شرح و تفسير دعای مكارم الاخلاق
(جلد ۲)
محقق دانشمند مرحوم حجت
الاسلام و المسلمين آقاى محمد تقى فلسفى
- ۸ -
ايامى كه مهاجرين به مدينه آمده بودند و در فقر و تنگدستى به سر مى بردند، مقدار
قابل ملاحظه اى از اموال يهودى هاى بنى نضير بدون جنگ و جدل به دست مسلمانان افتاد.
چون اين اموال عنوان غنيمت جنگى نداشت و مشترك بين همه نبود، به امر بارى تعالى در
اختيار شخص رسول اكرم (ص ) قرار گرفت .
جعل الله تعالى اموال بنى النضير خالصة يفعل بها ما يشاء
فقسمها رسول الله بين المهاجرين و لم يعط الانصار منها شيئا الا ثلاثة نفر كانت بهم
حاجة و هم ابودجانة و سهل بن حنيف و الحارث بن الصمة .(201)
خداوند، اموال بنى نضير را اختصاص به رسول اكرم (ص ) داد تا هر طور كه بخواهد عمل
كند. پيغمبر اكرم آن را بين مهاجرين تقسيم نمود و به انصار چيزى از آن نداد جز سه
نفر كه نياز داشتند و آنان ابو دجانه و سهل بن حنيف و حارث بن صمه بودند. جمعيت
انصار از اختصاص اموال بنى نظير به مهاجرين نه تنها از پيشواى اسلام آزرده خاطر
نگشتند بلكه داوطلب ايثار گرديدند و روى بزرگوارى و تفضل حاضر شدند از جهت مسكن و
لباس و غدا آنان را يارى دهند، حتى بعضى از انصار كه خودشان از جهتى نيازمند بودند
مهيا گشتند مهاجرين را بر خود مقدم دارند و اين مطلب در قرآن شريف آمده است :
و الذين تبوء و الدار و الايمان من قبلهم يحبون من هاجر
اليهم و لا يجدون فى صدورهم حاجة مما اوتوا و يؤ ثرون على انفسهم و لو كان بهم
خصاصة .(202)
انصار كه پيش از آمدن مهاجرين مدينه را جايگاه ايمان ساخته بودند با ورودشان نسبت
به آنان ابراز علاقه كردند، علاوه بر آنكه در دل احساس احتياجى به اموال بنى نضير
نداشتند، حاضر شدند از روى تفضل به مهاجرين ايثار نمايند، هر چند بعضى از انصار،
خود در مضيقه بودند ولى مهاجرين را بر خويشتن مقدم داشتند.
ايثار و تفضل از ناحيه انصار نسبت به مهاجرين بى بضاعت در صدر اسلام و نزول آيه :
و يؤ ثرون على انفسهم و لو كان بهم خصاصة
(203)
يكى از بزرگترين كرامت خلق را پايه گذارى نمود. اولياى گرامى اسلام ضمن روايات
بسيارى با تعبيرهاى مختلف همواره قدر و منزلت اين كرامت خلق را خاطرنشان مى ساختند
و در بعضى از روايات در پايان حديث ، آن آيه شريفه را نيز قرائت مى نمودند.
امام صادق (ع ) در وصف مؤ منين كامل چنين فرموده است :
هم البررة بالاخوان فى حال العسر و اليسر، المؤ ثرون على
انفسهم فى حال العسر كذلك وصفهم الله تعالى فقال : و يؤ ثرون على انفسهم .(204)
آنان نيكوكاران اند نسبت به برادران در حال تنگدستى و در حال گشايش . اينان در حال
مضيقه ، ديگران را بر خود مقدم مى دارند و خداوند، اين گروه بزرگوار را اينچنين
توصيف نموده و فرموده است :
و يؤ ثرون على انفسهم و لو كان بهم خصاصة .
شاگردان تربيت يافته مكتب ايثار كوشا بوده اند كه اين كرامت نفس را در ضمير خود
زنده نگاه دارند و در فرصتهايى كه به دست مى آورند ديگران را بر خويشتن مقدم مى
داشتند.
عن انس قال : اهدى برجل من اصحاب النبى صلى الله عليه و آله
راءس شاة مشوى . فقال : ان اخى فلانا و عياله احوج الى هذا حقا. فبعث اليه . فلم
يزل يبعث به واحد الى واحد حتى تداولوا بها سبعة ابيات حتى رجعت الى الاول
(205)
انس بن مالك مى گويد: به يكى از اصحاب پيغمبر اكرم (ص ) كله گوسفند بريان شده اى
اهدا گرديد. مرد صحابى با خود گفت : فلان برادرم و عيالش به اين غذا از من
محتاجتر است ، براى وى فرستاد. او نيز به تصور احتياج بيشتر برادر ديگر براى آن
برادر اهدا نمود، و خلاصه كله بريان شده را هفت در خانه بردند و سرانجام به منزل
مرد صحابى ، يعنى آن كس كه به وى اهدا شده بود برگشت .
البته اين چند نفر مسلمان ، نياز فورى به آن غذا نداشتند ولى با اين عمل مراتب
ايثار تفضل آنان نسبت به يكديگر روشن گرديد.
جنگ يرموك از جنگهاى بزرگ مسلمانان در صدر اسلام بود. در اين جنگ فرماندهان لشكر
اسلام و كفر موافقت كرده بودند كه هر روز يك ستون از سربازان مسلمين و يك ستون از
سربازان دشمن به عرصه پيكار بيايند و پس از چند ساعت زد و خورد سربازان سالم با
زخمى هاى قابل حركت به لشكرگاه خود بپيوندند و عده كشته و زخمى هاى غير قابل حركت
در جاى خود مى ماندند تا براى آنها اقدام لازم معمول گردد. حذيفه عدلى مى گويد: در
يكى از روزها پسر عموى من با ستون نظامى مسلمين به عرصه پيكار رفت ولى برنگشت . من
ظرف آبى با خود برداشتم ، به طرف ميدان جنگ رفتم تا اگر پسر عمويم زنده است و رمقى
دارد آبش بدهم .
