علم غيب (آكاهى سوم)

آيت الله العظمي حاج شيخ جعفر سبحانى

- ۱ -


بسم الله الرحمن الرحيم

پيش گفتار

بازار آشفته تكنولوژى

دوران «رنسانس» براى غرب و غربيان، دوران تجديد حيات علمى، و عصر پى ريزى سيستم خاصى از تمدن، بود كه امروز از آن به تمدن ماشينى و دوران حاكميّت «تكنولوژى» نام مى برند.

در اين تحول علمى، شيوه بحث در تمام مسائل علمى و فلسفى بر اساس تجربه و آزمايش، و مشاهده آثار موجود يا خود آن، در آزمايشگاه، استوار گرديد، و موجوداتى كه پيشينيان به تقديس و تعظيم آنها مى پرداختند، ولى آزمايشگر در آزمايشگاه خود،اثرى از آنها نمى ديد، در بوته اجمال و اهمال، واحياناً در قلمرو انكار و شك و ترديد قرار مى گرفت.

جهان غرب با به كار بستن اين روش علمى، هر چند قله هايى از مشكلات و معضلات علوم مادى را فتح نمود، و فاصله انسان را از پديده هاى طبيعى و اسرار آن، كم كرد و تسلط او را بر ماده آسان ساخت ولى اين جهان بينى كه جهان بينى مادى نام دارد در برابر آثار مثبت خود، يك رشته آثار منفى به يادگار گذارد و بر دورى و بيگانگى بشر غربى از «متافيزيك» ، و جهان «ماوراء طبيعت» افزود، و كليسا و پدران روحانى را با مشكلات فراوانى روبرو ساخت.

در گذشته آيين مسيح كه در زادگاه خود (شرق) به خوبى شناخته نشده بود، به عنوان ارمغان شرق، به غرب منتقل گرديد، و سرانجام انسان غربى از آيين شرقى پيروى كرد، و بر اثر دورى از زادگاه اين آيين، بر ابهام و پيچيدگى آن افزود، و آيين راستين الهى به صورت افسانه جهانى درآمد و با همان وجود خيالى و افسانه اى، قرن ها بر مغزها و انديشه ها حكومت كرد، ولى تحولات اخير علمى، و پديد آمدن نظام هاى جديد، از فروغ آن كاست و انديشه هاى كليسايى را از صحنه علم و دانش طرد كرد.

جهان شرق كه يگانه افتخار آن اين است كه از آيين راستينى (اسلام )پيروى مى كند، كه اصول و معارف و تعاليم آن همگى بر طبق عقل و خرد استوار است و دانش هاى نوظهور پيوسته تعاليم آن را تأييد مى نمايد، از تأثير منفى تمدن غرب، به دور نمانده و در ميان قشرهايى، نسبت به مسائل ماوراء طبيعت شك و ترديد و احياناً نفى وانكار پديد آمد.

تأثير منفى تمدن غرب بر اين قشر، شدت و ضعف دارد. گروهى را كه از نخست درباره معارف مذهبى و اصول اعتقادى اطلاع صحيحى نداشتند، تا مرز الحاد و انكار پيش برد، و گروه ياد شده سرانجام مكتب ماترياليسم و اصالت ماده را بر مكتب متافيزيك ترجيح داده و گرايش هاى ماديگرى پيدا كردند.

تأثير ياد شده بر گروهى ديگر كه در خانواده هاى مذهبى بزرگ شده و كم و بيش از معارف و اصول اعتقادى اطلاعاتى داشتند، به گونه ديگر بود، و آنان را درباره ويژگى هاى رهبران الهى به شك و ترديد افكنده و يا به انكار مسائلى مانند: اعجاز، آگاهى سوم، تصرّف در جهان و... وا داشت.

تزلزل اين گروه درباره امتيازات پيامبران و رهبران الهى علتى جز حكومت نظام علمى غرب و گرايش به مادى گرايى در سطوح گوناگون ندارد، اين گروه هر چند براى انكار و يا ترديد خويش، علل مختلفى مى تراشند و به گمان خود از دريچه واقع گرايى سخن مى گويند، امّا اگر آنان با يك فرد روانكاو روبرو شوند، و شك و ترديد آنان به اصطلاح «اناليز» گردد، انگيزه انكار آنان جز اين نخواهد بود.

اين نظر درباره آن گروه است كه بدون پيشداورى به مسائل معنوى مى نگرند، امّاانگيزه افراد عقده اى، و غرضورز و لجوج براى انكار اين معارف، چيز ديگرى است كه فعلاً مجال بازگويى آن نيست.

