سرمه سعادت
جوان و باید و نبایدهای اخلاقی

سید حسین اسحاقی

- ۶ -


2 قانون‌گرايي

الف) نقش قانون در هدايت انسان‌ها

در قرآن كريم آمده است كه موجودات جهان، همگي بر پايه حساب و اندازه آفريده شده و با پيروي از قانون الهي در حركتند و فراتر از توان و اجازه خود، كاري نمي‌كنند. افزون بر قانون تكويني حاكم بر كاينات، خداوند به منظور هدايت بشر و رفع ابهام و اختلاف از زندگي او، كامل‌ترين كتاب قانون و فرمان الهي را براي آدميان نازل كرده است، چنان كه در آيه 213 از سوره بقره در قرآن كريم مي‌خوانيم:

مردم [در آغاز] يك دسته بيشتر نبودند [و تضادي ميان آنها نبود. سپس ميان آنها اختلافات و تضادهايي به وجود آمد]. پس خداوند، پيامبران را برانگيخت تا مردم را بشارت دهند و برحذر بدارند و كتاب آسماني كه به سوي حق دعوت مي‌كرد، بر آنها نازل كرد تا ميان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، حكم كنند. [افراد با ايمان در آن اختلاف نكردند] فقط [گروهي از] كساني كه كتاب را دريافت كرده بودند و نشانه‌هاي روشن به آنها رسيده بود، به خاطر انحراف از حق و ستمگري، در آن اختلاف كردند. خداوند به فرمان خود، آنهايي را كه ايمان آورده بودند، به حقيقت آنچه مورد اختلاف بود، رهبري كرد و خداوند هر كه را بخواهد، به راه راست هدايت مي‌كند.

ب) جايگاه يكسان رهبري و مردم در برابر قانون

در طول تاريخ، بسياري از حكومت‌هاي غير الهي، گرفتار استبداد فردي و مصلحت گروهي خاص شده و حاكمانشان، خويشتن را برتر از قانون شمرده‌اند. در اين ميان، حضرت امام خميني ( قدّس سرّه ) در عمل ثابت كرد كه مردي الهي چگونه ميتواند در رأس حكومت قرار گيرد و در عين حال، از هر نوع عنوان و تشريفات دور شود، خود را خادم مردم بداند، بالاترين افتخار را اجراي حكم الهي و خدمت به ملت به شمار آورد و كوچك‌ترين استفاده ناحق و نامناسب از امكانات اقتصادي، اجتماعي و سياسي را براي خود و منسوبانش روا ندارد و در يك كلام، مطيع صرف قانون خدا شود. از ديدگاه امام خميني ( قدّس سرّه ) :

حكومت اسلام، حكومت قانون است. اگر شخص اول مملكت ما در حكومت اسلامي يك خلاف بكند، اسلام او را عزلش كرده است. يك ظلم بكند، يك سيلي به يك كسي بزند، ظلم است، اسلام او را عزلش كرده و او ديگر قابليت از براي حكومت ندارد؛ زيرا اين كار او ديكتاتوري است. حاكم، يعني شخص اول مملكت، اگر يك كسي يك چيزي داشته باشد از او، پيش قاضي مي‌رود و او را حاضرش مي‌كند و او هم حاضر مي‌شود، اين وظيفه است. حضرت امير اين كار را كرد. يك همچنين حكومتي مي‌خواهيم، حكومت قانون. قانون، يعني آن قانون، آن هم قانون مترقي اسلام.(1)

ج) تأثير قانون بر تكامل انسان‌ها

امام خميني ( قدّس سرّه ) ، قانون را زمينه‌ساز تربيت درست مي‌دانست و مي‌فرمود:

اسلام به قانون نظر آلي دارد؛ يعني آن را آلت و وسيله تحقق عدالت در جامعه مي‌داند، وسيله اصلاح اعتقادي و اخلاقي و تهذيب انسان مي‌داند. قانون براي اجرا و برقرار شدن نظم اجتماعي عادلانه و به منظور پرورش انسان مهذب است.(2)

براي بسياري از سياستمداران درستكار و مردمگرا، اجراي قانون و برقراري نظم و عدالت، هدف است، ولي براي امام ( قدّس سرّه ) كه به ماوراء الطبيعه و ساختن انسان الهي نظر داشت، ايجاد نظم و عدل، مقدمه پرورش انسان مهذب بود.(3) البته از نظر امام خميني ( قدّس سرّه ) ، قانون به تنهايي براي تربيت انسان‌ها كافي نيست و نمي‌تواند سعادت كامل بشر را فراهم كند، بلكه قانون بايد اجرايي شود. امام خميني ( قدّس سرّه ) در اين باره مي‌فرمايد:

اصولاً قانون و نظامات اجتماعي، مجري لازم دارد. در همه كشورهاي عالم و هميشه اين طور است كه قانونگذاري، به تنهايي فايده ندارد و قانونگذاري، به تنهايي سعادت بشر را تأمين نمي‌كند. پس از تشريع قانون، بايستي قوه مجريه‌اي به وجود آيد. قوه مجريه است كه قوانين و احكام دادگاه‌ها را اجرا مي‌كند و ثمره قوانين و احكام عادلانه دادگاه‌ها را عايد مردم مي‌سازد. به همين جهت، اسلام همانطور كه قانون‌گذاري كرده، قوه مجريه هم قرار داده است.(4)

د) سنت الهي؛ قانوني بي‌عيب و نقص

حضرت امام خميني ( قدّس سرّه ) در كشف الاسرار تأكيد مي‌كند كه فقط قانوني كه خداي آگاه از جهان و انسان و مصالح و سعادت آدمي وضع كرده است، شايستگي پيروي دارد. اين بزرگوار مي‌فرمايد:

بدانيد كه قانون‌گذار بايد كسي باشد كه از نفعبردن و شهوت‌راني و هواهاي نفساني و ستمكاري بركنار باشد و درباره او احتمال اين‌گونه چيزها ندهيم و آن، غير خداي عادل نيست.(5)