فاذا انا به بين القتلى فقلت : انا اسقيك ؟ فاشار الى ان نعم
. فاذا برجل يقول : آه ! فاشار الى ابن عمى ان انطلق اليه و اسقه . فاذا هو هشام بن
العاص . فقلت : اسقيك ؟ فاشار الى ان نعم . فسمع آخر يقول آه ! فاشار الى ان انطلق
اليه . فجئته فاذا هو قد مات . فرجعت الى هشام . فاذا هو قد مات . فرجعت الى ابن
عمى . فاذا هو قد مات .(206)
ناگهان پسر عمويم را بين كشته ها يافتم ، بر بالين پسر عمويم نشستم و به او گفتم :
مى خواهى آبت بدهم ؟ با اشاره جواب مثبت داد. در اين موقع مجروح ديگرى كه در آن
نزديك افتاده بود و كلمه آب را شنيد گفت : آه ! پسر عمويم با اشاره به من فهماند كه
اول بروم او را آب بدهم . پسر عمو را گذاردم ، بر بالين دومى آمدم ديدم هشام بن عاص
است . گفتم مى خواهى آبت بدهم ؟ با اشاره جواب داد: بلى . كلمه آب را مجروح سومى كه
در آن نزديك افتاده بود شنيد، گفت : آه ! هشام اشاره كرد كه اول به او آب بدهم .
هشام را گذاردم بر بالين سومى آمدم . در اين فاصله كوتاه او مرده بود. برگشتم بر
بالين هشام ، او نيز مرده بود. بالاى سر پسر عمويم آمدم ، او هم از دار دنيا رفته
بود.
يكى از مورخين درباره عللى كه موجب پيشرفت مسلمين گرديد بحث نموده و مى گويد: يكى
از آن علل صفت ايثار بر نفس و ديگرى را بر خود مقدم
داشتن بود. سپس همين قطعه تاريخى را به طور شاهد ذكر كرده و مى گويد: اين سه مجروح
بر اثر جراحات و خونريزى شديد در آستانه مرگ قرار داشتند، در آن لحظات ، جاى
خودنمايى و رياكارى نبود، اما مكتب اسلام حس فداكارى و ايثار را آنچنان در ضميرشان
پايه گذارى نموده بود كه در دقايق آخر زندگى با آنكه تشنه بودند آب نخوردند و
برادران خويشتن را بر خود مقدم داشتند. البته ملتى اينچنين ايثارگر و فداكار و
شايسته است بسرعت پيشروى كند و در جهان برترى و تقدم به دست آورد.
امام سجاد عليه السلام در قطعه اول اين قسمت از دعاى شريف
مكارم الاخلاق كه موضوع سخنرانى امروز است ، به پيشگاه خداوند عرض مى
كند:
و ايثار التفضل ؛ بارالها! مسلمانان را موفق بدار كه نسبت به برادران دينى خود
ايثار تفضل نمايند و آنان را مشمول عنايات ابتدايى و بدون علت خود قرار دهند. بى
گمان
ايثار تفضل كه از عالى ترين كرايم اخلاقى است مى
تواند در حفظ عدل اجتماعى اثرى درخشان و بارز داشته باشد زيرا مردمى كه با ايثار
تفضل خو گرفته و افراد را مشمول عنايات ابتدايى خود قرار مى دهند هرگز انديشه ظلم
در سر نمى پرورند و فكر گناهكارى و تعدى نمى نمايند تا بر اثر عمل نارواى آنان به
عدل اجتماعى آسيب برسد و مردم دچار ستم و تجاوز گردند.
امام سجاد (ع ) در قطعه دوم اين قسمت از دعاى مكارم الاخلاق
كه موضوع نيمه آخر سخنرانى امروز است ، به پيشگاه خداوند عرض مى كند:
و ترك التعيير: بارالها! مسلمانان را موفق بدار كه سرزنش يكديگر را ترك گويند و
زبان به ملامت اين و آن نگشايند.
تعيير از عار است ، به
معناى ننگ . فردى كه مرتكب گناه مى شود بر اثر آن در خويشتن عيب وننگى به وجود مى
آورد، سرزنش كننده ، آن عيب را به رخش مى كشد و مورد ملامتش قرار مى دهد.
تعيير در اخلاق اسلام از صفات ناپسند و مذموم است و
در اين باره روايات بسيارى از اولياى گرامى اسلام رسيده كه پاره اى از آنها در خلال
سخنرانى به عرض شنوندگان محترم مى رسد. لازم است در آغاز بحث اين نكته تذكر داده
شود كه روايات مذمت تعبير ناظر به سرزنش نمودن به يك فرد مسلمان است كه دچار لغرش
گرديده و مرتكب عملى شده كه از نظر دينى حرام است و شارع اسلام آن را بر مسلمين
ممنوع نموده است . بنابراين ملامتهاى سياسى ، اقتصادى ، اجتماعى و ديگر امورى
همانند اينها كه از ناحيه مردم نسبت به متصديان خودسر و مستبد كه مرتكب خطا شده اند
اعمال مى گردد مشمول روايات تعبير نيست و دعاى امام سجاد (ع ) شامل آنها نمى شود.
