((در
بيان عبارت و لا تمكر بى فى حيلتك ))
اى خدا بر مكر خود ما را مگير |
|
كرده كيد دشمنت ما را اسير |
اى دو صد افسوس بر تقدير من |
|
گر كنى تدبير بر تزوير من |
مكر ما را نيست جز مكرت سزا |
|
در مقام عدل اين باشد جزا |
ابلهان در مكر خود اندر سرور |
|
زيركان را تو مدبر در امور |
كى شوى ايمن تو از مكر خدا |
|
كه نباشد او ز تو آنى جدا |
هر چه از دل بگذرانى در خيال |
|
واقف از سر درونت لا محال |
گر كنى انديشه بر مكر و فريب |
|
در مقابل حيله بينى بس عجيب |
داده مهلت مكر ما را در يقين |
|
فاذكروا املى لهم كيدى متين |
* * *
داستان مكر كفار و رسول |
|
ماجرايى بود حيران العقول |
نزد پيغمبر چون آمد جبرئيل |
|
سوى غارش رهنما شد بر دليل |
گفت بنشان در سراى خود امير |
|
تا به كيد دشمنان نايى اسير |
تا كه او از ماجرا آگاه شد |
|
سوى كوهستان همى در راه شد |
چون سحرگه در سرايش تاختند |
|
نور حق در خوابگاهش يافتند |
مكر ايزد شد مقدم بر شتاب |
|
تا نمايد نقشه شان را نقش آب |
* * *
وان ديگر بشنو حكايت از مسيح |
|
گفته قرآن با عباراتى فصيح |
قصد جمعى بود بر دارش كشند |
|
- حيله اى كردند تا او را كشند |
شبه عيسى را به دار آويختند |
|
خاك مكر خود بسر بر ريختند |
مكر حق چون شد نمايان بر صليب |
|
قالها يا ويل من قتل الحبيب |
آن نبود عيسى ولى عيسى نما |
|
زانكه حق رفعت بدادش بر سما |
تا شوى تسليم بر بود و نبود |
|
دفع مكر او كسى نتوان نمود |
* * *
آن شنيدم قوم صالح بسته عهد |
|
بهر قتلش همچنان در جد و جهد |
ناقه صالح در اول كرده پى |
|
از عقوبت بى خبر تا برده پى |
پس عذاب از جانب يزدان رسيد |
|
رنگ مكاران ز صورت ها پريد |
چون سزاى مكر خود را يافتند |
|
در هلاكت نقش خود را باختند |
هر كسى كارش بود مكر و ريا |
|
او ندارد از خدا شرم و حيا |
اى الهى اى الهى اى اله |
|
تو مكن بر مكر خود ما را تباه |
من اين لى الخير يا رب و لا يوجد الا من عندك و من اين لى
النجاة و لا تستطاع الا بك
((اى پروردگار من )) خير خود را از
كجا جويم جز از درگاه تو ((يعنى از كجاست از براى من نيكويى
و حال آن كه يافت نمى شود مگر نزد تو))؛ و از كجاست مرا
رهايى يافتن و چگونه توانم تلاش كردن در نجات خويش چون مقدور نيست مگر به اراده و
خواست تو.
((خير چيست ؟))
امام عليه السلام كه در اين عبارت كلمه ((خير))
را آورده گويا منظورش همان ((خيرى ))
باشد كه در موارد بسيارى از قرآن مجيد بر وجه و معانى مختلف بيان شده است ، و اما
آنچه كه ارتباط اين عبارت دعا را به طور دقيق به قرآن مجيد مى رساند آياتى چند است
كه از تفاسير آنها مى توان حقيقت آن معنى كه در اين جمله از دعا به كار رفته است
دريافت نمود، و براى تشريح آن به موضوع اشاره خواهيم كرد.
اول - اين كه بدانيم خير از نظر قرآن چه مى باشد و به چه چيز اطلاق شده است .
