شرح و تفسير دعای مكارم الاخلاق
(جلد ۲)

محقق دانشمند مرحوم حجت الاسلام و المسلمين آقاى محمد تقى فلسفى

- ۲۰ -


نكته شايان بحث در جمله سوم به كار گرفتن لفظ اشتياق است . فارسى زبان از كلمه شوق همان را مى فهمد كه عرب زبان درك مى كند. شوق به معناى علاقه و ميل شديد است و اين حالت روانى در افرادى يافت مى شود كه نسبت به كارى كه انجام مى دهند خيلى بيش از حد عادى مجذوب و دلبسته باشند، مثلا افراد تاجر و كاسب معمولا به درآمد مالى و به كسب و كار خود علاقه دارند ولى افرادى يافت مى شوند كه عاشق مال اند و آنچنان شيفته گردآورى ثروتند كه براى انجام يك معامله سود بخش ساعتها مى نشينند و حرف مى زنند، نه احساس گرسنگى مى كنند و نه از ادامه بحث خسته مى شوند. رغبت و شوق اينان به درآمد مالى و كسب و تجارت ، قابل مقايسه با افراد عادى نيست . كسانى كه تحصيل مى كنند بيش و كم به درس خواندن علاقه دارند و به نسبت ميل درونى ، به جلسه درس و بحث ، تمايل نشان مى دهند، اما بعضى عاشق تحصيل علمند، آنقدر به درس خواندن و تحصيل علاقه مندند كه گاهى براى خواندن يك كتاب دو ساعت روى پا مى ايستند و كتاب را تمام مى كنند و احساس خستگى نمى نمايند. علاقه و شوق افراد متدين در انجام تكاليف دينى و اداى فرايض الهى متفاوت است ، بيشتر مردم نمازگزار، اين وظيفه عبادى را انجام مى دهند اما آنطور كه بايد متوجه معبود خود نيستند و در افكار شخصى خويشتن غرق اند، اما بعضى عاشق عبادت بارى تعالى هستند، در موقع نماز، تمام وجودشان عبادت مى كند و درون و برونشان در خضوع و خشوع است ، اينان شائق عبادت و عاشق بندگى خدا هستند و در بعضى از روايات ، كيفيت عبادت ائمه معصومين عليهم السلام به گونه اى بيان شده كه حد اعلاى شوق آنان را به عبادت نشان مى دهد. رغبت و اشتياق در عبادت بارى تعالى حاكى از درجات ايمان و مراتب معنوى عبادت كننده است ، به هر نسبتى كه علاقه فرد مؤ من به عبادت و تذلل در پيشگاه الهى بيشتر باشد به همان نسبت درجه ايمان و يقين او بيشتر خواهد بود.
عن على عليه السلام قال : الشوق شيمة الموقنين .(594)
على (ع ) فرموده : شوق در انجام وظايف دينى ، رسم و روش اهل يقين است .
وضع روحى و تمايل معنوى مردم در عفو و بخشش بارى تعالى از گناهانشان نيز به نسبت درجات و مراتب ايمان آنان است . بعضى براى گناهان خود كه در طول زندگى مرتكب شده اند در فكر عفو الهى نيستند و بى تفاوت از كنار آنها مى گذرند، بعضى مى گويند: اگر خداوند گناهان ما را بيامرزد موجب شادى و مسرت ما خواهد شد، بعضى براى جلب عفو الهى حالت درخواست و تضرع دارند، اما كسانى كه در مرتبه عالى يقين اند پيوسته براى گناهان خود در ضمير خويش احساس ناراحتى و تشويش ‍ مى كنند و عفو خدا براى آنان بالاترين عطيه است ، علاقه شديدى دارند كه مشمول رحمت حضرت حق واقع شوند و خداوند از آنان بگذرد. امام سجاد (ع ) در جمله سوم دعاى مورد بحث امروز در زمينه گذشت حضرت بارى تعالى از ماده شوق ، كلمه اى را آورده و عرض مى كند:
و الى تجاوزك اشتقت ؛بارالها! علاقه و ميل شديدم در اين است كه از من بگذرى و عفو و بخششت شامل حالم گردد.
امام سجاد (ع ) در چهارمين جمله اين قطعه از دعاى مكارم الاخلاق كه آخرين قسمت بحث امروز است به پيشگاه خداوند عرض مى كند:
و بفضلك وثقت ؛بارالها! به رحمت و تفضل تو وثوق و اطمينان دارم .
فضل در لغت به معناى زياد بودن است و اين كلمه در موارد مختلف به معانى گوناگون به كار مى رود و در اينجا فقط راجع به فضل و رحمت بارى تعالى كه محتواى دعاى امام سجاد (ع ) است توضيح داده مى شود. درباره فضل و رحمت حضرت بارى تعالى آيات بسيارى در قرآن شريف و روايات زيادى در كتب احاديث از اولياى گرامى دين حق رسيده و مكتب اسلام ، مسلمانان را به گونه اى تربيت نموده است كه همه آنان به رحمت و فضل الهى بسيار دلبسته و اميدوارند.
و لو لا فضل الله عليكم و رحمته ما زكى منكم من احد ابدا.(595)
اگر فضل و رحمت بارى تعالى شامل حال انسانها نمى بود احدى از پليدى و آلودگى گناهان رهايى نمى يافت .
و اذا جاءك الذين يؤ منون بآياتنا فقل سلام عليكم كتب ربكم على نفسه الرحمة .(596)
وقتى مؤ منين به آيات ما نزد تو مى آيند اول به آنان سلام بگو سپس اعلام نما كه خداوند نفس خود را به فضل و رحمت نسبت به بندگان خويش ‍ ملتزم و متعهد نموده است .
حضرت زين العابدين (ع ) كه خود معلم دين و حق و مربى مسلمانان است به فضل و رحمت الهى رجاى واثق دارد و با اطمينان خاطر در مقام دعا به پيشگاه الهى عرض مى كند:
و بفضلك وثقت ؛بارالها! به تفضل و كرمت مطمئنم .
