شرح و تفسير دعای مكارم الاخلاق
(جلد ۲)

محقق دانشمند مرحوم حجت الاسلام و المسلمين آقاى محمد تقى فلسفى

- ۵ -


على (ع ) فرموده : زكات گشايش زندگى و تمكن مالى ، نيكى به همسايگان و صله ارحام است .
امام (ع ) در اين روايت كلمه مال را به كار نبرده و به جاى آن كلمه يسار آورده است زيرا زكات مال در مورد پرداختهاى واجب است و اين روايت به كسانى نظر دارد كه پس از پرداخت زكات واجب از جهت تمكن مالى در وسعت و گشايش اند. معروف اينان بهره مند ساختن همسايگان و كمك نمودن به ارحام است .
معروف ، داراى معناى وسيعى است كه هر عمل خيرى را شامل مى شود، زير بازوى افتاده را گرفتن ، ناتوانى را كمك نمودن ، بيمارى را براى رساندن به منزلش حمايت كردن ، نابينايى را به محل مورد نظرش رساندن ، و خلاصه ، هر عمل خيرى كه به نفع مردم است معروف خوانده مى شود و ائمه معصومين عليهم السلام به معروف توجه بسيار داشتند و در مواقعى كه پيش مى آمد خود، آن را انجام مى دادند:
لقد كان على بن الحسين عليهما السلام يمر على المدرة فى وسط الطريق فينزل عن دابته حتى ينحينها بيده عن الطريق .(112)
روش حضرت على بن الحسين اين بود كه اگر در راهى گذر مى كرد و مى ديد كلوخى در وسط جاده است از مركب پياده مى شد و آن را كنار مى زد كه به رهگذرها آسيبى نرساند.
اولياى گرامى اسلام براى آنكه ارزش خدمت به مردم را به پيروان خود بفهمانند و آنان را به انجام معروف تشويق نمايند، ضمن روايات متعددى اين واقعيت را با تعبيرهاى مختلف خاطر نشان ساخته اند.
عن على ابن ابيطالب عليه السلام انه كان يقول : انما المعروف زرع من انمى الزرع و كنز من افضل الكنوز فلا يزهدنك فى المعروف كفر من كفره و لا جحود من جحده .(113)
على (ع ) مى فرمود: معروف زرعى است از پرنموترين زراعتها و گنجى است از برترين گنجها، اگر كسى معروفت را كفران نمايد يا آن را انكار كرد مبادا عمل وى ترا از انجام معروف باز دارد.
عن ابيحمزة الثمالى قال : سمعت ابا جعفر عليه السلام يقول : ان من احب عباد الله الى الله لمن حبب اليه المعروف و حبب اليه فعاله .(114)
ابوحمزه ثمالى مى گويد: از امام باقر (ع ) شنيدم كه فرمود: از محبوبترين بندگان خدا نزد خداوند كسى است كه معروف نزد او محبوب باشد و همچنين به انجام فعل معروف علاقه مند باشد.
از مجموع رواياتى كه مذكور افتاد روشن شد كه كارهاى معروف و خدمت به مردم تا چه حد مورد علاقه و توجه اولياى گرامى اسلام است . افراد نيكوكار و خيرخواه به هر نسبت كه به خدمت خلق موفق شوند و عملا در راه معروف قدم بر دارند به همان نسبت زمينه قرب معنوى خويش را در پيشگاه الهى فراهم آورده و مشمول رحمت واسعه او خواهند بود
ولى از بعضى روايات استفاده مى شود كه عمل معروف از نظر خدمت مالى اهميت بسيار دارد زيرا خدمات مالى بيش از ساير معروفها مردم را زير پوشش خود مى گيرد و موجبات رفاه آنان را در زندگى فراهم مى آورد، بعلاوه ، معروفهاى مالى مى تواند موازنه اقتصادى را در جامعه برقرار نمايد و مسلمين را از خطر اقتصاد ناسالم و عدم تعادل زندگى مصون و محفوظ دارد، و در اين باره روايت جالبى از امام باقر (ع ) رسيده كه به عرض ‍ شنوندگان محترم مى رساند:
عن ابيجعفر عليه السلام قال : ان بقاء المسلمين و بقاء الاسلام ان تصير الاموال عند من يعرف فيها الحق و يصنع فيها المعروف و ان من فناء المسلمين و فناء الاسلام ان تصير الاموال عند من لا يعرف فيها الحق و لا يصنع فيها المعروف .(115)
امام باقر (ع ) فرموده : بقاى مسلمين و بقاى اسلام در اين است كه گردش ‍ اموال نزد كسانى باشد كه حق را در مورد مال مى شناسند و به معروف عمل مى كنند و از عوامل فناى مسلمين و فناى اسلام آن است كه پول در دست كسانى گردش كند كه حق آن را نمى شناسند و عمل به معروف نمى نمايند.
