شرح و تفسير دعای مكارم الاخلاق
(جلد ۱)
محقق دانشمند مرحوم حجت
الاسلام و المسلمين آقاى محمد تقى فلسفى
- ۱۰ -
محيط استبدادى بمراتب بدتر
از محيطى است كه طبق آداب و رسوم در آن عمل مى شود زيرا در شرايط
استبداد، گاهى با كوچكترين مستمسك حيات شخص در معرض خطر قرار مى گيرد و
به زندگيش خاتمه داده مى شود يا مانند يك حيوان با زنجيرش مى بندند و
در زندان آنقدر مى ماند تا بميرد، و در هر حال ، اين قبيل قوانين هم
هرگز براى جامعه سعادت بخش نخواهد بود و نمى تواند ((هداى
صالح )) به بار آورد.
سرانجام ، مردم جهان از ستمهاى زمامداران مستبد و حكومتهاى خود كامه به
جان آمدند، انقلابها كردند، كشته ها دادند، تا مردم كشورها يكى پس از
ديگرى به آزادى نايل گرديدند و حكومت مردم بر مردم را پايه گذارى
كردند. چنين حكومتى آرزوى تمام مردم جهان است و دير يا زود همه مردم به
آن نايل خواهند شد. در جوامعى كه دمكراسى حاكم است ، منشاء قدرت ، مردم
اند و اختيار عزل و نصب حكام و زمامداران در دست آنان است ، مردم اند
كه مى توانند اشخاص را بر كرسى قدرت به زير آورند. بدين ترديد، حكومت
مردم بر مردم از نظر آزادى و ارزشهاى انسانى داراى مقام رفيعى است و
نمى توان آن را با حكومتهاى استبدادى مقايسه نمود ولى اين بدان معنى
نيست كه دمكراسى از جميع عيوب و نقايص منزه است ، بلكه در آن نيز
كمبودهايى وجود دارد و افراد فهميده و دانا از آن كمبودها رنج مى برند.
با توجه به اينكه در حكومت آزاد معيار پيروزى نامزدها اكثريت آراست ،
اين نتيجه به دست مى آيد كه معلومات و اطلاعات اقليت تحصيلكرده در
گزينش افراد شايسته و لايق نقش موثر و اختصاصى نخواهد داشت . نقص ديگر
حكومت آزاد اين است كه نمايندگان مردم ، موظف اند همواره در وضع قوانين
، توجه خود را به خواسته هاى اكثريت معطوف دارند و به تمايلات آنان
جامه قانون بپوشانند، هر چند خواسته اكثريت بر وفق مصلحت و به خير و
سعادت مردم نباشد. مى دانيم كه خواسته انسانها هميشه و همه جا با صلاح
و سعادت آنان منطبق و هماهنگ نيست ، گاهى جامعه مانند فرد تحت تاثير
غرايز نيرومند قرار مى گيرد، دچار هوى پرستى مى شود، از واقع بينى و
مصلحت انديشى باز مى ماند، به گمراهى و انحراف گرايش مى يابد و خواستار
چيزى مى شود كه براى او مضر و زيانبار است . اگر نمايندگان مجلس
قانونگذارى تحت تاثير تمايلات خلاف مصلحت اكثريت قرار گيرند و خواسته
نارواى آنان را به صورت قانون تصويب نمايند و دولت به اجراى آن مكلف
گردد طولى نمى كشد كه عوارض شوم آن بروز مى كند و مردم با نتايج
زيانبار و احيانا خطرات جبران ناپذيرش مواجه مى گردند. اين قبيل قوانين
در كشورهاى غرب نمونه هايى دارد و عوارض شومى به بار آورده و در اينجا
براى مزيد اطلاع شنوندگان به بعضى از آنها اشاره مى شود:
در آخر كتاب حكومتى به دست مردم كه اداره مهاجرت و تابعيت دادگسترى
ايالات متحده آمريكا تهيه نموده و به زبانهاى متعدد ترجمه و توزيع شده
است ، فصل مخصوصى تحت عنوان ((مواد اصلاحى قانون
اساسى )) باز شده كه در آخر فصل موارد اصلاح
قانون اساسى آمريكا بيان گرديده است ، از آن جمله درباره نوشابه هاى
الكلى چنين آمده است : ماده 18، بند 1: يك سال پس از تصويب اين ماده
توليد و فروش و حمل مشروبات مسكره در داخله و ورود آنها به كشور و صدور
آنها از ايالات متحده و كليه مناطق و سزمينهايى كه تحت حاكميت ايالات
متحده آمريكاست ، به منظور شرب ممنوع خواهد بود.
بند 2: به كنگره و به هر يك از ايالات متحده آمريكا مشتركا اختيار داده
مى شود كه به وسيله وضع قوانين مقتضى ، مقررات اين ماده را به موقع
اجرا بگذارند(307).
قطعا قانون منع تهيه و توزيع نوشابه هاى الكلى و همچنين منع ورود آنها
از خارج به نفع ملت آمريكا بود، ولى اين قانون بر قشر وسيع مشروبخوارن
گران آمد، لب به اعتراض گشودند و سرانجام ، فشار موكلين موجب شد كه
قانونگذاران ، ماده 18 قانون اساسى را با تصويب ماده 21 الغا نمايند.
ماده 21، بند 1: ماده 18 قانون اساسى ايالات متحده آمريكا بدين وسيله
ملغى شود(308
).