براى آنكه ارزش وثوق و اعتماد به خداوند هر چه بهتر و بيشتر روشن شود در پايان بحث چند جمله اى در اين باره به عرض شنوندگان محترم مى رساند. اميد است مفيد و سودمند واقع شود.
عن محمد بن على الجواد عليهما السلام قال : الثقة بالله تعالى ثمن لكل غال و سلم الى كل عال .(597)
امام جواد (ع ) فرمود: وثوق و اطمينان به خداوند، قيمت هر متاع عالى و گران است و نردبان بلندى است براى رسيدن به هر نقطه رفيع و عالى .
پيمبران الهى با وثوق به خداوند، بت و بت پرستى را كه مقبول عامه بود خرافت خواندند و با آنها مبارزه كردند. حضرت ابراهيم خليل با اطمينان به خداوند، بتها را شكست و نمرود مدعى خدايى را محكوم نمود. حضرت موسى بن عمران و برادرش هارون براى دعوت فرعون ماءمور شدند فرعونى كه مردم را برده خود مى دانست و علنا مى گفت :
انا ربكم الاعلى ؛(598) من مالك و معبود بزرگ شما هستم .
پيشواى عالى قدر اسلام با وثوق به خداوند توانا، دعوت توحيد و مخالفت با بت را آغاز نمود و با وجود آن همه دشمن مسلح و مجهز نهراسيد و با اطمينان خاطر به ماءموريت خويش ادامه داد و سرانجام پيروز شد، بتها را از ميان برد و پرچم توحيد را در آن منطقه وسيع به اهتزاز درآورد و دامنه دعوت آن حضرت به ساير كشورها كشيده شد. خلاصه آنكه وثوق و اعتماد به خداوند، سرمايه بزرگ مردان الهى و مربيان بشر در مبارزه با شرك و ظلم بود. اينان با اطمينان خاطر در خطرناكترين صحنه ها قدم مى گذاردند و بدون اضطراب و وحشت ماءموريت خويش را انجام مى دادند. اين همه شجاعت و صراحت نتيجه اطمينان درونى پيمبران به ذات اقدس الهى بود و هر كس واجد اين سرمايه بزرگ باشد در همه رويدادهاى خطرناك و اضطراب آميز، قوى و نيرومند خواهد بود. قرآن شريف در اين باره فرموده است :
الا بذكر الله تطمئن القلوب ؛(599) آگاه باشيد كه با ياد خداوند، دلها مطمئن و آرام مى شود.
58- داشتن چيزيكه موجب مغفرت گردد - فاقد بودن عملى كهمايه عفو شود - نداشتن ذخيره اى در آخرت جزتفضل الهى - درخواست اعطاى رحمت
بسم الله الرحمن الرحيم
و ليس عندى ما يوجب لى مغفرتك ، و لا فى عملى ما استحق به عفوك ، و ما لى بعد ان حكمت على نفسى الا فضلك ، فصل على محمد و آله ، و تفضل على .
امام سجاد عليه السلام در اين چند جمله از دعاى شريف مكارم الاخلاق به پيشگاه خداوند عرض مى كند: بارالها! چيزى نزد من نيست كه ايجاب مى كند تو مرا بيامرزى ، بارالها! در كارهايم عملى نيست كه مرا مستحق عفو تو نمايد، بارالها! بعد از بررسى و حكمى كه درباره خود نموده ام راهگشايى جز فضل و رحمت ترا ندارم ، پس بر محمد و آلش درود فرست و بر من تفضل فرما. به خواست خداوند توانا اين قطعه از دعاى حضرت على بن الحسين (ع ) موضوع بحث و سخنرانى امروز است . به شرحى كه در سخنرانى قبل توضيح داده شد، چهار مطلب محتواى چهار جمله دعاى امام سجاد (ع ) بود: اول وفود و ورود به مغفرت الهى ، دوم قصد عفو و بخشش بارى تعالى ، سوم اشتياق به گذشت حضرت حق ، و چهارم وثوق و اعتماد به فضل او.
در قطعه دعاى مورد بحث امروز، ابتدا راجع به مغفرت و عفو خداوند دو جمله به پيشگاه الهى عرض نموده و سپس نتيجه مى گيرد كه فقط به فضل و رحمت خداوند اميدوار است و بس .
براى وقوف به مطلب امام (ع ) لازم است درباره هر يك از سه جمله به قدر لازم بحث شود. در جمله اول عرض مى كند:
و ليس عندى ما يوجب لى مغفرتك ؛ بارالها! چيزى نزد من نيست كه ايجاب كند تو مرا بيامرزى .
اولين مطلب شايان دقت كه در اين كلام آمده و مسلمانان بايد همواره به آن توجه داشته باشند اين است كه خداوند در قرآن شريف مكرر از مغفرت گناهان سخن گفته و به مردم گناهكار وعده گذشت و غفران داده است ، اما در هيچ آيه اى از خود، سلب اراده و اختيار ننموده بلكه مغفرت خويش را وابسته به مشيت خود فرموده است و اگر در موردى گناهكار شايسته و لايق غفران نباشد اراده الهى به مغفرت او تعلق نمى گيرد و بخشوده نمى شود، خواه گناهش ظاهر و جوارحى باشد و خواه گناهش درونى و معنوى ، و اين مطلب در خلال بعضى از آيات تصريح شده است . در يك آيه فرموده :
ان الله لا يغفر ان يشرك به و يغفر مادون ذلك لمن يشاء.(600)
خداوند گناه كسى را كه به او شرك آورده است نمى آمرزد اما در مورد گناهان غير شرك ، مغفرت بارى تعالى شامل كسانى مى شود كه مشيت او بر غفران آنان تعلق گرفته باشد. در كنار معصيتهاى جوارحى كه آشكارا انجام مى شود مانند دروغ و تهمت ، گناهانى وجود دارد كه در ضمير مردم نهفته است ، اگر آنها را به زبان بياورند آشكار مى شود، اگر نه پنهان مى ماند، مانند راضى بودن به وقوع ظلم ، و موافقت درونى و باطنى با بقاى ظلم و ادامه ستم . شايد بعضى از مسلمانان ندانند كه رضايت پنهانى به گناه ، خود از گناهان بزرگ است . در اين باره روايات زيادى از اولياى گرامى اسلام رسيده است .
