شرح و تفسير دعای مكارم الاخلاق
(جلد ۲)
محقق دانشمند مرحوم حجت
الاسلام و المسلمين آقاى محمد تقى فلسفى
- ۴ -
روزى يكى از سالخوردگان يهود به نام شاس بن قيس در جمعى از اصحاب رسول گرامى از اوس
و خزرج گذر كرد و ديد آنان در يك مجلس ، گرد هم نشسته و در كمال صميميت و برادرى با
يكديگر سخن مى گويند. او مى دانست كه اين دو قبيله در جاهليت با هم دشمن بودند و از
اينكه در پرتو اسلام اينچنين با هم ماءنوس و مهربان اند سخت ناراحت و خشمگين شد. با
خود گفت كه اين دوستى و محبت براى ما غير قابل تحمل است . به جوانى از يهود كه
همراهش بود دستور داد برود و در مجلس آنان شركت كند و روز بغاث را به ياد آنان
بياورد و بعضى از اشعار آن روز را در مجلس بخواند. بغاث روزى است كه پيش از اسلام
قبيله هاى اوس و خزرج در آن روز به جان هم افتادند و جنگ سختى كردند و تلفات سنگينى
دادند. جوان يهودى وارد مجلس شد، از روز بغاث سخن گفت و طبق دستور، ماءموريت خود را
انجام داد. ياد آورى آن روز خاطرات گذشته را بيدار كرد و آتش خشم اوس و خزرج را
مشتعل نمود، به هيجان آمدند، در همان مجلس ، نزاع درگرفت تا جايى كه بعضى از افراد
دو قبيله با يكديگر گلاويز شدند، يكى گفت : ما حاضريم صحنه بغاث را تكرار كنيم ،
ديگرى گفت : ما نيز حاضريم صحنه بغاث را تكرار كنيم ، ديگرى گفت : ما نيز حاضريم .
فورا تصميم گرفتند. فريادهاى مسلح شويد! مسلح شويد! به هم آميخت و سرزمين حره به
عنوان نبردگاه معين شد و هر دو گروه به راه افتادند. خبر اين تصميم در شهر پيچيد و
افراد هر قبيله با سرعت به جمعيت خود مى پيوستند و رفته رفته زمينه زد و خورد سخت و
خونينى آماده مى شد. جريان امر به اطلاع رسول اكرم (ص ) رسيد. حضرت به معيت جمعى از
اصحاب كه در حضورش بودند حركت كرد و خيلى زود خود را به آنان رساند.
فقال يا معشر المسلمين ! الله الله ، ابدعوى الجاهلية و انا
بين اظهركم بعد ان هداكم الله تعالى الى الله الاسلام و اكرمكم به و قطع عنكم امر
الجاهلية و استنقذكم به من الكفر و الف بينكم ترجعون الى ما كنتم عليه كفارا(82)
فرمود: اى مسلمانان ! آيا به كشاكش دوران جاهليت گراييده ايد با آنكه من در ميان
شما هستم . پس از آنكه خداوند شما را به دين اسلام هدايت كرد، موجبات عز و عظمتتان
را فراهم آورد، پيوندهاى جاهليت را از شما بريد، از كفر نجاتتان داد و بين شما
ايجاد الفت و محبت كرد؟ آيا مى خواهيد روشهاى جاهليت را در پيش گيريد و به كفرى كه
قبلا گرفتار آن بوديد برگرديد؟
سخنان رسول اكرم (ص ) آنان را به خود آورد و دانستند كه اين افكار شيطانى نقشه
خائنانه اى است كه دشمن آنان طرح كرده است . شمشيرها را به زمين افكندند، دست محبت
به گردن هم انداختند، اشك ريختند، اظهار ندامت نمودند، مراتب اطاعت خود را به رسول
اكرم (ص ) اظهار داشتند و در معيت آن حضرت از نيمه راه حره برگشتند و خداوند با لطف
خود آتش فتنه شاس بن قيس را خاموش كرد.
اگر خبر هيجان اوس و خزرج در آغاز گفتگوى بغاث به رسول اكرم (ص ) مى رسيد حضرت همان
موقع در جمع آنان شركت مى كرد، با سخنان نافذ خويش غيظشان را فرو مى نشاند و نمى
گذاشت با هم گلاويز شوند و مسلح گردند، ولى خبر اين قضيه موقعى به پيمبر رسيد كه هر
دو قبيله سلاح برداشته و راه حره را كه براى زد و خورد گزيده بودند طى مى كردند و
در واقع نايره غضب زبانه كشيده بود و اگر پيشواى اسلام نمى رسيد عده اى كشته يا
مجروح مى شدند و در آتش خشم مى سوختند. خوشبختانه پيمبر گرامى در لحظات نهايى و پيش
از وقوع خطر در محل حضور يافت و اوس و خزرج را از سيه روزى و بدبختى نجات داد، آنان
كه براى زد و خورد به حره مى رفتند اگر بر اثر تربيت و تعليم پيشواى اسلام به مقام
عدل نايل شده بودند با اعمال غضب و كشتن و مجروح ساختن يكديگر جامه پر افتخار از
برشان بيرون مى شد و لباس ننگين ظلم جايگزين آن مى گرديد.
خلاصه ، فرموده امام سجاد (ع ) در اين قسمت از دعاى مكارم
الاخلاق كه موضوع سخنرانى امروز است ابتدا از كظم غيظ نام برده و مى خواهد
به پيشگاه خداوند عرض كند: بارالها! اگر كسانى بر اثر گسترش تعاليم اسلام و بسط
عدل از اخلاق حميده و سجاياى انسانى برخوردار گرديدند و به مقام رفيع عدالت نايل
آمدند در صورتى كه دچار هيجان درونى و غيظ باطنى گرديدند و در معرض گناه واقع شدند
مرا موفق بدار كه آنان را دريابم و موجبات كسب و فيضشان را فراهم آورم و نگذارم خشم
باطنشان ظاهر شود، به آتشى سوزان مبدل گردد، و ناپاكى و گناه به بار آورد. امام (ع
) پس از كظم غيظ از اطفاى نايره اسم برده و مى خواهد در پيشگاه خدا عرض كند:
بارالها! اگر هيجان باطنى آنان از حد كظم غيظ بگذرد و خشم درون برون افتد و غضب
همانند آتش فروزان گردد موفقم بدار كه آن آتش را خاموش كنم پيش از آنكه دامنگير
افراد شود و حوادثى تلخ و گناه آلود به بار آورد.
