داستانهاى صاحبدلان

محمد محمدى اشتهاردى

- ۸ -


194 - مهربانى پيامبر (صلى الله عليه وآله )
روزى پيامبر (صلى الله عليه وآله ) با مسلمانان نماز جماعت مى خواندند، در صف جماعت ، پشت سر پيامبر (صلى الله عليه وآله ) يك نفر عطسه كرد و شخص ديگرى در نماز به او تهنيت گفت .
بعد از نماز، مسلمانان به آن شخص ، اعتراض كردند كه چرا د رنماز حرف مى زنى ، چرا؟...و چرا؟...
رسول اكرم (صلى الله عليه وآله ) متوجه شد و آن شخص را به حضور طلبيد و نزد خود نشاند و با كمال مهربانى به او فرمود: يا اخ العرب الصلوة : الدعاء و الذكر و القرآن اى برادر عرب ! نماز مجموعه اى از دعا و ذكر و قرآن است حرف خارج اگر بزنى نمازت باطل مى شود، از اين پس ‍ مطلب را بدان )(258)
اين روش پيامبر (صلى الله عليه وآله ) در جذب مردم بود، درحالى كه ديگران حمله مى كردند و فرياد اعتراض سر مى دادند، پيامبر (صلى الله عليه وآله ) با كمال مهر و عطوفت با او برخورد كرد، آيا اين روش ‍ بهتر نيست ؟!
در حالى كه در جامعه ما آنقدر بى محبت زياد شده كه حتى پشت ماشينها اين جمله زياد ديده مى شد: محبت ، كجايى ؟.
195 - فن فراموش كردن ناگواريها
اساجانسون زنى است كه در 16 سالگى با مارتين جانسون ازدواج كرد، همراه شوهرش كه به جهانگردى مشغول بودند، هواپيمايشان سقوط كرد، شوهرش مرد، و پزشكان درباره اساجانسون كه مجروح و كوفته شده بود، نظر دادند كه هرگز از بستر بيمارى بر نخواهد خاست ، اما آنها اين زن شجاع را نشناخته بودند، زيرا سه ماه بعد روى صندلى چرخدار مخصوص بيماران نشسته ، و براى مردم ، سخنرانى مى كرد، او بيش از صد سخنرانى روى همين صندلى براى مردم نمود، وقتى علتش را پرسيدند در پاسخ گفت : من اين كار را براى اين انجام مى دهم كه وقت براى غصه و تشويش نداشته باشم ، اگر شما نگران هستيد، به خاطر داشته باشيد كه ر.ك استاد سابق پزشكى دانشگاه هاروارد مى گويد:
من در شغل پزشكى خود با خوشوقتى مشاهده كرده ام كه بسيارى از مبتلايان به عوارض روحى و ناشى از ترديد، با اشتغال به كار معالجه شده اند. (259)
196 - بهترين دارو براى اعصاب
يكى از دانشمندان خارجى ه .ل .ف همسر عزيزش را هنگامى مشاهده كرد كه آتش گرفته بود، هر چه كوشش براى خاموش نمودن آتش نمود، بجايى نرسيد و همسرش جان سپرد.
او تا مدتى از يادآورى وضع دلخراش همسرش ناراحت بود به طورى كه سلامت خود را از دست داد، اما او مجبور بود براى سه بچه قد و نيم قدش ‍ علاوه بر پدر، مادرى مهربان باشد، رسيدگى به وضع آنها بقدرى او را سرگرم كرده بود كه توانست سلامت گذشته خود را بازيابد.
آرى پر كردن وقت و سرگرمى ، و اشتغال به كار (در حد اعتدال ) اين چنين معجزه آسا است .
همه دكتران روانشناس مى گويند: كار و سرگرمى بهترين دارويى است كه براى بيمارى اعصاب تاكنون شناخته شده است .
تنيسون كه با مرگ دوست عزيزش ، دچار ناراحتى اعصاب شده بود، گويد: من بايد خود را در كار فراموش كنم و گرنه كمرم زير بار ياس و نااميدى درهم خواهد شكست (260)
197 - آجر پاره !!
جوانى مى خواست ازدواج كند، با خاله اش مشورت كرد، خاله اش گفت : نزديك در حمام زنانه برو، دخترهايى كه از حمام بيرون مى آيند ببين هر كدام را كه پسنديدى يك ريگى به طرف او بينداز، او مى فهمد و بقيه كارها درست مى شود.
جوان بجاى ريگ ، يك تكه آجرى برداشته و آمد كنار حمام ، و زنها و دخترهايى كه از حمام بيرون مى آيد او را كه ديد پسنديد، در حالى كه بلند و با صداى غليظ اين شعر را مى خواند، آجر پاره را به طرف آن زن پرت كرد، آن شعر اين بود:

سر درياى سر مداست على
جانشين محمد على است
آجر پاره به آن زن خورد و جيغ و داد او بلند شد، بعد معلوم شد كه او همان خاله اش است كه با او مشورت كرده بود!!
اين هم سزاى خاله اش بود كه در مشورت خود تيك چنين راهنمايى غلطى نكند، تا آجر پاره بخورد، و اين فكاهى هم براى شما كه از خستگى بيرون آييد.
198 - پاسخ كوبنده به رضا خان
مرحوم آيت الله شهيد حسن مدرسپاه رضوان الله تعالى عليه ) از طرف علماى نجف برگزيده شد و در سال 1289 شمسى از اصفهان به تهران آمدت ، در دوره دوم مجلس شوراى ملى شركت كرد، بعد هم در دوره هاى سوم و چهارم و پنجم و ششم مجلس شوراى ملى وكيل مردم شد.
در دوره پنجم و ششم اوج ديكتاتورى ، رضاخان رييس قزاقها بود، و مدرس ‍ با كمال قاطعيت در برابر رضاخان ايستادگى مى كرد.
سيد حسن مدرس ، اولين بار در اصفهان هدف ترور واقع شد ولى از اين حادثه جان سالم بدر برد.
