عشق و رستگارى
شرح دعاى ابوحمزه ثمالى

احمد زمرديان شيرازى

- ۳۲ -


سبب گريه امام عليه السلام

از آن جا كه امام عليه السلام تمام رموز استجابت دعا را در اين دعاى شريف به كار برده و از هر جهت دستورات عاليه خود را به داعى تعليم داده است ؛ در اين قسمت از دعاى شريف كه موضوع حساسى را يادآور شده آخرين سلاح خود را به كار برده و از مفاد عبارت چنين بر مى آيد كه بلاشك امام عليه السلام خود گريان بوده است .

چون از اين جا شروع مى كند به افشاى بيان حقايقى كه بسيار واجد اهميت بوده ؛ و در واقع نتيجه نهايى جهان آفرينش و پايان اين عالم خلقت را مى رساند، يعنى در اين سلسله از بيانات خود كه شرح آن بيايد پايان مراحل دنياى انسانى و مواقع دردناك خروج جان از بدن و ورود به عالم برزخ و همچنين خروج از آن مرحله و ورود به عالم رستاخيز را آشكار كرده و اين معنا را رسانيده است كه س 45ى 25 قل الله يحييكم ثم يميتكم ثم يجمعكم الى يوم القيامة لا ريب فيه و لكن اكثر الناس لا يعلمون

و بدين وسيله صحنه هاى بزرگى را در گفتار خود مجسم مى نمايد كه حقيقتا توجه به آن عالم گريه آور و جاى خون باريدن است به خصوص كه اگر عمل ناشايسته باشد و توجه به اين حاصل شود كه روزى مى آيد كه كوچكتريم كردار نيك يا بد در معرض ديدار قرار گرفته و مصداق اين آيه شريفه ظاهر مى شود كه فرمود: سوره آل عمران آيه 28 يوم تجد كل نفس ما عملت من خير محضرا و ما عملت من سوء تود لو ان بينها و بينه امدا بعيدا....

نكته قابل توجه اينست كه امام عليه السلام عبارت مناجات را طورى بيان داشته كه مصداق زبان حال ما باشد يعنى چنين اشاره مى فرمايد كه : چگونه است كه گريه نمى كنم و چگونه است كه نمى دانم بازگشتم به كجاست !!

و ايراد اين بيان بر اين وجه كه عرض كرده است و لا ادرى الى ما يكون مصيرى اين معنى را مى بخشد: كه اى مردم آگاه باشيد؛ و الى الله المصير به سوى جزا يا حكم خداوند است بازگشت همه و جميع بندگان را بر وفق اعمال جزا خواهد داد؛ و يا به عبارت ديگر كه مى فرمايد: الا الى الله تصير الامور آگاه باشيد؛ و بدانيد تمام كارهاى خلائق در آخرت به سوى پروردگار است .

حقا چقدر قرآن مجيد اين بيان را بر وجوه گوناگون تكرار كرده است بسيار موارد است كه مى فرمايد: و الى الله ترجع الامور يا به عبارت ديگر الى الله مرجعكم جميعا و اكنون اين بحث را در اينجا مجال ادامه نيست و قلم براى گسترش آن شكسته است چون به قدرى دامنه اين گفتار وسيع است كه بايد تفاسيرى از قرآن بيرون كشيد تا داد سخن در اين بيان داده شود و همينقدر اشاره مى شود كه براى روشن شدن اين امر؛ به كتاب شريف ((سرنوشت انسان )) مراجعه شود كه نگارنده به قدر توانايى خود حق اين مطلب را در آن كتاب داده است .

توصيه امام عليه السلام بر گريه كردن

از بعضى اخبار چنين بر مى آيد كه نزديكترين حالات بنده به پروردگار موقعى است كه بنده از ترس يا شوق او گريان باشد؛ و از نفيس ترين ساعات عمر است كه انسان با چشم گريان مشغول راز و نياز با پروردگار خود بوده و از آب چشم شعله آتش دل را فرونشاند؛ چون گريه تنها وسيله ايست كه قلب آدمى را صفا بخشيده و محبت را خالص مى نمايد.