بموقع است كه در پايان بحث امروز نكته اى را به عرض شنوندگان محترم برسانم . دعاى
مكارم لاخلاق صحيفه سجاديه از نظر پرورش سجاياى انسانى كتاب تربيت است ،
اگر ما اين دعاى شريف را تنها به عنوان دعا بخوانيم البته از اجر خواندن دعا و ذكر
بارى تعالى بهره مند خواهيم شد اما اگر آن را علاوه بر قصد دعا و ذكر الهى به عنوان
دستور انسان سازى و فرا گرفتن تعاليم اسلام بخوانيم و روى هريك از جملاتش دقت كنيم
و تصميم بگيريم خويشتن را بر وفق آن بسازيم قطعا علاوه بر اجر دعا از پاداش مهمتر
از آن يعنى فرا گرفتن دين الهى و تعلم مكارم اخلاق نيز بهره مند خواهيم بود. خدمت
به مردم در مكتب قرآن شريف از صفات حميده و خدمتگزاران خلق در صف خوبان و نيكان
قرار دارند.
عن على عليه السلام قال : خير الناس من نفع الناس .(83)
على (ع ) فرموده : بهترين مردم كسى است كه نفعش عايد مردم گردد. مى دانيم كه قدر و
ارزش خوبى هاى مردم نسبت به يكديگر متفاوت است ، مثل كسى كه در بيابانى سوزان ماشين
خود را نگه مى دارد و به تشنه بى حالى كه در كنار جاده افتاده آب مى دهد و از خطر
مرگش مى رهاند، عملش از نظر معنوى و انسانى بمراتب بالاتر از كسى كه است كه در
وضع عادى به تشنه اى آب مى دهد، كسى كه بر اثر غضب دچار هيجان درونى شده ، اگر غيظش
برون افتد و مشتعل گردد آتش فساد روشن مى شود، همچنين كسى كه خشمش آشكار گرديده و
شعله ور شده است اگر خاموش نشود مى تواند براى خودش و دگران مصائب سنگين به بار
آورد. شايسته است افراد با ايمان و دوستداران اهل بيت عليهم السلام از دعاى شريف
مكارم الاخلاق درس بگيرند، از امام سجاد (ع ) پيروى كنند و انسان افروخته
را يارى دهند، در مرحله اول غيظش را در ضميرش فرو نشانند و با هر وسيله ممكن از
بروز آن جلوگيرى كنند، در مرحله دوم موجباتى فراهم آورند كه آتش غضبش خاموش شود تا
خودش و بستگان و اطرافيانش از خطر رهايى يابند. خدمت به چنين انسانى همانند آب دادن
به تشنه اى است در بيابان سوزان كه اگر به او نرسند و آبش ندهند عطش به حيات خاتمه
خواهد داد.
35- پراكندگان را پيوند دادن - ايجاد صلح و سازش
بسم الله الرحمن الرحيم .
و ضم اهل الفرقة و اصلاح ذات البين .
امام سجاد عليه السلام در اين قسمت از دعاى شريف مكارم الاخلاق از پيشگاه خداوند
درخواست بسط عدل نمود، سپس كظم غيظ و خاموش كردن آتش غضب را تقاضا كرد. به شرحى
كه در سخنرانى قبل ، توضيح داده شد غضب از عواملى است كه مى تواند مردم را به گناه
وا دارد و عدالتشان را از ميان ببرد. فرونشاندن غضب و جلوگيرى از گناه در دو مرحله
ميسر است : يكى كظم غيظ و جلوگيرى از بروز خشم درون ، دوم خاموش كردن آتش غضب پس
از برون افتادن غيظ، و حضرت سجاد (ع ) هر دو را از پيشگاه خداوند درخواست نمود. سپس
امام (ع ) دو مطلب ديگر را عرض مى كند: و ضم اهل الفرقة و
اصلاح ذات البين
بارالها! موفقم بدار تا آنان را كه گرفتار پراكندگى و تفرق اند به هم پيوند دهم و
همچنين توفيقم ده كه اختلاف بين افراد را با اصلاح دادن آنان از ميان بردارم . به
خواست خداوند موضوع سخنرانى امروز، اين دو قسمت از درخواست امام است .
اختلاف و پراكندگى همانند غضب مى تواند منشاء فساد شود و افراد را به گناهانى از
قبيل بدگويى و دشنام ، تحقير و اهانت ، غيبت و تهمت ، و گناهانى بزرگتر وادار سازد،
از اين رو امام (ع ) براى حفظ عدل از پيشگاه خداوند پيوند دادن پراكندگان و اصلاح
ذات البين را تقاضا نموده است . گاهى مردم يك شهر يا يك كشور بر اثر تفاوت انديشه و
طرز تفكر يا به علت اختلاف تمايلات و خواهشهاى نفسانى دچار تفرق و پراكندگى مى شوند
و هر گروهى از پى نظريه خود مى روند. در نتيجه ، اختلافات شديد در سطح وسيع به وجود
مى آيد و جامعه با عوارض سنگين مواجه مى گردد. اين قبيل پراكندگى زمان حكومت على
عليه السلام در مواقعى روى داد. از آن جمله وقتى در جنگ صفين معاويه قرآنها را
بالاى نى زد و گفت : بياييد جنگ را ترك كنيم و قرآن را حاكم قرار دهيم ، على (ع )
فرمود: اين مكر است و اعتنا نكنيد. اما بين جمعيت على (ع ) شكاف افتاد، گروهى گفتند
تا پيروزى نهايى بايد جنگيد، گروهى گفتند با قرآن نمى جنگيم . سرانجام با قرار
حكميت ، جنگ پايان يافت . طولى نكشيد كه گروه دگرى به نام خوارج قيام كردند و
گفتند: حاكم ، فقط خداوند است و بس و حكميت را بغير خدا بر گذار نمودن بدعت است و
حرام ، و اين گروه نيز اختلاف تازه اى به وجود آوردند و بر اثر آن اختلاف ، خونها
ريخته شد. اين قبيل پراكندگى هاى وسيع در گذشته وجود داشته و هم اكنون هم گاه به
گاه در جهان به وجود مى آيد.