در سوره البقره آيه 273 مى فرمايد: يؤ تى الحكمة من يشاء و
من يؤ ت الحكمة فقد اوتى خيرا كثيرا خداى تعالى به هر كس بخواهد حكمت را مى
دهد و هر كس را حكمت داد به تحقيق كه خير زيادى به او عطا فرموده است پس از اين جا
معلوم مى شود كه اعطاى حكمت ((و اصل حكمت ))
خير است و حال بايد دانست كه حكمت چيست ، مفسرين در باب حكمت معانى بسيارى آورده
اند، يكى مى گويد مراد از حكمت نبوت است ، ديگرى گفته حكمت علم قرآن است از فهم
معانى و دانستن ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه و مقدم و مؤ خر و حلال و حرام بعضى
گفته اند ترس از خداست خشية الله راءس كل حكمة
در خاصة المنهج تفسير اين آيه شريفه را چنين آورده است : خداى تعالى مى دهد حكمت را
كه آن علميست كه با آن ميان القاء رحمانى و وسوسه شيطانى تميز توان كرد. هر كس را
كه خواهد از كسانى كه طالب ارشاد باشند و اضافه مى كند: كه يا مراد به حكمت تحقيق
علم است و اتفاق عمل تا به آن بدانند كه چه مى بايد كرد و به چه كس مى بايد داد؛ و
چنين ادامه مى دهد كه از حضرت ابى عبدالله عليه السلام مرويست كه مراد به حكمت در
اين آيه علم قرآن است و فقه و اين قول شامل هر دو قول است كه در حديث نبوى وارد شده
كه آن حضرت فرمود حق تعالى به من عطا فرموده از حكمت قرآن را و هيچ خانه نباشد كه
در او چيزى از حكمت نباشد مگر كه خراب و ويران باشد پس فقيه شويد در دين و تعليم
گيريد تا نادان نميريد؛ و به هر كس كه دادند حكمت را كه علم دين است پس بدرستى كه
داده اند او را نيكويى بسيار چه آن جامع خير دنيا و عقبى است .
پس با اين حال مثل اين كه امام عليه السلام در مقام دعا مى فرمايد از كجاست از براى
من حكمت يا به اعتبار ديگر از كجاست از براى من خير كثير، و اين ميسر نيست مگر از
جانب حكيم ، و تعليم مى دهد كه بخواهيد از پروردگار خود حكمت را و علم قرآن و احكام
را كه اصل خير همين است .
دوم - آن كه خداى تعالى در چند مورد از قرآن مجيد اعمال صالح ، پرهيزگارى ، انفاق ،
زهد، و ورع ، و عبادات را اعم از واجب يا مستحب به طور كلى خير دانسته و در موارد
بسيارى اشاره به هر يك از آنها فرموده تا اهل ايمان را به تحصيل خيرات ترغيب نمايد
و در اين جا از نظر اختصار، به دو آيه از آن اكتفا مى نماييم .
در سوره البقره آيه 105 مى فرمايد: و ما تقدموا لانفسكم من
خير تجدوه عندالله :
آنچه از پيش فرستيد از براى نفسهاى خود از كردار نيكو چون نماز و روزه و زكوة و
انفاق و خيرات ديگر، بيابيد آن را نوشته شده و ثبت كرده نزد خداى تعالى
((يا آنكه ثواب آن را بزودى بيابيد))
و همچنين در آيه 28 از سوره آل عمران مى فرمايد: يوم تجد كل
نفس ما عملت من خير محضرا كه اين اشاره به روز باز پسين است و مى فرمايد
روزى بيايد هر كس آنچه از نيكويى ها كه عمل نموده در حضور خود بيابد و اين شرحى به
تفصيل دارد كه در اين جا مجالى براى گسترش آن نيست .
پس با اين تفاسير امام عليه السلام در مقام تعليم دعا از خدا مى خواهد توفيق اعمال
صالح ، پرهيزگارى و زهد و ورع كه همه به خير تلقى شده است .
