علم غيب (آكاهى سوم)

آيت الله العظمي حاج شيخ جعفر سبحانى

- پى‏نوشت‏ها -


(1) - سوره انبياء، آيه73.
(2) - سوره نمل، آيه75.
(3) - الفصول المهمة، تأليف ابن صباغ مالكى، ص 24 و غيره.
(4) - نهج البلاغه عبده، خطبه 104.
(5) - نهج البلاغه، خطبه82، چاپ عبده.
(6) - نهج البلاغه، خطبه105، چاپ عبده.
(7) - سوره بقره، آيه 3. 
(8) - (فبصرك اليوم حديد)(سوره ق، آيه 22).
(9) - سوره رعد، آيه2.
(10) - فيل، آيه هاى 1و2.
(11) - سوره مريم، آيه هاى 19ـ20.
(12) - سوره هود، آيه هاى 71ـ 72.
(13) - سوره هود، آيه هاى 74ـ 76.
(14) - سوره صافات، آيه 102 و 103.
(15) - سوره قصص، آيه7.
(16) - در اصول كافى، ج1، ص 176 به اين طريق اشاره شده است.
(17) - به انسان موجود ناشناخته، ص 135ـ 137 مراجعه شود.
(18) - سوره نحل، آيه 68، مشروح اين بحث را مى توانيد در كتاب راه خداشناسى تأليف نگارنده، ص 245ـ 262 بخوانيد.
(19) - سوره قصص، آيه7.
(20) - بحارالأنوار، ج14، ص 635، چاپ قديم، اين نوع خواب ها كه به طور مستقيم با آينده سر و كار دارد، نه با گذشته، نمى تواند علت مادى داشته باشد و هرگز نمى توان پرونده اين خواب ها را درگذشته جستجو نمود. بلكه اين نوع خواب ها فاقد پرونده است و ما در كتاب راز رسالت، پيرامون اين نوع خواب ها به گونه اى سخن گفته ايم.
(21) - اشارات، ج3، ص 397 و 399 و 407 و 314.
(22) - حكمت اشراق، مقاله پنجم.
(23) - غلاة، كسانى هستند كه امامان(عليهم السلام) را از دايره بشر بودن خارج دانسته و برخى از صفاتى كه اختصاص به خدا دارد براى آنان ثابت مى دانند.
(24) - نهج البلاغه، خطبه صد و بيست و چهار، شرح نهج البلاغه ابن ميثم، ج1، ص 83ـ 85 و ج3، ص 138ـ 141.
(25) - امالى شيخ مفيد،ص 14، چاپ نجف، و نيز ذيل روايتى كه در بخش دهم، سؤال هشتم خواهيم خواند همين مطلب را تأييد مى كند: «نحن نعلم انّك تعلم علماً كثيراً ولا ننسبك إلى علم الغيب...» چند نفر از ياران امام صادق(عليه السلام) به آن حضرت مى گويند ما مى دانيم شما علم گسترده اى داريد امّا در عين حال شما را به علم غيب نسبت نمى دهيم يعنى شما را با جمله «عالم به غيب» توصيف نمى كنيم . اصول كافى، ج1، ص 257.
(26) - اوائل المقالات، ص 38، بحارالأنوار، ج26، ص 104، به نقل از كتاب «المسائل» شيخ مفيد.
(27) - مجمع البيان، ج3، ص 261، و ج5، ص 205.
(28) - متشابهات القرآن، ص 211، مضمون كلام ايشان نقل شد.
(29) - شرح نهج البلاغه ابن ميثم، ج1، ص 84 و ج3، ص 140.
(30) - شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج71 ص 427 ، چاپ 4جلدى.
(31) - دلائل الصدق مظفر، ج2، ص 343، چاپ قم.
(32) - علم الإمام، ص 7 و 47.
(33) - الميزان، ج20، ص 131ـ 132.
(34) - اوائل المقالات، ص 38، بحار الأنوار، ج26، ص 104 و ج42، ص 258.
(35) - ارشاد شيخ مفيد، ص 148، چاپ آخوندى.
(36) - الفصول المختاره، ص 80 ، چاپ سوم.
(37) - كنز الفوائد كراجكى، ص 112، چاپ سنگى.
