شرح و تفسير دعای مكارم الاخلاق
(جلد ۲)

محقق دانشمند مرحوم حجت الاسلام و المسلمين آقاى محمد تقى فلسفى

- ۶ -


قرآن شريف خفض جناح را در مورد تواضع و فروتنى فرزندان نسبت به والدين به كار برده و فرموده است :
و اخفض لهما الذل من الرحمة و قل رب ارحمهما كما ربيانى صغيرا.(140)
بال و پرت را از روى رحمت براى پدر و مادر فرو افكن و بگو: پروردگارا! آن دو مشمول رحمت خود قرار ده ، همانطور كه در كودكى من ، به من ترحم نمودند و تربيتم كردند.
كبوتر وقتى مى خواهد پرواز نمايد بالهاى خود را باز مى كند و بالا مى برد و بر اثر اين حالت ، اوج مى گيرد و موقعى كه مى خواهد فرود آيد بالها را مى افكند، به پايين متمايل مى نمايد و بر اثر اين حالت بال ، از اوج به حضيض مى آيد و به زمين مى نشيند. خداوند با ذكر اين مثل به فرزند امر مى كند كه در مقابل والدين متواضع باش ، همچنين به پيشواى اسلام دستور داده :
و اخفض جناحك للمؤ منين :(141)
اى پيمبر گرامى ! با خفض جناح و تواضع با مؤ منين برخورد نما.
خلاصه ، خفض جناح كنايه از تواضع و فروتنى انسان است در مقابل دگران . امام سجاد (ع ) نيز در دعاى شريف مكارم الاخلاق آن را آورده است . تواضع از جملات صفات حميده و خصال پسنديده است . اولياى گرامى اسلام درباره آن از جهات متعدد، سخن گفته اند و احاديث بسيارى در اهميت و ارزش آن رسيده است . در اينجا پاره اى از آنها ذكر مى شود، گرچه معناى تواضع را همه مى دانند اما در حديثى كوتاه معيار جامعى براى آن ذكر شده كه دانستنش براى عموم شنوندگان محترم و سودمند است :
عن الحسن بن الجهم قال : ساءلت الرضا عليه السلام : ما حد التواضع ؟ قال : ان تعطى الناس من نفسك ما تحب ان يعطوك مثله .(142)
مردى به نام حسن بن جهم از حضرت على بن موسى الرضا عليهما السلام پرسيد حد تواضع چيست ؟ فرمود: حدش اين است كه از خودت به مردم آن را عطا نمايى كه دوست دارى مردم همانند آن را به تو عطا كنند.
بى گمان ، فروتنى و تواضع در دنيا مايه محبوبيت اجتماعى است و در آخرت موجب جلب رحمت حضرت بارى تعالى است . اولياى گرامى اسلام همواره اين مهم را به پيروان خود توصيه مى فرمودند و خودشان نيز آن را عملا به كار مى بستند.
عن النبى صلى الله عليه و آله سلم قال : ان التواضع لا يزيد العبد الا رفعته فتواضعوا يرحمكم الله .(143)
رسول اكرم فرموده : تواضع مايه رفعت و بلندى مقام متواضع است ، تواضع نماييد تا مشمول رحمت بارى تعالى واقع شويد.
عن على عليه السلام قال : التواضع مع الرفعة كالعفو مع القدرة .(144)
على (ع ) فرموده است : انسانى كه داراى مقام اجتماعى است و از موضع رفعت ، تواضع مى نمايد همانند كسى است كه متخلف را از موضع قدرت مى بخشد و از كيفرش چشم پوشى مى نمايد.
در يكى از احاديث تواضع چند نمونه ذكر شده كه دانستن آن براى شنوندگان مفيد و سودمند است .
عن ابيعبدالله عليه السلام قال : من التواضع ان ترضى بالمجلس دون المجلس و ان تسلم على من تلقى و ان تترك المراء و ان كنت محقا و ان لا تحب ان تحمد على التقوى .(145)
امام صادق (ع ) فرموده : از جمله كارهايى كه حاكى از تواضع عامل آنهاست اين است كه راضى باشى در مجلس جايى نشينى كه از جايگاه شايسته تو پست تر باشد، ديگر آنكه با هر كس كه برخورد مى نمايى سلام كنى و اينكه بحث خصومت انگيز را ترك گويى اگر چه حق با تو باشد و اينكه نخواهى براى تقوى مورد تحسين و تمجيدت قرار دهند.
براى آنكه بدانيم اولياى گرامى اسلام به موازات توصيه هايى كه به پيروان خود در امر تواضع مى نمودند خودشان عملا متواضع بودند و اين خلق پسنديده را نسبت به ديگران رعايت مى كردند در اينجا به طور نمونه به چند مورد اشاره مى شود. در اخلاق و رفتار رسول اكرم صلى الله عليه و آله آمده است :
و كان يكرم من يدخل عليه حتى ربما بسط ثوبه و يؤ ثر الداخل بالوسادة التى تخته .(146)
روش رسول گرامى اين بود كه هركس بر وى وارد مى شد او را اكرام مى نمود گاهى عباى خود را به جاى فرش زير قدمش مى گسترد و توشك كوچكى را كه روى آن نشسته بود به شخص تازه وارد ايثار مى نمود.