يكى از بزرگان گفت : هر گاه ديدى كه در مناجات با خدا گريه ات جارى شد بدان كه اجازه ورود در دعا را به تو داده اند؛ آنها كه از خوف خدا گريه مى كنند؛ آنها كه از اعمال خود خائفند؛ آنها كه از مراحل حساب و كتاب و از بيم گناهان خود و از روز قيامت و مواقف مختلفى كه به آن مواجه اند گريانند؛ آنها اولياء خدا هستند؛ آنها مى دانند كه روزى بيايد كه زبان را ياراى معذرت نيست و گريه و خشوع در آن روز بى حاصل است .

چرا على عليه السلام آن همه گريه مى كرده ؟ چرا آنقدر از خوف خدا در سجده و نماز غش مى كرده است ؟ چرا شبها آرام نداشته و زياد بى التهابى مى كرده است ؟

شايد يك اشاره كوچك از قرآن مجيد جواب اين چراها را داده باشد، كه فرمود: س 31ى 32 يا ايها الناس اتقوا ربكم و اخشوا يوما لا يجزى و الدعن ولده و لا مولود هو جاز عن والده شيئا ان وعد الله حق فلا تغرنكم الحيوة الدنيا و لا يغرنكم بالله الغرور

ببينيد چگونه اين خطاب جنبه عمومى دارد كه حق اينست تمام مردم خائف و گريان باشند؛ چون مى فرمايد: اى آدميان بترسيد از عقوبت پروردگار خود و بترسيد از روزى كه بى نياز نكند پدرى از فرزند خويش ‍ و نه فرزندى از پدر خويش چيزى را يعنى كفايت نكند يكديگر را و نفعى به هم نرسانند و رفع عذاب نتواند كرد، همانا كه وعده خدا راست است پس بايد كه فريب ندهد زندگانى دنيا شما را به متاع هاى دل فريب و زينت هاى خود همچنين كه بايد كه مغرور نشويد شما به عفو و كرم خدا (( كه از شما بازخواست مى شود چه چيز شما را غره كرد است به پروردگار خود))

و اگر حقا بخواهيم مراحلى را كه از نظر قرآن جاى گريستن و خضوع و خشوع است بررسى كنيم جا دارد كه ما هم با على عليه السلام هم آواز شده و اگر او گريه مى كند ما خون بباريم !!

مگر حضرت سجاد عليه السلام در همين عبارت مورد شرح اشاره نكرد كه اكنون موقعى رسيده كه مرگ بر بالاى سرم سايه افكنده است و بر اين حال جاى بسى گريستن است ؟

شايد در اين بيان توجه او به فرمايش جد بزرگوارش بوده كه فرمود: ((مرگها را سختيها است كه دشوارتر است از آن كه همه آنها بيان شود يا عقل هاى مردم دنيا آن را درك كرده بپذيرند پس جاى خود را براى اين سختى ها آماده كنيد.))

حال اين يكى از موارديست كه امام متذكر شده و چه بسا سخنى اين مرحله را ما خود بر بالين بسيارى از محتضرها ديده ايم ، كه با چه سخنى و مشقت جان خود را تسليم به جان آفرين مى نمايند يعنى آن زمان كه عقوبت مرگ بر بالاى سر محتضر سايه افكنده و به چنگال خود بستر او را احاطه كرده است ؛ آن زمان كه پرستارها او را فراموش كرده و از بهبوديش ‍ ماءيوس شده اند؛ آن زمان كه فرزندان و اقرباء و كسان بيمار خسته شده و در پاسخ پرسش كنندگان از حالات وى گنگ شده اند و حقيقت چه منظره هولناك و دشواريست كه شايد خود محتضر هم اين حالات را درك كرده و در آن هنگام زبانش ياراى گفتن كلمه اى را ندارد.

پس جا دارد كه حضرت سجاد عليه السلام عرض مى كند: چگونه است كه از اين حالات غافل بوده و بر سختى اين موارد گريه نمى كنم و شكى نيست آن كس را كه اعمال نيكو است اين مراحل براى او سهل و آسانتر است از آن كه دنياى خود را به ماجراها گذرانيده و بر نافرمانى ها كوشيده است .

عقيده بعضى از دانشمندان امروز ((در گريستن ))

گر چه جهان امروز بر اين عقيده است كه برنامه امور اجتماعى را از نظر تربيت روحى و جسمى بايد طورى تنظيم كرد كه روح مسرت و شادمانى در افراد قوت گرفته و كوچكترين تاثر را از آنها دور دارند؛ و نيز كارگردانان امور بهداشت روانى هم معتقدند كه حزن و اندوه براى دنياى آدمى زيان آور و مضرت بخش است و از همين جهت است كه تمام وسائل تفريحات و سرگرمى ها را بر همين اساس پايه گذارى كرده و آن چه را كه مايه حزن و اندوه و گريه است از برنامه خود حذف كرده اند و اين نظريه را براى پيشرفت ترقى اجتماعى ضرورى دانسته اند.

