2 ميانهروي
الف) ميانهروي در اسلام
از ويژگيهاي دين اسلام، تأکيد بر ميانهروي است. قرآن كريم،
مسلمانان را امت وسط مينامد و ميفرمايد:
{وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا
شُهَداءَ عَلَي النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهيدا} (بقره: 143)
بدينگونه شما را امتي ميانه قرار داديم تا بر مردم گواه باشيد
و پيامبر هم بر شما گواه باشد.
مسلمان ميتواند هم مرد دين باشد و هم مرد دنيا و در عين
اجتماعي بودن، به جنبههاي معنوي خود نيز توجه كند و هر دو را در كنار هم داشته باشد؛ چرا كه هيچگونه تضادي در جمع هر دو نيست.
پيامبر گرامي اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلّم )
ميفرمايد:
يا اَيُّهَا النّاسُ عَلَيْكُمْ بِالقَصْدِ، عَلَيْكُمْ
بِالْقَصْدِ، عَلَيْكُمْ بِالْقَصْدِ.(1)
اي مردم! بر شما باد بر ميانهروي، بر شما باد بر ميانهروي، بر
شما باد بر ميانهروي.
امامان معصوم ( عليهم السلام )
نيز امت اسلامي را در زندگي به روشي كه رضاي خداوند در آن است، توصيه كردهاند.
امام صادق ( عليه السلام ) فرموده است: « اِنَّ
الْقَصْدَ اَمْرٌ يُحِبُّه اللهُ » (2)؛ « ميانهروي، روشي است كه
خداوند آن را دوست دارد ».
ديگر از ابعاد تعادل، ميانهروي در مخارج زندگي است. اين
ميانهروي، بسياري از مشكلات مالي افراد را حل ميكند؛ چنان كه پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم )
ميفرمايد: « الإقْتِصادُ في النَّفَقةِ
نِصْفُ الْمَعِيشَةِ » (3)؛ « ميانهروي در خرج كردن، نيمي از زندگي
است ».
در روايتي ديگر فرمود:
مَنِ اقْتَصَدَ اَغْناهُ اللهُ وَمَنْ بَذَّر اَفْقَرَهُ الله.(4)
كسي كه ميانهروي كند خداوند بينيازش ميسازد و كسي كه در مصرف
زياده روي كند، پروردگار تهي دستش ميگرداند.
البته ميانهروي در بعد اقتصادي زندگي؛ به معني سختگيري بر
خانواده و فرزندان نيست، بلكه بايد در حدّ نياز هزينه شود. كساني كه در عين
دارندگي، بر اهل و عيال خود سخت ميگيرند، مورد نكوهش نبي مكرم اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلّم )
قرار گرفتهاند؛ آنجا كه فرمود: « لَيْسَ
مِنّا مَنْ وُسِعَ عَلَيهِ ثُمّ قَتَرَ عَلَي عَيالِه » (5)؛ « كسي كه
وسعت مالي دارد و بر خانوادهاش سخت ميگيرد از ما نيست ».
كسي كه در زندگي ميانهرو نباشد، خيري بر او نيست. حضرت امام
باقر ( عليه السلام ) مردم را به اين مهم توجه
ميدهد: « لا خَيْرَ فِي رَجُلٍ لايقْتَصِدُ فِي مَعيشَتِهِ » (6)؛ «
مردي كه در زندگياش ميانهروي نداشته باشد، خيري در او نيست ».
اين افراد درآمد خويش را در زمان مناسب مصرف نميكنند و بر اثر
اين بدانديشي، در نيازهاي واقعي دچار بحران و سرگرداني ميشوند و از پس حل مشكلات
اقتصادي خود برنميآيند، در حالي كه با كمي تدبير و حفظ تعادل، افزون بر حل مشكلات،
ميتوانستند پس انداز نيز داشته باشند.
ب) ميانهروي در مالاندوزي
در به دست آوردن مال و دارايي، عملكرد مردم دو گونه است: گروهي
به افراط ميروند و تمام همّت آنان در انباشت سرمايه خلاصه ميشود و گروهي ديگر نيز به تنآسايي و تنبلي روي ميآورند كه
اين هر دو از منظر اسلام ناپسند است. قرآن كريم زيادهاندوزي را مايه نابودي
ميشمارد: {أَلْهاكُمُ التَّكاثُرُ (1) حَتَّي زُرْتُمُ الْمَقابِرَ (2)}
(تكاثر: 1 و 2).
اسلام با تنپروران نيز به شدت برخورد ميكند. پيامبر اکرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم )
بر اين افراد لعنت ميفرستد و ميفرمايد:
مَلْعوُنٌ مَنْ اَلْقي كَلَّه عَلَي النّاسِ.(7)
از رحمت خدا به دور است كسي كه سنگيني و زحمت خود را به عهده
مردم قرار ميدهد.
ديگر امامان نيز مردم را به كار و فعاليت تشويق ميكنند و آنان
را از سربار بودن بر ديگران باز ميدارند، چنان كه امام صادق ( عليه السلام )
ميفرمايد: « لا تَكسَلْ عَنْ مَعيشَتِك فَتَكوُنَ كَلاًّ
عَلي غَيْرِك » (8)؛ « در امر زندگي سستي نكن كه سربار ديگران شوي ».
امام كاظم ( عليه السلام ) نيز
بنده بيكار را مبغوض خداوند ميشمارد و هشدار ميدهد كه: « اِنَّ اللهَ
تَعاليلَيبْغِضُ الْعَبْدَ النَّوّامَ، اِنَّ اللهَ لَيبْغِضُ الْعَبْدَ الْفارِغَ
» (9)؛ « خداوند بنده پرخواب و بيكار را مبغوض ميشمارد ».