اگر ثروتمندان در جامعه اسلامى حق واجب مال را بشناسند و آن را ادا كنند بعلاوه ، در راه معروف از پرداخت مال مضايقه ننمايند، براى بيماران تهيدست درمانگاه مجانى ، و براى محصلين بى بضاعت و كودكانى كه از خانواده فقيرند مدرسه رايگان بسازند، و ديگر اعمال خيرى از اين قبيل ، اسلام و مسلمين در اين جامعه مى ماند، اما اگر حق واجب را ادا نكنند و از معروف سرباز زنند، با اين عمل مى توانند زمينه فناى اسلام و مسلمين را فراهم آورند. براى آنكه شنوندگان محترم بدانند وظيفه ثروتمندان و افراد متمكن تنها با اداى حقوق واجب تمام نمى شود بلكه بايد به ساير پرداختها نيز متوجه باشند و اعمال معروف را از ياد نبرند.به اين روايت كه از امام صادق (ع ) است با دقت توجه نمايند:
عن ابيعبدالله عليه السلام قال لعمار: يا عمار! انت رب مال كثير. قال : نعم جعلت فداك . قال : فتؤ دى ما افترض الله عليك من الزكوة ؟ قال : نعم . قال : فتخرج المعلوم من مالك ؟ قال : نعم . قال : فتصل قرابتك ؟ قال : نعم . فقال : يا عمار! ان المال يفنى و البدن يبلى و العمل يبقى و الديان حى لا يموت . يا عمار! انه ما قدمت فلم يسبقك و ما اءخرت فلم يلحقك .(116)
مردى به نام عمار در عصر امام صادق (ع ) تمكن زياد داشت . حضرت به وى فرمود: آيا تو صاحب مال بسيارى ؟ عرض كرد: بلى . فرمود زكات واجب را مى پردازى ؟ عرض كرد: بلى . فرمود: مال معلوم را به سائل و غير سائل پرداخت مى كنى ؟ عرض كرد: بلى . فرمود: ارحام و اقربايت را صله مى نمايى ؟ عرض كرد: بلى . آيا به برادرانت دينيت مى رسى ؟ عرض كرد: بلى . حضرت فرمود: اى عمار! مال ، فانى مى شود، بدن مى پوسد، عمل باقى مى ماند، و حاكم و قاضى زنده است و نمى ميرد. آنچه را كه پيشتر از خود فرستادى از تو سبقت نمى گيرد و آنچه را كه بعد از خودت به جاى گذاردى به تو ملحق نمى شود. امام سجاد (ع ) در قسمت اول درخواست خود كه موضوع سخنرانى امروز است به پيشگاه خداوند عرض مى كند:
و اءفشاء العارفة : بار الها! موفقم بدار كه اعمال خوب و كارهاى خير اهل معروف را در جامعه شايع نمايم و آنان را به اين خصلت پسنديده معرفى كنم .
به طورى كه در آغاز بحث اشاره شد، نشر خوبى هاى مردم از صفات خداوند است و اگر انسانى به اين صفت متصف گردد به كامل تشبه يافته . متخلق به يكى از خلقيات حميده شده است . خوبى هاى فرد خير را نشر دادن و عمل معروفش را به اين و آن گفتن و او را به بزرگوارى و فضيلت ياد كردن از طرفى در كارهاى معروفى كه انجام مى دهد دلگرم مى شود و ممكن است در آتيه به كارهاى خير بزرگترى اقدام نمايد و از طرف ديگر، افشاى عارفه مى تواند ساير مردم بى تفاوت را در عمل معروف تشويق كند و آنان را به راه خير و نيكوكارى سوق دهد. جالب آنكه امام سجاد (ع ) افشاى عارفه را در زمينه عدل اجتماعى و پس از درخواست خاموش كردن آتش غضب و اصلاح ذات البين از پيشگاه خدا درخواست نموده است زيرا افشاى معروف اهل خير و معرفى آنان به خدمت گزارى خلق موجب تحسين و تمجيد مردم مى شود و هر انسانى به كشش حب ذات علاقه دارد تحسين مردم را درباره خود حفظ كند و همواره مورد تكريم و احترام باشد و براى نيل به اين هدف بايد از معصيت و ناپاكى اجتناب نمايد زيرا مى داند كه آلوده شدن به گناه او را در جامعه كوچك و حقير مى نمايد و محبوبيت اجتماعيش را از بين مى برد.
عن على عليه السلام قال : من احب المكارم اجتنب المحارم .(117)
على (ع ) فرموده : كسى كه به كرامت و بزرگوارى خويش علاقه دارد از محرمات و گناهان اجتناب مى نمايد. بنابراين يكى از فوايد افشاى عارفه و نشر خوبى هاى اهل خير بازداشتن آنان از گناهان است و اين خود از عوامل ابقاى عدل در جامعه است . ممكن است بسيارى از مردم بنا به تمايل دگردوستى ، در باطن علاقه مند به انجام معروف و دوستدار خدمت به خلق باشند ولى در طول زندگى به اين كار شريف موفق نشوند زيرا دوست داشتن معروف بتنهايى براى نيل به آن كافى نيست ، بايد تمام شرايطش مهيا گردد تا فرد علاقه مند به آن دست يابد و بتواند به خواسته درونى خويش ‍ جامه تحقق بپوشاند.
عن ابيعبدالله عليه السلام قال : ليس كل من يحب ان يصنع المعروف الى الناس يصنعه و ليس كل من يرغب فيه يقدر عليه و لا كل من يقدر عليه يؤ ذن له فيه . فاذا اجتمعت الرغبة و القدرة و الاذن فهنا لك تمت السعادة للطالب و المطلوب اءليه .(118)
امام صادق (ع ) فرموده : اينطور نيست كه هر كس دوستدار معروف باشد بتواند آن را عملى نمايد، اينطور نيست كه هر كس رغبت به معروف دارد قدرت آن را نيز داشته باشد، اينطور نيست كه هر كس قادر به عمل معروف است به وى اذن انجام آن داده شود، پس اگر در موردى رغبت و قدرت و اذن مجتمع شد در اين موقع براى طالب معروف و براى كسى كه معروف براى وى طلب شده سعادت كامل و تمام به دست آمده است .