البته اين موضوع براى نيل به مقاصد دنيادارى و امور مادى بى اثر نيست ، ولى بايد دانست كه آن همه وسائلى كه امروز براى سرگرمى و سرور و شادمانى افراد ترتيب داده اند از قبيل نواختن موسيقى ها و نشان دادن پرده هاى هيجان انگيز و ساير تحريكات غرائز جسمانى آيا حقيقتا اين وسائل ؛ روح مسرت و شادمانى واقعى مى بخشد؟ آيا حقا اين وسائل آرامش روحى ايجاد مى كند؟ آيا ديگر شنونده يا بيننده را از هرگونه فشار زندگى مصون مى دارد؟ يا بگوييم جواب اين پرسشها همه منفى است ؛ بلكه هر قدر صحنه هاى لذت بخش و تحريك آميز مشاهده كنند يا هر اندازه گوش خود را به طنين موسيقى ها و اصوات دلنواز فرا دهند درد آنها تسكين نيافته و لذت واقعى نيافته و هنوز گم كرده اى دارند.

چه بسا ديده مى شود كه همين مشغوليات و تفريحات ظاهرى سبب ناراحتى هاى روانى شده و عقده هايى ايجاد مى كند كه غير از گريه علاجى براى رهايى از آن نيست ، همچنان كه بعضى از دانشمندان امروز بر اين عقيده اند كه آخرين مرحله مسرت و شادمانى و گشوده شدن عقده هاى درونى گريستن است و ايشان در بحث هاى مفصلى اشاره كرده اند كه در استماع موسيقى هاى هيجان انگيز مضراتى موجود است كه ناراحتى هاى مخفى در اعصاب ايجاد مى كند؛ و مردم جهان را متوجه اثر سوء آن كرده و در پايان به اين نتيجه رسيده اند كه اين قبيل تفريحات سبب افسردگى و كوتاهى عمر بوده و در مقابل ؛ گريه به جا، سبب پايدارى و مسرت مى باشد.

تعجب نكنيد! لذتى بالاتر از لذت گريستن نيست

اينكه امام عليه السلام در اين فقره از دعا ترغيب براى گريستن كرده است ، گذشته از اين كه حقا گريه حالتى در معنويت ايجاد مى كند كه باطن آدمى را صفا بخشيده و دردهاى درونى را تسكين مى دهد؛ آتش قهر و غضب الهى را هم فرونشانيده و مسئله انتقام را در پاداش كردار آسانتر مى نمايد.

نكته قابل توجه آنست كه بعضى گفته اند گريه خود لذتى دارد كه تمام لذائذ را تحت الشعاع قرار داده و مسرت ايجاد مى كند؛ شايد اين موضوع براى بعضى غير قابل قبول باشد، كه چگونه گريه كردن لذت دارد، و حال آن كه گريه در اثر عارضه اندوه بسيار ايجاد مى شود؛ و البته درك اين معنا بسيار مشكل و كسانى مى توانند معنى را در يابند كه خود به عوالم مخصوصى برخورد كرده و گريه آنها را شاداب كرده است و چون اثبات پاره اى از مطالب عينا به مرحله عمل و به برخورد آنست لذا در اين جا به طور اشاره گفته مى شود: آنها كه شيفته و شيداى محبوبى شده اند، آنها كه از درياى محبت قطره اى چشيده اند! آنها كه ارتباط نزديك بين دل و چشم برقرار كرده اند! آنها كه شوق لقاى ناديده اى را در ديده خود پرورانيده اند!! آنها كه آرزوى قرب و مقام همجوارى را در سر داشته اند آنها كه نمى خواستند جز آن چه را كه مى خواستند!! و خلاصه آنهايى كه قرار ندارند و از خود بى خودند تا از اين عالم خود را رهانيده ؛ و به ديار وصل رسانند؛ اينها همه كسانى هستند كه گريه را وسيله موفقيت خود قرار داده و از آن لذت مى برند؛ چگونه است كه درباره بعضى از اولياء گفته اند عمر خود را در گريه گذرانيده و لذتى از آن بهتر درنيافته اند؛ اگر داستان يعقوب عليه السلام و يوسف عليه السلام را هم شنيده باشيد تازه همان گريه هاى يعقوب كه او را نابينا كرد لذتى هايى در بر داشته كه حداقل اندوه و الم را از او دور مى كرده و اگر بگوييم چنان هم نباشد باز گريه او وسيله اى شد كه به شادمانى نهايى رسيده ، به وصل يوسف باز گرديد، پس ‍ اگر اين موضوع را دليل بگيريم مى توان گفت اصل و پايه شادمانى گريه است كه خواه و ناخواه نتيجه خود را به مرحله ثمربخش لذت مى رساند.

