علم غيب (آكاهى سوم)

آيت الله العظمي حاج شيخ جعفر سبحانى

- ۲ -


2 - بشر و آگاهى از غيب

امروز لفظ «ابَر» بر سر زبان ها افتاده و كلماتى مانند «ابرقدرت»، «ابر مرد»، «ابر قهرمان»، در جرايد و مجلات بلكه در مكالمات روزانه مردم ديده و شنيده مى شود، به همين مناسبت ما براى آگاهى خارج از افق حس و فكر، لفظ «ابر آگاهى» را انتخاب نموديم.

به طور مسلم زندگى هر بشرى از «ناآگاهى» شروع شده و كم كم وارد محيط آگاهى مى گردد و به تدريج روزنه هايى به دنياى خارج از ذهن پيدا مى كند.

نخست از طريق حواس ظاهرى به حقايقى دست مى يابد، سپس بر اثر تكامل دستگاه تعقل و تفكر، كم كم با حقايقى كه از قلمرو حس و لمس بيرون مى باشد آشنا مى گردد، و در نتيجه يك فرد عقلانى و استدلالى گشته و از يك رشته حقايق كلى و قوانين علمى آگاه مى شود.

گاهى در ميان افراد بشر «ابر آگاهانى» پيدا مى شوند كه از طريق الهام، از مطالبى آگاه مى گردند كه هرگز از طريق استدلال راهى به كشف آنها وجود ندارد.

از اين جهت دانشمندان، ادارك بشر را به اين سه نوع «ادراك توده مردم» و «ادراك استدلال گران و متفكران» و «ادراك عارفان و روشن بينان» تقسيم كرده اند.

تو گويى ظاهر بينان به كمك حس، متفكران به مدد استدلال و روشن بينان به يارى الهام و اشراق از جهان بالا، به كشف حقايق مى پردازند.

نوابغ جهان، فيلسوفان و دانشمندان تأييد مى كنند كه يافته ها و ساخته ها و پرداخته هاى بى سابقه آنان، بيشتر بر اثر جرقه هاى روشنى بخش و الهام گونه، به ذهن آنان خطور كرده و سپس آنها به يارى شيوه هاى تجربى و يا روش استدلالى به پرورش و تكميل و تحقيق آنها مبادرت جسته اند.

شاهراه هاى سه گانه معرفت

از اين بيان استفاده مى شود كه بشر براى نيل به مقصود، سه شاهراه در اختيار دارد، توده مردم غالباً از طريق نخست، و گروهى از راه دوم، و افراد انگشت شمارى بر اثر تكامل روحى از راه سوم استفاده مى كنند.

1. راه تجربى و حسى

مقصود، آن رشته ادراكاتى است كه از طريق حواس برونى وارد قلمرو ذهن مى گردند مثلاً هر يك از ديدنى ها و چشيدنى ها و بوييدنى ها و... از طريق ابزار ويژه خود، در محل ادراكات ما قرار مى گيرند و امروز اختراع تلسكوپ وميكروسكوپ و راديو و تلويزيون و اينترنت... كمك هاى شايان تقديرى به ادراكات بشر نموده و او را بر دور و نزديك مسلط ساخته است.

2. راه استدلالى و تعقلى

متفكران جهان با به كار انداختن دستگاه تعقل و انديشه، از يك رشته مقدمات بديهى و روشن و ثابت در علوم، يك رشته قوانين كلى خارج از حس را كشف مى كنند و قله هايى از معرفت و كمال را تسخير مى نمايند. قوانين كلى علوم به قيد كليت، مسائل فلسفى و آگاهى هاى مربوط به خدا و صفات وافعال او، و مسايلى كه در علم عقايد و مذاهب مطرح مى گردد، همگى مولود دستگاه تفكر و نتيجه به كار افتادن نيروى عقل انسانى است.

3. راه الهام و اشراق

اين راه، واقعيت شناسى سومى است كه در وراء دستگاه حس و تعقل قرار دارد، يك نوع واقعيت شناسى نوى است كه امكان آن از نظر علم و دانش قابل انكار نيست، البته نظام جهان بينى محدود مادى نمى تواند يك چنين ادراك غير حسى و تعقلى را بپذيرد امّا از نظر اصول علمى راهى براى انكار آن وجود ندارد.

به گفته يكى از روان شناسان، جنبه هاى تجربى، به وسيله حواس شناخته مى شود و جنبه هاى عقلانى به واسطه انديشه منطقى و رياضى به مرحله ادراك مى رسد و سرانجام بر اثر اشراق و الهام، جلوه هايى از جنبه هاى ماوراى حس و استدلال، روشن بينى هاى برق آسا، و جرقه هاى روشنگر كه ذهن حساس نوابغ، از آنها برخوردار است به مقام رؤيت مى رسند.

پرفسور «سوروكين» روان شناس معروف يكى از آن افرادى است كه وجود سه شاهراه حقيقت شناسى را به روشنى تصديق كرده و براى ادراك عرفانى و به اصطلاح الهام، مقام و منزلتى ويژه قائل است و صريحاً مى گويد: نمى توان اين راه را تخطئه و تحقير نمود. مگر مى توان آموزش گسترده اديان بزرگ را همانند كوته بينان نظام مادى ناچيز و بى حكمت شمرد و براى آن ارزشى قائل نگشت؟!