ما خدايي را مدبّر اين جهان پهناور مي‌دانيم كه ميليونميليون منظومه‌هاي شمسي را تحت تربيت خود اداره مي‌كند و از ذرهذره جهان‌هاي پهناور پيدا و پنهان كه علم بشري تا آخر هم به قطره‌اي از آن درياي بي‌پايان نخواهد رسيد، غافل نبوده و نخواهد بود و جميع احتياجات هر موجودي، پيش او آشكار و روشن است و به دفع آنها قادر و تواناست.(6)

ه‍) ضرورت رعايت مقررات و قانون

پاي‌بندي حضرت امام به قوانين و مقررات تا آنجا بوده است كه به صرف مشروعيت نداشتن نظام يا حكومتي، بي‌نظمي يا شكستن قانون و مقررات درون آن را جايز نمي‌شمرد. به همين جهت، حضرت امام ( قدّس سرّه ) به مقلدين خود كه پرچم مبارزه را در دوران طاغوت به دوش مي‌كشيدند، اجازه تصرف خارج از ضوابط و مقرارت درباره اموال و دارايي‌هاي دولت در رژيم طاغوتي شاه را نمي‌داد.

ايشان به عناصر انقلابي خارج از كشور هم كه استدلال مي‌كردند اروپايي‌ها و امريكايي‌ها با غارت و استعمار ملت ما اين همه امكانات فراهم كرده‌اند، اجازه تقلب در پرداخت هزينه‌هاي تلفن عمومي و نپرداختن بليط وسايل نقليه را نمي‌داد. در پاريس وقتي ملاحظه فرمود، گوسفندي را برخلاف قوانين و مقررات شهرداري ذبح كرده‌اند، از گوشت آن گوسفند استفاده نكرد.(7)

و) حكومت قانونمند

امام امت، نه تنها خود به قانون مقيد بود، بلكه حكومت خود را بر اساس قانون پايه گذاري كرد. تاريخ انقلاب‌هاي جهان، نشان مي‌دهد به محض رخ دادن انقلاب، تعدادي محدود بر اريكه قدرت تكيه مي‌زنند و به نام مردم و به بهانه نبود امنيت، سال‌ها حكومت مي‌كنند و هر كاري را به دلخواه خود انجام مي‌دهند. حال آنكه انقلاب ما اين گونه نبود. با اينكه مردم، رهبر انقلاب را قبول داشتند و سال‌ها در راهش جان فداكرده بودند و هر چه مي‌گفت، با گوش جان پذيرا بودند، امام هرگز چنين نكرد. ايشان پيش از پيروزي انقلاب اسلامي، دولت موقت را تعيين كرد و وظايف محدودي به عهده آن گذاشت تا امور كشور، به صورت قانوني و منطقي حل و فصل شود. مقام معظم رهبري درباره قانونمندي عملكرد امام راحل مي‌فرمايد:

اصل تشخيص اينكه چه نظامي در كشور بر سر كار بيايد، اين را امام [خميني1] به عهده رفراندوم و آراي عمومي گذاشتند. اين هم در دنيا سابقه نداشت. در هيچ انقلابي در دنيا، ما نشنيديم و نديديم كه انتخاب نوع نظام را ـ آن هم در همان اوايل انقلاب ـ به عهده مردم بگذارند. هنوز از پيروزي انقلاب دو ماه نگذشته بود كه امام، همهپرسي درباره نظام اسلامي را اعلان كردند كه مردم به نظام جمهوري اسلامي رأي دادند. چند ماه از پيروزي انقلاب نگذشته بود كه امام گفتند: « بايد قانون اساسي نوشته شود ». آن كار هم، نه به وسيله جمعي كه خود امام معين كنند، بلكه باز به وسيله منتخبان مردم صورت گرفت. مردم، اعضاي مجلس خبرگان را انتخاب كردند تا قانون اساسي تدوين شود. باز مجدداً همان قانون را به رأي مردم گذاشتند. هنوز يك سال از پيروزي انقلاب نگذشته بود كه مردم در انتخابات رياست جمهوري شركت كردند. بعد از مدت كوتاهي هم مجلس شوراي اسلامي به راه افتاد. بنا براين، از اول، مبناي كار انقلاب بر نظم و قانون بود.(8)

ز) قانون و مصالح عمومي

امام خميني ( قدّس سرّه ) به قانونشكني تن نمي‌داد. موارد كمي از خلاف قانون كه در حكومت ايشان رخ داد، به خاطر جنگ و مصلحت‌هايي بود كه در آن زمان پيش آمده بود. بدين ترتيب، آن حضرت به محض سپري شدن جنگ، اعلام كرد كه هرگز اجازه نمي‌دهد كارهاي غيرقانوني صورت پذيرد. حضرت آيت الله خامنه‌اي، جانشين امام امت فرموده‌اند:

امام بزرگوار ما در اواخر عمر شريفشان، نامه‌اي نوشتند كه جزو اسناد باقي مانده از آن بزرگوار است و در ذهن بسياري از افراد هست و در همه جا هم پخش شد. امام حتي در ارگان‌هاي غيرقانوني كه به دستور خودشان و به خاطرمصالح زمان تشكيل شده بود، ترديد كردند و گفتند: « آنها متعلق به زمان جنگ بود و ما مجبور بوديم، يك اقدام غير قانوني بكنيم. » امام مقيد به قانون بودند. يكي از خصوصيات آن بزرگوار، تقيّد به قانون بود كه كاري برخلاف آن صورت نگيرد.(9)

