شرح و تفسير دعای مكارم الاخلاق
(جلد ۲)

محقق دانشمند مرحوم حجت الاسلام و المسلمين آقاى محمد تقى فلسفى

- ۱۹ -


هدايت عبارت از دلالت و راهنمايى آميخته به لطف است و از همين باب است مسئله هديه از اين نظر كه آن حاوى لطف و عنايت است . اگر گفته شود چگونه هدايت را دلالت به لطف خوانده اى با آنكه خداوند اين كلمه را در زمينه عذاب جهنم به كار برده و فرموده است : جهنمى را به دوزخ هدايت نماييد در پاسخ گفته مى شود: استعمال كلمه هدايت در مورد دوزخيان بر سبيل تحكم و به عنوان شدت غضب و مبالغه در معنى است ، از قبيل اينكه گفته مى شود: مردمان گناهكار را به عذاب دردناك بشارت ده با آنكه مى دانيم بشارت در مورد خبرهايى است كه موجب مسرت و شادمانى مى گردد، همان طور كه كلمه هدايت از شدت غضب به كار برده شده ، كلمه بشارت نيز در مورد جهنميان از نظر شدت غضب به كار برده شده است .
براى آنكه هدايت بارى تعالى شامل حال انسان شود و آدمى مشمول رحمت و فيض بارى تعالى گردد لازم است خود را با شرايط هدايت منطبق كند و مقدمات آن را در وجود خود ايجاد نمايد تا بتواند از لطف الهى بهره مند گردد. اولين شرطى را كه بايد طالب هدايت در خود ايجاد نمايد آن است كه در باطن جدا خواستار هدايت باشد و بخواهد از ضلالت و گمراهى رهايى يابد زيرا اگر خواستار جدى نباشد به هدايت نمى رسد، مثلا درمان بيمار، اول شرطش اين است كه بيمار جدا خواستار درمان باشد و هر راهى كه براى نيل به هدف مى بيند در آن قدم بگذارد، يا يك انسانى كه مى خواهد عالم شود اول بايد جدا علاقه مند به تحصيل علم و نيل به كمال باشد و در مقابل جهل ، بى تفاوت نباشد. اگر با اراده جدى ، مريض به دنبال درمان برود و محصل ، دنبال علم برود موفق مى شود، انسانى هم كه آرزومند است لطف راهنمايى خداوند به او برسد بايد اراده جدى داشته باشد و بخواهد حتما از نعمت هدايت برخوردار گردد. مريضى كه طالب درمان است و محصلى كه خواهش علم دارد بايد براى رسيدن به هدفهاى خود مجاهده و كوشش كنند و حد اعلاى سعى و عمل را به كار بندند تا موفق گردند.
آنانكه خواهان هدايت و طالب سعادت و رستگارى هستند بايد همت گمارند و براى نيل به هدايت بارى تعالى مجاهده كنند و سعى و عمل لازم را به كار بندند تا موفق شوند. قرآن شريف در اين باره فرموده :
و الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا و ان الله لمع المحسنين .(556)
كسانى كه در راه ما مجاهده مى كنند و سعى و عمل خود را به شايستگى اعمال مى نمايند ما آنها را هدايت مى نماييم كه خداوند سبحان با محسنين و نيكوكاران است .
اولين مجاهده اى كه در هدايت الهى را به روى انسان مى گشايد و زمينه سعادت آدمى را فراهم مى آورد به كار بردن عقل و استفاده كردن از نيروى خرد است . حضرت موسى بن جعفر عليهما السلام به هشام فرموده :
ان الله تبارك و تعالى بشر اهل العقل و الفهم فى كتابه فقال : فبشر عباد الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه . اولئك الذين هداهم الله و اولئك هم اولوالالباب .(557) يا هشام ! ان الله عزوجل اكمل للناس الحجج بالعقول و افضى اليهم بالبيان و دلهم على عبوديته بالادلاء.(558)
خداوند در قرآن شريف به اهل عقل و فهم بشارت داده و فرموده است : مژده بده به بندگان من ، آنانكه سخنان را مى شنوند و از بهترين آن پيروى مى كنند. اينان اند كه خداوند هدايتشان فرموده و صاحبان عقل اند. اى هشام ! خداوند حجج خود را براى مردم به وسيله عقل تكميل نموده و آن را منتهى به بيان فرموده و مردم را به وسيله دلايل بر ربوبيت خود راهنمايى فرموده است .
خداوند، مصداق واقعى خردمندانى را كه از بهترين سخن پيروى مى كنند در اين آيه بيان فرموده است :
ربنا اننا سمعنا مناديا ينادى للايمان ان آمنوا بربكم ، فامنا.(559)
بارالها! ما شنيديم صداى نداكننده اى را كه به ايمان دعوت مى كرد و مى گفت : ايمان بياوريد به پروردگارتان ، بارالها! دعوت او را اجابت نموديم و ايمان آورديم .
براى نيل به هدايت بارى تعالى بايد پيمبر الهى بيايد، اوامر الهى را ابلاغ كند و با مردم سخن بگويد، مردم نيز عقلهاى خود را به كار بندند، در سخنان فرستاده خدا تاءمل و تفكر نمايند، و با بصيرت و بينايى به وى ايمان بياورند. اگر پيمبر بيايد و مردم عقل خود را به كار نبندند هدايت الهى تحقق پيدا نمى كند، اگر مردم ، عقل خود را به كار ببندند بدون راهنمايى الهى به هدايت واقعى نايل نمى شوند، بنابراين هدايت نيازمند به سخنان پيمبران و به كار گرفتن عقل و فكر كردن است ، و به فرموده على (ع ) در مجمع البحرين ، ماده عقل :
العقل شرع من داخل ، و الشرع عقل من خارج ؛ عقل در آدمى به منزله شرع درونى است و شرع مقدس فرستاده خدا به منزله عقل برونى است براى بشر.