(38) - سوره آل عمران، آيه 149.
(39) - اعلام الورى، ص 172، چاپ علميه اسلاميه.
(40) - متشابهات القرآن، ص 211.
(41) - مناقب، ج2، ص 112، چاپ نجف.
(42) - تفسير ابوالفتوح رازى، ج3، ص 268 ، چاپ 12جلدى.
(43) - شرح نهج البلاغه ابن ميثم، ج1، ص 82ـ 85، و ج2، ص 390 و ج3، ص 139ـ 141.
(44) - شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج2، ص 175، چاپ 4جلدى.
(45) - شرح تجريد، ص 219چاپ اصفهان، نهج المسترشدين، ص 70، چاپ جديد، كشف اليقين، ص 24، چاپ نجف، منهاج الكرامة، ص 80، چاپ سنگى.
(46) - ارشاد الطالبين، ص 180، چاپ بمبئى.
(47) - وسائل الشيعه، ج13، ص 92.
(48) - همان كتاب، ج12، ص 385.
(49) - اثبات الهداة، ج7، ص 441، و فصول المهمة، ص 48، چاپ سنگى.
(50) - حاشيه قوانين ص 148، البته مقصود مرحوم قزوينى از علم امام به گذشته و حال و آينده، علم او به بخشى از موضوعات و حوادث گذشته و حال و آينده است، به اصل گفتار ايشان مراجعه شود.
(51) - بحرالفوائد فى شرح الفرائد، ج2، ص 60.
(52) - رساله «علم الساعة»، ص 13، چاپ سنگى.
(53) - علم الإمام، ص 6.
(54) - رساله علم الامام عربى نسخه خطى، ص 3، در اين دو بخش كه گفتار گروهى از دانشمندان اسلامى از باب نمونه نقل شده سعى كرديم مقصود و مضمون گفته هاى آنان را بياوريم گرچه از ترجمه تحت اللفظى كلمات آنها قدرى دور باشد.
(55) - سوره آل عمران، آيه 179.
(56) - به تفسير تبيان ، ج3، ص 63 و مجمع البيان، ج2، ص 545 و تفسير ابوالفتوح رازى، ج3، ص 268 و الميزان ج4، ص 79 مراجعه شود.
(57) - سوره جن، آيه 26ـ 27.
(58) - به تفسير تبيان، ج10، ص 158 و مجمع البيان، ج10، ص 374 و ابوالفتوح رازى، ج11، ص 293 و الميزان، ج20، ص 129 مراجعه شود.
(59) - سوره تكوير، آيه 21ـ 23.
(60) - به تبيان ج10، ص 287 و مجمع البيان، ج10، ص 446، و ابوالفتوح رازى، ج12، ص 10، و الميزان، ج20، ص 329 مراجعه شود.
(61) - سوره بقره، آيه 31ـ 33.
(62) - به تفسير الميزان، ج1، ص 115ـ 122 مراجعه شود.
(63) - سوره نوح، آيه 26ـ 27.
(64) - سوره هود، آيه 36.
(65) - به تفسير الميزان، ج20، ص 110، مراجعه شود.
(66) - سوره يوسف، آيه 3ـ6.
(67) - به مجمع البيان، ج5، ص 210 مراجعه شود.
(68) - سوره يوسف، آيه 92ـ 95.
(69) - همان سوره آيه 101.
(70) - همان سوره، آيه 36ـ 44.
(71) - همان سوره، آيه 42ـ 49.
(72) - سوره هود ، آيه 64ـ 65.
(73) - سوره نمل، آيه 16.
(74) - همان سوره، آيه 18ـ19.
(75) - همان سوره، آيه 20ـ 22.
(76) - سوره آل عمران، آيه 49.
(77) - سوره صف، آيه 6.
(78) - سوره تحريم، آيه4.
(79) - سوره آل عمران، آيه 45 ـ 46.
(80) - سوره هود، آيه 69ـ 73.
(81) - سوره قصص، آيه 7.
(82) - آياتى كه به نظر بدوى علم غيب را به خدا اختصاص مى دهد و از غير خدا نفى مى كند در بخش پاسخ به سؤالات توضيح داده خواهد شد.
