شرح و تفسير دعای مكارم الاخلاق
(جلد ۱)
محقق دانشمند مرحوم حجت
الاسلام و المسلمين آقاى محمد تقى فلسفى
- ۱۲ -
على (ع) فرموده است : شيطان
هر انسانى نفس اماره اوست . گاهى شيطان درون ، يعنى نفس اماره ، انسان
متدين را از جنبه هاى معنوى اغفال مى كند، افكار نادرست در وى به وجود
مى آورد، و زمينه را براى خيانتكارى هاى ابليس مهيا مى سازد.
عن النبى صلى الله عليه و آله قال : بينما موسى
بن عمران جالس اذ اقبل ابليس . قال له موسى عليه السلام : فاخبرنى
بالذنب الذى اذا اذنبه ابن آدم استحوذت عليه ، فقال : اذا اعجبته نفسه
و استكثر عمله و صغر فى عينه ذنبه
(357)
رسول اكرم فرمود: حضرت موسى بن عمران در نقطه اى نشسته بود. شيطان به
سويش آمد.از وى پرسيد: كدام گناه است كه وقتى اولاد آدم مرتكب آن مى
شود تو بر وى غلبه مى كنى ؟ پاسخ داد: وقتى از اعمال خويش به عجب آيد،
كارهاى خوب خود را بسيار بشمرد و گناه خويشتن را ناچيز نمايد.
يكى از خطرناكترين حالاتى كه ممكن است دامنگير انسان شود و موجب هلاكت
و تباهى گردد اين است كه در يك مورد، هواى نفس و آرزوى دراز با هم
بياميزند و آدمى را براى نيل به هدف درونى به تلاش و كوشش وادار سازند.
عن النبى صى الله عليه و آله : ان اخوف ما اخاف
على امتى الهوى و طول الامل . اما الهوى فانه يصد عن الحق و اما طول
الامل فينسى الاخره
(358)
رسول گرامى فرمود: بزرگترين خوف من براى امتم هواى نفس و آرزوى دراز
است . اما هواى نفس ، آنان را از حق رويگردان مى كند و آرزوى دراز،
آخرت را از يادشان مى برد.
واضح است كه در چنين موقعى ميدان وسوسه شيطان گسترده مى شود و چراگاه
عمر آدمى براى او بسيار وسيع مى گردد و اگر به فرض در اعماق جان آن
انسان انديشه گناه بيايد او را به اميد توبه از آن فكر باز مى دارد و
مانع را از سر راهش برطرف مى كند. على عليه السلام درباره چنين انسان
سيه روزى فرموده است :
فان اجله مستور عنه و امله خادع له ، والشيطان
موكل به ، يزين له المعصيه ليركبها، و يمنيه التوبه ليسوفها(359)
ساعت مرگ خود را نمى داند، آرزويش وى را فريب مى دهد، شيطان موكل بر
اوست كه گناه را در نظرش زيبا جلوه دهد تا آن را مرتكب شود و در
آرزوى توبه نگاهش مى دارد تا آن را به تاخير اندازد.
از جمله وسايل موثر كه شيطان براى انحراف مردم و آلوده ساختن آنان به
گناهان بزرگ ، از آن استفاده مى كند خشم و شهوت است و در اين باره
روايات زيادى از اولياى اسلام رسيده است :
عن على عليه السلام قال : ليس لا بليس وهق اعظم
من الغضب و النساء(360)
على (ع) فرمود است : شيطان هيچ دامى براى گمراه كردن مردم ، مهمتر از
خشم و شهوت ندارد.
خشم ، در وجود آدمى به منزله نيروهاى دفاعى براى كشور است ، همانطور كه
ماءمورين مسلح در مرزها حافظ استقلال و امنيت و مانع تجاوز بيگانگان
هستند خشم نيز براى دفاع از بدن و جلوگيرى از تجاوز عناصر فاسد، مهيا و
آماده است . اگر درنده اى يا گزنده اى يا راهزنى به آدمى حمله كند
نيروى خشم تحريك مى شود و با قوت ، آدمى را مهياى دفاع مى كند و او را
از خطر مصون مى دارد. بنابراين وجود خشم براى دفاع از حيات انسان و حفظ
سلامت تن امرى مهم است ، اگر نيروى خشم نابجا به كار برده شود همانند
آن است كه مرزداران سلاحهاى گرم خود را به روى يكدگر نشانه روند و در
مقام قتل يكديگر برآيند. اولياى گرامى اسلام اين خطر را خاطرنشان
فرموده و به پيروان خود اعلام كرده اند: به هوش باشيد، غضب را نابجا به
كار نبريد، و موجبات سقوط و تباهى خويشتن را فراهم نياوريد.
عن ابيجعفر عليه السلام قال : ان هذا الغضب جمره
من الشيطان توقد فى قلب ابن آدم
(361)
امام باقر (ع) فرموده است : غضب آتشى از شيطان است كه در دل فرزندان
آدم مى افروزد و آنان را برافروخته مى كند.
عن على عليه السلام قال : الغضب نار موقده . من
كظمه اطفاها و من اطلقها كان اول محترق بها(362)
على (ع) فرموده است : غضب آتشى است افرخته . اگر كسى آن را در دل نگاه
دارد و ظاهر نسازد آن را فرونشانده است و اگر آزادش بگذارد و زبانه كشد
اول كسى كه در آن مى سوزد شخص غضب كننده است .
و فى وصيه له عليه السلام لعبد الله بن العباس
عند استخلافه اياه على البصره : اياك والغضب فانه طيره من الشيطان
(363)
از جمله وصاياى على (ع) به عبدالله بن عباس موقعى كه او را ماءمور بصره
نمود بود اين بود كه فرمود: بپرهيز از غضب براى اينكه غضب سبك سرى از
ناحيه شيطان است .
