گفت: هين از ذكر چون واماندهاى؟
گفت: لبيكم نمىآيد جواب
گفت خضرش كه خدا اين گفت به من
بلكه آن الله تو لبيك ماست
نى تو را در كار من آوردهام؟
حيلهها و چارهجويىهاى تو
درد عشق تو، كمند لطف ماست |
|
چه پشيمانى از آن كش خواندهاى؟
زان هم ترسم كه باشم رد باب
كه برو با او بگو اى ممتحن
وان نياز و درد و سوزت پيك ماست
نه كه من مشغول ذكرت كردهام؟
پيك ما بوده گشاده پاى تو
زير هر يارب تو، لبيكهاست |