عن الكاظم عليه السلام قال : ان الله على الناس حجتين : حجة ظاهرة و حجة باطنة . فاءما الظاهرة فالرسل و الاءنبياء و الائمة ، و اما الباطنة فالعقول .(560)
امام كاظم (ع ) فرموده : خداوند در بين مردم دو حجت دارد: يك حجت ظاهرى و آشكار و آن ديگر حجت باطنى و پنهان . اما حجت ظاهرى خداوند، رسل و انبيا و ائمه عليهم السلام اند، و اما حجت باطنى خداوند عقلهاى مردم است .
از آنچه مذكور افتاد اين نتيجه به دست آمد كه اولين مجاهده و كوشش در راه نيل به هدايت بارى تعالى گوش دادن به سخنان پيمبران و به كار بستن عقل در شناخت واقعيت و حقيقت آنان است . اگر آدمى اين مرحله را بگذراند و به نبوت پيمبران الهى باور بياورد يكى از مهمترين مراحل هدايت الهى را گذرانده است .
اما مرحله دوم اين است كه پس از دانستن حقيقت و درك واقعيت دعوت پيمبران آن را كه در دل فهميده و با عقل تشخيص داده به زبان بياورد و اعتراف كند، اما اين كار، نيازمند به مجاهده با هواى نفس و غلبه بر تمنيات حيوانى است ، و اگر مجاهده با هوى سنگينتر از مجاهده عقلى نباشد از آن خفيفتر نيست زيرا بسيارى از مردم در مواردى حقيقت را درك مى كنند، اما اسير يك سلسله تعلقات و توهمات اند، گرفتار خودخواهى ، بلند پروازى ، استكبار، تعصب خانوادگى ، تعصب قومى ، لجاجت و عناد، كه قدر جامع همه اينها هواى نفس است . هواى نفس نمى گذارد انسان به واقعيت اعتراف كند و حقيقت را بگويد و در خلال آيات قرآن شريف و روايات مواردى در اين باره آمده كه به مناسبت ، چند مورد آنها براى شاهد ذكر مى شود. كسانى بعد از ديدن معجزات حضرت موسى بن عمران و مطمئن شدن به اين مطلب كه او فرستاده بارى تعالى است حاضر نشدند اطمينان قلب خود و باور و ايمان معنوى خويش را به زبان بياورند. قرآن در اين باره فرموده است :
و جحدوا بها و استيقنتها انفسهم ظلما و علوا.(561)
اينان انكار كردند نبوت موسى بن عمران را با اينكه يقين قلبى داشتند و انگيزه اينان در اين انكار بلند پروازى و ستمگرى بوده است ، نتوانستند با روح بلندپروازى و هواى نفس خود در ظلم و ستم مبارزه و مجاهده نمايند.
الذين آتيناهم الكتاب يعرفونه كما يعرفون ابناءهم و ان فريقا منهم ليكتمون الحق و هم يعلمون .(562)
كسانى كه اهل كتاب اند پيغمبر اسلام را مى شناسند همانند شناخت فرزندان خودشان ، اما گروهى از آنها حق را كتمان مى كنند با آنكه به حق ، عالم و آگاه اند.
و كذلك ما ارسلنا من قبلك فى قرية من نذير الا قال مترفوها: انا وجدنا آباءنا على امة و انا على آثارهم مقتدون .(563)
اينچنين است كه ما پيش از تو در هيچ قريه اى پيمبر و نذيرى نفرستاديم مگر آنكه اسرافگران مى گفتند: پدران خود را بر روش و عقيده اى يافته ايم و ما نيز به آنها اقتدا مى كنيم و از پى عقايد آنها مى رويم . ابوجهل درباره پيغمبر گفت :
و الله انى لاعلم انه صادق و لكن متى كنا تبعا لعبد مناف .(564)
به خدا قسم مى دانم كه پيمبر اسلام راست مى گويد و فرستاده خداوند است ، اما چه زمان قبيله ما و گروه ما از گروه و قبيله عبدمناف پيروى نموده اند.
البته كسانى كه اسير لجاج و عنادند، اسير هواى نفس و بلند پروازى هستند، و اسير تعصب پدران و تصلب و پافشارى در روش اجداد قوم خود هستند و نمى توانند حقايق را درك كنند زيرا اينان قدرت مجاهده با نفس خود و تمنيات خويشتن ندارند. نتيجه اينكه نيل به هدايت بارى تعالى از راه مجاهده و كوشش ميسر است ، كسى كه مى خواهد از اين نعمت بزرگ برخوردار گردد بايد در درجه اول ، عقل خود را به كار بندد و نداى انبيا را با نيروى خرد بررسى كند و ايمان بياورد. ثانيا، بايد هواى نفس خود را واپس ‍ زند، از تعصب و تصلب و لجاج و بلند پروازى ، خويشتن را مصون دارد تا بتواند با مجاهده با هواى نفس ، خود را به حقيقت برساند و از هدايت بارى تعالى برخوردار گردد. جمله اول دعاى امام سجاد (ع ) موضوع سخنرانى امروز ناظر به اين گروه است . در پيشگاه الهى عرض مى كند:
و لا اضلن و قد امكنتك هدايتى : بارالها! به گمراهى و ضلالت گرايش نيابم با آنكه هدايت من براى تو ممكن است .