از ديرباز مسائلى چند، كه همگى مربوط به شئون شخصيت هاى الهى، و دارندگان مقام والاى ولايت است، بر سر زبان ها افتاده، و در محافل مذهبى و دينى و احياناً مراكز علمى نيز مطرح مى گردد، و هر كس به گونه اى در اين مورد اظهار نظر مى كند و ما اكنون چند نمونه از اين سؤال ها را مطرح مى نماييم.

آيا ممكن است انسانى بر اثر داشتن مقام ولايت از پس پرده غيب گزارش دهد و داراى آگاهى سوم باشد؟!

آيا ممكن است انسانى بر اثر پيمودن راه عبوديت و بندگى، داراى روح و روان نيرومندى گردد كه بتواند براى اثبات پيوند خود با ماوراء طبيعت، در گوشه اى از جهان تصرف نمايد!؟

آيا ممكن است كه انسان كاملى، از ضماير و قلوب آگاه گردد، و از اعمال و انگيزه هاى آنها، مطلع شود، و در روز رستاخيز «گواه اعمال» شود؟!

آيا ممكن است كه فيض الهى (كه همان مغفرت و آمرزش است) در روز بازپسين بسان اين جهان، از طريق اسباب خاصى به بندگان لايق و شايسته برسد، و گنهكاران در چنين روزى از طريق شفاعت شخصيت هاى والايى بخشيده شده و مورد مغفرت حق قرار گيرند؟!

آيا ممكن است...؟!

اين سؤال ها و مانند آنها، در ميان گروهى كه به مسائل دينى علاقه دارند، بيشتر مطرح مى گردد و پاسخ هايى نيز به آنها داده مى شود.

براى تجزيه و تحليل اين گونه از مسائل، دو راه بيش وجود ندارد.

الف. با مراجعه به كتاب آسمانى و سخنان پيشوايان معصوم، مى توان به اين گونه پرسش ها پاسخ گفت، و شيوه دانشمندان اسلامى در اعصار گذشته در اين سنخ از مسائل همين بوده است بالأخص كه كفه قرآنى و حديثى اين پرسش ها بر جنبه هاى عقلى و استدلالى و فلسفى آن مى چربد مى كند، و دانشمندان عقايد و مذاهب، مسائل مربوط به ولايت الهى را در كتاب هاى خود با الهام از قرآن و سنت پيامبر و سخنان پيشوايان معصوم، تجزيه و تحليل كرده و نظرهاى خود را بيان كرده اند. و اين مسائل ياد شده را تحت عناوين «علم غيب»، «ولايت بر تصرف»، «آگاهان از ضماير» و «شهيدان اعمال» طرح و بررسى نموده اند.

ب. راه ديگر براى روشن شدن پاسخ اين گونه پرسش ها اين است كه علاوه بر الهام از كتاب و سنت، مبانى علمى و فلسفى مسائل را تا آنجا كه خرد بشر پيش رفته، و علوم طبيعى آن را ثابت كرده است، تشريح گردد تا تشنگى جوانان علاقمند را در حدود امكان فرو نشاند و دست غرضورزان و مقلدان و سرسپردگان را از حريم عقايد پاك جوانان، كوتاه سازد.

نگارنده روى احساس وظيفه، پيرامون پرسش هاى پيش، رساله هايى نوشته و منتشر ساخته است، و در تنظيم پاسخ ها كوشش نموده است كه راه دوم را بپيمايد و دلايل عقلى و نقلى موضوع را كنار هم قرار داده و خواننده را به مقصد برساند.

در اين كتاب كه موضوع آن «علم غيب» است و به نام «آگاهى سوم» منتشر مى گردد، سعى شده است از افكار بلند فلاسفه اسلام و داورى هاى دانشمندان علوم طبيعى، كمك گرفته شود و موضوع از دريچه ها و ابعاد گوناگون مورد مطالعه قرار گيرد. در اين كتاب با تمام فشرده گويى پيرامون موضوعات زير بحث و گفتگو شده است:

1. با حقيقت غيب آشنا شويم.

2. بشر و امكان آگاهى از غيب.

3. آگاهى پيشوايان ما از غيب، از جانب خداست.

4. گفتار دانشمندان پيرامون آگاهى پيامبر و امام، از غيب.

5. كتاب هايى كه پيرامون علم پيشوايان به غيب، نگاشته شده است.

6. قرآن و مسأله آگاهى سوم.

7. خبرهاى غيبى پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم).