و اين كه قرآن مجيد مى فرمايد: س 9ى 83 ليضحكوا قليلا و ليبكوا كثيرا جزاء بما كانوا يكسبون شايد اشاره بر اين باشد كه خنده كم كنيد چون مايه حزن و اندوه و گريه زياد كنيد چون سبب شادى و شادمانى است و يا بر اين تعبير كه پاداش گريه كردن جز شادى و مسرت نيست !!

و در باب فضيلت گريه كردن از خوف خدا روايات بسيارى وارد شده كه در كتب مربوطه درج است و خلاصه چنين است كه چشمى كه از خوف خداى تعالى گريه كرده باشد در قيامت گريان نيست و قطره اى از اشك چشم خائفان دريايى از آتش دوزخ را خاموش مى كند. اينست كه امام عليه السلام از خداى تعالى مى خواهد تا او را يارى كند به گريه كردن چون از نام شريف اوست يا من اضحك و ابكى .

در بيان عبارات مورد شرح

از چه رو بر اين دو چشمم گريه نيست   كه مصير(78) خود ندانم سوى كيست
از چه نشنيدم پيام از آن سفير   قوله الحق قد الى الله المصير
پس چه شد من را كه غافل از خطر   ماندم از پيشآمد خود بى خبر
انتظار از خود ندارم اين عجيب   كه خورم از دست نفسم خود فريب
همچنين بر خدعه هاى روزگار   مانده ام پا بر گل و دل بى قرار
ترسم از خود زين روش باشم چنان   تا رسد عمرم به آخر در جهان
گر بود من را چنين حالت وبال   چهره گيرد وقت نزعم بر ملال
آن زمان كه گستراند بال و پر   مرغ مرگم از كف پا تا به سر
گريه بايد گريه بر اين حال و زار   گر بر اين حالت برندم سوى يار

فما لى لا ابكى ابكى لخروج نفسى (79) ابكى لظلمة قبرى ابكى لضيق لحدى ابكى لسوال منكر و نكير اياى ابكى لخروج من قبرى عريانا ذليلا حاملا ثقلى على ظهرى انظر مرة عن يمينى و اخرى (80) عن شمالى ، اذ الخلائق فى شاءن غير شاءنى لكل امرى ء منهم يومئذ شاءن يغنيه وجوه يومئذ مسفرة ضاحكة مستبشرة و وجوه يومئذ عليها غيرة ترهقها فترة و ذلة .

پس چيست مرا كه گريه نمى كنم !! يعنى چرا گريه نكند كسى كه شاهين مرگ بر بالاى سر او بال و پر گسترده است ؛ يا آن كه چه كنم كه گريه نكنم ! ((و بايد كه گريه كنم و بى تاب باشم )) از سكرات جانگداز مرگ و بيرون شدن جانم از بدن :

گريه كنم براى تاريكى وحشت زاى گور!! گريه كنم ؛ براى تنگى طاقت فرساى لحد ((جايى كه بايد در آن آرام گيرم )).

گريه كنم ، از پرسش هاى پى در پى و باز خواستهايى كه نكير و منكر از من مى كنند.