كسى كه عقل خود را به كار بسته و در سخنان پيامبر گرامى اسلام (ص ) دقت نموده و به نبوت آن حضرت پى برده و در باطن ايمان آورده است بعلاوه با هواى نفس خويش مجاهده كرده و باور معنوى خود را به زبان آورده و به گروه مسلمانان پيوسته است ، چنين انسانى حق دارد بگويد: بارالها! مورد حمايت و عنايتم قرار بده به گونه اى كه در صراط مستقيم كمترين انحرافى پيدا نكنم و در باطل قدم نگذارم . اگر اين انسان ، عالم و روحانى عالى قدر است از خدا مى خواهد كه بارالها! در مطالعه قرآن شريف و روايات دچار اشتباه فكرى نشوم ، تو مرا مورد پشتيبانى و لطف خودت قرار ده كه حقايق را آنطور كه هست از كتاب و سنت درك كنم . اگر يك انسان اجتماعى وارد در امور مملكت است بايد بگويد: پروردگارا! مورد عنايت و حمايتم قرار بده كه در سعادت مردم به صراط مستقيم بروم ، دچار انحراف نشوم و به ضرر كشور اسلامى قدمى برندارم . خلاصه هر كس در هر روشى كه قدم مى زند و در هر كارى كه وارد است اگر مشمول هدايت بارى تعالى بشود و خداوند لطف خود را شامل حال او فرمايد از خطر و انحراف مصون مى ماند و سرانجام در هر كارى به سعادت شايسته آن كار نايل مى گردد.
حضرت زين العابدين (ع ) در جمله دوم دعاى موضوع بحث و سخنرانى امروز به پيشگاه الهى عرض مى كند:
و لا افتقرن و من عندك و سعى : بارالها! دچار فقر و تنگدستى نشوم با آنكه به فضل و عنايت تو از نعمت گشايش برخوردارم .
در قرآن شريف و روايات اولياء گرامى اسلام ، كلمه فقر مكرر آمده و به مناسبت هر مقامى معناى مخصوصى از آن ارائه شده است .
يا ايها الناس ! انتم الفقراء الى الله و الله هو الغنى الحميد.(565)
خداوند در اين آيه شريفه تمام انسانها را در همه قرون و اعصار مخاطب ساخته و فرموده است : اى انسانها! همه شماها فقرا و نيازمندان درگاه مقدس بارى تعالى هستيد و خداوند است كه غنى بالذات و بى نياز از همه موجودات است .
مقصود از فقر در اين آيه ، تهيدستى و بى چيزى نيست و از غنى در اين آيه ، ثروتمندى و تمكن مالى اراده نشده است ، بلكه مقصود از فقر، احتياج ذاتى ممكن الوجود است به غنى بالذات يعنى حضرت واجب الوجود، و مراد از غنى بى نيازى من جميع الجهات خداوند است از همه موجودات . اين فقر براى ممكن الوجود نه تنها مايه نقص نيست بلكه هر قدر انسانى به نيازمندى خود بهتر توجه كند و فقر خود را در پيشگاه الهى فزونتر بداند قدر و منزلت او بيشتر و بالاتر است ، و بر همين اساس ، رسول اكرم (ص ) فرموده است :
الفقر فخرى و به افتخر على سائر انبياء.(566)
فقر و نيازمندى مايه افتخار من است و من به اتكاى اين فقر براى احساس ‍ نيازمندى خود به ذات اقدس الهى بر ساير پيمبران افتخار مى نمايم .
البته تمام انبيا و مربيان الهى خود را فقير و نيازمند به ذات اقدس الهى مى دانستند، اما اينكه رسول اكرم (ص ) مى گويد: من فقر خود را مايه مباهات و افتخار خود نسبت به ساير پيمبران مى دانم از اين نظر است كه مراتب ايمان رسول اسلام و اتصال او از نظر معنوى به ذات اقدس الهى به قدرى رفيع و بلند است كه از اتصال ديگر پيمبران بالاتر است . او فقر خود را به خداوند بيش از ساير پيمبران و انقطاع خويشتن را از جميع ماسوى الله بيش از ساير فرستادگان خدا درك مى كند از اين رو به خود اجازه مى دهد كه بگويد: من به اين فقر بر ديگر پيمبران مفتخرم . اين فقر بزرگ و افتخارآميز همان است كه در دعا آمده است :
اللهم اغننى بالافتقار اليك و لا تفقرنى بالاسغناء عنك (567)
بارالها! با فقر و نيازمندى به خودت مرا غنى كن و با بى نيازى از ذات اقدس ‍ خودت دچار فقرم منما.
درباره فقر و غناى مالى روايات بسيارى از اولياى گرامى اسلام رسيده كه در بعضى از آن روايات ، فقر و غنى را ممدوح خوانده اند و در بعضى از آن روايات مذموم ، و در سخنرانى هشتم قسمتى از آن روايات ذكر شده و پيرامون فقر و غنى از نظر مبانى اسلام توضيح داده شده است . اما در اينجا فقط به يك مطلب اشاره مى شود و آن مطلب اين است : فقرى كه مسلما مذموم است و مى تواند آدمى را دچار حداقل مايحتاج زندگى باشد و نتواند به قدر ضرورت ، خود و عائله خود را اداره نمايد. على عليه السلام درباره چنين فقرى فرموده است :
العسر يفسد الاخلاق .(568)
مضيقه زندگى و فقد مالى ، اخلاق آدمى را فاسد مى كند و انسان را از مسير صحيح منحرف مى نمايد.