كسى كه مى خواهد از خطرات مصون بماند بايد در قدم اول به وسيله سجيه
حلم ، خود را پرورش دهد و خويشتن را به آن خلق پسنديده متخلق سازد و تا
وقتى آن صفت از ملكات نفسانيش نشده متظاهر به حلم شود و خود را مانند
افراد حليم بنماياند.
عن ابيعبد الله عليه السلام قال : اذا لم تكن
حليما فتحلم
(364)
امام صادق (ع) فرمود: اگر حليم و بردبار نيستى با تكلف ، خود را به حلم
وادار ساز.
اولياى گرامى اسلام مانند پدرى مهربان همواره مراقب كارهاى دوستان و
پيروان خود بودند و در مواقع لازم آنان را به وظايفشان متوجه مى كردند.
عن جابر قال : سمع اميرالمؤ منين عليه السلام
رجلا يشتم قنبرا و قد رام قنبر ان يرد عليه . فناداه امير المؤ منين
(ع) مهلا يا قنبر! دع شاتمك ، بها ترضى الرحمن وتسخط الشيطان و تعاقب
عدوك فوالذى فلق الحب و برا النسمه ما ارضى المؤ من ربه بمثل الحلم ولا
اسخط الشيطان بمثل الصمت و لا عوقب الا حمق بمثل السكوت
(365)
جابر مى گويد: على (ع) شنيد كه مردى به قنبر بد گفت : قنبر خواست گفته
او را پاسخ دهد. امام (ع) به قنبر ندا داد كه آرام باش . بد گوى خود را
با خوارى رها كن كه با اين عمل ، خدا را راضى مى كنى ، شيطان را به غضب
مى آورى و دشمنت را مجازات مى نمايى ، قسم به خدايى كه حبه را شكافته و
بشر را آفريده است مؤ من نمى تواند با هيچ عملى همانند حلم ، خداى را
خشنود كند و مانند سكوت ، شيطان را خشمگين نمايد و مانند خاموشى ، شخص
احمق را كيفر دهد.
علاوه بر حلم و خويشتندارى ، انسان خشمگين براى مصون ماندن از عوارض
غضب مى تواند محيط خشم را ترك گويد و از مجلسى كه در آن سخنان تند رد و
بدل مى گردد بيرون رود يا آنكه وضع و هيئت خود را تغيير دهد: اگر
ايستاده است بنشيند، اگر نشسته است به پا خيزد يا موقع افروختگى ، دست
و صورت خود را با آب سرد بشويد، و خلاصه ، با كارهايى از اين قبيل ،
خود را از دام شيطان دور نگاه دارد.
شهوت نيز همانند غضب دام بزرگ شيطان است و مى تواند آدمى را به ناپاكى
و انحراف سوق دهد و موجب سقوطش گردد. براى مصون ماندن از اين خطر بايد
مرد و زن اجنبى با يكديگر خلوت نكنند و خويشتن را در معرض گناه قرار
ندهند.
عن النبى صلى الله عليه و آله : لا يخلون رجل
بامراه الا كان ثالثهما الشيطان
(366)
رسول اكرم فرموده : هيچ مردى با زن اجنبى خلوت نمى كند مگر آنكه سومى
آن دو شيطان است .
و عنه صلى الله عليه و آله : من كان يؤ من بالله
و اليوم الاخر فلايبيت فى موضع يسمع نفسه امراه ليست له بمحرمه
(367)
و نيز رسول اكرم فرموده است : كسى كه به خدا و روز جزا ايمان دارد شب
را در جايى نمى خوابد كه صداى نفس كشيدن او را زن نامحرم بشنود.
خلاصه ، شهوت و غضب دو دام بزرگ است كه شيطان براى گرفتار ساختن
انسانها و گمراه كردن آنان در اختيار دارد.
افراد، هر قدر با ايمان باشند در خطر اين دو قرار دارند و براى رهايى
از آنها بايد مراقبت كنند كه با زن اجنبيه خلوت ننمايند و اگر در محيط
خشم واقع شدند فورا آن را ترك گويند و از آن مجلس خارج شوند.
قال الصادق عليه السلام : ان رجلا جاء الى عيسى
بن مريم فقال له يا روح الله ! انى زنيت فطهرنى . فامر عيسى (ع) ان
ينادى فى الناس لايبقى احد الا خرج بتطهير فلان . فلما اجتمع واجتمعوا
وصارالرجل فى الحفره . نادى الرجل فى الحفره لايحدنى من لله تعالى فى
جنبه حد. فانصرف الناس كلهم الا يحيى و عيسى . عليهما السلام فدنا منه
يحيى ، فقال له : يا مذنب ! عظنى . فقال له : لا تخلين بين نفسك و بين
هواها فتردى . قال : زدنى . قال لا تعيرن خاطئا بخطيته . قال ؛ زدنى .
قال : لا تغضب . قال : حسبى
(368)
امام صادق (ع) فرمود: مردى حضور حضرت مسيح آمد و عرض كرد: مرتكب زنا
شده ام ، مرا تطهير كن . عيسى دستور داد كه اعلام كنند تا تمام مردم در
تطهير گناهكار حضور يابند. وقتى همه جمع شدند و گناهكار در حفره اجراى
حق قرار گرفت به صداى بلند گفت : كسى كه خودش بايد مورد حد الهى واقع
شود نبايد در حد من شركت كند. همه مردم رفتند، فقط حضرت مسيح ماند و
يحيى . در اين موقع يحيى كنار حفره ، نزد مرد مجرم آمد و گفت : اى
گناهكار مرا موعظه كن . مرد گفت : خودت را با هواى نفست آزاد مگذار كه
سقوط خواهى كرد. يحيى گفت : موعظه ديگر بگو. گفت : گناهكار را در گناهش
مورد ملامت قرار مده . يحيى گفت : باز هم موعظه كن . مرد گفت : از به
كار بردن خشم خودارى نما. يحيى گفت : موعظه ات مرا كافى است .