8. نهج البلاغه و خبرهاى غيبى على(عليه السلام).

9. نمونه هايى از خبرهاى غيبى ديگر پيشوايان (عليهم السلام) .

10. پاسخ پرسش هاى دهگانه پيرامون آگاهى سوم.

11. اگر پيشوايان آگاهند، چرا هدف تير بلا قرار مى گيرند.

12. امام در زندگى عادى، از علم غيب استفاده نمى كند.

ولىّ متصرف و آگاه از غيب

قرآن مجيد در سوره كهف در آيه هاى 64ـ 82 يكى از اولياء الهى را معرفى مى كند كه داراى عالى ترين مقام ولايت بود، و اين يادآورى براى اين منظور است كه از بررسى حالات و مقامات او، به مقامات ديگر اولياى الهى، پى ببريم.

اين ولى الهى كه صفات او در قرآن وارد شده، و نام او به ميان نيامده است، بر اثر پيمودن طريق عبوديت و بندگى به مقامى رسيد كه معلم و آموزگار شخصيت والامقامى مانند حضرت موسى بن عمران گرديد. وى در مصاحبت اين ولى، امورى را از او مشاهده نمود كه مايه تعجب و شگفتى او گرديد.

وى بر اثر داشتن مقام ولايت سه عمل شگفت انگيز را انجام داد كه هرگز، با موازين عادى قابل تفسير نيست.

1. كشتى اى را كه متعلق به بينوايان بود، و احتمال فراوانى داشت كه به دست يك فرمانرواى غارتگر بيفتد سوراخ كرد تا از اين اتفاق جلوگيرى كند.

2. جوانى را كشت زيرا مى دانست كه اگر اين جوان بزرگ شود، پدر و مادر پاك و صالح خود را به آلودگى خواهد كشيد.

3. ديوارى را كه در حال فرو ريختن بود به پا داشت زيرا مى دانست كه زير اين ديوار گنجى است كه به دو يتيم تعلق دارد اين كار را كرد تا گنج براى مدتى زير ديوار مستور و پنهان بماند تا هنگامى كه آن دو يتيم به حدّ رشد رسيدند گنج خود را استخراج كنند.

اين ولى الهى به عنوان الگو، بيانگر مقام و موقعيت ونحوه اعمال و تصرف هاى ديگر اولياء الهى، در قرآن معرّفى شده است. شما از عمليات شگفت آور اين ولى مطالب زير را مى توانيد استخراج كنيد كه مى تواند پاسخ گوى بسيارى از پرسش ها باشد:

1. در جامعه بشرى اوليايى پيدا مى شوند كه به طور ناشناس زندگى مى كنند و مردم عادى آنان را نمى شناسند. گاهى آنچنان ناشناس زندگى مى نمايند كه حتى پيامبر زمان مانند موسى بن عمران آنان را بدون معرفى نمى تواند بشناسد.

2. اين ولى الهى به حكم آيه(وَجَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا)(1) پيوسته به وظيفه هدايت خود مشغول بوده، چيزى كه هست به جاى جامعه سازى به فردسازى پرداخته است.

در ضمن مى رساند كه ولى زمان، گاهى دعوت عمومى دارد و گاهى دعوت خصوصى، گاهى از طريق جامعه سازى و هدايت عموم، انجام وظيفه مى كند و احياناً از طريق فرد سازى و هدايت آحاد، به وظيفه خطير خود قيام مى نمايد زيرا هرگز لازم نيست اولياء الهى همه وقت آشكارا به هدايت عمومى اشتغال ورزند، بلكه در امر هدايت تابع امر الهى بوده و در نحوه رهبرى از او الهام مى گيرند چنان كه مى فرمايد:(يَهْدُونَ بِأَمْرِنا).

3. اولياء الهى مرزهاى زمان و مكان را به اذن الهى درهم شكسته و آينده را با ديده دل مشاهده مى كنند چنان كه اين ولى از آينده كودك و پدر و مادر او آگاه گرديد.

4. اولياء الهى از قلوب و ضماير آگاه هستند چنان كه اين ولى خدا از تصميم فرمانرواى غارتگر آگاه گرديد. آن هم در لحظه اى كه كشتيبان و سرنشينان آن آگاهى نداشتند.

5. اولياء الهى تصرفاتى در نفوس و اموال مردم انجام مى دهند كه ديدگان عادى عمل آنان را مشاهده نمى كنند، همچنان كه اين ولى،كشتى را در برابر ديدگان كشتيبان، سوراخ كرد، و كودك را در برابر انظار مردم كشت در حالى كه مردم عمل او را نديدند تنها اثر عمل او را مشاهده كردند.