گاهى اختلاف بين دو رفيق يا بين اعضاى يك خانواده پديد مى آيد، آن دو رفيق از هم
فاصله مى گيرند و به ملاقات يكديگر نمى روند، يا خانواده ها با سردى از كنار هم مى
گذرند و سخن نمى گويند. شايد قسمت اول درخواست امام از پيشگاه خداوند:
و ضم اهل الفرقه ، ناظر به پراكندگى جامعه در سطح وسيع باشد و قسمت دوم
و اصلاح ذات البين به اختلاف دو رفيق يا دو شريك يا يك خانواده نظر داشته
باشد. بى گمان مقصود امام سجاد (ع ) از و ضم اهل الفرقة
جمع نمودن بدنهاى پراكنده نيست ، چه اگر افكار و انديشه ها متفرق و هوى و تمايلات
مختلف باشد گردآورى اجسام بى ثمر است و نمى تواند پراكندگى ها را از ميان ببرد.
حضرت مولى الموحدين اميرالمؤ منين (ع ) در ايام حكومت خود به اين مصيبت سنگين مبتلا
بود و در منبر از كسانى كه اجسامشان مجتمع بود اما افكارشان پراكنده و متفرق ،
شكايت داشت .
ايها الناس المجتمعة ابدانهم المختلفة اهواؤ هم كلامكم يوهى
الصم الصلاب و فعلكم يطمع فيكم الاعداء!(84)
اى مردم ! اى كسانى كه ابدانتان جمع است و تمايلاتتان پراكنده و مختلف ، سخنانتان
به گونه اى است كه سنگ سخت را نرم مى كند و رفتارتان طورى است كه دشمنان در شما طمع
مى نمايند.
انما انتم اخوان على دين الله ما فرق بينكم الا خبث السرائر
و سوء الضمائر(85)
همه شما برادران دينى هستيد و چيزى به پراكندگى و تفرقتان سوق نداده مگر باطنهاى
ناپاك و نيتهاى بد و آلوده .
قرآن شريف در موارد متعدد، مسلمانان را از تفرق و پراكندگى منع نموده و آنان را از
اين بلاى بزرگ كه ذلت و سقوط در پى دارد بر حذر داشته است . يك جا فرموده :
و اعتصموا بحبل الله جميعا و لا تفرقوا(86)
ريسمان خدا را محكم در دست نگاه داريد و پراكنده نشويد در جاى ديگر فرموده :
و لا تكونوا كالذين تفرقوا و اختلفوا من بعد ما جاءهم البينات و اولئك لهم عذاب
اليم
(87)
شما مسلمانان همانند كسانى از امم گذشته نباشيد كه دچار اختلاف و تفرق شدند پس از
آنكه ادله روشن براى آنان آمد كه اين گروه دچار عذاب عظيم خواهند شد.
قرآن شريف اختلاف كلمه را در رديف عذابهاى سماوى و ارضى به حساب آورده و فرموده است
:
قل هو القادر على ان يبعث عليكم عذابا من فوقكم او من تحت
ارجلكم او يلبسكم شيعا و يذيق بعضكم باءس بعض .(88)
اى پيمبر گرامى ! به مردم بگو: خداوند قادر است عذاب را از بالاى سر شما يا از زير
پاى شما بفرستد يا شماها را دچار اختلاف كلمه نمايد و بعضى به عذاب بعض ديگر گرفتار
آيند.
از جمله عذابهايى كه بر اثر تفرق در امر دين دامنگير جامعه مى شود اين است كه اهل
باطل غلبه مى كنند، پيروزى به دست مى آورند و اهل حق را در مضيقه مى گذارند و به
گرفتارى و بلا معذبشان مى سازند.
عن النبى صلى الله عليه و آله قال : ما اختلفت امة بعد نبيها
الا ظهر اهل باطلها على اهل حقها.(89)
رسول اكرم (ص ) فرموده است : هيچ امتى بعد از پيمبر خود اختلاف ننمود جز آنكه اهل
باطل بر اهل حق پيروز گشتند.
در محيطى كه اختلاف و تفرق حاصل گردد افراد نادرست از فرصت استفاده مى كنند، فكرهاى
شيطانى و منويات خائنانه خويش را به كار مى اندازند، از نظر معنوى ، مردم را به
ضلالت و گمراهى سوق مى دهند و از نظر مادى به خيانت و تجاوز دست مى زنند و جامعه را
به راه سقوط و تباهى مى كشانند.
عن على عليه السلام قال : اياكم و الفرقة فان الشاذ من الناس
للشيطان ، كما ان الشاذ من الغنم للذئب .(90)
على (ع ) فرموده : از پراكندگى و تفرق بپرهيزيد كه انسان دور افتاده از جماعت طعمه
شيطان است همانطورى كه گوسفند جدا شده از گله طعمه گرگ .