دومين بار توسط رضاخان قزاق در تهران ترور شد، مدرس مى گويد: اول طلوع آفتاب جهت تدريس به مدرسه سپهسالار مى رفتم ، در همين لحظه تقريبا ده نفر مرا احاطه كردند، و در حقيقت مرا تير باران كردند، از تيرهاى زيادى كه انداختند، چهار عدد كارى شد، سه عدد كنار هم زير بغل ناحيه چپ اصابت كرد، حقيقتا تير انداز ماهرى بودند كه قلبم را هدف قرار داده بودند، ولى مشيت خدا، اثر تير آنها را خنثى كرد، يك عدد هم به آرنج دست راستم خورد.
مدرس پس از اين حادثه در بيمارستان بسترى شد، رضاخان كه مى خواست خود را دور از اين توطئه وانمود كند، تلگرافى به مدرس براى احوالپرسى به بيمارستان كرد. مدرس در پاسخ تلگراف چنين نوشت : به كورى چشم دشمنان ، مدرس نمرده است (261)
بفرموده امام خمينى : مدرس در منزل ساده خود نشسته بود و قليانش را درست مى كرد، فرمانرواى آن زمان ! بر او وارد شد، مدرس به او گفت : آب قليان را تو بريز! و زغالش را من درست مى كنم .
اين سخن مدرس براى آن بود كه غرور فرمانروا را بشكند تا او طمع نكند و در نتيجه از مدرس امتياز بگيرد
.
199 - گناه بزرگ استمناء
شخصى از امام صادق (عليه السلام ) در مورد گناه استمناء (مالش آلت تناسلى و بيرون آمدن نطفه ) سوال كرد، فرمود: گناه بزرگى است كه خداوند در قرآنش از آن نهى فرموده است ، واگر من بدانم كسى چنين كارى مى كند با او هم غذا نمى شوم .
سوال كننده پرسيد: اين فرزند رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) آنچه در قرآن در اين مورد آمده بيان فرماييد:
امام فرمود: در قرآن مى خوانيم :
فمن ابتغى وراء ذلك فاولئك هم العادون (262)
پس كسانى كه در غير از موارد ازدواج و مالكيت كنيز، شهوترانى كنند، چنين افراد متجاوز هستند.
استمناء تحت جمله وراء ذلك است .
آن شخص پرسيد: گناه زنا بزرگتر است يا گناه استمناء؟
امام فرمود: استمناء گناه بزرگى است ، بعضى گويند فلان گناه از گناه ديگرى كوچكتر است ولى گناهان ، همه در نزد خدا بزرگند زيرا نافرمانى خدا مى باشند و خداوند دوست ندارد بندگانى را كه نافرمانى مى كنند، و خداوند ما را از استمناء نهى كرده ، زيرا استمناء از كار شيطان است .
و خداوند در قرآن مى فرمايد:
لا تعبدوا الشيطان انه لكم عدو مبين .
(263) پيروى از شيطان نكنيد چرا كه قطعا او دشمن آشكار شما است .
ان الشيطان لكم عدو فاتخدوه عدوا (264)
قطعا شيطان دشمن شما است ، پس او را دشمن خود بگيريد
، و بدانيد كه شيطان ، طرفداران خود را دعوت به سوى خود مى كند تا آنها را به دوزخ در ميان آتش سوزان بكشاند (265)
مردى را نزد على (عليه السلام ) آوردند كه استمناء كرده بود، على (عليه السلام ) به دست او (آنقدر) زد كه سرخ شد، سپس از بيت المال وسائل ازدواج او را فراهم ساخت (266)
200 - خروج از مرز ايمان و اسلام
عبدالرحيم قيصر گويد: عبدالملك بن اعين براى امام صادق (عليه السلام ) نامه نوشت و در آن نامه از آن حضرت پرسيد: ايمان چيست ؟
امام در پاسخ فرمود: ايمان ، اقرار و اعتراف (به خدا و عقايد) است تا اينكه فرمود: اسلام ، بنده اى گناه كبيره كرد و يا گناه كوچكى كه خداوند از آن نهى كرده انجام داد، او از مرز ايمان خارج مى شود، و نام مؤ من از او ساقط مى گردد ولى مرتبه اسلام را دارا است .
پس اگر او توبه و استغفار كرد، به مرتبه ايمان باز مى گردد. و گناه ، انسان را به كفر وارد نمى كند، و آنچه كه انسان را كافر مى كند، انكار و استحلال است كه (مثلا) به فلان چيز حلال بگويد حرام است و به عكس به چيزى حرام بگويد حلال است ، و معتقد به اين انكار و استحلال باشد، در انى صورت از مرز اسلام (نيز) خارج خواهد شد و در نتيجه از مرز اسلام و ايمان بيرون آمده و در كفر، وارد شده است
(267)
خدا را شكر كه توفيق عنايت فرمود، اين كتاب پندآموز به پايان رسيد، اميد آنكه گامى در راه پيشبرد انقلاب فرهنگى بوده و اثر بخش باشد.
الحمد الله رب العالمين
(پايان )
داستانهاى صاحبدلان جلد دوم
بسمه تعالى
كتاب حاضر مشتمل بر داستانهايى است كه بيشتر آنها را خاندان وحى و رسالت (عليهم السلام ) مى باشد، اين دفتر بعد از بررسى و اديت و اعراب گذارى وغيره ، آن را طبع و در اختيار علاقه مندان قرار مى دهد. اميد است كه مورد بهره بردارى قرار بگيرد.
دفتر انتشارات اسلامى
وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم
وصيت اميرمؤ منان على (عليه السلام ) به امام حسن (عليه السلام ):
واعرض عليه اخبار الماضين ، و ذكره بما اصاب من كان قبلك من الاولين ، و سرفى ديارهم ، فانظر فيما فعلوا و عما انتقلوا، واين حلوا و نزلوا... و كانك عن قليل قد صرت كاحدهم .
يعنى : سرگذشت پيشينيان را بر خاطرت عرضه بدار، و آنچه قبل از توبه پيشينيان رسيده ، بياد آور، و در خانه ها و آثار و نشانه هاى آنها گردش كن ، بنگر كه چه كردند و از كجا منتقل شدند و به كجا آمدند و در كجا فرود آمدند؟... گويا پس از اندك مدتى تو هم يكى از آنها خواهى بود.