سوم - در آيه 82 از سوره النساء خداى تعالى موضوع را به تعبير ديگرى بيان فرموده ،
و مى فرمايد: ما اصابك من حسنة فمن الله و ما اصابك من سيئة
فمن نفسك
با ارتباط فقره اين دعا كه امام عليه السلام فرموده از كجاست از براى من خير و
نيكويى و با اشاره اى كه خداى تعالى در اين آيه شريفه فرموده بر اين كه او خود تنها
منبع خير است و افاضه خير فقط از جانب اوست اين مفهوم حاصل مى شود كه طلب خير را
بايد از خود حق تعالى كرد و احسان و نيكويى را از او خواست و در اين موضوع مسئله
ديگرى پيش مى آيد كه چون كسى تقاضاى خير و نيكويى از پروردگار خود كرد اين خود
دليل است بر اين كه در حاجت او حاجت ديگر نهفته شده كه سلب شر است : چون در اين آيه
شريفه اين طور اشاره مى فرمايد كه اى آدمى آن چه به تو مى رسد از خير و خوبى و
نيكويى و نعمت از خداى تعالى است و هر چه از بدى و تباهى و كفران به تو مى رسد از
نفس تو است ، و اين معنى مسلم مى شود كه وقتى از پروردگار خود تقاضاى خير كردند و
به اجابت رسيد طلب كردن دفع شر در آن خواسته ، نهفته است ((و
خود تقاضاى خير و احسان از خداى تعالى در واقع پناه به اوست از شر مكاره و بليات
)) و اين آيه شريفه نزد مفسرين و محققين مورد تعبيراتى قرار
گرفته و در باب جبر و تفويض روى آن بحث زيادى به عمل آمده است كه خود گنجايش رساله
اى جداگانه را دارد، و در اين جا منظور اينست كه فرمايش امام عليه السلام با تطبيق
به اين آيات شريف چنين مى رساند كه هيچ راهى از براى ما در كسب خير و نيكويى نيست
مگر از جانب پروردگار، و همچنين هى راهى براى نجات و رهايى از شر مكاره نمى توان
يافتن مگر از راه پيروى احكام و علم به قرآن ، و هر كس را خداى تعالى اراده كرد كه
به او خير رساند كسى قادر به ممانعت نيست ، قوله تعالى . و
ان يردك بخير فلا راد لفضله
نگارنده گويد: ((خير)) اشعه اى از
انوار معرفت است كه بر قلوب محبان پرتو افكنده درون آنها را صفا بخشد، و همچنين خير
همان عوالم شوقيست كه طالبان لقاء حق را آنى از محبوب خود غافل نمى گذارد و سالكان
الى الله را از طريق سير خود باز نمى دارد، و آن كه را كه در مقام قرب كوشد و جامى
از مى گواراى عشق نوشد به تحقيق كه خير خود را در يافته است .
در بيان عبارت : من اين لى الخير و من اين لى النجاة
بار الها اى رحيم و اى ودود |
|
بار خود بر درگهت آرم فرود |
از كجا بايد كنم نيكى وصول |
|
غير شر نايد ز كار ما حصول |
از كجا يابم رهى بهر نجات |
|
جز به آزادى ز حق گيرم برات |
از كجا بر خود نكويى آورم |
|
من ندانم ره چه سويى آورم |
من فرو ماندم در اين بحر عميق |
|
بر نجات خود تلاش آرد غريق |
درد خود را من كجا يابم طبيب |
|
دست بايد زد به دامان حبيب |
لطف او دايم رسد بر بندگان |
|
- او مددكار همه درماندگان |
خير و احسان هر كه را باشد صفات |
|
اين دو خصلت آورد بر او نجات |
زان كه در حكمت بود خيرى كثير |
|
- فكر ما باشد در اين معنى قصير |
خير اگر خواهى تو حكمت را بخوان |
|
تا شوى آگه ز اسرار نهان |
ان اراد الله خيرا لا يرد |
|
خير خود را هر كجا خواهى برد |
خوبى از او، شر ز من آيد برون |
|
كفر گويم شرم از خيرش فزون |
نيكى و احسان بود كارش مدام |
|
نعمتش بر بندگان باشد تمام |
جز نباشد خير و نيكويى ز دوست |
|
از نكويان هر چه پيش آيد نكوست |
توشه اى گر تو فرستى پيش خود |
|
چون رسى منزل بيابى پيش خود |
بهترين زاد است تقوى اى عزيز |
|
دست خالى آبروى خود مريز |
رهنما اى رهنما اى رهنما |
|
راه شر و خير ما بنما به ما |
قطره اى از بحر رحمت گر چشم |
|
جام مستى را دمادم سر كشم |
اى كه بر دلها كنى آتش فروز |
|
شعله عشقت كند از دل بروز |
خوبى از تو بر همه خوبان رسد |
|
خوى بد از خود به بدخويان رسد |
ما ز خير تو همه اندر امان |
|
اى پناه از تو ز شر مردمان |
لا الذى احسن استغنى عن عونك و رحمت و لا الذى اساء واجترء
عليك و لم يرضك خرج عن قدرتك
همانا: نه آن كس كه نكويى كرد و خوب شد بى نياز است از يارى و رحمت تو؛ و نه آن كش
كه با سائت مبادرت گرفت و در حضرت الوهيت تو به جراءت و جسارت رفت و تو را خشنود
نداشت او هم از قبضه اقتدار و عرصه اختيار تو بيرون تواند شد، يعنى آن ك س كه بدى
كرد از محيط قدرت عظيم كه براى برقرارى نظم و ترتيب جهان آفرينش هميشه در كار است
((و آنى از هيچ موجودى حتى ذرات نامرئى در عالم غافل نيست
)).