درخواست ائمه معصومين عليهم السلام از پيشگاه الهى در گذران زندگى ، تاءمين معاش به قدر كفاف و عفاف بودن و در مقام دعا از خداوند مى خواستند كه فاقد آن نباشند. امام سجاد (ع ) در جمله دوم دعا كه موضوع بحث و سخنرانى امروز است به خداوند عرض مى كند:
و لا افتقرن و من عندك وسعى ؛بارالها! دچار فقر و تنگدستى نشوم با آنكه تو به فضل خود مى توانى از گشايش زندگى برخوردارم سازى . امام (ع ) در جمله سوم دعا كه موضوع بحث امروز است عرض مى كند:
و لا اطغين و من عندك وجدى ؛بارالها! گرفتار طغيان و تجاوز از حق نشوم با آنكه تمام هستى و تمكن من از ناحيه توست .
حضرت على بن الحسين عليهما السلام پس از درخواست گشايش مالى از طغيان نام مى برد و از خداوند مى خواهد كه در زمينه مال دچار تجاوز از حد نشود و اين درسى است بسيار آموزنده براى پيروان آن حضرت و همچنين براى كسانى كه مى خواهند بر اثر تمكن مالى از مرز انسانيت خارج نشوند و به طغيان و سركشى گرايش نيابند. مالدار شدن از جمله عواملى است كه مى تواند در آدمى اثر بد بگذارد و او را به طغيان و تجاوز از حد وادار نمايد. قرآن شريف در اين باره فرموده است :
ان الانسان ليطغى ان رآه استغنى .(569) موقعى كه آدمى متمكن مى شود و خود را از نظر مالى بى نياز مى يابد حالت سركشى و طغيان به خود مى گيرد و از مرز حق و عدل فراتر مى رود. علم نيز مانند مال در افرادى كه ظرفيت ندارند. مى تواند اثر نامطلوب بگذارد و آنان را به طغيان وادار نمايد.
فى الحديث : ان العلم طغيانا كطغيان المال .(570)
در حديث آمده است كه براى علم طغيانى است همانند طغيان مال ، يعنى افراد تحصيلكرده و درس خوانده مثل مالداران در معرض خطر غرور علمى و طغيان اخلاقى هستند. نه تنها مال و علم بلكه هر برترى و تفوق در انسانهاى نالايق اثر بد مى گذارد و موجب طغيان و تجاوزشان مى گردد.
بدگهر را علم و فن آموختن دادن تيغ است و دست راهزن
تيغ دادن در كف زنگى مست به كه آيد علم ناكس را به دست
علم و مال و منصب و جاه و قران فتنه آرد در كف بد گوهران
على عليه السلام درباره قلب و عوارض گوناگونى كه بر اثر رويدادهاى مختلف در آن پديد مى آيد مطالبى فرموده از آن جمله در زمينه مال و ثروت است .
لقد علق بنياط هذا الانسان بضعة هى اءعجب ما فيه : و ذلك القلب . و ذلك ان له مواد من الحكمة و اضدادا من خلافها. فان سنح له الرجاء اذله الطمع و ان هاج به الطمع اهلكه الحرص ، و ان ملكه الياءس قتله الاسف ، و ان عرض له الغضب اشتد به الغيظ، و ان اسعده الرضى نسى التحفظ و ان غاله الخوف شغله الحذر، و ان اتسع له الامن استلبته الغرة ، و ان افاد مالا اطغاه الغنى ، و ان اصابته مصيبتة فضحه الجزع . فكل تقصير به مضر، و كل افراط له مفسد.(571)
در آدمى پاره گوشت معلقى وجود دارد عجيب تر از همه آنچه كه در اوست و آن قلب است . در اين عضو شگفت آور موادى است از حكمت و ضد حكمت . اگر اميدوار شود طمع او را ذليل و خوار مى كند، اگر طمع تهديدش ‍ نمايد موجب هلاكش مى شود، اگر دچار ياءس گردد اندوه و اسف او را مى كشد، اگر غضب آلود و خشمگين شود غيظش تشديد مى گردد، اگر از رضا و خشنودى برخوردار شود پرهيز از عوامل مضر و زيانبار را فراموش ‍ مى كند، اگر دچار خوف شود همش در پرهيز و اجتناب مصروف مى گردد، اگر در گشايش واقع شود غفلت مايه سلب موفقيتش مى گردد، اگر پولى به دست آورد بى نيازى به طغيانش وا مى دارد، اگر با مصيبتى مواجه شود جزع و بيتابى موجب رسواييش مى گردد، پس هر تقصيرى براى وى زيانبار است و هر افراطى براى او مايه فساد و تباهى است .
كسانى كه به خداوند توانا ايمان واقعى دارند و همواره به ياد او هستند اگر متمكن و ثروتمند شوند از حدى كه بايد خارج نمى گردند و به سركشى و طغيان نمى گرايند زيرا اينان مى دانند كه مالك واقعى اموال ، خداوند است و آنها امانت دار او هستند، هر وقت اراده فرمايد ثروت را مى گيرد و از آنان خلع يد مى نمايد. قرآن شريف درباره اين گروه باايمان فرموده :
رجال لا تلهيهم تجارة و لا بيع عن ذكر الله .(572)
در بيتهاى رفيع توحيد، مردانى جاى دارند كه تجارت و داد و ستد كه منشاء درآمدهاى مالى است آنان را از ياد خدا غافل نمى كند.