اولين مطلبى كه در بحث تعيير و ملامت بايد مورد توجه قرار گيرد اين است كه اولياى
گرامى اسلام ضمن روايات ، گناه را بيمارى خوانده اند و انسان عاقل هرگز بيمار را
ملامت نمى كند بلكه اگر بتواند بايد در راه درمان بكوشد و مرضش را علاج نمايد.
عن على عليه السلام قال : الذنوب الداء و الدواء الاستغفار
والشفاء الا تعود.(207)
على (ع ) فرموده : گناهان بيمارى است ، داروى آن بيمارى ها طلب آمرزش از پيشگاه
حضرت بارى تعالى است و نشانه شفا يافتن بيمارى آن است كه دوباره به آن راه برگشت
ننمايند و مرتكب گناه نشود.
امام صادق عليه السلام ضمن حديثى در مورد عيوب اخلاقى و گناهان ، از قول حضرت مسيح
ابن مريم (ع ) نقل نموده كه فرموده است :
انما الناس رجلان : مبتلى و معافى . فارحم المبتلى و اشكر
الله على العافية .(208)
مردم دو گروه اند: يا به بيمارى گناه مبتلا هستند يا آنكه در سلامت و عافيت اند.
مبتلايان به بيمارى گناه را مورد ترحم و دلسوزى قرار دهيد و شكرگزار خداوند در
عافيت و سلامت خود باشيد.
حضرت مولى الموحدين اميرالمؤ منين على (ع ) در يكى از خطبه ها در مورد تعبير و
سرزنش گناهكاران سخن گفته و ملامت كننده را از ابعاد مختلف محدود و محصور نموده است
. به نظر مى رسد كه اگر شنوندگان محترم در اين گفته حكيمانه دقت كامل مبذول دارند
هرگز مسئوليت خود را از ياد نمى برند و به خويشتن اجازه نمى دهند مسلمانى را براى
گناهى كه مرتكب شده است مورد ملامت و تعييرش قرار دهند.
و انما ينبغى لاهل العصمة و المصنوع اليهم فى السلامة ان
يرحموا اهل الذنوب والمعصية و يكون الشكر هو الغالب عليهم و الحاجز لهم عنهم فكيف
بالعائد الذى عاب اخاه و عيره ببلواه ؟ اما ذكر موضع ستر الله عليه من ذنوبه مما هو
اعظم من الذنب الذى عابه به و كيف يذمه بذنب قد ركب مثله . فان لم يكن ركب ذلك
الذنب بعينه فقد عصى الله فى ماسواه مما هو اعظم منه و ايم الله لئن لم يكن عصاه فى
الكبير و عصاه فى الصغير، لجراءته على عيب الناس اكبر.(209)
بى گمان شايسته است براى كسانى كه از گناه منزه اند يا بر اثر تفضل الهى سالم مانده
اند گناهكاران را مورد ترحم قرار دهند و شكر خداوند در سلامتشان از گناه ، شاغل
اغلب اوقاتشان باشد و همان شكرگزارى مانع آن شود كه به معصيت گناهكاران بپردازند.
چگونه يك فرد مسلمان از برادر خود عيب مى گيرد و او را در گناهش تعيير و ملامت مى
نمايد؟ آيا به ياد نمى آورد گناهانى را كه خودش مرتكب تعيير و ملامت مى نمايد؟ آيا
به ياد نمى آورد گناهانى را كه خودش مرتكب شده و خداوند آنها را مستور داشته از
گناه شخصى كه مورد عيب گيريش قرار گرفته بزرگتر بوده است . چگونه مذمت مى كند او را
در گناههايى كه خودش آن را مرتكب شده است و اگر آن گناه را به عينه انجام نداده به
گناه بزرگترى دست زده است . قسم به خدا اگر به معاصى كبيره آلوده نشده و معاصى
صغيره داشته جرئت و جسارت او بر عيب گيرى از مردم بزرگتر از هر گناه كبيره اى است
كه آدمى انجام مى دهد.
اگر مسلمانى به گناهى آلوده بود اما بعدا توبه نموده و آن را ترك گفته است ، سرزنش
چنين مسلمانى به مراتب سنگينتر از ملامت كسى است كه آن گناه را مرتكب مى شود. چنين
ملامتى علاوه بر مجازات اخروى زمينه ساز رسوايى ملامت كننده در دار دنياست .
عن النبى صلى الله عليه و آله : من عير اخاه بذنب قد تاب منه
لم يمت حتى يعمله .(210)
رسول اكرم (ص ) فرموده : كسى كه برادر خود را سرزنش كند به گناهى كه از آن توبه
نموده است نمى ميرد تا خودش آن گناه را مرتكب شود.
انگيزه هاى مختلفى مى تواند آدمى را به تعيير دگران وادار نمايد و زبان به سرزنش
اين و آن بگشايد. بعضى از انگيزه ها نشانه سوء نيت و ناپاكدلى است ، بعضى از انگيزه
ها ناشى از عيب اخلاقى و غفلت از خويشتن است ، بعضى ناشى از خامى فكر و بى مطالعه
تلافى نمودن است ، و بعضى ناشى از علل ديگر، و چون اولياى دين در مقام تربيت مردم
ضمن سخنان خود پاره اى از انگيزه ها را خاطر نشان ساخته اند در اينجا بعضى از آن
روايات ذكر مى شود:
عن ابيجعفر عليه السلام قال : اقرب ما يكون العبد الى الكفر
ان يؤ اخى الرجل الرجل على الدين فيحصى عليه زلالته ليعيره بها يوما ما.(211)
امام باقر (ع ) فرمود: نزديكترين عمل يك بنده به كفر اين است كه مردى با مردى به
نام دين طرح دوستى بريزد و هدفش اين باشد كه لغزشهاى او را شماره كند و به ذهن
بسپارد براى اينكه روزى او را از راه آن لغزشها مورد سرزنش و ملامت قرار دهد، البته
چنين تعيير و ملامتى حاكى از خبث سريره و فكر خائن كسى است كه از اول به نام دين
براى نيل به اين هدف پليد وارد شده و آن مرد را اغفال كرده است .