گريه كنم ، براى آن موقعى كه از قبر بيرون مى آيم ، برهنه و خوار؛ در حالى كه بار سنگين گناهان خود را به دوش گرفته ؛ گاهى نگاه به طرف راست خود كرده و گاهى به جانب چپ مى نگرم ؛ در آن هنگام كه جمله آفريدگان هر كس در كارى بيرون از كار من و در شاءنى بيرون از شاءن من هستند؛ يعنى نه من را با كسى كارى و نه كسى را با من كاريست ؛ هر كس و همه كس در آن روز مشغول به خود بوده و التهاب و اضطراب آنها مانع است كه به يكديگر بپردازند ((پس در آن روز چنين مشاهده مى شود)) كه چهره هاى گروهى گشاده و شادان و خندان است و در رخسارشان آثار نورانيت پيدا و هويدا؛ و گروه ديگر غمزده و پريشان كه غبار مذلت رخسارشان را فروپشانيده ؛ و گره ماتم بر روى آنها سايه افكنده و سراپاى آنها را نكبت فرا گرفته است .

ابكى لخروج نفسى

بعد از آن كه امام عليه السلام تقاضا كرد: كه اى پروردگار؛ يارى كن مرا به گريستن بر خودم ! و اشاره فرمود: كه مراحلى در پيش است كه براى رفع مشكلات و تسهيلات گذشت از آنها جاى گريه كردن است ((كه شرح چند فقره از آن گذشت )) اينك در پيرو آن فقرات در يك سلسله ديگر از بيانات خود حقايقى را از اصول عقايد مطرح مى فرمايد و چگونگى مراحلى را كه بعد از گذشت از اين عالم آدمى با آنها مواجه مى شود يكايك مجسم مى نمايد، يعنى پس از ذكر حالات غمگسار احتضار چنين اشاره مى فرمايد: كه چرا گريه نمى كنم به حالت آن موقع كه زمان مفارقت روح از بدن است ؛ كه اين حالت سخت ترين حالات و هنگام تحويل و تحول حيات به ممات يا به اعتبار ديگر ارتحال از اين حيات به حيات ديگر ((يا از اين عالم به عالم )) ديگر است .

و اين خود امرى واضح و روشن است كه گذشته از اين كه آدمى در ظاهر؛ سختى سكرات موت را در بعضى عينا مشاهده مى كند؛ اخبار و روايات بسيارى رسيده كه تسليم كردن جان ؛ تلخى و مرارت بسيار دارد؛ و در اينجا از نظر اختصار اكتفا مى كنيم به خبرى كه در تحفة الاعزة مذكور است ، و چنين نقل مى كند:

در شرح فقيه فارسى ؛ حديثى از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام آورده ، كه حضرت عيسى بن مريم به نزد قبر يحيى بن زكريا آمد و دعا كرد تا حق سبحانه و تعالى او را زنده گرداند، پس زنده شد و از قبر بيرون آمد، حضرت يحيى گفت : از من چه مى خواهى ؟ عيسى گفت : مى خواهم كه مونس من باشى همچنان كه سابقا بودى ! يحيى گفت : اى عيسى هنوز سختى مرگ از من ساكن نشده است ؛ مى خواهى كه بار مرا به دنيا آورى و مرتبه ديگر سختى مرگ را به چشم ؛ پس او باز به قبر خود رفته و آرميد.

اينك با وجود اين كه اين بيان از قول پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم مى باشد و او از سكرات موت وحشت داشته ، جا دارد كه حضرت سجاد بگويد ابكى لخروج نفسى و تفسير اين بيان در فقره وارحم عند الموت كربتى از نظر قرآن بيابد.

ابكى لضيق لحدى !

هر قدر كه گور را گشاده گيرند! هر قدر كه آن آرامگاه را به سنگهاى مرمر مزين و آراسته گردانند! و هر اندازه كه اين خانه نو را مرصع و زيبا سازند، اگر تازه وارد به اين خانه قبلا فرش نيكو از اعمال صالح براى آرامش خود نفرستاده باشد، اگر خوابگاه خود را به زيور اعتقاد نياراسته باشد، و اگر آن جايگاه را براى گنجايش وسعت رحمت پى ريزى نكرده باشد، كجا مى تواند از فشار و ضغطه آن در امان باشد، هيهات كه بتواند در آن تنگناى ظلمانى روشنايى يابد.

بايد دانست كه هيچگاه امام عليه السلام در گفتار خود بيان غير واقع نمى آورد و گفتار او براى اهل ايمان حجت است ، چون تعليمات امام عليه السلام تعليمات رسول است و تعليمات رسول وحى از جانب خدا، پس اخبار صادره از رسول و از معصومين عين وحى از جانب خداى تعالى است كه و ما ينطق عن الهوى .