بى گمان كسى كه مالى در اختيار دارد، خود را امانت دار مى شناسد، و خداوند را مالك واقعى و معطى آن مى داند از خطر طغيان و سركشى مصون خواهد بود. جالب آنكه امام سجاد (ع ) در جمله سوم اين قطعه دعا كه موضوع آخرين قسمت سخنرانى امروز است به گونه اى سخن گفته كه مبين همين مطلب است :
و لا اطغين و من عندك وجدى ؛ بارالها! گرفتار طغيان و تجاوز از حق نشوم با اينكه تمام هستى و تمكن من از ناحيه توست .
در گذشته و حال افراد بسيارى وجود داشته و دارند كه جايگاهشان از نظر معنوى درست در نقطه مقابل مردان الهى است ، اينان ثروتى گرد آورده و بر اثر بى ايمانى دچار غرور و طغيان شده و به سركشى و فساد اخلاق گرايش ‍ يافته اند، خود را گم گرده ، اخلاق انسانى را از ياد برده ، مردم را با ديده تحقير و اهانت نگريسته ، و بذر دشمنى و كينه خود را در قلوبشان افشانده اند. قارون ، ثروتمند عصر موسى بن عمران مى گفت :
انما اوتيته على علم عندى ؛(573) من اين ثروت را بر اساس لياقت علمى خود به دست آورده ام و از خداوند و عطيه او اسم نمى برد، اينان نيز همانند قارون سخن مى گويند.
اگر اموال تا پايان عمرشان باقى بماند در جامعه بر اثر اهانت و تحقير مردم همواره مورد بغض و بدبينى هستند و اگر بر اثر حادثه اى ثروتشان از ميان برود شخصيتشان سركوب شده و مردم آزرده خاطر نيز از سقوطشان مسرورند.
57- به حريم آمرزش الهى وارد شدن - عفو خدا را قصدنمودن - به گذشت پروردگار اشتياق داشتن - بهفضل بارى تعالى مطمئن بودن
بسم الله الرحمن الرحيم
اللهم الى مغفرتك و فدت ، و الى عفوك قصدت ، و الى تجاوزك اشتقت ، و بفضلك وثقت .
امام سجاد عليه السلام در اين چهار جمله از دعاى شريف مكارم الاخلاق به پيشگاه الهى عرض مى كند: بارالها! به سوى آمرزش تو آمده ام ، و عفو و بخشش تو را قصد كرده ام ، و به گذشت تو مشتاقم ، و به فضل و احسان تو اعتماد دارم .
اين قطعه از دعا كه موضوع بحث و سخنرانى امروز است . به خواست خداوند توانا درباره هر جمله شرح و توضيحى به عرض شنوندگان محترم مى رسد. اولين مطلبى را كه علامه سيد على خان در تفسير اين چهار جمله آورده اين است كه مى گويد:
تقديم الجارة فى الفقرات الاربع للتخصيص و معناه : الى مغفرتك و فدت لا الى غيرها وقس على ذلك .(574)
اگر عبارت دعا اينچنين بود: اللهم وفدت الى مغفرتك ، معناى كلام اين مى شد: بارالها! آمده ام به سوى مغفرتت . اما اينكه الى مغفرتك پيش از وفدت آمده است ، از نظر ادبى ، حاوى معناى اختصاص است ، يعنى : بارالها! فقط به سوى مغفرت تو آمده ام و بس . و در سه جمله بعد نيز تقدم جر به همين معنى دلالت دارد. در جمله اول دعا كلمه و فد و كلمه مغفرت آمده و براى روشن شدن سخن امام (ع ) بايد درباره هر دو كلمه توضيح داده شود.
وفد نام فرد يا هيئتى است كه براى ديدار شخصى با عظمت و بزرگ ، يا زمامدارى توانا و مقتدر، يا فرمانروايى نافذ و مؤ ثر از محل خود حركت مى كنند و نزد وى مى آيند و هدفشان در اين كار يا تكريم و احترام است يا اعلام وفادارى و اطاعت از اوامر اوست ، يا آنكه مردم محل احتياجى دارند و اين جمع را فرستاده اند تا حاجتشان را عرضه كنند و برآوردن آن را درخواست نمايند. كلمه مغفرت از نظر لغت دو معنى است : يكى مستور داشتن معاصى ، و آن ديگر بخشش گناهان است .
فى اسماء الله تعالى الغفار و الغفور و هما من ابنية المبالغة و معناهما: الساترلذنوب عباده و عيوبهم المتجاوز لخطاياهم و ذنوبهم .(575)
غفار و غفور در اسماء حضرت بارى تعالى است و اين هر دو بر بسيارى مغفرت حضرت حق دلالت دارد و معناى اين دو كلمه ، پوشاننده معاصى و عيوب بندگان است و همچنين گذشت كننده از خطايا و گناهان آنان است .
پوشاندن قبايح و گناهان مردم از جمله صفات حضرت بارى تعالى است و در دعاهايى كه از ائمه معصومين عليهم السلام رسيده ، اين صفت مكرر ذكر شده است . اولياى گرامى اسلام به مسلمانان اكيدا توصيه نموده اند كه از ذكر قبايح و گناهان دگران لب فروبندند، چه اين عمل ، در اسلام ، از گناهان كبيره است . اگر كسى خويشتن را به اين صفت متصف كند و از ذكر گناهان اين و آن خوددارى نمايد، خود را به صفت بارى تعالى متصف نموده و به كمال تشبه يافته است .