عن النبى صلى الله عليه و آله قال : كفى بالمرء عيبا ان يبصر
من الناس ما يعمى منه عن نفسه ، و ان يعير الناس بما لا يستطيع تركه ، و ان يؤ ذى
جليسه بما لا يعنيه .(212)
رسول اكرم (ص ) فرمود: براى عيب يك انسان كافى است كه نقائص را در مردم ببيند كه در
خودش وجود دارد ولى از ديدن آنها نابيناست ، سرزنش كند مردم را به چيزى كه خودش
مبتلاست و قادر نيست آن را ترك گويد، و اينكه همنشين خود را آزار دهد به سخنانى كه
بى ثمر است و به دانستن آنها نيازى نيست .
تعيير و ملامت انسانى كه خود به نقائص مورد سرزنش گرفتار است عيب اخلاقى تعييركننده
و نشانه جهل او به عيب خويشتن است .
عن ابيعبدالله عليه السلام قال : اذا وقع بينك و بين اخيك
هنة فلا تعيره بذنب .(213)
امام صادق (ع ) فرمود: اگر بين تو و برادرت چيزى پيش آمد و رويداد نامطلوبى واقع شد
او را به گناهش مورد ملامت قرار مده ، يعنى از عمل تلافى جويانه بى مطالعه خوددارى
كن .
هر كشورى كه قانون بر آن حكومت مى كند اگر كسى مرتكب جرم شود بايد طبق موازين و
مقررات مجازات گردد و به كيفر قانونى برسد. در چنين جامعه اى تعيير و ملامت مايه
دشمنى و عداوت ، و موجب تجرى مردم در گناه و معصيت است . از اين رو اسلام در زمينه
جرايم از كيفر قانونى سخن گفته و اجازه نداده است مجرم مورد ملامت و سرزنش قرار
گيرد.
عن النبى صلى الله عليه و آله قال : اذا زنت خادم احدكم
فليجلدها الحد و لا يعيرها.(214)
رسول اكرم (ص ) فرمود: اگر خدمتگزار يكى از شما زنا داد بايد حد شرعى بر وى جارى
شود نه اينكه مورد ملامت و تعيير قرار گيرد.
از آنچه معروض افتاد روشن شد كه تعيير نمودن و سرزنش كردن مسلمانان براى گناهى كه
مرتكب شده است در اسلام مذموم و ناپسند است و پيروان قرآن شريف بايد مراقبت كنند كه
به اين خصلت مذموم و بد آلوده نشوند و برادران خود را با ملامت نيازارند، ضمنا
متوجه باشند كه در روايات اسلامى خاطر نشان گرديده است كه سرزنش كنندگان از كيفر
الهى در دنيا و آخرت مصون نخواهند بود.
عن ابيعبدالله عليه السلام قال : من انب مؤ منا انبه الله فى
الدنيا و الاخرة .(215)
امام صادق (ع ) فرمود: كسى كه مؤ منى را تعيير و سرزنش نمايد خداوند او را در دنيا
و آخرت مورد ملامت خود قرار خواهد داد.
امام سجاد (ع ) در اين قطعه از دعاى شريف مكارم الاخلاق
به پيشگاه بارى تعالى عرض مى كند:
و ترك التعيير؛بارالها! مسلمانان را موفق بدار كه تعيير و ملامت را ترك گويند و
براى گناهى كه مرتكب شده اند لب به سرزنش يكديگر نگشايند.
هر فردى به طور طبيعى خويشتن را دوست دارد و به غريزه حب ذات به خود علاقه مند است
. هتك و تحقير را تحمل نمى كند و آن را اهانت به شخصيت خود تلقى مى نمايد و تا آنجا
كه قدرت دارد براى دفاع از عرض خود مى كوشد. تعيير و سرزنش كه خود عمل موهنى است
احساس ملامت شده را تحريك مى كند، برافروخته مى گردد، مهياى مقابله مى شود، زبان به
اهانت تعيير كننده مى گشايد، تعييركننده نيز پاسخ مى گويد و در نتيجه بين آن دو،
سخنان تند و موهنى رد و بدل مى گردد و ممكن است در پاره اى از مواقع ، وضع و محاذات
طرفين به قدرى شديد شود كه دامنه كلام به دروغگويى و افترا منتهى گردد و احيانا به
زد و خورد منجر شود و مايه بروز مفاسد سنگين و غير قابل جبران گردد.
اولياى گرامى اسلام براى اينكه جامعه را از زيانهاى ناشى از سرزنش مصون دارند و از
اختلاف و پراكندگى جلوگيرى نمايند و به مسلمانان دستور داده اند كه هميشه و همه جا
از سرزنش مسلمانان بپرهيزند و خويشتن را به اين گناه آلوده ننمايند. اگر در موردى
مسلمانى اين وظيفه اخلاقى را رعايت ننمود و برادر دينى خود را مورد تعيير و ملامت
قرار داد به مسلمان ملامت شده توصيه نموده اند كه عمل نارواى او را با ملامت تلافى
ننمايد و زمينه تشاجر را فراهم نسازد، بلكه كار نادرست او را ناديده انگارد و بى
تفاوت از كنارش بگذرد و بدين وسيله خويشتن را مشمول پاداش بارى تعالى بنمايد.