افراد را هدايت نمودن و دلها را مطمئن ساختن كارى است مشكل ، ايجاد شبهه نمودن و
اشخاص را متزلزل كردن كارى است آسان ، آباد ساختن و بنيانى را بنا نهادن كارى است
دشوار، ويران سازى و منهدم نمودن كارى است آسان ، ايجاد حسن ظن و اعتماد افراد به
يكديگر، همچنين برادرى و محبت به وجود آوردن كارى است صعب ، ايجاد سوء ظن و افساد و
نيز پراكنده ساختن و اختلاف افكندن كارى است سهل . شيطان و شيطان صفتان اگر فرصتى
به دست آورند براى از بين بردن ذخاير دينى و ايجاد تفرق و پراكندگى فعاليت مى كنند
و قدم به قدم در منويات باطل خود پيشروى مى نمايند. على (ع ) كه خود با اين عوامل
فساد و تفرقه افكن مواجه بود همواره از پراكندگى مردم رنج مى برد و در مواقع لازم
آنان را متذكر مى نمود.
ان الشيطان يسنى لكم طرقه و يريد ان يحل دينكم عقدة عقدة و
يعطيكم بالجماعه الفرقه و بالفرقه الفتنه و شيطان راههاى خود را براى شما
آسان مى كند و مى خواهد دينتان را گره گره بگشايد و به جاى جماعت شما را متفرق كند
و با تفرق ، فتنه و فساد برپا نمايد. امام سجاد (ع ) خواستار وحدت كلمه مردم
پراكنده است و در پيشگاه الهى عرض مى كند: و ضم اهل الفرقة
: بار الها! موفقم بدار تا اهل تفرق را به هم پيوند دهم و اختلافشان را به وحدت
مبدل نمايم .
اگر كسى بخواهد مردمى را از بلاى پراكندگى نجات دهد و بيمارى تفرقشان را درمان
نمايد بايد در قدم اول ، عقلهاى خفته آنان را بيدار كند، افكارشان را فعال نمايد،
آنان را به تعقل وادار سازد تا به خير و شر خود بينديشند، روا را از ناروا تميز
دهند، راه باطل را ترك گويند، و به راه حق و فضيلت گرايش يابند.
از كلام مولى الموحدين اميرالمؤ منين بر مى آيد كه علت اصلى تفرق مردم در عصر آن
حضرت اين بود كه عملا عقلها را از كار انداخته و بى اثر گذارده بودند، اما هواى
نفسشان آزادانه فعاليت داشت و بر آنان حكومت مى كرد.
ايها القوم الشاهدة ابدانهم الغائبة عنهم عقولهم ، المختلفة
اهواؤ هم ، المبتلى بهم امرائهم .(91)
مخاطب على (ع ) در اين عبارت قومى است كه ابدانشان آشكار است ، عقولشان از آنان
غايب و نهان ، هوى و تمايلاتشان مختلف ، و فرمانروايشان مبتلا و گرفتار آنان هستند.
متاءسفانه واپس زدن هواى نفس و تضعيف قدرت آن ، به كار انداختن نيروى خرد، و تقويت
حكومتش در كشور تن ، كارى است بس دشوار و مشكل . اولياى گرامى اسلام براى آنكه وضع
عقل را در مقابل هواى نفس بيان نمايند و پيروان خود را از اين امر مهم آگاه سازند
ضمن تشبيهات متعددى اين حقيقت را توضيح داده اند.
عن ابيعبدالله عليه السلام قال : الهوى يقظان و العقل نائم .(92)
امام صادق (ع ) مى فرمايد: هواى نفس بيدار است و عقل در خواب .
عن على (ع ) قال : و كم من عقل اسير تحت هوى امير.(93)
على (ع ) فرمود: چه بسا عقلى كه در مقابل هواى نفس فرمانروا و مطاع ، اسير و گرفتار
است .
بزرگترين عامل وحدت انسانها كلمه توحيد و ايمان به خداى يگانه است و معبودهاى متفرق
منشاء تقرق افكار و در نتيجه ، موجب اختلاف و پراكندگى افراد است . به فرموده حضرت
يوسف صديق :
اءاءرباب متفرقون خير ام الله الواحد القهار؟(94)
دعوت به توحيد و يكتاپرستى سخت ترين مراحل ماءموريت پيمبران الهى بوده ، چه نيل به
اين هدف مقدس مستلزم آن است كه عقلهاى خفته را بيدار شود، مردم فكر كنند، و بر اثر
تعقل به آفريدگار جهان ايمان بياورند و بت پرستى را ترك گويند. ولى بيشتر مردم حاضر
نبودند از تقليد پدران خود چشم پوشى كنند و از تعصب خانوادگى دست بردارند. ابراهيم
خليل (ع ) براى آنكه قوم خود را متنبه كند و به تعقل وادارشان سازد به آنان فرمود:
ما هذه التماثيل التى انتم لها عاكفون ؟(95)
اين بتهاى جماد چيست كه عمرى در كنارشان معتكفيد و آنها را مى پرستيد؟
به جاى آنكه فكر كنند و به قبح عمل خويش واقف گردند از تقليد كوركورانه پدران سخن
گفتند و بر اساس تعصب جاهلانه كه سرچشمه آن هواى نفس است پاسخ دادند:
قالوا وجدنا آباءنا لها عابدين .(96)
ما پدران خود را يافته ايم كه اين بتها را پرستش مى كردند.
ابراهيم (ع ) كه از اين پاسخ ضد عقل سخت ناراحت شده بود گفت :
لقد كنتم انتم و آباؤ كم فى ضلال مبين .(97)
بى گمان خود شما و پدرانتان همه در گمراهى آشكار بوده و هستيد. سرانجام ابراهيم (ع
) به آنان گفت :
اف لكم و لما تعبدون من دون الله افلا تعقلون .(98)
اف بر شما و بر آنچه كه غير خداوند است مى پرستيد، آيا تعقل نمى كنيد و انديشه
خويشتن را به كار نمى بنديد.
