فضيلت مسجد و محلّ نماز
خداوند متعال فرموده است: إِنَّما
يَعْمُرُ مَساجِدَ الله من آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ در الفقيه آمده
كه ابو حمزه ثمالى از ابى جعفر امام باقر (عليه السلام)
روايت كرده است: «كسى كه نماز واجبى را در مسجد الحرام به جا آورد خداوند همه
نمازهاى او را از زمانى كه نماز بر او واجب شده، و همه نمازهايى را كه تا زمان مردن
به جا مىآورد مىپذيرد.»
پيامبر خدا (صلّى الله عليه وآله وسلّم) فرموده است: «نماز در مسجد من برابر هزار نماز در جاى
ديگر است جز مسجد الحرام، چه نماز در مسجد الحرام برابر هزار نماز در مسجد من است.»
امام باقر (عليه السلام) به ابو حمزه ثمالى فرمود: «مساجد چهار گانه عبارتند از مسجد الحرام،
مسجد رسول الله (صلّى الله عليه وآله وسلّم) مسجد
بيت المقدس و مسجد كوفه، اى ابا حمزه! يك نماز واجب در آنها گزاردن معادل يك حجّ، و
يك نافله در آنها برابر يك عمره است.»
على (عليه السلام) فرموده است: «يك نماز در بيت المقدس برابر هزار نماز، و يك نماز در
مسجد اعظم (جامع) برابر صد نماز، و يك نماز در مسجد محلّه معادل بيست و پنج نماز، و
نماز در مسجد بازار برابر دوازده نماز، و نماز انسان در خانهاش همان يك نماز است.»
امام باقر (عليه السلام) فرموده است: «كسى كه مسجدى هر چند به اندازه آشيانه مرغ قطا
(سنگخواره) ساختمان كند، خداوند خانهاى در بهشت براى او بنا خواهد كرد.»
ابو عبيده حذّاء گفته است: من در حالى
كه ميان مكّه و مدينه براى بناى مسجد سنگها را روى هم قرار مىدادم امام باقر (عليه السلام) از كنار من عبور كرد عرض كردم: اين هم از آن است؟ فرمود: «آرى.»
امير مؤمنان (عليه السلام) مىفرمود: «هر كس به مسجد رفت و آمد كند به يكى از هشت چيز مىرسد:
1- برادرى كه در طريق حق از او بهرهمند شود 2- دانشى نو و كمياب 3- نشانهاى محكم
4- رحمتى مورد انتظار 5- كلمهاى كه او را از هلاكت برهاند 6- شنيدن كلمهاى كه او
را به راه هدايت دلالت كند 7 و 8- ترك گناهى به سبب ترس يا شرم از خدا.»
امام صادق (عليه السلام) فرموده است: «هر كس به قصد مسجد گام بردارد بر هيچ خشك
و ترى قدم نمىگذارد مگر آن كه تا
هفتمين زمين خدا را براى او تسبيح مىكند.»
و نيز فرموده است: «هر كس از انداختن
اخلاط سر و سينه در مسجد خوددارى و آنها را در جوف خود نگه دارد، مبتلا به هيچ
بيمارى لاعلاجى نخواهد شد.»
پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) فرموده است: «هر كس در روز پنجشنبه مسجد را جارو كند
و خاك و خاشاكى را كه بر چشم مىنشيند از آن بيرون برد خداوند او را مىآمرزد.»
و نيز فرموده است: «هر كس در مسجد
چراغى بيفروزد تا زمانى كه روشنى آن در مسجد باقى است پيوسته فرشتگان و حاملان عرش
براى او طلب آمرزش مىكنند.»
روايت است: «در تورات نوشته شده:
مسجدها خانههاى من در زمينند. خوشا به حال بندهاى كه در خانهاش طهارت گيرد سپس
مرا در خانهام زيارت كند، آگاه باشيد كه احترام زيارت كننده بر زيارت شونده واجب
است، هان كسانى كه در تاريكيها به سوى مسجدها گام برمىدارند نور درخشان روز قيامت
را به آنان مژده دهيد.»
و نيز روايت شده است: «خانههايى كه
شب در آنها نماز گزارده مىشود نور آنها اهل آسمان را روشنى مىدهند، همان گونه كه
ستارگان اهل زمين را روشنى مىبخشند.»
كسى كه مىخواهد وارد مسجد شود با
آرامش و وقار داخل آن شود، زيرا مساجد خانههاى خدا و محبوبترين قطعههاى زمين در
نزد اويند، و آن كه زودتر از همه به مسجد وارد و ديرتر از همه از آن خارج مىشود از
ديگران در نزد خداوند محبوبتر است.
كسى كه مىخواهد داخل مسجد شود بايد
پاى راست را مقدّم بر پاى چپ در مسجد بگذارد، و بگويد: بسم الله و بالله السلام
عليك ايها النبى و رحمة الله و بركاته اللهم صل على محمد و آل محمد و افتح لنا
ابواب رحمتك و اجعلنا من
عمار مساجدك جل ثناء وجهك. و هنگامى
كه بخواهد از مسجد خارج شود بايد پاى چپ را جلوتر از پاى راست بيرون نهد، و بگويد:
اللهم صل على محمد و آل محمد و افتح لنا باب فضلك همه رواياتى كه ذكر شد نقل از
كتاب الفقيه است.
در حديث صحيح از ابن سنان از امام
صادق (عليه السلام) آمده كه گفته است شنيدم آن
حضرت مىفرمود: «در زمان رسول خدا (صلّى الله عليه وآله وسلّم)
گروهى بودند كه بعضى اوقات در گزاردن نماز در مسجد تأخير مىكردند
پيامبر خدا (صلّى الله عليه وآله وسلّم) فرمود:
نزديك است به كسانى كه در مسجد نماز
مىخوانند دستور دهيم هيزم بر در خانه آنها گرد آورند و آنها را مشتعل سازند تا
خانههاى آنها بسوزد.»
و نيز امام صادق (عليه السلام) از على (عليه السلام) نقل كرده كه
فرموده است: «همسايگان مسجد اگر بيكار و سالم باشند و براى گزاردن نمازهاى واجب در
مسجد حاضر نشوند نماز آنها كامل نيست.»
از پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) روايت شده است: «چون يكى از شما وارد مسجد شود، پيش
از آن كه بنشيند دو ركعت نماز بگزارد، و به دنبال آن خدا را بخواند و به پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم)
صلوات بفرستد سپس دعا كند و آنگاه حاجت خود را از خدا
بخواهد.»