هواى نفس و تمنيات مردم لذت گرا خير و صلاح جامعه را پايمال نمود و بر
اساس حكومت مردم بر مردم ، قانونگذاران آمريكا ناچار شدند
((قانون منع تهيه و توزيع نوشابه هاى الكلى
)) را الغا نمايند و مشروبسازى و ميگسارى را
بلامانع اعلام دارند. بعضى از كشورهاى اروپايى نيز بر مبناى حكومت مردم
بر مردم ، آزادى بيش از حد روابط دختران و پسران و همچنين انحراف جنسى
آنان به موجب قانون مجاز و ممضى شناخته شد و بر اثر اين اشتباه بزرگ ،
نسل جوان به فساد اخلاق كشيده شد و در مسير سقوط و تباهى قرار گرفت .
در حدود سى سال قبل در سوئد قانون آزادى جنسى زن و مرد را وضع نمودند و
حتى دستور دادند در مدارس ، مسائل جنسى تدريس و بحث شود تا نتايج شوم
آن آشكار گرديد، فساد آنقدر بالا گرفت كه از طرف مجلس كمسيونى ماءمور
شد علل اين فسادها را بررسى نمايد. پس از مدتها تحقيق گزارش دادند كه
قانون بيست سال قبل باعث اين جنايت شده و ما اگر بيست سال تمام كار
كنيم نمى توانيم مفاسد اين قانون غلط را از ميان برداريم و آن را اصلاح
نماييم
(309).
نتيجه آنكه قوانين و مقرارات در كشورهاى آزاد تابع خواسته مردم است و
چون مردم در پاره اى از مواقع تحت تاثير هواى نفس و تمايلات زيانبار
خود قرار مى گيرند، از اين رو نمى توان گفت كه قوانين موضوعه در
كشورهاى آزاد هميشه و در تمام موارد با مصلحت مردم منطبق است و راه
صحيح و سعادت بخش را به جامعه ارائه مى نمايند.
اما قانونگذار، در اسلام ، ذات اقدس الهى است . خداوند كه بشر را
آفريده است مى داند كه چه آفريده و مخلوقش داراى چه مزايا و خصوصياتى
است . او به تمام پنهان و آشكار آفريدگان خود عالم است ، خير و شر او
را مى شناسد، و به صلاح و فسادش احاطه و آگاهى كامل دارد. هدف بارى
تعالى در قانونگذارى هدايت مردم و ارائه راه سعادت آنان است ، مى خواهد
با تعاليم خود بشر را انسان بسازد و استعدادهاى نهفته اش را از قوه به
فعليت بياورد، او را از بندگى هوى و شهوات آزاد نمايد و به اخلاق
انسانى و سجاياى بزرگ متخلفش گرداند و راه تعالى و تكامل را به رويش
بگشايد. در قانونگذارى الهى نه آداب و رسوم پدران و اجداد مردم اثرى
دارد، نه تصميمات مستبدانه افراد خودسر و زورگو در تشريع قانون تحولى
به وجود مى آورد، و نه هوى و خواهشهاى نفسانى اكثريت جامعه مى تواند در
قانونگذارى الهى اثرى بگذارد. مقررات تشريعى پروردگار حكيم بر اساس
حكمت و به منظور اتمام حجت است . خدا مى خواهد با وضع قوانين و مقررات
دينى ، مردم را هدايت نمايد، راه حق و باطل را به آنان ارائه كند و
موجبات تعالى و تكاملشان را از جميع جهات فراهم سازد. رسول گرامى اسلام
صلى الله عليه و آله اين واقعيت سعادت بخش و انسان ساز را كه در
قانونگذارى اسلام نهفته است ضمن تشريح واضحى كه براى تمام مردم قابل
فهم است با عبارتى كوتاه و جامع بيان فرموده است :
يا عباد الله انتم كالمرضى و رب العالمين
كالطبيب فصلاح المرضى فيما يعلمه الطبيب و تدبيره به لا فيما يشتهيه
المريض ويقترحه الا فسلموا لله امره تكونو من الفائزين
(310)
رسول گرامى فرموده است :اى بندگان خدا! شما همانند بيمارانيد و
پروردگار عالميان مانند طبيب ، خير و صلاح بيماران در آن چيزى است كه
مريض ميل دارد و آن را براى خود انتخاب مى نمايد، تسليم امر الهى شويد
تا از گروه نجات يافتگان باشيد و پيروز گرديد.
اين روايت روشنگر تفاوت قانونگذارى نمايندگان مردم در كشورهاى آزاد و
قانونگذارى بارى تعالى در تعاليم دينى است . در اين حديث ، مصلحت
انديشى طبيب در مقابل تمايلات مريض قرار داده شده است . اگر برنامه
ريزى دوا و غذا و پرهيز بيمار در اختيار طبيب عالم و آينده نگر قرار
گرفته باشد نتيجه آن بهبود و نجات يافتن بيمار است زيرا طبيب در همه
دستورهاى عالمانه خود، چه دستورهاى منفى و چه مثبت به مصلحت بيمار و
سلامت او توجه دارد و او را از هر نوع غذا و ميوه اى كه براى او مضر
باشد منع مى نمايد هر چند كه طبع مريض به آنها راغب و مايل باشد. اگر
بيمار، برنامه عمل و پرهيز را خود در دست گيرد و بخواهد آن را طبق ميل
خويش طرح نمايد، نتيجه كار منفى خواهد بود، زيرا او مرض را نمى شناسد،
از صلاح و فساد مزاج خويش آگاهى ندارد، خودسرانه از پى هواى نفس و
تمايلات درونى خويشتن مى رود، از خوردنى ها و نوشيدنى هاى مضر پرهيز
نمى كند و بر اثر آن مرض تشديد مى شود و ادامه مى يابد. به شرحى كه
توضيح داده شد در حكومت مردم بر مردم ، نمايندگان مجلس گزيدگان مردم و
مجرى منويات موكلين خود هستند، بايد خواسته مردم مخالف صلاح و سعادت
آنان باشد اما قانونگذار بر اثر فشار افكار عمومى ناچارند از مصلحت چشم
پوشى كنند و خواسته اكثريت را تصويب نمايند. در تعاليم دينى ،
قانونگذار، خداوند حكيم است ، خداوندى كه آفريدگار مردم و مالك واقعى
آنان است ، پروردگارى كه همه بندگان او هستند و خواهشهاى نفسانى آنان
كمترين اثرى در ذات اقدس او ندارد. عنايت الهى در وضع قوانين تشريعى آن
است كه حجت بر مردم تمام شود،، هدايت را از گمراهى تميز دهند، راه صلاح
و رستگارى را بشناشند و با پيمودن آن موجبات تعالى خويش را فراهم آورند
و براى آنكه در اين مسير با موانع منحرف كننده مواجه نشوند و مسير را
به سلامت طى كنند قانونگذار، هر قسم كاميابى و لذتى را كه موافق هواى
نفس و مخالف صلاح و سعادت باشد ترسيم نموده و آنان را از اقناع آن
تمايلات جدا برحذر داشته است و ضمنا تاكيد فرموده است كه به آنچه كه
دستور داده شده عمل كنيد و در مقابل آن دستور، اظهار نظر ننمايند.
