
(89) - آيه 51، از سوره 18 كهف.
(90) - آيه 96، از سوره 9 برائت.
(91) - آيه 6، از سوره 63 منافقون.
(92) - آيه 80، از سوره 9: برائت.
(93) - در «تفسير المنار» ج 6، ص 167 گويد: گفتار ابن عباس كه: دين را خداوند كامل فرموده و هيچوقت ناقص نمى‏كند، ثابت‏تر و ظاهرتر است از گفتار عمر كه: بعد از كمال نيست مگر نقص.
(94) - «الميزان فى تفسير القرآن‏» ، ج 5 از ص 179 تا ص 194، و از ص 208 تا ص 213.
(95) - آيه 173، از سوره 2: بقره.
(96) - آيه 145، از سوره 6: انعام.
(97) - آيه 115، از سوره 16 نحل.
(98) - «الدر المنثور» ، ج 2، ص 258.
(99) - «الدر المنثور» ، ج 2، ص 258.
(100) - اشاره است‏به آيه 29 از سوره 54: قمر:
فنادوا صاحبهم فتعاطى فعقر
«قوم ثمود رئيس خود را خواندند و او خود را مجهز نموده و ناقه صالح را پى كرد» .
(101) - «كشف الغمة‏» ص 151 از ابن القريعة كه همان قريعى است آورده است.
(102) - در «سفينة البحار» در ماده قرع (ج 2 ص 425) گويد: ابن القريعة قاضى ابوبكر محمد بن عبد الرحمن بغدادى است كه در سندية قاضى بوده است و سنديه قريه‏اى است‏بين بغداد و انبار.او مردى فصيح و مزاح و لطيف الطبع بود - تا اينكه گويد - و از براى اوست اشعار معروف در مظلوميت فاطمه عليها السلام كه در كتاب «بحار الانوار» ج 10 باب 7 ص 54 ذكر كرده است: يا من يسائل دائبا عن كل مسئلة سخفية تا آخر.و سپس در «سفينه‏» فرموده است: قاضى ابوبكر ابن القريعة در سنه 367 رحلت كرده است، و قريعة به صيغه تصغير جد اوست - انتهى.
و انا اقول: بنابراين او را قريعى گويند.و اين اشعار متعلق به ابوبكر باقلانى نيست چون قاضى باقلانى بنا به نقل «سفينة البحار» ج 1 ص 91 در سنه 403 فوت كرده است.و قريعى اسمش: محمد بن عبد الرحمن بوده و باقلانى اسمش محمد بن طيب بوده است.و از تشابه اين دو اسم بعضى در نوشته‏هاى پارسى خود اشتباه كرده و اين اشعار را به باقلانى نسبت داده‏اند، و اين اشتباه واضح است. بارى مرحوم محدث قمى نيز اين اشعار را در «بيت الاحزان‏» آورده است.
(103) - «صحيح بخارى‏» ج 3، ص 55 باب غزوة الخيبر.
(104) - «السيرة الحلبية‏» طبع 1382، ص 399.
(105) - «رسالة فى معرفة الصحابة‏» ص 54 در احوال حذيفة بن يمان.و در «رجال كشى‏» نفر هفتم را ذكر ننموده فلهذا شيخ حر هم ذكر نكرده است.و نظير اين روايت در «اختصاص‏» شيخ مفيد ص 5 با اسناد خود از زرارة از حضرت ابو جعفر عليه السلام وارد است.