و نيز از آن حضرت روايت است: «نشستن
در مسجد به انتظار نماز مادام كه دچار حدث نشود عبادت است عرض كردند: اى پيامبر خدا
حدث چيست؟
فرمود: غيبت كردن است.»
غزّالى مىگويد: پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم)
فرموده است: «فرشتگان براى هر يك از شما مادام كه در
جايگاه نماز خود باقى هستيد دعا مىكنند و مىگويند: خداوندا او
را بيامرز، خداوندا بر او رحم فرما»،
و اين دعا تا هنگامى است كه حدث از او سر نزده و از مسجد بيرون نرفته باشد.
و نيز فرموده است: «كسى كه با مسجد
انس گيرد خداوند با او انس مىگيرد.»
و نيز: «هر گاه مشاهده كنيد كسى به
مسجد خو گرفته به ايمان او گواهى دهيد.»
و نيز: «در آخر الزّمان مردمى از
امّتم به مساجد مىآيند و حلقهوار مىنشينند، ذكر آنها دنيا و محبّت دنياست، با
آنها ننشينيد كه خدا به آنها نيازى ندارد.»
علىّ بن ابى طالب (عليه السلام) فرموده است: هنگامى كه بنده مىميرد مصلّاى او در زمين و مسير بالا
رفتن عمل او به آسمان بر او مىگريند سپس اين آيه را خواند: فَما بَكَتْ عَلَيْهِمُ
السَّماءُ وَ الْأَرْضُ وَ ما كانُوا مُنْظَرِينَ ابن عبّاس گفته است: زمين چهل روز
بر او مىگريد.»
گفته شده: زمين در روز قيامت بر نماز
او شهادت مىدهد. و گفتهاند: هر گروهى كه در منزلى فرود آيند، آن منزل يا بر ايشان
دعا مىكند و يا لعنت مىفرستد.
باب دوّم در چگونگى اعمال ظاهرى نماز
مىگويم: ما اين اعمال را بر طبق
طريقه اهل بيت (عليهم السلام) ذكر مىكنيم، و
مىگوييم: هنگامى كه نمازگزار از طهارت و برطرف كردن نجاست از بدن و لباس و محل
سجده و حتى از همه مكان نماز خود فارغ شد، و همچنين كار پوشانيدن عورت و نيز
پوشانيدن از ناف تا زانو را به چيزى كه پوشيدن آن در نماز جايز است به انجام
رسانيد- يعنى به چيزى كه ابريشم خالص و پوست مرده و پوست حيوان حرامگوشت و از مو و
كرك آنها جز آنچه استثنا شده است نباشد- بايد با وقار و خشوع رو به قبله اعمّ از
خود قبله يا در جهت آن بايستد، در حالى كه دستها را بر رانها برابر دو زانو قرار
دهد، و ميان دو پاى خود را به اندازه سه انگشت گشوده تا يك وجب باز كند، و همه
انگشتان پاهايش رو به قبله باشد، شانههايش را فرو هشته، و پشتش را راست نگه دارد،
و به محلّ سجدهاش نظر دوزد، و جز بر جايگاه نمازش ديده نيفكند، و چشمان را متوجّه
آسمان نكند اگر نمازگزار ديگرى در جلو او نيست نزديك ديوار بايستد، يا در پيش روى
خود چيزى قرار دهد، و يا خطّى بر زمين كشد تا از نظر كسانى كه از جلوى روى او
مىگذرند جدا و مستور، و ميدان ديد او محدود باشد، و بدين وسيله از پراكندگى حواس
جلوگيرى به عمل آيد. امام صادق (عليه السلام)
فرموده است: چيزى نماز را قطع نمىكند، نه سگ، نه الاغ و نه زن و ليكن در جلو خود
چيزى را حايل قرار دهيد.
بارى هنگامى كه نمازگزار به پا خاست،
و رو به قبله كرد و آماده اقامه نماز شد بايد نيّت كند، به اين صورت كه در دل قصد
كند به اين كه مثلا نماز ظهر را
براى خدا به جا مىآورد، تا از نماز
قضا چنانچه اداى آن را قصد كند و همچنين نماز واجب از نافله و ظهر از عصر و جز
اينها جدا و مشخصّ گردد، و نيّت با يكى از تكبيرات هفتگانه افتتاحيّه همزمان باشد و
آن را تكبيرة الاحرام قرار دهد، و با گفتن هر يك از تكبيرها دستها را بلند كند، چه
اين عمل مايه زينت نماز و بندگى است و براى امام تأكيد شده است. در هنگامى كه دستها
را بلند مىكند كفها را مقابل قبله قرار دهد، و انگشتان را بجز انگشت شست به همديگر
بچسباند، و كفهاى دست را از گوشها بالاتر نبرد، و تكبير را در آغاز بلند كردن دستها
بگويد، و با انتهاى بلند كردن دستها تكبير را به پايان برساند، و در همه تكبيرهاى
نماز به همين گونه رفتار كند. همزه اسم جلاله (الله) و اكبر همزه قطع بدون مدّ
مىباشند، و هاى جلاله را به طور خفيف بدون اشباع مضموم كند، و ميان لام و هاء بيش
از حدّ معمول مدّ ندهد، و راى اكبر را مجزوم كند، و نبايد مضموم گردد. نمازگزار با
گفتن تكبيرهاى هفتگانه ادعيّه آنها را بخواند، و به هنگام گفتن تكبير سوّم بگويد:
«اللهم انت الملك الحق لا اله الا انت سبحانك انّى ظلمت نفسى فاغفرلى ذنبى انه لا
يغفر الذنوب الا انت، و پس از تكبير پنجم بگويد: «لبّيك و سعديك و الخير فى يديك و