خواب و استراحت در زندگي بشر ضرورتي انكارناپذير است، ولي
زيادهروي در اين امر، انسان را از دستيابي منافع مادي و معنوي باز ميدارد. به همين لحاظ در گفتار نوراني امامان معصوم
( عليهم السلام ) با اين عمل ناپسند مخالفت شده است. از حضرت امام صادق ( عليه السلام )
نقل است: « إِنَّ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ يُبْغِضُ كَثْرَةَ
النَّومِ وَكَثْرَةَ الْفِراغِ » (10)؛ « به درستي كه خداوند زيادهروي
در خواب و بيكاري را مبغوض ميدارد ».
و در جاي ديگر ميفرمايد:
اِيّاك وَالْكْسَلَ وَالضَّجْرَ، فَإنَّهُما يَمْنَعانِك مِنْ
حَظِّك مِنَ الدُّنْيا وَالآخِرَةِ.(11)
بر شما باد دوري از بيحالي و بيكاري؛ زيرا اين دو، بهره شما
را از دنيا و آخرت ميگيرد.
تعادل در كار و استراحت، در سيره و كلام ائمه معصوم
( عليهم السلام ) جايگاهي بس والا دارد. اين بزرگواران همواره مردم را به
تعادل اين امر سفارش كردهاند. امام صادق ( عليه السلام )
در اينباره ميفرمايد:
از افراط در كار و تلاش برحذر باش و از كسالت و مسامحهكاري و
تنبلي در كارها به شدت خودداري كن؛ زيرا افراط و تفريط كليد همه بديها و
بدبختيهاست. تنبل و مسامحهکار، نميتواند حق كاري را ادا كند و افراطكار و تندرو
نيز نميتواند در مرز حق و مصلحت توقف كند.(12)
ج) ميانهروي در دنياطلبي
اسلام نه دنياگرايي صرف را پيشنهاد ميكند و نه آخرتگرايي مطلق
را، بلكه پيروان خويش را به اعتدال و بهرهبرداري يكسان از اين دو، فرمان داده است.
امام صادق ( عليه السلام ) در
نكوهش دوستي افراطگونه با دنيا ميفرمايد: « رَأسُ کُلِّ خَطِيئَةٍِ حُبُّ
الدُّنْي » (13)؛ « محبت شديد به دنيا منشأ همه گناهان است ».
همچنين، اسلام به انسان توصيه نميکند، دنيا را به طور کامل رها
کند و به آن بيتوجه باشد، بلكه آدمي را به استفاده از متاع دنيا فرا ميخواند؛ هر
چند، گاهي خطرات دنياگرايي افراطي را نيز گوشزد ميكند.
قرآن مجيد براي پيشگيري از تفريط ميفرمايد: {وَ لا تَنْسَ
نَصيبَكَ مِنَ الدُّنْيا}؛ « بهره خويش از دنيا را فراموش نكن ». (قصص: 77)
در اسلام، دنيا و آخرت هر يك جايگاه متعادلي دارد و نبايد هيچ
يك را به كلي واگذاريم، بلكه بايد با هر كدام در حد اعتدال رفتار كنيم؛ يعني در عين
استفاده از نعمتهاي دنيا، آخرتگرايي را نيز فراموش نكنيم. امام صادق ( عليه السلام )
ميفرمايد:
لَيْسَ مِنّا مَن ترك دُنْياه لآخِرَتِه وَلا آخِرَتَه
لِدُنْياهُ.(14)
كسي كه دنياي خود را به خاطر آخرت ترك كند، از ما نيست و آنكه
آخرت خويش را براي دنيا ناديده بگيرد، با ما نسبتي ندارد.
از آنچه گذشت در مييابيم كه انسان براي رسيدن به كمال كه همانا
مقصد نهايي اوست، بايد از دنيا و نعمتهاي آن بهره كافي ببرد و دنياگريز مطلق
نباشد؛ زيرا دنيا كشتگاه و مزرعه آخرت است و چه نيكوست كه در اين مزرعه بذرهاي
بيآفت بنشانيم تا به محصول آن نيز مطمئن باشيم.
د) ميانهروي در بخشش
از آنجا كه ميانهروي در همه امور لازم است، خداي تعالي به
پيامبرش دستور ميدهد كه حتي در انفاق و كمك به ديگران نيز اعتدال را از ياد نبرد:
{وَ لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلي عُنُقِكَ وَ لا
تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُورا} (اسراء: 29)
دستت را به گردنت زنجير مكن و بسيار هم گشادهدستي پيشه مساز كه
مورد سرزنش و شماتت قرار گيري.
قرآن مجيد پرهيز از افراط و تفريط در انفاق را از ويژگيهاي
برجسته اهل ايمان معرفي ميكند:
{وَ الَّذينَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ
يَقْتُرُوا وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواما} (فرقان: 67)
اهل ايمان كساني هستند كه وقتي انفاق ميكنند، اسراف نميكنند و
از كوتاهي و سختگيري ميپرهيزند و ميانهروي در پيش ميگيرند.
هنگامي كه امام صادق ( عليه السلام )
آيه فوق را تلاوت فرمود، مشتي سنگريزه برداشت، محكم در دست گرفت و فرمود:
اين همان اِقتار و سختگيري است، پس مشت ديگري [از سنگريزه] برداشت و چنان دست خود
را گشود كه همه آنها بر زمين ريخت و فرمود: اين اسراف است و در مرحله سوم، مشت
ديگري برداشت و كمي دست خود را گشود؛ به گونهاي كه مقداري فرو ريخت و مقداري در
دستش باقي ماند، در اين لحظه فرمود: اين همان قوام و اعتدال است.(15)
وليد بن صُبيح گويد: روزي در خدمت امام صادق ( عليه السلام )
بودم. مرد بينوايي از وي چيزي خواست، حضرت پولي به وي داد.