عن على عليه السلام قال : الراضى بفعل قوم كالداخل فيه معهم ، و على كل داخل فى باطل اثمان : اثم العمل به و اثم الرضا به .(601)
على (ع ) فرموده : كسى كه راضى به عمل مردمانى باشد همانند شخصى است كه خود در آن عمل با آنان همكارى داشته است ، و اگر در امر باطلى راضى باشد براى چنين كسى دو گناه است : يكى گناه اصل عمل و آن ديگر گناه رضايت داشتن به آن عمل است .
مغفرت و بخشش گناهان درونى اشخاص همانند گناهان برونى آنان وابسته به مشيت حضرت بارى تعالى است ، و اين مطلب نيز در قرآن شريف آمده است :
ان تبدوا ما فى انفسكم او تحفوه يحاسبكم به الله فيعفر لمن يشاء و يعذب من يشاء.(602)
اگر نيت بدى را كه در باطن داريد آشكار نماييد يا آنكه پنهان نگاه داريد مورد محاسبه الهى قرار مى گيريد، هر كس را كه بخواهد مى بخشد و هر كس ‍ را كه بخواهد با عذاب خود كيفر مى دهد.
بموقع است در اينجا تذكر داده شود كه در مقابل نيتهاى بد و عذاب الهى ، نيتهاى خوب و مرضى خداوند نيز مورد محاسبه است و صاحبش از اجر و پاداش بارى تعالى برخوردار مى گردد، و اين هر دو در مورد واقعه كربلا مصداق دارد. راجع به كسانى كه در نيت ، به قتل حضرت ابى عبدالله الحسين عليه السلام راضى بوده اند در زيارت وارث چنين آمده است :
لعن الله امة قتلتك و لعن الله امة ظلمتك و لعن الله امة سمعت بذلك فرضيت به .
لعن خداوند به كسانى كه ترا كشتند،لعن خداوند به كسانى كه درباره ات ستم كردند، لعن خداوند به كسانى كه قتل مظلومانه ترا شنيدند و در دل به وقوع آن رضايت دادند.
اما كسانى كه قيام حسين (ع ) را قيام الهى و مرضى خداوند دانسته و دوستار آن حضرت و عمل مقدسش هستند در اجر و ثواب با اصحاب شهيدش ‍ شريك اند و اين سخن را جابر بن عبدالله انصارى ، موقعى كه براى زيارت قبر مقدس امام ، و قبور شهداى بزرگوارش به كربلا آمده بود به استناد حديث رسول اكرم (ص ) به عطيه گفته است . جابر پس از آنكه به شهيدان كربلا سلام نمود و به مراتب وفادارى آنان به تعاليم الهى و مجاهده در راه حق شهادت داد، چنين گفت :
و الذى بعث محمدا صلى الله عليه و آله بالحق لقد شاركناكم فى ما دخلتم فيه . قال عطية فقلت لجابر: فكيف و لم تهبط واديا و لم تعل جبلا و لم تضرب بسيف و القوم قد فرق بين رؤ وسهم و ابدانهم و اوتمت اولادهم و ارملت الازواج . فقال لى : يا عطيه سمعت حبيبى رسول الله صلى الله عليه و آله قال : من احب عمل قوم اشرك فى عملهم و الذى بعث محمدا صلى الله عليه و آله بالحق ان نيتى و نية اصحابى على ما مضى عليه الحسين عليه السلام و اصحابه .(603)
قسم به خدايى كه حضرت محمد (ص ) را به پيمبرى مبعوث نمود ما شريك شما هستيم در آنچه شما در آن وارد شديد. عطيه مى گويد به جابر گفتم : چگونه تو شريك اصحاب حسين (ع ) هستى با آنكه در وادى پستى فرود نيامدى و از كوهى بالا نرفتى و شمشيرى نزدى و اينان بين سر و بدنشان جدايى افتاد، اطفالشان يتيم و زنانشان بيوه شدند. جابر گفت : اى عطيه ! از حبيبم رسول خدا (ص ) شنيدم فرمود: كسى كه مردمى را دوست دارد در قيامت با آنان محشور مى شود و كسى كه عمل عمل قومى را دوست دارد در كار آنان شريك است و به حق قسم كه نيت اصحاب من بر همان راه و روشى است كه حسين (ع ) و اصحابش پيموده اند.
خلاصه آنكه نيت خوب عبادت است و پاداش آن ثواب و اجر الهى است ، و نيت بد گناه است و اگر خداوند آن را نيامرزد عذاب و كيفر او را از پى خواهد داشت .
عن على عليه السلام قال : و بما فى الصدور تجازى العباد.(604)
على (ع ) فرموده : جزاى بد و خوب بندگان طبق نيتهايى است كه در دل دارند.
از آنچه مذكور افتاد اين نتيجه به دست آمد كه خداوند در كتاب مجيد وعده مغفرت گناهان را به مردم داده است به شرط آنكه بخشش گناه بر وفق خواسته و اراده او باشد و اگر در موردى مشيت بارى تعالى به عللى كه ما نمى دانيم به عفو گناهكار تعلق نگيرد آمرزيده نمى شود، خواه گناهش ‍ ظاهرى باشد و آشكار و خواه گناهش درونى باشد و پنهان . بنابراين آمرزيدن گناه براى خداوند الزامى نيست و جمله اول دعاى امام سجاد (ع ) در قطعه موضوع بحث امروز ناظر به همين مطلب است ، او به پيشگاه بارى تعالى عرض مى كند:
و ليس عندى ما يوجب لى مغفرتك ؛بارالها! چيزى نزد من نيست كه ايجاب كند تو مرا بيامرزى و مشمول بخشش و عفو خود قرار دهى .