3 ابعاد معنوي امام خميني از ديدگاه مقام معظم رهبري

الف) روحيه عبادي

آراستگي به روح اخلاص و بندگي، يعني انسان به تمام معنا، بنده خدا شود و در همه حال، در گفتار و كردار خويش، مطيع او و در جستوجوي رضاي او باشد. امام خميني ( قدّس سرّه ) در اين ويژگي سرآمد بود. مقام معظم رهبري درباره اين ويژگي امام ( قدّس سرّه ) مي‌فرمايد:

امام خميني ( قدّس سرّه ) ، عابدي فرزانه بود كه توانست خود را از بندهاي غيرخدايي برهاند و بنده راستين خدا شود. او براي خود، قلبي سليم و دروني نوراني ساخت و در خدا فاني شد. ذكر، زيارت و تلاوت قرآن، رفيق لحظه‌هاي او بود. روزه‌هاي طاقت فرسا در گرماي نجف، روح او را صيقل مي‌داد. تا نماز را با نوافل نمي‌خواند، افطار نمي‌كرد و در يك كلام، همه عمر خود را به عبادت و معرفت گذراند. بارها در زمان‌هاي معيني از روز، قرآن مي‌خواند و اين كار را حتي در بستر بيماري و در آخرين روزهاي عمر نيز كنار نگذاشت. امام دائم الذكر بود و پيوسته قلبش به ياد خدا مي‌تپيد.(10)

مقام معظم رهبري، آخرين روز زندگي امام راحل را اين‌گونه بيان مي‌كند:

ايشان تا آخرين لحظات حياتشان، ذكر و نماز و دعا را از دست ندادند. روي تخت دائماً نماز مي‌خواندند. بعد از اتمام نماز، مشغول ذكر بودند و تا لحظاتي كه در حالت اغما به سر مي‌بردند، مرتب و پشت سرهم مي‌گفتند: سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اكبر. اين كار براي ما درس است. ما كه رهبرمان را دوست داريم، بايد به كارها و روحيات او توجه كنيم و از آن درس بگيريم.(11)

نماز از ديدگاه امام، ارزش ويژه‌اي داشت. جان او از نماز نيرو مي‌گرفت. راه‌هاي نهفته نماز را با ديد ملكوتي خويش مي‌ديد و آنها را در « سرّ الصلاة و آداب الصلاة »، با نثري بديع به يادگار گذاشت. حضرت آيت الله خامنه‌اي درباره ارتباط آن عبد صالح با خداوند مي‌فرمايد: « او اهل خلوت، اهل عبادت، اهل گريه نيمه شب، اهل دعا، تضرع، ارتباط با خدا، شعر و معنويت و عرفان و ذوق و حال بود ».(12)

امام خميني1 همواره در اول وقت به نماز مي‌ايستاد و هيچ امري مانع اين كار او نمي‌شد. حتي وقتي خبر شهادت فرزند برومندش، سيدمصطفي به او رسيد، هنگام اذان ظهر برخاست و خطاب به علماي جلسه فرمود كه من به مسجد مي‌روم. زمان بستري شدن او در بيمارستان و در آن وضعيت نامناسب، همگان ديدند كه آن حضرت چگونه به راز و نياز مشغول است. همين عبادت‌ها بود كه امام راحل را به آن درجه از اطمينان و يقين رسانده بود كه در وصيت‌نامه سياسي ـ الهي خود فرمود:

با دلي آرام و قلبي مطمئن و روحي شاد و ضميري اميدوار، به فضل خدا، از خدمت خواهران و برادران مرخص و به جايگاه ابدي سفر مي‌كنم.(13)

ب) اخلاص

اخلاص، از عالي‌ترين مراحل تكامل، مايه سعادت و رستگاري و از خصلت مردمان بزرگ معرفي شده است. اخلاص با همه زندگي امام عجين شده بود. كارهاي ايشان، با نام و ياد خدا شروع مي‌شد و جز رضاي محبوب، به چيزي نمي‌انديشيد. ايشان هرگز به دنبال شهرت و مطرح شدن نبود. همه دوستان آن حضرت، شاگردان و حتي مخالفان ايشان در اين مسئله اتفاق نظر دارند كه امام، فقط براي رضاي خدا كار مي‌كرد.(14)

امام خميني ( رحمه الله ) وقتي « كشف الاسرار » را نوشت، نام خود را روي آن ذكر نكرد. در مكاسب محرمه نيز نام خود را ننوشت. هيچ وقت به دنبال مرجعيت نبود. هرگز تاريخِ اجتهادش را نگفت. در پي مريدسازي و مريدپروري نبود. از تظاهر به تقوا و رياكاري، به شدت متنفر بود. بارها به مبارزان مي‌فرمود: « اگر اعمالتان به خاطر من هست، انجام ندهيد و اگر براي خداست، اجرش را از خدا بخواهيد ».(15)

مقام معظم رهبري، ايشان را عبد صالح و بنده خالص خدا مي‌داند و مي‌فرمايد:

حضرت امام ( قدّس سرّه ) با روحيه اخلاص خود، دشمنان اسلام را به خضوع و خشوع واداشت. از اين رو، شايسته است كه آحاد مردم از اين ويژگي امام الگو بگيرند.

ايشان مي‌فرمايد:

بزرگ‌ترين ستايش براي رهبر عزيز ما همين است كه او را عبدالله؛ يعني بنده خدا و تسليم اراده پروردگار ياد كنيم. امام بزرگوار ما مظهر اين اخلاص بود. او دنيا را در مقابل اسلام، خاضع و خاشع كرد و دشمنان اسلام را به عقب نشيني وادار نمود. امروز هم آحاد ملت ايران، زن و مرد، اقشار مخلتف، مخصوصاً مسئولان، محتاج همين اخلاص هستيم تا اين بار را به سرمنزل برسانيم.(16)