نهج البلاغه نامه 31.
بسم الله الرحمن الرحيم
مقدمه
نظر به اينكه اين كتاب در راه پاكسازى از انحراف و گناهان ، نوشته شده ، و هدف از ان ، دورى از هر گونه آلودگى و سپس بهسازى و تكامل ، و از طرفى نظر به اينكه بزرگترين موانع تكامل ، گناهان است ، و تا نفس از نواهى ، مبرا نشود، دل آدمى آينه نور الهى نگردد، در اين مقدمه در اين رابطه به يك حديثى كه با آيات قرآن آميخته است و سپس توضيحى درباره گناهان اكتفا مى كنيم :
قبل از نقل حديث لازم است كه بدانيم : گناهان بر دو گونه اند
1 - گناهان كبيره (بزرگ ) 2 - گناهان صغيره (كوچك ).
در قرآن در آيه 31 سوره نساء مى خوانيم :
ان تجتنبوا كبائر تنهون عنه نكفر عنكم سيئاتكم و ندخلكم مدخلا كريما:
اگر از گناهان كبيره اى كه از آن نهى شده ايد، اجتناب كنيد، گناهان كوچك شما را مى پوشانيم و در جايگاه خوبى شما وارد مى سازيم
يعنى پرهيز از گناهان بزرگ ، يك نوع حالت تقوى در انسان پديد مى آورد كه آثار گناهان كوچك را از وجود او مى شويد، و ضمنا اين خود اثر سازنده اى براى ترك گناهان كوچك نيز دارد.
و در سوره نجم بجاى سيئه تعبير به لمم شده آنجا كه در آيه 32 اين سوره مى خوانيم :
الذين يجتنبون كبائر الاثم و الفواحش الا اللمم ان ربك واسع المغفرة هو اعلم اذا انشاكم من الارض ...
نيكوكاران ، كسانى هستند كه از گناهان بزرگ و زشتيها پرهيز مى كنند، جز گناهان كوچك و كم اهميت ، بى گمان آمرزش پروردگار تو وسيع است ، او آگاهتر به شما است وقتى كه شمارا از زمين آفريد....
اينك با توجه به دو آيه فوق به حديث ذيل توجه كنيد:
حضرت عبدالعظيم (عليه السلام ) از امام جواد (عليه السلام ) و او از حضرت رضا (عليه السلام ) و او از امام موسى بن جعفر (عليه السلام ) نقل مى كند كه : عمرو بن عبيد بصرى (يكى از دانشمندان معروف بصره ) به حضور امام صادق (عليه السلام ) آمد، و پس از سلام و احوالپرسى ، در كنار آن حضرت نشست ، و اين آيه (32 سوره نجم ) را خواند: الذين يجتنبون كبائر الاثم .
نيكوكاران كسانى هستند كه از گناهان بزرگ دورى مى كنند و همينجا توقف كرد و ديگر دنبال آيه را نخواند.
امام صادق (عليه السلام ) به او فرمود: چرا توقف كردى ؟ او عرض كرد: دوست دارم گناهان كبيره (بزرگ ) را در كتاب خدا (قرآن ) بدانم .
امام صادق (عليه السلام ) نوزده گناه كبيره به ترتيب ذيل براى او شمرد.
1 - شرك به خدا
فرمود: اى عمرو! بزرگترين گناهان كبيره ، شريك قرار دادن براى خدا است ، چنانكه خداوند (در سوره نساء آيه 48) مى فرمايد: ان الله لا يغفر ان يشرك به و يغفر مادون ذلك لمن يشاء و من يشرك بالله فقد افترى اثما عظيما خداوند هرگز شرك را نمى بخشد، و پايين تر از آن ، هر كس را بخواهد (و شايستگى داشته باشد) مى بخشد، و آن كس كه براى خدا شريكى قائل گردد، گناه بزرگى مرتكب شده است .
و نيز (در سوره مائده آيه 72) مى فرمايد: انه من يشرك بالله فقد حرم الله عليه الجنة بى گمان كسى كه شريك براى خدا قرار دهد، خداوند بهشت را بر او حرام گرداند.
2 - نااميدى از رحمت خدا
چنانكه خداوند (در سوره يوسف آيه 87) مى فرمايد: و لا تياسوا من روح الله انه لايياس من روح الله الا القوم الكافرون : و از رحمت خدا مايوس نشويد، كه از رحمت خدا جز قوم كافر مايوس نمى شود.
3 - امن از مكر خدا
چنانكه خداوند (در سوره اعراف آيه 99) مى فرمايد: و لاياءمن مكرالله الاالقوم الخاسرون و از مكر (و كيفر پنهانى ) خدا جز زيانكاران ، ايمن نخواهند بود
4 - عقوق (و ناراضى بودن ) پدر و مادر
چرا كه خداوند ناراضى كننده پدر و مادر را جبار شقى ناميده و (در سوره مريم آيه 33) از زبان حضرت عيسى (عليه السلام ) مى فرمايد او گفت : و برا بوالدتى و لم يجعلنى جبارا شقيا و مرا خداوند، نسبت به مادرم نيكوكار قرار داد و جبار (خودكام ) وشقى (بدبخت ) قرار نداد
5 - قتل نفس بدون حق
چنانكه خداوند (در سوره نساء آيه 93)مى فرمايد: و من يقتل مؤ منا متعمدا فجزاؤ ه جهنم خالدا فيها كسى كه مؤ منى را از روى عمد بكشد، كيفر او خلود و ماندن هميشگى در دوزخ است .
6 - نسبت ناروا دادن به زنان پاكدامن
چنانكه خداوند (در سوره نور آيه 23) مى فرمايد: ان الدين يرمون المحصنات الغافلات المؤ منات لعنوا فى الدنيا و الاخرة و لهم عذاب عظيم
بى گمان آنان كه نسبت زنا، به زنان شوهر دار و غافل (دور از ناپاكى دامن )و مؤ من مى دهند، در دنيا و آخرت لعنت شوند، و آنان را عذابى بزرگ باشد.