مدتي بعد، فقير ديگري از راه رسيد و صدقه خواست، امام (
عليه السلام ) چند درهم به او مرحمت كرد. در اين هنگام تهي دست سوم وارد شد
و تقاضاي كمك كرد. امام ( عليه السلام ) به او
فرمود: خدا بر تو وسعت عنايت كند و چيزي به او نداد. آنگاه به من فرمود: اگر كسي
مالي داشته باشد و همه آن را در راه خدا خرج كند، به گونهاي كه چيزي برايش نماند،
اين شخص در شمار سه نفري جاي دارد كه دعايشان مستجاب نميشود. پرسيدم: آنها چه كساني هستند؟ فرمود: يكي از آنها كسي است كه همه اموالش
را در راه خدا صدقه بدهد، آن گاه دست به دعا بردارد و بگويد خدايا به من روزي عنايت فرما! به او گفته ميشود: آيا ما به تو
روزي نداديم.(16)
3 عوامل معنوي رکود و توسعه در زندگي اقتصادي
الف) عوامل معنوي رکود در زندگي اقتصادي
گناهان و نافرمانيها، موجب رکود و سلب بركت از مال و عمر و
زندگي است. در آيهاي آمده است:
{وَ لكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما كانُوا
يَكْسِبُون} (اعراف: 96)
آنان [يعني قوم هود، صالح، شعيب، نوح و لوط آيات الهي و
پيامبران را] تكذيب كردند و ما هم آنها را به كيفر اعمال زشت خويش رسانديم.
در بيان اين آيه، مرحوم طبرسي مينويسد:
آنان مردمي بودند كه مرتكب گناه شدند و پيامبران را تكذيب
كردند. خداوند هم درهاي بركت آسماني خود را به روي آنان بست و به خاطر كردار بدشان
آنان را گرفتار تنگدستي و مجازات نمود.(17)
ترك نماز، از عوامل معنوي رکود در زندگي اقتصادي است.
حضرت زهرا ( عليه السلام )
درباره انسان بينماز، ميفرمايد: « يَرْفَعُ اللهُ الْبَرَكةَ مِنْ عُمْرِهِ
وَيَرْفَعُ اللهُ الْبَرَكةَ مِنْ رِزْقِه » (18)؛ « خداوند برکت را از
عمر و مالش برميدارد ».
هرگاه كمفروشي ميان مردم رواج يابد، خداوند آنان را به خشكسالي
و قحطي دچار ميسازد. حضرت علي ( عليه السلام )
درباره زيانهاي كمفروشي ميفرمايد: « إذا طُفِّفَتِ الْمَكايِيلُ، اَخَذَهُمُ
اللهُ بِالسِّنِينَ وَالنَّقْصِ » (19)؛ « خودداري از پرداخت زکات، از
موانع نزول برکت است ».
امير مؤمنان ( عليه السلام )
ميفرمايد:
إذا مَنَعوُا الزَّكاةَ، مَنَعَتِ الاَرْضُ بَرَكاتِها مِنَ
الزَّرْعِ و الثِّمارِ وَالْمَعادِنِ.(20)
هرگاه مردم زكات خود را نپردازند، زمين بركت خود را از زراعت و
ميوهها و معدنها دريغ ميدارد.
ترك امر به معروف و نهي از منكر، عاملِِ ديگر رکود معنوي در
زندگي اقتصادي است؛ همانگونه كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم )
ميفرمايد:
تا زماني كه مردم امر به معروف و نهي از منكر كنند و بر كارهاي
خير به يكديگر ياري رسانند، نعمتها و خيرات از آنها رخت برنميبندد، اما اگر اين دو را ترك كنند، بركات از آنها
گرفته خواهد شد.(21)
همچنين از ديدگاه امام علي ( عليه السلام )
خيانت، از عوامل معنوي رکود اقتصادي است: « إذا ظَهَرَتِ
الْخِياناتُ، اِرْتَفَعَتِ الْبَرَكاتُ » (22)؛ « زماني كه خيانتها
آشكار شود، بركات از بين خواهد رفت ».
در حقيقت، گناهان اخلاقي و اقتصادي و اجتماعي، فاجعههاي دردناك
و هستيسوز جامعه بشري است که باعث خشم خداوند ميشود.
رسول گرامي اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلّم )
در هشداري ميفرمايد:
هرگاه خداوند بر امتي خشمگين شود و آنگاه بر آنان عذاب نازل
نگرداند، نرخهاي آنان را بالا ميبرد، عمرهاي آنها را كوتاه ميكند، تجارتشان را
به سود نميرساند، ميوههاي درختانشان را سالم و بيآفت نميكند، چشمهها و نهرهاي
آنها را پر آب نميگرداند و باران را از آنان دريغ ميدارد.(23)
رباخواري، رشوهخواري و ديگر درآمدهاي نامشروع، عامل ديگر
بيبرکتي شمرده ميشود؛ چنان كه امام موسي بن جعفر ( عليه السلام )
ميفرمايد: « به درستي كه حرام بركت ندارد و اگر نشو و نماي ظاهري
هم داشته باشد، بركتي در آن نيست ».(24)
نكته مهم اين است كه شرط دستيابي به بركتهاي آسماني و زميني،
داشتن ايمان و تقواي بالاست و در پرتو تقرب الهي و اطاعت و فرمانبرداري از تعاليم
انسانساز اسلامي و دوري از كجرويها و سركشيها است كه خداوند خيرات و بركات خويش
را به بندگان هديه ميكند.