الشرّ ليس اليك، المهدىّ من هديت لا ملجأ منك الا اليك سبحانك و حنانيك تباركت و
تعاليت سبحانك رب البيت،» در برخى از روايات پس از جمله «و المهدى من هديت» آمده
است «منك و بك و لك و اليك» و پس از تكبير هفتم بگويد: «وَجَّهْتُ وَجْهِيَ
لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ عالم الغيب و الشهادة حنيفا مسلما وَ ما
أَنَا من الْمُشْرِكِينَ، إِنَّ صَلاتِي وَ نُسُكِي وَ مَحْيايَ وَ مَماتِي لِلَّهِ
رَبِّ الْعالَمِينَ، لا شَرِيكَ لَهُ وَ بِذلِكَ أُمِرْتُ و انا من المسلمين» و در
بعضى از اخبار به جاى «عالم الغيب
و الشهادة» «على دين محمّد (صلّى الله عليه وآله وسلّم)
و منهاج على ذكر شده است. سپس نماز گزار آهسته
مىگويد: «اعوذ بالله السميع العليم من الشيطان الرجيم»، پس از آن سوره حمد را به
نحوى كه نقل آن به تواتر رسيده مىخواند در حالى كه بايد حروف آن را از مخارج آنها
ادا و مواضع وقف را مراعات كند، و آن را با ترتيل (آهنگ خوب) و رعايت موالات در
اجزاى آن طبق معمول عرف بخواند، و از بسم الله شروع كند، زيرا آن جزئى از سوره است
و در نماز صبح و مغرب و عشاء و جمعه حمد را بلند، و در غير آنها جز بسم الله را
آهسته قرائت كند، و به اندازه يك نفس زدن سكوت اختيار، و سپس سورهاى از قرآن را با
بسمله آن به همان گونه كه ذكر شد تلاوت كند، و سزاوار است كه در نماز ظهر و عشاء
سوره اعلى و شمس، و در عصر و مغرب سوره فتح و تكاثر، و در صبح سوره نباء و يا دهر
را بخواند، و در ظهر جمعه سوره جمعه و منافقون و در شب و صبح جمعه نيز سوره جمعه و
صبح پنجشنبه و دوشنبه سوره دهر را قرائت كند. در بعضى از روايات خواندن سوره قدر در
ركعت اوّل و توحيد در ركعت دوّم همه نمازهاى واجب سفارش، و در برخى عكس اين ذكر شده
است. پس از قرائت حمد و سوره مانند پيش اندكى سكوت مىكند سپس دستها را به همان
گونه كه در تكبيرات هفتگانه گفته شد بالا مىبرد، و در همين حال كه ايستاده است
تكبير مىگويد، سپس به ركوع مىرود، و در موقع ركوع بايد نخست دست راست را بر زانوى
راست و سپس دست چپ را بر زانوى چپ بگذارد، و زانوها را در كف گيرد، و آنها را در
ميان انگشتان باز خويش قرار دهد، و به سمت پشت برگرداند. نمازگزار بايد در حال ركوع
پشتش صاف و هموار باشد، به طورى كه اگر قطرهاى آب يا روغن بر روى آن ريخته شود در
جاى خود باقى بماند، گردن را بكشد، و چشمانش را پايين اندازد، و يا به ميان دو قدم
خود نگاه كند، و بگويد: «اللهم لك ركعت و لك اسلمت و بك آمنت و عليك توكلت و انت
ربى خشع لك سمعى و بصرى و شعرى و بشرى و لحمى و دمى و مخى و عصبى و عظامى و ما
اقلّته
قدماى غير مستنكف و لا مستكبر و لا
مستحسر» سپس بگويد: «سبحان ربى العظيم و بحمده»، و اين را يك يا سه يا پنج و يا هفت
بار و يا تا آن حدّ كه سينهاش يارى دهد تكرار كند. تسبيحات امام صادق (عليه السلام) را در ركوع و سجود تا نود تسبيح شمردهاند. سپس بايستد و در حالى كه
دستها را بالا مىبرد بگويد:
«سمع الله لمن حمده» پس از آن بگويد: «و الحمد لله رب العالمين اهل الكبرياء و
العظمة و الجود و الجبروت» سپس در حالى كه ايستاده است به همان گونه كه ذكر شد
تكبير بگويد، و با خضوع و خشوع سر به سجده آورد در اين هنگام نخست دو كف دست و پس
از آن زانوها را بر زمين بگذارد، و دستهايش مانند دو بال و كفهايش باز، و انگشتانش
به هم چسبيده باشد، و آنها را مقابل شانهها و صورت خود قرار دهد، و به زانوهايش
نچسباند، و آنها را به صورت خود نزديك نكند، و در ركوع و سجود عضوى از اعضاى بدن
خود را بالاى عضو ديگر قرار ندهد. بر زمين و هر چه از آن روييده مىشود جز آنچه بر
حسب عادت خوردنى و پوشيدنى و يا معدنى است سجده كند، زيرا دنياپرستان طوق بندگى
خوردنيها و پوشيدنيها را به گردن دارند، و اين كلام از امام صادق (عليه السلام) روايت شده است.
و نيز فرموده است: «اگر سجده بر زمين
كنى نزد من محبوبتر است، زيرا
پيامبر خدا (صلّى الله عليه وآله وسلّم)
دوست مىداشت پيشانىاش را بر خاك قرار دهد، و من
آنچه را رسول خدا (صلّى الله عليه وآله وسلّم)
دوست مىداشته است دوست دارم.»
و نيز فرموده است: «و اگر دستهايت را
به زمين برسانى افضل است.»
