عشق و رستگارى
شرح دعاى ابوحمزه ثمالى

احمد زمرديان شيرازى

- ۴ -


چند خبر كوتاه

قبل از آن كه به تفسير آيات مربوطه قرآنى در اين مورد بپردازيم شايسته است اخبارى كه در اين موضوع رسيده متذكر شويم .

در خبر است كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: هر كس ‍ هفت مرتبه يا رب بگويد هر حاجت از پس آن خواهد به اجابت مقرون است ، و در خبر ديگر است كه چون بنده دستها را به جانب بالا بلند كرده و از روى نياز سه مرتبه بگويد يا رب خداى تعالى دستهاى او را پر از رحمت گرداند، و نيز در خبر ديگر است كه چون بنده گويد يا رب ، خداى تعالى گويد: لبيك ، چون دوم بار و سوم بار گويد حق تعالى گويد لبيك عبدى ((سل تعط)) بنده من بخواه تا بدهندت .

در اين جا كه امام عليه السلام در مقدمه اين دعاء شريف تكرار ((يا رب )) را آورده شايد منظور اين باشد كه اى پروردگار من قبول فرما آنچه را كه بعد از اين ذكر در مقام مناجات عرض مى كنم و اجابت فرماى همانطور كه خواسته هاى پيغمبر اكرم را به اين نام شريف اجابت مى فرمودى .

بيان ذكر شريف ((يا رب )) از نظر قرآن

تمام انبيا در حوائج و خواسته هاى خود خداى تعالى را به اين نام ((رب )) مى خواندند و دعاى آنها به هدف اجابت مى رسيد.

در اولين مرحله خلقت همان طور كه داستان آن به تفصيل در قرآن بيان شده حضرت آدم عليه السلام بعد از آنكه ترك اولى كرد و از شجره اى كه از خوردن آن منع شده بود به قسم و سوگند شيطان فريب خورد يعنى ابليس به او گفت و براى او قسم ياد كرد كه هر كس از اين شجره بخورد هرگز براى او برگ نباشد و در بهشت جاويد بماند و آدم عليه السلام گمان كرد كسى سوگند به دروغ نخورد لذا آدم و حوا از آن شجره خوردند و بعد از آن كه دريافتند كه فريب خورده و حال بايد به زبانى پروردگار خود را بخوانند كه شايسته معذرت از اين رفتار باشد، سپس به اين نام ((رب )) پروردگار خود را خواندند و گفتند: سوره اعراف آيه 22 ربنا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفرلنا و ترحمنا لنكونن من الخاسرين - اى پروردگار ما ستم كرديم بر نفس هاى خود به نقص ثواب بر فعل مندوب و اگر تو نيامرزى براى ما ذلت ما را كه ترك ندب است و نبخشايى ما را هر آينه از زيانكاران باشيم .

و چنين گفته اند كه آدم عليه السلام : اگر چه ترك مندوب كرده بود خود را خاسر و ظالم خواند زيرا كه عادت انبيا بر آنست كه ذلت حقير را عظيم شمردند و حسنه عظيمه را صغير دانند؛ و اين خود بحثى جداگانه است كه بايد دانست انبيا همه معصومند و نقصان حظ ثواب خود را ستم بر نفس خود دانسته اند.

نوح : و اجابت دعايش به خواندن ((يا رب ))

بعد از آن كه نوح عليه السلام مشاهده كرد كه عصيان امت به حدى رسيده كه ديگر پند و وعظ در آنها اثر نمى كند و ايذا و آزار آنها به غايت رسيده است ؛ كه با سنگ و چوب اعضاى او را مى شكستند و از طرفى خداى تعالى او را خبر داده بود كه از قوم تو كسى ديگر ايمان نخواهد آورد و از ايشان فرزندى كه ايمان آورد وجود نيايد؛ از اين جهت قوم خود را هدف تير نفرين قرار داد و از خداى تعالى به اين نام ((رب )) سؤ ال فرمود.