قال اعرابى لرسول الله صلى الله عليه و آله : اوصنى . فقال :
عليك بتقوى الله ، فان امرو عيرك بشى ء يعلمه فيك فلا تعيره بشى ء تعلمه فيه ، يكن
و باله عليه و اجره لك .(216)
عربى باديه نشين به رسول اكرم (ص ) عرض كرد: به من سفارشى بفرماييد. حضرت فرمود: بر
تو باد به تقوى ، پس اگر كسى تو را به چيزى كه مى دانست در تو وجود دارد ملامت نمود
تو او را به چيزى كه مى دانى در وى هست سرزنش منما. با رعايت اين كار، وبال سرزنش
براى او خواهد بود و پاداش الهى براى تو.
اگر مسلمانان به دستور اسلام توجه كنند و در زمينه گناه از ملامت يكديگر خوددارى
نمايند و گناهكاران فقط مورد مجازات قانونى قرار گيرند بعيد نيست شرمندگى مجازات تا
حدى گناهكاران را به خود آورد و گناه تقليل يابد. اگر ملامت يكديگر را بكلى ترك
نگويند و گاه به گاه زبان به سرزنش اهل معصيت بگشايند بيش و كم اثر بد در جامعه
مى گذارد و به نسبت مى تواند موجب فساد اخلاقى و اجتماعى گردد اما اگر سرزنش
گناهكار در جامعه رنگ خلق عادى به خود بگيرد و افراد در ملامت اين و آن به زياده
روى گرايش يابند رفته رفته پرده حياى اجتماعى دريده مى شود، قبح گناه از ميان مى
رود، معصيت صورت عادى به خود مى گيرد. از آن پس گناهكاران نه تنها از ملامت اين و
آن شرمنده نمى شوند و احساس انفعال نمى نمايند بلكه تكرار در ملامت موجب جرئت و
جسارت مى گردد و با لجاجت و خودسرى بيشترى به كارهاى نامشروع خويش ادامه مى دهند و
بدين وسيله موجبات بدبختى خود و سيه روزى را فراهم مى آورند.
عن على عليه السلام قال : الافراط فى الملامة يشب نيران
اللجاج .(217)
على (ع ) فرموده : زياده روى در ملامت و سرزنش ، آتش لجاج را مشتعل مى سازد و افراد
را با عناد بيشترى به كارهاى نادرستشان وا مى دارد.
41- ترك احسان نابجا - حق گويى
وتحمل مشقت
بسم الله الرحمن الرحيم
والافضال على غير المستحق والقول بالحق وان عز
خواسته حضرت على بن الحسين عليماالسلام در اين قطعه از دعاى شريف
مكارم الا خلاق
اين است كه مسلمانان احسان ابتدايى را به كسانى كه استحقاق واهليت ندارند
ترك گويند، همچنين دعا مى كند كه مسلمانان همواره سخن حق بگويند، هر چند مشقت بار و
سنگين باشد. با عنايت خداوند بزرگ اين دو خواسته امام سجاد (ع ) موضوع سخنرانى
امروز اسست . افضال به معناى
احسان ابتدايى است و شامل تمام عطاياى مالى و گذشتهاى اخلاقى ، حتى عفو و
اغماض ولى خون از قصاص قاتل نيز مى گردد. هدف امام سجاد (ع ) در اين قطعه از دعا
جلب توجه مسلمانان به اين نكته است كه احسان ابتدايى عملى است بسيار پسنديده و
ماءجور به شرط آنكه در جاى شايسته واقع شود و اشخاصى كه استحقاق و اهليت دارند
مشمول آن قرار گيرند، و لازم است افراد متدين از احسان بى مورد و نابجا خوددارى
كنند، چه ممكن است اين عمل در مواقعى گناهانى را ببار آورد و منشاء پاره اى از
مفاسد و اختلالات گردد و در اينجا براى روشن شدن مطلب ، بعضى از موارد، توضيح داده
مى شود.
يك نفر با چهره غمگين و زبانى التماس آميز به مسلمانى مراجعه مى كند و مى گويد من و
زن و فرزندان خردسالم امشب غذا نداريم و بايد گرسنه به سر بريم ، احسان كن ، تفضل
نما، و نياز امشب ما را برطرف ساز. دروغ مى گويد و استحقاق ندارد. او فردى است
متمكن و مصارف بيش از يك سال خود و زن و فرزند خويش را پول نقد در اختيار دارد. ولى
شخص مسلمان روى عواطف اسلامى گفته او را باور مى كند و به قدر كافى به وى كمك مى
نمايد. اگر مى دانست دروغ مى گويد و استحقاق ندارد هرگز چيزى به وى نمى داد گرچه
كمك او بى مورد و نابجا بوده ولى اين قبيل پرداختها كه در موارد محدود و معدود
انجام مى شود فساد اجتماعى به بار نمى آورد و چون پرداخت كننده به انگيزه انسانى و
به قصد نوعدوستى به اين كار دست زده است از جهت روانى و معنوى بى بهره نخواهد بود و
اين نكته در حديث آمده است :
عن النبى صلى الله عليه و آله قال : اصطنع الخير الى من هو
اهله و الى من من ليس باهله ، فان اصبت اهله فهو اهله و ان لم تصب اهله فانت من
اهله
(218)
رسول اكرم (ص ) فرموده است : نيكى كن به كسى كه اهل نيكى است و به كسى كه اهل آن
نيست ، اگر خير و نيكيت به فرد شايسته نيكى رسيد تو درك واقع نموده اى و اگر نيكيت
به اهلش نرسيد تو با عمل نيكى كه انجام داده اى اهليت كار نيك را به دست آورده اى .
اندازه گيرى مصارف مالى در هر مورد از جمله شرايط اساسى در اهليت و استحقاق است .