در اين حديث چند نكته است كه بايد مورد كمال توجه شنوندگان محترم واقع
شود: اول آنكه يحيى به مردم خطاب كرد، اى گناهكار! مرا موعظه كن . يحيى
نمى خواست از اين جهت كه آن مرد مرتكب گناه شده به وى اهانت نمايد،
بلكه مى خواست بگويد كه تو آنقدر باايمانى كه خودت آمده اى و نزد مسيح
به گناه پنهانت اعتراف نموده اى تا بر تو اجراى حد كند. از تو مى خواهم
مرا از بعد گناه كردن يك فرد با ايمان آگاه سازى و موعظه كنى . مرد در
پاسخ گفت : خودت را با هواى نفست آزاد مگذار كه مثل من سقوط خواهى كرد.
در جمله دوم كه مجرم به يحيى مى گويد: گناهكار را براى گناهش ملامت مكن
، يعنى با من كه دچار لغزش شده ام و با زن بيگانه خلوت نموده ام و
مرتكب بى عفتى گشته ام با زبان ملامت سخن مگو، بلكه بر من متاءثر باش
كه چنين گرفتارى برايم پيش آمد. سوم آنكه مرد گناهكار شهوت و غضب را در
كنار هم آورده و به يحيى اعلام مى كند: خطر شهوت و خطر غضب را همواره
مورد توجه قرار بده و هرگز از اين دو مهم غافل و بى خبر مباش .
حضرت يحيى (ع) مردى است الهى و از پيمبران حضرت بارى تعالى ، او با
آنكه همواره پاك و منزه زيست نموده از مرد گناهكار درخواست موعظه مى
كند تا خويشتن را مورد مطالعه دقيق قرار دهد و اگر نقطه ضعفى در خود
يافت آن را اصلاح نمايد. گويى يحيى ضعفى در خود يافت آن را اصلاح
نمايد. گويى يحيى هميشه در اين فكر بوده و از هر فرصتى براى خود سازى
استفاده مى نمود. ضمن حديث مفصلى از حضرت على بن موسى الرضا عليهما
السلام است كه يحيى شيطان را ديد و از دامهاى او كه براى گمراه نمودن
مردم به كار مى برد سؤ ال كرد و در پايان حديث چنين آمده است :
قال يحيى عليه السلام : فهل ظفرت بى ساعه قط؟
قال : لا، ولكن فيك خصله تعجبنى . قال يحيى : فما هى ؟ قال : انت رجل
اكول . فاذا اكلت و بشمت فيمنعك ذلك من بعض صلوتك و صيامك بالليل . قال
يحيى (ع): فانى اعطى الله عهدا الا اشبع من الطعام حتى القاه . قال له
ابليس : و انا اعطى فى الله عهدا الا انصح مسلما حتى القاه
(369)
يحيى (ع) از شيطان پرسيد: آيا شده است كه ساعتى بر من تسلط يابى ؟ پاسخ
داد: نه ولى به يحيى گفت : در شما خصلتى است كه مايه اعجاب من است .
يحيى پرسيد: آن خصلت چيست ؟ شيطان گفت : شما مردى هستى پرخوراك ، موقعى
كه افطار مى كنى و غذاى سنگين مى خورى تغذيه اى اينچنين باعث مى شود كه
پاره اى از نمازهاى مستحب شبانه را انجام ندهى و از آن باز مانى .
يحيى گفت : من با خدا عهد مى بندم كه از اين پس غذاى سير نخورم تا خدا
را ملاقات نمايم . شيطان گفت : من نيز با خدا عهد مى بندم كه هرگز
مسلمانى را نصيحت نكنم تا خدا را ملاقات نمايم .
نتيجه آنكه : عمرهاى مردم با ايمان چراگاه شيطان است ، او همواره سعى
دارد از راهى كه ممكن است فرزندان آدم را اغفال نمايد و آنان را به
عصيان وادار سازد.
عن النبى صلى الله عليه و آله : ان ابليس رضى
منكم بالمحقرات
(370)
رسول اكرم فرموده است : شيطان از گناهكاران شما خشنود مى شود هر چند
آنها معاصى صغيره باشند.
خداوند مهربان ، در مقابل وسوسه هاى شيطان در توبه و استغفار را به روى
مردم گشوده و به آنان وعده عفو و مغفرت داده است تا گناهكاران هرگز
ماءيوس نشوند وخويشتن را از فيض بارى تعالى بى نصيب نپندارند.
قل ياعبادى الذين اسرفوا على انفسهم لا تقنطلوا
من رحمه الله ان الله يغفر الذنوب جميعا انه هو الغفور الرحيم
(371)
پيمبر گرامى ! به مردم بگو: اى بندگانى كه بر نفس خود اسراف نموده و بر
خويشتن ستم كرده و مرتكب گناه شده ايد هرگز از رحمت بارى تعالى ماءيوس
نباشيد كه او بخشنده مهربان است .
عن على عليه السلام قال : الذنوب الداء و الدواء
الاستغفار والشفاء ان لا تعود(372
)
على (ع) فرموده است : گناهان بيمارى و دواى آن استغفار و طلب عفو از
پيشگاه بارى تعالى است و نشانه شفا يافتن گناهكاران اين است كه دوباره
پيرامون آن معصيت نگردند و مرتكب نشوند.