بنابراين مى توان معرفت هاى سه گانه را به شرح زير نام گذارى كرد:

1 . راه حس يا حس آگاهى.

2. راه عقل يا خرد آگاهى.

3. راه الهام يا دل آگاهى.

امروز روانشناسى، الهام را به صورت يك واقعيت روانى پذيرفته و آن را چنين توصيف مى كند: ادراك ناگهانى، آگاهى بخش توضيح دهنده يك باره و بدون مقدمه، كه چون برق لامع در صفحه ذهن مى درخشد بى آن كه حتى غالباً پيشاپيش درباره آن انديشيده باشد.

اهميت و نفوذ الهام در اكتشافات علمى مورد تأييد دانشمندان قرار گرفته است «آلبرت آنيشتين» كه در سال 1879ديده به جهان گشوده و در سال 1955 درگذشته است،با بسيارى از فلاسفه و عرفا هم آهنگ گشته و بسان برخى از دانشمندان اسلامى كه الهام را كليد معارف مى دانند وى الهام را عامل پر ارج در اكتشافات علمى مى داند.

در سال 1931 دو دانشمند شيمى دان آمريكايى به نام «يلات» و «پيكر» پرسش نامه اى براى تحقيقى درباره اهميت الهام در كشف و حل مشكلات علمى، ميان گروهى از دانشمندان شيمى پخش كردند كه نتايج بسيار ارزنده آن انتشار يافته است.

يكى از دانشمندان، مورد سؤال را اين طور پاسخ داده است: درباره حلّ مسأله اى كار و فكر مى كردم، ولى در اثر اشكالات و ابهام فراوان آن، تصميم گرفتم كه ديگر به كلى كار خاص به آن و تمام افكار مربوط به آن را كنار بگذارم. فرداى آن روز در حالى كه سخت مشغول كارى كاملاً از نوع ديگر بودم يك باره (فكر ناگهانى) مانند جهش برق، در خاطرم خطور كرد و آن همان حل مسأله اى بود كه مرا به كلى مأيوس كرده بود.

نظير اين گزارش از «هانرى يوانكار» (1854ـ1912) رياضى دان نامى فرانسه و بسيارى ديگر از دانشمندان طبيعى، رياضى و فيزيك نقل شده است.

جالب توجه اين است كه بسيارى از الهام هاى علمى كه سبب كشف و اقعيتى پر ارج شده است نه تنها با اشتغال و تمركز فكرى دانشمندان در زمان فعاليت شان ارتباط نداشته است، بلكه حتى با رشته تخصصى آنان نيز داراى رابطه نزديك نبوده است. شاهد گوياى اين مطلب اين است كه مثلاً «لوئى پاستور»(1822ـ 1895) با اين كه متخصص در شيمى بوده است، به كشف ميكرب موفق شده است.

الهام و الكسيس كارل

از ميان دانشمندان معاصر آقاى «الكسيس كارل» از جمله افرادى است كه براى الهام ، ارزش خاصى قائل شده است و معتقد است كه روشن بينان بدون استفاده از اعضاى حس خود، افكار ديگران را درك مى كنند و حوادث دور از لحاظ مكان و زمان را كم و بيش مى بينند و آن را يك موهبت استثنايى مى داند كه تنها افراد معدودى از آن برخوردار هستند. اين دانشمند نامى كوشيده است كه در اين بحث مطالب علمى و يقينى را از احتمالى جدا كند و در اينجا براى اين كه خوانندگان گرامى با نظريه اين دانشمند درباره الهام، بيشتر آشنا شوند خلاصه گفتار او را مى آوريم:

مى نويسد:«به يقين اكتشافات علمى تنها محصول و اثر فكر آدمى نيست، و نوابغ علاوه بر نيروى مطالعه و درك قضايا، از خصايص ديگرى چون اشراق برخوردارند. با اشراق چيزهاى را كه بر ديگران پوشيده است مى يابند و روابط مجهول بين قضايايى را كه ظاهراً با هم ارتباط ندارند مى بينند و وجود گنجينه هاى مجهول را به فراست درمى يابند، تمام مردان بزرگ از موهبت اشراق برخوردارند و بدون دليل و تحليل، آنچه را كه دانستنش اهميت دارد مى دانند، يك مدير واقعى احتياجى به محك هاى هوش و اوراق اطلاعاتى براى انتخاب مرئوسين خود ندارد. يك قاضى خوب بدون توجه به جزئيات مواد و تبصره هاى قانون، و حتى گاهى به گفته «كاردوزو» با در دست داشتن ادعانامه غلط مى تواند حكم صحيح بدهد، يك دانشمند بزرگ خود به خود به سوى راهى كه منجر به كشف تازه اى خواهد شد كشانده مى شود. اين همان كيفيتى است كه پيشتر، الهام ناميده مى شد.