سوره نوح آيه 26 و قال نوح رب لا تذر على الارض من الكافرين ديّارا

و نوح گفت اى پروردگار من مگذار بر روى زمين هيچكس از ناگروندگان را ((مراد هلاكت عالم است )) و داستان اجابت اين دعا در قرآن به تفصيل آمده كه آب تمام زمين را فراگرفت و همه به غير از اهل او هلاك شدند و دعاى او به اجابت رسيد - و بعد از اين نفرين دعاى ديگرى باز به همين نام شريف ((رب )) از مقام ربوبيت درخواست كرد بر اين وجه كه رب اغفرلى و لوالدى و لمن دخل بيتى مؤ من ا و للمؤ منين و المؤ منان ..... اى پروردگار من بيامرز مرا و از ترك مندوب و ترك اولى عفو فرما و بيامرز پدر و مادر مرا و بيامرز هر كسى را كه در آمده به خانه من در حالتى كه مؤ من بوده است ؛ و بيامرز مردان مؤ من و زنان مؤ من ه را كه قبل از اين بودند و بعد از اين پيدا شوند تا روز قيامت ؛ و در اين حوائج مهم و حوائج ديگر آن حضرت خداى را به نام ((رب )) ياد كرده است .

حضرت ابراهيم عليه السلام و خواسته هاى او در بيان نام شريف ((رب ))

در چند مورد بسيار مهم ابراهيم عليه السلام در حاجت خود خدا را به اين نام خواند:

سوره الشعراء آيه 83 رب هب لى حكما و الحقنى بالصالحين :

بار خدايا مرا حكمت ده و مرا به صالحان گذشته از پيامبران و اولياء برسان ؛ يعنى ببخش مرا و عطا كن كمال در علم و عمل تا به آن مستعد خلافت حق و رياست خلق گردم ((نزد بعضى مراد به حكمت حكم نبوت است )) و در رسان مرا به سبب توفيق كمال در علم و عمل به شايستگان و برگزيدگان درگاه يعنى در عداد انبيا كه كاملند در صلاحيت درآور.

و در پيرو اين عبارت يك سلسله تقاضاى ديگر داشته كه يكايك بيان مى فرمايد و همچنين جاى ديگر در سوره ابراهيم و سوره آل عمران در داستان بناى كعبه كه چون با فرزندش آن را تمام كرد، عرض كردند ربنا تقبل منا خداوندا قبول فرما و بپذير از ما اين كار خير را؛ و همچنين دعاى ديگر كه فرمود رب اجعل هذا بلدا امنا اى پروردگار اين شهر كه در آن خانه ساخته ام از براى تو بگردان آن را شهرى ايمن از قحط و روزى ده اهل آن را به انواع ميوه ها و آن حضرت آنچه را كه از پروردگار خود تقاضا مى نمود در ذيل بيان اين نام شريف ((رب )) دعا مى كرد و به اجابت مى رسيد.

دعا كردن موسى عليه السلام پس از كشته شدن يكى از پيروان فرعون

سوره القصص آيه 16 قال رب انى ظلمت نفسى فاغفرلى : پس ‍ اجابتش آمد فغفر له داستانيست از حضرت موسى عليه السلام در كشتن قبطى كه به تفصيل در تفاسير مذكور است و خلاصه اينست كه يكى از پيروان فرعون و ديگرى از بنى اسرائيل با هم نزاع داشتند و حضرت موسى به كمك پيرو خود شتافت بدون آن كه قصد كشتن قبطى آن مرد فرعونى را داشته باشد و بر سبيل مدافعه مشتى بر او زد و چون اراده حق تعالى به موت او بود گشته شد و در قتل او موسى گفت : اين كار كه تزيين قتل او بود و ترك ندب و تقويت آن چيزى كه مستحق آن مى شدم از ثواب ((كه مشت نزدن بود)) اين از عمل شيطان است ((يا به قولى دعواى اين دو تن از عمل شيطان بوده )). يا اين كه به سبب شيطان كه تهييج غضب من بود اين عمل كه ترك آن اولى بود از من صادر شد و به اين نزاع و خصومت ، وى مقتول گرديد.