امام سجاد (ع ) در قسمت اول سخن خود در پيشگاه الهى گفته بود:
و ضم اهل الفرقة : بارالها! موفقم بدار تا بين مردم متفرق و از هم جدا رابطه
دوستى برقرار نمايم . براى آنكه حضرت زين العابدين (ع ) به مقصود خويش دست يابد و
به اين مهم نايل گردد بايد مردم را از اطاعت هواى نفس و پيروى از تمايلات ناروا
برحذر دارد، آنان را به تعقل و تفكر بخواند تا خوب را از بد و صلاح را از فساد تميز
دهند، به صراط سعادت گرايش يابند، و از راههاى انحرافى كه منشاء فساد و تباهى است
دورى گزينند. البته انجام چنين كارى بسيار مشكل است ولى امام براى رسيدن به اين
مقصود مقدس از سختى ها نمى هراسد و براى آنكه با توفيق الهى به خواسته درونى خويشتن
جامه تحقق بپوشاند ناملايمات را تحمل مى كند و به قدر توان خود مجاهده مى نمايد.
نمى دانيم حضرت زين العابدين (ع ) در راه مبارزه با تفرق و اختلاف مردم پراكنده
چقدر سخن گفته و چه اندازه عملا كوشش نموده است . البته در آن زمان با كمبود
وسايل ثبت كتابت حتما مقدار كمى از گفته ها و كارهاى آن حضرت به ما رسيده است . با
اين حال آنچه به ما رسيده و در كتب احاديث و اخبار آمده شايان كمال توجه و دقت است
و در اينجا به ذكر يك نامه از آن حضرت اكتفا مى شود:
محمد بن مسلم زهرى مردى بود تحصيلكرده و عالم . او قسمت زيادى از قرآن شريف و
احاديث رسول گرامى را حافظ بود و از فقه اسلام نيز آگاهى داشت . بدبختانه حب رياست
و دنياطلبى وى را به دربار بنى مروان ، طاغوتهاى زمان ، كشاند و هشام بن عبدالملك
كه يكى از مروانيان بود او را معلم فرزندان خود قرار داد. كتب رجال در ترجمه حال وى
مطالب متفاوت نوشته اند و بعضى گفته اند او از راه على (ع ) و فرزندان معصومش منحرف
گرديد و به باطل گرايش يافت ، تمايلش به آل مروان موجب شد كه عده زيادى از مردم حتى
افراد درس خوانده گمراه شدند و بر اثر تمايل او به آل مروان به راه خلفاى جور كشيده
شدند و در نتيجه بين آنان و دوستداران اهل بيت شكاف و خلاف به وجود آمد. امام سجاد
(ع ) كه از انحراف منحرفين و اختلافى كه بين آنان با رهروان زهرى نوشت ، خطاهاى او
را تذكر داد، مسئوليتش را در پيشگاه بارى تعالى خاطر نشان نمود و از او خواست كه در
وضع خود بينديشد، از راه باطلى كه در پيش گرفته بازگردد و به پاكان و صلحا بپيوندد.
اگر نامه امام در وى اثر بگذارد، او را به خود آورد و از راهى كه در پيش گرفته
بازگردد نه تنها خودش از عذاب الهى رهايى مى يابد بلكه گمراه شدگان و كسانى كه به
پيروى از او پاكان و نيكان جدا شده اند به خود مى آيند، از گمراهان فاصله مى گيرند،
به اهل حق مى پيوندند و تفرقى كه از اين راه بين عده اى از مسلمانان پديد آمده است
برطرف مى گردد. در اينجا چند قطعه از نامه امام سجاد (ع ) و ترجمه آن به عرض
شنوندگان محترم مى رسد. حضرت على بن الحسين عليهما السلام در اول نامه خود نوشته
است :
كفانا الله و اياك من الفتن و رحمك من النار فقد اصبحت بحال
ينبغى لمن عرفك بها ان يرحمك فقد اثقلتك نعم الله بما اصح من بدنك و اطال من عمرك و
قامت عليك حجج الله بما حملك من كتابه و فقهك فيه من دينه و عرفك من سنة نبيه محمد
صلى الله عليه و آله .
خداوند ما را و ترا از فتنه ها و آزمايشها كفايت فرمايد و از آتش خود مورد ترحمت
قرار دهد در حالتى صبح نموده اى كه شايسته است آن كس كه ترا به آن حال مى شناسد
ترحمت نمايد. نعمتهاى خداوند بر دوشت بار سنگينى گذارده است از اينكه بدنت را سالم
داشته ، عمرت را طولانى نموده ، حجتهاى خداوند را بر تو اقامه كرده ، قسمتى از كتاب
او را به حفظت سپرده ، در دين فقيهت ساخته و ترا از سنت حضرت محمد صلى الله عليه و
آله آگاه نموده است . در قطعه ديگر نامه نوشته است :
و اعلم ان ادنى ما كتمت و اخف ما احتملت ان انست وحشه الظالم
و سهلت له طريق الغى بدنوك منه حين دنوت و اجابتك له حين دعيت فما اخوفنى ان تكون
تبوء باثمك غدا مع الخونة و ان تساءل عما اخذت باعانتك على ظلم الظلمة .
بدان ! كمترين امرى كه نهان داشته اى و خفيفترين مسئوليتى را كه به عهده گرفته اى
اين است كه وحشت ظالم را از ستمكارى به انس مبدل ساخته اى و راه تعدى و تجاوز را بر
وى هموار نموده اى و منشاء اين ناروايى ها آن بود كه تو به خليفه جور نزديك شدى و
اجابتش نمودى موقعى كه خوانده شدى . آنچه مايه نگرانيم گرديده اين است كه در قيامت
علاوه بر گناهان خودت ، گرفتار گناهان خيانتكاران باشى و از اينكه به ظلم ظالم
اعانت نمودى مورد مؤ اخذه و مسئوليت قرار گيرى . در قطعه ديگر نامه امام سجاد (ع )
آمده است :
اوليس بدعائه اياك حين دعاك جعلوك قطبا اداروا بك رحى
مظالمهم و جسرا يعبرون عليك الى بلاياهم و سلما الى ضلالتهم ، داعيا الى غيهم ،
سالكا سبيلهم ، يدخلون بك الشك على العلماء و يقتادون بك قلوب الجهال اليهم .