بنابراين آن چه را كه امام اشاره فرموده از صعوبت خروج نفس و ظلمت و فشار قبر و سوال نكيرين و تمام حالات اتفاقى مراحل برزخ همه صحيح و بجا بوده و منكرش كافر است .

و در اين باب اخبار بسيارى وارد شده است ، و از احاديث معتبره ظاهر مى شود كه فشار قبر در بدن اصلى است و عموميت ندارد، بلكه آنهايى را شامل است كه خطاكار بوده ، و چه بسا اين فشار در عالم برزخ مكافات بعضى از اعمال باشد كه مقدمات امكان ورود به بهشت را در رستاخيز براى بعضى از گناهكاران فراهم ساخته و سهولتى در امر حساب پديد آورد كه بار خطاكار را سبك كرده و او را مستحق شفاعت نمايد، همچنان كه حضرت صادق عليه السلام فرمود: به خدا قسم كه نمى ترسم بر شما مرگ برزخ را، اما در وقتى كه قيامت با ما باشيد ما اولائيم به شفاعت شما.

نگارنده ((در كتاب سرنوشت انسان )) مطالبى در باب عالم برزخ از نظر قرآن آورده ، طالبين به آن كتاب مراجعه نمايند.

ابكى لسوال منكر و نكير اياى

امام عليه السلام در اين عبارت اهل ايمان را متوجه يكى از عقايد حقه كرده است ، و اين اجماعى مسلمانان است كه در قبر سوال مى باشد و روح را براى سوال به بدن بر مى گردانند، بلكه اين عقيده از ضروريات دين اسلام و منكرش كافر است ، و آن چه را كه از اخبار بر ميآيد آن است كه اين سوال توسط دو ملك صورت گرفته و پس از مرگ در اولين مرحله قبر روح را فقط براى سوال به بدن بازگردانيده و از عقايد او سوال خواهند كرد بر اين وجه كه ، پروردگار تو، پيغمبر تو، امام تو، كتاب تو، و آئين تو كيست و چيست ؟ چنانكه از عهده جواب برآمد و پاسخ موافق داد جسدش در قبر آرام گرفته و روح او از جسد مفارقت كرده به صحنه اى پهناور كه به دارالسلام موسوم است رهسپار شده و به گروه ارواح سعدا مى پيوندد و در آن عالم متنعم و مرزوق است تا الى يوم القيامة ؛ و اما اگر در پاسخ سوال هاى حقه فروماند و جواب به صواب ندهد و نتواند عقايدى را كه در دنيا داشته اظهار نمايد يا زبانش ياراى آن نداشته باشد كه آن چه را كه منكر بوده يا پشت پا زده افشا نمايد پس جسد او در فشار و روحش از جسد مفارقت كرده به عالم برهوت كه مقام اشقياء است رهسپار و تا قيامت معذب خواهد بود.

و البته اين نكته را بايد توجه داشت كه اعتقاد به جزئيات و كيفيت و نحوه سوال و جواب قبر ضرورى نيست فقط بايد معتقد بود كه به طور اجمال در قبر از عقايد آدمى به وسيله ماءموران الهى سوال كرده خواهد شد و پس ‍ از سوال ، يا روح مسئول ، متنعم است و يا معذب تا زمانى كه قيامت قائم شده و مرحله حساب و كتاب پيش آيد و هر كس به جايگاه ابدى خود كه بهشت يا دوزخ است رهسپار شود.

و اين موضوع خود بحثى مفصل دارد و شمه اى از آن به طور اختصار در دنبال مطالب بعد بيايد.

اشاره قرآن مجيد در باب سوال قبر

سوره البقره آيه 27: كيف تكفرون بالله و كنتم امواتا فاحياكم ثم يميتكم ثم يحييكم ثم اليه ترجعون چگونه كافر مى شويد به خدا و حال آن كه مردگانى بوديد كه زنده كرد شما را پس مى ميراند و سپس زنده كند شما را پس به سوى او باز گردانيده شويد.

در اين آيه شريفه مفسرين را اقوالى چند است :

از تفسير گازر: ابوصالح مى گويد: شما در گور مرده بوديد پس زنده كرد شما را در گور براى سوال پس بميرانيد شما را در گور پس از آن زنده كرد شما را در قيامت .