سرتيپ رشديه استاد محترم دانشگاه كه يكى از نويسندگان معاصر است در كتاب ترجمه
سخنان سجاد عليه السلام در معنى اين عبارت چنين آورده : الها. نه آن كه نيكويى كرد
به پشت گرمى آن بهشتش تاءمين شده و يا از يارى و آمرزش تو بى نياز است .
براى حفظ ايمان نصرت و يارى پروردگارى دائما لازم است
نگارنده گويد: در اين عبارت امام عليه السلام اشاره به موضوعى كرده كه اهميت
شايانى دارد، و اين نكته مسلم است كه اگر كسى موصوف به تمام صفات پسنديده باشد و در
راه زهد و تقوى حد اعلاى مراتب ورع و پرهيزگارى را به پيمايد؛ اگر آنى نظر لطف و
رحمت خداى تعالى از او باز داشته شود و اگر لحظه اى خداى تعالى نصرت و يارى خود را
از او سلب نمايد در بزرگترين گرداب درياى هوا و هوس نفس غوطه ور شده است و امكان آن
دارد كه آنان مرتكب هرگونه جنايات شده حسنات خود را پايمال و يا تبديل به سيئات
نمايد، و حقا اگر كسى اين مسئله را پيش خود انديشه نمايد و ببيند كه آيا مى تواند
در اين پيچ و خم ها، در اين تحولات بزرگ و مجاهده نفسانى ؛ و در اين مبارزه دو قدرت
عظيم روحانى و شيطانى كه انسان هر آن مواجه با آنهاست خود را ثابت نگه دارد، آيا
اين احتمال دارد كه دفعة براى او انحراف حاصل شده و مرتكب هر گونه عمل ناشايسته اى
شود و در اين مورد چه بسيار ديده و شنيده شده اغلب مردمانى كه در مراحل زهد و تقوى
بودند ناگاه تغيير مشى داده و از مسير خود خارج شده از مرتبه عالى زهد خود را به
لجن زار فسق كشانيدند و اين نيست مگر سلب توفيق كه از كمك و يارى حق تعالى محروميت
حاصل مى شود و يا به اعتبار ديگر ((باز گيرد نظر لطف و مرحمت
خود را))، اينست كه امام عليه السلام اشاره مى فرمايد كه اگر
كسى نيكو شد و رشته عبوديت و بندگى را به گردن نهاد براى حفظ مقام خود احتياج دائم
به نصرت و يارى خداى تعالى دارد.
استعانت از نظر قرآن
اگر به دقت در اين عبارت از دعا توجه شود خواهيم ديد كه چه پيوستگى مستقيم
به آيات مربوطه در قرآن مجيد دارد و امام عليه السلام چگونه تفسير بعضى از آيات را
در خلال دعا به لسان مناجات آورده است .
خداى تعالى در سوره فاتحة الكتاب مى فرمايد: اياك نعبد و
اياك نستعين : ترا مى پرستيم و از تو يارى مى خواهيم در دوام پرستش تو و جمع
مفاسد و حوائج خود.
در تفسير رازى آورده : استعانت از خداى تعالى اين معنى را مى رساند كه وقتى بنده مى
گويد و اياك نستعين مى گويد بار خدايا جز براى تو
نكردم اين كه كردم ((عبادت )) و بر آن
چه خواهم كرد از تو يارى مى خواهم به متابعت الطاف و توفيق و انواع معونت و از تو
مى خواهم كه مرا به طاعت نزديك و از معصيت دور نمايى .
