شرح و تفسير دعای مكارم الاخلاق
(جلد ۲)
محقق دانشمند مرحوم حجت
الاسلام و المسلمين آقاى محمد تقى فلسفى
- ۷ -
ذل به كسر ذال به معناى رحمت و رفق است ، و ذل به ضم ذال به معناى پستى و خوارى .
خداوند مى فرمايد: اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اگر مرتد شويد و دين الهى را ترك
بگوييد طولى نمى كشد كه خداوند مردمى را جايگزين شما مى كند كه او دوستدار آنان است
و آنان نيز دوستداران خدا در مقابل مؤ منين ، نرم خو و مهربان اند و نسبت به كفار
با غلظت و شدت برخورد مى نمايند.
عبدالله ابن عباس كه در صدر اسلام از افراد عادل و عارف به تعاليم قرآن شريف و دين
خدا بود درباره اين گروه مردم با ايمان چنين مى گويد:
تراهم للمؤ منين كالولد لوالده و كالعبد و سيده و هم فى
الغظة على الكافرين كالاسد على فريسته .(169)
مى بينى اينان را كه در حضور مؤ منين همانند فرزندى در مقابل پدر يا برده اى در
مقابل مولاى خود هستند، اما در غلظت و شدت نسبت به كفار، همانند شيرى در مقابل شكار
خويشتن اند.
درباره عطوفت و رحمت مسلمين نسبت به يكديگر و آميزشهاى محبت آميز آنان با هم علاوه
بر آياتى كه در قرآن شريف آمده بعضى از آنها مذكور افتاد روايات زيادى نيز از
اولياى گرامى اسلام رسيده كه در اينجا پاره اى از آنها ذكر مى شود:
عن النبى صلى الله عليه و آله قال : و الذى نفسى بيده لا يضع
الله الرحمة الا على رحيم . قالوا يا رسول الله كلنا رحيم . قال : ليس الرحيم الذى
يرحم نفسه و اهله خاصة و لكن الذى يرحم المسلمين .(170)
رسول اكرم (ص ) فرمود: قسم به كسى كه جان من در قبضه قدرت اوست خداوند رحمت خود را
قرار نمى دهد مگر بر كسى كه او خود اهل رحمت و عطوفت باشد. عرض كردند يا رسول الله
! همه ما داراى رحمت و راءفتيم . فرمود: رحيم آن كس نيست كه خود و اهل بيت خود را
به رحمت اختصاص دهد بلكه شايسته رحمت الهى كسى است كه نسبت به عموم مسلمين اعمال
رحمت و عطوفت نمايد.
عن ابيعبد الله عليه السلام قال : يحق على المسلمين الاجتهاد
فى التواصل و التعاون على التعاطف والمواسات لاهل الحاجة و تعاطف بعضهم على بعض حتى
تكونوا كما امركم الله عزوجل رحماء بينهم متراحمين
على ما مضى عليه معشر الانصار على عهد رسول الله .(171)
امام صادق (ع ) فرمود: سزاوار است مسلمين در راه اتصال با يكديگر مجاهده كنند و
نسبت به اهل حاجت ، اعمال عطوفت و مواسات نمايند تا آنچنان باشيد كه خداوند امر
فرموده است ، عطوفت نماييد آنچنان كه جمعيت انصار در عهد رسول گرامى عمل كردند.
نتيجه آنكه خداوند در آيه شريفه فرموده است :
و لا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ريحكم .(172)
مسلمانان را از تنازع در ميدانهاى جنگ بر حذر داشته و خاطر نشان فرموده است كه
اختلاف در اين مواقع حساس ، شما را دچار ضعف و ترس مى نمايد و بدون اينكه خودتان
بخواهيد به طور ناآگاه ، قدرت و سلطه مسلمانى شما را از ميان مى برد و دچار ضعف
شكست خواهيد شد.
اما امام سجاد (ع ) در دعاى مكارم الاخلاق از پيشگاه
خداوند براى مسلمانان درخواست مى كند: و سكون الريح
؛بارالها! مسلمانان را موفق بدار كه با اراده و عمد در مقابل برادران ايمانى خود
امواج قدرت و غلبه را فرو نشانند و با سكون ريح و از بين بردن حالت صولت با آنان
برخورد كنند و بدين وسيله رشته محبت و مودتشان هر چه بيشتر محكم گردد.
با توجه به آنچه مذكور افتاد، روشن شد كه سكون ريح ناپسند و مذموم در جايى است كه
مسلمانان بر اثر نزاع و اختلاف ، قدرت مسلمانى و نصرت دينى خود را از دست بدهند و
خويشتن را گرفتار تجاوز و تعدى كفار و مشركين بنمايند و موجبات خوارى و ذلت خود را
فراهم آورند، اما سكون ريح پسنديده و ممدوح كه از كرايم اخلاق و سجاياى حميده است و
امام سجاد (ع ) آن را براى مسلمانان از پيشگاه خداوند درخواست نموده فرونشاندن
امواج قدرت و غلبه در مواجهه برادران دينى و ايمانى با يكديگر است ، بايد كيفيت
برخورد و چگونگى ملاقات اينان با هم بر اساس سكون و رفق آميخت به محبت باشد تا هر
چه بيشتر بهم نزديكتر شوند و به پيروزى زيادترى در اعلاى حق و نشر تعاليم اسلام دست
يابند.