6. اولياء الهى در روى زمين، طبق مصالح افراد، تصرفاتى دارند و آن چنان نيست كه امامت و پيشوايى آنان براى مردم سودى نداشته باشد و هر امام و ولى غايبى، از اين طريق فيض خود را به امت مى رساند.

از اين بيان فشرده مى توان به مقام والاى ولايت پى برد و كسانى كه منطق قرآن را پذيرفته اند به بهترين وجه مى توانند از انتقادات و اشكالات كودكانه پاسخ بگويند.

ما از خداوند بزرگ خواهانيم كه ما را پيوسته مشمول الطاف بيكران خود قرار داده و پيوند معنوى ما را با اولياء خود استوارتر بفرمايد.

قم ـ حوزه علميه

جعفر سبحانى

هفدهم ربيع الأوّل 1397هجرى قمرى

هفدهم اسفند 1355هجرى شمسى

1. با حقيقت غيب آشنا شويم!

1. غيب در مقابل شهادت است.

2. همه چيزها در برابر خدا حاضر است و مقياس در تقسيم موجود، به حاضر و غائب، حواس نارساى بشر است.

3. اقسام و اصول سه گانه غيب.

4. طرق و راه هاى آگاهى از غيب.

5. پيش بينى هاى كارشناسان امور سياسى و اقتصادى آگاهى از غيب نيست.

***

از بررسى موارد استعمال لفظ «غيب» اين حقيقت به دست مى آيد كه مقصود از «غيب» همان امور پنهان از حس بشر است يعنى امورى كه از قلمرو ابزار آگاهى هاى عادى او بيرون مى باشد. مثلاً هنگامى كه آفتاب از ديدگان انسان مستور و پنهان مى گردد، مى گويند: «غابت الشمس»; آفتاب پنهان گرديد.

قرآن چيزهايى را كه از قلمرو حس بشر بيرون باشد«غائبة» مى گويد، آن جا كه مى فرمايد:

(وَما مِنْ غائِبَة فِى السَّماءِ وَ الأَرْضِ إِلاّ فى كِتاب مُبين).(2)

«هيچ امر پنهانى در آسمان و زمين نيست، مگر آن كه در كتاب مبين مضبوط مى باشد».

قرآن در آيات متعددى، خدا را با صفت «عالم الغيب والشهادة» توصيف مى كند، مقصود اين است كه علم او بر آنچه كه از قلمرو حس بشر خارج است، يا در قلمرو حواس او قرار دارد، محيط و مسلط مى باشد و او از آنچه كه از شما غايب يا بر شما محسوس است آگاه مى باشد.

از اين بيان مى توان دو مطلب را نتيجه گرفت.

1. در زبان عرب نقطه مقابل «غيب»، لفظ «شهادت» است و لذا قرآن خدا را به «عالم الغيب والشهادة» توصيف مى نمايد.

پيامبر گرامى پس از پيام تاريخى خود در سرزمين غدير فرمود:

«ألا فليبلغن الشاهد الغائب».(3)

«حاضران به غايبان برسانند».

امير مؤمنان در نكوهش گروهى از ياران خود چنين فرمود:

«مالي أراكم أشباحاً بلا أرواح... وايقاظاً نُوَّماً وشهوداً غُيَّباً».(4)

«چرا شما را جسم هاى بدون روان، بيدارهايى مانند خفتگان و حاضرانى، بسان غايبان، مى بينم؟».

2. ملاك در تقسيم اشياء، به غايب و حاضر، پنهان و آشكار، علم محدود انسان است، از آن جا كه برخى از اشياء در محيط حس و علم او قرار دارند، و برخى ديگر از قلمرو احساس و ابزار ارتباط او با خارج، بيرون مى باشند، اشياء و حوادث در نظر او به دو نوع تقسيم شده اند. برخى حاضر و برخى ديگر غايب و پيرو همين تقسيم، آگاهى او نيز بر دو نوع منقسم گرديده است: آگاهى از غيب، و آگاهى از شهادت و محور تمام اين تقسيم ها علم محدود و ابزار نارساى ادراكى انسان است.