(83) - آياتى كه حاكى از وقوع آگاهى بشرهاى برگزيده از غيب است منحصر به اين بيست آيه نيست، بلكه آيات دگرى نيز هست كه به خاطر اختصار از بازگو كردن آنها خوددارى گرديد. مانند مذاكره حضرت موسى با همسفر خود كه در سوره كهف آيه هاى 60ـ 82 مطرح گرديده است.
(84) - گويا مقصود از «حيره» پايتخت ملوك عرب است كه در آن تاريخ تحت حكومت عجم بوده است.
(85) - لئن طالت بك حياة لتفتحن كنوز كسرى...التاج، ج3، ص 287 به نقل از بخارى و نيز به صحيح بخارى، ج4، ص 239 و 246 و 247 و صحيح مسلم ج8، ص 187 و مسند احمد، ج1، ص 210 و ج4، ص 257 وج5، ص 89 و 103 و 104 مراجعه شود.
(86) - خوارج نهروان همان گروهى بودند كه در عين اين كه ظاهراً اهل عبادت و تقدس بودند در اثر عدم آشنايى با حقيقت اسلام، با على(عليه السلام) دشمنى داشت و از اطاعت او بيرون رفتند وجنگ نهروان را به پا نمودند.
(87) - التاج، ج5، 313 ونيز به صحيح بخارى، ج4، ص 243 وج6، ص 244 و ج9، ص 21 و صحيح مسلم ج3، ص 190 و 110 و مسند احمد ج3، ص 33 و 34 و 56 و 60 و 65 و 624 و سنن ابن ماجه، ج71 ص 59ـ 62 مراجعه شود. و اين است عبارت حديث: انّ له أصحاباً يحقر أحدكم صلاته مع صلوتهم وصيامه مع صيامهم يقرؤون القرآن لا يجاوز تراقيهم يمرقون من الإسلام كما يمرق السهم من الرميتة....
(88) - كانّى بك وأنت تصلّى لربّك وقد انبعث اشقى الأوّلين والآخرين شقيق عاقر ثمود فضربك ضربة على قرنك فخضب منها لحيتك... عيون اخبار الرضا، ج1، ص 295ـ 297: امالى صدوق، ص 57ـ 58، و بحار الأنوار، ج96، ص 358 به نقل از فضائل الأشهر الثلاثة، اين كتاب چاپ نشده است.
(89) - سيره ابن هشام، ج2، ص 523ـ 524.
(90) - حوأب نام مكانى است در راه بصر. مراصد الاطلاع، ج1، ص 433.
(91) - يا حميراء كانّى بك تنبحك كلاب الحوأب تقاتلين علياً وأنت ظالمة يا حميراء إيّاك أن تكونى أنت. مستدرك حاكم نيشابورى، ج3، ص 120; مسند احمد، ج6، ص 52 و 97; عقد الفريد، ج2، ص 283.
(92) - مستدرك حاكم، ج3، ص 140، در تاريخ بغداد ، ج8، ص 340 با اين عبارت نقل شده است: قال على(عليه السلام): أمرنى رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم) بقتال الناكثين والمارقين والقاسطين.
(93) - سيره ابن هشام، ج1، ص 496ـ 497و نيز به اسدالغابه، ج4، ص 46ـ 47 و صحيح بخارى، ج1، ص 122 و صحيح مسلم، ج8، ص 186 و سنن ترمذى، ج5، ص 333 و مسند احمد، ج2، ص 161 و 164 و 206و ج3، ص 5 و 22 و 28 و 91 و ج4، ص 197 و 199 و 306 و 307 و ج6، ص 289 و 300 و 311 و 315 مراجعه شود.
(94) - تاريخ طبرى، ج3، ص 1573 و سيره حلبى، ج3، ص 278 و اين است بخشى از حديث: «دينى و سلطانى سيبلغ ملك كسرى...».
(95) - مستدرك حاكم، ج3، ص 366: «سنقاتله وأنت له ظالم».
(96) - تاريخ يعقوبى، ج2، ص 172 چاپ لبنان و نيز به مسند احمد، ج3، ص 80 مراجعه شود.
(97) - نهج البلاغه، خطبه 13.