ممكن است از كلمه اذن كه در حديث امام صادق (ع ) آمده بعضى از شنوندگان چنين برداشت نمايند كه تحقق يافتن معروف علاوه بر رغبت و قدرت خود ما به اذن و اجازه بارى تعالى وابسته است و چون اذن خداوند در اختيار ما نيست ، پس ما در انجام كار معروف آزادى عمل نداريم . برداشتى اينچنين از اذنى كه در حديث آمده نادرست است زيرا اذن الهى دو قسم است : يكى اذن او در نظام تكوين و مقررات آفرينش و آن ديگر اذن الهى در نظام تشريع و تعاليم دينى و اين هر دو در قرآن شريف آمده است . در مورد اذن تكوينى فرموده است :
و البلد الطيب يخرج نباته باذن ربه (119)
گياه و روييدنى ها در زمين پاك به اذن خداوند خارج مى شود. اين اذنى است تكوينى و به جبرتحقق مى يابد يعنى زمين پاك در روياندن گياه از خود اراده و اختيارى ندارد. در مورد اذن تشريعى فرموده است :
و ما كان لنفس ان تؤ من الا باذن الله و يجعل الرجس على الذين لا يعقلون .(120)
خداوند، بشر را آزاد و عاقل آفريده است ، از اين جهت كه آزاد است مى تواند به اختيار خود دعوت پيمبران الهى را بپذيرد و مى تواند آن را رد كند، و از اين جهت كه عاقل است خداوند به او اجازه داده است تا در زمينه ايمان ، عقل خويش را به كار گيرد و در آيات الهى مطالعه و دقت نمايد. اگر از اجازه آفريدگار بدرستى استفاده نمود و نيروى خود را آن طور كه بايد به كار انداخت و ايمان آورد، او به اذن خداوند ايمان آورده است و اين مدلول جمله اول آيه است . اما اگر از اجازه الهى استفاده ننمود و عقل را به كار نينداخت ، جعل الهى درباره انسانى كه تعقل نكرده است ، آلوده بودن به پليدى بى ايمانى است و اين مدلول جمله دوم آيه است . اذن خداوند در مورد تحقق بخشيدن به تمام اعمال ارادى انسان آزاد، از آن جمله دست يافتن به عمل معروف ، اين است كه با تهيه مقدمات لازم ، تصميم قاطع بگيرد و با اراده جدى عمل نمايد، در اين صورت به اذن خداوند كار معروف انجام مى شود و اگر اراده جدى ننمايد، وجود رغبت و قدرت بدون تصميم قاطع نمى تواند معروف را به وجود آورد و آدمى را به خدمت درباره مردم موفق نمايد.
لازم است اهل معروف و افراد خدمتگزار مردم همواره به اين نكته متوجه باشند كه عمل خير آنان را بايد دگران بگويند و شايسته نيست خودشان به زبان آورند، مثلا اگر شخص محترمى با خانواده و فرزندان خويش به سفر مى رفت و خودش راننده بود، ماشين در بيابان عيبى پيدا كرد و متوقف شد، چون اطلاع فنى نداشت در بيابان ماند. طولى نكشيد ماشين دگرى رسيد، توقف نمود، شخص محترمى پياده شد كه بداند آن ماشين يا مسافرينش ‍ چرا متوقف شده است ، وقتى متوجه عيب ماشين شد به راننده خود كه تخصص فنى داشت دستور داد پياده شود و عيب ماشين را برطرف نمايد. آقاى محترم يك ساعت در بيابان توقف نمود تا ماشين درست شد و هر دو با هم حركت كردند. آن كس كه ماشينش خراب شده بود بايد عمل معروف و كار نجات بخش آقايى را كه يك ساعت توقف نموده بود و در همه جا و به همه بگويد و آن معروف را افشا نمايد و خاطر نشان كند كه اگر آن آقاى محترم توقف نمى كرد، ما وضع دشوارى مى داشتيم و شايد با خطر مواجه مى شديم ، اما آقايى كه توقف نموده و آن معروف را انجام داده است نبايد سخنى بگويد و اظهار كند: اگر من توقف نمى كردم چنين و چنان مى شد و اين دستور انسانى و اخلاقى ، مدلول حديث كوتاهى از مولاى متقيان است :
عن على عليه السلام قال : اذا صنع اليك معروف فانشره و اذا صنعت معروفا فاستره .(121)
على (ع ) فرموده : اگر كسى درباره تو معروفى را انجام داد آن را نشر بده و شايع كن و اگر خودت درباره دگرى معروفى را انجام دادى آن را پنهان دار و به زبان نياور.