عن النبى صلى الله عليه و آله قال : قال الله
عزوجل يابن آدم اطعنى فيما امرتك ولا تعلمنى مايصلحك
(311)
اى فرزند آدم ! آنچه را كه به تو امر كرده ام اطاعت نما و چيزى كه تو
را اصلاح مى كند و مايه سعادتت مى شود به من اعلام منما كه خداوند به
آنچه مايه خوشبختى و بدبختى انسانهاست آگاه و باخبر است .
همانطور كه به كار بستن دستورهاى سلامت بخش و مصلحت آميز طبيب مستلزم
آن است كه بيمار به خوردن داروهاى ناگوار و غيرمطبوع تن در دهد و از
خوردن غذاها و ميوه هاى مطبوع و گوارا كه براى او مضر است و موجب تشديد
مرض مى شود پرهيز نمايد همچنين اطاعت از تعاليم مصلحت آميز و انسان ساز
بارى تعالى مستلزم آن است كه شخص مكلف از طرفى خويشتن را براى تحمل
زحمت و مشقت انجام فرايض و تكاليف دينى مهيا نمايد و آنها را عمل كند و
از طرف ديگر هواى نفس خود را محدود كند و از اعمالى كه مطبوع طبع
حيوانى و موافق شهوات نفسانى است اما قانونگذار آنها را گناه شناخته
خوددارى نمايد.
على (ع) در اين باره حديثى از رسول گرامى ضمن يكى از خطب خود روايت
نموده و در ذيل آن ، خود آن حضرت با عبارتى كوتاه حديث پيمبر را توضيح
داده است .
فان رسول الله صلى الله عليه و آله كان يقول :
ان الجنه حفت بالمكاره و ان النار حفت بالشهوات . و اعملوا انه ما من
طاعه الله شى ء الا ياتى فى كره وما من معصيه الله شى ء الا ياتى فى
شهوه
(312)
رسول گرامى فرموده : بهشت جاودان محفوف به ناملايمات و كارهايى است كه
خوشايند طبع آدمى نيست ، اگر گرد دوزخ را شهوات حيوانى و لذايذ كامرانى
احاطه نموده است . سپس خود آن حضرت فرموده : هيچيك از اوامر الهى اطاعت
نمى شود مگر با كراهت طبع و بى ميلى و هيچيك از معاصى بارى تعالى انجام
نمى پذيرد مگر با زعبت و ميل طبع و خشنودى و شهوت .
مردم به طبع حيوانى و كشش غرايز كور و بى شعور در جلب لذايذ و اقناع
تمايلات خويش طالب آزادى مطلق و بى قيد و شرطاند، مى خواهند شهوات خود
را آنطور كه ميل دارند اقناع نمايند و از لذايذ برخوردار گردند اما
آيين الهى در برنامه انسان سازى ، غرايز را تعديل نموده و لذتخواهى و
اعمال شهوات را محدود ساخته و مردم را از كاميابى هاى زيانبار و خلاف
مصلحت برحذر داشته است . در اين تضاد درونى و كشمكشهاى باطنى اغلب
موارد، كم و بيش ، طبيعت بر مصلحت غلبه مى كند، افراد زيادترى از پى
ارضاى تمنيات خود مى روند و از اطاعت حضرت بارى تعالى سر باز مى زنند و
عده معدودى مطيع كامل حضرت حق اند و دين خدا را به تمام معنى به كار مى
بندند.