اگر اين جهت را ناديده بگيريم و موجودات را با علم محيط خدا بسنجيم، علمى كه تمام موجودات جهان از ريز و درشت، زمينى و آسمانى در پيشگاه او حاضر است، اين تقسيم مفهوم درستى نخواهد داشت. نه موجودى خواهيم داشت كه از وجود و قلمرو علم او خارج باشد، نه آگاهى خواهيم داشت كه نام آن را آگاهى از غيب بگذاريم، بلكه تمام ذرات جهان، در برابر ذات او حاضر بوده و علم و آگاهى او شهود مطلق خواهد بود. اگر اميرمؤمنان خدا را با صفت «عالم السرائر و الضمائر» توصيف مى كند، و مى فرمايد:

«قد علم السرائر وخبر الضمائر له الاحاطة بكلّ شىء و الغلبة لكلّ شىء».(5)

«خدا، از ضماير و افكار درونى انسان آگاه است، بر همه چيز احاطه دارد، و بر همه چيز چيره است».

اين تقسيم برپايه آگاهى محدود انسان و از نقطه نظر اوست، و اگر ملاك در تقسيم، علم الهى باشد همه چيز براى او ظاهر و آشكار مى باشد از اين جهت امام در يكى از خطبه هاى خويش خدا را چنين توصيف مى كند:

«كلّ سرّ عندك علانية، وكلّ غيب عندك شهادة».(6)

«هر رازى پيش تو آشكار و هر پنهانى نزد تو، حاضر است».

با اقسام غيب آشنا شويم

مهمترين منابع آگاهى از غيب را مى توان در سه قسم خلاصه نمود:

1. موجوداتى كه از افق حس بشر بيرون بودن، و هيچ گاه در قلمرو حس او قرار نمى گيرد. مانند ذات پروردگار جهان و حقيقت اسماء و صفات وى، و جنود غيبى خدا يعنى فرشتگان و شيوه كار آنان مانند تدبير عالم خلقت، و جهان ارواح و جن و عالم برزخ و فرازهاى مختلف آن، و رستاخيز و مواقف گوناگون آن و....

حقايق اين موجودات و كيفيات و خصوصيات آنها از افق حس و ادراك انسان بيرون بوده، و هيچ گاه بشر از حقيقت و خصوصيات كمى و كيفى آنها، آگاه نخواهد گشت، و در برابر آنها وظيفه اى جز ايمان به وجود آنها ندارد و اگر قرآن يكى از صفات افراد پرهيزگار را ايمان به غيب مى شمارد، مقصود، ايمان به اين گونه از غيب ها است آنجا كه مى فرمايد:

(الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ).(7)

«كسانى كه به غيب ايمان دارند».

انسان فقط در يك صورت مى تواند از حقيقت برخى از موجودات غيبى آگاه گردد، مثلاً فرشتگان و مواقف برزخ و عرصات محشر و نعيم هاى بهشتى و عذاب هاى دوزخى از نزديك مشاهده كند، و آن وقتى است كه ظرف زندگى را دگرگون سازد، و گام در عالم غيب بگذارد و به تعبير قرآن، ديده او تيزبين گردد.(8)

2.مكتشفات علمى بشر مانند قوانينى كه بر پهنه هستى حكومت مى كنند و موجوداتى كه قرن ها از افق حس او بيرون بوده اند.

مثلاً روزگارى بشر از قانون جاذبه و قانون گريز از مركز آگاه نبود و نمى دانست كه كاخ بى ستون منظومه شمسى، و تمام كهكشان ها و سحابى ها بر اساس اين دو قانون استوار است، از اين جهت اين دو قانون و قوانين ديگرى كه بشر بعدها كشف كرد همگى از اقسام «مغيبات» بودند.

قرآن از اين قوانين خبر داده و فرموده است:

(اللّهُ الَّذِى رَفَعَ السَّمواتِ بِغَيْرِ عَمَد تَرَونَها).(9)

«خدايى كه زمين و آسمان ها را بدون ستونى كه ديده شود برافراشت».

اين نوع گزارش، خبر از غيب است و گزارش چنين قوانين مستور بر انسان هاى آن روز، خود يكى از جهات اعجاز قرآن به شمار مى رود.

روزگارى بشر از وجود سلول و ميكرب و ملكول و اتم و جهان هاى دور از حس مانند كهكشان ها و سحابى ها و كيفيت آنها، آگاه نبود.

و اگر در قرآن و يا در سخنان پيشوايان معصوم، مطالبى در اين مورد مى رسيد همگى يك نوع اخبار از غيب به شمار مى رفت، ولى پس از آن كه بشر از طريق تجربه آزمايش، و با اختراع ميكروسكوپ و تلسكوپ، بر اين قوانين خارج از حس و يا موجودات دور از قلمرو احساس دست يافت، همه آنها از جهان غيب گام فراتر نهاده و در حوزه علوم و دانش هاى حسى بشر قرار مى گرفتند و آنچه كه تاكنون بشر كشف نكرده و قوانينى كه بر آنها دست نيافته و موجوداتى را كه با ديدگان مسلح خود نديده است، همچنان در شماره موجودات غيبى باقى مانده اند تا روزى كه بشر به اراده خداوند بزرگ بتواند پرده از روى آنها نيز بردارد.