آيا نه اين است كه با خواندنت ترا قطبى قرار دادند تا آسياب ظلمهاى خويش را به گردش
درآورند. ترا چون پلى ساختند تا با عبور از تو به بلاياى مورد نظرشان برسند، ترا
چون نردبانى بپاداشتند تابه ظلمهايى كه مى خواهند دست يابند، ترا دعوت كننده به
گمراهى خود و طى كننده راه خويش قرار دادند، به وسيله تو در قلوب درس خوانده ها شك
و ترديد وارد نمودند و به وسيله تو دلهاى جهال به آنان اقتدا كردند.
در قطعه ديگر نامه امام سجاد (ع ) آمده است :
و لا تحسب انى اردت توبيخك و تعنيفك و تعييرك ، لكنى اردت ان
ينعش الله تعالى ما قد فات من راءيك و يرد اليك ما عزب من دينك و ذكرت قول الله
تعالى فى كتابه : و ذكر فان الذكرى تنفع المؤ منين .
گمان مبر كه من از گفته هايم قصد توبيخ و سرزنش و ملامت ترا داشته ام ، بلكه مى
خواستم موجباتى فراهم آيد كه خداوند فوت شده هاى راءيت را جبران نمايد و آنچه از
دينت دور افتاده به تو برگرداند، به ياد فرموده خدا در كتاب مجيد افتادم كه به
پيمغبر دستور داده : به ياد مردم بياور كه ياد آورى و تذكر، براى اهل ايمان مفيد و
ثمربخش است .
حضرت على بن الحسين عليهما السلام در اواخر نامه نوشته است :
اما بعد، فاعرض عن كل ما انت فيه حتى تلحق بالصالحين الذين
دفنوا فى اسمالهم لا صقة بطونهم بظهورهم ليس بينهم و بين الله حجاب و لا تفتنهم
الدنيا و لا يفتنون بها.(99)
از آنچه در آن هستى اعراض كن و روى گردان تا به افراد صالح و نيكوكار ملحق شوى ،
آنان كه در لباس كهنه خود به خاك سپرده شده اند، شكمشان به پشتشان چسبيده بود، بين
آنان و خداوند پرده اى وجود نداشت ، نه دنيا توانست آنان را گمراه نمايد و نه
خودشان بر اثر جاذبه دنيا گرايش يافتند.
از آنچه مذكور افتاد روشن شد كه امام سجاد (ع ) در قسمت اول كلام خود:
و ضم اهل الفرقة ، از پيشگاه خداوند درخواست توفيق مى كند كه براى حفظ عدل
اجتماعى تا جايى كه ممكن است با پراكندگى و اختلاف مبارزه كند و نامه اى را كه براى
زهرى مرقوم فرموده نمونه اى از مبارزه اساسى آن حضرت با اختلاف و پراكندگى است .
حضرت سجاد (ع ) در جزء دوم كلام خود كه موضوع قسمتى از سخنرانى امروز است از پيشگاه
خداوند درخواست مى كند:
و اصلاح ذات البين : بارالها! موفقم بدار تا اختلاف دوستان ، برادران ، خانواده ها
را از ميان بردارم و بين آنان صلح و سازش برقرار نمايم . يكى از اعمال بسيار مقدس و
شريف در آيين اسلام اصلاح ذات البين و پايان دادن به اختلاف دو يا چند نفر مسلمان
است ، و در اين باره روايات بسيارى از اولياى گرامى اسلام رسيده است .
عن النبى صلى الله عليه و آله : الا اخبركم با فضل من درجة
الصيام و الصلوة و الصدقة ؟ اصلاح ذات البين .(100)
رسول اكرم (ص )فرموده : آيا به شما خبر ندهم به چيزى كه درجه آن برتر و بالاتر از
نماز و روزه و صدقه است ؟ آن اصلاح ذات البين است .
عن ابيعبدالله عليه السلام قال : صدقة يحبها الله اصلاح بين
الناس اذا تفاسدوا و تقارب بينهم اذا تباعدوا(101)
امام صادق (ع ) فرموده : صدقه اى كه خداوند آن را دوست دارد اصلاح بين مردم است
زمانى كه به فساد گراييده اند و نزديك نمودن آنان به هم است زمانى كه از يكديگر
دورى گزيده اند.
علل و عوامل متعددى مى تواند مايه اختلاف شود و دو نفر را از هم جدا كند. گاهى
جدايى بر اثر عدم رعايت حدود و حقوق اخلاقى دوستان است و گاهى منشاء اختلاف ، امر
مالى است ، و گاه عوامل ديگر. كسى كه مى خواهد اصلاح ذات البين نمايد بايد بكوشد كه
ماده اختلاف را از ميان بردارد و ائمه معصومين عليهم السلام اين مهم را به هر شكلى
كه بود اصحاب و دوستان خويش را حل مى كردند.
عن ابى حنيفة سائق الحاج قال : مربنا المفضل و انا وختنى
نتشاجر فى ميراث . فوقف علينا ساعة ثم قال لنا تعالوا الى المنزل فاتيناه فاصلح
بيننا باربعماءة درهم . فدفعها الينا من عنده حتى اذا استوثق كل واحد منا من صاحبه
. قال اما انها ليست من مالى و لكن ابو عبدالله عليه السلام امرنى اذا تنازع رجلان
من اصحابنا فى شى ء ان اصلح بينهما و افتديها من ماله ، فهذا من مال ابيعبدالله
عليه السلام .(102)
ابو حنيفه كه عهده دار امور حاج بود مى گويد: مفضل بر ما گذر كرد در حالى كه من با
يكى از بستگانم در ميراثى مشاجره مى كرديم . او ساعتى توقف كرد، سپس به ما گفت :
برويم منزل با او منزلش رفتيم . اختلاف ما را با چهار صد درهم حل نمود و آن مبلغ را
از خود پرداخت كرد و اختلاف حل شد. سپس گفت : اين مبلغ از مال من نيست ، امام صادق
(ع ) به من امر فرموده هر وقت ديدى دو نفر از دوستان ما در چيزى نزاع دارند آنها را
اصلاح ده و از مال من پرداخت كن و اين پول از امام صادق (ع ) بود كه به شما دادم .