امام سجاد (ع) در اين قسمت از دعاى ((مكارم
الاخلاق )) موضوع سخنرانى امروز، از خداوند عمرى
طلب مى كند كه لباس خدمت در اطاعت بارى تعالى باشد، اما اگر عمرش
چراگاه شيطان شود عرض مى كند: بارالها آن عمر را از من بگير و به حياتم
پايان بخش پيش از آنكه خشم شديدت متوجهم شود و غضب بر من استوار گردد.
در پايان بحث لازم است اين نكته تذكر داده شود كه امام سجاد (ع) و تمام
ائمه طاهرين عليهم السلام در پناه بارى تعالى از گناه ، مصون و
محفوظاند و به صريح قرآن شريف ، شيطان بر اين بندگان واقعى خداوند سلطه
ندارد.
ان عبادى ليس لك عليهم سلطان
(373)
پيروان آن حضرت بايد از اين جمله امام كه ضمن دعاى ((مكارم
الاخلاق )) آمده استفاده كنند و مراقب باشند كه
عمرشان چراگاه شيطان نشود و اگر مرتكب گناه شدند هر چه زودتر استغفار
كنند، از پيشگاه بارى تعالى طلب عفو و بخشش نمايند و آن لكه تيره را از
صفحه اعمال خويش بزدايند كه اگر توبه نكنند و در فكر توبه نباشند و
همچنان به گناه و ناپاكى ادامه دهند در صف كسانى قرار مى گيرند كه اسير
بى باكى و تجرى شديدند و به معصيت خداوند متعال اصرار دارند.
عن ابيجعفر عليه السلام قال : الاصرار ان يذنب
العبد ولا يستغفر ولا يحدث نفسه بالتوبه فذلك الاصرار(374)
امام باقر (ع) فرموده : اصرار در معصيت عبارت از اين است كه بنده اى
گناه كند و از خداوند طلب عفو و بخشش ننمايد و در دل نيز به فكر توبه
نباشد، چنين شخصى مصر در گناه است .
خشم شديد خداوند متوجه اينان است و غضب بارى تعالى بر اين قبيل افراد
بى باك ، استوار خواهد بود.
18- اللَّهُمَّ لَا تَدَعْ خَصْلَةً تُعَابُ
مِنِّى إِلَّا أَصْلَحْتَهَا، وَ لَا عَائِبَةً أُوَنَّبُ بِهَا إِلَّا
حَسَّنْتَهَا،وَ لَا أُكْرُومَةً فِيَّ نَاقِصَةً إِلَّا
أَتْمَمْتَهَا.
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم
به خواست خداوند اين قسمت از دعا موضوع سخنرانى امروز است . امام سجاد
عليه السلام عرض مى كند: بارالها بر من هيچ خوى و خصلتى را كه زشت تلقى
مى گردد وامگذار جز آنكه اصلاحش فرمايى و هيچ روش ناپسندى را كه مايه
سرزنشم مى شود وامگذار جز آنكه پسنديده اش سازى و هيچ كرامت نفسى را كه
در من ناتمام است وامگذار مگر آنكه تتميم و تكميلش نمايى .
اين قطعه از دعا حاوى سه مطلب است : اول از عيوب و نقائصى سخن مى گويد
كه مى تواند موجب عيبجويى مردم شود، دوم از اعمالى نام مى برد كه ممكن
است كسانى آن را ماده ملامت و سرزنش قرار دهند، سوم از كرايم نفس و
بزرگوارى ها ياد مى كند كه از خدا مى خواهد كه آن را تتميم نمايد.
براى آنكه شنوندگان محترم هر چه بهتر به عمق كلام امام واقف گردند لازم
است راجع به هر يك از اين سه مطلب به اختصار توضيح داده شود: درباره
عيوب و نقائص مى توان از جهات متعدد و ابعاد مختلف ، بحق نمود و از همه
مهمتر، شناخت اصل عيوب است .
آدمى به طور طبيعى خود را دوست دارد و كارهاى خويش را با ديده خوشبينى
و رضا مى نگرد و اگر در اعمالش كارهاى بدى باشد حب ذات ، حجاب آن مى
شود و نمى گذارد انسان عيب خود را ببيند و به نقص اخلاقى خويش واقف
گردد، مگر آنكه از ابتدا و از دوران نوجوانى احساس مسئوليت در پيشگاه
بارى تعالى بنمايد، تعاليم الهى را فرا گيرد، حلال و حرام خدا را
بياموزد، اخلاق خوب و بد را از يكديگر تميز دهد، و من جميع الجهات
مراقبت رفتار و گفتار و كردار خود باشد. چنين انسانى مى تواند اولا از
عيب مصون بماند و ثانيا اگر دچار عيبى شد، چون مقررات اسلامى را مى
داند، خودش عيب خود را تشخيص مى دهد.
عن النبى صلى الله عليه و آله : اذا اراد الله
بعبد خيرا فقهه فى الدين و زهده فى الدنيا و بصره عيوبه
(375)
رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرموده است : وقتى خداوند، خير بنده اى
را بخواهد، وى را دين شناس مى كند، نسبت به امور مادى و دنيوى بى
اعتنايش مى نمايد، و وى را به عيوب و نواقص خودش بينا مى سازد.
بهترين و عالى ترين شناخت اين عيوب اخلاقى اين است كه آدمى مشمول عنايت
بارى تعالى واقع شود و خداوند به لطف خود، او را به نقائص و عيوبش واقف
سازد. دومين راه براى شناختن عيبهاى اخلاقى آن است كه افراد با ايمان و
شاگردان مكتب قرآن به گفتار و رفتار يكديگر دقت نمايند و هر فردى براى
فرد ديگر همانند آيينه باشد، خود را در او ببيند، عيوب خويش رابشناسد و
آنها را اصلاح نمايد، خوبى هاى او را فراگيرد و عملا آنها را به كار
بندد.