جالب آنكه به هر نسبت آميزش مسلمانان با هم ، آميخته به رفق و سكون ريح باشد و منزه
از ابراز قدرت و صولت ، به همان نسبت عدل و دادگرى در سطح وسيعترى گسترش مى يابد و
از ثبات و استوارى فزونترى برخوردار مى گردد. برعكس اگر مواجهه و برخورد برادران
دينى با يكديگر رنگ تفوق طلبى و برترى جويى داشته باشد و افراد با چهره صولت و قدرت
با هم ملاقات نمايند، به همان نسبت دلسردى و بى مهرى كه سر آغاز اختلاف است ،
افزايش مى يابد و دادگسترى و عدل اجتماعى به ضعف و تزلزل مى گرايد.
39- حسن خلق در معاشرت - پيشى گرفتن در كارهاى
خوب
بسم الله الرحمن الرحيم
و طيب المخالقة و السبق الى الفضيلة .
امام سجاد عليه السلام در اين قطعه از دعاى شريف مكارم
الاخلاق دو درخواست از پيشگاه بارى تعالى براى مسلمانان نموده است : اول
اخلاق خوب در معاشرت با مردم ، دوم پيشى گرفتن در فضيلت و نيكوكارى . به خواست
خداوند بزرگ و توانا موضوع بحث و سخنرانى امروز اين دو مطلب مهم و سعادت بخش است .
مى توان گفت مجموع تعاليم مقدس اسلام مبتنى بر سه اصل اساسى است : اول عقايد، دوم
اخلاق ، سوم احكام
در قسمت عقايد، هدف اسلام ، بيان معتقدات واقعى و صحيح و مبارزه با عقايد باطل و
خرافى است . در قسمت اخلاق تميز خلقيات حميده و منجيات از اخلاق ذميمه و مهلكات است
. در قسمت احكام ، تدوين فرايض و محرمات و تميز اعمال روا از ناروا در عبادات و
معاملات است .
در آيين مقدس اسلام ، خلق خوب كه مايه حسن معاشرت با مردم است ، آنقدر مهم تلقى شده
كه رسول اكرم (ص ) فرموده : فقدان آن از جمله عواملى است كه مى تواند وابستگى انسان
مسلمان را از خداوند و رسول خدا قطع نمايد.
عن النبى صلى الله عليه و آله : ثلاث من لم تكن فيه فليس منى
و لا من الله عزوجل . قيل يا رسول الله ! و ما هن ! قال : حلم يرد به جهل الجاهل و
حسن خلق يعيش به فى الناس و ورع يحجزه عن معاصى الله عزوجل .(173)
پيمبر اكرم (ص ) فرمود: سه چيز است كه اگر در كسى نباشد نه به من بستگى دارد و نه
به خداوند. عرض شد يا رسول الله ! آن سه چيز كدام است ؟ فرمود: حلمى كه شخص مسلمان
به وسيله آن نادانى جاهل را از خود بگرداند، حسن خلقى كه به وسيله آن با مردم
معاشرت كند، و تقوايى كه او را از معاصى خداوند باز دارد.
بدتر و زيانبارتر از نداشتن حسن خلق ابتلاى به سوء خلق است كه به موجب بعضى از
روايات ، سوء خلق ، آدمى را به عذاب خدا مبتلا مى كند، اگر چه داراى عبادات و طاعات
باشد.
قال لرسول الله صلى الله عليه و آله : ان فلانه تصوم النهار
و تقوم الليل و هى السيئة الخلق تؤ ذى جيرانها بلسانها قال لاخير فيها، هى من اهل
النار(174)
به رسول اكرم (ص ) عرض شد: فلان زن ، روزها را روزه دارد و شبها را با عبادت خدا مى
گذراند ولى بد اخلاق است و همسايگان را با زبان خود آزار مى دهد. فرمود در او خيرى
نيست و جهنمى خواهد بود.
در كشورهاى پيشرفته امروز نيز مسئله اخلاق خوب و حسن معاشرت با مردم مورد توجه است
و نويسندگان درباره آن كتابهايى نوشته اند و در كلاسهايى كه به همين منظور تشكيل مى
گردد به داوطلبان مى آموزند، ولى اخلاق خوب در دنياى غرب با حسن خلق در اسلام از
جهات متعدد، تفاوت دارد و در اينجا راجع به يكى از تفاوتهاى اساسى توضيح داده مى
شود: در دنياى پيشرفته امروز هدف اصلى از اخلاق خوب و حسن معاشرت با مردم نيل به
تعالى معنوى يا دست يافتن به كمال انسانى نيست ، بلكه مقصود اين است كه با خلق خوب
هر چه بيشتر بر تعداد دوستان خود بيفزايد و محبوبيت خويش را زيادتر نمايد. يا در
كلاس درس اخلاق فروشندگى شركت كند و راه نفوذ بيشترى در مشترى را بياموزد، او را در
خريد جنس ، قانع سازد، و در نتيجه از فروشگاه اجرت بيشترى دريافت دارد و در زندگى
از لذايذ زيادترى برخوردار شود. به عبارت ديگر، دنياى امروز كه بيش از هر چيز در
انديشه مادى و تكثير ثروت است ، نه براى خداست كه پى حسن خلق مى رود و نه به انگيزه
كمال روحانى و معنوى ، بلكه مقصودش اين است كه با اخلاق خوب هر چه بتواند در دلها
بيشتر نفوذ كند و بر دوستان خويش بيفزايد تا در مواقع لازم از وجودشان استفاده
نمايد يا درآمدش فزونتر شود و به منافع و فوايد زيادترى نايل گردد.
اولياى گرامى اسلام ضمن روايات متعددى از فوايد مادى حسن خلق سخن گفته و پيروان خود
را با نتايج دنيوى اخلاق خوب متوجه نموده اند و در اينجا بعضى از آن روايات ذكر مى
شود:
عن على عليه السلام قال : رب عزيز اذله خلقه و ذليل اعزه
خلقه .(175)
على (ع ) فرموده : چه بسيار عزيزى كه اخلاق بد، او را ذليل نموده و چه بسيار ذليلى
كه بر اثر حسن خلق به عز و بزرگى دست يافته است .