3. حوادث غيبى كه در گذشته اتفاق افتاده و يا در آينده رخ خواهد داد.

فرض كنيد در خانه كسى، حادثه اى رخ داد و او شاهد آن بود، آگاهى چنين فردى، آگاهى از امر محسوس بوده و آگاهى از غيب نبود و اگر همان شخص همان حادثه را براى ديگران كه در آن محل نبودند، بازگو كند گزارش از غيب نداده است.

ولى اگر كسى بدون آن كه همان حادثه را ببيند و يا از كسى بشنود، و يا از طريق كتاب و روزنامه و ديگر وسايل ارتباط جمعى، از آن آگاه گردد و يا از قراينى آن را حدس بزند ناگهان به طور يقين از وجود حادثه اى ما را مطلع سازد، يك چنين گزارش، خبر از غيب خواهد بود.

بنابراين گزارش هاى قرآن راجع به امت هاى پيشين به وسيله پيامبرى كه نه درس خوانده و نه اين مطالب را از فردى شنيده است، خبر از غيب مى باشد، چيزى كه هست اين گونه خبرهاى غيبى از طريق وحى قرآن براى او رسيده است ولى در عين حال ممكن است پيامبر برخى از حوادث گذشته را از طريق وحى قرآن آگاه نگردد و در اختيار امت بگذارد و اين قسمت همان حوادث غيبى مربوط به امت هاى پيشين است كه در سنت و اخبار وارد شده است.

در اين گونه گزارش هاى غيبى گزارش از آينده نيز بسان گزارش از گذشته آگاهى از غيب خواهد بود .

***

پيش بينى است نه علم غيب

يگانه شرط خبر از آينده اين است كه گزارش به يك رشته قراين مستند نباشد و گرنه چنين گزارشى، خبر غيبى نبوده بلكه نتيجه مستقيم فكر و مغز زاياى او خواهد بود.

برخى بر اساس يك رشته اطلاعات كه از وضع دولت ها و ملت ها دارند، اوضاع آينده جهان را از نظر درگيرى و جنگ، و يا صلح و مسالمت، پيش بينى كرده، و اخبارى را منتشر مى سازند، چنين گزارش هاى مستند به قراين و اطلاعات و تماس هاى ديپلماتيك، گزارش از غيب نيست بلكه تمام گزارش هاى آنان، يك رشته نتيجه گيرى از اطلاعاتى است كه درباره اوضاع جهان دارند.

اگر اين اطلاعات سازنده از دست آنان گرفته شود،بزرگ ترين ديپلمات جهان، با يك فرد عادى تفاوتى نخواهد داشت، و چون اين آگاهى يك نوع نتيجه گيرى از اطلاعات پيشين است نه القاء از جهان بالا، از اين جهت گاهى، نظرات و گفته هاى آنان نادرست از آب در مى آيد.

كارشناسان امور اقتصادى و دارايى و كشاورزى، بر اثر سوابق طولانى در رشته هاى اختصاصى خود، به ضميمه كسب اطلاعات دقيق، آينده را پيش بينى مى كنند و مرور زمان صدق و درستى نظر آنان را ثابت مى كند، در صورتى كه نام هيچ كدام از اينها را نمى توان معرفت سوم و يا آگاهى از غيب ناميد، زيرا همه اين گزارش ها، مقدمات فكرى و ريشه هاى حسى دارد، و هر فردى از اين راه وارد شود به نتيجه مطلوب مى رسد.

آگاهى از غيب بايد از تمام اين قراين و مبادى، پيراسته باشد. آگاهى باشد كه از طريق اسباب عادى و مجارى علمى به دست نيايد.