از آنچه مذكور افتاد كلام امام سجاد عليه السلام كه در مقام دعا در
پيشگاه الهى عرض كرده بود روشن گرديد:
و متغنى بهدى صالح
بارالها مرا از هدايتى كه صالح و شايسته و از هر نقص و عيبى مبرى باشد
برخوردار فرما، هدايتى كه متكى به مقررات ناشى از آداب و رسوم است
شايستگى و صلاحيت كامل ندارد، زيرا اعمال ناروايى مثل زنده به گور كردن
نوزادان دختر از آداب و رسوم جاهليت بوده است . هدايتى كه متكى به
مقررات استبدادى باشد راهنمايى صحيح و شايسته نيست زيرا شخص مستبد در
وضع مقررات ، به منافع خود مى انديشد نه به صلاح و سعادت مردم . مقررات
و قوانين موضوعه در كشورهاى آزاد نيز سعادت انسانها را از جميع جهات
تاءمين نمى كند زيرا از بعضى از جهات تاءمين نمى كند زيرا بعضى از
قوانين كه خواسته مردم است از هواى نفس و تمايلات مضر آنان سرچشمه مى
گيرد و آن نيز براى تعالى و تكامل آدمى زيانبار و مضر است . فقط هدايتى
مى تواند تمام جهات را در نظر بگيرد و به سعادت واقعى و صلاح حقيقى
منجر گردد كه قانونگذارش ذات اقدس الهى باشد. چه آن ذات مقدس به تمام
تمايلات انسان واقف است و تمام مصلحت آدمى را مى داند و تحت تاثير هوى
و تمايلات اين و آن نيست . خداوند كه وضع قانون مى كند متوجه جميع
مصالح است و هدايت صالح را به مردم ارائه مى نمايد. هدايت قرآن كه امام
سجاد (ع) درخواست دارد و خداوند با كلمات خاصى صالح بودن هدايت قرآن و
هدايت نبى معظم را خاطرنشان ساخته است .
در يك جا مى فرمايد:
ان هذا القرآن يهدى للتى هى اقوم
(313)
اين كتاب مقدس مردم را به استوارترين قوانين و محكمترين اساس ، هدايت و
راهنمايى مى نمايد.
در جاى ديگر فرموده است :
هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دين الحق
(314)
خداوند پيغمبر خود را براى هدايت مردم و ارائه دين حق فرستاده ، يعنى
دينى كه مقرارتش بر وفق عقل و مصلحت و مايه تعالى و تكامل انسانهاست .
انسان آگاه و بيداردل براى نيل به هدايت صالح بايد در درجه اول مجاهده
كند و با سعى و كوشش راه كمال خود را بشناسد و به وظايف خويش در پيمودن
آن راه واقف گردد. پس از آنكه راه صلاح و سعادت را شناخت در آن قدم
بگذارد و با منتهاى جديت آن را بپيمايد و مدارج كمال را يكى پس از
ديگرى احراز نمايد. البته چنين انسان سعادت خواه و تعالى طلب هرگز راه
كمالى را كه يافته از دست نمى دهد و صراط مستقيم هدايت را ترك نمى گويد
و آن را با كمال جديت و استقامت مى پيمايد و با راه دگرى تبديل نمى كند
و سرانجام با پيمودن آن راه به پيروزى نهايى و موفقيت بزرگ نايل مى
گردد. در قرآن شريف درباره اين گروه فرموده است :
ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا فلاخوف
عليهم ولا هم يحزنون
(315)
آنانكه گفتند: آفريدگار و مالك حقيقى ما خداوند است و بر اين سخن ثابت
و پايدار ماندند بر آنان هيچ بيم و اندوهى نخواهد بود.
عن على عليه السلام قال : قلت يا رسول الله
اوصنى ، قال : قل ربى الله ثم استقم
(316)
على عليه السلام مى گويد: به رسول اكرم عرض كردم به من توصيه و سفارشى
بنماييد. فرمود: بگو مالك من ذات اقدس الهى است و از پى اين گفته
پايدارى و استقامت كن .
كسانى كه در صدر اسلام دعوت رسول گرامى را استجابت نمودند و به هدايت
صالح و پاك الهى دست يافتند و عقيده پاك و مقدس خويش را به شرك و
انحراف تعويض ننمودند سرانجام به پيروزى بزرگ نايل گرديدند و در پرتو
استقامت و پايدارى خويشتن بسيارى از مردم جهان را به تعاليم حيات بخش
اسلام متوجه ساختند و موجبات رستگارى و سعادت آنان را فراهم آوردند.
15- وَ طَرِيقَةِ حَقٍّ لَا أَزِيغُ عَنْهَا، و
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم
اين قسمت از دعاى ((مكارم الاخلاق
)) به خواست خداوند موضوع سخنرانى امروز است .
امام (ع) به پيشگاه بارى تعالى عرض مى كند: بارالها! مرا آنچنان از راه
حق بهره مند و مستفيد فرما كه هرگز آن را ترك نگويم و به انحراف نگرايم
.
راه حق كه در دعاى امام سجاد عليه السلام آمده ، همان صراط مستقيمى است
كه در آيات و روايات ، مكرر از آن نام برده شده است . صراط مستقيم دو
شاخه دارد: يكى شاخه هدايت تكوينى بارى تعالى كه تمام موجودات ارضى و
سماوى از آن برخوردارند، و آن ديگر شاخه هدايت تشريعى خداوند كه توسط
پيمبران الهى براى انسانها فرستاده شده است . هدايت تكوينى كه صراط
مستقيم جميع موجودات است و به جبر اجرا مى شود راه تعالى و تكامل همه
آنهاست و خداوند در قرآن شريف ضمن يكى از آيات ، هدايت تكوينى جنبندگان
را ذكر نموده و فرموده است :
ما من دابه الا هوآخذ بناصيتها. ان ربى على صراط
مستقيم
(317)
هيچ حيوان جنبنده اى نيست مگر آنكه آفريننده توانا مالك و صاحب اختيار
آن است و بر آن قاهر و غالب است و خداوند در تدبير و اداره امور آنها
بر صراط مستقيم است و كمترين اعوجاج و انحرافى در برنامه ذات اقدس او
نيست .
هدايت تشريعى نيز صراط مستقيم آدميان و راه تعالى و تكامل آنان است ،
با اين تفاوت كه بشر به مشيت حكيمانه بارى تعالى مختار آفريده شده و در
قبول و رد آيين الهى آزاد است :
فمن شاء فليومن و من شاء فليكفر(318)
هر كه مى خواهد دعوت پيمبر را اجابت كند و به او ايمان بياورد و هر كه
مى خواهد از آن اعراض كند و به كيفر گرايش يابد.