اراده خداوند به مغفرت گناهكاران مايه اميدوارى آنان است و از خطر ياءس ‍ كه منشاء بسيارى از بدبختى ها و محروميتهاست مصونشان مى دارد. تعليق مغفرت به مشيت ، سد راه غرور آنان است و نمى گذارد گناهكاران ، فكر ايمنى از عذاب الهى را بين خوف و رجا احساس مى كند و اين خود يكى از تعاليم دينى است و تمام پيروان قرآن شريف بايد همواره چنين باشند و در اين باره روايات زيادى از اولياى گرامى اسلام رسيده است .
عن ابيعبدالله عليه السلام قال : لا يكون العبد مؤ منا حتى يكون خائفا راجيا و فى حديث آخر: ارج الله تعالى رجاء لا يجرئك على معصيته و خف الله تعالى خوفا لا يؤ يسك عن رحمته .(605)
امام صادق (ع ) فرموده : بنده خداوند به مقام ايمان نمى رسد تا آنكه واجد خوف و رجا گردد و در حديث ديگر فرموده : به خداوند اميدوار باش تا حدى كه تو را در گناه ، جرى و جسور نكند، و از خداوند بترس به اندازه اى كه تو را از رحمت او ماءيوس ننمايد.
عن الكاظم عليه السلام قال : يا هشام ! لا يكون الرجل مؤ منا حتى يكون خائفا راجيا و لا يكون خائفا راجيا حتى يكون عاملا لما يخاف و يرجو.(606)
حضرت موسى بن جعفر عليهما السلام فرمود: اى هشام ! مرد مسلمان به مقام ايمان نمى رسد تا آنكه خائف و اميدوار باشد و به مقام خوف و رجا نايل نمى گردد تا آنكه بر وفق ترس و اميدش عمل نمايد.
عن على عليه السلام قال : لا تاءمنن على خير هذه الامة عذاب الله لقوله تعالى : فلا ياءمن مكر الله الا القوم الخاسرون و لا تياسن لشر هذه الامة من روح الله لقوله تعالى : انه لا يياس من روح الله الا القوم الكافرون .(607)
على (ع ) فرموده : براى بهترين افراد اين امت از عذاب خداوند ايمن مباشيد كه در قرآن شريف فرموده : از مكر خداوند ايمنى نداريد مگر گروه زيانكاران ، و براى بدترين فرد اين امت از رحمت خداوند ماءيوس نباشيد كه در قرآن شريف فرموده : از رحمت خداوند ماءيوس نيستند مگر گروه كفار.
از آنچه مذكور افتاد روشن شد كه مغفرت گناهكاران براى خداوند الزامى نيست بلكه معلق به مشيت و اراده ذات مقدس اوست و نتيجه مهم وعده مغفرت خداوند از يك طرف و تعليق آن به مشيت او از طرف ديگر آن است كه مسلمانان همواره بين خوف و رجا باشند، نه از رحمت حق ماءيوس ‍ شوند و نه خويشتن را ايمن از عذاب او بدانند و اين حالت روانى نه تنها در شاءن دين لازم و ضرورى است بلكه سعادت مردم جهان در جميع شئون زندگى وابسته به اين است كه همواره بين بيم و اميد باشند، مريض بايد به درمان خويش اميدوار باشد تا از پى طبيب و دارو برود و بايد از شدت مرض و مزمن شدن آن بترسد تا از آنچه مضر است پرهيز نمايد، كشاورز بايد اميدوار به برداشت محصول باشد و بذر خود را در زمين بيفشاند و بايد از آفتهاى گوناگون بترسد و كمال مراقبت را معمول دارد، و همچنين ساير امور مربوط به زندگى تمام انسانها بايد همواره بين خوف و رجا باشد.
امام سجاد (ع ) در جمله دوم دعا كه موضوع بحث و سخنرانى امروز است ، به پيشگاه خداوند عرض مى كند:
و لا فى عملى ما استحق به عفوك ؛ بارالها! در كارهايم عملى نيست كه مرا مستحق عفو و بخشش تو نمايد.
نمى دانيم چه اعمالى مى تواند افراد با ايمان را از استحقاق و شايستگى عفو بارى تعالى برخوردار نمايد ولى با توجه به محتواى بعضى از آيات و اخبار شايد بتوان گفت كسانى كه خالصا لوجه الله جهاد مى كنند و به منظور اعلاى كلمه حق از جان خود مى گذرند و در عرصه پيكار با دشمن كشته مى شوند بر اثر عمل مقدسى كه انجام مى دهند به استحقاق عفو الهى نايل مى گردند. خداوند در يكى از آيات قرآن شريف راجع به امر جهاد و كشته شدن در راه حق فرموده است :
ان الله اشترى من المؤ منين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة يقاتلون فى سبيل الله فيقتلون و يقتلون وعدا عليه حقا فى التوراة و الانجيل و القرآن و من اوفى بعهده من الله فاستبشروا ببيعكم الذى بايعتم به و ذلك هو الفوز العظيم .(608)
خداوند، جان و مال افراد با ايمان را به بهاى بهشت خريدارى نموده است . اينان در راه خداوند مقاتله مى كنند، از كفار مى كشند و خود نيز كشته مى شوند. اين پيمان الهى است ، عهدى است كه بحق در تورات و انجيل و قرآن وعده داده شده است و كيست كه از خداوند به عهد خود وفادارتر باشد. اى اهل ايمان ! به اين معامله شاد و مسرور باشيد و بدانيد كه اين خود، پيروزى و فوز بزرگى است .