از باب نمونه پيامبر اسلام از طريق وحى قرآنى، از پيروزى مجدد روميان بر پارسيان در مدت محدودى به طور قطع و يقين گزارش داد و فرمود:

(و َهُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلبُونَ فى بِضعِ سِنينَ); آنان پس از شكست، مجدداً پيروز مى گردند آن هم در مدت بسيار كم به مدت سه تا نه سال(بضع سنين) براى گزارش پيامبر مستندى جز وحى الهى نبود، و هرگز اين آگاهى را از مجارى و اسباب عادى مانند موازنه قدرت هاى نظامى دو ملت، بررسى روحيه سربازان و افسران و... به دست نياورده بود. وى در محيط حجاز، بريده از جهان خارج، با نبودن وسايل ارتباط جمعى، و يا تبادل اطلاعات نظامى و سياسى، يك چنين گزارشى را در اختيار جامعه نهاد و لذا اين گونه خبرهاى غيبى يكى از جهات اعجاز اين كتب جاويدان به شمار مى رود.

روى اين اساس، گزارش هاى منجمان و ستاره شناسان و اداره هواشناسى كشورها و منطقه ها همه و همه از قلمرو بحث ما بيرون است، زيرا آنان تمام نتايج و گزارش هاى خود را از يك رشته تجارب علمى و كسب اطلاعات و تبادل نظرها به دست مى آورند، و اين در به روى تمام افرادى كه بخواهند وارد شوند، مفتوح و باز است.

علل معرفت سوم

علم غيب كه بايد آن را «معرفت سوم» و يا آگاهى سوم ناميد بدون علت نيست و هرگز چنين آگاهى از قانون علت و معلول، مستثنى و بيرون نمى باشد و اصولاً نبايد چنين انديشه اى را به مغز راه داد، زيرا قانون عليت و معلوليت استثنا بردار نيست.

شايان توجه اين كه چنين آگاهى علت عادى و طبيعى ندارد بلكه از مجراى علل غير عادى و غير طبيعى وارد ذهن فرد آگاه مى گردد اينك به برخى از طرق و علل غير طبيعى اين نوع آگاهى، اشاره مى كنيم:

1. وحى مستقيم الهى به اين معنى كه لفظ و معنى هر دو از جانب خدا در اختيار پيامبر گذارده مى شود و برخى از خبرهاى غيبى قرآن اعم از حوادث گذشته و آينده، و معارف مربوط به خدا و اسما و صفات و اوضاع جهان برزخ و معاد همگى از اين قبيل است يعنى غيبى است كه لفظ و معنى هر دو از جانب خدا مى باشد.

و اين مطالب در صورتى روشن مى گردد كه بدانيم خود وحى مطلقاً يكى از مغيْبات است كه تنها در اختيار پيامبران قرار دارد ولى اگر موضوع چيزهايى تشكيل دهد كه خود از قلمرو علوم عادى و مجارى طبيعى بيرون باشد، در اين موقع غيب مؤكد خواهد بود و به اصطلاح رياضى دانان غيب به توان 2 خواهد بود، از يك طرف خود وحى يك نوع آگاهى از غيب است كه از افق حس ما بيرون مى باشد، از طرف ديگر، مطالبى كه وحى شده نيز گزارش از امور پنهان از حس مى باشد براى تفكيك غيب نخست از غيب دوم به مثال زير توجه فرماييد:

مثلاً قرآن در يك جا مى فرمايد:

(اَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعلَ رَبُّكَ بِأَصحابِ الْفِيلِ * أَلَمْ يَجْعَلْ كَيْدَهُمْ فِى تَضليل).(10)

« آيا نديدى كه خداى تو به سپاه پيل چه كرد، مگر نيرنگ آنان را قرين گمراهى نساخت؟».

اين گونه آيات از اين نظر غيب است كه پيامبر بدون ابزار عادى توانست چنين الفاظ و معانى را از مقام ربوبى بگيرد ولى هرگز از نظر مضمون، گزارش از غيب نيست و از روى يك امر پنهان، پرده برنداشته است، زيرا مردم حجاز از وضع سپاه پيل آگاه بودند حتى در روز نزول اين آيات گروهى بودند كه حادثه نابودى سپاه پيل را با ديدگان خود ديده بودند. ولى در آيه مربوط به پيروزى مجدد روم، علاوه بر اين قسمت، غيب ديگرى نيز در كار است و آن اين كه قرآن از امرى پوشيده بر مردم، پرده برداشته و جريانى را كه در آينده رخ خواهد داد، به اطلاع مردم رسانيده است.

2.وحى به وسيله فرشته: گاهى فرشته اى به صورت انسان متمثل مى گردد و پيامبران و اولياء الهى را از يك رشته امور پنهان از حس، مطلع مى سازد مانند:

از باب نمونه:

الف: مريم از مذاكره فرشته كه به صورت انسانى براى او متمثل گرديده بود، آگاه شد كه فرزندى خواهد داشت كه داراى صفات خاصى مى باشد.(11)

ب: ابراهيم و همسرش از گفتگوى فرشتگانى كه در مسير خود براى نابود كردن قوم لوط، در منزل او فرود آمده بودند آگاه شدند كه خداوند، در دوران كهولت و پيرى به آنها فرزندى عطا خواهد نمود.