ماءموريت پيشواى بزرگ اسلام آن بود كه دين حق را به قوم خود ابلاغ كند،
آيين بارى تعالى را كه صراط مستقيم است به مردم ارائه نمايد و از آنان
بخواهد كه از راهش پيروى كنند و موجبات رستگارى و سعادت خويش را فراهم
آورند.
و ان هذا صراطى مستقيما فاتبعوه ولا تتبعوا
السبل فتفرق بكم عن سبيله
(319)
اين صراط مستقيم من است ، از آن تبعيت كنيد و پيرو راههاى باطل نباشيد
كه نتيجه اش پراكندگى و باز ماندن از راه حق و حقيقت است .
ممكن است براى بعضى از شنوندگان اين سؤ ال پيش آيد كه حضرت على بن
الحسين عليهماالسلام مطيع بى قيد و شرط اوامر الهى است و همواره راه حق
و صراط مستقيم را مى پيمايد، چطور در دعاى ((مكارم
الاخلاق )) از خداوند درخواست مى كند كه مرا از
راه حق متمتع و بهره مندنما. از اين سؤ ال مهمتر آن است كه تمام ائمه
معصومين عليهم السلام در شبانه روز چندين بار نماز واجب و مستحب مى
خواندند و در ضمن سوره حمد مكرر مى گفتند:
اهدنا الصراط المستقيم
(320)
خدايا! ما را به راه راست هدايت فرما.
مگر ائمه طاهرين در راه حق و صراط مستقيم نبودند كه از پيشگاه الهى آن
را درخواست داشتند؟ پاسخ اين پرسش در بعضى از روايات آمده است ، و در
اينجا براى روشن شدن مطلب دو روايت ذكر مى شود. امام حسن عسكرى (ع) از
آبا و پدران گرامى خود، از على ابن ابيطالب عليه السلام حديث نموده است
كه فرمود:
فى قوله ((اهدنا الصراط
المستقيم )) قال : ادم لنا توفيقك الذى به
اطعناك فيما مضى ايامنا حتى نطيعك كذلك فى مستقبل اعمالنا(321)
در معناى ((اهدنا الصراط المستقيم
)) فرمود: بارالها! توفيق خود را براى ما مستدام
بدار كه توفيقى كه در پرتو آن ترا در ايام گذشته اطاعت نموديم با همان
توفيق در آينده عمرمان نيز ترا مطيع و فرمانبر باشيم .
قال جعفر بن محمد الصادق عليه السلام فى قوله
عزوجل ((اهدنا الصراط المستقيم
)) قال ، يقول : ارشدنا الى صراط المستقيم ، ارشدنا للزوم
الطريق المودى الى محبتك ، والمبلغ الى دينك ، والمانع من ان نتبع
اهواءنا فنعطب اونا بآرائنا فنهلك
(322)
امام صادق (ع) فرمود: گوينده از خدا مى خواهد كه ما را به صراط مستقيم
، هدايت نما، ما را ملازم راهى قرار ده كه منجر به محبت و دوستى تو مى
شود، دين ترا به ما ابلاغ مى نمايد، و مانع آن است كه از هواى نفسمان
پيروى كنيم و معذب شويم يا به راءى خود عمل نماييم و تباه و هلاك گرديم
.
از اين دو روايت ، پاسخ آن پرسش روشن مى شود. افراد با ايمان با آنكه
در صراط مستقيم اند همه روزه از پيشگاه خدا درخواست مى كند كه :
بارالها! ما را به راه مستقيم هدايت فرما و توفيق خود را نسبت به ما
مستدام بدار، يعنى همانطور كه در گذشته با عنايت معنوى تو صراط هدايت
را پيموديم همچنين موفقمان بدار كه در آينده نيز حمايتت بهره مند باشيم
و فيضت هرگز از ما منقطع نشود.
براى آنكه مطلب هر چه بهتر روشن گردد ذكر مثلى در اينجا بموقع است .
لامپ براى آنكه روشن شود نيازمند به نيروگاه برق است ، بايد از آن
كارخانه نيروى برق دريافت كند تا روشن شود، ولى اين نياز بدان معنى
نيست كه وقتى روشن شد احتياجش پايان مى يابد، بلكه لامپ براى روشن شدن
و روشن ماندن ، هر لحظه نيازمند نيروى برق جديد است و براى آنكه روشن
بماند بايد فيض نيروگاه ، على الدوام ، به او برسد و اگر يك لحظه برق
نرسد لامپ خاموش مى شود. آدمى با نور هدايت بارى تعالى رهرو صراط
مستقيم مى شود، ولى اين نور بايد دوام يابد و اگر اين فيض منقطع گردد
انسان از هدايت صراط مستقيم ، محروم مى شود و نمى تواند به سوى كمال و
سعادت رهسپار گردد. بنابراين انسان با ايمان و متوجه به دقايق امر بايد
هر لحظه از خدا بخواهد كه فيضش را از او قطع نكند و عنايتش را از وى
برنگيرد تا بتواند همچنان صراط مستقيم را بپيمايد تا به كمال لايق خود
برسد.
در يك روايت ((صراط مستقيم ))
به معناى ديگرى تفسير شده و با توجه به اين تفسير، ((اهدنا
الصراط المستقيم )) را بايد به معناى متناسب آن
بيان نمود.