بعد از آن بر سبيل انقطاع و رجوع به حق تعالى اقتدا به آدم عليه السلام كرده در گفتار ربنا ظلمنا انفسنا و گفت رب انى ظلمت نفسى ..... اى پروردگار به درستى كه من ستم كردم بر نفس خود به قتل قبطى اگر چه او مستحق قتل بود به جهت كفر و عناد، ليكن من از جهت تعجيل و ترك ندب و محروميت از ثوابى كه مترتب بر استجاب مى شد بر خود ستم كردم ؛ سپس گفت بيامرز مرا يعنى مرا از فرعون مخفى دار تا از شر او ايمن باشم ((چه غفران در لغت به معنى پوشش است )) يا مراد به ثوابيست كه لازم غفران است ؛ پس به اجابت رسيد دعاى او بر اين وجه كه فغفر له ؛ بيامرزيد حقتعالى او را يعنى از شر فرعونيانش نگاه داشت و يا ثواب و كرامت به سبب انقطاع به وى ارزانى داشت ؛ و همچنين در جاى ديگر موسى عليه السلام چنين عرض كرد: رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى و خداى تعالى دعاى او را اجابت كرد كه : قال قد اوتيت سؤ لك يا موسى

دعا كردن سليمان عليه السلام براى سلطنتى بى مانند

سوره ص آيه 35 قال رب اغفرلى و هب لى ملكا لا ينبغى لاحد من بعدى انك انت الوهاب گفت پروردگارا بيامرز مرا و ارزانى دار بر من پادشاهى را كه نسزد كسى را پس از من ، همانا تو بسيار بخشنده اى ؛ سليمان عليه السلام به اين نام شريف خداى را خواند براى حاجتى بزرگ كه اين حاجت آيت و معجزه اى براى نبوتش باشد يعنى تقاضا كرد كه ملكى به او داده شود كه فرمانروائيش خارق عادت بوده باشد و تمام جن و انس و وحوش و طيور و سباع و بهائم در تسخير او بوده باشند؛ چون سليمان مى دانست كه استدعاى چنين ملك و پادشاهى از حق تعالى اصلح است به امور دينيه و سبب كثرت طاعات و عبادات بندگان مى شد، و هيچ بخل براى بذل و بخشش آن ثروت خدادادى ندارد .

حق تعالى دعاى او را اجابت كرد و در اول باد را بر او رام و مسخر گردانيد بر وجهى كه به فرمان او مى رفت و او را به نرمى و آسودگى از هر طرف كه مى خواست مى برد و همچنين بنا بر داستانى كه به تفصيل دارد تمام خواسته هاى و را يكى پس از ديگرى برآورد و بر نام شريف ((يا رب ))آنچه خير دنيا و آخرت بود از خداى تعالى گرفت .

تقاضاى زكريا عليه السلام جهت فرزند در دوران پيرى

سوره الانبياء آيه 89 و زكريا اذ نادى ربه رب لا تذرنى فردا و انت خير الوارثين ، فاستجبنا له

و هنگامى كه زكريا خواند پروردگار خود را كه اى پروردگار مرا تنها مگذار كه تو بهترين ارث برندگانى ؛ پس پذيرفتيم از او و اجابت كرديم دعايش را و همچنين به لسان ديگر در سوره آل عمران آيه 38 مى فرمايد هنالك دعا زكريا ربه قال رب هب لى من لدنك ذرية طيبة انك سميع الدعاء - حضرت زكريا در مقام دعا عرض كرد اى پروردگار من ببخش مرا و عطا فرما از نزد خود فرزندى پاك از آلايش گناه بدرستيكه تو از محض كرم شنونده دعايى و اجابت كننده :