دانشمندان را مى توان به دو دسته تقسيم كرد: يكى منطقى و ديگرى اشراقى، ترقى علوم، مرهون اين هر دو دسته است در علوم رياضى كه اساس و پايه كاملاً منطقى دارد، نيز اشراق سهم به سزايى دارد ميان رياضى دانان هم اشراقى مى توان يافت و هم منطقى، «هرميت و «ايرشتراس» اشراقى، «برتران» و «ريمان» منطقى، بودند. روشن بينان بدون استفاده از اعضاى حس خود، افكار ديگران را درك مى كنند و حوادث دور از لحاظ زمان و مكان را كم و بيش مى بينند و از بعضى اشياء و قضايا اطلاعات مطمئن ترى از آنچه با اعضاى حس درك مى شود مى دهند براى فرد روشن بين خواندن افكار شخصى ديگر، به اندازه توصيف چهره وى آسان است ولى كلمات «ديدن» و «حس كردن» براى بيان آنچه در شعور وى مى گذرد كافى نيست چون چيزى را نمى بيند در جايى جستجو نمى كند بلكه فقط «مى داند».

در بسيارى از موارد هنگام مرگ يا هنگام مواجه شدن با يك خطر بزرگ، بين فرد با فرد ديگر ارتباطى برقرار مى شود و كسى كه در بستر مرگ افتاده و يا قربانى حادثه اى شده است براى يك لحظه، به شكل عادى خود، به نظر يكى از دوستان نزديكش مى رسد، اغلب اين شبح خيالى، خاموش و ساكت مى ماند و گاهى نيز سخن مى گويد و مرگ خود را خبر مى دهد و نيز گاهى، روشن بين از فاصله بعيد مى تواند منظره يا شخص يا صحنه اى را ببيند و آن را با دقت ترسيم و توصيف كند و چه بسيار كسانى كه در حال عادى روشن بين نيستند ولى در طول عمر خود يكى دوبار اين قبيل ارتباطات را تجربه كرده اند.

به اين ترتيب گاهى شناسايى دنياى خارج، از راه هاى ديگرى به جز اعضاى حسى براى ما ميسر مى شود شكى نيست كه فكر مى تواند حتى از فواصل دور، دو فرد انسانى را مستقيماً با هم مربوط كند اين قضايا كه مطالعه آنها درعهده علم جديد «متاپسيشيك» است بايد همان طورى كه هست پذيرفته شود زيرا حقايقى در بردارد و جنبه اى از وجود انسانى را كه هنوز خوب شناخته نشده است معرفى مى كند و شايد بتواند علت روشن بينى فوق العاده برخى ها را براى ما روشن سازد.(17)

بنابراين ادراك حسى و تعقلى دو وسيله است براى روح انسانى كه آگاهى او را از قسمتى از جهان خارج تأمين مى كند ولى در عين حال براى روح انسان وسيله ديگرى توصيف نشدنى وجود دارد كه ارتباط او را با جهان خارج برقرار مى نمايد و نتيجه آن امور زير است كه مورد تصديق همه دانشمندان مى باشد:

1. اكتشافات علمى تنها محصول و اثر فكر آدمى نيست و نوابغ علاوه بر نيروى مطالعه و درك قضايا از نيروى الهام نيز برخوردارند.

2. روشن بينان بدون استفاده از اعضاى حسى خود افكار ديگران را درك مى كنند تا آنجا كه براى فرد روشن بين خواندن افكار شخص ديگر، به اندازه توصيف چهره وى آسان است.

3. هنگام مرگ يا پيش آمدن خطر ما بين فرد و فرد ديگر، ارتباطى برقرار مى شود و كسى كه در بستر مرگ افتاده، براى يك لحظه به شكل عادى خود به نظر يكى از دوستانش مى رسد.

4. روشن بين مى تواند از فاصله دور، منظره يا شخص يا صحنه اى را ببيند و آن را با دقت ترسيم و توصيف كند.

شهود و فلسفه بركسن

در ميان دانشمندان مغرب زمين «بركسن»(1859ـ 1941) بيش از افراد ديگر به شهود اهميت داده تا آنجا كه مخالفان مكتب وى، او را مظهر مخالفت با عقل و استدلال معرفى كرده و گروهى ديگر او را از «ايده آليستها» خوانده اند و اين نوع حق كشى ها در تاريخ علم فراوان است، او بسان ديگر دانشمندان، شهود را در مقابل حس و عقل در شمار منابع معرفت قرار داده است.

غرور بى جا

انكار الهام و آگاهى هاى غيبى، معلول غرور بى جايى است كه دامنگير جمعى از مادى هاى قرن هجدهم و نوزدهم شده بود، آنان تصور مى كردند كه همه چيز را فهميده اند و در دايره هستى براى آنان مجهولى باقى نمانده است و بر تمام پيچيدگى هاى جهان دست يافته و علل طبيعى پديده ها را كشف كرده اند و دريافته اند كه هر حادثه اى علت مادى دارد.

نتيجه يك چنين غرور علمى، اين شد كه به همه چيز بى اعتنا شده و به آنچه از پيشينيان به يادگار مانده است با ديده شك و ترديد و احياناً انكار بنگرند.

اين غرور علمى در قرن بيستم درهم شكست و يا از حرارت و شدت آن كاسته شد. كم كم بشر آگاه شد كه بسيارى از رموز خلقت هنوز در پس پرده جهل مانده و تنها اندكى از اسرار شگفت آور جهان آفرينش براى بشر فاش شده است.

مردان محقق، شخصيت هاى بارز علمى، فريب پيروزى هاى جزئى را در ميدان علم و دانش نخورده و با جرأت و جسارت به انكار آنچه كه هنوز درستى يا نادرستى آن ثابت نشده و در رديف علوم قرار نگرفته است برنمى خيزند.