بهترين سجدهگاهها تربت حسينى (عليه السلام) است، زيرا آن زمينهاى هفتگانه را روشن مىسازد، و حجابها را از ميان
برمىدارد، و همين امر از ديگر ائمّه (عليهم السلام)
نيز روايت شده است. در موقعى كه فرد نمازگزار پيشانى را بر خاك مىنهد بايد دو كف
دست و دو زانو و دو ابهام پا را نيز بر زمين بگذارد، و بينى را هشتمين عضو خود قرار
داده آن را نيز بر خاك نهد، و در حالى كه به طرف خود مىنگرد بگويد: «اللهم لك سجدت
و بك آمنت و لك اسلمت و عليك توكلت و انت ربى سجد وجهى للذى خلقه و شق سمعه و بصره
الحمد لله رب العالمين تبارك الله احسن الخالقين»، سپس مىگويد: «سبحان ربى الاعلى
و بحمده» و اين را يك يا سه يا پنج و يا هفت بار و يا هر قدر در توانش باشد تكرار
كند، پس از آن سر بردارد، و در حالى كه متورّك يعنى بر ران چپ نشسته و پشت پاى راست
را بر كف پاى چپ نهاده است پس از تكبير بگويد: «استغفر الله ربى و اتوب اليه» سپس
بخواند: «اللهم اغفر لى و ارحمنى و اجرنى و ادفع عنى انى لما انزلت الى من خير فقير
تبارك الله رب العالمين» پس از آن تكبير بگويد، و سجده دوّم را مانند سجده اول به
جا آورد سپس نمازگزار سر برمىدارد، و به همان گونه كه گفته شد مىنشيند، و اندكى
درنگ مىكند اين را جلسه استراحت مىگويند. پس از آن برمىخيزد، و در هنگام برخاستن
بر كفهاى دست تكيه كرده زانوها را پيش از آنها بلند مىكند، و در همين حال مىگويد:
«بحولك اللهم و قوتك اقوم و اقعد»، و اگر مىخواهد بگويد: «و اركع و اسجد» و هنگامى
كه راست ايستاد بسم الله و حمد و سوره بخواند، و بهتر است در همه
نمازهاى واجب سوره توحيد را قرائت
كند، سپس به اندازه يك نفس زدن سكوت كند، و بعد از آن تكبير گفته دستها را مقابل
صورت خود بلند كند و ذكر قنوت بخواند، و در اين حال بايد كف دستها به طرف آسمان، و
انگشتان جز شست به يكديگر چسبيده، و نگاهش به دستهايش باشد و نخست كلمات فرج را
بخواند و بعد از آن هر چه بخواهد دعا كند، و بهترين دعاها ادعيهاى ست كه از
معصومين (عليهم السلام) روايت شده است، و ذكر
قنوت را بلند بگويد، و آن را طولانى كند، چرا كه در حديث آمده است: «كسى كه در دنيا
قنوتش طولانىتر است آسايش او در روز قيامت بيشتر است.» سپس دستها را ضمن گفتن
تكبير بلند كند و به ركوع رود، و طبق آنچه گذشت دو سجده به جا آورد، پس از آن براى
اداى تشهّد در حالى كه زانوهايش را به زمين چسبانده و ميان آنها كمى باز باشد به
حال تورّك بنشيند، و نگاهش بر دامنش باشد، و بگويد: بسم الله و بالله و خير الاسماء
لله اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له و اشهد ان محمدا عبده و رسوله ارسله
بالحق بشيرا و نذيرا بين يدى الساعة، و اشهد ان ربى نعم الرب و ان محمدا نعم
الرسول، اللهم صل على محمد و آل محمد و تقبل شفاعته فى امته و ارفع درجته، سپس
چنانچه نماز غير دو ركعتى است الحمد الله مىگويد و با گفتن آنچه در قيام براى ركعت
دوّم گفته بود جهت اداى ركعت سوّم بر مىخيزد، و چون راست ايستاد سوره حمد و يا
تسبيحات اربعه را مىخواند، و اگر تسبيحات را سه بار بخواند و استغفار را بر آنها
بيفزايد بهتر است سپس ضمن گفتن تكبيرات و اذكارى كه بيان شد به ركوع و سجود مىرود،
و پس از آن چنانچه نمازش چهار ركعتى است مانند پيش ركعت چهارم را به جا مىآورد، و
سپس تشهّد دوّم را مانند تشهّد اول مىخواند، و آنچه را در روايت مشهور ابى بصير از
امام صادق (عليه السلام) نقل شده است تا آخر
سلامهاى مستحبّى بر
آن مىافزايد، و بعد با گوشه چشم به
سمت راست خود اشاره مىكند و مىگويد: السلام عليكم و رحمة الله و بركاته، و ضمن
گفتن اين سلام خروج از نماز را نيّت مىكند، و در آن پيامبران و امامان و فرشتگان
نگهبان را مخاطب خود مىشمرد. و اين صورت نماز كسى است كه بخواهد آن را فرادا به جا
آورد.
سپس تعقيبات نماز را آغاز مىكند، و
بايد در حال تورّك و رو به قبله و در جايگاه نماز خود بوده، و همچنان با طهارت
باشد، و از هر چه نماز را باطل مىكند، و يا از ثواب آن مىكاهد دورى كند، روايت
است كه: «هر چه به نماز زيان مىرساند به تعقيب نيز ضرر وارد مىكند» و تعقيب از
نماز نافله افضل، و «در به دست آوردن روزى از سفر كردن به شهرها مؤثّرتر است»،
اذكارى كه در تعقيبات نماز از اهل بيت (عليهم السلام)
وارد شده بسيار است، و برخى از آنها در كتاب ترتيب الاوراد از اين كتاب خواهد آمد،
و افضل اين اذكار تسبيح حضرت زهرا (سلام الله عليها
)
است كه مطابق آنچه از امام صادق (عليه السلام)
روايت شده فضيلت آن از هزار ركعت نماز در روز بيشتر است.
چون از تعقيبات نماز فارغ شد، دو سجده
شكر به جا آورد، و هر قدر مىتواند آنها را طولانى كند، در اين سجدهها بازوهايش را
بر زمين بگستراند، و سينه و شكمش را به آن بچسباند، و پيشانى و گونههايش را بر خاك
نهد، و با نهادن گونهها بر خاك جدا بودن اين دو سجده از هم تحقّق مىيابد، و در
آنها با خواندن ادعيه مأثور كه پارهاى از آنها پيش از اين ذكر شده است دعا كند.
تمييز واجب و مستحب و تفاوت بعضى از
مستحبّات با يكديگر
مىگويم: همه آنچه ذكر كرديم سنّتها و
هيأتها و آدابى است كه سزاوار است جوينده راه آخرت تمام آنها را رعايت كند، ليكن
آنچه از آنها واجب
مىباشد عبارت است از قيام، نيّت،
تكبيرة الاحرام، قرائت حمد به نحوى كه به تواتر رسيده و جهر يا اخفاى آن، خم شدن در
ركوع تا آن حدّ كه كف دستها به زانوها برسد، ذكر ركوع با حالت طمأنينه، بلند كردن
سر از ركوع به آرامى، به جا آوردن دو سجده به نحوى كه اعضاى هفتگانه به زمين برسد
ذكر سجدهها با حالت طمأنينه، بلند كردن سر از هر سجده و نشستن در بين آن دو با
طمأنينه، ذكر شهادتين در محلّ خود با صلوات بر پيامبر و آل او (عليهم
السلام
)، گفتن سلام نماز با توجّه به اختلافى كه در آن وجود دارد، و با ذكر
سلام، نمازگزار از نماز خارج مىشود، همچنان كه با گفتن تكبيرة الاحرام به آن وارد
شده بود. طهارت (وضو، غسل، تيمّم) كليد نماز مىباشد، و در وجوب يا استحباب قرائت
سوره بعد از حمد و خواندن قنوت و همچنين وجوب يا استحباب جهر به بسم الله در مواضع
اخفاى آن اختلاف است.