زكريا عليه السلام با وجود پيرى خود و زوجه اش كه امكان توليد نسل براى آنها خارق عادت بود خداى تعالى را به اين نام شريف ((رب )) خواند و دعا كرد براى فرزند، سپس در حاليكه در محراب مشغول نماز بود ندا كردند او را فرشتگان بر اين وجه كه اى زكريا بدرستيكه خدا تو را مژده مى دهد به فرزندى كه نام او يحيى باشد به اين وصف كه او مصدقا بكلة من الله باوركننده و ايمان آورنده باشد به كلمه اى كه موجود گشته از نزد خدا و او پيغمبرى باشد از شايستگان .

و چون زكريا را به چنين فرزندى بشارت دادند وى بر وجه تعجب باز خداى را به اين نام خواند ((يا رب )) كه اى پروردگار از كجا باشد مرا پسرى و حال آن كه مرا پيرى فرارسيده و زنم نازاينده است .

آن گاه جبرئيل به فرمان خداى تعالى گفت : خدا مى كند آنچه مى خواهد بر خلاف عادت از روى مصلحت .

دعا كردن عيسى عليه السلام جهت قوم خود براى نزول خوان نعمت از آسمان

سوره المائده آيه 115 قال عيسى بن مريم اللهم ربنا انزل علينا مائدة من السماء....

در داستانى از حضرت عيسى عليه السلام است ؛ زمانى كه حواريان يا قوم او گفتند اى عيسى هيچ توانى و اعتماد دارى كه از خداى خود بخواهى از براى ما از آسمان خوانى فرستد كه از آن طعام بخوريم ، و معاينه بينيم ، و صدق تو بدانيم ، و دل ما به علم ساكن شود، و يقين بر يقين بيفزايد بر وجهى كه شبهه باقى نماند و تو را گواهى دهيم .

سپس حضرت عيسى عليه السلام خداى را به اين نام شريف ((يا رب )) خواند و چنين دعا كرد كه اى پروردگار فرو فرست بر ما خوانى از آسمان كه ما را روزى مبارك باشد كه آن را عيد گيريم و اولين و آخرين ما آن را روزى خير و با بركتى گيرند و اين روزى در آن خير و نفع و بركتى باشد، و همچنين آيت و علامتى صحيح بوده باشد؛ خداى تعالى جواب اجابت آميز داد و فرمود: انى منزلها عليكم من اين خوان را براى شما بفرستم .

دعاى حضرت لوط درباره قوم خود

سوره عنكبوت آيه 30 قال رب انصرنى على القوم المفسدين

حضرت لوط هم كه قوم او به فحشاء خوگرفته و در فساد غوطه ور بودند و با اين حال در قبال ارشاد و هدايت آن حضرت مى گفتند اگر راست مى گويى عذاب بر ما نازل شوند و خلاصه سرسختى هاى عجيبى نشان مى دادند، آن حضرت هم خداى را در طلب نصرت و يارى به اين نام خواند و عرض كرد، پروردگارا يارى كن مرا و نصرت ده بر گروه تباهكاران - و همچنين دعا كرد رب نجنى و اهلى مما يعلمون كه به اجابت رسيد فنجيناه و اهله اجمعين .

امر حق تعالى پيغمبر خاتم را در خصوص خواندن او سبحانه به نام ((يا رب ))

خداى تعالى به رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در چند مورد دستور مى دهد كه اى محمد صلى الله عليه و آله و سلم بخوان پروردگار خود را به اين نام ((يا رب )) و تقاضا كن خواسته هاى خود را كه برآورده است ، و در اينجا به ذكر چند جمله و ترجمه آن مى پردازيم .

سوره المؤ من ون آيه 94 قل رب اما ترينى ما يوعدون ، رب فلا تجعلنى فى القوم الظالمين بگو اى محمد صلى الله عليه و آله و سلم كه اى پروردگار من اگر بنمايى مرا آنچه وعده داده مى شوند كافران ؛ اى پروردگار من پس مگردان مرا در گروه ستمكاران .