دريچه هايى به جهان اسرار آميز غيب

خدا با لطف و مرحمتى كه نسبت به بندگان خود دارد، دريچه هايى را به سوى جهان غيب باز گذارده است تا همگان بدانند كه آگاهى از غيب يك امر محال و غير ممكن نيست بلكه تسلط انسان بر غيب امرى است صد در صد ممكن; كه جاى هيچ شك و ترديد در آن وجود ندارد.

1. وحى به حيوانات

كارهاى شگفت انگيز حيوانات كه در كتاب هاى جانور شناسى، به طور گسترده پيرامون آنها بحث شده است نمونه واضحى از وجود الهام در حيوانات است.

كارهاى محيرالعقول جانداران از قبيل تقسيم كار، انتخاب وظيفه، ساختن عضو مفقود و آشنايى به كليه نيازمندى هاى زندگى را نمى توان از راه تعقل و تفكر توجيه نمود زيرا بديهى است كه حيوان، فاقد دستگاه تفكر و تعقل است همچنان كه نمى توان آن ها را معلول نظم داخلى و ارگانيزم وجود خارجى جانداران دانست زيرا تركيب خواص فيزيكى و شيميايى يك موجود براى انجام امور ابتكارى و ابداعى مانند تقسيم كار، انتخاب وظيفه، تجديد ساختمان عضو مفقود و انطباق با محيط، كافى نمى باشد.

يك ماشين حساب ممكن است آن چنان منظم ساخته شود كه اعمال جمع و تفريق و ضرب و تقسيم را دقيقاً انجام دهد امّا هرگز ماشين حساب قادر به ابداع وابتكار يك قاعده رياضى نيست، يك ماشين ترجمه مى تواند دقيقاً سخنان يا نوشته يك نفر را ترجمه كند ولى هرگز نظم دقيق آن ماشين قادر به تصحيح اشتباه گوينده نمى باشد.

چون در زندگى حيوانات كارهاى ابداعى و ابتكارى بى سابقه ديده مى شود، جز اين كه آنها را معلول الهام از جهان بالا بدانيم توجيه ديگرى ندارد. قرآن مجيد چنين راه يابى را وحى مى نامد.(18)

2. روشن بينى و تله پاتى

دانشمندان مى گويند در نهاد انسان استعداد مرموزى وجود دارد كه به مدد آن مى تواند افكار ديگران را بخواند و از حوادثى كه در نقاط دوردست رخ مى دهد; با نيروى مافوق حس، آگاهى پيدا كند. مبادله افكار و احساسات از راه دور به واسطه حس مخصوص كاملاً يك امر عملى است هر چند از طريق وسايل فنى نوين از قبيل: تلويزيون، راديو، تلفن و تلگراف، افكار را مبادله مى كنند ولى دانش، براى چنين مبادله اى راه ديگرى به نام «تله پاتى» و يا حس، روشن بينى معتقد است.

فرق «تله پاتى» با روشن بينى اين است كه روشن بينى همان قدرت درك اتفاقى است از فاصله هاى دور زمانى و مكانى، آن هم بدون وسايل حسى، ولى «تله پاتى» كيفيتى است كه به وسيله آن افكار و هيجانات و احساسات از مغزى به مغز ديگر بدون وسيله حسّى منتقل مى شود و در حقيقت روشن بينى و تله پاتى دو روى يك سكه هستند و هر دو نام مناسبى مى باشند براى ديد دوم انسان، چه در خواب و چه در بيدارى.

امروز «پوگيسم» در اين زمينه به وسعت نظر بيشترى قائل شده است و زندگى را موج مى داند و براى آن امواج گيرنده و فرستنده مى شناسد و معتقد است كه امواج را همچنان كه با سيم مى توان گرفت با انديشه نيز مى توان گرفت اندشه را موجى مى شناسد كه بعد از آفريده شدن به ارتعاش مى آيد و در صورت وجود گيرنده قابل گرفتن است.

3. ارتباط با ارواح

ارتباط با ارواح به صورت هاى مختلفى انجام مى گيرد كه صورت روشن و قابل اعتماد آن اين است كه استاد ماهر اين فن شخصى را كه براى اين كار آمادگى دارد، با نگاه و تلقين خواب مى كند و روح او به سؤالات استاد پاسخ مى دهد و گاهى در اين تماس از اسرار نهفته پرده برداشته مى شود.

تماس با ارواح به صورت «علمى» از جهات گوناگون قابل مطالعه مى باشد در اين زمينه كتاب ها و رساله هاى فراوانى به وسيله دانشمندان شرق و غرب نگارش يافته و صفحات زيادى از برخى دايرة المعارف هاى علمى را به خود اختصاص داده است.

دانشمندان اين فن و كسانى كه ساليان دراز در اين راه كوشيده اند اظهار مى دارند كه نتوانسته اند با مجاهدت هاى پى گير و آزمايش هاى فراوان از روى گوشه اى از جهان مرموز و ناشناخته ارواح، پرده بردارند و كارهاى خارق عادت و حيرت انگيزى را كه به وسيله آنها انجام مى شود از نزديك مشاهده نمايند، نويسنده دايرة المعارف قرن بيستم در جلد چهارم كتاب خود، درباره روح فهرستى از دانشمندان مشهور كه به واقعيت اين علم اعتراف كرده اند را ارائه مى دهد. در اين فهرست نام چهل و هفت نفر از دانشمندان بزرگ فرانسه، انگلستان، ايتاليا، آلمان و آمريكا را ذكر مى كند.