دخل رجل المسجد و هو جالس وحده فتزحزح له صلى الله عليه و آله . فقال الرجل فى المكان سعة يا رسول الله . فقال صلى الله عليه و آله : ان حق المسلم على المسلم اذا رآه يريد الجلوس اليه ان يتزحزح له .(147)
مردى وارد مسجد شد و رسول اكرم تنها نشسته بود. به سوى پيمبر آمد. با نزديك شدن او حضرت جابجا شد و تغيير محل داد. مرد عرض كرد: مسجد وسيع است ، چرا حركت كرديد و مكان خود را ترك گفتيد؟ حضرت در پاسخ فرمود: حق مسلمان بر مسلمان اين است كه وقتى بيند او قصد نشستن دارد به احترام وى جابجا شود و كنار برود. در واقع معناى كلام حضرت اين است كه براى تازه وارد حريمى بگيرد و او را در مورد تواضع و تكريم خود قرار دهد.
اين دو نمونه از تواضع پيشواى معظم له اسلام كه علماى حديث در سيره آن حضرت ذكر نموده اند.
روى انه ورد على امير المؤ منين اخوان له مؤ منان ، اب و ابن . فقام اليهما و اكرمهما و اجلسهما فى صدر مجلسه و جلس بين ايديهما. ثم امر بطعام فاحضر. فاكلامنه . ثم جاء قنبر بطست و ابريق خشب و منديل و جاء ليصب على يد الرجل . فوثب امير المؤ منين عليه السلام و اخذ الابريق ليصب على يد الرجل .(148)
دو فرد مؤ من كه على (ع ) چون برادر به آنان علاقه داشت ، يكى پدر و آن ديگر پسر، بر آن حضرت وارد شدند. امام (ع ) براى پذيرايى و تكريم آنان قيام نمود، آن دو را بالاى مجلس خود نشاند و خودش مقابلشان نشست . دستور غذا داد، طعام آوردند. آن دو غذا صرف نمودند. آنگاه قنبر آفتابه و لگن براى شستن دست و پارچه براى خشك كردن آورد. آفتابه را گرفت كه آب روى دست مرد بريزد. ناگاه امام (ع ) با حركتى سريع از جا برخاست و آفتابه را گرفت كه دست آن مرد را بشويد. اما او از عمل امام (ع ) غرق شرمسارى شد و از خجلت ، سر را تا نزديك زمين به زير آورد و گفت : اى امير المؤ منين ! خدا مرا نبيند كه شما آب روى دست من مى ريزيد. فرمود: بنشين و دستت را بشوى كه خدا ببيند ترا كه برادر دينيت دستت را مى شويد. حضرت جدا از او خواست كه دستش را بشويد، مرد ادب نمود و دستش را براى شستن پيش آورد ولى مى خواست هر چه زودتر اين صحنه پايان يابد لذا آنطور كه بايد دست را نمى شست ، حضرت قسمش ‍ داد كه با آرامش خاطر دستت را شستشو ده ، آنطور كه اگر قنبر آب مى ريخت مى شستى .
فلما فرغ نزل الا بريق محمد بن الحنفية و قال : يا بنى ! لوكان هذا الابن حضرنى دون ابيه لصببت على يده و لكن الله عزوجل ياءبى ان يسوى بين ابن و ابيه اذا جمعها مكان لكن قد صب الاب على الاب فليصب الابن على الابن . فصب محمد بن الحنفية على الابن .(149)
پس از آنكه امام (ع ) دست پدر را شست ، ابريق را به دست محمد بن حنفيه داد، فرمود فرزند! اگر اين پسر، تنها مهمان من مى بود، دستش را مى شستم . ولى خداوند ابا دارد از اينكه قرار گيرند، از اين رو پدر آب روى دست پدر ريخت و شما هم آب روى دست پسر بريز و محمد بن حنفيه طبق دستور امام دست پسر را شست .
كان على بن الحسين عليهما السلام لا يسافر الا مع رفقة لا يعرفونه و يشترط عليهم ان يكون من خدم الرفقة فيما يحتاجون اليه سافر مرة مع قوم فرآه رجل فعرفه . فقال لهم : اتدرون من هذا؟ فقالوا لا. قال هذا على بن الحسين عليهما السلام فوثبوا اليه و قبلوا اليه و قبلوا يده و رجله و قالوا يابن رسول الله اردت ان تصلينا نار جهنم لو بدرت منا اليك يد اولسان ، اما كنا قد هلكنا الى آخر الدهر؟ فما الذى يحملك على هذا؟ فقال : انى كنت سافرت مرة مع قوم يعرفونى فاعطونى برسول الله صلى الله عليه و آله ما لا استحق فانى اخاف ان تعطونى مثل ذلك فصار كتمان امرى احب الى .(150)
روش امام سجاد (ع ) اين بود كه مسافرت نكند مگر با همسفرهايى كه حضرتش را نشناسند و با آنان شرط مى كرد كه از خدمتگزاران رفقاى سفر در حوايجشان باشد. يك بار با كسانى كه او را نمى شناختند به سفر رفت ، ولى در راه سفر با مردى مواجه شدند كه آن حضرت را ديد و شناخت . به كسانى كه با امام همسفر بودند گفت : مى دانيد اين مرد كيست ؟ پاسخ دادند: نه گفت : حضرت على بن الحسين عليهما السلام است . با شنيدن اين سخن ، هيجان زده از جا برخاستند، گرد امام جمع شدند و دست و زانوى حضرت را بوسيدند، عرض كردند: با بن رسول الله ! آيا مى خواستى ما جهنمى شويم ؟ اگر بر اثر ناشناختن شما دست و زبانمان به جسارتى مبادرت مى نمود و از ما عمل برخلاف ادب و احترامى سر مى زد آيا نه اين بود كه تا پايان روزگار هلاك شده بوديم ؟ چه باعث شد كه ناشناخته بين همسفرها آمديد؟ فرمود من يك بار با اشخاصى كه مرا مى شناختند به سفر رفتم ، آنان به رعايت مقام شامخ رسول اكرم (ص ) به من احترامى نمودند كه استحقاق آن را نداشتم ، خائف بودم كه شماها نيز همانند آنان با من رفتار نماييد، از اين رو كتمان امر و معرفى نكردن خود نزد من محبوبتر است . اين قبيل قضايا كه حاكى از كمال تواضع اولياى اسلام است در كتب اخبار و تاريخ بسيار آمده و آنان به موازات اينكه پيروان خود را به تواضع ترغيب مى نمودند، خودشان نيز قولا و عملا نسبت به مردم ، تواضع و فروتنى داشتند و حقوق و حدود افراد را آنطور كه بايد و شايد رعايت مى نمودند. امام سجاد (ع ) در اين قطعه از دعاى شريف مكارم الاخلاق براى عموم مسلمانان از پيشگاه خداوند درخواست تواضع نموده است : و خفض الجناح : پروردگارا! مردم را به تواضع و فروتنى موفق بدار.