عن ابيعبدالله عليه السلام قال : البر و حسن الخلق يعمران
الديار و يزيدان فى الاعمار.(176)
امام صادق (ع ) فرموده : نيكوكارى و حسن خلق ، شهرها را آباد مى كنند و عمرها را
افزايش مى دهند.
عن على عليه السلام قال : فى سعة الاخلاق كنوز الارزاق .(177)
على (ع ) فرموده : در توسعه اخلاق و حسن برخورد با مردم گنجينه هاى ارزاق و رفاه
زندگى نهفته است .
به موازات فوايد مادى و دنيوى حسن خلق ، رواياتى در زيانهاى اخلاق بد رسيده است كه
در اينجا به دو روايت اشاره مى شود:
عن على عليه السلام قال : اياكم و الاخلاق الدنية فانها تضع
الشريف و تهدم المجد.(178)
على (ع ) فرموده است : بپرهيزيد از اخلاق پست كه افراد شريف را خوار مى كند و مجد و
عظمت آدمى را بر باد مى دهد.
و عنه عليه السلام قال : سوء الخلق يوحش القريب و ينفر
البعيد.(179)
و نيز فرموده است : اخلاق بد، نزديكان را پراكنده مى كند و فاصله دوران را افزايش
مى دهد.
دنياى امروز، حسن خلق را تنها از بعد مادى مى نگرد و هدفش از رعايت وظايف اخلاقى
دوست يابى و سود جويى است . اگر به سفر برود و در محيط ناشناسى قرار گيرد و يا در
وطن خود با شرايطى مواجه شود كه از رعايت وظايف اخلاقى ، نه دوستى به دست مى آورد و
نه سودى عايدش مى گردد در اين موقع نسبت به رعايت و عدم رعايت وظايف اخلاقى بى
تفاوت مى شود و ابا نمى كند در مواقعى به نام تفريح ، مرتكب عمل خلاف اخلاق شود و
ديگران را مورد تحقير و اهانت قرار دهد. اما در اسلام ، بعد مادى حسن خلق مورد توجه
است و به موجب چند حديثى كه مذكور افتاد، ائمه معصومين عليهم السلام از فوايد دنيوى
حسن خلق و زيانهاى اخلاق بد سخن گفته اند اما ارزش و اهميت حسن خلق در آيين اسلام
از جهات معنوى و ابعاد روحانى آن است . پيروان قرآن شريف حسن خلق را از وظايف
ايمانى و معنوى خود مى دانند و به اتكاى رواياتى كه از اولياى گرامى اسلام رسيده آن
را يكى از وسايل بزرگ جلب رحمت بارى تعالى در قيامت به حساب مى آورند. در اينجا
براى مزيد آگاهى شنوندگان محترم ، بعضى از روايات را كه روشنگر ارزش معنوى و ايمانى
حسن خلق است به عرض مى رساند.
عن النبى صلى الله عليه وآله : ان اكمل المؤ منين ايمانا
احسنهم خلقا.(180)
رسول اكرم (ص ) فرموده است : كاملترين مؤ منين از جهت ايمان ، كسانى هستند كه
اخلاقشان نيكوتر است .
عن على بن الحسين عليهما السلام قال : رسول الله صلى الله
عليه و آله : ما يوضع فى ميزان امرى ء يوم القيامة افضل من حسن الخلق .(181)
امام سجاد (ع ) از رسول اكرم حديث نموده كه فرموده است : در قيامت چيزى در ميزان
عمل كسى قرار داده نمى شود كه برتر از حسن خلق باشد.
عن النبى صلى الله عليه و آله قال : ان العبد ليبلغ بحسن
خلقه عظيم درجات الاخرة و شرف المنازل و انه لضعيف العبادة
(182)
رسول اكرم (ص ) فرموده است : بنده خدا در قيامت بر اثر حسن خلق به درجات بزرگ آخرت
و شرافت منازل آن نايل مى گردد با آنكه از نظر عبادت ضعيف است .
از اين قبيل روايات كه معرف ارزش معنوى حسن خلق در روز قيامت نزد بارى تعالى است
بسيار آمده و در اينجا به آنچه مذكور افتاد اكتفا مى شود. ناگفته نماند كه بين
اخلاق حميده و سجاياى پسنديده دو رشته خلق خوب وجود دارد كه از ساير محاسن اخلاق
برتر و بالاتر است : اول ، خلقيات وجدانى ، دوم ، مكارم اخلاق
وجدانيات عبارت از خلقياتى است كه به الهام الهى با سرشت بشر آميخته و در كتب علمى
از آن الهام به وجدان اخلاقى تعبير شده است و تمام انسانها حسن انجام آنها و قبح
خلاف آنها را درك مى كنند، مانند انصاف ، اداى امانت ، وفاى به عهد و راستگويى .
اولياى گرامى اسلام ضمن روايات متعددى از آنها نام برده و توجه پيروان خود را به
اهميت آن خلقيات معطوف داشته اند. از آن جمله اين حديث است كه به عرض شنوندگان مى
رسد:
عن ابيعبدالله عليه السلام قال : لا تنظروا الى طول ركوع
الرجل و سجوده فان ذلك شى ء اعتاده فلو تركه استوحش بذلك و لكن انظروا الى صدق
حديثه و اداء امانته .(183)
امام صادق (ع ) فرموده : نگاه نكنيد به طول ركوع و سجده نمازگزار، چه آنكه اين كارى
است كه به آن عادت نموده و اگر ترك گويد چه بسا موجب وحشت و پريشان فكريش گردد. اگر
مى خواهيد او را بشناسيد نگاه كنيد به راستگويى و اداى امانتش ، يعنى اين دو صفت مى
تواند حاكى از خوبى اخلاق و حسن سريره اش باشد.