البته بايد دانست كه ارتباط با ارواح به طور اجمال مطلبى است صحيح، ولى هرگز نمى توان گفتار هر مدعى را در اين باره پذيرفت بلكه بايد با قراين و علايم، راستگويان را از دروغگويان تميز داد.

4. الهام

گاهى ممكن است مطلبى به قلب القاء شود و انسان يك مرتبه خود را بر مطلبى واقف و آگاه ببيند به اين نوع القاء در اصطلاح، الهام مى گويند.

اين گونه الهامات به قدرى در هر زمان و مكان فراوان است كه بايد آن را در رديف حوادث معمولى قرارداد حتى منشأ بسيارى از اختراعات و اكتشافات علمى و ابتكارات و مضامين عالى شعرى همين الهام است.

قرآن مجيد نمونه اى در اين مورد نقل مى كند و مى فرمايد:

(وَأَوْحَيْنا إِلى أُمّ مُوسى أَنِ ارْضِعيهِ...).(19)

«به مادر موسى الهام كرديم كه كودك خود را شير ده».

5. خواب هاى راستين

خواب انواع و اقسامى دارد كه يك نوع آن مورد نظر ما است و آن خواب هايى است كه از يك واقعيت جدا از انديشه و ذهن، از واقعيتى محكم واستوار و پا برجا گزارش مى دهد اين نوع خواب هاى الهى است كه ما را با جهان خارج از خود مربوط مى سازد و از روى حقايقى دور از محيط ذهن و انديشه پرده برمى دارد و اين قبيل خواب ها به اندازه اى زياد است كه هرگز نمى توان آن را انكار كرد.

پيامبر گرامى اسلام درباره اين نوع خواب ها فرموده است:

«انّ الرؤيا الصادقة جزء من النبوة».(20)

«رؤياى صادق بخشى از نبوت است».

ابرآگاهى و فلاسفه اسلام

1.شيخ الرئيس ابوعلى سينا در كتاب «اشارات» در «نمط هشتم» مى گويد:

اگر عارفى از غيب خبر داد و آينده، درستى آن را ثابت كرد، او را تصديق كن و به او ايمان بياور زيرا چنين آگاهى يك رشته اسباب طبيعى دارد.

و نيز در تنبيهات اين نمط به برهان اين مطلب اشاره كرده و مى گويد:

وقتى اشتغالات روح از طريق حواس كم شد، براى روح انسان، فرصتى دست مى دهد كه خود را از قواى طبيعى خلاص كرده و به جانب قدس پرواز كند وصورت هايى را در آنجا ببيند و اين حالت گاهى در خواب و در حال بيمارى براى انسان هاى عادى نيز رخ مى دهد.

و نيز در جاى ديگر مى گويد:

اگر به تو گفتند كه فلان عارف، كارى انجام مى دهد و يا به جسمى حركت مى بخشد يا خود حركتى مى كند كه از توانايى ديگران بيرون است اين سخن را انكار مكن زيرا براى اين كار يك رشته اسباب، وجود دارد كه اگر تو نيز از آن راه وارد شوى به همان مقصد مى رسى.

و باز مى گويد:

تجربه و آزمايش به روشنى ثابت كرده است كه انسان در موقع خواب مى تواند با جهان خارج تماس بگيرد و اطلاعاتى كسب كند، اكنون چه مانعى دارد كه انسان در موقع بيدارى داراى چنين قدرتى باشد و تجربه و آزمايش نيز اين حقيقت را ثابت كرده است.(21)

2. شيخ شهاب الدين سهروردى كه در فلسفه الهى و رياضيات نفسانى كم نظير بود درباره آگاهى انسان از غيب چنين مى گويد:

هر وقت اشتغالات حواس ظاهرى كاهش يافت، در اين وقت، نفس انسان از دست قواى طبيعى رهايى جسته و بر يك رشته امور غيبى تسلط مى يابد، سپس مى گويد:

اگر انسان هاى كامل مانند پيامبران و اولياء از غيب خبرى دهند به خاطر الواحى است كه در برابر ديدگان آنها قرار مى گيرد و يا امواج و يا صداهاى دل انگيز و هولناكى است كه مى شنوند و يا صورتهايى است كه مشاهده مى كنند و با آنان سخن مى گويند. سپس از غيب خبر مى دهند.(22)

3. صدر المتألهين در تعاليق خود بر «حكمت اشراق» امكان آگاهى از غيب را به گونه اى مشروح مورد بحث قرار داده و مى گويد: نفس بر اثر اتصال با جهان عقل، و يا عالم مثال(جهان صور اشياء)، آگاهى هايى كسب مى كند سپس مطلب را با براهين عقلى روشن مى سازد.

هدف از نقل اين كلمات اين است كه روشن گردد دانشمندان و پى افكنان علوم بشرى از گذشته و حال آگاهى از غيب را براى بشر يك امر ممكن بلكه واقع شده تلقى مى كنند، جايى كه آگاهى از غيب براى بشر معمولى ممكن بلكه واقع شده باشد. بنابراين در امكان آن براى پيامبران و امامان معصوم جاى شك و ترديدى باقى نخواهد ماند.