عن على عليه السلام قال : يا كميل ! المومن مراه
المومنين لانه يتامله فيسد فاقته و يجمل حالته
(376)
على (ع) به كميل بن زياد فرمود: مؤ من آيينه مؤ من است ، چه آنكه با
دقت در آن مى نگرد، نيازهاى باطنى و نقائص معنوى خويش را به وسيله آن
برطرف مى كند و به حالت درونى خود جمال و زيبايى مى بخشد.
سومين راه براى شناخت عيبهاى اخلاقى اين است كه هر فردى از برادر دينى
خود درخواست كند كه در گفتار و رفتار وى دقت نمايد، اگر در آن عيبى
مشاهده كرد تذكر دهد تا آن را برطرف سازد. در صدر اسلام اين يكى از
روشهاى خودسازى بود و مسلمانان از اين راه متوجه عيوب اخلاقى خود مى
شدند و خويشتن را اصلاح مى نمودند، و در مسجد يا در رهگذر، مسلمانان به
هم مى رسيدند، يكى به ديگرى مى گفت :
رحم الله من اهدى الى عيوبى
(377)
مشمول رحمت الهى باشد كسى كه بر من منت گذارد، هديه اى به من بدهد و
عيبهاى مرا براى من بيان نمايد.
چهارمين وسيله براى شناخت عيوب و نقائص اخلاقى ، رفيق خوب و با ايمان
است ، چه او به صلاح و سعادت دوست خويش علاقه دارد و به انگيزه
خيرخواهى ، عيب او را به وى ارائه مى كند و او را آگاه مى سازد تا خود
را اصلاح نمايد.
عن على عليه السلام قال : ليكن آثر الناس عندك
من اهدى اليك عيبك و اعانك على نفسك
(378)
على (ع) فرموده است : البته بايد مقدمترين دوستان براى تو كسى باشد كه
عيب را به تو اهدا نمايد و ترا در راه خير و سعادتت يارى دهد.
عن ابيعبد الله عليه السلام قال : احب اخوانى
الى من اهدى عيوبى الى
(379)
امام صادق (ع) فرموده است : بهترين برادران من كسى است كه عيوب مرا به
من هديه دهد.
استفاده از برادران با ايمان در شناخت عيوب و نقائص اخلاقى آنقدر مهم
است كه امام موسى بن جعفر عليهماالسلام ضمن حديثى به دوستان خود توصيه
فرموده است كه اوقات بيدارى در شبانه روز را چهار قسمت كنيد: قسمتى
براى عبادت ، قسمتى براى كار و امرار معاش ، ساعتى براى لذايذ مشروع .
و ساعه لمعاشره الاخوان والثقات الذين يعرفونكم
عيوبكم و يخلصون لكم فى الباطن
(380)
و ساعتى را براى معاشرت و مجالست با برادران مورد اعتمادتان اختصاص
دهيد، آنانكه عيوبتان را معرفى مى كنند و در كمال صفا و خلوص باطن به
شما تذكر مى دهند تا خويشتن را اصلاح نماييد.
پنجمين راه شناخت عيوب اخلاقى استفاده از مثل معروفى به صورت
((پرسش و پاسخ )) است .
مى گويند: ادب از كه آموختى ؟ جواب داد مى شود: از بى ادبان .
بعضى از افراد بر اثر پرحرفى يا خودپسندى يا ديگر صفاتى همانند اينها
مقبول جامعه نيستند و مردم از آنان گريزانند. كسى كه مى خواهد عيوب خود
را بشناسد و اخلاق خود را اصلاح نمايد مى تواند با دقت در صفات ناپسند
اين گروه ، خويشتن را مورد مطالعه قرار دهد، اگر همانند آنان به همان
درد مبتلاست خود را اصلاح كند و آن روش ناپسند را ترك گويد:
عن على عليه السلام قال : من حاسب نفسه وقف على
عيوبه و احاط بذنوبه
(381)
على (ع) فرموده است : كسى كه حساب نفس خود را برسد بر عيوب خويش واقف
مى شود و به گناهانى كه مرتكب شده است احاطه مى يابد.
ناگفته نماند، آن كس كه در عيوب دگران دقت مى كند و نقائص اين و آن را
بررسى مى نمايد بدين منظور كه عيب خود را بشناسد و آن را اصلاح نمايد
از نظر دينى و اخلاقى مانعى ندارد، اما اگر از جهت عيبجويى و تجسس در
نقاط ضعف دگران به اين كار خلاف اخلاق دست زند در صورتى كه عملش به
غيبت ، اهانت ، و پرده درى و نظاير اينها منجر نگردد در نظر على (ع)
نديدن خوبى ها و ديدن زشتى ها نشانه پستى و دنائت شخص عيبجوست و در اين
باره چنين فرموده است :
عن على عليهم السلام قال : الا شرار يتبعون
مساوى الناس و يتركون محاسنهم كما يتبع الذباب المواضع الفاسده من
الجسد و يترك الصحيح
(382)
على (ع) فرموده است : اشرار و افراد بد از پى بدى هاى مردم مى روند و
خوبى هاى آنان را ترك مى گويند همانطور كه مگس از پى نقاط فاسد و بيمار
بدن مى رود و جاهاى سالم را ترك مى گويد.