در بعضى از تفاسير آمده كه اياك نعبد براى اين كه تو
صانعى و اياك نستعين براى آن كه ما مصنوعيم و مصنوع
را از صانع چاره نيست يعنى احتياج كمك از مصنوع بر صانع به حدّيست كه او را به
مرتبه كمال رساند و با اين حال اگر انى معاونت از مصنوع سلب شود معلوم نيست كه بر
چه حالت برقرار بماند.
در خلاصة المنهج آورده : از اين جا كه تخصيص پرستش و يارى خواستن به او سبحانه موجب
روا شدن حاجت ها و برآمدن مراد است در عقب آن مى فرمايد
اهدنا الصراط المستقيم بنما به ما راه راست كه معلوم مى شود بزرگترين خواستن
هدايت است كه موجب رستگارى دنيا و عقبى مى باشد و از اين جهت استعانت از خود را
مقدمه طلب هدايت بندگان ساخته است .
در اين جا بى مورد نيست روايتى را كه بعضى از تفاسير در اين باب آورده اند متذكر
شويم : چنين مذكور است كه چون كار بر كسى سخت شود بگويد اياك
نعبد و اياك نستعين كار صعب او آسان شده و از خداى تعالى يارى خواهد گرفت .
و همچنين در چند مورد ديگر خداى تعالى براى استعانت از خود در امر طاعت و عبادت
آياتى آورده كه من جمله جائى مى فرمايد و استعينوا بالصبر و
الصلاة و جاى ديگر واستعينوا بالله و اصبروا
كه همه امر است جمله مكلفان را به استعانه و طلب يارى كردن از خداى تعالى .
با اين حال كه معلوم گرديد نصرت و يارى خداى تعالى براى نيكان در همه حال ضرورى است
، و همچنين معلوم شد از نظر اهميت موضوع ، خداى تعالى اين تقاضاى كمك را از خود جزء
فرائض دائمى قرار داده و علاقمندان به طاعات را يعنى همان آنها كه خود را به زيور
عبادت آراسته مى كنند و در واقع و ظاهر امر مردمان خوب و نيكو هستند بايستى مرتبا
در شبانه روز اين امر را به خود متذكر شده و بگويند پروردگارا
اياك نستعين آن وقت معلوم است كه امام عليه السلام چه
شاهكارى در عبارت دعا به كار برده و مى فرمايد اى خداى من اگر كسى عمل نيكو بجاى
آورد و عبادت كرد تو را و خوب شد از يارى تو بى نياز نيست ، يعنى من هم در هر مقام
كه هستم در امر اطاعت و عبادت تو در امور زندگانى دنيا و آخرت از تو يارى مى طلبم .
نگارنده گويد: خداى تعالى هيچگاه رشته اتصال قلوب دلباختگان را از منبع فيض خود قطع
نخواهد كرد و نظر مرحمت و يارى خود را از معاونت به محبان و دوستداران باز نخواهد
داشت .
در بيان عبارت مورد شرح
اى خدا اى منعم جان آفرين |
|
لطف خود را كرده اى با ما قرين |
كى شود بر ما حمايت از تو سلب |
|
تا كه باشد عشق تو ما را به قلب |
سر اين گويم كه داند اهل راز |
|
هر كه نيكو شد نباشد بى نياز |
استعانت شاهد اين معنى است |
|
كه نه هر كس شد نكو مستغنى است |
هر كه خواهد خلق را گيرد زمام |
|
گر پيمبر بوده باشد ور امام |
لازمش يارى ز حق در هر زمان |
|
تا ز لغزش بوده باشد در امان |
لطف حق گر شد از او آنى جدا |
|
مى شود با خودپرستان هم صدا |
گر كه خواهى بوده باشى در امان |
|
استعانت جو ز رب المستعان |
آن كه نصرت در طلب آرد مدام |
|
از اعانت بهره گيرد او تمام |
هر كه جراءت كرد بر او در گناه |
|
از كجا بر قدرتش گيرد پناه |
هر زمان ظاهر شود بيزاريش |
|
سلب نصرت مى كند در ياريش |
گر نباشد حق ز كردارت رضا |
|
لا جرم بسپار تن را بر قضا |
شرمم آيد من بگويم در عيان |
|
جراءت عصيان كند كس در نهان |
بر ولى نعمت چنان جراءت كند |
|
جز كه بر پاداش خود سرعت كند |
واى اگر حق بر تو آرد انزجار |
|
ره كجا يابى برون از اقتدار |
چون نشد راضى خدا از بنده اش |
|
ميكند در كار خود درمانده اش |
آنكه جراءت كرده بر عصيان او |
|
بى خبر از قدرت شايان او |
هر كه در ميدان قدرت گو گرفت |
|
بر محبت هاى جانان خو گرفت |
پس بكوش اندر رضاى او چنان |
|
تا در اين ميدان تو باشى قهرمان |
طى منزل كن تو اى جوينده راه |
|
تا شوى نزديك بر اين بارگاه |
يا رب ، يا رب ، يا رب ..... آنقدر بايد گفت تا آنكه نفس قطع
شود
((رب )) يعنى : پروردگار، مالك ،
ارباب ، خداوند و بهترين معنى همانست كه در تفسير الميزان در ذيل آيه شريفه
الحمدلله رب العالمين آورده و قريب به اين مضمون گفته
است :
رب عبارت از مالكى است كه به امور بنده اش رسيدگى مى كند، بنابراين در آن معنى
مالكيت افتاده است .