مكارم اخلاق عبارت از ملكات رفيع و سجاياى بلند پايه اى است كه انسان را در مواقع
مختلف به كرامت نفس و گذشتهاى انسانى وامى دارد، از آن جمله در رويدادهاى ناملايم و
پيشامدهاى ناگوار، اخلاق كريمه كه از طرفى مانع انتقامجويى و اعمال غرايز حيوانى مى
شود و از طرف ديگر آدمى را به احسان و نيكوكارى وادار مى نمايد. در روايات اهل بيت
عليهم السلام ، مكارم اخلاق ضمن بيان مواردى ذكر شده و در اينجا يكى از آن روايات
به عرض مى رسد:
عن على عليه السلام قال : ان من مكارم الاخلاق ان تصل من
قطعك و تعطى من حرمك و تعفو عمن ظلمك .(184)
على (ع ) فرموده : از جمله مكارم اخلاق برقرار نمودن رابطه دوستى با آن كس است كه
از تو بريده ، عطا نمودن به كسى كه ترا محروم ساخته ، و عفو و اغماض از كسى كه به
تو ستم كرده است .
غريزه حيوانى و حس تلافى جويى مى گويد كسى كه ترا ترك گفته بايد با بى اعتنايى تركش
گويى ، كسى كه ترا محروم نموده اگر فرصت به دست آوردى محرومش نمايى ، و از كسى كه
ترا محروم نموده اگر فرصت به دست آوردى محرومش نمايى ، و از كسى كه به تو ستم كرده
انتقام بگيرى و مجازاتش كنى . بنابراين آن كس كه مى خواهد به مكارم اخلاق متخلق
گردد بايد خواهشهاى غريزى و تمايلات نفسانى را واپس زند و به كرامت نفس و بزرگوارى
گرايش يابد و اين كارى است بس مشكل ، ولى در پيشگاه الهى بسيار ارزنده و مهم و در
پاره اى از موارد، كرامت خلق ، صاحبش را در دنيا از نفع و بهره بزرگى برخوردار مى
سازد.
اسماعيل بن احمد سامانى در ماوراء النهر حكومت مى كرد. عمروبن ليث صفارى تصميم گرفت
با او بجنگد، از ماوراء النهرش براند، و حوزه حكومت وى را در قلمرو فرمانروايى خويش
در آورد. لشكر نيرومندى مجهز ساخت و عازم بلخ گرديد. اسماعيل بن احمد براى او پيامى
فرستاد كه هم اكنون تو برمنطقه بسيار وسيعى حكومت مى كنى و در دست من جز محيط كوچك
ماوراء النهر نيست . از وى خواسته بود كه به آنچه در دست دارد قانع باشد و مزاحم او
نشود. ولى عمروبن ليث به پيام اسماعيل اعتنا نكرد، همچنان راه را پيمود، از جيحون
گذشت ، منازل را طى كرد و به بلخ رسيد. سرزمينى را براى لشكرگاه برگزيد، خندق حفر
نمود، نقاط مرتفعى را براى ديده بانى مهيا كرد و ظرف چندين روز تمام مقدمات جنگ را
آماده نمود. در خلال اين مدت ، لشكريانش تدريجا از راه مى رسيدند و هر گروهى در
نقطه پيش بينى شده مستقر مى شدند.(185)
جمعى از افسران و خواص اسماعيل بن احمد كه آوازه جرئت و شهامت عمرو بن ليث را
شنيده بودند از مشاهده آن همه سرباز مسلح و مجهز تكان خوردند، با يكديگر شور نمودند
و گفتند: اگر بخواهيم با عمرو و سپاه نيرومندش پيكار كنيم يا بايد همگى از زندگى
چشم بپوشيم و كشته شويم ، يا آنكه در گرماگرم نبرد به دشمن پشت كنيم و ميدان جنگ را
ترك گوييم و به ذلت فرار تن در دهيم و هيچ يك از اين دو بر وفق عقل و مصلحت نيست ،
بهتر است كه از فرصت استفاده كنيم و پيش از شكست قطعى به وى تقرب جوييم و امان
بخواهيم ، چه او مردى است دانا و توانا و هرگز دامن خويشتن را به كشتن و بستن اين و
آن كه عمل عاجزان و ابلهان است ، لكه دار نمى كند. يكى از حضار گفت : اين سخنى است
عاقلانه و نصيحتى است مشفقانه و بايد طبق آن تصميم گرفت . قرار شد در شب معينى گرد
هم آيند و به اين نظريه جامه عمل بپوشانند. شب موعود فرا رسيد، با هم نشستند و هر
يك نامه جداگانه اى به عمرو نوشتند، مراتب وفادارى خود را نسبت به او اعلام نمودند،
و از وى امان خواستند.
نامه هاى افسران و خواص اسماعيل به عرض رسيد، آنها را خواند، از مضامين آنها آگاه
شد، و همه آنها را در خرجينى جاى داد و در آن را بست و مهر نمود. درخواست
پناهندگيشان را اجابت كرد، جنگ آغاز شد، بر خلاف تصور افسران ، موجباتى فراهم آمد
كه اسماعيل بن احمد غلبه كند. سپاهيان عمرو در محاصره واقع شدند، خيلى زود شكست
خوردند، عده اى كشته ، گروهى دستگير شده و جمعى گريختند. عمرو بن ليث نيز فرار كرد
ولى دستگير شد، ساز و برگ نظاميان عمرو به غنيمت رفت ، اموال اختصاصى او و همچنين
خرجين نامه هاى افسران به دست اسماعيل افتاد، از مشاهده خرجين و مهر عمرو بن ليث و
يادداشتى كه روى آن بود به مطلب پى برد و دانست محتواى خرجين ، نامه هايى است كه
افسرانش به عمرو نوشته اند. خواست آن را بگشايد و نامه ها را بخواند تا بداند
نويسندگان آنها كيان اند ولى فكر صائب و عقل دورانديشش او را از اين كار بازداشت .