بجز آنچه ذكر شد بقيّه آنها سنّتها و
هيأتها و آداب اين سنّتها و نيز آداب نمازهاى واجب است، و آنها همگى از نظر فضيلت و
اهميّت درجات متفاوتى دارند كه مهمّترين آنها نيّت است، و افضل اركان نماز سجود، پس
از آن ركوع و سپس قيام است، و اين چهار عمل، اركان نمازند، و ترك آنها به عمد يا
سهو موجب بطلان نماز است، طهارت نيز از شروطى است كه در رديف اركان مذكور مىباشد.
امام صادق (عليه السلام) فرموده است: «نماز سه
جزء است: يك جزء طهارت، ديگرى ركوع و جزء سوّم سجود است.» پس از آنها نشستن براى
تشهّد و ميان دو سجده است، سپس بالا بردن دستها در تكبيرها مىباشد، و پس از آنها
شؤون و آداب ديگر نماز است كه از لحاظ فضيلت هر كدام تابع جزء متبوع خود مىباشند،
و از اين آداب و شؤون هر كدام بيشتر نمايانگر خشوع و تذلّل نمازگزار باشد آن افضل
خواهد بود. بالاترين اذكار نمازگزار تكبيرة الاحرام است كه از اركان نماز مىباشد.
پس از آن سوره فاتحه و بعد
تشهّد، پس از آنها ذكر ركوع و سجود و
سپس سلام و پس از آنها تكبيرات مستحبّ و بعد قنوت، و پس از آن گفتن اعوذ بالله ...
و پس از آن دعاى افتتاح اخير و بعد از آن دو دعاى اوّل نماز و سپس ديگر اذكار است،
و اين تفاوت و تفضيل مناسب با طريقه شيعه است كه ما آن را از فحواى احاديث و اخبار
دريافته و دانستهايم، و هيچ يك از دانشمندان مذهب تشيّع را نيافتهايم كه در اين
باره چيزى گفته باشد.
غزّالى پس از تعيين واجبات و مستحبّات
نماز و فضيلت بعضى از مستحبّات بر بعضى ديگر طبق طريقه عامّه مىگويد: اگر بگويى
جدا كردن واجبات از مستحبّات امرى معقول و قابل درك است، زيرا با فوت واجب نماز
باطل، و عقوبت متوجّه مىشود در حالى كه مستحبّ چنين نيست، امّا جدا كردن مستحبّات
از يكديگر كه بر سبيل استحباب به آنها دستور داده شده و در عمل به آنها اميد ثواب
است و در ترك آنها عقابى نيست چه معنايى دارد؟
اينك بدان كه اشتراك آنها در ثواب و
عقاب و يا استحباب، تفاوت آنها را برطرف نمىكند، و من با آوردن مثالى آن را براى
تو روشن مىسازم، و آن اين كه آدمى انسان و موجودى كامل نيست مگر به سبب معناى
باطنى و اعضاى ظاهرى خود، و معناى باطنى او حيات و روح است، و ظاهر اندام اعضاى
اوست، برخى از اين اعضا به گونهاى است كه اگر يكى از آنها نابود شود انسان نابود
مىگردد و زندگى او از دست مىرود مانند قلب، كبد، مغز و برخى ديگر با عدم آن حيات
انسان معدوم نمىشود ليكن مقاصد زندگى او از ميان مىرود مانند چشم، دست، پا، زبان،
و بعضى از آنها به نحوى است كه با فقدان آنها نه حيات و زندگى از دست مىرود و نه
مقاصد آن بلكه بر اثر عدم آن زيبايى انسان از ميان مىرود مانند ابروها، محاسن،
مژگانها و رنگ رو، و پارهاى از آنها
فقدانش باعث از ميان رفتن زيبايى به
طور كلّى نيست بلكه آنچه مايه كمال زيبايى است از دست مىرود مانند كمانى ابرو،
سياهى موى محاسن، تناسب اندام و آميختگى سرخ و سپيدى رخسار، و اينها درجات متفاوت
اعضاى بدن است عبادت نيز به همين گونه است و صورتى كه شرع آن را تصوير كرده، و ما
را به اداى آن مكلّف ساخته است، روح و حيات باطنى آن خشوع، نيّت، حضور قلب و اخلاص
است كه ما اينها را بزودى شرح خواهيم داد چرا كه ما اكنون در مقام بيان اجزاى ظاهرى
آنيم. بنابراين ركوع، سجود، قيام و ديگر اركان نماز به منزله قلب، سر و كبد است، و
با معدوم شدن يكى از آنها نماز باطل مىشود، و مستحبّاتى كه ما آنها را ذكر كرديم
از قبيل بالا بردن دستها، دعاى استفتاح و جز آنها به منزله دستها، چشمها و پاهاست
كه با نبودن آنها نماز باطل نمىشود، چنان كه با عدم اعضاى مذكور حيات انسان از
ميان نمىرود ليكن به سبب فقدان هر يك از آنها انسان زشت و ناپسند و منفور مىگردد.
به همين گونه اگر كسى نماز را به حدّاقل صورت خود به جا آورد و بدان اكتفا كند
مانند اين است كه كسى بنده زنده دست و پا بريدهاى را به پادشاهى اهدا كند، و امّا
هيأتها امورى جدا از سنّتها مىباشند و به منزله اسباب زيبايى ابروها، محاسن و
مژگان و رنگ چهرهاند. امّا لطايف آداب اين سنّتها در حكم مكمّلات اين زيباييها
مىباشند مانند كمانى بودن ابروها و مدوّر بودن محاسن و جز اينها. و نماز مايه قرب
تو و تحفهاىست كه به وسيله آن به درگاه ملك الملوك تقرّب مىجويى، و مانند كنيزكى
است كه طالبان قرب به سلاطين به پيشگاه آنها هديّه مىكنند، و اين تحفه تو بر
خداوند عرضه مىشود، و در روز رستاخيز به تو بازمىگردد، و تو داراى اين اختيارى كه
صورت آن را زيبا و يا زشت گردانى اگر چهره آن را زيبا كنى سود آن به تو بازمىگردد،
و اگر آن را زشت گردانى كارى به زيان خود كردهاى. و سزاوار نيست كه بهره تو از
تحصيل و تمرين فقه اين باشد كه واجب را از مستحبّ بازشناسى، ليكن از صفات سنّت چيزى
عايد تو نباشد جز اين كه بدانى ترك آن جايز است و آن را ترك كنى، و اين مانند گفتار
پزشك
است كه بگويد: درآوردن چشمان وجود
انسان را باطل نمىكند ليكن اگر كسى چنين بندهاى را به اميد قبول تقديم پادشاه كند
نبايد انتظار صدق اميد خود را داشته باشد، زيرا درآوردن چشمانش شايستگى هديّه بودن
را از او گرفته است. از اين رو بايد مراتب سنن و هيأتها و آداب را دانست، چه هر
نمازى كه ركوع و سجود آن كامل ادا نشود سختترين دشمن نمازگزار خواهد شد و به او
مىگويد: خدا تو را ضايع گرداند چنان كه مرا ضايع گردانيدى. بنابراين اخبارى را كه
در لزوم كامل گردانيدن اركان نماز ذكر كرديم بايد مطالعه كرد تا اهميّت امر آشكار
گردد.