در جامعه اى كه پير و جوان ، زن مرد و مرد، شهرى و روستايى ، و خلاصه تمام قشرها متواضع باشند و همه با رعايت ادب و احترام با يكديگر برخورد نمايند عدل و دادگرى در آن اجتماع حاكم خواهد بود زيرا مردم متواضع خود را بالاتر از آن مى دانند كه به حقوق دگران تجاوز نمايند، با عمل ناروا و ظالمانه ، عدل اجتماعى را متزلزل كنند و خويشتن را مورد تحقير و بى احترامى مردم متواضع قرار دهند. بنابراين مى توان گفت كه تواضع و فروتنى اگر در سطح وسيع جامعه معمول باشد به بسط عدل كه اولين درخواست امام سجاد (ع ) در اين قطعه از دعاى مكارم الاخلاق است كمك مى نمايد.
نقطه مقابل تواضع ، تكبر است . افراد متكبر براى اينكه بزرگى موهوم خود را بر مردم تحميل نمايند و آنان را به قبول عقيده باطنى كه درباره خويش ‍ دارند وادار سازند روش جباريت در پيش مى گيرند و رفتار و گفتارشان به گونه اى مى شود كه با اساس عدل ، مخالف و ناسازگار است . تكبر آدمى را از شناخت حق و درك واقع باز مى دارد و متكبر، مردم را كوچك و غير قابل اعتنا مى شمرد، بيمارى تكبر، عقل را تيره مى كند و به هر نسبتى كه بيمارى كبر تشديد مى شود، تيرگى عقل نيز افزايش مى يابد و سرانجام ، كار به جنون خود بزرگ بينى منتهى مى گردد و درباره تمام عوارضى كه ذكر شد رواياتى از اولياى اسلام رسيده كه در اينجا به ذكر بعضى از آنها اكتفا مى شود:
عن النبى صلى الله عليه و آله قال : اجتنبوا الكبر فان العبد لايزال يتكبر حتى بقول الله عزوجل اكتبوا عبدى هذا فى الجبارين .(151)
رسول اكرم فرمود: از كبر اجتناب نماييد كه بنده بر اثر تكبر چنان شود كه خداوند مى فرمايد نام اين بنده مرا در گروه جبارين يعنى طغيانگرانى كه از حق سرپيجى مى كنند بنويسيد.
عن على عليه السلام قال : احذروا الكبر فانه راءس الطغيان و معصية الرحمن .(152)
على (ع ) فرموده : از كبر برحذر باشيد كه اين صفت مذموم موجب طغيان و منشاء معصيت خداوند رحمان است .
عن ابيعبدالله عليه السلام قال : الكبر ان يغمص الناس و يسفه الحق .(153)
امام صادق (ع ) فرموده : كبر اين است كه آدمى مردم را حقير و كوچك بشمرد و حق و عدل را نادانى و جهل تلقى نمايد.
عن ابيجعفر عليه السلام قال : ما دخل قلب امرء شى ء من الكبر الا نقص ‍ من عقله مثل مادخله من ذلك ، قل ذلك او كثر.(154)
امام باقر (ع ) فرموده : در دل هيچ فردى چيزى از كبر وارد نمى شود جز آنكه عقلش به همان اندازه نقصان مى يابد، خواه كبر نفوذ كرده در دل او كم باشد يا زياد.
از مجموع رواياتى كه مذكور افتاد و ديگر رواياتى از اين قبيل كه در كتب اخبار آمده استفاده مى شود كه تكبر در اسلام از صفات بسيار ناپسند و مذموم است . تكبر، آدمى را از راه حق و عدالت منحرف مى كند، به راه طغيان و عصيان سقوط مى دهد، و موجبات سقوط و تباهيش را فراهم مى آورد، تكبر مى تواند براى متكبر زيانهاى دنيوى و اخروى فراوان به بار آورد، در اين جهان او را مبغوض و منفور جامعه نمايد و موجب سقوط اجتماعيش شود و در آن جهان وى را از رحمت واسعه الهى محروم سازد و به عذاب عظيم مبتلايش نمايد.
نقطه مقابل تكبر، تواضع است . تواضع موجب عز و محبوبيت و هماهنگ با عدل و دادگرى است ، از اين رو امام سجاد عليه السلام در زمينه بسط عدل از پيشگاه بارى تعالى براى مردم درخواست تواضع نموده است .
38- حسن رفتار - نرم خويى و ملايمت
بسم الله الرحمن الرحيم
و حسن السيرة و سكون الريح .