اگر كسى به عنوان عمل خير در صرف مال ، زياده روى كند و بيش از اندازه پرداخت نمايد
به اسراف گراييده و مشمول دعاى امام سجاد (ع ) است و بايد آن را ترك گويد، نه تنها
در مورد مال بلكه در ساير خلقيات حميده نيز اندازه گيرى لازم است و اگر در حد و
اندازه رعايت نشود، فضيلت به رذيلت مبدل گردد و امام عسكرى عليه السلام ضمن حديثى
چند مورد را بيان فرموده است :
ان للسخاء مقدارا فان زاد عليه فهو جبن وللقتصاد مقدارا فان
زاد عليه فهو بخل و للشجاعة مقدارا فان زاد عليه فهو تهور(219)
سخاوت اندازه اى دارد و اگر از آن حد بگذرد اسراف است ، حزم و احتياط اندازه اى
دارد و اگر از حدش بگذرد ترس است ، اقتصاد و ميانه روى حدى دارد و اگر از آن حد
تجاوز نمايد بخل است ، شجاعت اندازه اى دارد و اگر از آن اندازه بگذرد تهور است .
عن على عليه السلام قال : من كان له مال فاياكم و الفساد،
فان اعطاه فى غير حقه تبذير و اسراف .(220)
على (ع ) فرموده است : كسى كه مال دارد از فساد بپرهيزد كه اعطاى مال در غير حقش
تبذير و اسراف خواهد بود.
مهمتر از امر مال و صرف نابجا و بى مورد آن عفو و اغماضهايى است كه در زمينه مكارم
اخلاق انجام مى شود. از جمله بخشيدن كسى است كه به شما ستم نموده است :
العفو عمن ظلمك . اين عفو و اغماض بسيار ممدوح و پسنديده است به شرط آنكه
فرد مورد عفو، استحقاق و شايستگى داشته باشد، از عفو و اغماض حقشناسى كند، خويشتن
را اصلاح نمايد، و مراقب باشد كه از آن پس دگران مورد تعديش قرار نگيرند. اما اگر
شخصى كه به شما ظلم كرده پست و فرومايه باشد، عفو و بخشش را به ضعف شما و قدرت خودش
تفسير مى نمايد، و از آن پس بر تجرى خويش مى افزايد، چنين عفوى ناپسند و مذموم است
، و در مجلد اول ، سخنرانى دوازدهم ، بعضى از روايات اسلامى در اين باره ذكر شده
است . على (ع ) سوء تاءثير كرامت خلق را در فرومايگان و افراد لئيم و پست با عبارتى
كوتاه بيان فرموده است :
الكرامة يفسد من اللئيم بقدر ما يصلح من الكريم .(221)
كرامت خلق و گذشت بزرگواران در افراد فرومايه و لئيم همان قدر اثر منفى مى گذارد و
فساد به بار مى آورد كه در وجود افراد كريم اثر مثبت دارد و مايه اصلاح مى گردد.
افراد بزرگوار و كريم النفس پيش از آنكه ظالم خود را مورد عفو قرار دهند لازم است
به گونه اى او را بيازمايند يا از چگونگى انديشه و افكارش قرار دهند لازم است به
گونه اى او را بياموزند يا از چگونگى انديشه و افكارش تحقق نمايند، اگر لايق است
از وى بگذرند و اگر استحقاق و اهليت نداشت زمينه مجازاتش را فراهم آورند تا بر اثر
عفو نابجا و بى مورد، ستمكارى را آزاد نگذارند و مردم را به ظلمهاى تازه اى گرفتار
ننمايند. جالب آنكه اگر افراد كريم النفس شخص ظالمى را ببخشند كه شايسته عفو و
اغماض بوده ، علاوه بر عز دنيوى و محبوبيت نزد مردم ، در قيامت نيز از فيض رحمت
بارى تعالى به پاداش عفوى كه در دنيا نموده اند برخوردار مى گردند، اما اگر كسى را
مورد عفو قرار دهند كه استحقاق و شايستگى نداشته است در دنيا عزى نصيبشان نمى شود و
در آخرت نيز از رحمت خداوند بهره اى نخواهند داشت .
عن ابيعبدالله عليه السلام قال : يا مفضل ! اذا اردت ان تعلم
الى خير يصير الرجل ام الى شر انظر اين يضع معروفه فان كان يضع معروفه عند اهله
فاعلم ان يصير الى خير و ان كان يضع معروفه عند خير اهله فاعلم انه ليس له فى
الاخرة من خلاق .(222)
امام صادق (ع ) فرمود: اى مفضل ! اگر خواستى بدانى گردش كار يك مرد به خير است يا
به شر، ببين عمل خوب و معروف خوب خود را كجا و در چه مواردى قرار مى دهد بدان كه در
خير و خوبى است و اگر معروف خود را نااهل به كار مى برد بدان كه در آخرت براى او
نصيبى نخواهد بود.
در اسلام براى كسى كه عمدا انسانى را به قتل مى رساند مجازات اعدام مقرر گرديده است
. قاضى شرع در محكمه قضا تمام ابعاد جرم و شرايط قتل عمد را بررسى مى كند، موقعى كه
قتل را مشمول قانون قصاص در اختيار ولى خون قرار مى دهد. ممكن است كشتن قاتل براى
بازماندگان مقتول موجب تسلى خاطر گردد ولى به صريح قرآن شريف جعل قانون قصاص براى
حفظ حيات مردم و به منظور عبرت گرفتن اهل شرارت و عناصر ناراحت است تا فكر قتل در
سر نپرورند و دست خود را به خون بيگناهان نيالايند.