7 - خوردن مال يتيم
چنانكه خداوند (در سوره نساء آيه 10) مى فرمايد: ان الدين ياءكلون اموال اليتامى ظلما انما ياءكلون فى بطونهم نارا و سيصلون سعيرا: كسانى كه اموال يتيمان را از روى ظلم و ستم مى خورند، تنها آتش مى خورند و بزودى در آتش سوزانى مى سوزند.
8 - فرار از جنگ با دشمن
چنانكه خداوند در (سوره انفال آيه 16) مى فرمايد: و من يولهم يومئذ دبره الا متحرفا لقتال او متحيزا الى فئة فقد باء بغضب من الله و هركس در آن هنگام (نبرد با كافران ) به آن ها پشت كند - مگر در صورتى كه هدفش كناره گيرى از ميدان براى حمله مجدد و يا پيوستن بگروهى (از مجاهدان ) بوده باشد - (چنين كسى ) گرفتار غضب پروردگار خواهد شد.
9- رباخوارى
چنانكه خداوند (در سوره بقره آيه 275) مى فرمايد: الذين ياءكلون الربا لايقومون الا كما يقوم الذين يتخبطه الشيطان من المس : آنان كه ربا مى خورند، برنخيزند مگر اينكه شيطان آنان را با دست زدن ديوانه كرده باشد و نيز (در سوره بقره آيه 279) مى فرمايد: فان لم تفعلو فاذنوا بحرب من الله و رسوله : و اگر (ربا خوارى را ترك ) نكرديد پس ‍ بدانيد كه در حال جنگ با خدا و پيامبرش هستيد. 10 - زنا
چنانكه خداوند در (سوره فرقان آيه 68) مى فرمايد: ولايزنون و من يفعل ذلك حق يلق اثاما بندگان خدا كسانى هستند كه زنا نكنند و هركس ‍ چنين كند كيفر بيند.
11 - سحر و جادو
چنانكه خداوند (در سوره بقره آيه 102) مى فرمايد: و لقد علموا لمن اشتراه ماله فى الاخرة من خلاق : مسلما مى دانستند، هر كسى خريدار اين گونه متاع سحر باشد بهره اى در آخرت نخواهد داشت .
12 - سوگند دروغ عمدى
چنانكه خداوند (در سوره آل عمران آيه 77) مى فرمايد: ان الذين يشترون بعهد الله و ايمانهم ثمنا قليلا اولئك لا خلاق لهم فى الاخرة و لا يكلمهم الله و لا ينظر اليهم يوم القيامة و لا يزكيهم و لهم عذاب اليم
كسانى كه پيمان الهى و سوگندهاى خود را (بنام مقدس او) با بهاى كمى معامله مى كنند، بهره اى در آخرت نخواهند داشت و خداوند با آنها سخن نمى گويد، و به آنان در قيامت نمى نگرد، و آنها را (از گناه ) پاك نمى كند و عذاب دردناكى براى آنها است .
13 - غلول و خيانت
چنانكه خداوند (در سوره آل عمران آيه 161) مى فرمايد: و من يغلل يات بماغل يوم القيامة ثم توقى كل نفس ما كسب و هم لايظلمون
هر كس خيانت كند در روز رستاخيز آنچه را در آن خيانت كرده ، با خود (به صحنه محشر) مى آورد، سپس به هر كس آنچه تحصيل كرده داده مى شود، و به آنها ستم نخواهد شد.
14 - منع و ندادن زكات واجب
چنانكه خداوند (در سوره توبه آيه 35) مى فرمايد: يوم يحمى عليها فى نار جهنم فتكوى بها جبارههم و جنوبهم و ظهورهم ....

در آن روز قيامت آنها (زكات ندادگان ) را در آتش جهنم گرم و سوزان وارد كرده و با آن صورتها و پهلوها و پشتهايشان داغ مى كنند..
15 - گواهى ناحق و كتمان شهادت
چنانكه خداوند (در سوره بقره آيه 283) مى فرمايد:
و لا تكتموا الشهادة و من يكتمها فانه اثم قلبه و الله بما تعملون عليم .
و گواهى (به حق ) را كتمان نكنيد و هر كس آن را كتمان كند، قلبش گناهكار است و خداوند به آن چه انجام مى دهيد دانا است .
16 - شرابخوارى
چنانكه خداوند (در سوره مائده آيه 90) شرابخوارى را در رديف بت پرستى قرار داده است و مى فرمايد: انما الخمر و الميسر و الانصاب والازلام رجس من عمل الشيطان فاجتنبوه لعلكم تفلحون .
بى گمان شراب و قمار و بتها و ازلام (كه يكنوع بخت آزمايى بوده ) پليدند و از عمل شيطانند، از آنها دورى كنيد تا رستگار شويد.
17 - ترك عمدى نماز
چنانكه پيامبر (صلى الله عليه وآله ) فرمود: من ترك الصلوة متعمدا فقد برى من ذمة الله و ذمة رسوله .
كسى كه عمدا نماز را ترك كند، از تعهد و بيت با خدا و رسولش ، بيرون رفته است .
18 و 19 - پيمان شكنى و قطع رحم
چنانكه خداوند (در سوره مؤ من آيه 52) مى فرمايد:
يوم لا ينفع الظالمين معذرتهم و لهم اللعنة و لهم سوء الدار.
در روز قيامت روزى است كه ، عذر خواهى ستمكاران سود ندهد و آنانرا لعنت باشد و براى آن ها است سراى بد آخرت (با توجه به اين كه ظالمان در آيه مذكور شامل پيمانشكنان و قطع كنندگان رحم خواهد شد چرا كه كلمه ظلم عموميت دارد، و امام در اين حديث ، اين آيه را در مورد پيمان شكنى و قطع رحم كه دو مصداق ظلم است بيان نموده ).