قال النبى صلى الله عليه و آله : ان الغزاة اذا هموا بالعز و كتب الله لهم برائة من النار.(609)
رسول اكرم (ص ) فرموده است : وقتى مجاهدين راه حق به جنگ تصميم مى گيرند خداوند به قلم قضاى خود آزادى آنان را از آتش دوزخ ثبت مى نمايد.
هدايت مردم به آيين الهى يعنى جهاد با زبان همانند جهاد با شمشير در ميدان جنگ داراى ارزش و اهميت بسيار است . با توجه به بعضى از روايات كه درباره پاداش هدايت رسيده است شايد بتوان گفت كه اين عمل بزرگ و مقدس ممكن است هدايت كننده را از استحقاق عفو الهى برخوردار سازد.
قال امير المؤ منين عليه السلام : لما وجهنى رسول الله صلى الله عليه و آله الى اليمن قال يا على ! لا تقاتل احدا حتى تدعوه الى الاسلام و ايم الله لان يهدى الله عزوجل على يديك رجلا خير لك مما طلعت عليه الشمس ‍ و غربت و لك ولاءه .(610)
على (ع ) فرمود: وقتى رسول اكرم (ص ) ماءموريت يمن را به من محول فرمود دستور داد: با كسى مقاتله نكن تا او را به دين اسلام دعوت نمايى ، به حق قسم كه اگر خداوند يك نفر را به دست تو هدايت نمايد بهتر است براى تمام آنچه آفتاب بر آن مى تابد و غروب مى كند و حكومت آن براى تو باشد.
اهميت و ارزش هدايت مردم در عبارت آخر حديث رسول اكرم (ص )، يعنى جمله ولك ولاءه نهفته است زيرا اگر ارزش هدايت يك انسان كه خدمت بزرگ معنوى است بهتر از مالكيت كره زمين با همه محتوياتش و همچنين سياراتى كه آفتاب بر آنها طلوع و غروب مى كند، مى بود، در نظر على (ع ) ارزشى نمى داشت . اما با افزودن لك ولاءه مقام رفيع هدايت انسان روشن شد، زيرا مالكيت دنياى مادى منهاى عدل و داد نزد على (ع ) قدر و منزلتى ندارد ولى دنياى به ضميمه عدل ، ارزشمند و مهم است . جالب آنكه پاره اى از سخنان آن حضرت در ايام زمامداريش مبين همين مطلب است :
قال عبدالله بن عباس دخلت على امير المؤ منين عليه السلام بذى قار و هو يخصف نعله . فقال لى : ما قيمة هذا النعل ؟ فقلت لاقيمة لها. فقال (ع ): و الله احب الى من امرتكم الا ان اقيم حقا او ادفع باطلا.(611)
موقعى كه على (ع ) با لشكريان خود براى جنگ بصره مى رفت ، عبدالله بن عباس مى گويد: در ذى قار بر آن حضرت وارد شدم در حالى كه كفش كهنه خود را تعمير مى نمود. به من فرمود: اين نعل چقدر مى ارزد؟ عرض كردم قيمتى ندارد. فرمود به خدا قسم ، اين نعل كهنه و بى ارزش نزد من محبوبتر از حكومت نمودن بر مردم است ، مگر آنكه بتوانم در اين حكومت ، حقى را اقامه نمايم يا باطلى را دفع كنم .
آرى على (ع ) حكومت را از ديدگاه مادى نمى نگرد، ارزش حكومت نزد او از اين جهت است كه بتواند از اين سنگر به نفع حق استفاده كند يا باطلى را از ميان بردارد.
خلاصه اينكه نمى دانيم چه اعمال خيرى مى تواند عاملش را مستحق عفو الهى نمايد، بعيد نيست جهاد با شمشير و كشته شدن در راه خدا، يا جهاد با زبان و هدايت نمودن مردم گمراه به دين اسلام موجب شود كه جهاد كنندگان به استحقاق عفو الهى نائل گردند و خداوند از گناهشان درگذرد.
امام سجاد (ع ) در جمله دوم اين قطعه دعا كه موضوع سخنرانى امروز است ، به پيشگاه خداوند عرض مى كند:
و لا فى عملى ما استحق به عفوك ؛ بارالها! در كارهايم عملى نيست كه مرا مستحق عفو و بخشش تو نمايد.
و ما لى بعد ان حكمت على نفسى الا فضلك ، فصل على محمد و آله و تفضل على .
بارالها! بعد از بررسى و حكمى كه درباره خود نموده ام راهى جز فضل و رحمت تو براى خويش نيافته ام ، پس بر محمد و آلش درود فرست و بر من تفضل فرما.
براى آنكه معناى حكم نمودن امام درباره خودش ، كه ضمن دعا آمده است ، روشن گردد حديثى را از مولى الموحدين على (ع ) به عرض ‍ شنوندگان محترم مى رساند، ممكن است با توجه و دقت در يكى از مضامين آن معناى كلام حضرت على بن الحسين واضح گردد.
ان للدعاء اربع خصال : اخلاص السريرة و احضار النية و معرفة الوسيلة و الانصاف فى المساءلة .(612)
على (ع ) فرموده : چهار خصلت در دعا بايد رعايت شود: اول اخلاص ‍ ضمير، دوم حاضر ساختن نيت در دل ، سوم شناخت وسيله استجابت ، چهارم انصاف دادن در امر مورد درخواست .
امام سجاد (ع ) در جمله اول دعا اعتراف مى كند كه در من چيزى نيست كه مغفرت تو را ايجاب كند، در جمله دوم عرض مى كند عملى ندارم كه مرا مستحق عفوت نمايد، در جمله سوم مى خواهد بگويد بارالها! من اوضاع و احوال خودم را سنجيدم ، با دقت ، تمام ابعادش را بررسى نمودم ، سرانجام ، قضاوتم به اين نتيجه رسيده است كه اگر بخواهم از تو درخواستى منصفانه نمايم بايد عرض كنم كه تنها راه نجاتم تفضل و رحمت توست ، بارالها! بر من تفضل فرما و مشمول رحمتم قرار ده .