اگر كسى به عنوان برادرى اسلامى با يك نفر مسلمان طرح دوستى بريزد ولى
هدفش در اين كار آن باشد كه عيبهاى او را افشا نمايد و به زشتى هاى
اخلاقيش واقف گردد، آنها را به ذهن خود بسپارد تا موقعى كه لازم بداند
و بخواهد شخصيت او را در هم بشكند، آن عيوب را بگويد و مردم را به آن
نقائص و زشتى ها متوجه نمايد، چنين مسلمان خائنى از نظر اسلامى وضع
بسيار خطرناكى دارد و خودش از آن خطر آگاه نيست .
عن ابيجعفر عليه السلام قا: اقرب مايكون العبد
الى الكفر ان يواخى الرجل على الدين فيحصى عليه زلاته ليعيره بها يوما
ما(383)
امام باقر (ع) فرموده است : نزديكترين نفطه به كفر و بى ايمانى آن است
كه مرد مسلمانى با مسلمانى ديگر به نام برادرى اسلامى طرح دوستى بريزد
تا عيوب و لغزشهاى او را بشناسد و آنها را شماره كند و به ذهن بسپارد
تا روزى او را مورد ملامت و سرزنش قرار دهد.
شرمسارى بيشتر براى چنين مسلمانى ناپاكدل موقعى است كه خودش به آن
لغزشها آلوده باشد، اما نقائص خويش را ناديده انگارد و به نشر عيوب
برادر دينيش بپردازد.
عن على عليه السلام قال : يا عبيد السوء تلومون
الناس على الظن و لا تلومون انفسكم على اليقين
(384)
على (ع) فرموده است :اى بندگان بد، مردم را به گمان اينكه صفات ناپسند
دارند ملامت مى كنيد اما خودتان را با اينكه به طور يقين به آن صفات
مبتلا هستيد ملامت نمى نماييد.
خلاصه اگر انسان مسلمان بخواهد عيوب اخلاقى خويش را اصلاح نمايد مى
تواند عاقلانه و از مجارى صحيح به كمبودها و نقائص خود واقف گردد و با
اراده جدى به اصلاح آنها همت گمارد ولى بايد توجه داشت كه اين پيروزى
بزرگ و ترك ناروا جز با توفيق حضرت بارى تعالى ميسر نيست . امام سجاد
(ع) در جمله اول دعا كه موضوع گفتار امروز است اين نكته را به پيروان
خويش آموخته كه در پيشگاه الهى عرض مى كند:
اللهم لا تدع خصله تعاب منى الا اصلحتها
بارالها! در من هيچ خصلت ناپسندى را كه مايه عيبجويى مردم است وامگذار
جز آنكه اصلاحش فرمايى .
مطلب ديگرى كه امام سجاد (ع) در اين قطعه دعا از پيشگاه بارى تعالى
درخواست نموده و موضوع قسمتى از سخنرانى امروز است نيكو ساختن عيبهايى
است كه مى تواند انسان را مورد ملامت اين و آن قرار دهد. در پيشگاه
الهى عرض مى كند:
ولا عائبه اونب بها الا حسنتها
بارالها! هيچ زشتى و عيبى را كه ممكن است ماده ملامت مردم نسبت به من
شود وامگذار جز آنكه به زيبايى و نيكى مبدلش سازى .
براى روشن شدن كلام امام (ع) لازم است در اينجا راجع به چند مطلب توضيح
داده شود. اول آنكه ملامت كردن دگران و سرزنش نمودن اين و آن در اخلاق
اسلام ، ناپسند و ممنوع شناخته شده است و خداوند، ملامت كننده را به
ملامت دگران مبتلا مى نمايد.
عن ابيعبد الله عليه السلام قال : من انب مومنا
انبه الله فى الدنيا والاخره
(385)
امام صادق (ع) فرموده است : كسى كه مؤ منى را مورد ملامت قرار دهد
خداوند او را از دنيا و آخرت به ملامت و سرزنش دگران مبتلا مى نمايد.
آيين مقدس اسلام براى گناهكاران حد شرعى مقرر داشته و مجرم بايد طبق
موازين قانونى مجازات شود و به كيفر عمل خود برسد و جايى براى ملامت و
سرزنش گناهكار باقى نگذارده است .
عن النبى صلى الله عليه و آله قال : اذا زنت
خادم احدكم فليجلدها الحد ولا يعيرها(386)
رسول اكرم فرموده است : وقتى يكى از خدمتگزاران شما مرتكب عمل منافى با
عفت گرديد او را مجازات قانونى نماييد و مورد سرزنش و ملامتش قرار
ندهيد.
مطلب دوم كه لازم است در امر ملامت توضيح داده شود اين است كه فردى
خائن و ناپاك در اعمال شخص مسلمانى تجسس و كاوش نمايد، اگر گناهى را
از وى شناخت آن را ماده ملامت قرار دهد و زبان به سرزنش و تعييرش
بگشايد. امام عليه السلام اين عمل پليد را دورى جستن از خداوند معرفى
نموده است .
عن ابيعبد الله عليه السلام قال : ابعد مايكون
العبد من الله ان يكون الرجل يواخى لرجل و هو يحفظ عليه زلاته ليعيره
بها يوماما(387)
امام صادق (ع) فرموده است : بزرگ عاملى كه مى تواند آدمى را از خداوند
دور نمايد اين است كه مردى با مرد دگر طرح برادرى بريزد به اين منظور
كه لغزشهاى او را به ذهن بسپارد تا روزى او را مورد ملامت و تعيير قرار
دهد.
مطلب سوم كه لازم است در امر ملامت توضيح داده شود و مسلمانان همواره
متوجه آن باشند اين است كه گاهى شخص مسلمان ، مسلمان ديگرى را در چيزى
كه به اختيار او نبوده و نيست مورد ملامت قرار مى دهد و اين كار در
مواقعى اسائه ادب به حريم پروردگار است و بعلاوه موجب اهانتى ناروا به
فرد مسلمان مى گردد.