امام سجاد عليه السلام در اين قسمت از دعاى شريف مكارم الاخلاق كه به خواست خداوند، موضوع سخنرانى امروز است ، دو درخواست از پيشگاه مقدس بارى تعالى نموده است : اول توفيق حسن رفتار و نيكى روش در جميع شئون زندگى ، و دوم فرو نشاندن امواج قدرت در معاشرت و مصاحبت با برادران دينى .
شنوندگان محترم به خاطر دارند كه حضرت على بن الحسين عليهما السلام در آغاز اين قطعه از دعا درخواست توفيق بسط عدل در جامعه نموده و سپس چيزهايى را از خدا درخواست توفيق بسط عدل در جامعه نموده و سپس چيزهايى را از خدا خواسته كه هر يك از آنها به نوبه خود در حفظ عدل اجتماعى اثرى دارد، از آن جمله دو دعايى است كه موضوع سخنرانى امروز است . سيرة در لغت عرب به معناى سنت و طريقه است . سيرة الرجل كيفيتة سلوكه بين الناس : سيره آدمى چگونگى رفتارش بين مردم است .
در فارسى سيره به معناى راه و روشى است كه يك فرد آن را برنامه اعمال خود درشئون مختلف زندگى قرار مى دهد و طبق آن عمل مى نمايد، پسنديده و مشروع باشد يا ناپسند و غير مشروع . در كتب لغت براى سيره مثالهايى ذكر كرده اند: سيرة السلطان طريقة التى يحمل عليها رعيته من عدل او جور: سيره سلطان راهى است از عدل يا ظلم كه او براى خود گزيده و بر ملت خود تحميل مى نمايد. سار الوالى فى الرعية سيرة حسنة او قبيحة : والى در چگونگى رفتار خود با مردم سيره و روشى را برگزيده است ، خوب يا بد.
سيره رسول اكرم صلى الله عليه و آله كه در كتب احاديث آمده حاوى چگونگى اعمال و اقوال آن حضرت نسبت به جميع مسائل مختلف در خانواده و اجتماع است ، معاشرت و مجالست با مردم ، رفت و آمد با آنان ، ورود و خروج در مجالس ، نشست و برخاست ، سخن گفتن و سكوت نمودن ، حلم و بردبارى ، گشاده رويى و تبسم ، عذر پذيرى و اغماض ، كيفيت كارهاى ديگر آن حضرت در سفر و حضر يا جنگ و صلح ، همه سيره آن حضرت است و مسلمانى كه بخواهند از بهترين و عالى ترين سيره و روش برخوردار گردند بايد به رسول گرامى (ص ) اقتدا كنند و تا آنجا كه قادرند گفتار و رفتار آن حضرت را سر مشق خويش قرار دهند و اعمال خود را با آن تطبيق نمايند. قرآن شريف در اين باره فرموده است :
لقد كان لكم فى رسول الله اسوة حسنة .(155)
سيره پيغمبر اسلام را سرمشق خود قرار دادن و به آن حضرت اقتدا نمودن تاءسى بسيار عالى و سعادت بخشى است و پيروى از آن مردم را به كمال و تعالى مادى و معنوى مى رساند.
سيره و روش برونى ما در اعمال ظاهرى از چگونگى سريره و نيات درونمان سرچشمه مى گيرد، اگر سريره خوب باشد سيره نيز خوب است و اگر بد باشد سيره نيز بد خواهد بود.
عن على (ع ) قال : حسن السيرة عنوان حسن السريرة .(156)
على (ع ) فرموده : خوبى سيره برون دليل حسن سريره درون است . قرآن شريف در آيات متعدد، پيش از آنكه از اعمال صالحه نام ببرد از ايمان نام برده است ، مثلا مى فرمايد:
و بشر الذين آمنوا و عملو الصالحات - ثم رددناه اسفل سافلين الا الذين آمنوا و عملو الصالحات ، و العصر. ان الانسان لفى خسر. الا الذين آمنوا و عملو الصالحات .
و از اين قبيل آيات . و اين دلالت دارد كه اعمال صالحه و سيره خوب زمانى از ارزش معنوى و پاداش الهى برخوردار مى گردد كه متكى به ايمان باشد چه آنكه ايمان به آدمى حسن سريره و پاكى نيت مى بخشد و در مكتب اسلام حسن سريره از حسن سيره برتر و نيت خوب از عمل نيك بالاتر است .
عن ابيعبدالله عليه السلام قال : النية افضل من العمل . الا ان النية هى العمل . ثم تلاقوله تعالى : قل كل يعمل على شاكلته يعنى على نيته .(157)
امام صادق (ع ) فرموده : نيت ، برتر از عمل است . آگاه باشيد كه نيت عمل واقعى است و خداوند در قرآن شريف فرموده : عمل تمام مردم طبق شالكه آنان يعنى طبق نيتى است كه در ضمير خود دارند.
اين روايت ، نيت را افضل از عمل معرفى نموده و روايات ديگرى از اولياى گرامى اسلام رسيده است كه نيت مؤ من را از عملش بهتر و نيت كافر و منافق را از عملش بدتر خوانده اند.
عن النبى صلى الله عليه و آله قال : نية المؤ من خير من عمله و نية الكافر شر من عمله و كل عامل يعمل على نيته .(158)
رسول اكرم (ص ) فرموده است : نيت مؤ من از عملش بهتر و نيت كافر از عملش بدتر است و همه مردم عاملى هستند كه بر وفق نيت خويش عمل نمايند.