باب سوّم شرايط باطنى اعمال قلب
غزّالى مىگويد: در اين باب رابطه
نماز را با خشوع و حضور قلب بيان كرده، پس از آن معانى باطنى و حدود و اسباب و علاج
آنها را ذكر مىكنيم، و سپس آنچه را در هر ركن نماز بايد به جا آورد، و مىتوان آن
را توشه آخرت كرد شرح خواهيم داد.
خشوع و حضور قلب
بدان ادلّه خشوع و حضور قلب بسيار
است، از جمله آنها قول خداوند متعال است كه: أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِي و فعل امر
ظاهرا براى وجوب است، و غفلت ضدّ ذكر مىباشد، لذا كسى كه در همه نمازش غافل و
بىتوجّه است چگونه ممكن است نماز را براى ذكر و ياد او به پا داشته باشد. و قول او
كه: وَ لا تَكُنْ من الْغافِلِينَ نهى و ظاهر آن دلالت بر تحريم دارد، و آيه:
حَتَّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ بيانگر علّت نهى شرابخواران و مستان از ورود در
نماز است، و همين علّت در انسان غافلى كه غرق در مقاصد و وسوسههاى خود و افكار
دنيوى
مىباشد نيز ثابت است. و پيامبر خدا (صلّى الله عليه وآله وسلّم)
در گفتار خود: «انما الصلاة تمسكن و تواضع» نماز را
با الف و لام و واژه «انما» كه افاده تحقيق و حصر مىكند ذكر فرموده است، و فقيهان
از سخن آن حضرت كه فرموده است: «انما الشفعة فيما لم يقسّم» حصر و اثبات و نفى را
دريافتهاند. و نيز از جمله اين ادلّه قول آن حضرت است كه «كسى كه نمازش او را از
فحشا و منكر باز ندارد نماز او جز دورى از خداوند چيزى عايد او نمىسازد»، و روشن
است كه نماز غافل مانع فحشا و منكر نيست. و نيز فرموده است: «چه بسيار نمازگزارى كه
بهره او از نمازش جز رنج و تعب نيست» و مقصود آن حضرت نمازگزارى است كه غافل و
بىتوجّه است، و نيز فرموده است: «بنده را از نمازش جز آنچه را كه فهميده بهرهاى
نيست.»
حقيقت اين است همان گونه كه در اخبار
آمده نمازگزار در حال نماز با خدا راز و نياز مىكند، و سخنى كه با غفلت گفته شود
بىترديد راز و نياز نيست، توضيح آن كه اگر فى المثل زكات در حال غفلت ادا شود، صرف
اداى آن مخالفت با شهوت و تحمل آن بر نفس گران است همچنين روزه نيروهاى آدمى را
مقهور مىكند، و هوسها را كه ابزار دشمن خدا شيطان است درهم مىشكند، از اين رو
بعيد نيست كه در صورت غفلت نيز مقصود شارع از آنها به دست آمده باشد. به همين گونه
است حجّ كه اعمال آن سخت و طاقتفرساست، و مجاهداتى دارد كه مستلزم تحمّل درد و رنج
است خواه انسان حضور قلب داشته باشد يا نداشته باشد. ليكن در نماز چيزى جز ذكر،
قرائت، ركوع، سجود، برخاستن و نشستن وجود ندارد.
امّا ذكر گفتگو و راز و نياز با خداست
و مقصود از آن يا خطاب و مناجات است، و يا اداى حروف و اصوات تا زبان در عمل آزمايش
شود همچنان كه در روزه معده و شهوت آزمايش مىشوند، و بدن در سختيهاى حجّ، و قلب در
مشقّت پرداخت زكات و كم شدن مال كه معشوق مردم است مورد امتحان قرار مىگيرند، و
بىشكّ قسم اخير باطل است، چه حركت دادن زبان به بيهودهگويى براى عاقل خيلى آسانتر
است در حالى كه در آن از حيث اين كه عمل است آزمايشى نيست بنابراين مقصود حروف است
به اعتبار اين كه آنها نطق و گويش را تشكيل مىدهند، و آنها زمانى نطق و گويش به
شمار مىآيند كه آنچه را در ضمير آدمى است بيان كنند. و زمانى مىتوانند بيانگر
آنچه در ضمير است باشند كه حضور قلب وجود داشته باشد، و اگر دل در گفتن اهْدِنَا
الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ غافل باشد چگونه مىتوان آن را سئوال و درخواست دانست، و
چنانچه در آن قصد تضرّع و دعا نداشته باشد حركت دادن زبان در حال غفلت براى او چه
زحمتى دارد بويژه پس از آن كه به آن عادت كرده باشد.
اينها كه گفته شد در مورد اذكار بود،
حتّى مىگويم: اگر كسى سوگند ياد كند كه من شكر فلانى را به جا خواهم آورد، و او را
خواهم ستود و از او حاجتى خواهم خواست، و سپس آنچه را كه بر آنها سوگند خورده در
خواب بر زبان او جارى شود، ذمّه او از اين سوگند فارغ نشده است.