در پايان اين بخش لازم است نكته اى را تذكر دهيم:

هدف از نقل سخنان دانشمندان ديروز و امروز اين است كه بدانيم علوم بشرى، موضوع آگاهى از غيب را، يك امر ممكن بلكه محقق، تلقى كرده است و با چنين تصديق و توصيف، نبايد در امكان آن شك و ترديد داشته باشيم.

ولى بايد توجه داشت كه آگاهى پيامبران و امامان معصوم بر غيب، از طريقى است، غير از طريق هاى عادى كه در اين بخش پيرامون آن سخن گفتيم، و اشتراك در نتيجه، گواه بر اتحاد در راه نيست.

و نيز اگر ما در اين بخش از كشف و شهود و اشراق و يا ارتباط با ارواح سخن گفتيم و به آنها استشهاد كرديم، نه به اين معنى است كه گفتار هر مدعى كشف و اشراق را بپذيريم، يا به تصديق هر مدعى ارتباط با ارواح، صحه بگذاريم، بلكه هدف تصديق اجمالى است و امّا حدود وخصوصيات آنها چيست؟ فعلاً از قلمرو بحث ما بيرون مى باشد.

3 - آگاهى پيامبران و امامان از غيب، به تعليم الهى است

آگاهى پيامبران و پيشوايان معصوم از غيب، بر دو گونه تصور مى شود:

1. بدون تعليم الهى، آگاه باشند.

2. خداى آگاه، به پيامبران تعليم كرده باشد و امامان نيز هر كدام از امام قبل، و سرانجام از پيامبربياموزندو يا خداوند از راه ديگرى به آنان تعليم دهد.

دانشمندان شيعه همگى تصريح كرده اند كه آگاهى پيامبر و امام از غيب، ذاتى نيست و به تعليم الهى مى باشد و كسانى كه علم امامان (عليهم السلام) را ذاتى و بدون تعليم الهى بدانند و تلقى كنند از «غلاة»(23) به شمار مى آيند و اصولاً اين عقيده مستلزم شرك مى باشد. در اين جا لازم است توجه خواننده عزيز را به مطلبى كه در بحث هاى آينده اين كتاب نيز سودمند است جلب كنيم:

با مراجعه به روايات وگفته هاى دانشمندان بزرگ روشن مى شود كه در زمان پيامبر گرامى (صلى الله عليه وآله وسلم) و امامان معصوم (عليهم السلام) و نيز در دوره هاى بعد، گاهى از واژه «علم غيب» علم ذاتى و بدون تعليم الهى فهميده مى شده است و از اين جهت در آيات و روايات و نيز در كلمات دانشمندان مكرراً تصريح شده است كه آگاهى پيامبر و امام از غيب، ذاتى نيست، بلكه به تعليم الهى از راه وحى و غيره و يا آموختن از پيامبر و امام قبل است.

واينك متن برخى از روايات و گفتارهاى دانشمندان:

1. بعد از پايان جنگ جمل، على (عليه السلام) در بصره خطبه اى خواند و در ضمن آن خطبه از برخى حوادث آينده خبر داد يكى از ياران آن حضرت با تعجبى فراوان، به ايشان گفت: «لقد اُعطِيت يا أمير المؤمنين علمَ الغيب!» آيا شما «علم غيب» داريد و اين جمله اشاره به اين بود كه «علم غيب» اختصاص به خدا دارد زيرا خدا است كه ذاتاً به همه چيز آگاه است.

آن گرامى در پاسخ او خنديد و گفت: «ليس هو بعلم الغيب وانّما هو تعلّم من ذى علم...».

اين كه من از حوادث آينده خبر مى دهم «علم غيب» ذاتى و بدون تعليم الهى نيست بلكه به وسيله پيامبر خد(صلى الله عليه وآله وسلم) به من تعليم شده است....(24)

2. يحيى بن عبد اللّه بن الحسن به امام هفتم(عليه السلام) گفت: فدايت شوم اينان (گروهى از مردم) عقيده دارند كه شما «علم غيب» داريد.

حضرت در پاسخ او فرمود:...نه به خدا سوگند آنچه ما مى دانيم از پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) به ما رسيده و از آن حضرت آموخته ايم، لا واللّه ما هى إلاّ وراثة عن رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم).(25)

3. شيخ بزرگوار محمد بن محمد بن نعمان مفيد (م413) مى نويسد:

كسى را مى توان به طور مطلق داراى صفت «عالم به غيب» دانست كه علم او ذاتى باشد و از كسى نياموخته باشد و علم هيچ كس جز خداوند بزرگ ذاتى نيست و از اين رو شيعه معتقد است كه نبايد درباره امامان به طور مطلق گفته شود. عالم به غيب هستند بلكه بايد توضيح داده شود كه علم آنان مستفاد از امام قبل و از پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و سرانجام به تعليم الهى است.(26)

4. مفسر عاليقدر شيعه مرحوم شيخ طبرسى (م.548) مى نويسد:

به عقيده شيعه كسى را مى توان با جمله «عالم به غيب» توصيف كرد كه همه غيب ها را بداند و علم او ذاتى باشد و هيچ كس جز خدا اين چنين نيست و امّا خبرهاى غيبى فراوانى كه دانشمندان شيعه و سنى از على(عليه السلام) و ساير امامان نقل كرده اند همه از رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) به آنان رسيده و رسول خدا نيز از خداوند آموخته است.(27)