امام سجاد (ع ) در قسمت اول درخواست خود كه موضوع سخنرانى امروز است به پيشگاه خداوند عرض مى كند:
و افشاء العارفة : با رالها! موفقم بدار كه اعمال معروف دگران را افشا نمايم و خوبى هاى آنان را بين مردم نشر دهم . درباره معروف و افشاى آن به قدر لازم بحث شد. در قسمت دوم خواسته خود به پيشگاه الهى عرض ‍ مى كند:
و ستر العائبة : پروردگارا! موفقم بدار كه عيبهاى مردم را مستور دارم و آنها را با كسى در ميان نگذارم . پنهان داشتن عيبهاى مردم مانند آشكار ساختن خوبى هاى آنان از صفات بارى تعالى است . افراد علاقه مند به كرامت نفس ‍ بايد تمرين كنند و خويشتن را به اين دو خلق انسانى متخلق نمايند و به اين دو صفت عالى متصف سازند. اين قسمت از دعاى امام (ع ) نيز از جهات متعدد شايان بررسى است و از ابعاد مختلف قابل بحث است و در اينجا به توضيح پاره اى از جهات اكتفا مى شود. بشر به طور فطرى علاقه مند به كمال است ، ميل دارد از نظر ساختمان طبيعى و همچنين از نظر گفتار و رفتار اجتماعى منزه و مبرا از هر عيب و نقصى باشد. اگر در وى عيب مادرزادى وجود دارد يا در طول زندگى بر اثر رويدادى دچار نقص عضوى گرديده است تا جايى كه بتواند مى كوشد آن نقص را پنهان دارد و نگذارد ديگران متوجه آن عيب شوند، همچنين اگر در گفتار و رفتارش به پاره اى از سيئات اخلاقى و اعمال ناپسند مبتلا شده و دچار عيب اجتماعى گرديده نمى خواهد مردم به آن عيب واقف شوند و حتى المقدور در پنهان داشتن آن كوشش مى نمايد، اگر كسى از عيبش آگاهى يافت و آن را به اين و آن گفت سخت ناراحت مى شود، به گوينده اعتراض مى كند، با تندى به وى سخن مى گويد، و ممكن است كارشان به درگيرى منتهى شود. خلاصه ، تمام انسانها به تمايل فطرى علاقه دارند عيوب طبيعى و نقائص اكتسابى آنان برملا نشود و مردم از آنها آگاهى نيابند. اسلام در مقام قانونگذارى ، اين تمايل فطرى را مورد كمال توجه قرار داده و نشر عيوب مسلمانان را تحت عناوين مختلف ، مثل غيبت ، پرده درى ، ايذاى مسلمان ، و ديگر عناوينى از اين قبيل ممنوع ساخته است ، بعلاوه از نظر معنوى روايات زيادى از اولياى اسلام درباره فوايد ستر عيوب مردم و زيانهاى افشاى عيوب آنان رسيده است كه در اينجا قسمتى از آنها ذكر مى شود:
عن النبى صلى الله عليه و آله قال : من علم من اءخيه سيئة فسترها ستر الله عليه يوم القيامة .(122)
رسول اكرم (ص ) فرموده است : كسى كه مى داند برادرش آلوده به گناهى است و آن را بپوشاند، خداوند او را در قيامت مى پوشاند.
و عنه صلى الله عليه و آله قال : من روى على مؤ من رواية يريد بها شينه و هدم مروته ليسقط من اعين الناس اخرجه الله من ولايته الى ولاية الشيطان فلا يقبله الشيطان .(123)
و نيز فرموده است : كسى كه بر ضرر برادرش چيزى را بگويد و مقصودش از گفتن ، اين باشد كه او را در جامعه زشت كند، مردانگيش را در هم بشكند تا از نظر مردم سقوط نمايد، خداوند او را از ولايت خود خارج مى كند و به ولايت شيطانش مى فرستد و شيطان هم او را نمى پذيرد.
عن ابيعبد الله عليه السلام قال : لا تنظروا فى عيوب الناس كالارباب و انظروا فى عيوبكم كهيئة العبيد انما الناس رجلان : مبتلى و معافى فارحم المبتلى و احمد الله على العافية .(124)
امام صادق (ع ) از قول حضرت مسيح ابن مريم (ع ) نقل نموده كه فرمود: به عيوب مردم مانند مالكين عبيد نگاه نكنيد بلكه عيوب و نقائص خود را با چشم بردگى بنگريد. مردم دو گروه اند، بعضى مبتلا به بيمارى گناهان اند و بعضى در عافيت و سلامت . بيماران گناه را مورد ترحم قرار دهى و خداوند را در مقابل نعمت عافيت شكر گزار باشى .
سال رجل رسول الله صلى الله عليه و آله فقال : احب ان يستر الله على عيوبى . قال : استر عيوب اخوانك يستر الله عليك عيوبك .(125)
مردى به حضرت رسول اكرم (ص ) عرض كرد كه دوست دارم خداوند عيوب مرا بپوشاند، چكنم ؟ حضرت فرمود: عيوب برادرانت را بپوشان ، خداوند عيوب ترا مى پوشاند.
عن ابيعبد الله عليه السلام قال : من اطلع من مؤ من على ذنب او سيئة فافشى ذلك عليه و لم يكتمها و لم يستغفر الله له كان عند الله كعاملها و عليه وزر ذلك الذى افشاه عليه .(126)
امام صادق (ع ) فرموده : كسى كه از گناه و لغزش مؤ منى آگاه گردد و آن را افشا كند، به مردم بگويد، و مكتوم ندارد، و به جبران افشا كردن گناه براى او استغفار ننمايد، افشا كننده نزد بارى تعالى مانند عامل گناه است و معصيتى را كه افشا نموده است به حساب او گذارده مى شود.
از اين چند حديث كه مذكور افتاد روشن شد كه ستر عيوب و مكتوم داشتن سيئات مردم از نظر معنوى داراى اجر بزرگ و فوايد ارزنده اى است و پرده درى و افشاى عيوب آنان نيز زيانهاى دنيوى و اخروى بزرگ در بر دارد ولى مهمتر از افشاى سيئات دگران ، اين است كه شخض مسلمانى به نام دين خدا با كسى طرح دوستى بريزد ولى هدفش اين باشد كه لغزشها و گناهان او را بشمارد و به ذهن بسپارد تا موقعى كه بخواهد آنها را بگويد و مايه رسوايى وى گردد، و اين عمل بمراتب بدتر و مذمومتر از افشاى عيوب و سيئات است و بى گمان بايد گفت اين فرد، گرفتار يكى از بزرگترين بيمارى هاى روحى و معنوى است و اگر علاقه مند به سعادت خويش باشد بايد هر چه زودتر خود را درمان كند و از اين بدبختى و بلا رهايى يابد.