همچنين اگر آنچه را كه بر آن سوگند
خورده است در تاريكى بر زبان جارى كند، و آن مرد حاضر باشد ليكن او نداند كه وى
حاضر است و او را نبيند از عهده سوگند بيرون نيامده است، چه تا زمانى كه او در قلبش
حضور نيافته سخنان وى خطاب به او نيست و گفتگوى با وى به حساب نمىآيد. و اگر آن
كلمات را در روز روشن به زبان آورد و آن مرد نيز حاضر باشد ليكن وى به سبب فرو رفتن
در افكار و خيالات از حضور او غافل بوده و در موقع گفتن آن كلمات قصد خطاب به او را
نداشته باشد در اين صورت نيز به سوگند خود وفا نكرده است. بىشكّ غرض از قرائت و
ذكر، حمد و ثناى خداوند و دعا و
تضرّع به درگاه اوست كه در اين هنگام
مخاطب وى مىباشد، و در حالى كه قلب او به حجاب غفلت محجوب است، نه او را به چشم
مىبيند و نه به دل مشاهده مىكند بلكه او بكلّى از مخاطب خود غافل، و تنها زبان او
به حكم عادت در جنبش است، و اين حالت بكلّى از مقصود شارع بدور است، چه او نماز را
براى زدودن زنگار دلها و تجديد ذكر پروردگار و تحكيم ريشههاى ايمان در قلوب قرار
داده است. اينها حكم قرائت و ذكر بود، و به طور خلاصه اين ويژگى را در نطق و متمايز
بودن آن را از اين حيث از فعل نمىتوان انكار كرد.
امّا ركوع و سجود بىترديد غرض از
آنها تعظيم حقّ تعالى و بزرگداشت اوست، و اگر روا باشد كه انسان در حالى كه از خدا
غافل است با انجام دادن عملى او را تعظيم كند رواست بتى را كه در پيش روى او نهاده
شده و او از آن غافل است، يا ديوارى را كه جلو روى است و او از آن بىخبر است به
همين گونه مورد تعظيم قرار دهد، و اگر ركوع و سجود در چنين حالى تعظيم حقّ تعالى
نباشد ناگزير چيزى جز حركت دادن پشت و سر نيست، و در اين كار مشقّتى وجود ندارد تا
انسان به سبب آن مورد آزمون قرار گيرد، و ستون دين شمرده شود، و حدّ فاصل ميان كفر
و اسلام باشد، و بر حجّ و ديگر عبادات تقدّم يابد، و با ترك آن بخصوص قتل واجب
گردد. من گمان ندارم اين همه عظمتى كه به نماز داده شده به خاطر اعمال ظاهرى آن
باشد مگر آن كه مقصود از آن را مناجات با خدا بدانيم كه در اين صورت بر روزه و زكات
و حجّ و جز آنها بلكه بر قربانيها و هر آنچه با آن به خدا تقرّب مىجويند، و بر
انفاق مال كه به سبب آن با نفس مجاهده مىكنند برترى دارد. خداوند در اين باره
فرموده است: لَنْ يَنالَ الله لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لكِنْ يَنالُهُ
التَّقْوى مِنْكُمْ، يعنى صفتى كه بر دل چيره شده تا او را بر امتثال اوامر الهى
وادار كند مطلوب اوست. بنابراين وضع در نماز و ادبى كه بايد در افعال آن مراعات شود
چگونه خواهد بود، و اين از
حيث معنا بر اشتراط حضور قلب در نماز
دلالت دارد.
فصل
اگر گفته شود: چنانچه حضور قلب شرط
صحّت نماز دانسته شود، و با فقدان آن به بطلان نماز حكم گردد با اجماع فقيهان
مخالفت شده است، چه آنها حضور قلب را جز به هنگام گفتن تكبيرة الاحرام شرط
ندانستهاند، پاسخ اين است كه همان گونه كه پيش از اين در كتاب علم گفته شد فقيهان
در باطن تصرّف نمىكنند، و بر آنچه در دلها و در طريق آخرت است نظر ندارند بلكه
ظواهر احكام دنيا را بر ظاهر اعمال جوارح حمل مىكنند، و ظواهر اعمال از نظر حاكم
براى سقوط قتل يا تعزير كافى است، امّا حضور قلب در نماز چيزى است كه در آخرت سود
مىرساند از اين رو از حدود فقه خارج است علاوه بر اين كه ادّعاى اجماع در عدم
اشتراط حضور قلب در نماز درست نيست، چه از پيشينيان نقل شده كه گفتهاند: كسى كه
خشوع نداشته باشد نمازش باطل است، و ديگرى گفته است: هر نمازى كه در آن حضور قلب
نباشد عقوبتش سريعتر است، و به طور مسند از پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم)
روايت شده است: «بنده نماز مىگزارد در حالى كه يك
ششم و يا يك دهم آن براى او نوشته نمىشود، و تنها از نمازش آنچه را از آن فهميده
برايش ثبت مىگردد.» اين سخن اگر از ديگرى نقل شده بود آن را به صورت مذهبى
درمىآوردند، بنابراين چگونه مىتوان از تمسّك به آن خوددارى كرد.
عبد الرحمان بن زيد گفته است: علما
اجماع كردهاند بر اين كه بنده را از نمازش جز آنچه از آن را درك كرده بهرهاى
نيست، و او در اين باره ادّعاى اجماع كرده است، و آنچه از اين نوع سخنان از فقيهان
پارسا و عالمان راه آخرت نقل شده از حدّ شماره بيرون است.
مىگويم: مضمون حديثى كه از پيامبر
خدا (صلّى الله عليه وآله وسلّم) در اين مورد نقل
شده از ائمّه معصومين (عليهم السلام) به الفاظ
متعدّد روايت گرديده است و ما پيش از اين به برخى از آنها اشاره كردهايم.