ج) فروتني

امام خميني ( قدّس سرّه ) باتوجه به شخصيت و مقام والايش، بسيار فروتن بود. ايشان هيچ‌گاه خود را بزرگ‌تر از ديگران نمي‌پنداشت، بلكه خود را خدمتگزار مردم مي‌دانست. هرگز در مقابل مردم، فروتني را كنار نگذاشت. در پي كسب عنوان نبود. به همين جهت، بارها تذكر مي‌داد كه از من تعريف و تمجيد نكنيد. مقام معظم رهبري با اشاره به عظمت و قدرت امام، تواضع ايشان را با مردم اين‌گونه بيان مي‌كند:

امام كسي بود كه توانسته بود، تمام سياست‌هاي دنيا را با قدرت خويش تغيير دهد و جا به جا كند. آن اراده نيرومندي كه كوه‌هاي بزرگ در مقابلش كوچك بودند، آن زبان گويايي كه كلامش مثل بمب در دنيا منفجر مي‌شد و اثر مي‌گذاشت، هر وقت از مردم صحبت مي‌شد، خودش را كوچك‌تر مي‌انگاشت و در مقابل احساسات و ايمان و شجاعت و عظمت و فداكاري مردم، سر تعظيم فرود مي‌آورد و خاضعانه مي‌گفت: مردم از ما بهتر هستند... .(17)

د) توكل و باور قلبي به خداوند

توكل، يعني اعتماد به خدا با همه وجود و با اطمينان به حسن تدبير و تقدير او، امور خويش را به او واگذاردن. خداوند متعال، در آيه‌اي از قرآن بيان مي‌دارد: {وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَي اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُه‏}؛ « هر كس به خدا توكل كند، خدا او را كفايت مي‌كند ». (طلاق: 3)

امام خميني ( قدّس سرّه ) با تكيه بر معارف اسلامي و توان ملت، انقلابي را پايه‌ريزي كرد كه از شگفتانگيزترين حوادث تاريخ اسلام به شمار مي‌آيد. اين انقلاب، سبب سرنگوني رژيمي شد كه ريشه دو هزار و پانصد ساله داشت. بدون شك، اين موفقيت جز با توكل به پروردگار ممكن نبود. ايشان همه پيروزي‌ها را از خدا مي‌دانست.

حضرت آيت الله خامنه‌اي كه شجاعت و توكل ايشان نيز زبانزد همگان است، شهادت مي‌دهد كه در رويدادهاي وحشتناك، آنگاه كه همه مسئولان در كارهايشان به بن بست مي‌رسيدند، خدمت امام ( رحمه الله ) مي‌آمدند و آن حضرت با دم مسيحايي خود، به

همه آنها آرامش و اميد مي‌بخشيد. مقام معظم رهبري در اين باره مي‌فرمايد:

حضرت امام، با ارتباط‌هاي معنوي و توكل به خدا، هميشه مانند كوهي مقاوم و استوار ايستاده بود و هيچ چيز ايشان را متزلزل نمي‌ساخت. در اكثر جريانات اين مملكت و حوادث انقلاب، تمام سنگيني‌ها، هميشه بر دوش امام بود. تمام مسئولين و مردم را در حوادث، با يك جمله راهنمايي مي‌كرد و به ضعف‌ها و دلهره‌ها پايان مي‌داد.(18)

ه‍‌) دعا و توسل

دعا و مناجات، همان خلوت كردن با خداي مهربان است كه اولياي اسلام مردم را به آن سفارش مي‌كنند. امام از اين چشمه زلال، به عنوان بهترين روش تربيتي فيض برد و به معارف بسيار ارزشمندي دست يافت. حضرت امام ( قدّس سرّه ) ، دلباخته واقعي اهل بيت ( عليهم السلام ) بود و هر صبح و شام، به آنان متوسل مي‌شد. در مصيبت آنان اندوهگين و در اعياد ولادت ايشان، مسرور بود.

نقل است كه امام ( قدّس سرّه ) از روزي كه وارد نجف اشرف شد تا زماني كه نجف را ترك كرد، هر شب به زيارت حضرت علي ( عليه السلام ) مي‌رفت و در اوقات زيارتي امام حسين ( عليه السلام ) به كربلا مي‌شتافت و آداب زيارت را كامل و شايسته حتي در دوران بيماري انجام مي‌داد.

اين بزرگوار، همواره از ائمه با احترام ياد مي‌كرد و به محض شنيدن نام مقدس امام حسين ( عليه السلام ) ، اشك از ديدگانش فروميچكيد.

مقام معظم رهبري درباره عظمت و قداست ائمه ( عليهم السلام ) از ديدگاه امام خميني ( قدّس سرّه ) مي‌فرمايد:

آن ايمان قوي، آن عقل كامل، آن حكمت، آن هوشمندي، آن صبر و حلم و متانت، آن صدق و صفا، آن زهد و بي‌اعتنايي به زخارف دنيا، آن تقوا و خداترسي و عبوديت مخلصانه براي خدا و بالاخره شخصيتي با اين عظمت و ابعاد گوناگون دست نيافتني كه همين شخصيت عظيم، چگونه در برابر آن خورشيدهاي فروزان آسمان ولايت، كوچكي مي‌كند، تواضع مي‌كند. خاكساري مي‌كند، خودش را در مقابل آنها ذره‌اي به حساب مي‌آورد؛ آن وقت انسان مي‌فهمد، آنها چقدر عظيم و بزرگ هستند.(19)

4 شكوه تعبد در سيره عبادي امام ( قدّس سرّه )

الف) نماز شب و اشك شبانه

خانم صديقه مصطفوي (دختر امام( قدّس سرّه )) مي‌گويد:

يادم مي‌آيد از دوران كودكي كمخواب بودم، چندين بار نيمه شب بيدار مي‌شدم و مكرر نماز شب آقا را مي‌ديدم. از خود مي‌پرسيدم: چرا آقا در هنگام شب اين قدر گريه مي‌كند. خيلي از شب‌ها مهتاب بود و در پرتو روشنايي آن اشك چشم آقا را مشاهده مي‌كردم و اين وضع براي من كه طفلي بيش نبودم، شگفت‌آور بود. در دوراني هم كه به نجف مي‌رفتم و بچه‌هاي كوچك داشتم و شب‌ها بيدار مي‌شدم، آقا در اتاقش كه رو به روي محل اقامت ما بود، در ايوان كوچكي نماز مي‌خواند و من احساس مي‌كردم براي اينكه صدايش را نشنوم، گريه شبش را با بلندگويي كه مناجات پخش مي‌كرد، تطبيق مي‌داد. من چون بيدار بودم، صداي گريه آقا را مي‌شنيدم.(20)

حجت الاسلام و المسلمين حسن ثقفي گفته است:

هنگامي كه امام براي اقامه نماز شب برميخواست، مقيد بود كه بي‌سر و صدا باشد. يادم هست در پاريس دو اتاق كوچك بود و من كه آنجا مي‌خوابيدم، مي‌ديدم امام خيلي آهسته و واقعاً مثل يك سايه برمي‌خاست و بدون سروصدا وضو مي‌گرفت و نماز شب را برپا مي‌داشت. برخي از خويشاوندان كه از پانزده سالگي با امام بوده‌اند، گفته‌اند از دوران نوجواني كه با امام خميني بوديم، آقا يك چراغ موشي كوچك مي‌گرفت و براي اينکه هيچ کس بيدار نشود به يك قسمت ديگر مي‌رفت و نماز شب مي‌خواند.

همسر امام ( رحمه الله ) مي‌گويد:

تا حالا نشده كه من از نماز شب ايشان بيدار شوم. چون چراغ را مطلقاً روشن نمي‌كرد، حتي چراغ دستشويي را روشن نمي‌گذاشت تا كسي بيدار نشود. هنگام وضوي نماز شب يك ابر زير شير آب مي‌گذاشت تا صداي چكه و ريزش آب موجب بيدار شدن كسي نگردد.(21)

آيت الله سيد مصطفي خوانساري هم صحنه‌اي از عبادت امام را اين‌گونه نقل كرده‌است:

يك سال در قم برف زيادي آمده بود و سيل، نصف اين شهر را خراب كرده بود. در همان وضع و با آن شدت سرما و يخ بندان، امام نيمه‌هاي شب از مدرسه دارالشفاء به مدرسه فيضيه مي‌آمد و به هر زحمتي بود، يخ حوض مدرسه را مي‌شكست و وضو مي‌گرفت و زير مَدْرَس مي‌رفت و در تاريكي مشغول نماز شب مي‌شد. حال چه حس و حالي داشت، نمي‌توانم بازگوکنم. با يك سرور و شادي نماز شب را به جا مي‌آورد و هنگام اذان مي‌آمد، مسجد بالاسر و پشت سر آيت الله حاج ميرزا جواد ملكي به نماز مي‌ايستاد و بعد برمي‌گشت و مشغول مباحثاتش مي‌شد.(22)

حتي در شب پرواز سرنوشت ساز دوازدهم بهمن 1357، اين برنامه امام ترك نشد. يكي از همراهان امام كه در هواپيما بود، نقل مي‌كند، به احترام آقا طبقه بالاي هواپيما را اختصاص به امام دادند تا در آنجا استراحت كند و كسي مزاحمش نباشد. من جسارت كردم و گفتم بروم ببينم آقا در چه حالي است. وقتي به طبقه بالا رفتم، ديدم آقا مشغول نماز هست، در حالي كه اشك مي‌ريزد.(23)

ب) بيماري و نماز

حضرت امام در قم بيمار شد. به دستور پزشك معالج، ايشان بايد به تهران منتقل مي‌شد. هوا بسيار سرد بود و برف مي‌باريد. يخبندان عجيبي در جاده وجود داشت. حضرت امام با اينكه چندين ساعت در آمبولانس بود، به محض آنكه به بيمارستان قلب تهران منتقل شد، باز هم نماز شب را به جاي آورد.(24) بعد از عمل جراحي، هر لحظه كه امام مشكل خاصي نداشت، چشمان خود را بر هم مي‌نهاد و مي‌خوابيد. حتي پزشكان به اين شك افتادند كه نكند اثر داروهاي بيهوشي است، اما زماني كه وقت نماز شب فرا مي‌رسيد، خودش بيدار مي‌شد و مي‌فرمود: وقت نماز است.(25) اين در حالي بود كه براي به خواب رفتن ايشان به وي دارو مي‌دادند، اما به همان حالت عادي رأس ساعت دو صبح نماز شب را اقامه مي‌كرد و حتي شور و حال افزون‌تري داشت.

يكي از نزديكان حضرت امام نقل مي‌كرد، وقتي وارد اتاق بيمارستان شدم، ايشان را در حالت عجيبي يافتم. آن قدر گريسته بود كه تمامي چهره منورش خيس شده بود. هنوز هم اشك‌هاي مباركشان چون باراني جاري بود و چنان با خداي خود راز و نياز مي‌كرد كه من تحت تأثير قرار گرفتم، وقتي متوجه من شد با حوله‌اي كه بر شانه داشت، صورت مبارك را خشك كرد.(26)

ج) مداومت بر نماز شب

حضرت امام در نخستين شب ورود به پاريس، در آپارتمان كوچكي اقامت كرد. هنگام خواب به اتاق خود رفت. ساعت دو صبح كه به وقت نجف چهار و به وقت تهران چهار و نيم صبح بود، از اتاق بيرون آمد، وضو گرفت و برگشت. هنوز چهار ساعت به اذان صبح مانده بود. يكي از اطرافيان مي‌گويد:

تعجب كرديم كه چرا ايشان زودتر از خواب برخاسته است. صبح معما حل شد، زيرا امام فرمود: اينجا چه طور است؟ ديشب هر چه نشستم كه صبح شود نماز بخوانم، هوا روشن نشد، مشخص گرديد كه ايشان به عادت هر شب مطابق به افق نجف اشرف دو ساعت به اذان صبح مانده براي نماز شب برخاسته است. خدمتشان گفتيم، افق اينجا با عراق دو ساعت اختلاف دارد. فرمود: بياييد ساعت مرا درست كنيد.(27)