نكته اى كه لازم است در بحث اصلاح ذات البين مورد توجه قرار گيرد اين است كه در
بعضى از روايات كلمه اصلاح به كار برده شده مانند حديث رسول اكرم صلى الله عليه و
آله و حديث امام صادق (ع ) كه مذكور افتاد و در كلام امام سجاد (ع ) نيز در قطعه
دعاى مورد بحث امروز و اصلاح ذات البين آمده است ، ولى در بعضى از روايات به جاى
كلمه اصلاح كلمه صلاح
به كار رفته است . على (ع ) در وصيتنامه خود به دو فرزند بزرگوارش فرموده :
اوصيكما و جميع ولدى و اهلى و من بلغة كتابى بتقوى الله و
نظم امركم و صلاح ذات بينكم ، فانى سمعت جدكما صلى الله عليه و آله و سلم يقول :
صلاح ذات البين افضل من عامة الصلاة و الصيام .(103)
به شما دو نفر و به جميع فرزندانم و خانواده ام و تمام كسانى كه وصيتنامه من به
آنها برسد سفارش مى كنم به تقوى و نظم امورتان و صلاح بين خودتان چه از رسول گرامى
(ص ) شنيدم كه فرمود: صلاح ذات البين افضل و برتر است از عموم نمازها و روزه ها.
عن على عليه السلام قال : من كمال السعادة السعى فى صلاح
الجمهور.(104)
على (ع ) فرموده : از كمال سعادت آدمى سعى و كوشش در صلاح امور اجتماع است .
نتيجه صلاح و اصلاح تحكيم روابط مسلمين و تقويت علائق آنان نسبت به يكديگر است با
اين تفاوت كه در زمينه صلاح وجود اختلاف و تفرق لازم
نيست ولى اصلاح
در موردى گفته مى شود كه اختلاف و جدائى آمده باشد همانطور كه امام صادق (ع
) در حديثى كه ذكر شد فرموده : اصلاح بين مردم در وقتى كه دچار فساد شده باشند و
نزديك كردن آنان به يكديگر موقعى كه از هم دورى گزيده باشند. مى توان گفت فرق
صلاح و اصلاح در سلامت
معنوى جامعه همانند تفاوت پيشگيرى
و درمان است در طب و حفظ سلامت بدن مردم ، متخصصين
بهداشت شرايط محيط زندگى مردم را به گونه اى پايه گذارى مى كنند كه افراد جامعه
بيمار نشوند و مرض در وجودشان راه نيايد، اما اگر كسانى از پيشگيرى بهره نبردند و
به بيمارى مبتلا شدند طبيب متخصص آنان را درمان مى نمايد و بدنشان را دوباره از
نعمت سلامت برخوردار مى سازد. خير خواهانى كه در صلاح افراد يا جامعه مى كوشند
همانند متخصصين بهداشت از بيمارى تفرق و پراكندگى جلوگيرى مى كنند و نمى گذارند
محيط اسلامى گرفتار اختلاف و جدايى گردد، اما اگر كسانى كه در اصلاح بين مردم مى
كوشند همانند پزشكان درمان كننده اند كه مرض پديد آمده را علاج مى كنند و مريض را
از خطر مى رهانند.
در حديث رسول اكرم (ص ) و وصيتنامه على (ع ) كه ذكر شد صريحا آمده است كه اصلاح و
صلاح ذات البين از نماز و روزه افضل و برتر است . اگر كسى سؤ ال كند كه علت اين
مزيت و برترى چيست و چرا اصلاح و صلاح ذات البين بالاتر از نماز و روزه است ، مى
توان گفت : نماز و روزه به منزله دو شاخه بزرگ و ثمر بخش از شجره طيبه اسلام است و
هر دو در پيشگاه الهى قدر و منزلت بسيار دارند ولى مى دانيم كه اصل درخت يعنى اسلام
از دو شاخه نماز و روزه به مراتب مهمتر است زيرا شاخه از درخت ارتزاق مى كند و
موقعى زنده است و بار و برگ مى دهد كه درخت زنده باشد و اگر درخت دچار ضعف شود و در
خطر مرگ قرار گيرد شاخه ها پيش از مرگ درخت مى ميرند و حيات خود را از دست مى دهند،
نگهبان شجره طيبه اسلام ذات اقدس الهى است .
انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون .
ولى جهانى كه در آن زندگانى مى كنيم عالم اسباب و وسايل است و فيض خداوند در هر
مورد از مجراى مخصوص خودش مى رسد و مجراى فيض نگهدارى اسلام در جوامع بشرى ،
مسلمانان و پيروان قرآن شريف اند، اينان هستند كه با گفتار و رفتار اسلامى خويش
حيات دين را حفظ مى كنند و چراغ اسلام را فروزان نگاه مى دارند و اين مهم با وحدت
كلمه مسلمين به خوبى انجام مى شود،
اما اگر در جامعه مسلمانان اختلاف پديد آمد نيروها در راه تشاجر و مبارزه مصروف مى
گردد و اسلام به دست فراموشى سپرده مى شود. مثلا در يك قصبه كه تمام سكنه آن مسلمان
اند و در كمال مهر و صفا با هم زندگى مى كنند همه كارها مسير خود را طى مى نمايد،
بموقع سر وقت زراعت و باغ مى روند، بموقع براى اقامه جماعت و استماع مواعظ به مسجد
مى روند، بموقع استراحت مى نمايند، و در رويدادهاى شادى و غم با يكديگر همكارى و
هميارى دارند، اما اگر در قصبه بر سر آب و خاك يا مراتع گوسفندان يا در امور ديگر
بين اهالى اختلاف بروز كند و دسته بندى آغاز گردد، وضع قصبه تغيير مى كند، نيروها
در پيشبرد هدفهاى گروه مصروف مى گردد، مسجد و منبر از رونق مى افتد، اهميت رمضان و
محرم كاهش مى يابد و اگر با گذشت زمان ، اختلاف عميقتر گردد، رفته رفته نماز يوميه
و روزه رمضان فراموش مى شود.