با خود گفت : اگر نامه ها را بخوانم و نويسندگانش را بشناسم به همه آنها بدبين مى
شوم و آنان نير اگر بدانند كه رازشان فاش شده است از عهد شكنى و خيانتى كه به من
كرده اند دچار خوف و هراس مى شوند، ممكن است از ترس جان خود پيشدستى كنند، بر من
بشورند و قصد جانم نمايند يا آنكه به مخالفتم تصميم بگيرند، ارتش را مختل كنند،
پيروزى را به شكست مبدل سازند و مفاسد بزرگ و غير قابل جبرانى به بار آورند. خرجين
را نگشود و تمام خواص و افسران خود را احضار نمود، خرجين بسته را كه مهر عمرو بر آن
بود به ايشان ارائه داد و گفت : اينها نامه هايى است كه جمعى از افسران و خواص من
به عمر نوشته اند، به وى تقرب جسته اند، و از او امان خواسته اند. ده بار حج خانه
خدا به ذمه من باد اگر بدانم در اين نامه ها چيست و نويسندگان آنها كيان اند و در
صورتى كه امان خواهى نويسندگان راست باشد، آنان را عفو نمودم و اگر دروغ باشد از
گفته خود استغفار مى كنم و سپس دستور داد آتش افروختند و در حضور تمام افسران و
خواص ، خرجين سربسته را با همه محتوياتش در آتش افكندند و سوزاندند و اثرى از نوشته
ها باقى نگذارد. نويسندگان نامه ها از اين كرامت نفس و گذشت اخلاقى به حيرت آمدند و
از اينكه نوشته ها خاكستر شد و سوء نيتشان براى هميشه مستور ماند آسوده خاطر گشتند،
از عمل خود پشيمان شدند، مجذوب فرمانده بزرگوار خويش گرديدند و از روى صداقت و
راستى تصميم گرفتند نسبت به او همواره وفادار باشند.(186)
كرامت نفس اسماعيل بن احمد مدلول كلام على عليه السلام است كه فرموده :
العفو زكوة الظفر و السلو عوضك ممن غدر(187)
عفو و بخشش ، زكات پيروزى و ظفر است ، از ياد بردن و به دست فراموشى سپردن ، تلافى
نمودن مكر و غدر است .
از آنچه مذكور افتاد روشن شد كه خلق خوب و حسن معاشرت با مردم در اسلام مورد كمال
توجه است و در قيامت ، صاحبان اخلاق حميده مشمول رحمت و عنايت خاص حضرت بارى تعالى
هستند. امام سجاد (ع ) در قطعه اول اين قسمت از دعاى مكارم
مكارم الاخلاق به پيشگاه خدا عرض مى كند:
و طيب المخالقة : بارالها! مسلمانان را موفق بدار كه با خلق خوب و خوى پسنديده با
يكديگر معاشرت نمايند، و در قطعه دوم اين قسمت از دعا كه موضوع نيمه آخر سخنرانى
امروز است عرض مى كند:
و السبق الى الفضيلة : بارالها! مسلمانان را موفق بدار كه در انجام فضايل اعمال و
كارهاى خوب سبقت جويند.
فضيلت به معناى درجه بلند و عالى برترى است و اين كلمه در مورد اعمالى به كار برده
مى شود كه از نظر ارزش و اهميت داراى مقام رفيع باشند و در روايات ، نمونه هايى از
آنها ذكر شده است .
عن النبى صلى الله عليه و آله : اذا جمع الخلائق يوم القيامة
نادى مناد: اين اهل الفضل ؟ فيقوم اناس و هم يسير. فينطلقون سراعا الى الجنة .
فتلقاهم الملائكة . فيقولون انا نزاكم سراعا الى الجنة . فيقولون : نحن اهل الفضل ،
فيقولون كنا اذا ظلمنا غفرنا و اذا اسيى ء الينا عفونا و اذا جهل علينا حلمنا.
فيقال لهم : ادخلوا الجنة ، فنعم اجر العاملين .(188)
رسول اكرم (ص ) فرمود: وقتى جميع خلائق در قيامت گرد آمدند منادى ندا مى دهد: كجا
هستند اهل فضل ؟ عده قليلى بر مى خيزند و با سرعت راه بهشت را در پيش مى گيرند.
فرشتگان آنان را ملاقات مى نمايند و مى گويند: ما اهل فضليم ، وقتى به ما ظلم مى شد
مى بخشيديم ، وقتى نسبت به ما بدى مى شد عفو مى كرديم ، و وقتى با ما جاهلانه عمل
مى كردند حلم مى نموديم . به آنان گفته مى شود: داخل بهشت شويد كه براى عاملين
فضيلت پاداش خوب مقرر است .
اين سه مطلب كه در حديث ذكر شده و اهل فضل عامل آن بوده اند از مكارم اخلاق است و
به كار بستن اخلاق كريمه مستلزم واپس زدن غرايز و تمايلات حيوانى است ، و اين كارى
است بس مشكل ولى موجب نجات و مايه سعادت است .
عن على عليه السلام قال : الارتقاء الى الفضائل صعب منج .(189)
على (ع ) فرموده : نيل به اوج فضايل ، سخت و دشوار است اما نجات بخش و مفيد.