بانو فاطمه طباطبايي مي‌گويد:

در سال 1349 با حاج احمدآقا ازدواج كردم و در سال 1352 با همسر و فرزند نه ماهه‌ام به عراق رفتيم. نيمه شب بود كه به منزل امام رسيديم. خودش آمد، در را باز كرد. چند دقيقه‌اي به احوال پرسي گذشت و بعد نماز شب را شروع كرد. اين براي من خيلي شگفتآور بود؛ زيرا نماز شب واجب نبود و مي‌توانست قدري ديرتر بخواند، ولي با وجود اينكه علاقه زيادي به پسرش حاج احمدآقا داشت و چند سالي بود كه از او دور بود، مشغول نماز شد. بعدها پي بردم اين رفتار به دليل علاقه وافر او به نماز بوده است.(28)

د) امام و نماز جمعه

حضرت امام خميني در كتاب « كشف الاسرار » كه در سنين جواني و مقارن با نخستين سال‌هاي حكومت استبدادي محمدرضا شاه نوشت، اشاره‌اي كوتاه به مسئله نماز جمعه كرده است، ولي در كتاب « تحريرالوسيله » كه در زمان تبعيد در تركيه تأليف فرمود، به طور مشروح درباره نماز جمعه بيان كرده است.

ايشان در پيامي به مناسبت عيد سعيد فطر سال 1358 فرمود:

اسلام دين سياست است، ديني است كه در احكام آن، سياست به وضوح ديده مي‌شود. هر روز اجتماعات در تمام مساجد كشورهاي اسلامي از شهرستان‌ها گرفته تا دهات و قراء و قصبات چند مرتبه برپا مي‌شود تا اينكه مسلمين از احوال خودشان و حال مستضعفين اطلاع پيدا كنند و از طرفي هر هفته يك اجتماع بزرگ تشكيل مي‌شود تا نماز جمعه كه مشتمل بر دو خطبه است و در آن بايد مسائل روز و احتياجات كشور از جهت سياسي، اجتماعي و اقتصادي مطرح شود، برپا گردد. اسلام مردم را براي مقاصد بزرگ به اين اجتماعات دعوت كرده است.(29)

ايشان درباره اهميت نماز جمعه فرمود:

نماز جمعه يكي از بزرگ‌ترين پديده‌هاي اسلامي و يكي از مهم‌ترين ره‌آوردهاي انقلاب اسلامي ماست. اگر اين انقلاب اسلامي جز اين نماز جمعه به ما چيز ديگري نداده بود، براي ملت ما و مسلمين كافي بود.(30)

زهرا اشراقي (نوه امام) مي‌گويد:

آن زمان كه در مراسم نماز جمعه بمب گذاري كرده بودند، من هم در مراسم نماز مزبور شركت كرده بودم. مادرم و ديگر افراد فاميل در خانه آقا بودند. چون از من خبري نشده بود، همه نگران شدند. وقتي وارد خانه شدم، ديدم مادرم به حالت اعتراض گفت: تو چرا رفتي؟ تو كه باردار بودي چرا رفتي؟ به خاطر بچه هم كه شده بود نبايد مي‌رفتي. اين را هم بگويم كه از قبل شايع شده بود كه آن مراسم نماز را صداميان بمباران مي‌كنند يا در آنجا بمب مي‌گذارند. نگراني مادرم هم از اين بابت بود، ولي امام كه سر ميز ناهار نشسته بود، با خنده‌اي به من گفت: سالمي؟ من تشكر كردم. ايشان آهسته در گوشم گفت: خيلي كار خوبي كردي كه رفتي. خيلي از تو خوشم آمد كه با چنين حالي به نماز جمعه رفتي.(31)

ه‍) امام و احترام به مساجد

امام در يكي از سفرهايشان كه مصادف با ماه رمضان بود، در مسجدي دور افتاده، متروك و بسيار كوچك كه بيش از يك اتاق گلي نداشت، به اقامه نماز جماعت مي‌پرداخت. اين در حالي بود كه عده‌اي از علما به او پيشنهاد كردند كه در مسجد جامع شهر نماز جماعت را اقامه كند، ولي آن بزرگوار نپذيرفت و فرمود: « در مسجد جامع كسي هست كه اقامه جماعت كند، ولي در اينجا كسي نيست. از اين رو بايد اين مسجد را احيا كرد ».(32)

« امام به انجام شعاير ديني خيلي مقيد بود. براي مثال، در آداب مسجد آمده است كه چنانچه كسي به مسجدي وارد شود، مستحب است دو ركعت نماز به عنوان تحيت مسجد بخواند. امام هر وقت به مسجدي وارد مي‌شد، نماز تحيت را به جا مي‌آورد. مسجدي بود به نام گذر قلعه كه آيت الله خوانساري در آن نماز مي‌خواند. امام به عنوان مأموم و نمازگزار در آن مسجد حاضر مي‌شد و در غياب مرحوم خوانساري هم امامت مسجد مزبور را بر عهده داشت. امام علاوه بر نافله‌ها نماز تحيت مسجد را هم مي‌خواند ».(33)

آيت الله محمد يزدي مي‌گويد:

زماني كه حضرت امام در قم تشريف داشت، يكي از دوستان او از كربلا آمده بود. امام اظهار علاقه كرد كه به ديدار او برود. اتفاقاً روزي كه قرار شد با امام به ديدار او برويم، باران آمده بود و كوچه‌ها پر از گِل بود. با درشكه تا سركوچه رفتيم. سپس آن آقا براي آنكه راه امام کوتاه شود، راهنمايي كرد که وارد حياط مسجد شويم و از كوچه سر درآوريم. بعد از پيچ و خم كوتاهي به منزل دوست امام رسيديم و ديدار دو آشنا صورت گرفت. در راه بازگشت، باز به در آن مسجد رسيديم و خواستيم از همان راه برويم تا مسير كوتاه شود و امام اذيت نشود، اما ايشان فرمود: مسجد را نبايد مسير عبور قرار داد. از كوچه برويم. گفتيم: آقا گِل است، ناراحت مي‌شويد. گفت: مانعي ندارد و راهش را گرفت و رفت، ما هم به دنبال ايشان راه افتاديم. (34)

کتابنامه

* قرآن کريم.