عمرو بن عبيد پس از شنيدن اين مطالب در حالى كه سخت تحت تاثير قرار گرفته بود و بلند و بلند گريه مى كرد، از حضور امام صادق (عليه السلام ) بيرون آمد و مى گفت : هلك من قال برايه و نازعكم فى الفضل و العلم به هلاكت رسيد آنكس كه از راى خود پيروى كرد و با شما (امامان ) در فضائل و علم ، ستيز و دشمنى نمود (268)
يك بررسى كوتاه درباره گناهان كوچك
ضمنا بايد توجه داشت : گرچه گناه هر چند كوچك باشد، چون نافرمانى خدا است بزرگ است ، ولى بر اساس آيات و روايات ، گناهان ، دو گونه اند 1 - كبيره (بزرگ ) 2 - صغيره (كوچك ) چنانكه آيه 31 سوره نساء و آيه 32 سوره نجم كه قبلا به ذكر هر دو آيه پرداختيم ) بر اين دو مطلب دلالت دارند.
و در آيه 49 سوره كهف مى خوانيم : مردم گنهكار در روز قيامت هنگام ديدن نامه عمل خود گويند:
يا ويلتنا ما لهذا الكتاب لايغادر صغيرة و لا كبيرة الااحصاها

اى واى بر ما! اين چه كتابى است كه هيچ عمل كوچك و بزرگى نيست مگر اين كه آنرا شماره كرده است .
اين آيه بطور آشكار، گناهان را بر دو قسم كبيره و صغيره تقسيم نموده است ، و طبق روايات اهلبيت (عليهم السلام ) معيار، در شناخت گناهان بزرگ از كوچك اين است كه هر گناهى كه خداوند براى آن ، هشدار عذاب داده و يا تاكيد شديد بر نهى آن نموده ، و يا دليلى بر كبيره بودن آن روايات به ما رسيده است ، گناه كبيره است و گرنه گناه صغيره مى باشد (269)
اكنون مى گوييم گناهان بزرگ ، ضربات سخت بر پيكره اخلاق انسان وارد مى سازد، همچون مار و عقربى كه پيكر انسان را بگزند، آنها نيز به پيكر اخلاق انسان گزند وارد مى كنند، ولى ضربه هاى گناهان كوچك بر اخلاق انسان كمتر است ، اما بالاخره ضربه خود را وارد خواهد كرد.
حال اگر همين گناهان كوچك ، تكرار شد بى آنكه پس از آن توبه باشد به گناه بزرگ تبديل مى گردد (270) چنانكه : امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد: لا صغيرة مع الاصرار: با تكرار گناه ، ديگر، صغيره نيست يعنى تكرار موجب بزرگ شدن گناه خواهد شد (271) در وصيت پيامبر (صلى الله عليه وآله ) به يكى از اصحاب به نام ابن مسعود آمده : لا تحقرن ذنبا و لا تصغرنه هرگز هيچ گناهى را حقير و كوچك مشمار (272)
و در آن داستان معروف ، آمده كه پيامبر (صلى الله عليه وآله ) همراه اصحاب در سفر، به بيابانى رسيدند، پيامبر (صلى الله عليه وآله ) به آنها فرمود: هيزم جمع كنيد (براى پختن غدا) يكى از اصحاب گفت : در اين بيابان خشك ، هيزمى نيست ، حضرت فرمود: هركدام آنچه مقدورتان است ، جمع كنيد، اصحاب و خود آنحضرت ، به جستجوى هيزم پرداختند و سر انجام هيزم زيادى جمع شد، پيامبر (صلى الله عليه وآله ) فرمود: گناهان اين چنين ، جمع مى شوند سپس فرمود: ايا كم و المحقرات من الذنوب فان لكل شى ء طالبا الا وان طالبها يكتب ما قدموا و آثارهم وكل شى ء احصيناه فى امام مبين .
: بپرهيزيد از گناهان كوچك ، زيرا هر چيزى خواهان دارد، ولى خواهان اين گناهان ، آنچه را از آنها به پيش فرستاده شود، مى نويسد (چنانكه در سوره يس آيه 12 آمده ) و كل شى ء احصيناه فى امام مبين : و هر چيز را به شماره در آورديم در (كتاب ) مقتداى آشكار.
(273)
بايد توجه داشت كه امور ديگرى نيز موجب تبديل گناه كوچك به بزرگ مى شود مانند: 1 - كوچك شمردن گناه 2 - انجام دادن گناه از روى طغيان 3 - مغرور به گناه بودن به گونه اى كه عدم مجازات سريع الهى را دليل بر رضايت خدا از خويش بدانيم 4 - خوشحال شدن به گناه 5 - گناه كوچك از مردان بزرگ مانند علماى بزرگ كه در موقعيتى هستند كه گناه كوچك آنها، موجب آثار شوم نسبت به مردم مى باشد و...
در اينجا اين مطلب را با فرازى از وصيت پيامبر (صلى الله عليه وآله ) به ابوذر غفارى پايان مى بريم : ابوذر گويد: پيامبر (صلى الله عليه وآله ) فرمود: شخص با ايمان نسبت به گناه آنچنان ترسان است گوئى زير سنگ بزرگى است و هر لحظه احتمال سقوط آن بر سرش مى رود، و شخص كافر نسبت به گناه آنچنان بى تفاوت است كه گويى پشه اى كنار بينى او رد مى شود (274)
اين سخن و مثال ، معيار انسان با ايمان كافر را بدست مى دهد.
نتيجه اينكه : پايه نخستين اخلاق انسانى ، تهذيب نفس و پاكسازى وجود، از آلودگيهاى گناه است ، خواه گناه بزرگ باشد يا كوچك ، و تكرار گناه كوچك ، قلب را سياه و تيره مى كند، و اگر از حد بگذرد، آنار مسخ كرده و چون حيوان درنده بلكه پست تر از آن در مى آورد (چنانكه اين مطلب در آيه 179 سوره اعراف آمده است ) .
و به گفته علماى اخلاق ، نخست بايد تخليه (خالى كردن درون گناه ) باشد، سپس تخليه (آراستن نفس به كارهاى نيك ) و پس از آن تحليه (تجلى و شكوفايى روح انسانى )، و با پيمودن اين سه مرحله ، انسان در راه صاف تكامل قرار مى گيرد.