قال الرضا عليه السلام : لا يكون المؤ من مؤ منا حتى تكون فيه ثلث خصال : سنة من ربه ، و سنة من نبيه ، و سنة من وليه . فاما السنة من ربه فكتمان السر، و اما السنة من نبيه فمداراه الناس ، و اما السنة من ولييه فالصبر فى الباءساء و الضراء.(576)
حضرت رضا (ع ) فرموده : مؤ من آنطور كه بايد مؤ من نيست مگر آنكه از سه خصلت برخوردار باشد: يك سنت از خداوند خود، يك سنت از پيمبر خود، و يك سنت از ولى خود. سنت از پروردگارش سر را مكتوم داشتن ، سنت از پيمبرش با مردم مدارا برخورد نمودن ، سنت از وليش صبر و بردبارى در شدايد و سختى ها.
در اين حديث شريف ، به كتمان سر مردم آنقدر اهميت داده شده كه امام (ع ) آن كس را كه پرده درى نمى كند و سر مردم را فاش نمى نمايد متصف به صفت و سنت بارى تعالى خوانده است . عفو و بخشش گناهكار، همانند مكتوم داشتن گناه او از صفات حضرت بارى تعالى است . در قرآن شريف و روايات معصومين عليهم السلام تاءكيد شده است كه مسلمانان مجاهده كنند تا به اين خلق شريف كه از مكارم اخلاق است متخلق شوند و با اتصاف به اين صفت ، از نعمت تشبه به كامل ، يعنى ذات اقدس الهى برخوردار گردند، و در اينجا بعضى از آيات و روايات به عرض شنوندگان محترم مى رسد:
و ليعفوا و ليصفحوا الا تحبون ان يغفر الله لكم .(577)
البته عفو و گذشت نماييد، آيا دوست نمى داريد كه خداوند گناه شما را بيامرزد و مشمول عفوتان قرار دهد؟
در آيه ديگر، اهل تقوى را اينچنين معرفى فرموده است :
و الكاظمين الغيظ و العافين عن الناس و الله يحب المحسنين .(578)
متقين علائمى دارند از آن جمله موقع خشم ، آتش غيظ را در باطن فرو مى نشانند، از كسانى كه با آنان بد كرده اند مى گذرند، عفوشان مى نمايند، بعلاوه از احسان خويش برخوردارشان مى سازند.
عن النبى صلى الله عليه و آله : قال : تجاوزوا عن ذنوب الناس يدفع الله عنكم بذالك عذاب النار.(579)
رسول اكرم (ص ) فرموده است : از گناهان مردم بگذريد كه خداوند به پاداش اين عمل ، آتش قيامت را از شما دفع مى نمايد.
و كان على عليه السلام يقول : متى اشفى غيظى اذا غضبت ؟ احين اعجز عن الانتقام فيقال لى لو صبرت ؟ ام حين اقدر عليه فيقال لى : لو عفوت (580)
على (ع ) مى فرمود: چقدر غيظم را شفا مى بخشم موقعى كه خشمگين مى شوم ؟ آيا زمانى كه از انتقام گرفتن عاجزم به من گفته مى شود: اگر اغماض نمايى ؟
امام (ع ) به سؤ ال خود پاسخ نداده ولى مطلب روشن است :مى خواهد بفرمايد شفاى غيظ و آرامش خشم من در موقعى است كه قدرت انتقام گرفتن دارم اما ظالم خود را مى بخشم و از عمل ناروايش مى گذرم . نتيجه آنكه مغفرت ، حاوى دو معنى است : يكى پنهان داشتن معصيت گناهكار و آن ديگر عفو و بخشش او. خداوند مهربان داراى هر دو صفت است ، از طرفى معصيت گناهكار را مكتوم مى دارد و او را بين مردم رسوا نمى كند و از طرف ديگر او را مشمول عفو خود قرار مى دهد و از گناه او مى گذرد. بندگان با ايمان خداوند داراى اين دو صفت عالى هستند و از بارى تعالى پيروى نموده اند و به ذات اقدس او تشبه يافته اند. اگر كسى واجد يكى از اين دو صفت باشد داراى نيمى از اين مزيت است . بدبخت و سيه روز، آن كسى است كه فاقد اين هر دو صفت است ، نه راز مردم را پنهان دارد و نه از لغزشها چشم پوشى مى كند. على (ع ) درباره اين قبيل افراد چنين فرموده است :
شر الناس من لا يعفو عن الهفوة و لا يستر العورة .(581)
بدترين مردم كسى است كه نه از خطاى دگران مى گذرد و نه سر آنان را مى پوشاند.