سبقت گرفتن در فضيلت به معناى محترم شمردن فرصت است . فرصت
در لغت يعنى نوبت . مثالى كه براى همه روشن و قابل
فهم است ، چراغ سبز و قرمز راهنمايى در چهار راهها است . وقتى چراغ پيش روى راننده
سبز مى شود نوبت حركت اوست ، بايد از اين فرصت استفاده كند و پيش از آنكه چراغ سبز
قرمز شود از چهار راه بگذرد، اگر سستى كند و چراغ قرمز به حركت او پيشى گيرد فرصتى
را از دست داده است . جهانى كه در آن زندگى مى كنيم عالم وسايل و اسباب است ، افراد
عاقل در تمام مواقع براى نيل به خوبى ها و فضايل ، مراقب براى نيل به خوبى ها و
فضايل ، مراقب شرايط مساعدند، به محض آنكه فرصت به دست آورند فورا اقدام مى كنند،
پيش از آنكه مانع فرا رسد و از توفيق باز مانند.
عن النبى صلى الله عليه و آله قال : من فتح له باب من الخير
فلينتهزه فانه لا يدرى متى يغلق .(190)
رسول اكرم (ص ) فرموده : هر كس به رويش در رحمتى گشوده شد البته آن را مغتنم بشمرد
زيرا نمى داند آن در چه وقت به رويش بسته مى شود و از نيل به خير محروم مى گردد.
عن على عليه السلام قال : من الخرق المعاجلة قبل الامكان
والاءناة بعد الفرصة .(191)
على (ع ) فرموده : از اعمالى كه حاكى از جهل و ضعف عقل است تعجيل در كار پيش از فرا
رسيدن شرايط امكانش و سستى و مسامحه پس از رسيدن فرصت و موقعش .
جوانا ره طاعت امروز گير كه فردا نيايد جوانى ز پير
قضا روزگارى ز من در ربود كه هر روزش از پى شب قدر بود
من آن روز را قدر نشناختم بدانستم اكنون كه درياختم
سبقت در فضيلت كه امام سجاد (ع ) از پيشگاه خداوند براى مسلمانان درخواست نموده ،
استفاده از تمام فرصتهاى خوب و سعادت بخش است .
خداوند در قرآن شريف فرموده :
فاسبقوا الخيرات ؛(192)
از شرايط مساعد استفاده كنيد و در انجام كارهاى خير سبقت بگيريد، پيش از آنكه فرصت
مناسب را از دست بدهيد و از كار نيك محروم بمانيد.
گاهى سبقت در فضيلت به معناى پيشى گرفتن افراد است از يكديگر، مثلا اگر در مجلسى با
حضور جمع ، عمل حاوى خير و فضيلت عرضه شود، اگر كسانى در انجامش سبقت گيرند و زودتر
از دگران داوطلب آن كار خير شوند، آنان نيز مصداق دعاى امام سجاد عليه السلام اند.
اين سبقت مقدس را در صدر اسلام كسانى به دست آوردند كه زودتر از دگران دعوت
پيشواى بزرگ اسلام را اجابت نمودند و پيش از اين و آن به شرف اسلام مشرف گرديدند.
خداوند در قرآن شريف اين گروه را تخصيص به ذكر داده و از اينكه در آن شرايط سخت و
اختناق آميز اظهار از خود گذشتگى نموده و آيين الهى را پذيرا شده اند مورد تقدير
شان قرار داده و مراتب خشنودى و رضايت خويش را نسبت به آنان ابراز فرموده است ، و
همچنين خاطر نشان ساخته كه آنان نيز از ذات اقدس الهى رضايت دارند:
والسابقون الاولون من المهاجرين و الانصار و الذين اتبعوهم
باحسان رضى الله عنهم و رضوا عنه .(193)
البته سبقت مهاجرين و انصار در قبول اسلام و پيروى از رسول اكرم (ص ) نسبى است ،
بعضى از آنان بر بعضى ديگر تقدم داشتند ولى آن كس كه در قبول امر الهى داراى سبقت
مطلق است و كسى بر او تقدم ندارد حضرت مولى الموحدين على بن ابيطالب (ع ) است ، او
و حضرت خديجه زمانى اسلام را پذيرا شدند و دعوت نبى اكرم را اجابت نمودند كه هيچ يك
از مردان و زنان مكه به اسلام گرايش نداشتند و ايمان نياورده بودند. اين دو نفر از
جنس مرد و زن ، امت اسلام را در آن زمان بنيان نهادند و از رسول خدا پيروى مى
نمودند و دين حق را عملا به رهبرى پيغمبر اسلام برپا مى داشتند. اياس از جدش عفيف
نقل نموده كه گفت : من تاجرى بودم و در ايام حج به منى آمدم ، عباس بن عبدالمطلب
نيز مرد تاجرى بود، نزد وى آمده بودم ، از او چيزى بخرم و به او چيزى بخرم و به او
چيزى بفروشم . در اين موقع مردى از خيمه اى خارج شد، براى نماز ايستاد، پس از آن
نوجوانى خارج شد، او هم به نماز ايستاد. به عباس بن عبدالمطلب گفتم : اين چه دينى
است كه آن را نمى شناسم .
فقال : هذا محمد به عبدالله يزعم ان الله ارسله و ان كنوز
كسرى و قيصر يستفتح عليه ، و هذه امراءته خديجة بنت خويلد آمنت به ، و هذا الغلام
ابن عمه على بن ابيطالب .(194)
گفت : اين مرد محمد بن عبدالله است كه گمان دارد خداوند او را مبعوث به رسالت
فرموده است و گنجهاى كسرى و قيصر را براى او مى گشايد، و اين زن ، خديجه بنت خويلد
همسر اوست كه به وى ايمان آورده و اين نوجوان پسر عمش على بن ابيطالب است .