و عنه صلى الله عليه و آله قال : نية المؤ من خير من عمله و نية المنافق شر من عمله و كل يعمل على نيته .(159)
و نيز فرموده است : نيت مؤ من از عملش بهتر و نيت منافق از عملش بدتر است و همه طبق نيت خود عمل مى كنند.
روايات برترى نيت از عمل ، تبيين كننده اين واقعيت است كه عمل بدن منبعث از نيت و سيره برون ناشى از سريره درون است و خوب و بد اعمال ظاهر، تابع چگونگى سريره و نيت است .
عن ابيعبدلله عليه السلام قال : فساد الظاهر من فساد الباطن و من اصلح سريرته اصلح الله علا نيته .(160)
امام صادق (ع ) فرموده : فساد ظاهر از فساد باطن است و آن كس كه سريره خود را اصلاح نمايد خداوند آشكارش را اصلاح مى فرمايد.
ممكن است بعضى از شنوندگان در باطن از خود سؤ ال كنند، چطور ممكن است نيت يك مؤ من از عملش بهتر باشد و نيت يك كافر يا منافق از عملش ‍ بدتر؟ شايد با ذكر مثلى بتوان به اين پرسش پاسخ قانع كننده داد. اگر كسى از راه وسايل علمى و فنى و در پرتو مجاهده و كوشش از زيركوهى كه بالنسبه دور از منزل است تا اندرون خانه لوله باريكى بكشد و مقدارى از آب گواراى چشمه اى را كه زير كوه مى جوشد به داخل منزل بياورد، خودش و خانواده اش در طول زندگى پيوسته از آن آب جارى استفاده بنمايند و ضمنا نيت قطعى كند و تصميم بگيرد كه هر تشنه اى كه از جلو منزل عبور نمايد و آب بخواهد با گشاده رويى ظرف آبى به دستش بدهد و سيرابش نمايد. اگر كسى سؤ ال كند ظرف آب كه به تشنه داده مى شود بهتر است يا آبى كه از چشمه به وسيله لوله در اندرون منزل جريان دارد؟ پاسخ اين پرسش واضح و روشن است ، قطعا هر كس مى گويد آب جارى لوله كه مى تواند در طول ماهها و سالها، صدها و هزارها ظرف آب به رهگذران تشنه بدهد و به اين عمل خير اقدام نمايد از يك ظرف آبى كه به دست تشنه اى داده شده بمراتب برتر و بالاتر است . مؤ منى كه در پرتو تعاليم دينى و بر اثر مجاهده و كوشش ، سريره خود را با نيت مواسات و خدمت به مردم مى سازد و تصميم مى گيرد در طول زندگى تا قدرت دارد به ارحام بى بضاعت و افراد تهيدست و به برادران دينى عائله دار و خلاصه به هر كه نياز دارد كمك كند، اگر در يك مورد به تهيدستى خدمت مالى نمود منشاء آن ، سريره خوب و نيت باطنى اوست و آن خدمت مالى نسبت به نيت او به منزله همان ليوان آب از چشمه جارى در اندرون منزل است ، پس نيت مؤ من از عملش بهتر و برتر است زيرا نيت انفاق مى تواند در طول ساليان دراز انفاقها و احسانها به وجود بياورد و بر همين اساس ، نيت كافر و منافق هم كه مصمم به سرپيچى و يك عمل فاسد بمراتب بدتر و زيانبارتر است . امام هادى عليه السلام در حديثى به جاى نيت عمل از عامل عمل نام برده فرموده است : عامل عمل خوب از نفس عمل بهتر و عامل عمل بد نيز از عمل بدتر است .
عن ابى الحسن الثالث عليه السلام قال : خير من الخير فاعله و اجمل من الجميل قائله و ارجح من العلم حامله و شر من الشر جالبه .(161)
حضرت هادى (ع ) فرموده : از كار نيك بهتر، عامل نيك است ، و از سخن خوب خوبتر گوينده آن سخن است ، و از علم بالاتر عالمى است كه علم را در بر دارد، و بدتر از شر كسى است كه شر را به وجود مى آورد.
در اين حديث ، عامل عمل بهتر از نفس عمل خوانده شده و در احاديث نيت ، قصد مؤ من ، بهتر از عمل مؤ من معرفى گرديده و اين هر دو بر اساس ‍ يك معيار است و آن برترى منشاء عمل از اصل عمل است . اين منشاء در روايت امام هادى (ع )، عامل عمل ، و در روايات نيت ، توطين نفس مؤ من است .
امام سجاد (ع ) در قطعه اول اين قسمت از دعاى مكارم الاخلاق كه موضوع سخنرانى امروز است به پيشگاه خداوند عرض مى كند:
و حسن السيرة : بارالها! مسلمانان را موفق بدار كه در جميع شئون زندگى سيره حميده و روش پسنديده در پيش گيرند.
با توضيحى كه به عرض رسيد روشن شد كه حسن سيره ناشى از حسن سريره است و روش خوب از نيت خوب سرچشمه مى گيرد و افراد علاقه مند به حسن سيره بايد در راه به دست آوردن حسن سريره مجاهده نمايند و اگر از فكر بد و انديشه پليد مصونيت يافتند، قطعا در زندگى ، سيره و روش خوب خواهند داشت و عامل بزرگى كه مى تواند دل را پاك و سريره را منزه نمايد، ايمان به ذات اقدس الهى و پيروى عملى از مكتب آسمانى پيمبران است .