پيش از بحث درباره تفضل حضرت بارى تعالى به استناد بعضى از آيات و روايات ، لازم مى داند فرق بين استحقاق و تفضل را، با ذكر مثالى روشن ، به عرض شنوندگان محترم برساند. فرض كنيد قسمتى از سيم كشى برق منزل شما بر اثر اتصالى سوخته و نياز به تعويض دارد. كارگر فنى را به منزل مى آوريد تا مخارج تعمير آن را تعيين كند و اصلاح نمايد. او پس از رسيدگى مى گويد: سه هزار تومان جنس لازم دارد و دو هزار تومان اجرت . موافقت مى كنيد و مى گوييد هر چه زودتر جنس را تهيه كند و مشغول كار شود. ساعتى بيش نمى گذرد كه او لوازم را خريدارى نموده و به منزل مى آيد و مشغول مى شود. شما از نزديك ، ضمن نگاه كردن به كار او، سر صحبت را باز مى كنيد و از عائله او مى پرسيد، جواب مى دهد، همسر و سه فرزند خردسال دارم ، سال گذشته پدرم از دنيا رفت ، مادر و دو خواهر كوچكم بر عائله ام افزوده شده و بايد خرج همه آنها را بدهم . شما در باطن از سنگينى مخارج او متاءثر مى شويد، تصميم مى گيريد كه به او كمكى نماييد. موقعى كه كارش تمام مى شود و مى خواهيد قيمت جنس و اجرت او را پرداخت كنيد، به جاى پنج هزار تومان ده هزار تومان مى دهيد و مى گوييد: پنج هزار تومان براى جنس و اجرت ، اما پنج هزار تومان ديگر را مى دهم كه مادر و دو خواهر كوچك شما دو سه روزى ميهمان من باشند، خواهش مى كنم آن را بپذيريد. كارگر فنى هم با كمال ادب و تشكر، آن را مى پذيرد. پنج هزار تومان قيمت جنس و اجرت كار، استحقاق است و بايد حتما بدهيد و اگر از آن چيزى كم بگذاريد كارگر فنى حق دارد مطالبه كند، اما پنج هزار تومان ديگر تفضل است ، شما الزامى نداريد و او هم نمى تواند مطالبه كند، فقط بزرگوارى و تفضل شما موجب پرداخت اين مبلغ گرديده است .
تمام انسانها مخلوق بارى تعالى و مملوك واقعى او هستند. جسم و جان و همه قواى درونى و برونى آنان ملك واقعى خداوند است . آفريدگار حكيم ، بشر را به تمام نيروهايى كه براى زندگى لازم است مجهز نموده و همه نعمتهايى را كه براى ادامه حيات ضرورت دارد در اختيارش قرار داده است و در مقابل اين همه عطايا او را به تكاليفى مكلف ساخته و به اداى وظايفى موظفش نموده است . اگر به تكاليف خود عمل نمود و اوامر مولاى واقعى خود را اجر كرد بنده اى است وظيفه شناس و درستكار، و اگر عمل ننمود بنده اى است متخلف و گناهكار، او در عطاياى آفريدگار، كه امانهاى الهى است ، خيانت نموده و از مرز حق تجاوز كرده است . به حكم عقل ، گناهكارى كه در امانت خيانت نمود مستحق مجازات كيفر است . اما اگر كسى كه به وظيفه عمل نمود و با درستى قدم برداشت استحقاق پاداش ‍ ندارد بلكه از روى تفضل و احترام به درستكارى سزاوار است مورد تشويق و تقدير واقع شود. به عبارت ديگر، درستكارى ، انجام وظيفه است و كسى كه وظيفه خود را بدرستى انجام داده حق مطالبه پاداش ندارد بلكه اگر به وى پاداشى اعطا شود بر اساس تفضل است . از اين رو قرآن شريف كيفر دوزخيان را در قيامت به گناهان و اعمال بد آنان كه در دنيا مرتكب شده اند مستند مى نمايد، و بهشت رفتن بهشتيان را ناشى از تفضل و رحمت خداوند مى خواند و در اينجا يك آيه راجع به عذاب الهى كه حاكى از استحقاق است و چند آيه راجع به بهشت كه از تفضل سخن مى گويد ذكر مى شود:
ذلك بما قدمت ايديكم و ان الله ليس بظلام للعبيد.(613)
فرشتگان عذاب به دوزخيان مى گويند: اين كيفر اعمالى است كه خودتان پيشاپيش فرستاده ايد و خداوند به بندگان ستم نمى نمايد.
و من عمل صالحا فلانفسهم يمهدون . ليجزى الذين آمنوا و عملوا الصالحات من فضله .(614)
كسانى كه در دنيا اعمال خوب انجام مى دهند براى خودشان جايگاه آسايش مهيا مى نمايند كه خداوند افرادى را كه داراى ايمان و عمل صالحند از پاداش فضل و رحمت خود برخوردار مى سازد.
در سوره دخان فرموده است :
ان المتقين فى مقام امين ، فى جنات و عيون ؛(615) و بعد از چند آيه مى فرمايد:
فضلا من ربك ، ذلك هو الفوز العظيم .(616)
بى گمان اهل تقوى در مقام امن قرار دارند و در باغهاى بهشتى و چشمه سارها، سپس از نعمتهايى نام مى برد و در پايان مى فرمايد:
اين عطايا از فضل و رحمت پروردگار است كه اين خود، پيروزى و فوزى است عظيم .