و شرحى به تفصيل در اين باب آورده بر اين اشاره : كه اين مالكيت مالكيت حقيقى مى
باشد، نه مالكيت قراردادى و اعتبارى كه ما از نظر امور اجتماعى چيزى را به خود يا
به ديگرى اختصاص مى دهيم ((و آن هميشه در معرض زوال و نابودى
و از بين رفتن است )) بلكه مالكيت خداوندى منفك از تدبير و
تنظيم امور مملوك نيست ؛ زيرا هنگامى كه چيزى در اصل وجود خود متكى به ديگرى باشد
در آثار خود هم متكى و محتاج به آن خواهد بود؛ بنابراين خداوند رب تمام موجودات است
، زيرا مالك و مدبر آنهاست
وجه تكرار يا رب چيست ؟
زمانى كه عاشقان بيدل دستشان به دامان محبوب خود نمى رسد آنقدر او را در
پنهان و آشكار مى خوانند و نام او را بر زبان مى آورند تا بلكه از اين راه براى
آنها التذاذ حاصل شود و بتوانند شعله آتش محبت را فرونشانند، گرچه اين موضوع قابل
مقايسه نيست و لكن مگر داستان ليلى و مجنون را نشنيده ايد كه مجنون آنى از ذكر ليلى
غافل نبود، در دشت و بيابان تنها و غير تنها، نام محبوب خود را به زبان مى آورد
بلند و آهسته زمزمه مى كرد و آواز ((يا ليلى ، يا ليلى ....))
را همه جا سر مى داد.
و اين خود غلبه شوق و رغبت است كه بعيد نيست نظر لطف و مرحمت جانان را به خواننده
خود معطوف دارد - آرى
هزار بار برم نام دلبر طناز |
|
كه لا اقل به جوابى بگويدم چه كسى |
خداى تعالى را نامهاى بسياريست و بنا به اعتبارى هزار اسم بيان شده كه هر يك وجه
تسميه اى دارد؛ و لكن اين نام شريف ((رب ))
كه بسيار با مسمى و لطيف و دقيق است گذشته از اخبار وارده در توصيف آن در قرآن مجيد
هم بياناتى آمده كه اهميت اين نام را به مرتبه خود رسانيده است ؛ و اگر بخواهيم از
نظر قرآن اين كلمه يعنى نام ((رب ))
را تشريح كنيم خود كتابى بصورت بزرگتر از قرآن است و ما را از مقصد اصلى خود باز مى
دارد، همينقدر متذكر مى شويم كه خداى تعالى در قرآن مجيد در 968 مورد اين نام را به
اشارات مختلف متذكر شده است و ما در اين جا از نظر اختصار به چند مورد كه در خصوص
استجابت دعا به اين نام شريف است اشاره مى نماييم .
همانطور كه قبلا متذكر شديم منظور از مطالب اين كتاب شرح اين دعاى شريف است و با
اين كه سعى بسيارى در اختصار آن به عمل آمده معذلك پيوستگى آن به آيات قرآنى طوريست
كه اگر مطلبى ناگفته بماند در اصول مقصود كوتاهى شده است و با اين حال حسن ارتباط
فقرات دعا به آيات مربوطه خواننده را به يك سلسله از آيات قرآنى آشنا نموده كه در
واقع از مطالعه آن دو نتيجه گرفته شده است .