اگر جامعه اى به اين توفيق نايل آيد و در پرتو ايمان به خدا، سريره خويش ‍ را اصلاح نمايد، قطعا از حسن سيره و پاكى عمل برخوردار مى شود. البته در چنين جامعه اى عدل اجتماعى حاكم خواهد بود و بسط عدل كه اول خواسته امام سجاد (ع ) در اين قسمت از دعاى مكارم الاخلاق است تحقق مى يابد. ذوالقرنين پس از مسافرتهاى طولانى و پيمودن راهها و ديدن شهرها و مواجهه با اقوام مختلف وارد محيطى شد كه در نگاههاى اول چيزهاى غيرعادى در آنجا مشاهده كرد، مثلا ديد قبور مردگان در جلو منزلهاست ، خانه هاى مسكونى در و دربند ندارد، قدرى بيشتر توقف نمود و بررسى كرد متوجه شد كه آن مردم ، مؤ من به خدا و پيرو يكى از انبياى بزرگ الهى هستند. جالب آنكه فهميد آنان با روشهاى خاص و مزايايى كم نظير زندگى مى كنند. تصميم گرفت آنچه را كه ديده و از آنها مطلع شده است از آنان پرسش نمايد و به عللشان واقف گردد و چون پرسشها و پاسخها از نتايج پاكى سريره و حسن سيره حكايت مى كند به مناسبت بحث ، براى اطلاع شنوندگان محترم ، در اينجا بيشتر آن پرسشها و پاسخها ذكر مى شود:
قال لهم : ايها القوم ! اخبرونى بخبركم فانى قد درت الارض شرقها و غربها و برها و بحرها و سهلها و جبلها و نورها و ظلمتها فلم الق مثلكم فاخبرونى ما بال قبور موتاكم على ابواب بيوتكم ؟ قالوا: فعلنا ذلك لئلا ننسى الموت و لا يخرج فكره من قلوبنا. قال : فما بال بيوتكم ليس عليها ابواب ؟ قالوا ليس فينا لص و لا ظنين و ليس فينا الا امين . قال : فما بالكم ليس ‍ عليكم امراء؟ قالوا! لانتظالم . قال : فما بالكم ليس بينكم حكام ؟ قالوا: لا نختصم . قال : فما بالكم لا تتفاوتون و لا تتفوقون ؟ قالوا: من قبل انا متواسون متراحمون . قال : فما بالكم لا تنازعون و لا تختلفون ؟ قالوا: من قبل الفة قلوبنا و صلاح ذات بيننا. قال : فما بالكم لا تستبون و لا تقتلون ؟ قالوا؟ قالوا: من قبل انا غلبنا طبايعنا بالعدل و سسنا انفسنا بالحلم . قال : فما بالكم كلمتكم واحدة و طريقتكم مستقيمة ؟ قالوا من قبل انا لا نتكاذب و لا نتخادع و لا يغتاب بعضنا بعضا. قال : فاخبرونى : لم ليس فيكم مسكين و لا فقير؟ قالوا: من قبل انا نقسم بالسويه . قال : فما بالكم ليس فيكم فظ و لا غيظ؟ قالوا: من قبل الذل و التواضع . قال : فلم جعلكم الله عزوجل اطول الناس اعمارا؟ قالوا: من قبل انا نتغاطى الحق و نحكم بالعدل .
ذوالقرنين گفت : اى مردم ؟ مرا از خبر خود آگاه سازيد كه من زمين را گشتم ، شرق و غربش را، صحرا و دريايش را، جلگه و كوهش را، محيط نور و ظلمتش را ديدم و مانند شما مشاهده ننمودم ، به من بگوييد، چرا قبور گذشتگان جلو خانه هاى شماست ؟ گفتند: براى آنكه مرگ را فراموش نكنيم و ياد مرگ از دلمان خارج نشود. پرسيد چرا منزلهاى شما در ندارد؟ گفتند: براى اينكه بين ما دزد يا افراد مورد سوء ظن وجود ندارد و همه امين و مورد اعتمادند. پرسيد: چرا كسى بر شما فرمانروا نيست . پاسخ دادند: ما به يكديگر ستم نمى كنيم تا فرمانروا جلو ظلم ما را بگيرد. پرسيد: چرا كسى بر شما فرمانروا نيست . پاسخ دادند: ما به يكديگر ستم نمى كنيم تا فرمانروا جلو ظلم ما را بگيرد. پرسيد: چرا بين خود قاضى و حاكم نداريد؟ گفتند: ما با يكديگر خصومت نمى كنيم تا نياز به قاضى باشد. گفت : چرا از نظر مالى تفاوت نداريد و بعضى بر بعضى برتر نيستند؟
پاسخ گفتند: براى آنكه تعاون و عطوفت بين ما هست . پرسيد: چرا با هم نزاع و اختلاف نداريد؟ پاسخ دادند: براى محبت دلمان و رعايت صلاح ما بينمان . پرسيد: چرا شما به يكديگر دشنام نمى گوييد و فكر قتل يكديگر را در سر نمى پروريد؟ گفتند: براى اينكه ما با اراده جدى و عزم قاطع بر غرايزمان غلبه كرده ايم و نفس سركش را با حلم و بردبارى مهار نموده ايم . پرسيد: چرا كلمه شما يكى ايت و راهتان مستقيم است ؟
گفتند: از اين جهت كه به هم دروغ نمى گوييم ، با يكديگر خدعه نمى كنيم ، و بعضى از بعض ديگر غيبت نمى نمايند. پرسيد: چرا بين شما فقير و مسكين نيست ؟ گفتند: از اين جهت كه ما اموال را به طور متساوى بين خود تقسيم مى كنيم . پرسيد: چرا در شما خشونت و غلظت مشاهده نمى شود؟ گفتند: براى فروتنى و تواضعى است كه نسبت به هم داريم . پرسيد: چرا خداوند به شما عمر طولانى داده ؟ گفتند: براى آنكه در عمل ، حق را رعايت مى كنيم و بين خود به عدل حكم مى نماييم .