اين كتاب جلد دوم داستان صاحبدلان است ، گر چه بعضى از داستانهاى آن از صاحبدلان نيست ، ولى نتيجه آن درسهايى مى آموزد كه در مسير صاحبدلى است ، اميد آنكه در پرتو اين مواعظ و اندرزها، دل پاك و آراسته و شكوفا و پويا پيدا كنيم .
قم - محمد محمدى اشتهاردى
زمستان 1364 شمسى .
1 - يار قهرمان و مخلص
سهل خراسانى به حضور امام صادق (عليه السلام ) آمد و از روى اعتراض ‍ گفت : با حق خلافت و رهبرى با شماست چرا نشسته اى و قيام نمى كنى ؟
با توجه به اينكه صد هزار شيعه شمشيرزن دارى ؟
.
امام صادق (عليه السلام ) براى امتحان او، دستور داد تنورى را پر از آتش ‍ كنند آن گاه به او فرمود: داخل تنور برو و در آن بنشين .
مرد خراسانى عرض كرد: اى آقاى من مرا به آتش ، عذاب نكن ، از من بگذر خداوند از تو بگذرد.
در اين هنگام هارون مكى آن مؤ من وارسته و راستين وارد شد در حاليك كه كفشهايش در دستش بود، امام (عليه السلام ) به او فرمود: كفشهايت را كنار بگذار و در تنور آتش بنشين ، او كفشهايش را كنار گذاشت و در آتش ‍ تنور نشست .
امام با آن خراسانى درباره اوضاع خراسان ، صحبت مى كرد و سخنانى فرمود كه گويى خود در خراسان از نزديك ، اوضاع را بررسى كرده است ، سپس به او فرمود: برخيز و به تنور آتش بنگر. سهل خراسانى برخاست و به تنور نگاه كرد و ديد هارون مكى در ميان آتش نشسته است !
فرمود: چند نفر در خراسان مثل اين مرد (هارون مكى ) داريد؟ او عرض ‍ كرد: سوگند به خدا حتى يك نفر مرد نداريم امام فرمود: انا لانخرج فى زمان لا تجد فيه خمسة معاضدين لنا نحن اعلم بالوقت ما قيام به شمشير نمى كنيم در زمانى كه در آن پنج يار باوفا و مخلص براى خود نيابيم ، ما به وقت قيام ، آگاه هستيم ! (275)
2 - سخن قيصر روم درباره پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله )
وقتى كه آوازه پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله ) در همه جا پخش شد به گوش هرقل (بروزن درخت ) قيصر و پادشاه روم رسيد، مردى از طايفه غسان را مخفيانه براى جستجو و بررسى نزديك از پيامبر (صلى الله عليه وآله ) به مدينه فرستاد، و به او گفت : در مورد سه موضوع بخصوص توجه كن : 1 - ببين او بر وى چه چيز نشسته است 2 - در طرف راست او چه كسى نشسته است 3 - اگر توانستى مهر نبوت را در او بنگر.
مرد غسانى به مدينه آمده و به حضور پيامبر (صلى الله عليه وآله ) رسيد و ديد روى زمين نشسته ، و در طرف راست او على بن ابيطالب (عليه السلام ) نشسته است ، و در مورد سومين علامت فراموش كرد تحقيق كند، پيامبر (صلى الله عليه وآله ) به او فرمود: بيا جلو و بنگر به آن چيزى كه صاحب تو، تو را به آن دستور داده است ، او جلو و به مهر نبوت نگاه كرد، آنگاه به روم برگشت و جريان را به هرقل خبر داد، هرقل گفت : اين پيامبر (همانست ) كه حضرت عيسى (عليه السلام ) بشارت به آمدن او داده است ، و او سوار بر شتر مى شود، از او پيروى كنيد و آنچه مى گويد تصديق نماييد (276)
3 - كاردان صاحبدلان
چهار نفر از چهار منطقه مختلف (فارس ، ترك ، عرب ، روم ) در سفر، همراه هم شدند، توشه راهشان تمام شد و در فشار و خطر قرار گرفتند، رهگذرى به آنها رسيد، و از حال آنها آگاه شد، پولى به آنها داد، تا با آن توشه سفر خود را تهيه كنند تا به مقصد برسند.
هر چهار نفر ميل داشتند كه با آن پول ، انگور بخرند، ولى چون زبان همديگر را نمى فهميدند كاشان به نزاع و سر و صدا افتاد، زيرا فارس مى گفت : بايد با اين پول انگور خريد، ترك مى گفت بايد اوزم خريد، رومى مى گفت بايد استافيل خريد، عرب مى گفت بايد عنب خريد.
در تنازع مشب بر هم مى زدند
كه ز سر نامها غافل بدند
مشت بر هم مى زدند از ابلهى
پر بدند از جهل ، وازدانش تهى
صاحبدلى كه زبان همه آنها را مى دانست ، نزديك آمده و با هر يك به زبان خودش صحبت كرد و گفت : كه من با اين پول انگور مى خرم ، پول را به من بدهيد.
همه راضى شدند، پول را به او دادند، او رفت و انگور خريد و آورد و جلو آنها گذارد، و در نتيجه همه به شيرينى انگور رسيدند، و تلخى نزاعشان نيز تبديل به شيرينى دوستى گرديد (277)
به اين ترتيب به نقش يك عالم كاردان پى مى بريم ، كه چگونه با پنجه علم مى تواند گرهها را بگشايد و نابسامانيها را سامان بخشد، در صورتى كه صاحبدلان (متدين ) باشد.
آنكس كه بداند و بداند كه بداند
اسب طرب خويش به گردون بجهاند
آنكس كه نداند و بداند كه نداند
او خويشتن از سنگ جهالت برهاند
آنكس كه نداند و نداند كه نداند
در جهل مركب ابدالدهر بماند
آنكس كه بداند و نداند كه بداند
بيدار كنش زود كه تا خفته نماند.