روى عن الصادق عليه السلام ، قال : ان الصوره
الانسانيه هى الطريق المستقيم الى كل خير، و الجسر الممدود بين الجنه و
النار(323)
از امام صادق (ع) روايت شده كه : صورت انسانيت ، همان راه مستقيم براى
نيل به هر خير و خوبى است و همان صورت انسانى پلى است كشيده شده بين
بهشت و دوزخ .
از امام صادق (ع) كسى كه مى گويد: ((اهدنا
الصراط المستقيم )) مقصودش اين است كه :
بارالها! مرا از حمايت و رحمت وسيع خود برخوردار فرما و موفقم بدار كه
همواره ، اعمالم و اخلاقم انسانى باشد و از طريق انسانيت منحرف نشوم و
به خلق و خوى حيوانات و درندگان نگرايم ، كه بر اثر آن گرايش صورت
انسانى از كفم برود و رخسار حيوانات و درندگان به خود بگيرم . با توجه
به اين حديث معلوم مى شود كه حيوانات و درندگان انسان نما در اين جهان
بسيارند و اولياى الهى با چشم واقع بين خود آنان را مشاهده مى كنند و
گاهى اجازه مى دهند كه دگران نيز آنها را با چهره غيرانسانى ببينند.
امام سجاد (ع)به مكه مشرف شده بود. در عرفات ، مردم بسيارى گرد آمده
بودند. حضرت از زهرى پرسيد به نظرت عدد اينها چقدر است . او عدد زيادى
را حدس زد و گفت : اين همه براى اداى فريضه حج آمده اند. امام (ع)
فرمود:
يا زهرى ! ما اكثر الضجيج و اقل الحجيج !
چقدر هياهو و فرياد زياد است و حج كننده كم ! زهرى از سخن امام به شگفت
آمد. حضرت فرموده :
يا زهرى ! ادن الى وجهك . فادناه اليه . فمسح
بيده وجهه . ثم قال : انظر. فنظر الى الناس . قال الزهرى : فراءيت
اولئك الخلق كلهم قرده الا قليلا(324)
امام (ع) به زهرى فرمود: صورتت را نزديك من بياور. نزديك آورد. امام
(ع) دستى به صورتش كشيد، سپس فرمود: نگاه كن ، زهرى به مردم نظر
افكند، مى گويد: مردم را به صورت ميمون ديدم مگر عده قليلى از آنان را.
اين عده كه در عرفات بودند بظاهر در صف مسلمين قرار داشتند و صراط
مستقيم اسلام را مى پيمودند اما فاقد اخلاق اسلام و سجاياى انسانى
بودند، از اين رو صورت انسانى نداشتند. موقعى كه امام ، پرده طبيعت را
عقب زد و چشم زهرى را واقع بين ساخت حقيقت امر آشكار گرديد و شكل واقعى
آنان مشهود شد. بنابراين با توجه به روايت امام صادق (ع ) معناى
((اهدنا الصراط المستقيم ))
براى كسانى كه راه راست را از خدا درخواست مى كنند اين است كه مى
گويند: بارالها! ما را موفق بدار كه واجد اخلاق اسلامى و سجاياى انسانى
شويم ، ما را آنچنان هدايت فرما كه در دنيا انسان باشيم ، انسان زيست
كنيم ، انسان بميريم ، و در قيامت به صورت انسان كه صراط مستقيم توست
محشور گرديم .
كلام امام سجاد (ع) موضوع سخنرانى امروز، حاوى دو قسمت است : يكى بهره
مندى از راه حق ، و آن ديگر منحرف نشدن از آن راه . امام (ع) در متن
دعا عرض مى كند:
و طريقه حق لا ازيغ عنها: بارالها! مرا
از راه حق بهره مند فرما بگونه اى كه آن را هرگز ترك نگويم و استقامت
خود را از دست ندهم .
از آنچه مذكور افتاد قسمت اول كلام امام سجاد (ع) درباره درخواست بهره
مندى از طريق حق و صراط مستقيم تا اندازه اى براى شنوندگان محترم روشن
شد و اينك قسمت دوم كلام امام (ع):
راغب در مفردات مى گويد:
الزيغ الميل عن الاستقامه
(325)
((زيغ )) عبارت از اين است كه آدمى در راه مستقيم به راست يا چپ متمايل
شود و به انحراف گرايش يابد. شناخت صراط مستقيم و تميز راه حق از باطل
يك مطلب است و پيمودن راه حق با استقامت و ثبات ، مطلب ديگر. سعادت و
رستگارى براى كسانى است كه هر دو جهت را رعايت نمايند، از طرفى براى
شناختن راه حق مجاهده كنند و سعى لازم را مبذول دارند و از طرف ديگر در
پيمودن راه حق دودل و مردد نشويد و با پايدارى و استقامت آن را طى
نمايند. براى شناخت راه حق بايد از نيروى عقل استفاده كرد، لجاج و
عناد، تعصب و تصلب ، و خودخواهى و بلند پروازى ، و ديگر عواملى را كه
حجاب واقع بينى و سد راه نيل به سعادت است ترك گفت و آزادانه از پى درك
حقيقت رفت . براى پيمودن صراط مستقيم بايد خود را مهياى مصائب و مشكلات
نمود، رنجها و مشقتهايى كه در اين راه دامنگير مى شود متحمل شد و با
صبر و بردبارى به راه حق ادامه داد. كسانى كه واجد اين مزايا و صفات
اند و در راه حق قدم برمى دارند سرانجام خودشان برستگارى مى رسند و
دگران را نيز به صلاح و سعادت مى رسانند. در صدر اسلام ، افرادى پاكدل
و بى غرض وقتى از دعوت رسول گرامى آگاهى مى يافتند حضورش شرفياب مى
شدند تا سخنان آن حضرت را بشنودند و با عقل خود بسنجند، اگر آن را بر
وفق واقع يافتند و قانع شدند ايمان بياورند و به اطاعت حضرتش همت
گمارند. مشركين كه از دعوت آن حضرت بسيار خشمگين و ناراحت بودند وقتى
از اسلام بعضى از افراد عادى آگاه مى شدند براى ارعاب دگران او را
مقابل چشم مردم شكنجه مى دادند و بشدت زجر و آزارش مى نمودند تا دوباره
به بت پرستى برگردد و عقيده قبلى خود را دنبال نمايد. ولى آن مسلمانان
واقعى كه راه حق را يافته بودند از شكنجه و ايذاء، عقيده خود را ترك
نمى گفتند و در پيمودن صراط مستقيم متزلزل نمى شدند و همچنان با
پايدارى و ثبات براه خود ادامه مى دادند. از جمله افرادى كه به جرم
مسلمان شدن مورد شكنجه و آزار سخت قرار گرفت و از عقيده و ايمان خود
دست نكشيد بلال بن رياح است . او مردى بود با ايمان و ثابت قدم و پس از
آنكه اسلام به پيروزى رسيد رسول گرامى ، اذان گفتن و اعلام وقت را به
وى محول فرمود و مردم با شنيدن صداى بلال به مسجد مى آمدند و اقامه
جماعت مى نمودند و اين منصب از افتخارات بلال بود. اميه بن خلف ، شكنجه
بلال را به عهده داشت . در نيمه روز و شدت گرمى هوا دستور مى داد بلال
را مى آوردند.