قال : فحدثونى ايها القوم هكذا وجدتم آباءكم يفعلون ؟ قالوا: وجدنا آباءنا يرحمون مسكينهم و يواسون فقيرهم يعفون عمن ظلمهم و يحسنون الى من اساء اليهم و يستغفرون لمسيئهم و يصلون ارحامهم و يؤ دون امانتهم و يصدقون و لا يكذبون ، فاصلح الله لهم بذلك امرهم فاقام عندهم ذوالقرنين حتى قبض .(162)
ذوالقرنين گفت : اى مردم ! به من بگوييد كه آيا پدرانتان همانند شما عمل مى كردند؟ در پاسخ كارهاى پدران خود را اينچنين شرح دادند: به تهيدستان ترحم داشتند، با فقرا مواسات مى نمودند، اگر از كسى ستم مى ديدند مشمول عفوش قرار مى دادند، و اگر بدى مى ديدند عمل نارواى بدكننده را با احسان تلافى مى كردند، بعلاوه در پيشگاه الهى براى وى استغفار مى نمودند، صله رحم داشتند، امانت را به صاحبش بر مى گردانند، گفته افراد را تصديق مى نمودند و آنان را تكذيب نمى كردند، و خداوند بر اثر اين اعمال ، امور آنان را اصلاح نمود. ذوالقرنين به آن مردم علاقه مند شد، در آن سرزمين سكونت گزيد و آنجا ماند تا سرانجام از دار دنيا رفت .
نتيجه آنكه حسن سيره موضوع درخواست حضرت زين العابدين (ع ) در اين قطعه از دعا هر زمان و در هر محيط تحقق يابد منشاء درستكارى و
صحت عمل جامعه مى شود و موجب مى گردد كه عدل اجتماعى در سطح وسيع باقى و پايدار بماند.
امام سجاد (ع ) در قطعه دوم اين قسمت از دعاى شريف مكارم الاخلاق كه موضوع نيمه آخر سخنرانى امروز است در پيشگاه خداوند عرض مى كند:
و سكون الريح : بارالها؟ مسلمانان را موفق بدار كه در مقابل برادران دينى خود نرم خو و ملايم باشند و امواج قدرت و شدتى را كه بايد در مقابل كفار داشته باشند فرو نشانند و آن را به آرامش و سكون آميخته به مهر و محبت تبديل كنند. علامه بزرگ ، مرحوم سيد على خان ، در كتاب رياض السالكين ، شرح صحيفه سجاديه ، ذيل همين كلمه در دعاى مكارم الاخلاق دو احتمال را ذكر كرده است : در احتمال اول مى گويد:و سكون الريح كناية عن الوقار. قال الزمخشرى فى الاساس : رجل ساكن الريح اى وقور: سكون ريح كنايه از وقار است و زمخشرى در كتاب اساس ‍ گفته : مرد ساكن الريح يعنى شخص با وقار. باد سمبل سرعت حركت است و ما هم در فارسى مى گوييم : من در جايى ايستاده بودم و فلانى مثل باد، با سرعت آمد و از مقابل من گذشت . كسى كه با وقار حركت مى كند گويى سرعت سير، در وجودش آرام گرفته و به وقار و طماءنينه مبدل شده است .
به نظر مى رسد اين احتمال در توضيح عبارت امام (ع ) ضعيف باشد زيرا حضرت زين العابدين (ع ) در آغاز اين قطعه از دعا در پيشگاه الهى درخواست بسط عدل نموده ، سپس كظم غيظ و فرو نشاندن آتش خشم ، پيوند اهل تفرق و اصلاح ذات البين ، افشاى خوبى ها و پوشاندن عيبها، نرم خويى و تواضع ، و ديگر صفاتى از اين قبيل را كه بعدا توضيح داده خواهد شد تقاضا نموده است . به شرحى كه به عرض رسيد، وجود هر يك از اين خواسته ها در ابقاى عدل اجتماعى و پايدارى آن مؤ ثر است و صفات مخالف آنها يعنى برون افكندن غيظ و فروكش آتش خشم ، ادامه اختلاف و جدايى ها، پنهان داشتن خوبى ها و افشاى عيبها، تندخويى و تكبر، به عدل اجتماعى زيان مى رساند و مردم را به گناهكارى و اعمال ضد عدل سوق مى دهد. جالب آنكه امام (ع ) پيش از سكون ريح خواستار حسن سيره مسلمانان شده است . به شرحى كه در همين سخنرانى توضيح داده شد، حسن سيره كه اداى تمام فرائض و ترك همه محرمات را در جميع شئون فردى و اجتماعى در بر دارد پايه بزرگ حفظ عدل است و سكون ريح كه در كنار آن ذكر شده ، اگر به معناى وقار باشد، با عدل اجتماعى تناسب ندارد زيرا اگر تمام مردم در راه رفتن مثل باد با سرعت حركت كند به عدل اجتماعى ضرر نمى زنند و اگر همه آنان آرام و با وقار راه بروند عدل اجتماعى را تقويت و تاءييد نمى نمايند، بنابراين نبايد معناى سكون ريح در دعاى امام به معناى وقار باشد، گرچه ممكن است گوينده فصيحى سكون ريح را به مناسبتى در كلام خود بياورد و مقصودش وقار و طماءنينه باشد.