عن ابيجعفر عليه السلام قال : ان اقرب مايكون العبد الى الكفر ان يؤ اخى الرجل ، الرجل على الدين و يحصى عليه عثراته و زلاته ليعنفه بها يوما ما.(127)
امام باقر (ع ) فرموده : نزديكترين بنده ، به كفر و بى ايمانى آن است كه شخص متدين به نام دين با فرد دگرى دوست شود براى آنكه لغزشهاى او را در ايام دوستى احصا نمايد تا روزى با شمردن و به رخ كشيدن آنها وى را مورد ملامت و سرزنش قرار دهد.
عن النبى صلى الله عليه و آله قال : يا معشر من اسلم بلسانه و لم يسلم بقلبه لا تتعبوا عثرات المسلمين فانه من تتبع عثرات المسلمين تتبع الله عثرته و من تتبع الله عثرته يفضحه .(128)
رسول اكرم (ص ) فرموده : اى كسانى كه به زبان اسلام آورده ايد و قلبتان تسليم نشده است ! از پى لغزشهاى مسلمانان نرويد، چه آن كس كه در اين راه قدم بر دارد خداوند لغزشهاى او را پى مى گيرد و كسى كه خداوند از پى لغزشهاى وى باشد او را مفتضح و رسوا مى كند.
پى گيرى از عيوب و نقائص مردم و وقوف به سيئات اخلاق و اعمال آنان به قدرى ناپسند و مذموم است كه على عليه السلام در عهدنامه مالك اشتر آن را خاطر نشان نموده ، مالك را از آن برحذر داشته و تذكرات لازم را در اين باره به استاندار مصر داده است :
و ليكن ابعد رعيتك منك و اشناءهم عندك اطلبهم لمعائب الناس فان فى الناس عيوبا الوالى احق من سترها، فلا تكشفن عما غاب عنك منها فانما عليك تطهير ما ظهر لك و الله يحكم على ما غاب عنك فاستر العورة ما استطعت يستر الله ما تحب ستره من رعيتك .
البته بايد دورترين مردم حوزه ماءموريتت از تو و مبغوضترين آنان نزد تو كسانى باشند كه بيشتر در جستجوى معايب دگران اند، چه آنكه در مردم عيوبى وجود دارد كه والى شايسته ترين فرد در اخفاى آنهاست ، پس در مقام كشف عيوبى كه از تو پوشيده است مباش ، آنچه بر عهده توست پاك كردن عيبهايى است كه بر آنها واقف شده اى و خداوند حكم مى كند نسبت به آنچه كه بر تو پنهان مانده تا جايى كه مى توانى اسرار مردم را بپوشان ، خداوند هم آن را كه مى خواهى از مردم مستور و پنهان باشد مى پوشاند.
امام سجاد (ع ) در اين قطعه از دعاى مكارم الاخلاق براى حفظ عدل در محيط اجتماع به پيشگاه الهى عرض نموده است :
و افشاء العارفة و ستر العائبة : پروردگارا! موفقم بدار تا خوبى هاى اهل معروف را افشا نمايم و عيب كسانى را كه به آن مبتلا هستند مستور دارم .
به طورى كه در قسمت اول دعا به عرض رسيد، خوبى هاى اهل معروف را نشر دادن در روان آنان اثر مى گذارد و براى آنكه حسن شهرت خود را در جامعه از دست ندهند پيرامون گناه نمى گردند و اجتناب از گناه به هر نسبت كه باشد در حفظ عدل اجتماعى مؤ ثر است . ستر عيوب و نقائص نيز همانند نشرخوبى ها در حفظ عدل اجتماعى اثر مى گذارد، چه اگر عيب مبتلايان به عيوب و نقائص از پرده بيرون افتد و كسانى از آن آگاه شوند و به اين و آن بگويند و نشر دهند شخص صاحب عيب برافروخته مى شود، به دفاع از خود بر مى خيزد و ممكن است در خلال دفاع ، دروغ بگويد، بى گناهى را متهم نمايد و به وى نسبت ناروايى بدهد و رفته رفته گناه گسترش ‍ يابد و هر قدر شعاع گناه بسط پيدا مى كند قطعا به عدل اجتماعى آسيب مى رساند.
عن على بن الحسين عليهما السلام : من رمى الناس بما فيهم رموه بما ليس فيه .(129)
امام سجاد (ع ) فرموده است : كسى كه مردم را به صفت بدى كه در آنان وجود دارد نسبت دهد آنان ، در مقابل ، به نسبت دهنده چيزى را منتسب مى نمايند كه در وى وجود ندارد
نشر عيوب و سيئات گناهكار اگر ادامه پيدا كند و همگانى شود، حس كند كه ديگر براى او در جامعه آبرويى نمانده است در اين موقع شرم گناهكار به كلى از ميان مى رود، پرده حيايش دريده مى شود و بر اثر اين احساس عملا به هر معصيتى دست مى زند و باك ندارد كه مردم او را در حال ارتكاب هر گناهى مشاهده كنند. وجود چنين عنصرى در جامعه ضرر بسيار دارد و به عدل اجتماعى آسيب بزرگ مى رساند. على (ع ) از قول لقمان فرموده :
شرالناس من لا يبالى ان يراه الناس مسيئا(130)
بدترين خلق كسى است كه باك ندارد از اينكه مردم او را در حال گناه ببينند.