و لكم فى القصاص حيوة يا اولى الالباب لعلكم تتقون .(223)
اى خردمندان ! حيات جامعه در قصاص است تا جنايتكاران از قانون اعدام عبرت بگيرند و
از ريختن خون بيگناهان پرهيز نمايند. نكته جالب توجه در قانون قصاص اسلام اين است
كه اولا، اجراى حكم اعدام در عهده دولت نيست بلكه پس از صدور حكم قصاص ، قاتل در
اختيار ولى خون قرار داده مى شود و اوست كه مى تواند حكم قصاص را درباره قاتل اجرا
نمايد. ثانيا، ولى خون ملزم نيست حتما قاتل را اعدام كند بلكه مى تواند او را
ببخشد، مى تواند ديه مقتول را بگيرد و آزادش نمايد، و مى تواند او را اعدام كند.
مى دانيم افرادى كه مرتكب قتل مى شوند و محكوم به اعدام مى گردند از نظر روحيه و
طرز تفكر متفاوت اند، بعضى در كشتن افراد و ريختن خون بى گناه جسور و بيباك اند، نه
تنها از قتل نفس ، متاءثر و متاءلم نمى گردند بلكه از عمل جنايى خود احساس خشنودى و
رضايت خاطر مى نمايند. اما بعضى علاوه بر اينكه در انديشه قتل بى گناه نيستند و فكر
جنايت در سر نمى پرورند از شنيدن خبر قتل بى گناه ناراحت و نگران مى شوند و از
اينكه ناروا خونى به زمين ريخته شده افسرده دل و آزرده خاطرند. نمى توان گفت اين دو
قاتل از نظر ارتكاب جرم و تهديد حيات جامعه يكسان اند. قاتل اول فردى است آدمكش و
جنايتكار، وجود او حيات انسانها را تهديد مى كند و مردم با بودن او احساس ايمنى نمى
نمايند و اگر موقعى بر اثر قتل بى گناه در محكمه محكوم به اعدام گردد، جامعه قتل او
را استقبال مى كند و با اعدام او از پريشان فكرى رهايى مى يابد. اما قاتل دوم
جنايتكار نيست ، او در يك لحظه تحت تاءثير خشم شديد قرار گرفته ، خود را نگه نداشته
، و بر اثر شدت هيجان ، تلفنى كه در كنار دستش بوده برداشته و با شدت بر سر طرف خشم
خود كوبيده و او بر اثر اين ضربه كشته شده است . فايده آزادى قانونى ولى خون از اين
نظر بسيار مهم و شايان ملاحظه است ، او از طرفى با اختيارى كه دارد مى تواند قاتل
جنايتكار را اعدام كند، او را از ميان ببرد، و با اين عمل حيات مردم را از ناامنى و
خطر برهاند، و از طرف ديگر مى تواند قاتلى را كه بر اثر خشم موقت مرتكب قتل گرديده
و در محكمه قضاى اسلامى به اعدام محكوم شده و اما وجودش براى حيات جامعه زيان ندارد
مورد عفو و اغماضش قرار دهد، او را ببخشد، و آزادش نمايد. خداوند در آيه قصاص
اولوالالباب را مخاطب ساخته و فرموده است :
در قانون قصاص ، حيات جامعه مورد نظر است . شايد از خطاب به عقلا و خردمندان ناظر
به آزادى قانونى اولياى خون در اعدام قاتل يا عفو و اغماض از قتل او باشد، گويى
خداوند تشخيص مصلحت قصاص يا عفو قاتل را به عهده عقلاى هر محل گذارده تا مراقب
تصميمهاى اولياى خون باشند و مصلحت محيط را به آنان القا نمايند، در موردى كه
جنايتكار خطرناك محكوم به اعدام گرديده ممكن است دوستان قاتل كه خود عناصر فاسدى
هستند اطراف ولى خون را بگيرند، با خواهش يا تطميع يا تهديد از او بخواهند كه
جنايتكار را ببخشد و از اعدامش چشم پوشى نمايد. عقلا بايد پيشدستى كنند، ولى خون را
به خطر عفو قاتل متوجه نمايند، و به او بگويند: مبادا او را ببخشى و اگر به چنين
امر خطايى دست زدى و او را مورد عفوش قرار دادى آزاد كردى همه مردم از تو ناراضى مى
شوند و چون با عملت خيانت پيشه اى را بر مردم مسلط ساخته اى مورد خشم شديد آنان
قرار مى گيرى و از اين پس زندگانى براى تو در اين محيط سخت و سنگين خواهد بود، حتما
بايد او را اعدام كنى . اگر محكوم به مرگ عنصر بى خطرى است و بر اثر خشم يا غفلت
مرتكب قتل گرديده ، از ولى خون بخواهند تا او را ببخشد و بدين وسيله در دنيا مهر و
عواطف مردم را به خويشتن جلب كند و در آخرت نيز خود را مشمول فيض و رحمت حضرت بارى
تعالى بنمايد.