فيطرحه ظهره فى بطحاء مكه ثم يامر بالصخره
العظيمه فتوضع على صدره ثم يقول له : لا والله ، لا تزال هكذا حتى تموت
او تكفر بمحمد و تعبد اللات والعزى . فيقول و هو فى ذلك البلاء
((احد احد))(326)
او را در بطحاء مكه بر زمين مكه به پشت مى خواباندند، سپس امر مى نمود
سنگ بزرگى را روى سينه اش قرار دهند، آنگاه با صداى بلند قسم ياد مى
كرد كه تو ازاين وضع ، نجات پيدا نمى كنى تا بميرى يا آنكه به حضرت
محمد كافر شوى و بتهاى لات و عزى را پرستش نمايى . اما بلال با ايمان ،
اين وضع دردناك را تحمل مى نمود و در آن فشار شديد از يگانگى خدا سخن
مى گفت ، فرياد مى زد: ((احد، احد)).
در صدر اسلام ، افراد ديگرى نظير بلال بودند كه به دست مشركين شكنجه
شدند تا از دين خدا دست بردارند و رصاه حق را ترك گويند ولى آنان نيز
استقامت نمودند، به صراط مستقيم ، ادامه دادند، در نتيجه ، خودشان به
سعادت رسيدند و مايه پيشرفت اسلام گرديدند، بعلاوه ، انسانها را از قيد
بندگى و اسارت شرك آزاد ساختند. به موجب روايات متعددى كه علماى عامه و
خاصه در كتابهاى خود آورده اند رسول اكرم تا زنده بود براى اتمام حجت و
به منظور اينكه مردم ، بعد از آن حضرت ، تفسير قرآن شريف را از زبان كه
بشنوند و راه حق را با راهنمايى كدام انسان آگاه بشناسند در موارد
متعدد با تعبيرهاى مختلف از على عليه السلام نام برده ، از آن جمله اين
حديث شريف است :
عن النبى صلى الله عليه و آله قال : ان علينا
منى و انا منه و هو ولى كل مؤ من بعدى
(327)
حضرت رسول فرمود: على از من است و من از او هستم و على بعد از من ولى
هر مؤ منى است .
علامه امينى رضوان الله تعالى عليه اين حديث را از چند كتاب از كتب
عامه و از روات مورد اعتماد آقايان علماى عامه نقل نموده است و علاقه
مندان مى توانند به آن كتاب مراجعه نمايند.
بين پيروان على عليه السلام افراد ثابت قدمى بودند كه با تهديد دشمنان
از صراط مستقيم دين منحرف نمى شدند و راه حق على را ترك نمى گفتند و
حجر بن عدى يكى از آنان بود. زمانى كه على (ع) بر اثر ضربت ظالمانه
عبدالرحمن بن ملجم بسترى گرديد، روز بيستم رمضان ، جمعى از دوستان و
اصحاب آن حضرت به عيادت آمدند و حجر بن عدى از جمله آنان بود. براى
آنكه تاسف و تاثر خود را از رويداد على (ع) بيان كند چند شعرى گفته بود
و به حضور حضرت عرض كرد.
فلما بصر به و سمع شعره قال له كيف لى بك اذا
دعيت الى البراءه منى فما اتاك ان تقول . فقال : والله يا اميرالمومنين
لو قطعت بالسيف اربا اربا و اضرم لى النار و القيت فيها لآثرت ذلك على
البراءه منك . فقال : وفقت لكل خير يا حجر، جزاك الله خيرا عن اهل بيت
نبيك .(328)
پس از آنكه على (ع) او را نگريست و شعرش را شنيد به وى فرمود: چگونه
خواهى بود وقتى ترا به برائت از من بخوانند؟ در جواب گفت : اى امير
المؤ منين ! اگر مرا با شمشير قطعه قطعه كنند يا آنكه آتش بيفروزند و
مرا در آن بيفكنند به اين هر دو تن در مى دهم و هرگز از تو تبرى نمى
جويم . حضرت فرمود: اى حجر! موفق باشى و خداوند، ترا با علاقه اى كه به
اهل بيت رسول گرامى دارى از پاداش خير بهره مند نمايد.