(98) - شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج1، ص 253، چاپ بيست جلدى.
(99) - نهج البلاغه، خطبه 57.
(100) - به شرح نهج البلاغه، ج4، ص 55ـ 128مراجعه شود.
(101) - نهج البلاغه، خطبه 58.
(102) - به شرح نهج البلاغه، ج5، ص 3ـ13 مراجعه شود.
(103) - نهج البلاغه، خطبه72.
(104) - به شرح نهج البلاغه، ج6، ص 146ـ 148 مراجعه شود.
(105) - نهج البلاغه، خطبه15.
(106) - شرح نهج البلاغه، ج7، ص 276ـ 281.
(107) - نهج البلاغه، خطبه 138.
(108) - به شرح نهج البلاغه، ج9، ص 138مراجعه شود.
(109) - نهج البلاغه، خطبه176.
(110) - سوره آل عمران، آيه 49.
(111) - شرح نهج البلاغه، ج10، ص 10ـ 15.
(112) - نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 369.
(113) - نهج البلاغه، خطبه 57.
(114) - شرح نهج البلاغه ذل همان خطبه.
(115) - نهج البلاغه، خطبه 89.
(116) - به شرح نهج البلاغه، ج7، ص 57 مراجعه شود.
(117) - اثبات الهداة، ج5، ص 147 و 150 به نقل از امالى صدوق و خرائج راوندى.
(118) - همان كتاب، ج5، ص 199 به نقل از ارشاد شيخ مفيد.
(119) - همان كتاب، ج5، ص 245ـ 246 به نقل از كشف الغمه اربلى.
(120) - همان كتاب، ج5، ص 305 به نقل از مشارق الانوار.
(121) - همان كتاب، ج5، ص 336 به نقل از كافى و ارشاد مفيد و اعلام الورى طبرسى و احتجاج طبرسى.
(122) - همان كتاب، ج5، ص 508 به نقل از عيون اخبار الرضا.
(123) - همان كتاب، ج6، ص 77 به نقل از عيون اخبار الرضا.
(124) - همان كتاب، ج6، ص 181 به نقل از اكمال الدين صدوق.
(125) - همان كتاب، ج6، ص 266 به نقل از الصراط المستقيم على بن يونس بياضى عاملى.
(126) - همان كتاب، ج6، ص 323 به نقل از خرائج راوندى.
(127) - سوره جن، آيه 26 و 27.
(128) - برخى از «غلاة» بوده اند كه امامان را با خدا در علم شريك مى دانستند يعنى علم آنان را ذاتى مى پنداشتند امّا در روايات، عقيده آنان مردود شناخته شده و از آنها بيزارى جسته شده است.
(129) - مانند آيه 73 سوره انعام: (عالِمُ الغَيْبِ وَالشَّهادَةِ وَهُوَ الْحَكيمُ الْخَبير).
(130) - مانند آيه 59 سوره انعام: (وَعِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إِلاّ هُوَ).
(131) - مانند آيه 50 سوره انعام: (قُلْ لا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدى خَزائِنُ اللّهُ وَلا أَعْلَمُ الْغَيْب).
(132) - گفتار هشت نفر از دانشمندان بزرگ در اين باره در بخش سوم اين كتاب نقل شد.
(133) - نهج البلاغه، خطبه 124.
(134) - امالى مفيد، ص 14.
(135) - اثبات الهداة، ج5، ص 528 به نقل از بصائر الدرجات.
(136) - اثبات الهداة، ج5، ص 336 به نقل از كافى كلينى و احتجاج طبرسى و اعلام الورى طبرسى و ارشاد مفيد.
(137) - كافى، ج1، ص 225; مرات العقول، ج1، ص 169.
(138) - كافى، ج1، ص 222; مرات العقول، ج1، ص 168.
(139) - كافى، ج1، ص 256; مرات العقول، ج1، ص 186.
(140) - كافى، ج1، ص 263; مرات العقول، ج1، ص 190.
(141) - كافى، ج1، ص 263; مرات العقول، ج1، ص 190.
(142) - كافى، ج1، ص 224; مرات العقول، ج1، ص 168.
(143) - كافى، ج1، ص 222.