امام سجاد (ع ) براى نجات يك انسان كه جنايتكار نبوده و ناخواسته مرتكب قتل گرديد
حداكثر مجاهده را معمول فرمود تا ولى خون او را بخشيد و از اعدام رهايى يافت . براى
آنكه شنوندگان محترم بدانند نجات انسانى كه جنايتكار نيست و بر اثر پيشامدى مرتكب
قتل گرديده تا چه حد از نظر اولياى گرامى اسلام اهميت و ارزش دارد در اينجا قسمتى
از متن حديث را كه مورد شاهد است به عرض مى رساند:
قال ابو محمد الحسن العسكرى عليه السلام ان رجلا جاء الى على
ابن الحسين عليهما السلام برجل يزعم انه قاتل ابيه فاعترف ، فاوجب عليه القصاص و
ساله ان يعفو عنه ليعظم الله ثوابه . فكاءن نفسه لم تطب بذلك . فقال على بن الحسين
عليهما السلام للمدعى للدم الولى المستحق للقصاص : ان كنت تذكر لهذا الرجل عليك
فضلا فهب له هذه الجناية و اغفرله هذا الذنب . قال : يابن رسول الله له على حق و
لكن لم يبلغ ان اعفو له عن قتل والدى . قال : فتريد ماذا؟ قال : اريد القود. فان
اراد لحقه على ان اصالحه على الدية صالحته و عفوت عنه . فقال على بن الحسين فماذا
حقه عليك ؟ قال : يابن رسول الله : لقننى توحيد الله و نبوة محمد رسول الله و امامة
على و الائمة . فقال على بن الحسين عليهما السلام : فهذا لا يفى بدم ابيك ؟ بلى و
الله ، هذا يفى بدماء اهل الارض .
حضرت امام حسن عسكرى (ع ) فرمود : مردى حضور على بن الحسين عليهما السلام شرفياب شد
و شخصى را با خود آورده بود كه گمان داشت او پدرش را كشته است . متهم در محضر امام
به قتلى كه مرتكب شده بود اعتراف نمود و با اقرار صريحش لزوم قانونى قصاص تحقق يافت
. از مشاهده وضع قاتل و اعترافش براى امام روشن شد كه او مرد جنايتكارى نيست . از
فرزند مقتول كه ولى خون بود خواست او را ببخشد تا مشمول اجر بزرگ بارى تعالى واقع
شود اما دل جوان به اين عفو راضى نبود. امام فرمود: اگر به ياد مى آورى كه او بر تو
حقى دارد به احترام آن حق از او بگذر و آزادش نما. عرض كرد: يا بن رسول الله ! به
من حقى دارد ولى ارزش آن حق به قدرى نيست كه از خون پدرم بگذرم . فرمود: پس مى
خواهى چه كنى ؟ گفت : مى خواهم قصاص كنم ، اما اگر او مايل باشد حاضرم به احترام
حقى كه به من دارد قتل او را با ديه صلح كنم و آزادش نمايم . امام پرسيد: حق او بر
تو چيست ؟ عرض كرد: او توحيد خدا را نبوت حضرت محمد صلى الله عليه و آله را و امامت
على (ع ) و ديگر ائمه را به من آموخت . حضرت فرمود: آيا اينها كه به تو ياد داده به
قدر خون پدرت نمى ارزد؟ قسم به خدا، آموخته هاى او به قدر خون تمام مردم روى زمين
ارزش دارد.
قال على بن الحسين للقاتل : افتجعل لى ثواب تلقينك له حتى
ابذل لك الدية فتجوبها من القتل ؟ قال : يابن رسول الله ! انا محتاج اليها و انت
مستغن عنها فان ذنوبى عظيمة و ذنبى الى هذا المقتول ايضا بينى و بينه لابينى و بين
وليه هذا. قال على ابن الحسين عليهما السلام : فتستسلم للقتل احب اليك من نزولك عن
هذا التلقين . قال : بلى يا ابن رسول الله .(224)
امام سجاد (ع ) به قاتل فرمود: آيا حاضرى ثواب آمرزش توحيد و نبوت و امامتى را كه
به اين شخص آموخته اى به من برگذار نمايى تا ديه خون پدر او را بدهم و تو از قتل
نجات پيدا كنى ؟ عرض كرد: يا بن رسول الله ؟ من نيازمند آمرزش خود هستم و تو نياز
ندارى ، چون كه گناهان من بزرگ است و گناهى كه در قتل مرتكب شده ام بين من و مقتول
است نه بين من و اين مرد كه ولى خون است . حضرت سجاد (ع ) فرمود: پس در نظر تو
تسليم شدن براى قاتل محبوبتر از اين است كه ثواب آموزشت را از دست بدهى ؟ عرض كرد:
بلى يابن رسول الله .
خلاصه امام سجاد (ع ) با ولى خون سخنانى فرمود: سرانجام راضى شد كه قاتل را مورد
عفو قرار دهد و از قتلش درگذرد. از اين روايت بخوبى روشن مى شود كه اگر كسى
جنايتكار نيست و مرتكب قتل گرديده اما وجود او حيات جامعه را در خطر قرار نمى دهد
شايسته است عقلا و خير خواهان در نجات او همت گمارند و به پيروى از امام سجاد (ع )
آنقدر كوشش كنند تا حيات انسانى را كه بر اثر رويدادى مرتكب قتل گرديده و از عمل
خود سخت پشيمان شده است ، حفظ نمايند. چنين انسانى استحقاق افضال و احسان دارد،
شايسته است درباره اش جديت شود تا از قتل رهايى يابد، قطعا كسانى كه در اين امر
مداخله مى كنند و جديت مى نمايند و همچنين ولى خون كه قاتل را مى بخشد در پيشگاه
خداوند از اجر بسيار بزرگ برخوردار خواهند بود.
اما وساطت براى نجات جنايتكار و عفو انسان قاتلى كه از كشتن مردم خشنود مى شود و با
بقاى او حيات جامعه در خطر قرار مى گيرد و از مردم سلب امنيت مى شود بسيار ناپسند و
مذموم است و چنين عملى در نظر حضرت مولى الموحدين على عليه السلام ستم كردن به
معروف شناخته شده است :
عن على عليه السلام قال : ظلم المعروف من وضعه فى غير اهله .(225)
على (ع ) فرموده : به معروف و عمل خير ستم كرده است كسى كه آن را نابجا و در مورد
غير اهلش اعمال نمايد.
|