حوايج و نيازهاى مردم متفاوت است و افراد الهى و با ايمان براى حل مشكلات و رفع نيازهاى خود دست دعا به سوى پروردگار بر مى دارند و حاجت خود را مى خواهند. بعضى در دعا فقط نام الله را مى برند كه جامع جميع صفات كمال است و عرض حاجت به پيشگاه مقدسش مى نمايند. اما بعضى با توجه به احتياج خود از صفت يا اسمى نام مى برد كه متناسب مقصودش باشد، مثلا اگر در مضيقه معاش است يا رزاق مى گويد، اگر وسعت معاش مى خواهد يا كريم مى گويد، اگر بيمار است از شافى نام مى برد، و از اين قبيل . امام سجاد (ع ) در جمله اول دعا كه موضوع بحث امروز است از مغفرت الهى نام برده و عرض ‍ مى كند:
اللهم الى مغفرتك وفدت ؛ بارالها! وفود و ورود من به مغفرت توست . به شرحى كه توضيح داده شد غفار و غفور دو معنى دارد: يكى مستور كننده و آن ديگر بخشنده . رسول اكرم (ص ) و ائمه طاهرين عليهم السلام ، همه معصوم اند، منزه از گناه اند، نمى دانيم اداى اين قبيل كلمات از آنان در پيشگاه بارى تعالى به جبران كمبودى است كه خودشان گفته اند:
ما عرفناك حق معرفتك و ما عبدناك حق عبادتك .
بارالها! به حق معرفت ، تو را نشناختيم و به حق بندگى ، تو را پرستش ‍ ننموديم .
يا آنكه معناى دگرى دارد. اما مرحوم محدث قمى رضوان الله عليه سه حديث را از پى هم نقل نموده كه در اينجا ذكر مى شود، ممكن است تا اندازه اى براى اهل دقت راهگشا باشد:
عن النبى صلى الله عليه و آله قال : ان للقلوب صداء كصداء النحاس ‍ فاجلوها بالاستغفار و تلاوة القرآن .
و قال صلى الله عليه و آله : من اكثر الاستغفار جعل الله له من كل غم فرجا و من كل ضيق مخرجا و رزقه من حيث لا يحتسب .
عن ابيعبدالله عليه السلام ، عن رسول الله صلى الله عليه و آله كان يتوب الى الله و يستغفره فى كل يوم و ليلة مائة من غير ذنب .(582)
رسول اكرم (ص ) فرمود: دلها را دچار زنگ زدگى مى شوند همان طور كه فلزات را زنگ فرا مى گيرد. شما با استغفار، دلها را جلا دهيد و زنگشان را برطرف نماييد، و نيز فرموده است : كسى كه زياد استغفار نمايد خداوند براى او در هر اندوه و غمى گشايشى فراهم مى آورد و از هر تنگنا راه خروجى به رويش مى گشايد و از طريقى كه اميد ندارد به وى روزى مى رساند.
امام صادق (ع ) فرمود: رسول بزرگوار (ص ) در هر روز و شبى صد بار توبه و استغفار مى نمود بدون آنكه گناهى داشته باشد.
امام سجاد (ع ) در جمله دوم اين قطعه از دعاى مكارم الاخلاق كه موضوع سخنرانى امروز است به پيشگاه بارى تعالى عرض مى كند:
و الى عفوك قصدت ؛بارالها! عفو و بخشش تو را قصد نموده ام .
فى اسماء الله تعالى العفو و هو فعول من العفو و هو التجاوز عن الذنب و ترك العقاب .(583)
در اسماى بارى تعالى عفو است ، به معناى بسيارى عفو، و معناى عفو گذشت نمودن از گناه و ترك مجازات آن است .
عفو و بخشش گناهكاران از صفات حضرت بارى تعالى است و در اين باره آيات و اخبار بسيارى است و در اينجا به ذكر يك آيه و يك حديث اكتفا مى شود:
ان الله كان عفوا غفورا.(584)
بى گمان خداوند آمرزنده و بخشنده است .
عن النبى صلى الله عليه و آله قال : ان الله عفو يحب العفو.(585)
رسول اكرم (ص ) فرمود: خداوند، بخشنده است و بخشش را دوست دارد.
عفو گناهكاران و گذشت از كيفر آنان يكى از عوامل بسيار مؤ ثر در ابقاى دين الهى و ادامه پيروى از شرع مقدس است ، چه آنكه عفو گناه به مسلمانان اميد مى بخشد و اميدوارى منشاء تحرك و فعاليت است . از مقام رفيع معصومين عليهم السلام كه بگذريم تمام مردم ، بيش و كم ، دچار لغزش ‍ و گناه اند، اگر بناى شرع مقدس بر اين مى بود كه هر گناهى قطعا كيفر داشته باشد و مشمول عفو و اغماض نشود مردم از رهايى و نجات از عذاب الهى نااميد مى گشتند و بر اثر نوميدى نه تنها نسبت به دين حق دلسرد مى شدند بلكه جراءت و جسارتشان به محرمات و معاصى افزايش مى يافت ، با خود مى گفتند: ما كه قطعا جهنمى خواهيم بود چرا خويشتن را در دنيا از گناهان لذت بخش و مسرت بار محروم نماييم . براى آنكه مردم باايمان دچار چنين وضع اسف بارى نشوند و بر اثر ياءس و نوميدى ، اعمال غير مشروع گسترش ‍ نيابد و موجب سقوط انسانها نشود خداوند صريحا در قرآن شريف فرموده
قل يا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله ان الله يغفر الذنوب جميعا انه هو الغفور الرحيم .(586)
پيمبر گرامى ! بگو اى مردمى كه به خود ستم نموده و به نفس خويش ‍ اسراف كرده ايد از رحمت بارى تعالى ماءيوس نشويد، خداوند تمام گناهان را مى آمرزد كه او بخشنده مهربان است .