عن ابيجعفر عليه السلام قال : ان اباذر عير رجلا
على عهد النبى صلى الله عليه و آله بامه ، فقال : يابن السوداء، و كانت
امه السوداء. فقال له رسول الله صلى الله عليه و آله : تعيره بامه يا
باذر؟ قال : فلم يزل ابوذر يمرغ وجهه فى التراب وراسه حتى رضى رسول
الله صلى الله عليه و آله عنه
(388)
امام باقر (ع) فرمود: ابوذر غفارى در محضر رسول گرامى مردى را به مادرش
مورد سرزنش قرار داد و گفت : اى فرزند زن سياه ، و مادر آن مرد از نژاد
سياه بود. رسول گرامى سخت برآشفت ، فرمود: ابوذر! او را به مادرش سرزنش
نمودى ؟ ابوذر متوجه شد كه خطايى بزرگ مرتكب شده و براى عذرخواهى سر و
صورت خويش را آنقدر در خاك غلطاند تا رسول اكرم از او راضى گرديد.
مطلب چهارم كه لازم است در امر ملامت توضيح داده شود اين است كه گاهى
تعيير و سرزنش افراد، ناشى از جهل و نادانى آنان است ، بى مطالعه سخن
مى گويند و لب به ملامت مى گشايند، سپس به خطاى خويش واقف مى گردند و
در پايان خجلت زده و شرمسار مى شودند. محمد بن منكدر مى گويد: روزى در
ساعت شدت گرمى هوا به خارج مدينه رفته بودم . ديدم امام باقر عليه
السلام در آفتاب سوزان سرگرم كار كشاورزى است و چون سمن داشت به دو نفر
تكيه داده بود و در حالى كه عرق از پيشانيش مى ريخت به كارگران دستور
مى داد. با خود گفتم : پيرمردى از بزرگان قريش در اين ساعت و با اين
حال در طلب دنياست . تصميم گرفتم او را موعظه كنم و عملش را مورد
انتقاد قرار دهم . پيش رفتم ، سلام كردم و گفتم : آيا شايسته است يكى
از شيوخ قريش در هواى گرم ، با اين حال ، در پى دنيا طلبى باشد. چگونه
خواهى بود اگر در اين موقع و با چنين حال مرگت فرارسد و حياتت پايان
پذيرد؟ حضرت دستهاى خود را از دوش آن دو برداشت و فرمود:
لوجاءنى والله الموت و انافى هذه الحال جاءنى و
انافى طاعه من طاعات الله عزوجل اكف بها نفسى عنك و عن الناس و انما
كنت اخاف الموت لو جاءنى و انا على معصيه من معاصى الله تعالى . فقلت :
يرحمك الله ، اردت ان اعظك فوعظتنى
(389)
به خدا قسم اگر در اين حال بميرم در حين انجام طاعتى از طاعات خداوند
جان سپرده ام ، من مى خواهم با كار و كوشش ، خود را از تو و دگران بى
نياز سازم ، زمانى بايد بترسم كه مرگم در حال گناه فرارسد و با معصيت
الهى از دنيا بروم . محمد بن منكدر عرض كرد: خداوند ترا مشمول رحمت خود
قرار دهد، من مى خواستم شما را نصيحت گويم ، شما مرا موعظه نموديد.
ائمه معصومين عليهم السلام با انجام وظايف امامت كارهايى مى كردند كه
به نظر بعضى از افراد بى اطلاع همانند عمل امام باقر (ع) و كشاورزى در
هواى گرم بود، از اين رو زبان به ملامت مى گشودند و ائمه عليهم السلام
در حدود ممكن به آنان پاسخ مى دادند.
ان طايفه من اصحاب امير المؤ منين على بن
ابيطالب عليه السلام مشوا اليه عند تفرق الناس عنه و فرار كثيرهم الى
معاويه طلبا لما فى يديه من الدنيا، فقالوا: يا امير المؤ منين ! اعط
هذه الاموال و فصل هولاء الاشراف من العرب و قريش على الموالى والعجم .
فقال لهم امير المؤ منين عليه السلام : اتامرونى ان اطلب النصر بالجور(390)
جمعى از اصحاب امير المؤ منين (ع)، در موقعى كه مردم زيادى از اطراف آن
حضرت پراكنده مى گشتند و براى دريافت پول نزد معاويه مى رفتند، به
محضرش شرفياب شده ، عرض كردند:اى امير المؤ منين ! اشراف عرب و قريش را
بر موالى و غير عرب مقدم بدار و اموال بيت المال را بين آنان تقسيم كن
تا به معاويه ملحق نشوند و از تو دست برندارند. حضرت فرمود: شما مى
گوييد كه من از ظلم و ستم يارى بخواهم و براى تثبيت حكومت خود به حقوق
دگران تجاوز كنم ؟ هرگز.