و قالوا الحمدلله الذى اذهب عنا الحزن ، ان ربنا لغفور شكور. الذى احلنا دارالمقامة من فضله .(617)
بهشتيان پس از آنكه در جايگاه خود مستقر شدند مى گويند: حمد براى خداوندى است كه اندوه غم را از ما زايل نمود، كه پروردگار ما بخشنده و منعم است . او خداوندى است كه از فضل و رحمت خود ما را در اقامتگاه دائمى وارد نمود.
ملاحظه مى كنيد، در اين چند آيه صريحا ذكر شده است كه خوبان و اهل تقوى از فضل و رحمت بارى تعالى به جنت خلد راه مى يابند.
عن النبى صلى الله عليه و آله قال : و الذى نفسى بيده ما من الناس احد يدخل الجنة بعمله . قالوا و لا انت يا رسول الله ؟ قال : و لا انا، الا ان يتغمدنى الله برحمة منه و فضل و وضع يده على فوق راءسه و طول بها صوته .(618)
رسول اكرم (ص ) فرمود: قسم به خدايى كه جان من در قبضه قدرت اوست هيچ فردى از مردم نيست كه بر اثر اعمال خوب خود وارد بهشت شود، يعنى بهشتيان در پرتو رحمت الهى به بهشت راه مى يابند. عرض كردند يا رسول الله ! شما هم ؟ فرمود بهشت رفتن من هم به استناد عملم نيست ، اما خداوند مرا در درياى رحمت و فضل خود فرو مى برد. در اين موقع دست خود را روى سر گذارده بود و با صداى ممتد سخن مى گفت .
امام سجاد (ع ) در جمله سوم دعاى مورد بحث امروز، موضوع آخرين قسمت سخنرانى ، بر اساس اميدوارى به فضل و رحمت حضرت بارى تعالى عرض مى كند:
و ما لى بعد ان حكمت على نفسى الا فضلك ؛ بارالها! بعد از بررسى در وضع خويشتن حكمى كه درباره خودم نمودم اين است كه راهگشايى براى نجات جز فضل و رحمت تو را ندارم .
پس امام (ع ) در مقام دعا بايد خواستار فضل الهى شود. به شرحى كه در سخنرانى اول معروض افتاد ذكر صلوات ، دعا را به استجابت نزديك مى كند، چه آنكه صلوات ، خود، دعايى است كه هر كس از بارى تعالى درخواست نمايد مستجاب مى شود، از اين رو در دعاهاى صحيفه ، امام سجاد (ع ) بسيار بر رسول اكرم (ص ) و اهلبيت مكرمش درود فرستاده است . در اينجا نيز براى آنكه دعاى درخواست تفضلش به اجابت نزديك شود عرض مى كند:
فصل على محمد و آله و تفضل على ؛بارالها! درود فرست بر محمد و آلش و مرا مشمول تفضل و رحمت خود قرار بده .
از عواملى كه مى تواند بندگان با ايمان را به خدا نزديك كند و فضل و رحمت او را شامل حالشان نمايد بسيار استغفار نمودن است . در پايان بحث امروز چند روايت را كه درباره ذكر استغفار رسيده تقديم شنوندگان محترم مى نمايد، اميد است مورد توجه كامل قرار دهند و در شبانه روز مكرر استغفار نمايند و از اين راه زمينه شمول فضل الهى را نسبت به خودشان فراهم آورند.
عن ابيعبد الله عليه السلام : ان رسول الله صلى الله عليه و آله كان لا يقوم من مجلس و ان خف حتى يستغفر الله عزوجل خمسا و عشرين مرة (619)
امام صادق (ع ) فرمود: معمول رسول اكرم (ص ) اين بود كه از هيچ مجلسى بر نمى خاست ، هر چند مقدار توقفش در آن مجلس كم باشد، مگر آنكه بيست و پنج بار استغفار مى نمود.
عن النبى صلى الله عليه و آله قال : اكثروا من الاستغفار فى بيوتكم و فى مجالسكم و على موائدكم و فى اسواقكم و فى طرقكم و اينما كنتم فانكم لا تدرون متى تنزل المغفرة .(620)
رسول اكرم (ص ) فرمود: زياد استغفار نماييد، در منازلتان ، در مجالستان ، در كنار سفره طعامتان ، در بازارها و رهگذرهايتان ، و هر جا كه هستيد، چه آنكه شما نمى دانيد كه مغفرت حضرت بارى تعالى چه وقت نازل مى شود.
عن على عليه السلا قال : العجب ممن يقنط و معه الممحاة . قيل و ما الممحاة ؟ قال الاستغفار.(621)
على (ع ) فرمود: عجب از كسى است كه ماءيوس مى شود با آنكه وسيله محو گناه در اختيار دارد. عرض شد آن وسيله چيست ؟ فرمود استغفار.
59- درخواست سخن گفتن در هدايت مردم - ملهم شدن به تقواىالهى - به پاكترين روش موفق گشتن - انجام دادن كارهاىمرضى پروردگار
بسم الله الرحمن الرحيم
اللهم و انطقنى بالهدى ، و الهمنى التقوى ، و وفقنى للتى هى ازكى ، و استعملنى بما هو ارضى .
امام سجاد عليه السلام در اين چهار جمله از دعاى شريف مكارم الاخلاق ، چهار درخواست از پيشگاه بارى تعالى مى نمايد: اول ، بارالها زبان مرا به نطقى گويا فرما كه هدايت بخش و مايه ايصال به حق باشد؛ دوم ، بارالها! تقوى و تنزه را با افاضه معنوى و اشراق روحانى خود به دلم الهام فرما؛ سوم ، بارالها! مرا موفق نما به چيزى كه هر چه بيشتر موجب تطهير معنوى و نمو روحانيم باشد؛ و چهارم ، بارالها! نيروى مرا در راهى به كارگير كه مايه خشنودى و رضاى بيشتر ذات اقدست گردد.
به خواست خداوند توانا اين چهار جمله از دعاى حضرت على بن الحسين عليهما السلام موضوع بحث و سخنرانى امروز است .