4 - اتحاد و برادرى بين مسلمانان
معاوية بن وهب گويد: به امام صادق (عليه السلام ) عرض كردم : ما با مسلمانان در رفت و آمديم ، ولى آنها شيعه نيستند، با آن ها چگونه رفتار كنيم ؟
امام در پاسخ فرمود:
به امامان خود بنگريد و همانند آنها با آن رفتار نماييد، سوگند به خدا، امامان شما از بيماران آنها عيادت مى كنند و جنازه آنها را تشييع مى نمايند، نزد قاضى بر حق آنها (له يا عليه ) گواهى مى دهند و به امانت آنها خيانت نمى نمايند (278)
5 - آنهم كار حرام بنام نهى از منكر
نقل مى كنند: در زمان زعامت مرجع تقليد آيت الله آقا نجفى (كه در زمان حكومت ناصرالدين شاه ، در اصفهان مى زيست ) يك روز عده اى روحانى نما در حالى كه نفس مى زدند و يك دايره شكسته و يك تنبك شكسته در دست داشتند به منزل آيت الله آقا نجفى آمدند، ايشان پرسيد: چه خبر است ؟ از كجا مى آييد؟ اينها چيست كه در دست داريد؟
در پاسخ گفتند: در مدرسه بوديم كه به ما اطلاع دادند در چندين خانه آن مدرسه ، مجلس عروسى است و در آنجا دايره و تنبك مى زدند، از پشت با مدرسه ، روى بامها رفتيم تا به آن خانه رسيديم ، داخل آن خانه شديم و مردم را زديم و دايره و دمبك آنها را شكستيم .
يكى از آنها جلو آمد و گفت : من خودم رفتم جلو، سيلى محكمى به گوش ‍ عروس زدم .
مرحوم آيت الله آقا نجفى فرمود: عجبا به راستى نهى از منكر همين است كه شما كرديد؟!، شما چندين منكر (و كار بد) را بنام نهى از منكر مرتكب شديد: 1 - مجلس عروسى بوده (كه شادى محدود اشكال ندارد) 2 - شما حق تجسس نداشتيد 3 - شما حق نداشتيد كه از پشت بامهاى مردم عبور نماييد 4 - چه كسى به شما اجازه زد و خورد داده است ؟.... بنابراين كار شما نه تنها واجب و مستحب نبوده بلكه چند كار حرام انجام داده ايد! (279)
6 - معنى رحمت بودن (اختلاف امت !)
عبدالمومن انصارى گويد: به امام صادق (عليه السلام ) عرض كردم ، قومى روايت مى كنند كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) فرمود: اختلاف امتى رحمة اختلاف امت من ، رحمت است (آيا اين روايت درست است ؟)
امام صادق (عليه السلام ) در پاسخ فرمود: راست مى گويند.
عرض كردم : اگر اختلاف امت ، رحمت باشد، پس اتفاق و اجتماع آنها عذاب است ؟!
فرمود: آن گونه كه تو و آنها تصور مى كنيد نيست ، بلكه منظور از سخن پيامبر (صلى الله عليه وآله ) همان سخن خداوند در قرآن (سوره توبه آيه 122) مى باشد كه مى فرمايد:
فلولا نفر من كل فرقة منهم ، طائفة ليتفقهوا فى الدين ولينذروا قومهم اذا رجعوا اليهم لعلهم يحذرون چرا از هر گروهى ، طايفه اى از آنان كوچ نمى كند، تا در دين (و معارف اسلامى ) آگاهى پيدا كنند و به هنگام بازگشت به سوى قوم خود، آنها را انذار نمايند (تا از مخالفت پروردگار) بترسند، و خوددارى كنند.
خداوند به مسلمانان فرمان داده كه به حضور رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) كوچ كنند و معارف اسلام را از آن حضرت بياموزند و سپس به سوى قوم خود بازگردند، و آن معارف را به آنها ياد دهند، منظور اختلاف رفت و آمد مسلمانان از بلاد خود نزد رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) و نواب آن حضرت براى ياد گرفتن دين است ، نه اختلاف در دين .
سپس دوباره با تاكيد فرمود: جز اين نيست كه دين ، يكى است (280)
7 - جنگ با مسلمانان منحرف
يحيى بن اكثم مدتى قاضى بود و بعد بخاطر انحراف جنسى ، معزول شد، و مامون عباسى (هفتمين خليفه عباسى ) او را نديم و مشاور نزديك خود كرد، وى در پستهاى مهمى بود تا در عصر خلافت متوكل در سال 242 در ربذه (نزديك مدينه ) از دنيا رفت (281)
موسى بن محمد بن رضا (عليه السلام ) برادر امام هادى (عليه السلام ) معروف به موسى مبرقع (كه مرقد شريفش در قم ) است ، گويد: يحيى بن اكثم ار در دارالعامه (كه شايد بيرونى خليفه باشد) ملاقات كردم ، سوالاتى از من كرد، كه من جواب آنها را از برادرم امام دهم حضرت هادى (عليه السلام ) بپرسم ، (اين سوالات 13 سوال است ) يكى از سوالات (سوال دوازدهم ) اين بود:
چرا على (عليه السلام ) در جنگ صفين (كه با سپاه معاويه بود) همه لشكريان دشمن را مى كشت ، خواه مهاجم باشد يا فرارى ، يا زخمى ، ولى در جنگ جمل با فرارى و مجروح كارى نداشت و اعلام داشت كه هر كه به خانه اش برود يا سلاحش را بيفكند، ايمن است ، اين تفاوت روشن در اين دو جنگ چه علت داشت ؟
امام هادى (عليه السلام ) در پاسخ فرمود: راز اين اختلاف اين است كه : سپاه جمل ، فرمانده و رهبرشان (طلحه و زبير) كشته شده بودند و ديگر (پايگاه ) و جمعيتى نداشتند كه به آن باز گردند (و آشوب را از سر بگيرند) و همه به خانه هايشان مى رفتند و راضى بودند كه كسى به آنها كارى نداشته باشد و قهرا بفكر جمع آورى لشكر و ترميم پايگاه نبودند.