* نهج البلاغه، صبحي صالح، قم، منشورات دار الهجره، 1395ق.

1. آداب معاشرت، مرکز تحقيقات اسلامي، قم، نور مطاف، 1382.

2. اخلاق از ديدگاه امام خميني ( رحمه الله ) ، محمد مهدي بهداروند، تهران، پيام آزادي، 1386.

3. اصول الکافي، محمد بن يعقوب الکليني، ضبطه و صححه و علق عليه محمد جعفر شمس الدين، بيروت، دار التعارف للمطبوعات، 1411ق.

4. امام خميني و احياي حاکميت قانون (مقاله) اطلاعات، سيد کاظم اکرمي، 25/11/77، 1386.

5. بحارالانوار، محمدباقر مجلسي، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1403ق.

6. برداشت‌هايي از سيره امام خميني ( رحمه الله ) ، غلامعلي رجايي، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني ( رحمه الله ) ، نشر عروج، 1378.

7. البرهان في تفسير القرآن، هاشم بن سليمان بحراني، قم، دار الکتب العلميه.

8. پا به پاي آفتاب (گفته‌ها و ناگفته‌ها از زندگي امام خميني ( رحمه الله ) )، اميررضا ستوده، تهران، نشر پنجره، 1373.

9. پديده شناسي فقر و توسعه، دفتر تبليغات اسلامي شعبه خراسان، قم، بوستان کتاب، 1380.

10. پيام و سخنراني‌هاي امام در شش ماهه دوم سال 59، امام خميني ( رحمه الله ) ، تهران، نور، 1359.

11. تحف العقول، ابن شعبه حراني، ترجمه عطايي، تهران، انتشارات علميه اسلامي، بي‌تا.

12. ترجمه نهج البلاغه، سيد جعفر شهيدي، شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، 1373.

13. تفسير نمونه، ناصر مکارم شيرازي، تهران، دار الکتب الاسلاميه، 1374.

14. توحيد مفضل يا عجايب عالم هستي و شگفتي‌هاي آفرينش از ديدگاه امام جعفر الصادق، ابوالفضل حسيني، ترجمه و نگارش تهراني، قم، روحاني، 1383.

15. تهذيب الاحکام، محمد بن الحسن طوسي، تهران، بي‌جا، 1417ق.

16. ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، محمد بن علي بن بابويه (شيخ صدوق)، قم، منشورات الرضي، 1368.

17. جامع احاديث الشيعه، حسين طباطبايي بروجردي، قم، 1399ق.

18. جامع السعادات، محمدمهدي نراقي، تحقيق سيد محمد کلانتر، منشورات جامعة النجف الدينية، 1383 ق.

19. جهاد اکبر، امام خميني ( رحمه الله ) ، تهران، بنياد بعثت، 1361.

20. جوان از نظر عقل و احساسات، محمد تقي فلسفي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1378.

21. جوانان و بينش ناب، احمد لقماني، انتشارات عطر سعادت، 1370.

22. چهل حديث، امام خميني ( رحمه الله ) ، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1374.

23. حديث ولايت (مجموعه رهنمودهاي مقام معظم رهبري)، تهران، سازمان تبليغات اسلامي، 1378.

24. حضرت امام خميني ( رحمه الله ) از ديدگاه مقام معظم رهبري، سيدعلي خامنه‌اي، تدوين حسين مهدي زاده، تهران، سروش هدايت، 1384.

25. الحکمة المتعالية في اسفار العقليه الاربعة، محمد بن ابراهيم قوامي شيرازي (ملاصدرا)، قم.

26. حماسه حسيني، مرتضي مطهري، تهران، صدرا، 1381.

27. الحياة، محمدرضا حکيمي، محمد حکيمي، علي حکيمي، ترجمه احمد آرام، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1377.

28. خاطرات و حکايت‌ها، سيدعلي خامنه‌اي، تهران، قدر ولايت، 1381.

29. ده گفتار، مرتضي مطهري، چاپ هجدهم، تهران، صدرا، 1381.

30. روش‌هاي تقويت‌ عزت نفس در نوجوانان، ترجمه پروين علي‌پور، انتشارات آستان قدس رضوي.

31. سخن آفتاب (ولايت، حکومت و شخصيت حضرت آيت الله خامنه‌اي از کلام امام خميني ( رحمه الله ) )، سازمان تبليغات اسلامي، تهران، سازمان تبليغات اسلامي، 1373.

32. سرگذشت‌هاي ويژه از حضرت امام خميني ( رحمه الله ) ، مصطفي زماني وجداني، تهران، پيام آزادي، 1363.

33. سفينة البحار و مدينة الحکم و الآثار، شيخ عباس قمي، تحقيق مجمع البحوث الاسلاميه، مشهد، بنياد پژوهش‌هاي اسلامي، 1374.

34. شرح غرر الحکم و درر الحکم، جمال الدين محمد خوانساري، با مقدمه و تصحيح و تعليق مير جلال الدين حسيني ارموي، دانشگاه تهران، 1360.

35. شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، دار احياء التراث العربي، 1385ق.

36. صحيفه نور، روح الله [امام] خميني ( رحمه الله ) ، تهران، سازمان مدارک فرهنگي و انقلاب اسلامي، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1364.