(144) - بصائر الدرجات، ص 228 ، چاپ جديد.
(145) - همان كتاب، ص 120.
(146) - همان كتاب، جزء دوم، باب بيست و يكم، چاپ سنگى.
(147) - «أليس اللّه يقول: (عالِمُ الغَيبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَداً إِلاّ مَن ارتَضى مِنْ رَسُول) فرسول اللّه عند اللّه مرتضى ونحن ورثة ذلك الرسول الذى اطلعه اللّه على ما يشاء من غيبه...».
(148) - كافى، ج1، ص 257.
(149) - بصائر الدرجات، ص 94، چاپ سنگى.
(150) - احتجاج طبرسى، ص 265، چاپ سنگى ، نجف.
(151) - كافى، ج1، ص 258; بصائر الدرجات، ص 315، چاپ جديد.
(152) - كافى، ج1، ص 258; بصائر الدرجات، ص 315.
(153) - كافى، ج1، ص 258; بصائر الدرجات، ص 315.
(154) - اثبات الهداة، ج5، ص 374 به نقل از امالى شيخ طوسى.
(155) - سوره جن، آيه 26ـ 27.
(156) - سوره آل عمران، آيه 44.
(157) - سوره هود، آيه 49.
(158) - سوره يوسف، آيه 102.
(159) - سوره جن، آيه 26 ـ27.
(160) - سوره بقره، آيه 3.
(160) - سوره هاى انعام، توبه، رعد آيه هاى 72، 94، 9.
(161) - سوره بقره، آيه 33.
(162) - سوره انعام، آيه 59.
(163) - سوره سبا، آيه 14.
(164) - بقيه آياتى را كه لفظ غيب در آنها ذكر شده است در كشف الآيات ملاحظه فرماييد.
(165) - چنانكه مى فرمايد: (حتى إذا رأوا ما يوعدون فسيعلمون من أضعف ناصراً وأقلّ عدداً * قل ان أدرى أقريب ما توعدون أم يعل له ربّى أمداً * عالم الغيب فلا يظهر...).
(166) - سوره جن، آيه 26.
(167) - سوره بقره ، آيه 195.
(168) - سوره آل عمران، آيه 154.
(169) - سيره حلبى، ج3، ص 34; بحارالانوار، ج22، ص 157.
(170) - به سوره آل عمران، آيه 49 مراجعه شود.
(171) - مناقب، ج2، ص261، چاپ قم.
(172) - وسائل الشيعه، ج18، ص 160 به نقل از كافى و تهذيب.
(173) - وسائل الشيعه، ج18، ص 344، ذيل حديث مى رساند كه امام تنها در حقوق الهى بايد به علم خود عمل كند و مرتكب گناه را حد بزند نه در حقوق مردم مانند اينكه ببيند كسى مال ديگرى را مى دزدد.
(174) - ملحقات عروه، ج2، ص 31.
(175) - وسائل الشيعه، ج18، ص 168 و به همين مضمون روايتى در مستدرك الوسائل، ج3، ص 198 به نقل از بصائر الدرجات و دعوات راوندى.
(176) - گاهى ديده مى شود كه برخى از دانشمندان براى تفهم اين معنى (فعلى بودن) علم امام لفظ «حضورى» را به كار مى برند ولى استعمال اين لفظ در اين مورد مايه اشتباه به علم حضورى است كه در فلسفه اسلامى درباره آگاهى خدا از ذات خود و مخلوقات خود و يا آگاهى انسان از ذات خويش، به كار مى رود، از اين رو چه بهتر است كه از به كار بردن اين لفظ در اينجا خوددارى شود و به جاى لفظ حضورى، لفظ فعلى به كار برده مى شود.
(177) - اصول كافى، ج1، ص 258.
(178) - اين پاسخ مخصوص مواردى است كه دليل قطعى بر آگاهى فعلى امام، در دست نباشد بنابراين موضوع نهضت و قيام حضرت حسين بن على (عليهم السلام) كه با آگاهى كامل، به سوى بستر شهادت روانه گرديد از قلمرو اين پاسخ خارج است.
(179) - در كتاب مفاهيم القرآن، ص 337 برخى از اين پاسخ ها به گونه اى وارد شده است.