ب) عوامل معنوي توسعه در زندگي اقتصادي
طبيعت و عالم هستي را نظام علت و معلول و عالم سبب و مسبب
دانستهاند. در پيدايش و استمرار بركت، نيتها و كردار آدمي نقش به سزايي دارد.
خداوند متعال در قرآن به زيبايي به اين اصل اشاره ميكند:
{وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُري آمَنُوا وَ اتَّقَوْا
لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْض} (اعراف: 96)
و اگر مردم شهرها ايمان آورده و به تقوا گراييده بودند، قطعا
بركاتي از آسمان و زمين بر ايشان ميگشوديم.
علامه طبرسي در تفسير اين آيه مينويسد:
خداوند ميفرمايد: از شرك و گناهان بپرهيزيد تا ما، درهاي بركات
و خيرات تكامل بخش را، از آسمان به وسيله آمدن باران و از زمين با روييدن گياهان و به وجود آمدن ميوهها نازل
گردانيم؛ همان گونه كه حضرت نوح ( عليه السلام )
به امت خويش وعده داد و گفت: {يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْرارا}
(نوح: 11) البته بركات آسمان به « دعا » و بركات زمين به « آسان انجام شدن حوائج و
نيازمندي » هم تفسير شده است.(25)
اگر اعمال بندگان بر اساس معيارهاي الهي شكل گيرد، رضايت خداوند
را همراه خواهد داشت و بركتهاي بيپايان الهي نصيبشان خواهد شد.
امام رضا ( عليه السلام )
ميفرمايد:
خداوند متعال به يكي از پيامبران وحي نمود كه: هرگاه من اطاعت
شوم، راضي ميگردم و آن گاه كه رضايت داشتم، بركت ميدهم و بركت من هم بيپايان
است.(26)
گفتني است در سايه اجراي عدالت، جامعه به كمال معنوي ميرسد و
در اين صورت، عنايت الهي شامل حال افراد جامعه ميگردد و پس از آن، بارش بركات را
شاهد خواهند بود؛ چنان كه حضرت علي ( عليه السلام )
اشاره ميكند: « بِالْعَدْلِ تَتَضاعَفُ الْبَرَكاتُ » (27)؛ «
به سبب عدل، بركات چند برابر ميشود ».
از اين سخنان بر ميآيد كه در بركت، جنبه الهي و معنوي نيز
بسيار تأثيرگذار است و اين به فزوني، تعالي و ماندگاري نعمت كمك ميكند و در نهايت،
انسان را به سلامت دنيوي و سعادت اخروي نزديك ميسازد.
4 قناعت و پرهيز از زيادهطلبي
الف) مفهوم قناعت
قناعت، از ويژگيهاي زيباي انسانهاي خدامحور و مؤمن است. افراد
با ايمان در پرتو بهرهمندي از روحيه قناعت، عزت مييابند. بدين ترتيب هيچگاه چشم
طمع به دارايي ديگران نميدوزند و براي كسب مال و مقام دنيا، شخصيت والاي خويش را
پايمال نميسازند. بزرگان اخلاق، « قناعت » را نقطه مقابل حرص و طمع ميدانند و در
تعريف آن ميگويند:
قناعت، ملكهاي است براي نفس كه از مال به قدر حاجت و ضرورت
بسنده ميكند، بدون اينكه فرد در زيادهخواهي بكوشد و خود را به رنج و سختي بيفكند.(28)
پيامبر گرامي اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلّم )
ميفرمايد: « طُوبي لِمَنْ اَسْلَمَ وَكانَ عَيْشُه كَفاف »
(29)؛ « خوشا به سعادت کسي كه مسلمان است و زندگي او در حد كفاف
ميگذرد ».
در روايتي ديگر نقل ميكنند كه پيامبر معناي قناعت را از جبرئيل
پرسيد. جبرئيل پاسخ داد: « به هر مقدار كه از دنيا به او ميرسد، راضي باشد و به كم
بسنده كند و شكرگزار همان مقدار كم باشد ».(30)
قناعتپيشگان، بهترينهاي امت رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم )
و طمعكاران بدترين افراد هستند. پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم )
در اينباره ميفرمايد: « خِيارُ اُمَّتي
الْقانِعُ وَ شِرارُهُم الطّامِع » (31)؛ « بهترين مؤمنان، فرد
قانع و بدترين آنها شخص طمعكار است ».
شايسته است كه آدمي، نفس خود را به زيور قناعت بيارايد و
هيچگاه در دام حرص و طمع نيفتد كه در اين صورت، به آساني نجات نمييابد. امير
مؤمنان علي ( عليه السلام ) در هشداري ميفرمايد:
اي فرزند آدم! اگر از دنيا به اندازه كفايت بخواهي، اندكي از
آن، تو را بس است و اگر به هيچ اندازه از دنيا كفايت نكني، در اين صورت همه دنيا تو
را كافي نخواهد بود.(32)
ب) آسايش، ميوة شيرين قناعت
قناعت، ويژگي پسنديدهاي است كه راحتي و آسايش دنيا و آخرت در
گرو آن است. ملا احمد نراقي در اينباره مينويسد:
راحت دنيا و آخرت به قناعت است و صفت قناعت، مركبي است كه آدمي
را به مقصد ميرساند و وسيلهاي است كه سعادت ابدي را به سوي آدمي ميكشاند؛ زيرا
هر كه به قدر ضرورت قناعت كرد و دل را مشغولِ بيش از آن نكرد، هميشه آسوده خاطر است
و حواس او جمع و تحصيل آخرت بر او آسان ميشود و هر كه از اين صفت، محروم و آلوده
حرص و طمع و درازي آرزو گشت، به دنيا فرو ميرود و خاطر او پريشان و كار او پراكنده
ميشود و با وجود اين، چگونه ميتواند به تحصيل آخرت بپردازد و به درجه نيكان و
ابرار برسد.(33)
امام محمد باقر ( عليه السلام )
در نكوهش حرص و طمع ميفرمايد:
حريص به دنيا، چون كرم ابريشم است؛ هر چه بيشتر به دور خود تار ميپيچد، راه خلاص او مشكلتر ميشود تا از غصه بميرد.(34)
كاسه چشم حريصان پر نشد
تا صدف قانع نشد و پر دُر نشد
مولوي
ج) بينيازي در قناعت
از نگاه آيين مقدس اسلام، برترين بينيازي، بينيازي نفس و جان
است. پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلّم )
در اينباره ميفرمايد:
لَيْسَ الغِني عَنْ كَثْرَةِ الْعَرَضِ وَلكنَّ الغِني غِنَي
النَّفْسِ.(35)
بينيازي، به فراواني كالاها[ي مادي] نيست، بلكه به بينيازي
نفس است.