خلاصه عفو و بخشش حضرت حق مايه اميدوارى مردم و موجب حفظ اساس اسلام و ادامه پيروى مسلمين از تعاليم شرع مقدس است . براى آنكه جوامع بشرى به سجاياى انسانى متخلق باشند، انسان زيست كنند، و از مزاياى انسانيت برخوردار گردند بايد تشبه به كامل يابند، همانند حضرت بارى تعالى گناهكاران را مورد عفو و اغماض قرار دهند، و از انتقامجويى و درنده خويى كه مايه انحطاط و سقوط انسانيت است اجتناب نمايند و در اين باره روايات بسيارى از اولياى گرامى اسلام رسيده كه در اينجا پاره اى از آنها ذكر مى شود:
عن النبى صلى الله عليه و آله قال : الا ادلكم على خير اخلاق الدنيا و الاخرة تصل من قطعك و تعطى من حرمك و تعفوا عمن ظلمك .(587) رسول اكرم (ص ) فرمود: آيا شما را دلالت نكنم به نيكوترين اخلاق دنيا و آخرت ؟ سپس توضيح داد: مى پيوندى به كسى كه از تو بريده ، عطا مى كنى به آن كس كه تو را محروم ساخته ، مى بخشى آن را كه به تو ظلم نموده است .
و عنه صلى الله عليه و آله قال : خير اهل الدنيا واهل الاخرة اخلاقا من يعفو عمن ظلمه .(588)
و نيز فرموده است : بهترين اهل دنيا و بهترين اهل آخرت از جهت اخلاق كسى است كه ظالم خود را مشمول عفو و اغماض خويشتن قرار مى دهد.
عن على عليه السلام قال : اذا قدرت على عدوك اجعل العفو عنه شكرا للقدرة عليه .(589)
على (ع ) فرموده : وقتى بر دشمن خود تسلط يافتى عفو او را شكر قدرت و پيروزى خويشتن قرار ده .
و عنه عليه السلام قال : قلة العفو اقبح العيوب و التسرع الى الانتقام اعظم الذنوب .(590)
و نيز فرموده است : كمى عفو در آدمى قبيح ترين عيب است و شتابزدگى در انتقام گرفتن بزرگترين گناه .
ناگفته نماند كه عفو ظالم در موردى پسنديده است كه او شايسته عفو و اغماض باشد و اگر ظالم ، انسان پست و نالايقى است عفو او زيانبار خواهد بود و بر تجرى وى مى افزايد:
عن على عليه السلام قال : العفو يفسد من الئيم بقدر اصلاحه من الكريم .(591)
على (ع ) فرموده : فساد عفو ظالم فرومايه به مقدار صلاحى است كه از بخشيدن انسان كريم النفس عايد مى گردد.
نتيجه آنكه خداوند عفو و بخشنده است . اگر انسان با ايمان از راه مجاهده و كوشش ، اين سجيه پسنديده را ملكه خود سازد و از كسى كه به وى ظلم مى كند بگذرد و مورد عفوش قرار دهد به كامل ، يعنى ذات مقدس حق ، تشبه يافته و به يكى از مكارم اخلاق متخلق شده است .
ائمه معصومين عليهم السلام ضمن دعاهاى خود از عفو بارى تعالى سخن مى گفتند و از پيشگاه مقدسش درخواست بخشش مى نمودند. امام سجاد (ع ) در دعاى شانزدهم صحيفه سجاديه به خداوند عرض مى كند:
انت الذى وصفت نفسك بالرحمة فصل على محمد و آله و ارحمنى و انت الذى سميت نفسك بالعفو فاعف عنى .
بارالها! تو نفس خود را به رحمت توصيف فرموده اى پس درود فرست بر محمد و آلش و مرا مشمول رحمت خود قرار ده ، بارالها! تو خود را به نام عفو و بخشنده خوانده اى ، از من بگذر و عفوت را شامل حالم بفرما.
امام صادق (ع ) ضمن يكى از مناجاتهاى خود عرض مى كند:
الهى ! لئن طالبتنى بذنبى لاطالبنك بكرمك و لئن طالبتنى بجريرتى لاطالبنك بعفوك .(592)
بارالها! اگر گناهم را مورد مطالبه قرار دهى من كرمت را مطالبه مى كنم ، بارالها! اگر گناهم را مايه مطالبه بخوانى من عفو و گذشتت را مطالبه خواهم نمود.
امام سجاد (ع ) در جمله دوم دعاى مكارم الاخلاق ، موضوع سخنرانى و بحث امروز، به پيشگاه خداوند عرض مى كند:
و الى عفوك قصدت ؛بارالها! عفو تو را قصد نمودم و به اميد بخشش و اغماض به درگاهت آمده ام .
در جمله سوم دعا عرض مى كند:
و الى تجاوزك اشتقت ؛بارالها! به گذشت و اغماض تو اشتياق دارم .
در قرآن شريف ، كلمه تجاوز به معناى گذشت حضرت بارى تعالى از گناه در يك آيه آمده و خداوند تفضل و عنايت خويش را درباره گروهى شايسته و لايق چنين بيان فرموده است :
اولئك الذين نتقبل عنهم احسن ما عملوا و نتجاوز عن سيئاتهم (593)
اينان كسانى هستند كه به شايسته ترين وجه اعمالشان را قبول مى نماييم و از گناهشان مى گذريم .
امام (ع ) در جمله اول دعا كه مورد بحث امروز است كلمه مغفرت را به كار برده و در جمله دوم كلمه عفو را آورده و در جمله سوم از تجاوز نام برده است . روح سخن در هر سه كلمه ، درخواست بخشش حضرت بارى تعالى است .

 

next page

back page