پيمبر بزرگوار و حقشناس ، سبقت خديجه را در اسلام و خدمات آن بانوى بزرگ را به دين
حق همواره به خاطر داشت و از او به احترام ياد مى نمود.
عن على عليه السلام قال : ذكر النبى صلى الله عليه و آله
خديجة يوما و هو عند نسائه و بكى . فقالت عايشة : ما يبكيك على عجوز حمراء من عجائز
بنى اسد؟ فقال : صدقنى اذ كذبتم و آمنتنى اذ كفرتم و ولدت لى اذ عقمتم . قالت عايشة
: فما زلت اتقرب الى رسول الله صلى الله عليه و آله بذكرها.(195)
على عليه السلام فرموده : روزى رسول اكرم (ص ) نزد زنانش از خديجه نام برد و گريست
. عايشه گفت : چه چيز موجب شد گريه كنى بر پيره زن سرخ رويى از پيره زنان بنى اسد؟
حضرت فرمود: او زمانى نبوت مرا تصديق كرد كه شما را تكذيب مى كرديد، او زمانى به من
ايمان آورد كه شما كافر بوديد، او براى من روزى فرزند آورد كه شما عقيم بوديد.
عايشه مى گويد: وقتى حمايت پيمبر اسلام را نسبت به خديجه دانستم ، از آن پس با نام
خديجه به رسول اكرم تقرب مى جستم .
خداوند در قرآن شريف تمام كسانى را كه با سبقت نسبى به اسلام گرايش يافته و به
نبى اكرم ايمان آورده اند مورد تكريم و احترام قرار داده است و اين تكريم عمومى ،
على (ع ) را نيز شامل مى شود. ولى همان طور كه قبلا اشاره شد اميرالمؤ منين در
پذيرش اسلام داراى سبقت مطلق است و كسى از جنس مردان قبل از او اسلام نياورده است ،
بنابراين سبقت افتخارآميز على (ع ) در قبول اسلام بى نظير است .
امام مجتبى عليه السلام بر منبر با حضور معاويه و جمعى از مردم ضمن سخنرانى مبسوطى
اين دو برترى و مزيت را با استشهاد از آيات قرآن شريف براى پدر بزرگوارش بيان نموده
و در اينجا دو قطعه كوچك كه از آن سخنرانى مورد استشهاد است به عرض مى رسد:
الى ان بعث الله محمدا و انزل عليه كتابه ثم امره بالدعاء
الى الله عزوجل فكان ابى عليه السلام اول من استجاب الله تعالى و لرسوله و اول من
آمن و صدق الله و رسوله و قد قال الله تعالى فى المنزل على نبيه المرسل : افمن كان
على بينه من ربه و يتلوه من ربه و يتلوه شاهد منه ، فرسول الله صلى الله عليه و آله
الذى على بينه من ربه و ابى الذى يتلوه و هو شاهد منه .- تا آنكه خداوند
حضرت محمد صلى الله عليه و آله را به رسالت مبعوث فرمود و قرآن شريف را بر وى فرو
فرستاد سپس به او ماءموريت داد كه مردم را به خداوند بخواند. پدر من اول كسى بود كه
ايمان آورد و خدا و پيغمبر را تصديق نمود. سپس آيه اى از قرآن شريف قرائت كرد و
توضيح داد كه پيمبر گرامى كسى است كه از خداوند دليلى روشن دارد، يعنى قرآن شريف ،
و على (ع ) براى او شاهدى صادق .
و السابقون السابقون اولئك المقربون ، فكان ابى سابق
السابقون الى الله عزوجل و الى رسوله و كما ان الله عزوجل فضل السابقين على
المتخلفين و المتاءخرين كذلك فضل اسبق السابقين على السابقين .(196)
پس از آنكه حضرت مجتبى آيه والسابقون را قرائت نمود، فرمود: پدرم سابق سابقين در
ايمان به خدا و رسول خداست ، پس همان طور كه خداوند سابقين را بر متخلفين و
متاءخرين فضيلت داده ، همچنين اسبق سابقين را بر سابقين برترى و مزيت بخشيده است .
نتيجه آنكه امام سجاد (ع ) در قطعه دوم اين قسمت از دعاى شريف
مكارم الاخلاق از پيشگاه الهى درخواست نموده :
والسبق الى الفضيلة : بارالها! مسلمانان را موفق بدار كه در فضيلت سبقت جويند و هر
چه زودتر آن را انجام دهند، پيشى گرفتن در فضيلت از عوامل مهم حفظ عدل اجتماعى است
، چه آنكه عدل ، خود از بهترين فضيلتهاست . كسانى كه در فضيلت سبقت مى گيرند قطعا
در اقامه عدل ، روش سبقت را به كار مى بندند و براى تحقق بخشيدن به عدل اجتماعى هيچ
فرصتى را از دست نمى دهند و با مسامحه و سستى ، خويشتن را از توفيق بزرگ الهى محروم
نمى سازند.
40- گسترش تفضل - خوددارى از ملايمت
بسم الله الرحمن الرحيم
و ايثار التفضل و ترك التعيير
حضرت زين العابدين عليه السلام در اين قطعه از دعاى مكارم
الاخلاق دو درخواست از پيشگاه حضرت بارى تعالى براى مسلمانان مى نمايند:
اول گزينش تفضل براى مردم ، دوم اجتناب از سرزنش و ملامت .
به خواست خداوند بزرگ موضوع بحث و سخنرانى امروز اين دو مطلب است . در قطعه اول اين
قسمت از دعا دو كلمه آمده است : اول ايثار
و آن ديگر تفضل . براى اينكه مقصود حضرت امام سجاد (ع
) روشن شود و قدر و منزلت خواسته امام از نظر ارزش اخلاقى واضح گردد، لازم است راجع
به اين دو كلمه براى شنوندگان محترم توضيح داده شود. ايثار
در لغت به معناى اختيار نمودن و گزيدن چيزى است .