در صورتى كه فرد لايقى براى رفع اختلاف و اصلاح ذات البين به قصبه بيايد بايد در حل
مشكلات بكوشد، اگر افرادى متضرر شده اند با پرداخت پول ، خسارتشان را جبران نمايد،
اگر به كمك دولت نياز دارند اقدام كند، و خلاصه ماده اختلاف را از ميان ببرد و محبت
اسلامى را بين آنان برقرار نمايد.
البته در شرايط وحدت و محبت حيات دين تجديد مى شود، نماز جماعت و مجالس وعظ رونق مى
گيرد، به روزه ماه رمضان و ديگر امور دينى توجه مى كنند و اين همه موفقيت بر اثر
صلاح و اصلاح است ، پس اصلاح ذات البين برتر از نماز و روزه است .
36- نشر خوبيهاى ديگران - پنهان داشتن عيوب مردم
بسم الله الرحمن الرحيم
و افشاء العارفة و ستر العائبة
امام سجاد عليه السلام در اين قسمت از دعاى شريف مكارم
الاخلاق براى حفظ عدل اجتماعى ، پس از ذكر آنچه مذكور افتاد، دو مطلب ديگر
را به پيشگاه الهى عرض مى كند و توفيق انجام آن را از بارى تعالى مى خواهد: يكى
آنكه خوبى ها مردم را بگويد و نشر دهد و ديگر آنكه عيوب آنان را مستور دارد و به
زبان نياورد
به خواست خداوند بزرگ شرح و توضيح اين دو مطلب موضوع سخنرانى امروز است .
نشر خوبى ها و پنهان داشتن بدى هاى مردم از سجاياى انسانى و از كرايم اخلاق است .
خداوند اين دو صفت را براى خويش گزيده و بندگان خود را از اين راه مورد تفصل و رحمت
قرار داده است . اولياى گرامى اسلام ضمن بعضى از دعاها از اين دو صفت نام برده و به
پيروان خويش دستور داده اند كه خداوند را به اين دو صفت بخوانند. امام صادق (ع )
براى قضاى حاجات دعايى را توصيه فرموده كه با اين جمله آغاز مى شود:
يا من اظهر الجميل و ستر القبيح .(105)
اى خداوندى كه زيبايى را آشكار مى نمايى و زشتى ها را مى پوشانى .
على (ع ) در دعاى كميل به پيشگاه الهى عرض مى كند:
كم من قبيح سترته و كم من ثناء جميل لست اهلا له نشرته .
بار الها! چه بسيار قبايحى را كه پنهان داشته اى و چه بسا تمجيد و ثناى خوبى را كه
من شايسته آن نبوده ام نشر داده اى .
كسى كه خوبى هاى مردم را افشا مى كند و دگران را متوجه عمل نيك آنان مى نمايد از
طرفى افراد خير را دلگرم مى كند و آنان را در انجام امور خير تقويت مى نمايد و از
طرف ديگر با اين عمل ساير مردم در كارهاى خوب تشويق مى شوند و نيكوكارى در جامعه
گسترش مى يابد، بعلاوه ، نشر دهنده خوبى ها، خود محبوب نيكوكاران و ساير مردم مى
شود و بر اثر خلق پسنديده اى كه دارد احترامش افزايش مى يابد. امام سجاد در قسمت
اول كلام خود به پيشگاه خداوند عرض مى كند:
و افشاء العارفة :بار الها!موفقم بدار كه معروف را افشا نمايم و بين مردم نشر دهم .
معروف به معناى خير، خوبى ، احسان و هر عملى است كه شرعا و عقلا پسنديده و نيكو
شناخته شده است .
عن على عليه السلام قال : المعروف زكوة النعم .(106)
على (ع ) فرموده : عمل معروف زكات نعمتهايى است كه خداوند در اختيار انسانها گذارده
است .
در اسلام ، تمام نعمتها زكاتى دارد و زكات هر يك از نعمتها معروف آن نعمت است و در
اينجا بعضى از رواياتى كه در اين باره رسيده ، به عرض شنوندگان محترم مى رسد:
عن ابيعبدالله عليه السلام قال : لكل شى ء زكوة و زكوة العلم
ان يعلمه اهله .(107)
امام صادق (ع ) فرموده : براى هر چيزى زكاتى است و زكات علم آن است كه معلومات خود
را به كسانى كه اهليت دارند بياموزى .
و عنه عليه السلام قال : على كل جزء من اجزائك زكوة واجبة
لله عزوجل و زكوة اللسان النصح للمسلمين و التيقظ للغائبين .(108)
امام صادق (ع ) فرموده كه براى هر يك از اجزاى بدنت زكاتى براى خدا مقرر است و زكات
زبانت نصيحت به مسلمانان و بيدار كردن افراد غافل است .
عن على عليه السلام قال : لكل شى ء زكوة و زكوة العقل احتمال
الجهال
(109)
على (ع ) فرموده : براى هر چيزى زكاتى است و زكات عقل تحمل نمودن نادانى هاى جهال
است .
عن ابى عبدالله عليه السلام قال : المعروف زكوة النعم و
الشفاعة زكوة الجاه و العمل زكوة الابدان و العفو زكوة الظفر و ما اديت زكوته فهو
ماءمون السلب .(110)
امام صادق (ع ) فرمود: معروف زكات نعمتهاست ، شفاعت زكات قدر و منزلت است ، عمل
صالح زكات بدن است ، عفو اغماض زكات پيروزى است ، و هر نعمتى كه زكاتش ادا شود در
ايمنى خواهد بود و از كف نمى رود.
عن على عليه السلام قال : زكوة اليسار بر الجيران و صلة
الارحام .(111)
|