سوره المؤ منين آيه 97 و قل رب اعوذبك من همزات الشياطين ، و اعوذ بك رب ان يحضرون و بگو اى محمد صلى الله عليه و آله و سلم كه اى پروردگار من پناه آوردم به تو از وسواس ديوان سركش كه مردمان را از مكارم اخلاق گردانيده به اخلاق سيئه مى خوانند و به مناهى تحريص مى كنند، و پناه مى گيرم به تو اى پروردگار از آنكه حاضر شوند ديوان در حوالى من و مرا از عبادت و طاعت و حسن خلق منع كنند.

نگارنده گويد: اين دعا كه خداى تعالى به حبيب خود امر فرموده كه او را سبحانه به چنين نام بخواند و از او چنين بخواهد چقدر شايسته است كه ما هم به پيروى از رسول اكرم هر آن اين دعا را به همان بيان بخوانيم ؛ و شايد اين آيه شريفه اولى بر عموم باشد چون به مصداق الا عبادك منهم المخلصين هيچگاه انبيا در مخاطره اغواى ديو و رجيم قرار نمى گيرند؛

سوره طه آيه 114 و قل رب زدنى علما؛.و بگو اى محمد صلى الله عليه و آله و سلم كه اى پروردگار بيفزاى مرا دانش .

سوره الاسراء آيه 80 و قل رب ادخلنى مدخل صدق و اخرجنى مخرج صدق ....

و بگو اى محمد صلى الله عليه و آله و سلم كه اى پروردگار من در آور مرا در قبر درآوردنى پسنديده و با كرامت ؛ و بيرون آور مرا از آن در وقت بيرون آوردن ، ستوده و با كرامت - و از امام جعفر عليه السلام نقل است كه رسول اين دعا را در وقتى كرد كه در غار بود يعنى خدايا ورود و خروج مرا در اين غار با امنيت و ظفر گردان .

سوره المؤ منين آيه 118 و قل رب اغفر و ارحم و انت خير الراحمين

اى محمد صلى الله عليه و آله و سلم بخوان پروردگار خود را به اين نام ((رب )) و تقاضا كن بر اين وجه كه اى پروردگار من بيامرز مرا در ترك مندوب ، يا امت مرا در ارتكاب معصيت و ضلالت و ببخشاى به من يا بر بندگان مؤ من به رحمت واسعه خود و تو بهترين رحم كنندگانى .

و خداى تعالى اجابت فرمود آيه 2 از سوره فتح ليغفر لك الله ما تقدم من ذنبك و ما تاءخر..... بيامرزد خدا براى تو آنچه گذشت از گناهان تو يعنى از ترك مندوب يا ترك اولى ؛ و آنچه از پس آن واقع مى شود.

البته به براهين واضحه به ثبوت رسيده كه انبيا معصومند از كبائر و صغائر از اول عمر تا آخر؛ پس كلام را بر ظاهر خود حمل نتوان كرد بلكه بنا بر آنچه در تفاسير به طور تفصيل آمده ذنب انبيا بر ترك مستحبات يا ترك اولى ، يا اشاره به مغفرت گناهان امت است و قبلا هم مطالبى در اين خصوص به قدر گنجايش در داستان آدم عليه السلام بيان گرديد.

پس با اين تفاصيل معلوم گرديد كه اصلا خداى تعالى خود براى استجابت دعا به بردن اين نام شريف ((يا رب )) دستور داده است .