از جمله سرمايه هاى پر ارج و گرانقدرى كه آفريدگار جهان به انسان اعطا فرموده و مايه اصلى آن را با سرشت بشر آميخته ، قدرت نطق است ، نعمت سخن گفتن و همچنين نعمت نوشتن دو عامل بزرگ تعالى و تكامل انسانهاست . در پرتو اين دو عامل ارزشمند، علوم نظرى و تجارب عملى نسلهاى گذشته به نسل امروز منتقل گرديده و از نسل امروز به نسلهاى بعد منتقل خواهد شد.
زبان از جمله جوارحى است كه فعاليت آن در اختيار آدمى است ، موقعى كه مى خواهد سخن بگويد اراده مى كند كه نقطه فرماندهى تكلم كه در مغز قرار دارد به زبان دستور دهد، زبان به حركت در مى آيد، و گوينده ، با اراده خود، الفاظ و كلماتى را به هم مى آميزد و منويات خود را به صورت سخن اظهار مى كند. پس قدرت سخن گفتن امرى است تكوينى و آفريدگار توانا در رحم مادر به جنين اعطا مى نمايد. اما سخن گفتن و به كار گرفتن آن نيروى تكوينى ، امرى است اختيارى و انسانها طبق اراده خود، زبان را به حركت در مى آورند و تكلم مى كنند. امام سجاد (ع ) در دعاى خود پيشگاه خداوند درخواست سخن گفتن نمى نمايد، چه آنكه خداوند، آن را در رحم مادر به وى اعطا فرموده است . دعاى امام (ع ) انطاق و به سخن آوردن است ، عرض . مى كند:
اللهم و انطقنى بالهدى ؛بارالها! زبان مرا به نطقى گويا فرما كه هدايت بخش و مايه ايصال به حق و حقيقت باشد.
قرآن شريف ، سلطه و حاكميت حضرت بارى تعالى را نسبت به انسانها با تعبيرهاى مختلفى ذكر نموده ، از آن جمله فرموده است :
و اعلموا ان الله يحول بين المرء و قلبه .(622)
بدانيد كه خداوند بين انسان و مركز اراده اش حائل و فاصله مى شود.
مى دانيم كه كانون اراده آدمى از هر چيزى به وى نزديكتر است و بر اثر اين شدت قرب است كه انسانها مى توانند در كمتر از لحظه اراده كنند و به وضع خويشتن دگرگونى بخشند.
قرآن شريف در آيه اى مردم را از نزديك بودن حضرت حق به مردم آگاه مى سازد فرموده است : بدانيد كه اگر خداوند اراده كند بين شما و دلتان كه كانون اراده و نزديكترين موجود به شماست فاصله مى شود، به عبارت ديگر مى توان گفت خداوند از ما به خود ما نزديكتر است و به قول آن شاعر كه مى گويد:
يار نزديكتر از من به من است وين عجبتر كه من از وى دورم
چه كنم با كه توان گفت كه يار در كنار من و من مهجورم
القمى : ان الله يحول بين المرء و ما يريد.(623)
قمى در تفسير اين آيه مى گويد: خداوند قادر است بين آدمى و اراده اش ‍ فاصله شود.
امام (ع ) مى خواهد عرض كند: بارالها! اراده من است كه زبانم را به نطق مى آورد و مرا به تكلم وا مى دارد. پروردگارا! تو كه اينقدر نزديكى كه مى توانى بين من و اراده ام حايل شوى بر من تفضل فرما و اراده گفتنم را در قبضه خود قرار ده و آنچنان به نطقم آور كه سخنانم بر وفق هدايت و رضاى تو باشد.
مسلمانان مى دانند كه دروغ و تهمت ، پرده درى و غيبت ، دشنام گويى و اهانت ، و ديگر سخنانى از اين قبيل ، گناه بزرگ و بر خلاف هدايت كلام است . اما بعضى از مسلمانان پاره اى از آفات زبان را سخنانى عادى و بلامانع تلقى مى كنند، غافل از آنكه در نظر اولياى گرامى اسلام اين قبيل سخنان نيز مذموم و برخلاف هدايت كلام است و در اينجا بعضى از آن آفات با استفاده از شواهد روايات به عرض شنوندگان محترم مى رسد، اميد است كمال توجه را مبذول دارند و عملا، در سخن گفتن ، آنها را رعايت نمايند. پرحرفى و تكلم زياد يكى از آفات زبان است و مى تواند منشاء عوارضى بد و مذموم گردد.
عن النبى صلى الله عليه و آله قال : من كثر كلامه سقطه و من كثر سقطه كثرت ذنوبه و من كثرت ذنوبه كانت النار اولى به .(624)
رسول اكرم (ص ) فرموده : كسى كه زياد حرف مى زند خطر سقوط و فروافتادنش بسيار است و كسى كه سقوطش زياد است گناهش نيز زياد خواهد بود و كسى كه گناهانش بسيار باشد آتش دوزخ براى او شايسته تر است .
عن ابيعبدالله عن اءبيه عليهما السلام انه قال لرجل و قد كلمه بكلام كثير. فقال : ايها الرجل : تحتقر الكلام و تستصغره . اعلم ان الله عزوجل لم يبعث رسله حيث بعثها و معها ذهب و لا فضة و لكن بعثها بالكلام و انما عرف الله جل و عز نفسه الى خلقه بالكلام و الدلالات عليه و الاعلام .(625)
امام صادق (ع ) فرمود: مردى حضور پدرم زياد حرف زد. امام باقر (ع ) به وى فرمود: سخن را تحقير مى كنى و آن را كوچك و ناچيز مى شمرى . بدان كه خداوند پيمبران خود را با طلا و نقره مبعوث نفرمود، بلكه آنان را با كلام بين مردم فرستاد، و خداوند نيز خود را معرفى فرموده و به وسيله كلام و به وسيله دلايل و نشانه ها.

 

next page

back page