اما در جنگ صفين ، فراريان يا مجروحين آنها، به پايگاه مجهز بر مى گشتند و رهبر و فرماندهى (يعنى معاويه ) داشتند، كه اسلحه برايشان فراهم مى كرد و جوايز به آنها مى داد، بيماران را عيادت و مجروحين آنها را مداوا مى نمود و آنها را بار ديگر آماده براى حمله به سپاه على (عليه السلام ) مى كرد و على (عليه السلام ) وظيفه رادر جهاد با گويندگان لا اله الا الله خوب مى دانست ، حق را بر ايشان شرح مى داد، و هر كه نمى پذيرفت شمشير به رويش ‍ مى كشيد جز آنكه توبه كند (282) بنابراين بين اين دو جنگ ، تفاوت بسيار است .
به اين ترتيب امام هادى (عليه السلام ) به اين سوال - كه اكنون نيز گاهى از حلقوم بعضى بيرون مى آيد كه مگر مى شود با مسلمانان جنگيد - پاسخ مستدل داد.
8 - حسرت سلمان هنگام مرگ
حضرت سلمان هنگام مرگ ، حسرت مى كشيد و اظهار ناراحتى مى كرد، از او سوال شد: براى چه حسرت مى برى و تاسف مى خورى ؟
سلمان گفت : حسرت و اندوهم به خاطر از دست دادن دنيا نيست ، بلكه از اين جهت است كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) با ما پيمان بست كه در دنيا به اندازه يك مسافر، زاد و توشه برداريم ، ترس ان دارم كه بيش از آن از دنيا برداشته باشم سپس اشاره به اطراف خود كرد، و در اطرافش در ان خانه خشت و گلى او چيزى جز يك شمشير و يك نيام (غلاف شمشير) و يك متكا يا فرش ساده بيشتر نبود(283)
9 - سخن هارون هنگام مرگ
هارون رشيد پنجمين خليفه عباسى و قاتل امام كاظم (عليه السلام ) بود كه بسال 193 ه .ق شب شنبه سوم جمادى الاخرى در طوس از دنيا رفت ، مورخين مى نويسند: وقتى كه او در بستر مرگ قرار گرفت ، و لحظه به لحظه بر شدت بيماريش مى افزود، يك پزشك حاذق از اهالى طوس كه به زبان فارسى سخن مى گفت به بالين او آوردند، او آب بدن هارون را گرفت و آزمايش كرد و سپس گفت : كه هارون وصيتهاى خود را بكند.
هارون كه از زندگى مايوس شده بود، و از طرفى مرگ او شايع شده بود، سوار بر الاغى شد و در حاليكه پاهايش در اختيار او نبود، تا به محل دفنش ‍ رسيد، و چند كفن خواست و از ميان آنها، آنچه بهتر بود برگزيد و سپس ‍ دستور داد قبرش را كندند، و به قبرش نگاه كرد و اين دو آيه را خواند: ما اغنى عنى ماليه - هلك عنى سلطانيه ملك و مال من ، مرا بى نياز نكرد و فرمانروايى من تباه گشت (سوره حاقه آيه 28 و 29) و در همان روز از دنيا رفت (284)
اين بود سرانجام دنياى كسى كه امپراطور جهان اسلام بود، و شمشيرش (به اصطلاحضرت به عرش مى رسيد، و از طاغوتهاى برجسته روزگار بشمار مى آمد.
10 - نامه كوتاه و پر معنى از يك بانو
روزى هارون الرشيد (پنجمين خليفه عباسى ) براى رد كردن حقوق افراد به صاحبانش و رد مظالم عباد، بر مسند نشست ، و اعلام شد همه افراد براى دادخواهى نزد هارون آيند.
در آن روز بانويى نزد هارون آمد و نامه اى را به هارون داد، هارون نامه را گشود و ديد در آن نوشته است .
اتم الله امرك ، بما اتاك وزادك رفعة فلقد عدلت فقسطت
خداوند امور تو را كامل كرد، و ترا به آنچه عنايت فرمود خوشحال نمود، و بر مقامت افزود، و عدالت و سپس قسط نمودى
ظاهر اين عبارت ، تعريف ستودن هارون بود، ولى وقتى كه هارون اين عبارت كوتاه را خواند، دريافت كه آن بانوى اديب ، او را سرزنش و موعظه مى نمايد، از اين رو به حاضران گفت : آيا مى دانيد منظور اين بانو از اين نامه چيست ؟
گفتند: منظور او چيست ؟
هارون گفت : امام اينكه اين بانو نوشته اتم الله امرك خدا امر تو را تمام و كمال كند منظورش قول شاعر است كه گويد:
اذا تم امرا دنى نقصه
توقع زوالا اذا قيل تم
يعنى : هنگامى كه امور كامل شد، نقص آن نزديك شود و در اين صورت وقتى گفته شد تمام گرديد، در انتظار نابودى آن باش .
اما اينكه نوشته است و فرحك بما اتاك : و تو را به آنچه خداوند داده خوشحال نمود از (آيه 44 سوره انعام ) قرآن گرفته كه خداوند مى فرمايد: حتى اذا فرحوا بما اوتوا اخذناهم بغتة فاذا هم مبلسون تا آنكه چون (ستمگران بر اثر وفور نعمتهاى اليه ) شاد و غافل شدند، ناگهان آنها را گرفتيم (و مرگ بسراغشان آمد) و اميدشان قطع گرديد.
اما اينكه اين بانو نوشته وزادك رفعة : خدا بر مقام تو بيفزود از قول شاعر، گرفته كه گويد:
ما طار طير و ارتفع
لا كما طار وقع
هيچ پرنده اى در پروازش ، اوج نگرفت مگر اينكه همانگونه كه به بالا رفت ، و به پايين آمد (فوراه چون بلند شود سرنگون شود)
و اما اينكه نوشته : لقد عدلت فقسطت عدالت و قسط ورزيدى
اين جمله را از آيه (15 سوره جن ) گرفته كه خداوند مى فرمايد: و اما القاسطون فكانوا لجهنم حطبا و اما آنانكه عدول از حق مى كنند، هيزم دوزخ باشند.
حاضران از درك هارون ، تعجب كردند، سپس هارون ناگزير آن بانو را خواست ، و از حال و نياز او پرسيد، و مشكل زندگى او را برطرف ساخت ، (285)

 

next page

fehrest page

back page