غزّالى مىگويد: حقّ اين است كه در
اين مورد به ادلّه شرعى مراجعه كنيم، و آيات و اخبار نمايانگر وجود اين شرط است جز
اين كه در تكاليف ظاهرى فتوا بايد در حدّى باشد كه همه مردم بتوانند آن را انجام
دهند، و ممكن نيست بر همه مردم شرط كرد كه در همه نمازهاى خود حضور قلب داشته
باشند، چه اين امرى است كه جميع بشر جز شمار اندكى از آن ناتوانند، بنابراين چون
نمىتوان آن را شرطى فراگير قرار داد ناگزير حضور قلب را تا آن حد كه بهتوان اين
نام را بدان اطلاق كرد هر چند در يك لحظه تحقّق يابد شرط قرار دادهاند، و
سزاوارترين لحظه را براى آن زمان گفتن تكبيرة الاحرام دانستهاند از اين رو در
اجراى اين تكليف به همين مقدار بسنده كردهايم، با اين همه اميدواريم حال كسى كه در
همه نمازش غافل و بىتوجّه است مانند حال كسى نباشد كه نماز را بكلّى ترك كرده است
زيرا او به ظاهر نسبت به انجام دادن عمل اقدام كرده، و هر چند در يك لحظه دل را
براى آن حاضر ساخته است، و چگونه چنين نباشد در حالى كه آن كس كه از روى فراموشى
بىوضو نماز خوانده اگر چه نمازش در پيشگاه خداوند باطل است ليكن به اندازه عملى كه
انجام داده و به قدر قصور و عذرش پاداشى به او داده مىشود، و با وجود اين اميدوارى
بيم آن است كه حال چنين كسى بدتر از حال شخصى باشد كه بكلّى نماز را ترك مىكند، و
چگونه چنين نباشد، زيرا آن كه به خدمت حاضر شده ولى محضر پروردگار را سبك مىشمرد و
غفلتزده و تحقيرآميز سخن مىگويد حالش بدتر از حال كسى است كه از خدمت روى
مىگرداند. از اين رو هر گاه موجبات بيم و اميد تعارض پيدا كند و كار دشوار و
خطرناك گردد مىتوانى راه احتياط را در پيشگيرى و يا طريق سهلانگارى را اختيار
كنى. با اين حال نمىتوان با فقيهان كه به صحّت نماز در حال غفلت فتوا دادهاند
مخالفت كرد، زيرا چنان كه پيش از اين بيان شد
اين از ضرورتهاى فتواست، امّا كسى كه
اسرار نماز را دريافته مىداند كه غفلت ضدّ آن است و ما در كتاب قواعد العقايد در
باب تفاوت علم باطن و ظاهر گفتهايم كه نارسايى و ناتوانى مردم از درك حقايق يكى از
اسبابى است كه مانع است از اين كه هر چه از اسرار شرع مكشوف و معلوم مىشود گفته
شود، بنابر اين بايد به همين مقدار از بحث بسنده كنيم، چه مريد خواهان راه آخرت را
همين اندازه كافى است و با مجادلهگر فتنهجو در اين جا قصد بحث و گفتگو نداريم.
خلاصه سخن اين كه حضور قلب به منزله
روح نماز است، و كمترين رمق باقيمانده از آن همان حضور قلبى است كه به هنگام گفتن
تكبيرة الاحرام بايد وجود داشته، و نقصان آن موجب هلاكت مىباشد، و به اندازهاى كه
افزايش پيدا مىكند روح در اجزاى نماز گسترش مىيابد. و چه بسيار زنده بىحركت كه
به مرده نزديكتر است، و نماز كسى كه در سرتاسر آن جز در حال گفتن تكبيرة الاحرام
غافل است مانند زندهاىست كه فاقد حركت باشد.
معانى باطنى كه نماز به آنها كامل
مىشود
بدان كه تعبيرهاى بسيارى از اين معانى
شده است ليكن مىتوان آنها را در شش عنوان گردآورد كه عبارتند از حضور قلب، تفهّم،
تعظيم، هيبت، اميد و شرم. ما اكنون چگونگى و اسباب و طريق تحصيل آنها را شرح
مىدهيم: تعريف آنها: اوّل- حضور قلب: مقصود از آن اين است كه دل از غير آنچه به آن
مشغول و زبانش بدان گوياست فارغ بوده و علم او با فعل و قولش قرين باشد، و
انديشهاش در غير اين دو جريان نداشته باشد، و هرگاه انديشهاش از غير آنچه به آن
مشغول است منصرف شد، و ذكر آنچه در آن است در دلش ثابت گرديد، و از هيچ چيز آن غافل
نشد حضور قلب پيدا كرده است.
دوّم- تفهّم: و آن عبارت از فهميدن
معناى سخن و امرى غير از حضور قلب است، زيرا بسا دل با لفظ هماهنگ بوده و با معناى
آن حضور نداشته باشد.
منظور ما از تفهّم اين است كه دل
معناى الفاظ را بداند، و اين از مواردى است كه
افراد مختلف با يكديگر تفاوت دارند،
زيرا آنان در فهم معانى قرآن و تسبيحات با يكديگر مشاركت ندارند، چه بسيار معانى
لطيفى كه ممكن است نمازگزار در ميان نماز درك كند در حالى كه هرگز پيش از آن اين
معانى به دل او خطور نكرده است. از اين رو نماز انسان را از فحشا و منكر باز
مىدارد زيرا در آن امورى را درك مىكند كه او را بناچار از ارتكاب فحشا و منكر
ممنوع مىسازد.
سوّم- تعظيم: اين امرى غير از حضور
قلب و فهم است، زيرا ممكن است انسان به هنگامى كه ديگرى را طرف خطاب خويش قرار
مىدهد حضور قلب داشته باشد، و معناى سخن را بفهمد، ليكن او را بزرگ نشمارد و تعظيم
نكند، بنابراين بزرگداشت مخاطب امرى زياده بر آن دو مىباشد.
چهارم- هيبت: و آن امرى اضافه بر
تعظيم و عبارت از بيمى است كه برخاسته از بزرگداشت مخاطب است زيرا در جايى كه ترس
نيست هيبت وجود ندارد، و بيم از كژدم، و بدخويى بنده و امثال آنها كه در مرتبهاى
پست قرار دارند نيز هيبت شمرده نمىشوند، امّا ترس از پادشاه بزرگ را هيبت
مىگويند.
لذا هيبت بيمى است كه منشاء آن عظمت و
جلال است.
پنجم- اميد: شكّ نيست كه اميد زياده
بر چهار خصلتى است كه ذكر شد.
چه بسيارند پادشاهان بزرگى كه داراى
هيبت و شكوه بوده و قدرت آنها مايه خوف و بيم است ليكن مردم اميد خير و خوبى از
آنها ندارند، از اين رو بنده بايد با نمازى كه به درگاه پروردگار مىگزارد به
پاداشهاى او اميدوار بوده، و در برابر گناه و تقصير خود از كيفر او بيمناك باشد.
ششم- شرم: و آن اضافه و غير از
خصلتهايى است كه شرح داده شد، زيرا آن برخاسته از احساس تقصير و توهّم گناه است، و
در جايى كه تصوّر تقصير و ارتكاب گناه نمىرود، تعظيم و بيم و اميد بدون شرم و حيا
قابل تصوّر است.