37- طبع نرم در معاشرت - فروتنى و تواضع
بسم الله الرحمن الرحيم
و لين العريكه و خفض الجناح
امام سجاد عليه السلام در اين قطعه از دعاى شريف مكارم الاخلاق از پيشگاه خداوند درخواست مى كند كه او را به زيور صالحين بيارايد و زينت متقين را بر وى بپوشاند تا بتواند عدل و داد را در جامعه بسط دهد و آن را در سطح وسيعى پياده نمايد. سپس براى ابقاى عدل و مصون داشتن آن از گناهان ، مسائل و مطالبى را از بارى تعالى مى خواهد. شش مطلب از خواسته هاى امام در سه جلسه مورد بحث قرار گرفت . در جلسه اول ، كظم غيظ و اطفاء نائرة ، در جلسه دوم ، پيوند اهل فرقه و اصلاح ذات البين ، در جلسه سوم ، افشاء عارفه و ستر عائبه . به شرحى كه معروض افتاد هر يك از آنها به نوبه خود در جلوگيرى از گناه و حفظ عدل اجتماعى اثرى دارد. امام (ع ) براى آنكه اين خواسته ها را در جامعه پياده كند و مردم را از فوايد و ثمراتشان برخوردار سازد، از ذات اقدس الهى خواهان توفيق بود.
مطالب دگرى كه پس از شش مطلب مذكور، مورد تقاضاى امام قرار گرفته ، به شرحى كه قسمت به قسمت توضيح داده خواهد شد به گونه اى است كه مى توان گفت حضرت زين العابدين (ع ) آنها را براى خود و همچنين براى ديگر برادران مسلمان از پيشگاه حضرت احديت درخواست نموده است . به خواست خداوند، موضوع سخنرانى امروز اين دو قسمت است :
و لين العريكة و خفض الجناح .
عريكة در لغت به معناى طبيعت است ، امام (ع ) عرض ‍ مى كند: بارالها! موفقم بدار تا با طبع نرم و ملايم و خلق فروتنى و تواضع ، با مردم معاشرت نمايم . نرم گويى و نرم خويى دو صفت از صفات حميده و دو خصلت از خصال پسنديده است و هر دو قسمت در قرآن شريف و روايات اولياى دين آمده است . موقعى كه حضرت موسى و هارون از طرف بارى تعالى ماءموريت يافتند نزد فرعون بروند و او را دعوت نمايند، خداوند به آن دو دستور داد:
اذهبا الى فرعون انه طغى . فقولا له قولا لينا لعله يتذكر او يخشى .(131)
شما دو نفر نزد فرعون برويد كه به طغيان و سركشى گرايش يافته است ، با او به نرمى سخن بگوييد، شايد متذكر شود و از عذاب الهى بترسد.
عن على عليه السلام قال : عود لسانك لين الكلام .(132)
امام على (ع ) فرموده : زبانت را عادت ده كه گفتارش هميشه نرم و ملايم باشد.
مردى به نام اسحاق كندى كه در زمان خود فيلسوف عراق بود، به نوشتن كتابى دست زد كه حاوى تناقضهاى قرآن باشد. در اين كار همت گمارد و براى انجام آن تنها در منزل نشست و مشغول به نوشتن گرديد. روزى يكى از شاگردان او بر حضرت امام عسكرى (ع ) وارد شد. حضرت به وى فرمود: آيا در بين شما يك مرد رشيد نيست كه استادتان را از كارى كه درباره قرآن شروع كرده ، بازدارد؟ عرض كرد: ما از شاگردان او هستيم ، چطور ممكن است در اين مورد يا ديگر موارد به او اعتراض نماييم ؟ امام فرمود: آيا حاضرى آن را كه به تو مى آموزم در محضر استادت انجام دهى ؟ عرض ‍ كرد: بلى . فرمود نزد او برو، با وى به لطف و گرمى انس بگير و در كارى كه مى خواهد انجام دهد ياريش نما و چون ماءنوس گشتى ، بگو براى من سؤ الى پيش آمده است ، اجازه مى خواهم بگويم و از مثل شما توقع اين اجازه هست . سپس بگو: اگر تكلم كننده به اين قرآن نزد شما بيايد و اين سؤ ال مطرح گردد كه آيا جايز است مراد گوينده قرآن از گفته هاى خودش غير آن باشد كه شما گمان برده ايد و آن را برداشت نموده ايد، او در پاسخ خواهد گفت : اين احتمال جايز است ، زيرا مردى است كه مى فهمد آن را كه مى شنود. وقتى با سخن تو ملزم گرديد، به او بگو: شما از كجا مقصد متكلم قرآن را درك نموده ايد؟ شايد منظور او غير آن چيزى باشد كه شما گمان برده ايد.
فسار الرجل الى الكندى و تلطف الى ان القى اليه هذه المساءلة فقال له : اعد على ، فاعاد عليه . فتفكر فى نفسه و راءى ذلك يحتمل فى اللغة وسائغا فى النظر.(133)
آن مرد نزد فيلسوف كندى رفت و طبق دستور امام ، پس از تلطف و مهر، مطلب را با وى در ميان گذارد، آنقدر اين كلام مؤ ثر افتاد كه به او گفت : دوباره بگو، دوباره گفت . فيلسوف ، پس از انديشه و تفكر، ابراز داشت : اينكه گفتى به اعتبار لغت ، محتمل است و از جهت دقت جايز. اين احتمال صحيح و اساسى طبق دستور امام عسكرى (ع ) به نرمى و ملايمت و با حفظ شخصيت فيلسوف تحصيلكرده القا گرديد، از اين رو در وى اثر مفيد گذارد و او را در نوشتن كتاب دودل و مردد ساخت . اگر همين مطلب با تندى و خشونت ادا مى گرديد، وى را در عقيده خود مقاوم مى نمود و به گفته هايش پافشارى نشان مى داد.