قرآن شريف براى آنكه مسلمانان را از خطر اختلاف و نزاع در مواقع جنگ و مقابله با دشمنان آگاه سازد كلمه ريح را به كار برده و فرموده است :
و اطيعو الله و رسوله و لا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ريحكم .(163)
خداوند و رسول خدا را اطاعت نماييد، نزاع نكنيد كه دچار ضعف و ترس ‍ مى گرديد و پيروزى و قدرتتان از ميان مى رود.
راغب در مفردات مى گويد: و قد يستعار الريح للغبة .(164)
گاهى كلمه ريح را براى پيروزى و غلبه به استعاره مى آورند و سپس به آيه مورد بحث استشهاد مى كند و مى گويد: و تذهب ريحكم .
شيخ طبرسى در مجمع البيان ذيل اين آيه شريفه و تذهب ريحكم مى گويد: معناه : تذهب صولتكم و قوتكم و قال مجاهد: نصرتكم و قال الاخفاش دولتكم و الريح هاهنا كناية عن نفاذ الامر و جريانه على المراد، تقول العرب : هبت اذا جرى امره على ما يريد.(165)
معناى اين آيه اين است كه صولت و قدرتتان مى رود. مجاهد مى گويد: نصرتتان ، و اخفش مى گويد: دولتتان . ريح در اين آيه كنايه از نفوذ امر و جريان كار بر وفق مراد است . عرب اين كلمه را وقتى به كار مى برد كه امور طبق اراده شخصى ، جريان داشته باشد.
مرحوم سيد عليخان نيز در احتمال دوم معناى كلام امام سجاد (ع ) اين آيه را آورده است و سخن را چنين آغاز نموده است : و كثيرا ما يستعمل سكون الريح فى الذم مرادا بالريح الدولة و الغبة و النصرة و منه قوله تعالى : و تذهب ريحكم اى دولتكم و صولتكم ، استعيرت الريح للدولة من حيث انها فى تمشى امرها و نفاذه مشبهة بها هبوبها و جريانها:(166)

در بيشتر موارد سكون ريح در مورد مذموم و نامطلوب به كار برده مى شود، چه مراد از ريح ، دولت و غلبه و نصرت است و كلام حضرت بارى تعالى كه فرموده : و تذهب ريحكم ، يعنى دولت و صولت شما. كلمه ريح به استعاره آورده شده ، براى دولت ، از اين جهت كه تمشى كارهاى دولت و نفوذ امرش ، شبيه به باد است در وزيدن و جريان روان آن .
مدلول كلام آقاى سيد على خان چنين مى شود: با توجه به اينكه ريح به معناى دولت و غلبه و نصرت است پس سكون ريح به معناى از دست دادن دولت و غلبه خواهد بود و در بيشتر موارد، سكون ريح در امر مذموم و نامطلوب به كار برده مى شود به فرموده ايشان بايد گفت : اينكه امام سجاد (ع ) در دعاى مكارم الاخلاق سكون الريح را در مورد امرى پسنديده و ممدوح به كار برده ، از موارد نادر و كم نظير است .
به شرحى كه مذكور افتاد، كلمه ريح در مفردات و مجمع البيان و رياض السالكين به طور استعاره براى چند معنى به كار برده شده : غلبه ، صولت ، قدرت ، نصرت ، و دولت . ممكن است نظير اين كلمات در كتب ديگران نيز آمده باشد. جمله تذهب ريحكم كه خداوند در قرآن شريف فرموده ، و همچنين سكون الريح كه امام سجاد (ع ) در دعاى مكارم الاخلاق آورده ، هر دو به يك معنى است با اين تفاوت كه مخاطب حضرت بارى تعالى در قرآن شريف ، مسلمانان مجاهدند كه در جبهه جنگ با كفار و مشركين ، پيكار مى نمايند و براى خدا جهاد مى كنند. به آنان مى فرمايد: نزاع نكنيد: بذر اختلاف و پراكندگى نيفشانيد كه دچار ضعف و ترس خواهد شد و در نتيجه ، صولت و قدرت اسلامى شما از ميان مى رود. منظور امام سجاد (ع ) در دعاى مكارم الاخلاق از عبارت و سكون الريح دعا نمودن درباره مسلمانان است ، از خدا مى خواهد كه آنان را موفق بدارد در حين صلح و آرامش ، موقعى كه در كوچه و بازار يا در مسجد و خانه يكدگر را ملاقات مى نمايند در كمال صفا و آرامش باشند، امواج قدرتى را كه در مقابل كفار و مشركين از خود بروز مى دادند فرو نشاندند و در مقابل برادران دينى خويش ‍ چهره صولت و غلبه به خود نگيرند و با آرامش و سكون ، آنان را ملاقات نمايند. پس ريح در هر دو مورد به معناى قدرت و صولت است . آشكار ساختن امواج غلبه و پيروزى در مقابل كفار و مشركين در حين جنگ است ، سكون ريح و فرو نشاندن امواج قدرت و صولت ، با برادران ايمانى در وضع عادى و معاشرتهاى معمولى است و اين تفاوت در چگونگى مواجهه و كيفيت برخورد،
در قرآن شريف آمده است :
محمد رسول الله و الذين معه اشداء على الكفار رحماء بينهم .(167)
حضرت محمد صلى الله عليه و آله فرستاده خداوند است و كسانى كه با او هستند در مقابل كفار شديد و سختگيرند و نسبت به برادران دينى و ايمانى خود بسيار مشفق و مهربان .
يا ايها الذين آمنوا من يرتد منكم عن دينه فسوف ياءتى الله بقوم يحبهم و يحبونه اذلة على المؤ منين اعزة على الكافرين .(168)

 

next page

back page