خداي متعال به حضرت داوود ( عليه السلام )
وحي نمود:
وَضَعْتُ الْغِني فِي الْقِناعَةِ وَهُمْ يَطْلُبُونَه في
كَثْرَةِ الْمالِ فَلا يَجِدُونَه.(36)
توانگري را در قناعت نهادهام، ولي مردم آن را در فراواني مال
ميجويند، از اينرو، نمييابندش.
بنا بر آموزههاي ديني، سرچشمه واقعي بينيازي و نيازمندي، نفس
آدمي است. رسول رحمت ( صلّي الله عليه وآله وسلّم )
فرمود: « الْغنِي فِي الْقَلْب وَالْفَقْرُ فِي الْقَلْب » (37)؛
« بينيازي در قلب است و نيازمندي در قلب ».
از اينرو، انسان قناعتپيشه بينياز است، اگرچه دارايي او اندك
باشد و انسان آزمند فقير است، هر چند صاحب ثروتي فراوان باشد. در سخني ارزشمند از اميرمؤمنان علي (
عليه السلام ) ميخوانيم:
مَنْ كانَ بِيَسِيرِ الدُّنْيا لا يَقْنَعُ لَمْ يُغْنِهِ مِنْ
كَثِيرِها ما يَجْمَعُ.(38)
هر كس به اندك دنيا قناعت نكند، هر آنچه از دنيا جمع ميكند، او
را بينياز نخواهد کرد.
فصل چهارم : جوان و آشنايي با سيره تربيتي امام خميني
( رحمه الله )
1 نگاهي به عوامل مؤثر در تربيت انسان
الف) بيداري براي خودسازي
جوان براي مصفا كردن خود، بايد به شناخت نسبي از خويش برسد. تا
عيبها و امتيازهاي خود را نشناسد و در رفع بديها و كسب خوبيها نكوشد، تهذيب و
پاكسازي نفس فراهم نميشود. اگر به جهل مركّب دچار باشيم و از صفات و باطن خويش
ناآگاه، خودسازي امكان ندارد. بنابراين، گام نخست، بيداري و شناخت خويشتن خويش است.
حضرت امام خميني ( قدّس سرّه ) در اين باره
ميفرمايد:
بيداري، اول قدم است. قدم اول در سلوك، يقظه است. اگر دلها
خوابآلوده و قلبها بر اثر گناه، سياه و زنگزده نميبود، اينطور آسودهخاطر
بيتفاوت به اعمال و اقوال نادرست ادامه نميداديد. اگر قدري به امور اخروي و عقبات
هولناك آن فكر ميكرديد، به تكاليف و مسئوليتهاي سنگيني كه بر دوش شماست، بيشتر اهميت ميداديد. در
« سير الي الله » هم، اهل معرفت گفتند كه يقظه [بيداري]، اول منزل است.(39)
ايشان هيچ انساني را بينياز از تربيت و تهذيب نميداند و هشدار
ميدهد:
تمام نفوسي كه هستند، انحرافات در آنها هست. حتي نفوس اشخاص
كامل هم در آن انحرافاتي هست، ولو خودش نداند. در اخلاقها انحراف هست، در عقايد
انحراف است، در اعمال انحراف هست.(40)
ب) محاسبه نفس
تا زماني كه آدمي به اصل خويش بازنگردد و به كاوش درون خود
نپردازد، هرگز نميتواند باطن خود را پاكيزه سازد. حضرت امام با تأكيد بر
خويشتنيابي، مردم را به بررسي درون خويش فرا ميخواند و آنان را به تنظيم برنامهاي
شايسته در اين راه، تشويق ميكند. پيشواي دل سوز امت چنين هشدار ميدهد:
بايد به فكر باشيد. در زمينه تهذيب و تزكيه نفس و اصلاح اخلاق
برنامه تنظيم كنيد. استاد اخلاق براي خود معين نماييد. جلسه وعظ و خطابه، پند و نصيحت تشكيل دهيد، خودرو نميتوان مهذب
شد. بهتر است در حال خودمان مطالعه كنيم. وقتي كه خلوت است، خودمان را آزمايش كنيم.