37. غرر الحکم و درر الکلم، عبدالواحد بن محمد تميمي آمدي، قم، دار الحديث، 1383.

38. غم و شادي در سيره معصومان، محمود اکبري، قم، صفحه‌نگار، 1380.

39. فرهنگ آفتاب، عبدالمجيد معاديخواه، تهران، ذره، 1373.

40. فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبيرات عرفاني، سجادي، تهران، طهوري، 1362.

41. فرهنگ معين فارسي، محمد معين، تهران، بهزاد، 1381.

42. الفروع الکافي، محمد بن يعقوب کليني، تهران، منشورات دار الکتب الاسلاميه، 1391ق.

43. کشف الاسرار، امام خميني ( رحمه الله ) ، بي‌جا، بي‌تا، بي‌نا.

44. کنز العمال في سنن الاقوال والافعال، علي بن حسام الدين متقي هندي، تحقيق محمود عمر الدميطي، بيروت، دار الکتب العلميه، 1424ق.

45. لسان العرب، ابن منظور، دار الاحياء التراث العربي، 1408 ق.

46. مجمع البيان في تفسير القرآن و الفرقان، فضل بن حسن طبرسي، تهران، معظمة الاوقاف و الامور الخيرية، دار الاسوه للطباعة و النشر، 1426ق.

47. مجموعه ورام (تنبيه الخواطر و نزهة النوادر)، ابي الحسين ورام ابن ابي‌فراس، تهران، مرکز فرهنگي انتشاراتي رايحه، 1378.

48. محجة البيضاء في تهذيب الاحياء، محسن فيض کاشاني، تحقيق و اعداد مؤسسه احياء الکتب اسلاميه، قم، حسنين ( عليهما السلام ) ، 1384.

49. مسائل نوجوانان و جوانان، محمد خداياري فرد، تهران، انجمن اوليا و مربيان، 1371.

50. مستدرک الوسايل و مستنبط المسائل، ميرزا حسين النوري الطبرسي، تحقيق مؤسسه آل البيت ( عليهم السلام ) ، قم، مؤسسه آل البيت، 1407ق.

51. معراج السعاده، ملا احمد نراقي، قم، انتشارات هجرت، 1379.

52. مکارم الاخلاق، رضي الدين ابي نصر حسن بن الفضل طبرسي، حفظه وقدم له حسين الاعلمي، قم، قدس، 1427ق.

53. من لا يحضره الفقيه، ابي جعفر محمد بن علي بن الحسين الصدوق، صححه و علق عليه علي اکبر الغفاري، قم، منشورات جامعه مدرسين، بي‌تا.

54. ميزان الحکمه، محمد محمدي ري‌شهري، ترجمه حميدرضا شيخي، قم، دار الحديث، 1379.

55. نقش فرهنگ در عرصه خدمت‌رساني، محمدامير نوري کرماني.

56. نهج الفصاحه، سخنان و خطبه‌هاي حضرت رسول اکرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) با تنظيم موضوعي، ابوالقاسم پاينده، اصفهان، خاتم الانبياء، 1385.

57. وسائل الشيعه، محمد بن حسن حر عاملي، تهران، کتابچي، 1371.

58. وصيت نامه سياسي الهي حضرت امام ( رحمه الله ) ، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني ( رحمه الله ) ،(35)

پاورقى:‌


1. صحيفه نور، ج 3، ص 69.
2. ولايت فقيه، ص 62.
3. امام خميني و احياي حاكميت قانون، سيد كاظم اکرمي، ص 50.
4. امام خميني و احياي حاكميت قانون، ص 17.
5. كشف الاسرار، امام خميني، ص 368.
6. كشف الاسرار، امام خميني، ص 368.
7. ستوده، پا به پاي آفتاب، ج 2، ص 13.
8. مشروح بيانات مقام معظم رهبري، حضرت آيت الله خامنه‌اي مدّظلّه‌العالي در سالگرد ارتحال حضرت امام، روزنامه قدس، 17/3/1380.
9. همان، ج 5، ص 236.
10. امام خميني( قدّس سرّه ) از ديدگاه مقام معظم رهبري، قدرت الله بهرامي، ص 16.
11. خاطرات و حكايت‌ها، مؤسسه فرهنگي قدر ولايت،ج 3، ص 5.
12. بيانات مقام معظم رهبري در سالگرد رحلت امام خميني، روزنامه قدس، 16/3/1378، ص 4.
13. وصيت‌نامه سياسي ـ الهي حضرت امام خميني1، ص 61.
14. امام خميني1 از ديدگاه مقام معظم رهبري، ص 19.
15. برداشت‌هايي از سيره امام خميني( رحمه الله )، غلام‌علي رجايي، ج 3، ص 211.
16. حديث ولايت، ج 7، ص 14.
17. حديث ولايت، ج 1، ص 159.
18. سرگذشت‌هاي ويژه از زندگي حضرت امام، ج 2، ص 58.
19. سازمان تبليغات اسلامي، سخن آفتاب، ص 103.
20. مجله سروش، ش 476، تيرماه 1368، ص 87.
21. ستوده، پا به پاي آفتاب، ج 1، ص 157.
22. مجله حوزه، ش 32، ص 52.
23. پا به پاي آفتاب، ج 2، ص 243.
24. روزنامه كيهان، ش 16538.
25. اظهارات غلامرضا باطني، (از اعضاي تيم پزشكي حضرت امام)، مجله حضور، ص 313، ش 19.
26. پا به پاي آفتاب، ج 1، ص 256.
27. كيهان، ش 16605.
28. كيهان، ش 16605.
29. عبادت و خودسازي، ترجمه و شرح: عبدالكريم بي‌آزار شيرازي، ص 103.
30. مجله حضور، ش 20، ص 133.
31. مجله حضور، ج 1، ص 198.
32. كيهان، ش 16583.
33. کيهان، ش 16555.
34. پا به پاي آفتاب، ج 4، ص 331.