ج: خا(12)ندان ابراهيم از ناحيه فرشتگان كه به صورت انسانى مجسم شده بودند، آگاه شدند كه در همان نيمه شب قوم لوط، نابود خواهند شد، و همسر لوط نيز از نابوده شدگان خواهد بود.(13)

اين نوع آگاهى ها، كه از طريق تمثل فرشتگان و گزارش آنان در اختيار اولياى الهى قرار مى گيرد، نمونه اى از آگاهى از غيب است كه افراد عادى از آن بهره اى ندارند.

3. رؤياى صادق يا خواب هاى راستين يكى ديگر از وسايل آگاهى از غيب است و نمونه هاى آن را در آينده خواهيد خواند.

مثلاً ابراهيم از طريق رؤيا آگاه شد كه از جانب خدا مأمور است كه فرزند خود اسماعيل را ذبح كند و آن چنان به صحت خواب خود ايمان داشت كه مقدمات آن را فراهم ساخت.(14)

حضرت يعقوب و يوسف از طريق علم به تعبير خواب، حوادثى را پيش بينى مى كردند و از امور پنهان از حس، گزارش مى دادند و مشروح اين قسمت را در آينده خواهيد خواند از اين راه محققان اسلامى يكى از طرق وحى را رؤياهاى صادق و خواب راستين پيامبران مى دانند.

4. القاء روح

گاهى يك رشته حقايق و امور پنهان از حس بر ضمير القاء مى گردد. ناگهان فضاى روح، آن چنان روشن مى گردد كه يقين پيدا مى كند كه آنچه را دريافت نموده است صحيح و پا برجاست.

مادر موسى نگران سرنوشت فرزند دلبند خود بود كه ناگهان به او الهام شد او را در ميان جعبه اى بگذارد و آن را به روى آب هاى نيل روانه سازد در سرنوشت او نينديشد زيرا (إنّا رادُّوهُ إِلَيكَ وَجاعِلُوهُ مِنَ الْمُرسَلينَ).(15)

بندگان برگزيده خداوند كه داراى روح پاك و بى آلايشى هستند و از تقوا و پرهيزگارى سهم وافرى دارند گاهى مشمول چنين الطاف الهى مى شوند و ما در طول زندگى خود نمونه هايى از اين افراد را ديده و چيزهايى از آنان شنيده ايم. انسان عارف به مقام بندگان خداوند در امكان چنين الطاف و مرحمت هايى شك و ترديد ندارد.

اين ها طرق و راه هايى است كه پيامبران و پيشوايان معصوم و بندگان متقى و پرهيزگار را از امور پنهان از حس آگاه مى سازد.

برخى از اين طرق مخصوص حاملان وحى و پيامبران الهى است و برخى ديگر از عموميت نسبى برخوردار است.(16)

در پايان نكته اى يادآور مى شويم و آن اين كه:

موضوع بحث در اين بررسى آگاهى پيامبران از طريق نخست نيست، يعنى نمى خواهيم ثابت كنيم كه به پيامبران وحى مى شود كه خود تنها يك نوع اطلاع از غيب است و نمى خواهيم بگوييم كه پيامبر اسلام مثلاً از طريق وحى قرآنى از يك رشته امور پنهان از غيب آگاه مى گردد همچنان كه از طريق وحى قرآنى از پيروزى مجدد روميان آگاه شد زيرا يك چنين آگاهى از غيب در ميان دينداران جهان منكرى ندارد كه درباره آن، بحث و گفتگو كنيم.

آنچه موضوع بحث ما را تشكيل مى دهد اين است كه پيامبران و اولياء الهى از طرقى كه به مهمترين منابع آنها اشاره شده، از يك رشته امور پنهان از حس آگاه مى گردند و آنها را در اختيار امت مى گذارند و از اين طريق، ارتباط خود را با جهان غيب ثابت مى نمايند.

اگر چنين گزارش ها با ادعاى رهبرى و جانشينى از پيامبر اسلام، قرين و همراه گردد مى تواند كمك مؤثرى به حقانيت ادعا بنمايد و از اين جهت گروهى از علما و دانشمندان محقق اسلام، آگاهى امام از غيب را، نشانه فضيلت و برترى و يا گواه بر حقانيت ادعاى او در موضوع امامت مى دانند.