بايد يك انصافي در كار باشد كه خودتان از خودتان حساب بكشيد كه من امروز ميخواهم
چه بكنم؟ « تَفَكرُ ساعَةٍ خَيرٌ مِن عِبادَة سبعينَ سنةِ » اگر شما هفتاد سال هم
عبادت كرديد، بنشينيد يك ساعت هم تفكر كنيد. اگر كسي مراقب حال خودش باشد، توجه به
مسائل انساني داشته باشد با مراقبت و با اينكه خودش را محاسبه كند، اگر فرض كنيد در
مجلس يا در جاي ديگر يك روزي گذشته است كه در آنجا مسائلي پيش آمده است، شب برود
حساب كند و ببيند كه واقعاً اينكه من امروز گفتم، مبدأ اين چي بوده؟ يك مبدأ شيطاني
داشت يا مبدأ الهي؟ اگر محاسبه كند آدم شب از خودش و خودش را در محاسبه قرار بدهد
كه امروز تو اين صحبت را كردي، اين مبدأ، مبدأ شيطاني بوده است، نه مبدأ انساني و
الهي، ممكن است كم كم دنبال اين برود كه اصلاح كند و اگر اين كار را نكند و همان
رويه را تعقيب بكند، هيچ بعيد ندانيد كه يك نفر زاهد عابد و مسلمان همه چيز، يك
انسان فاسد و شقي از كار درآيد. مأمون نيست هيچ كس.(41)
ج) خدامحوري در كارها
خداباوري و سپردن كارها به دست او و در عين حال گريز از غرور و
خودخواهي، سرمنشاء سازندگي است. حضرت امام خمينی ( قدّس
سرّه ) در مقام انسانی مهذّب و خدامدار كه تمام رفتارش را با قطبنمای الهی
تنظيم ميكرد و خود را در محضر ربوبی بسيار ناچيز ميشمرد، رمز سازندگی را در «
فنای فی الله » ميداند و توصيه ميكند:
منطق ما، منطق ملت ما، منطق مؤمنين و منطق قرآن اين است: {اِنّا
لِلّه وَاِنّا اِلَيْهِ راجِعُونْ}. با اين منطق، هيچ قدرتی نميتواند مقابله كند.
جمعيتی و ملتی كه خود را از خدا ميدانند و همه چيز خود را از خدا ميدانند و رفتن
از اينجا را به سوی محبوب خود، مطلوب خود ميدانند، با اين ملت نميتوانند مقابله
كنند.
حضرت امام خمينی ( قدّس سرّه )
در هشداری رهگشا ميفرمايد:
مغرور نشويد، تمام قدرت، قدرت خداست و بايد اتكال به او بكنيد.
خودتان را فاني بكنيد در آن قدرت بزرگ. مادامي كه اين حال حفظ بشود، شما بيمه
هستيد، بيمه الهي هستيد. هرچه ما داريم، از اوست. ما هيچ نداريم، الا از جانب خداي
تبارك و تعالي. ما هيچ هستيم. آنچه هست، اوست و ما هيچها به اراده او، هست پيدا
كرديم.(42)
د) باور به حضور خداوند
حضرت امام خميني ( قدّس سرّه )
، عالم و همه موجودات آن را در محضر خداوند ميديد و اين، بينشي است كه بر سازندگي
آدمي تأثير بسياري دارد. اوج اين باور امام راحل در سخنان گهرباري از ايشان به خوبي
بيان شده است:
آن وقتي كه قلم به دست ميگيريد، بدانيد كه در محضر خدا قلم به
دست گرفتهايد. آن وقتي كه ميخواهيد تكلم كنيد، بدانيد كه زبان شما، قلب شما، چشم
شما [و] گوش شما، در محضر خداست. عالم محضر خداست، در محضر خدا معصيت نكنيد. در
محضر خدا با هم دعوا نكنيم سر امور باطل و فاني. براي خدا كار بكنيد [و] براي خدا
به پيش برويد. اگر ملت ما براي خدا و براي رضاي پيغمبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم )
به پيش برود، تمام مقاصدش حاصل خواهد شد.
خداي تبارك و تعالي، حاضر است همه جا. شما بايد او را حاضر بدانيد. خداي نخواسته
چيزي كه برخلاف مشيت اوست، برخلاف دستور اوست، عمل نكنيد.(43)
رهبر بزرگ انقلاب، باورهاي راستين خود را در فرصتهاي مناسب،
براي مردم يادآوري ميكرد؛ زيرا يقين داشت كه اصل
نخست در سازندگي، باورداشتن به توحيد است و اگر توحيد در انسان
قوت بگيرد، جنبههاي ديگر نيز اصلاح خواهد شد. ازاين رو، در سخناني گرانسنگ
ميفرمايد:
خداي تبارك و تعالي، حاضر است در همه جا و ناظر است در همه جا و
پروندههاي همه شما پيش اوست و همه عالم. علاوه بر اينكه بايد ملاحظه كنيد كه در
حضور خداي تبارك و تعالي هستيد، هر نفسي كه ميكشيد، در حضور اوست و هر كلمهاي كه
ادا ميكنيد. در محضر مبارك خداي تبارك و تعالي برخلاف دستور او عمل كردن، جرم عظيم
است و بايد ناظر بدانيد خدا را بر اعمال خودتان.(44)
ه) آزمون الهي، سنتي تخلفناپذير
حضرت امام، دنيا را صحنه امتحان آدمي ميدانست و معتقد بود كه
فراز و نشيب دنيا، وسيلهاي براي سازندگي اوست. همچنين همه انسانها به ميدان
امتحان الهي ميآيند و اين، سنتي تخلف ناپذير است. ايشان ميفرمايد:
انسان در اين دنيا، هر انساني كه باشد، از انسانهاي بزرگ مثل
انبيا و اوليا تا هرجا برسد، مورد امتحان است. امتحان ملازم با وجود انسان است و
هيچ انساني بدون امتحان نخواهد [توانست] در اين عالم زيست كند. گاهي امتحان به خوف، به جوع، به
نقص در اموال و انفس، به نقص در ثمرات و امثال اينهاست. گاهي امنيت مورد آزمايش
است. انسان را گاهي به ناامني و خوف، امتحان ميكنند و گاهي به امنيت. امتحان گاهي
به نقص در ثمرات و انفس است. جوانها را از انسان ميگيرند، برادرها را ميگيرند،
بچهها و زنها را به اين راه امتحان ميكنند و گاهي به زياد كردن ثمرات، زياد كردن
اموال، توسعه دادن و امنيت اعطاكردن امتحان ميكنند. بشر در امتحان واقع است. با
ادعاي اينكه من مؤمن هستم، رها نميشود. پيغمبرهاي بزرگ و اولياي بزرگ امتحان شدند،
حضرت سيدالشهدا ( عليه السلام ) امتحان شد و اولاد
و اعقاب او نيز. امتحان مردم به رياست در هر مقام، به رسيدن به هر مقام، اين امتحان
سختتر است از امتحان در نفس و اولاد و انفس؛ و مشكلتر است كه انسان بتواند از اين
امتحان نجات پيدا كند و درست امتحان بدهد و در معرض اعمالي كه ميكند و در پيشگاه
خدا آبرومند باشد. رؤسا هر جا هستند و در هر كشوري هستند، دولتمندان در هر كشوري كه
هستند و در هرجا كه هستند، بايد بدانند كه رسيدن به اين مقام، امتحاني الهي بوده
است و سخت امتحاني است. خودشان توجه كنند به اينكه قبل از رسيدن به اين مقام و بعد از رسيدن به مقام، چقدر در حالشان
تفاوت حاصل شده است.(45)
و) تأثير خانواده و جامعه بر شخصيت
انسانها با اعمالشان آثار نامحسوس بسياري بر يكديگر ميگذارند.