مؤ منان و صالحان و اجابت دعاى آنها در بيان ((يا رب ))

يك سلسله آيات شريف در اواخر سوره آل عمران است كه در شاءن صالحان و مؤ منان داده شده و تمام تقاضا و درخواست هايى است كه در مقام دعا از خداى تعالى خواسته اند و بيان حاجت خود را به نام ربنا ((يا رب )) افتتاح كرده اند و خلاصه بعد از دعاهاى مختلف دعا را به اين عبارات خاتمه مى دهند

ربنا فاغفرلنا ذنوبنا و كفر عنا سيئاتنا و توفنا مع الابرار؛ ربنا و آتنا ما وعدتنا على رسلك و لا تخزنا يوم القيمة انك لا تخلف الميعاد:

پس توقيع اجابت ايشان چنين آمد فاستجاب لهم ربهم : اى پروردگار ما بپوشان گناهان ما را و محو كن بدى هاى ما را؛ و بميران ما را با نيكوكاران ؛ و اى پروردگار ما عطا كن بر ما آنچه وعده كردى ما را بر تصديق فرستادگان خود كه آن نعيم جاودانى است ، و رسوا مگردان ما را در روز رستاخيز بدرستى كه تو وعده خود را كه ثواب دادن به اهل ايمان است خلاف نخواهى كرد.

پس اجابت كرد دعاى ايشان را پروردگارشان و از بركت نام مبارك ((ربنا)) دعاى آنها مستجاب گرديد.

دعا كردن ((آسيه )) زوجه فرعون

سوره التحريم آيه 11 .... رب ابن لى عندك بيتا فى الجنة و نجنى من فرعون و عمله و نجنى من القوم الظالمين

آسيه زوجه فرعون كه زنى صالحه بود و پس از مشاهده معجزات حضرت موسى عليه السلام به او ايمان آورده بود و مدتى ايمان خود را از فرعون مخفى داشت ؛ بعد از آن كه فرعون از عقيده او آگاه شد و خواست او را از ايمان باز دارد بناى شكنجه و آزار بر او گذاشت و بسيار به او سخت گرفت تا زمانى كه دستور داد سنگى عظيم بر سر او بكوبند.

آسيه با مشاهده آن حال كه نزديك بنا بودى او بود روى نياز خود را به درگاه كارساز كرد و به اين نام شريف ((رب )) خداى خود را خواند بر اين وجه كه اى پروردگار من بنا كن براى من نزد خود خانه اى در بهشت و برهان مرا از فرعون و كردار او و نجات ده مرا از گروه ستمكاران .

خداى تعالى در همان حال كه اين دعا مى كرد حجاب برداشت تا در بهشت خانه اى ديد از در سفيد به يك پاره كه براى او بيافريده بود و وى دلخوش گشت آنگاه خداى تعالى قبل از آن كه سنگ عظيم را بر سر وى كوبند جان او را برداشت و چون سنگ را بر وى زدند هيچ المى بر وى نرسيد و در واقع مثل اين كه در اين دعا او خود تقاضاى مرگ كرده ، كه از دست فرعون و عمل او هم نجات پيدا كرده است .

موضوع مهم و قابل توجه

از مطالبى كه درباره استجابت دعا در بيان يارب گذشت ، شايد خواننده اين طور تصور كند كه چون استدعاكنندگان همه از انبيا و اوليا بودند دعاى آنها به اجابت رسيده و ديگران شايستگى اين مقام را ندارند كه به مجرد بيان يا رب خواسته هاى آنها مورد اجابت قرار گيرد؛ و لكن به هيچ وجه اين طور نيست ! از شواهدى كه از قرآن مجيد به دست مى آيد خداى تعالى حتى دعاى ابليس را هم كه بدترين خلقست بخواندن اين نام شريف به هدف اجابت رسانيد؛ و اما نويسنده را عقيده آنست كه خواننده دعا بايستى اين معرفت را حاصل كرده باشد كه زمانى كه مى گويد ((يا رب )) بداند چه مى گويد، و اعتقاد او در معنى اين نام شريف تا چه حد است ، و تا چه اندازه به حالت اضطرار دل را متوجه داشته ، كما اين كه شيطان هم با معرفتى كه از پروردگار خود در سوابق جنبه ملكوتى داشت و با توجه به معنى و اضطرار ذكر اين نام شريف كرد و دعايش مستجاب شد.