كسى كه مى گويد آثرت ذلك اى
اخترت
، فلان چيز را ايثار نمودم يعنى آن را گزيدم و اختيار كردم ، و اگر
ايثار بر نفس گفته شود به معناى مقدم داشتن دگرى بر خود
است .
التفصل
فعل ما لا يلزم اذا كان ابتداء من غير علة .
تفصل در لغت به معناى كار خوبى است كه تفصل كننده به طور ابتدايى و بدون علت و
الزام ، آن را انجام دهد و طبق اين تعريف ، تفضل از
احسان بالاتر است ، زيرا احسان لازم نيست
حتما ابتدايى و بدون علت باشد بلكه در پاره اى از مواقع ممكن است احسان پاداش
احسان باشد. خداوند در قرآن شريف فرموده است : هل جزاء الاحسان الا الاحسان ؛(197)
آيا پاداش احسان چيزى جز احسان است ؟ اما
تفضل ، احساس ابتدايى و بدون علت است و انگيزه آن
بزرگوارى و كرامت نفس تفضل كننده است . تمام پيمبران الهى از نعمت مكارم اخلاق
برخوردار بودند و ماءموريت داشتند قوم خود را به مكارم اخلاق دعوت نمايند و آنان را
انسان بسازند.
عن ابيعبدالله عليه السلام قال : ان الله تبارك و تعالى خص
الانبياء بمكارم الاخلاق فمن كانت فيه فليحمد الله على ذلك و من لم يكن فليتضرع الى
الله و ليساءله .(198)
امام صادق (ع ) فرمود: خداوند پيمبران را به مكارم اخلاق اختصاص داده ، پس اگر كسى
از آن خصيصه روحانى برخوردار است ، خداوند را بر اين نعمت بزرگ حمد نمايد و آن كس
كه واجد مكارم اخلاق نيست ، در پيشگاه خداوند تضرع كند و آن را درخواست نمايد.
ايثار تفضل كه در دعاى حضرت على بن الحسين عليهما السلام آمده و موضوع سخنرانى
امروز است بهترين و عالى ترين كرامت خلق است . عن على عليه
السلام قال : خير المكارم الايثار(199)
على (ع ) فرموده : ايثار و گزينش تفضل ، بهترين كرامت اخلاقى است براى انسانها.
بى گمان در صدر اسلام يكى از عوامل نشر دين حق و گسترش آيين الهى ايثار و تفضل
مسلمانان بود كه با خلوص نيت و به انگيزه ايمان نسبت به يكديگر انجام مى دادند و
براى اين مطلب شواهدى در آيات و روايات و تاريخ وجود دارد كه در اينجا براى شاهد،
پاره اى از آنها ذكر مى شود. كعبه مكرمه معبد مقدس ومطاف مردم بسيارى بود كه همه
ساله از دور و نزديك براى حج و عمره به مكه مى آمدند. رسول گرامى (ص ) براى آنكه
دعوت خود را به گوش اقوام مختلف برساند و آنان را از ماءموريت خويش آگاه سازد در آن
شهر توقف نمود و ناملايمات گوناگون و آزارهاى مختلفى را كه از مشركين مى ديد تحمل
مى كرد و به تبليغ خود ادامه مى داد. موقعى كه دشمنان با هم متحد شدند و به قتل آن
حضرت همت گماردند، ماندن در مكه معظمه براى پيشوايان اسلام به مصلحت نبود، لذا
حضرتش بر آن شد كه از مكه خارج شود و به مدينه مهاجرت نمايد. تصميم خود را عملى
نمود و به مدينه حركت كرد. پيش از آنكه نبى معظم به مدينه برود، مبلغى از طرف آن
حضرت به مدينه رفته بود، اسلام را تبليغ نموده بود، و مردم مدينه از دعوت آن حضرت
آگاهى داشتند و عده قابل ملاحظه اى به اسلام ايمان آورده بودند. از اين رو پيشواى
معظم موقع ورود به مدينه مورد استقبال واقع شد و اهالى ، مقدم مباركش را مورد
احترام و تكريم قرار دادند. مسلمانانى كه در مكه ايمان آورده بودند، پس از هجرت آن
حضرت در مضيقه بيشترى قرار گرفته و مورد تحقير و اهانت زيادترى واقع شدند، به آنان
اجازه توقف در مكه و انجام فرايض دينى داده نمى شد. ناچار به فكر افتادند كه تدريجا
مكه را ترك گويند و خويشتن را از آن محيط فاسد و شرك آلود برهانند و براى تحقق
بخشيدن به اين هدف لازم بود از خانه و زندگى ، از اموال و اثاث خود چشم بپوشند،
زيرا مشركين اجازه نمى دادند كه آنان اموال خويش را از مكه خارج كنند. اين تهيدستان
از وطن رانده شده سرمايه اى با خود نداشتند جز ايمان به خداوند و اميد به فضل بارى
تعالى ، با تصميم به اعلاى حق و يارى پيشواى اسلام . قرآن شريف درباره اينان فرموده
است :
للفقراء المهاجرين الذين اخرجوا من ديارهم و اموالهم يبتغون
فضلا من الله و رضوانا و ينصرون الله و رسوله اولئك هم الصادقون .(200)
فقراى مهاجرين كه از ديار و اموالشان اخراج گشته اند در طلب فضل و خشنودى بارى
تعالى بوده اند. اينان با خواص و صداقت در انديشه يارى خدا و پيمبرش هستند و اين
فكر مقدس را در سر مى پرورند.
|