اين موضوع، نقش حساس جامعه را در تهذيب و تزكيه افراد نشان ميدهد. وقتي سلامت
همهجانبه بر جامعهاي حاكم باشد، افراد خودبهخود سالم بار ميآيند. حضرت امام
خميني ( قدّس سرّه ) با بررسي اين امر ميفرمايد:
وقتي يك خانوادهاي كه همهشان اشخاص خوب هستند، بچههاشان سالم
بار ميآيند، مگر باز وارد بشوند به يك جامعه فاسد كه آنها فاسدشان بكنند، و الاّ
طبعاً اين طوري است كه بچههاي كوچك نفسشان مستعد است براي اينكه نقش بگيرد؛ يا از
طرف فساد يا از طرف صلاح. اگر يك جامعه صالح بود، بچههايش همه سالم به بار ميآيد؛
اگر فاسد بود، بچه هم فاسد به بار ميآيد. شما آقايان و همه اشخاصي كه ميخواهيد
آموزش و پرورش بدهيد و در بنگاههاي آموزش و پرورش هستيد، همه دانشگاهها و همه
مراكز تربيت و همه مدارس قديمي، بايد در آن اشخاص باشند و اشخاص را كه آنجا باشند،
تربيت بكنند؛ تربيت اخلاق بكنند. علماي اخلاق، لازم است هم در دانشگاه و هم در
مدارس و هم در همه جا باشند. همه اشخاص كه در مركزي هستند، بايد آن مركز را به صورت
يك تعليمگاه دربياورند، همان طوري كه در صدر اسلام، آن كه رئيس دولت بود و آن كه
سردار بود يا سردار لشكر بود، با اعمال خودشان، مردم را تربيت ميكردند. بايد ما كه
دعواي اين را داريم كه مسلمان هستيم و تابع اولياي اسلام هستيم، بايد ما هم با
كردار و رفتار خودمان، مردم را تربيت كنيم.(46)
حضرت امام، خانواده را بسان جامعهاي كوچك ميداند و معتقد است
كه زيربناي شخصيتي انسان، در محيط خانواده شكل ميگيرد. بدين سبب توصيه ميكند:
بايد خود شما الگو باشيد، از براي اينكه بچهها با عمل شما
تربيت بشوند و شما دعوت كنيد آنها را با اعمال خودتان به اسلام و اخلاق و اعمال
اسلامي.(47)
ز) نقش عملي مربي در تهذيب و تربيت
بيشك، اگر آدمي، خود، منحرف باشد، نميتواند در صدد اصلاح
ديگران برآيد. تا زماني كه خود را تربيت نكرده است، نميتواند ديگران را پرورش دهد. بدين ترتيب، بايد توصيه حضرت
امام خميني ( قدّس سرّه ) را هماره آويزه گوش خود
سازيم كه فرمود:
انسان بايد از خودش شروع كند. مني كه ميخواهم بگويم: شما فلان
كار را نكنيد، اگر خودم فاسد باشم، اين حرفم هيچ تأثيري ندارد. شمايي كه انجمن
اسلامي داريد، از خودتان شروع كنيد و اين انجمن، يك انجمني باشد به همه معنا
اسلامي. شما آقايان اول بايد خودتان را اصلاح بكنيد و اميد است كه اصلاح كنيد.