نرم خويى نيز همانند نرم گويى ، در قرآن شريف و روايات آمده است . خداوند نرم خويى رسول گرامى را كه از عوامل جلب قلوب و جذب نفوس ‍ بود، به حساب رحمت واسعه خود گذارده و فرموده است :
فبما رحمة من الله لنت لهم و لو كنت فطا غليظ القلب لا نفضوا من حولك (134)
اى پيمبر! تو در پرتو رحمت خداوند، با مردم برخورد نرم و ملايم دارى ، اگر تند خو و سخت دل مى بودى ، مردم از اطرافت پراكنده مى شدند.
فى وصية على عليه السلام لابنه الحسن : و لن لمن غالظك فانه يوشك ان يلين لك .(135)
از جمله وصاياى على (ع ) به فرزندش حضرت مجتبى اين بود كه : هركس با تو به غلظت و تندخويى مواجه مى شود تو با او به نرمى و ملايمت برخورد كن ، چه نرمى تو با وى مى تواند بسرعت موضعش را تغيير دهد و او را با تو نرم و ملايم سازد.
و فى صفته صلى الله عليه و آله : اصدق الناس لهجة و الينهم عريكة .(136)
در وصف رسول اكرم (ص ) آمده است كه آن حضرت در سخن گفتن از همه نرم خوتر بود.
نرم خويى در ايجاد محبت ، نقش بسيار مؤ ثر دارد و افرادى كه شخص نرم خو را به اين صفت مى شناسند نسبت به وى علاقه مند مى شوند.
عن على عليه السلام قال : من تلن حاشيته يستدم من قومه المحبه .(137)
على (ع ) فرموده : كسى كه با اطرافيان خود با نرم خويى برخورد نمايد، از محبت دائم بستگان خويش برخوردار مى گردد.
جالب آنكه علاقه مردم نسبت به اينان موجب دلگرمى و تشويقشان مى شود و در نتيجه ، با رغبت زيادترى به خلق پسنديده خود ادامه مى دهند. با توجه به اين مطلب كه عريكة صفتى است كه با سرشت آدمى آميخته شده و به معناى طبيعت است ، پس اگر كسى با طبيعت نرم آفريده شود مى توان از وى توقع داشت كه نرم خو و ملايم باشد، اما آن كس كه از مادر، تندخو و عصبى مزاج متولد گرديده ، آيا مى تواند نرم خو شود و خويشتن را به اين خلق پسنديده متخلق نمايد؟
پاسخ اين پرسش خوشبختانه مثبت است و بشر مى تواند با سعى و مجاهده وضع طبيعى خويشتن را تغيير دهد و در خود طبع دومى را به وجود آورد كه نقطه مقابل طبع اول باشد و براى شاهد مى توان نمونه هاى متعددى را ذكر كرد و در اينجا به منظور روشن شدن مطلب براى شنوندگان محترم به ذكر يك مثال اكتفا مى شود. ريه به طور طبيعى براى تنفس هواى پاك آفريده شده است ، كسى كه در اولين بار به سيگار لب مى زند و دود آن را به ريه مى فرستد وضع مزاجش متحول مى گردد، سرفه و عطسه مى آيد، احساس ‍ سر گيجه مى كند، آب از چشم و بينيش خارج مى شود، گويى ريه با زبان طبيعى خود فرياد مى زند: من براى دود آفريده نشده ام ، اين چه سمى بود كه به درون من فرستادى ؟ اگر شخصى كه ريه عضو بدن اوست متوجه گردد، به خطاى خويش پى ببرد و ديگر به اين كار ناروا دست نزند، وضع طبيعى ريه محفوظ مى ماند و راه خود را به سلامت مى پيمايد. اما اگر به ناراحتى ريه و ديگر عوارض ناشى از آن اعتنا ننمايد و مكرر در مكرر، دود به ريه بفرستد، وضع طبيعى ريه تدريجا عوض مى شود، با سم دود، انس ‍ مى گيرد، رفته رفته به آن عادت مى كند، و پس از تكرار هزاران بار، آنچنان مى شود كه نه تنها از دود احساس ناراحتى نمى كند بلكه از آن لذت مى برد و اگر دود سيگار به ريه نرسد احساس كمبود مى نمايد و مى خواهد هر چه زودتر به محبوب خود دست يابد و سم آن را جذب نمايد. بنابراين عادتى كه بر اثر تمرين و تكرار پديد مى آيد به منزله طبيعت دوم است و احكام و مقررات طبيعت اول را تغيير مى دهد و مقتضيات خود را جايگزين آن مى نمايد.
از آنچه مذكور افتاد اين نتيجه به دست آمد كه اگر انسانى از مادر، تندخو متولد شد و بخواهد خويشتن را نرم خو بسازد، مى تواند در پرتو سعى و كوشش و با تمرين و مجاهده تدريجا طبع تند خود را واپس زند و خويشتن را به نرم خويى متخلق سازد و اين مطلب را امام صادق عليه السلام ضمن حديثى بيان فرموده است :
خلقه فمنه سجية و منه نية . فقلت : فايتهما افضل ؟ فقال : صاحب السجية هو مجبول لا يستطيع غيره و صاحب النية يصبر على الطاعة تصبرا فهو افضلهما(138)
امام صادق عليه السلام فرموده : خلق خوب عطيه اى است الهى كه خداوند به بندگانش اعطا فرموده است . بعضى از خلقيات سجيه طبيعى است و بعضى بايد با نيت و قصد به دست آيد. راوى مى گويد پرسيدم : كدام يك از اين دو برتر و افضل است ؟ فرمود آن كس كه خلق خوب سجيه اوست و با سرشتش آميخته ، نمى تواند جز آن عمل كند، اما كسى كه با نيت و مجاهده خود را به خلق پسنديده متخلق مى نمايد بايد در راه طاعت الهى صبر كند و مشكلات خودسازى را تحمل نمايد، بنابراين افضل و برتر كسى است كه براى نيل به خلق خوب و سعى و كوشش مى كند و با سختى هاى ناشى از آن مى سازد.