پس از شهادت على (ع) حجر بن عدى و چند نفر از يارانش در دوستى آن حضرت
ثابت قدم بودند و همه جا در مقابل ماءمورين ، مراتب علاقه خود را نسبت
به آن حضرت ابراز مى نمودند. سرانجام معاويه دستور داد آن چند نفر را
به زنجير ببندند و روانه شام نمايند. اين عمل انجام شد و ماءمورين معين
شدند و آن عده را به سوى دمشق حركت دادند و در نقطه اى نزديكى هاى دمشق
آنان را زندانى نمودند تا به معاويه خبر بدهند و كسب دستور نمايند.
ماءمورين معاويه به ملاقات آنان آمدند و پيام او را اينچنين ابلاغ
كردند:
فقال لهم رسول معاويه : انا قد امرنا ان نعرض
عليكم البراءة عن على و اللعن له فان فعلتم تركناكم و ان ابيتم قتلناكم
. قالوا اللهم انا لسنا فاعلى ذلك . فامر بقبورهم فحضرت و ادنيت
اكفانهم و قاموا الليل كله يصلون . فلما اصبحوا قال اصحاب معاويه :
تبرئون من هذا الرجل ؟ قالوا: بل نتولاه و نتبرء ممن تبرء منه . فاخذ
كل رجل منهم رجلا ليقتله و اقبلوا يقتلونهم واحدا واحدا حتى قتلوا سته
.(329)
فرستادگان معاويه گفتند: ما ماءموريت داريم به شما بگوييم كه از على
تبرى بجوييد و او را لعنت كنيد. اگر به ماءموريت ما ترتيب اثر داديد و
عمل كرديد شما را آزاد مى كنيم و اگر از تبرى جستن و لعن كردن ابا
نموديد همه شما را به قتل مى رسانيم . اين افراد پاكدل و با ايمان
گفتند: بارالها! ما هرگز به گفته اينان ترتيب اثر نمى دهيم و به چنين
عملى دست نمى زنيم . دستور داده شد كه قبرهاى آنان را حفر كنند و
كفنهاى آنان را نيز به آنان بدهند. آن شب تا صبح به آنان مهلت داده شد
و اينان به عبادت خدا مشغول بودند. صبح ، دوباره ماءمورين ، پيشنهاد
خود را گفتند و آنان چنين پاسخ دادند: ما دوستدار على هستيم و تبرى مى
جوييم از كسى كه از على تبرى مى جويد. هر يك نفر به دست يك ماءمور كشته
شد و جمعا شش نفر از دوستداران على در آن روز به درجه شهادت رسيدند و
ثبات و استقامت خود را در راه حق و اطاعت از اوامر بارى تعالى اثبات
نمودند.
اين دوستداران ثابت قدم على عليه السلام در پيمودن صراط مستقيم ولايت و
تحقق بخشيدن به كلام رسول اكرم حداكثر پايدارى را از خود نشان دادند.
اين قبيل افراد، مصداق ارزشمند دعاى امام سجاد عليه السلام اند كه در
پيشگاه الهى عرض كرد:
و طريقه حق لا ازيغ عنها.
بارالها! مرا از راه حقى بهره مند كن كه در پيمودن آن پايدارى و
استقامت را از دست ندهم و به راست و چپ تمايل نيابم .
بموقع است در اينجا راجع به اين مطلب بحث شود كه چرا بعضى از افراد، در
راه حق دچار تزلزل مى شوند و از صراط مستقيم منحرف مى گردند. در پاسخ
مى توان گفت كه اين امر علل متعددى دارد و يكى از آن علل ، ضعف ايمان
است . حضرت حسين بن على عليهما السلام روزى كه وارد كربلا شد اين حقيقت
مهم را براى اصحاب خود ضمن عبارت كوتاهى بيان كرد و فرمود:
الناس عبيد الدنيا و الدين لعق على السنتهم
يحوطونه ما درت معايشهم فاذا محصوا بالبلاء قل الديانون .(330)
مردم بندگان دنيا هستند و دين را زبان زده اند. تا موقعى كه زندگى آنان
جريان دارد گرد دين مى گردند و چون به بلا و امتحان مبتلا شدند عدد
متدينين و افراد باايمان كم و ناچيز خواهد بود.
از كلمه ((لعق )) كه در
سخن امام (ع) آمده مى توان استفاده نمود و ضمن تشبيهى ضعف و قوت دين را
توضيح داد. مردم براى قوت جسم بايد تغذيه مادى نمايند و براى قوت روح
نيز بايد تغذيه معنوى و ايمانى داشته باشند. غذاى جسم ، گندم و جو،
گوشت و قند، سبزى و ميوه ، و ديگر مواد غذايى لازم است . غذاى روح
ايمان به آفريدگار جهان ، تحصيل علم و معرفت ، ملكات پسنديده و سجاياى
انسانى ، و ديگر فضايل معنوى است . اگر غذاى جسم ، كامل و كافى باشد
جميع مواد لازم را به بدن برساند، بدن نيرومند مى شود و مى تواند در
مقابل سرما و گرما، كار و كوشش ، پياده روى و كوهپيمايى ، و امثال
اينها مقاومت كند و كارهاى سنگين را بخوبى انجام دهد. اما اگر غذا به
قدر كافى نباشد و بدن گرسنه و ناتوان بماند، جسم دچار ضعف مى گردد،
رفته رفته آنچنان ناتوان مى شود كه قدرت كار و فعاليت را از دست مى دهد
و چون پاره گوشتى در گوشه اطاق مى افتد.
|