زمانى كه بين حضرت مجتبى و معاويه قرارداد صلحى رد و بدل گرديد عده
زيادى زبان به ملامت گشودند و عمل آن حضرت را مورد اعتراض قرار دادند،
حتى بعضى امام مجتبى را ذليل كننده مؤ منين خوانده اند و امام پاسخهايى
فرمود، بعضى قانع مى شدند و بعضى ديگر قانع نشدند. حادثه خونين كربلا
امرى بود الهى و خداوند روز ولادت حضرت حسين عليه السلام ، رسول گرامى
را از واقعه عاشورا آگاه نمود و بسيارى از افراد خانواده پيمبر اسلام
از اين امر اطاع داشتند، اما موقع تحقق يافتن اين مقدر الهى كه نتيجه
اش رسوا شدن آل اميه و آشكار شدن حق و حقيقت بود، عده زيادى حتى بعضى
از دوستان و نزديكان با سفر آن حضرت به كوفه مخالف بودند و با زبان
ملامت و اعتراض سخن مى گفتند:
عن جابر بن عبدالله قال : لما عزم الحسين بن على
عليهم السلام على الخروج الى العراق اتيته فقلت له : انت ولد رسول الله
صلى الله عليه و آله و احد السبطين ، لا ارى الا انك تصالح كما صالح
اخوك عليه السلام فانه كان موفقا رشيدا. فقال لى : يا جابر! قدفعل اخى
ذلك بامرالله تعالى و رسوله صلى الله عليه و آله و انا ايضا افعل بامر
الله تعالى و رسوله
(391)
جابر مى گويد: وقتى حسين (ع) عازم عراق گرديد حضورش شرفياب شدم و عرض
كردم شما يكى از دو سبط رسول اكرم هستيد، به نظر من تنها راه براى شما
آن است كه همانند برادرت صلح كنى كه او با موفقيت ، راه صحيح را پيمود.
حضرت به من فرمود: اى جابر! برادرم به امر خداوند و به امر رسول اكرم
صلح نمود و من نيز طبق امر خدا و امر رسول گرامى عمل مى كنم .
وقتى حضرت رضا عليه السلام امر ولايتعهدى مامون را قبول نمود، افرادى
لب به اعتراض و ملامت گشودند و بعضى مطلب خود را با حضرتش در ميان
گذاردند.
عن محمد بن عرفه قال قلت للرضا عليه السلام :
يابن رسول الله ! ما حملك على الدخول فى ولايه العهد؟ فقال : ما حمل
جدى اميرالمؤ منين عليه السلام على الد خول فى الشورى
(392)
محمد بن عرفه مى گويد به حضرت رضا عرض كردم : يا بن رسول الله ! چه چيز
شما را واداشت كه در امر ولايتعهدى مداخله نماييد؟ حضرت در پاسخ فرمود:
همان چيزى كه جدم على (ع) را وادار نمود كه در شورا مداخله نمايد.
ماءمون صريحا به حضرت رضا عرض كرد: اگر امر ولايتعهدى مرا قبول نكنى
حتما شما را به قتل مى رسانم و حضرت را به هلاكت تهديد كرد، حتى براى
اينكه مطلب خود را در يك زمينه پياده كند كه در صدر اسلام سابقه داشته
باشد، قضيه عمر و شورا را با حضرت در ميان گذاشت و اينچنين گفت :
ان عمر بن الخطاب جعل شورى فى عده احدهم جدك
امير المؤ منين على بن ابيطالب عليه السلام و شرط فيمن خالف منهم ان
يضرب عنقه
(393)
عمر بن الخطاب شوراى خلافت را در شش نفر قرار داد كه يكى از آنان جدت
امير المؤ منين على (ع) بود و شرط نمود كه هر كس با شورا مخالفت كند
گردنش زده شود. سپس به حضرت عرض كرد:
شما ناچاريد ولايتعهدى را كه اراده كرده ام بپذيريد و از آن گزيرى نيست
.
امام سجاد در جمله دوم اين قسمت از دعا كه موضوع سخنرانى امروز است از
پيشگاه الهى درخواست مى كند:
ولا عائبه اونب بها الا حسنتها
بارالها! هيچ عيبى را در من ، كه ممكن است ماده ملامتم گردد باقى مگذار
جز آنكه آن را نيكو نمايى .
در جمله سوم عرض مى كند:
ولا اكرومه فى ناقصه الا اتممتها
بارالها! هيچ كرامت خلق و خوى پسنديده اى را كه به طور ناقص در من وجود
دارد فرو مگذار جز آنكه تتميم و تكميلش نمايى .
مى دانيم كه صفات حميده و سجاياى پسنديده داراى مراتب و درجات متفاوتى
است ، و انسانهاى بزرگ و عالى قدر به هر نسبت كه از جهت معنوى مقام
رفيعترى دارند به همان نسبت از بزرگوارى و كرامت اخلاقى بالاترى
برخوردارند و اين مطلب در خلال بعضى از آيات قرآن شريف آمده است .
والكاظمين الغيظ والعافين عن الناس والله يحب
المحسنين
(394)
كسانى كه قوى النفس و حاكم بر غرايز خود هستند موقعى كه خشمگين مى شوند
خويشتندارند، بر خود مسلطاند، و آتش غضب را در ضمير خويش فرو مى
نشانند، و اين خود يكى از سجاياى مهم اخلاقى است . بعضى از افراد از
اين حد بالاترند، غضب را اظهار نمى كنند و شعله خشم را در باطن فرو مى
نشانند، بعلاوه ، از لغزش كسى كه موجب خشمشان گرديده است عفو و اغماض
مى نمايند. البته اين گروه مقام عالى ترى دارند. بعضى از افراد آنقدر
در كرامت نفس بلندمرتبه و رفيع اند كه از شعله ور شدن غضب جلوگيرى مى
كنند، از كسى كه بد كرده و موجب خشمشان گرديده است مى گذرند و مورد
عفوش قرار مى دهند، نه تنها بدى را تلافى نمى كنند، بلكه شخص بدعمل را
مورد عنايت و احسان قرار مى دهند، و اين قبيل بزرگوارى و كرامت نفس ،
گاهى در افراد عادى مشهود مى گردد به طورى كه موجب شگفتى كسانى مى شود
كه خود داراى بزرگوارى و معالى اخلاق اند.
|