امام سجاد (ع ) در قسمت اول اين قطعه از مكارم الاخلاق كه موضوع سخنرانى امروز است ، از پيشگاه حضرت بارى تعالى براى عموم مسلمانان درخواست نرم خويى مى نمايد: و لين العريكة بارالها! به لطف و رحمتت جامعه را به اخلاق نرم متخلق كن و آنان را به اين صفت پسنديده متصف نما. به فرموده امام صادق (ع ) كسانى كه اينچنين آفريده شده اند به طور فطرى از نرم خويى برخوردارند و آنان كه ساختمان نرم و ملايم ندارند مى توانند از راه مجاهده و كوشش ، خويشتن را به اين خوى پسنديده عادت دهند و با تمرين از اين مزيت اخلاقى بهره مند گردند. نرم خويى تكريم و احترام شخصيت مردم است همانطور كه تندخويى و خشونت ، كوچك شمردن دگران و بى احترامى به شخصيت آنان است ، با نرم خويى احترام انسانها محفوظ مى ماند و ملاقاتهاى گرمى آميخته به محبت صورت مى پذيرد و منشاء گناه نمى شود تا به عدل اجتماعى زيان برساند، اما تندخويى و خشونت برخورد مايه تحقير شخصيت و موجب برانگيختن طرف مقابل است و مى تواند منشاء مقابله و اختلاف گردد، سخنان ناروا رد و بدل شود و سرانجام به اهانت يكديگر كه گناه بزرگ است منتهى گردد و در نتيجه به عدل اجتماعى آسيب برسد.
نرم خويى و احترام به شخصيت مردم از برنامه هاى عملى رسول اكرم صلى الله عليه و آله و ائمه معصومين عليهم السلام بود، آن بزرگواران نه تنها با نرم خويى و تكريم شخصيت ، موجب دلگرمى و مسرت درونى مسلمين مى شدند بلكه در پاره اى از مواقع افراد غير مسلمان نيز بر اثر اين خوى پسنديده مجذوب دين حق گشتند و به اسلام گرايش مى يافتند.
عن ابيجعفر عليه السلام قال : ان عليا صاحب رجلا ذميا. فقال له الذمى : اين تريد يا عبدالله ؟ قال : اريد الكوفة . فلما عدل الطريق بالذمى عدل معه على . فقال الذمى له : اليس زعمت تريد الكوفة ؟ قال بلى . فقال له الذمى فقد تركت الطريق . فقال له : قد علمت . فقال له : فلم عدلت معى و قد علمت ذلك ؟ فقال له على : هذا من تمام حسن الصحبة ان يشيع الرجل صاحبه هنيئة اذا فارقه و كذلك امرنا نبينا. فقال له : هكذا قال ؟ قال نعم . فقال له الذمى لاجرم انما من تبعه لا فعاله الكريمة و انا اشهدك انى على دينك . فرجع الذمى مع على فلما عرفه اسلم .(139)
امام باقر (ع ) فرمود: حضرت امير المؤ منين با مردى از اهل كتاب در راهى مصاحب سفر شد. مرد ذمى از حضرت پرسيد: اى بنده خدا! قصد كجا را دارى ؟ فرمود: كوفه مى روم . مقدارى راه با هم پيمودند. سر دو راهى رسيدند. مرد ذمى از حضرت جدا شد و به راه خود رفت . اما بر خلاف انتظار، على (ع ) نيز راه كوفه را ترك گفت و راهى را كه ذمى مى رفت در پيش ‍ گرفت . از حضرت پرسيد: مگر شما قصد كوفه نداشتيد؟ فرمود: بلى . گفت : شما راه خودتان را ترك گفتيد. فرمود: مى دانم . پرسيد: چرا چنين كرديد؟ حضرت در پاسخ فرمود: اين از كمال حسن مصاحبت است كه شخص ، همسفر خود را موقع جدا شدن ، چند قدمى مشايعت نمايد و من به مشايعت تو مى آيم ، اين دستور پيمبر گرامى اسلام است . مرد ذمى از روى شگفتى پرسيد: او دستور داده است ؟ فرمود: بلى . مرد ذمى گفت : كسانى از نبى اكرم پيروى نمودند براى كرايم اعمالش . سپس گفت : من ترا به شهادت مى گيرم كه بر دين تو هستم . آنگاه با حضرت به راه كوفه برگشت و پس از آنكه على (ع ) را شناخت و دانست كه او شخص اول مملكت بود كه با وى آنقدر با تكريم و احترام برخورد نمود، اسلام را پذيرفت و به دين حق مشرف گرديد.
امام سجاد (ع ) در قسمت دوم اين قطعه از دعاى شريف مكارم الاخلاق كه موضوع نيمه آخر سخنرانى امروز است ، از پيشگاه خداوند براى عموم مسلمانان درخواست مى كند كه متواضع باشند: خفض الجناح ؛بارالها! به لطف و رحمتت مسلمانان را به فروتنى و تواضع موفق بدار.

 

next page

back page