از تفسير منهج : بايد دانست كه اخبار در قبر براى سوال نكير و منكر مجمع عليه است و هيچ كس از اهل ملت اسلام در آن نزاع ندارند و سوال در وقتى است كه ميت را در قبر نهند و او را بپوشانند؛ و چنين گفته اند آنهايى را كه هنگام دفن تلقين مى گويند سوال ندارند.

از تفسير گازر: در سوال قبر خلاف كرده اند بعضى گفته اند در آخر كار خواهد بود و ديگران گفتند آن ساعت بود كه مرده را در گور نهند و گور بر وى راست كنند.

ابن عباس گفته : كه مراد به اموات معدومات اند، يعنى بوديد شما معدوم صرف پس زنده گردانيد شما را به آوردن روح در بدن هاى شما؛ بعد از آن مى رانيد شما را نزد اجل ، پس از آن در قبر به جهت سوال زنده گردانيده است يا در وقت حشر و نشر، پس بعد از آن به سوى او باز گردانيده شويد.

و ديگر از آياتى كه بعضى از مفسرين دليل بر سوال قبر گرفته اند آيه 11 از سوره غافر است كه بيان قول معاندين و منكران در روز قيامت است كه پس از آن كه به آنها ندا مى رسد كه به دوزخ در آئيد آنها چنين گفتند:

قالوا ربنا امتنا اثنتين و احييتنا اثنتين فاعترفنا بذنوبنا فهل الى خروج من سبيل .

گفتند: اى پروردگار بميراندى ما را دو بار و زنده ساختى ما را دو بار پس ‍ اعتراف كرديم به گناهان خويش آيا راهى به سوى بازگشت هست ؟

بعضى از مفسرين بر آنند: كه نوبت اول نزد انقضاى آجال و نوبت دوم در قبر بعد از زنده گردانيدن براى سوال ، و زنده گردانيدن نوبت اول در قبور و دوم در وقت بعث و نشور.

ابن عباس و قتاده و ضحاك برآنند كه اماتت اولى در اصلاب آباء است وقتى كه نطفه بودند و اماتت دوم در دنيا و احياى اول در دنيا براى تكليف و احياى دوم در قيامت براى ثواب .

جبائى گفته است : كه مراد احياى بعث است بلكه احياء و اماته اولين در دنياست و دوى ديگر در قبر.

در تبيان آورده : كه اماته اولى در وقتى بود كه ذريت آدم را از ظهر او بيرون آورده و ميثاق را از ايشان فراگرفت و بميراند؛ و اماته ثانى در دنيا و احياى اول وقتى كه در رحم نطفه بودند و احياى دوم در بعث ؛ در تفسير منهج الصادقين چنين نظريه داده است كه اصح اقوال قول سدى و جمعى از مفسران ديگر از جمله مختار بلخى است و آن منقول از اهل بيت است كه اين آيه دالست بر سوال قبر و اخبارى كه در اين باب از موافق و مخالف ماءثور است مؤ يد اين قولست .

صاحب تفسير الميزان در تفسير خود آورده كه : اين دو آيه ((آيه 27 از البقره و آيه 11 از غافر)) قريب الافق است و از جمله آياتى است كه براى اثبات و جود ((عالم برزخ )) در ميان دنيا و آخرت به آن استدلال نموده اند زيرا در اين آيه دو مرگ براى انسان ذكر شده است و چنانچه در ميان عالم دنيا و آخرت حياتى براى انسان حاصل نشود مرگ دوم معنى نخواهد داشت ، اين استدلال صحيحى است كه در بعضى از اخبار هم به آن اشاره شده است .

مجلسى رحمة الله عليه ، در حق اليقين خود آورده ، كه آمدن دو ملك از براى سوال در قبر متواتر و ضرورى است و در اكثر اخبار وارد است كه يكى منكر و ديگرى نكير و در بعضى روايات وارد شده كه نسبت به مؤ منان مبشر و بشيرند و نسبت به مخالفان منكر و نكير؛ و نزد مؤ منان با سيمايى نيكو آمده و بشارت مى دهند آنها را به ثواب هاى نعيم و بى انتها و نزد كافران و مخالفان به صورت مهيب وارد شده و ايشان را وعيد به عذاب مى كنند و اخبارى بسيار در اين باب آورده است كه اينك فقط اكتفا به خبرى موثق از آن كتاب مى نماييم .

ابن بابويه از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده است كه فرمود: كسى كه سه چيز را انكار كند شيعه ما نيست معراج ، سوال قبر، شفاعت .