5. رشيدالدين محمد بن شهر آشوب مازندرانى (م. 588)مى نويسد:

پيامبر و امام از غيب آگاهى دارند امّا نه به اين معنى كه علم آنان ذاتى باشد بلكه خداوند، بخشى از علم غيب را به آنان آموخته است، وعقيده به اين كه علم آنان ذاتى است و با علم خدا تفاوتى ندارد مستلزم شرك مى باشد.(28)

6. كمال الدين ابن ميثم بحرانى (م. 679)مى نويسد:

منظور از علم غيبى كه جز خدا نمى داند علم غيبى است كه بدون تعليم و آموختن باشد و «علم غيب» بدون تعليم، اختصاص به به خدا دارد و جز خدا هر كس آگاهى از غيب پيدا كند به تعليم الهى بوده است.(29)

7. ابن ابى الحديد معتزلى (م. 655) مى نويسد:

ما انكار نمى كنيم كه در ميان افراد بشر اشخاصى باشند كه از غيب خبر بدهند امّا مى گوييم آگاهى آنان از غيب، مستند به خداوند است و خداوند وسيله آگاه شدن آنان را از غيب فراهم مى آورد.(30)

8. فضل بن روزبهان دانشمند سنى كه در سده نهم و دهم مى زيسته، با همه تعصبش در كتاب «ابطال نهج الباطل» مى نويسد:

روا نيست درباره كسى گفته شود: علم غيب دارد، آرى خبر دادن از غيب به تعليم الهى جايز است و راه اين تعليم با وحى است و يا الهام، البته نزد كسى كه الهام را يكى از راه هاى آگاهى از غيب مى داند.(31)

9. علامه مرحوم شيخ محمد حسين مظفر (م.1381) مى نويسد:

علم خدا ذاتى است و علم امامان (عليهم السلام) به تعليم الهى است و هيچ كس نبايد توهم كند كه علم امامان (عليهم السلام) مانند علم خدا است پس مانعى ندارد كه بگوييم امامان ذاتاً علم غيب ندارند امّا به تعليم الهى، از غيب آگاهى دارند.(32)

10. علاّمه طباطبايى در تفسير «الميزان» مى نويسد:

خداوند ذاتاً از غيب آگاه است و هر كس جز او از غيب آگاه باشد به تعليم او خواهد بود و هر جا پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) آگاهى خود از غيب را انكار مى كند و مى گويد: علم غيب ندارم معناى آن اين است كه مستقلاً و ذاتاً عالم به غيب نيستم و هر چه مى دانم از جانب خدا به من آموخته شده است.(33)

4 - گفتار دانشمندان پيرامون آگاهى پيامبر و امام از غيب

1. شيخ مفيد (م.413) مى نويسد:

امامان (عليهم السلام) به ضماير برخى از مردم آگاه بودند و به حوادث و پيشامدها، قبل از وقوع آن آگاهى داشتند.(34)

2. و در جاى ديگر مى نويسد:

يكى از دليل هاى امامت على (عليه السلام) خبرهاى غيبى آن حضرت است كه از وقوع يك سلسله پيش آمدها و حوادث، پيش از وقوع آنها خبر داده است و پس از چندى صدق و درستى خبرهاى او روشن شده است.(35)

3. و در جاى ديگر مى نويسد:امام (عليه السلام) اگر از باطن كسى آگاه شود به تعليم الهى آگاه مى شود و تعليم الهى به امام از چند راه صورت مى گيرد آموختن از امام پيش، و امامان پيش از رسول اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) و خواب ديدن، دو راه از آن راه ها است....(36)

بنابراين اگر نويسنده اى به شيخ مفيد نسبت دهد كه آن بزرگوار منكر علم غيب امامان (عليهم السلام) است اين سخن دليل بى اطلاعى يا غرض ورزى او خواهد بود.

4. دانشمند بزرگ و عاليقدر ابوالفتح محمد بن على كراجكى(م. 449) در رساله اعتقادات مى نويسد:

از اعتقادات شيعه اين است كه پس از پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) على (عليه السلام) و يازده فزرند معصوم او امام هستند...و امامت آنها از جانب خداى تعالى تعيين شده است و خدا براى اثبات امامت آنها معجزاتى به دست آنها ظاهر ساخته و آنان را بر بسيارى از غيب ها و موضوعات و حوادث آينده آگاه نموده است.(37)

5. امين الاسلام طبرسى(م.548) مى نويسد:

همان طور كه يكى از معجزات حضرت مسيح اين بود كه از غيب خبر مى داد و مى گفت: (أُنَبِئُّكُم بِما تَأْكُلُونَ وما تَدَخِّرونَ فى بُيُوتِكُمْ)(38) ; من به شما از آنچه مى خوريد و در خانه هاتان ذخيره مى كنيد خبر مى دهم و نيز از معجزه هاى رسول گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) خبرهاى غيبى آن حضرت بود. همين طور از معجزات و دليل هاى امامت على(عليه السلام) خبرهاى غيبى او است كه همه مطابق با واقع درآمده است.(39)

6. محمد بن شهر آشوب مازندرانى در كتاب پر ارج «متشابهات القرآن» مى نويسد:

ممكن است پيامبر و امام به تعليم الهى به قسمتى از چيزهايى كه غايب است و بخشى از حوادث گذشته و آينده، آگاهى داشته باشند.(40)