دانشگاه كه ميخواهد از آن دانشمندها بيرون بدهد، بايد اول داخل دانشگاه اصلاح
بشود، نه اينكه سنگربندي بشود. بايد در دانشگاه اشخاصي را بياورند كه تهذيب كند اين
افراد را.(48)
امام ( قدّس سرّه ) در ادامه
ميفرمايد:
كسي كه نتواند خود را اصلاح و اداره كند، چگونه ميخواهد و
ميتواند ديگران را راهنمايي و اداره كند؟ [پس] بايد شما از خودتان شروع كنيد و
خودتان را به اخلاق اسلامي آرايش بدهيد و از اخلاقي كه برخلاف اسلام است، تحرز
كنيد. اول بايد از خودتان شروع كنيد. هر كسي بايد از خودش شروع كند و عقايد، اخلاق و اعمالش را تطبيق با
اسلام بدهد و بعد از اينكه خودش را اصلاح كرد، آن وقت دنبال اين باشد كه ديگران را
اصلاح كند... انسان بايد اول از خودش شروع كند، ببيند خودش چه اعوجاجاتي و
انحرافاتي دارد. هر انساني، لامحاله در خودش نقصهايي ميبيند. كم است كسي كه در
خودش نقص نبيند و اگر كسي در خودش نقص نبيند، اين خودش يك نقصي است كه دارد. انسان
بايد تربيت بشود، بايد به تزكيه تربيت شود. انسان بايد از خودش شروع بكند. از
خانواده خودش شروع كند و شما از خودتان، از خانوادههايتان همه شروع بكنيد تا به
خارج برسد.(49)
ح) جواني، بهترين زمان تربيتپذيري
امام خميني ( قدّس سرّه ) ،
بهترين دوران را براي تزكيه و تربيتپذيري، سالهاي جواني ميداند؛ زيرا آمادگي
پذيرش جوان بسيار است و زودتر تغيير رويه ميدهد. حضرت امام، هم جوانان و هم مربيان
را به استفاده بهينه از اين فرصت فراميخواند: « جوانها زود متأثر ميشوند.
جوانها يك نهال نورس هستند كه اين نهال نورس، زود آسيب ميبيند و زود هم تربيت ميشود ».(50)
ايشان در توصيهاي به جوانان ميفرمايد:
شما كه اكنون جوانيد، نيروي جواني داريد، بر قواي خود مسلط
ميباشيد و هنوز ضعف جسمي بر شما چيره نشده است، اگر به فكر تزكيه و ساختن خويش
نباشيد، هنگام پيري كه ضعف، سستي، رخوت و سردي بر جسم و جان شما چيره شد و نيروي
اراده، تصميم و مقاومت را از دست داديد و بار گناه و معصيت، قلب را سياهتر ساخت،
چگونه ميتوانيد خود را بسازيد و مهذب كنيد؟ قلب جوان، لطيف و ملكوتي است
و انگيزههاي فساد در آن ضعيف ميباشد، ليكن هرچه سن بالا رود،
ريشه گناه در قلب قويتر و محكمتر ميگردد؛ كه كندن آن از دل ممكن نيست؛ چنان كه
در روايت است: قلب انسان، ابتدا مانند آينه، صاف و نوراني است و هر گناهي كه از
انسان سر بزند، يك نقطه سياه بر روي قلب فزوني مييابد تا جايي كه قلب را سياه
كرده، ممكن است شب و روزي، بدون معصيت پروردگار بر او نگذرد و به پيري كه رسيد،
مشكل است قلب را به صورت و حالت اول بازگرداند.(51)
پاورقى:
1. كنز العمال، ج 3، ص 28.
2. سفينة البحار، ج 1، ماده "سرف".
3. نهج الفصاحه، ح 1057.
4. همان، ح 3939.
5. مستدرك الوسائل، ج 2، ص 643.
6. وسائل الشيعه، ج 2، ص 525.
7. وسائل الشيعه، ج 12، ص 18.
8. همان، ص 37.
9. همان، ص 36.
10. وسائل الشيعه، ج 12، ص 36.
11. همان، ص 38.
12. مجموعة ورام، ج 1، ص 13.
13. مشكاة الأنوار، ص 267.
14. من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 156.
15. تفسير نمونه، ج 15، ص 152.
16. بحارالانوار، ج 93، ص 354.
17. مجمع البيان، طبرسي، ج 2، ص 453.
18. بحارالانوار، ج 80، ص 21.
19. همان، ج 100، ص 107.
20. همان.
21. بحارالانوار، ج 97، ص 94.
22. وسائل الشيعه، ج 12، ص 53.
23. من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 333.
24. وسائل الشيعه، ج 12، ص 53.
25. مجمع البيان، ج 2، ص 452.
26. اصول كافي، ج 2، ص 275.
27. مستدرک الوسائل، ج 11، ص 320.
28. جامع السعادة، ج 2، ص 101.
29. اصول كافي، ج 2، ص 147.
30. بحارالانوار، ج 66، ص 368.
31. همان.
32. اصول كافي، ج 2، ص 146.
33. معراج السعاده، ص 365.
34. اصول كافي، ج 2، ص 319.
35. تحف العقول، ص 46.
36. بحارالانوار، ج 78، ص 453.
37. همان، ج 12، ص 80.
38. ميزان الحكمه، ج 1، ص 5058.
39. صحيفه نور، ج 14، صص 224 و 225.
40. اخلاق از ديدگاه امام خمينی ( رحمه الله )، محمد مهدي بهداروند، صص 76 و 77.
41. اخلاق از ديدگاه امام خمينی ( رحمه الله )، ص 79.
42. مجموعه سخنان حضرت امام ( رحمه الله ) در شش ماهه دوم سال 59، ص 425.
43. مجموعه سخنان حضرت امام ( رحمه الله ) در شش ماهه دوم سال 59، ص 425.
44. ر.ک. مجموعه سخنان حضرت امام ( رحمه الله ) در شش ماهه دوم سال 59، صص 94 و 95.
45. مجموعه سخنان حضرت امام ( رحمه الله ) در شش ماهه دوم سال 59، ص 21.
46. مجموعه سخنان حضرت امام ( رحمه الله ) در شش ماهه دوم سال 59، ص 95.
47. همان، ص 265.
48. مجموعه سخنان حضرت امام ( رحمه الله ) در شش ماهه دوم سال 59، صص 193 و 194.
49. صحيفه نور، ج 14، ص 77.
50. جهاد اكبر، امام خمينی ( رحمه الله )، ص 26.
51. همان، ص 60.