استجابت دعاى ابليس به ذكر ((يا رب ))

سوره الحجر آيه 36 قال رب فانظرنى الى يوم يبعثون ؛ اجابت آمد، قال فانك من المضطرين در خلقت آدم عليه السلام داستانى دارد كه به تفصيل در قرآن بيان شده و خلاصه اينست كه زمانى كه پروردگار عالم آدم را از گل آفريد و روح در او دميده شد فرشتگان را گفت كه بر وى سجده كنيد كه خليفه است در روى زمين پس تمام فرشتگان او را سجده كردند مگر ابليس كه از روى استكبار از سجده آدم سر باز زد، و به او گفته شد كه چيست تو را كه سجده نكردى گفت صحيح نيست سجده كنم آدمى را كه از گل آفريده شده در حالى كه شرافت خلقت من از نور آتش است و از او بالاتر مى باشد: سپس خداى تعالى او را از مرتبت خود بيرون راند و تا روز قيامت لعنت بر او روا داشت .

و چون ابليس در اين ماجرا بيچاره و مضطر شد گفت كه اى پروردگار پس ‍ مرا مهلت ده تا روزى كه برانگيخته شوند مردم ((غرض ابليس از اين سخن آن بود كه نميرد چون مى دانست كه بعد از بعث موت نيست )) خداى تعالى دعاى او را اجابت كرد و فرمود بدرستى كه تو از مهلت دادگانى تا روز مقرر.

استجابت دعاى انبيا در بيان ((يا رب ))

نام يا رب مى كند حاجت روا   اسم اعظم درد را باشد دوا
هر پيمبر آمدش مشكل به كار   حل مشكل شد بر او نام نگار
انبيا بر حاجت خود در بيان   لفظ يا رب آورندى بر زبان
بشنو از قرآن يكايك استان   قصه از هر يك ز قرن باستان
ترك اولى كرد آدم عليه السلام در بهشت   عشرت جاويد خود را جا بهشت
اهبطوا را چون شنيد از جايگاه   پس فرود آمد ز قصر و بارگاه
اين تفاوت از مكانش تا مكان   فرق آن بين از زمين تا آسمان
قصه آن باشد كه شيطان در فريب   داد آدم عليه السلام را فريبى بس ‍ عجيب
اول آمد تا برد مكرش به كار   پس نصيحت كرد او را آشكار
گفت من باشم شما را رهنمان   تا بمانيد اندر اينجا جاودان
گر خوريد از ميوه نيكو درخت   باشد اين جنت شما را پايتخت
پس قسم بر آن فريبش ياد كرد   تا قيامت زان قسم بيداد كرد
كى كند آدم عليه السلام قسم باور دروغ   ذات خلقت را نباشد اين نبوغ
چونكه مقدارى از آن خوشه چشيد   آن امانت را به دوش خود كشيد
پس چو در آن عالم عيش و طرب   شد ندامت حاصلش در قرب رب
سر به زير افكند و با افسوس گفت   ناله خود را به حوا كرد جفت
ربنا اغفر بر ستمكاران نفس   رحمت آور بر زيانكاران نفس ‍
گرچه ما بر تو جسارت كرده ايم   ور نيامرزى خسارت برده ايم
ترك هر مندوب نزد انبياء   ترك واجب چون بود بر اولياء
عذر آنها باشد اقرار گناه   تا ز حق گيرند از عصيان پناه
اين بود يك منصبى از عشق پاك   تا ز درد دل زند بر سينه چاك
بهر يك تركى كه از اولى نمود   ترك سر از زير بر بالا نمود
شرمش آمد سر ديگر بالا كند   عرض خود بر حضرت والا كند
گر خلافى آيد از عاشق به كار   شرمش آيد رو كند سوى نگار