7. نيز در كتاب «مناقب» بخشى از خبرهاى غيبى اميرمؤمنان على(عليه السلام) را در حدود بيست صفحه نقل مى كند و سپس مى نويسد: تمام اين ها خبرهاى غيبى است كه خداوند رسول گرامى خود را از آنها آگاه ساخته و رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) هم در پنهانى على (عليه السلام) را بر آنها آگاه كرده است.(41)

8. مفسر بزرگ، مرحوم شيخ ابوالفتوح رازى كه در سده ششم هجرى مى زيسته است; مى نويسد:

از جمله معجزات پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) نوعى اخبار غيب بود باعلام اللّه تعالى إياه; به آن كه خداى تعالى او را به وحى خبر داد تا دليل و علامت نبوت او بودى.(42)

كمال الدين ابن ميثم بحرانى (م. 679) در چند جاى شرح نهج البلاغه خود به آگاهى اميرمؤمنان على (عليه السلام) از غيب به تعليم پيامبر گرامى(صلى الله عليه وآله وسلم) تصريح كرده و در چگونگى و معنى تعليم و تعلم رسول اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) و على (عليه السلام) توضيحاتى داده است.(43)

10. ابن ابى الحديد معتزلى (م. 655) در شرح نهج البلاغه مى نويسد:

اين كه على (عليه السلام) مى گويد:«هر چه از حوادث آينده از من بپرسيد خبر خواهم داد» نه ادعاى خدايى است و نه ادعاى نبوت، بلكه منظور آن حضرت اين است كه من اين آگاهى از غيب را از پيامبر گرامى اسلام آموخته ام سپس مى نويسد:

ما على (عليه السلام) را در خبرهاى غيبى كه از او صادر شده است امتحان كرده و همه خبرهاى او را مطابق با واقع يافته ايم و واقع نمايى خبرهاى غيبى آن حضرت دليل اين است كه جمله اى كه آن حضرت فرموده است راست و درست است:فوالذى نفسى بيده لا تسألونى عن شىء فيما بينكم و بين الساعة...الا انبأتكم...; سوگند به خدايى كه جان من در اختيار اوست (از حوادث آينده خبر دارم) و از هر چه بپرسيد آگاهتان خواهم كرد.(44)

11. علامه حلّى (م.726) در كتابهايى كه پيرامون اصول عقايد نگاشته يكى از راه هاى اثبات امامت على (عليه السلام) را خبرهاى غيبى آن گرامى دانسته است.(45)

12. دانشمند بزرگ شيعه مرحوم فاضل مقدار (م.826) در كتاب «ارشاد الطالبين» تعدادى از خبرهاى غيبى على (عليه السلام) را نقل كرده و مى نويسد: خبرهاى غيبى آن حضرت بيش از آن است كه به شماره آيد و همين آگاهى آن حضرت از غيب يكى از دلائل افضليت او بر ديگران و امامت او است.

13. (46)محدث عاليقدر شيخ حرّ عاملى (م.1104) مى نويسد:

احاديثى كه مفاد آن اين است : «خداوند به پيامبر وامامان (عليهم السلام) علم گذشته و آينده را تعليم كرده است» متواتر مى باشد.(47)

14. و در جاى ديگر مى نويسد:امام به جميع زبان ها آگاه است.(48)

15. و باز مى نويسد:

پيامبر و امامان (عليهم السلام) بسيارى از غيب ها را به تعليم الهى فرا گرفته بودند... و هرگاه اراده مى كردند چيزى را بدانند مى دانستند (و از طرف خدا به آنان تعليم مى شد.).(49)

16. عالم بزرگوار سيد على قزوينى (م.1298) در حاشيه كتاب «قوانين الاُصول» مى نويسد:

از روايات مستفيض استفاده مى شود كه آگاهى امام از گذشته و حال و آينده از نشانه هاى امامت او است و مى توان گفت اين مطلب از اعتقادات و ضروريات مذهب شيعه است.(50)

17. علامه بزرگوار حاج ميرزا محمدحسن آشتيانى (م.1319)مى نويسد:

حق اين است كه امامان (عليهم السلام) از گذشته و حال و آينده آگاهى دارند و هيچ چيز از آنان پنهان نيست جز آنچه علم به آن، مختص به خداى تبارك و تعالى است.(51)

18. نگارنده رساله «علم الساعة» (م.1312) مى نويسد:

پس ماحصل مطلب كه حق مذهب است اين است كه جناب پيغمبر و ائمه (عليهم السلام) عالمند به جميع ما كان و ما يكون....(52)

19. علاّمه مرحوم شيخ محمد حسين مظفر (م.1381) مى نويسد:

اين كه مى گوييم امامان (عليهم السلام) از غيب آگاه هستند مقصود علمى است كه خداوند علام به آنان از راه الهام يا آموختن از رسول گرامى اسلام يا راه هاى ديگر مى آموزد.(53)

20. علاّمه طباطبايى در رساله «علم الامام» مى نويسد:

از اخبار كثيره اى كه از رسول اكرم وائمه هدى (عليهم السلام) رسيده است برمى آيد كه خداوند «علم ما كان وما يكون و ما هو كائن» را به رسول گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) داده و ائمه هدى (عليهم السلام) هم همان علم را از آن حضرت به ارث برده اند.(54)