5 و 6- موهاى زير بغل و زهار و ديگر موهاى بدن- ازاله اين موها با تراشيدن يا نوره
مستحبّ است، امّا كندن آنها موجب درد و عذاب است، و مقصود از ستردن آنها نظافت و
حفظ پاكيزگى و جلوگيرى از گرد آمدن چرك و كثافت در لابلاى آنهاست، و اين به طريق
آسانتر ميسّر است.
در الفقيه آمده است پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم)
فرمود: «هيچ يك از شما نبايد موى زير بغلش را بلند
بگذارد، چه شيطان آن را سپرى براى خود قرار مىدهد و در آن پنهان مىشود.»
و نيز فرموده است: «هر كس به خدا و
روز بازپسين ايمان دارد نبايد بيش از چهل روز موى زهارش را واگذارد، و براى زنى كه
به خداوند و آخرت معتقد است جايز نيست بيش از بيست روز آن را ترك كند.»
امير مؤمنان (عليه السلام) فرموده است: دوست دارم مؤمن در هر پانزده روز يك بار نوره بمالد.»
امام صادق (عليه السلام) فرموده است: «در هر پانزده روز يك بار نوره كشيدن سنّت است، و اگر
بيست روز بگذرد و توان تهيه آن را نداشته باشى با اعتماد به خداوند آن را قرض كن».
امام صادق (عليه السلام) در حمّام زير بغلش را نوره مىكشيد و مىفرمود: «كندن موى زير بغل
شانه را ضعيف و سست، و بينايى را كم مىكند.»
و نيز فرموده است: «تراشيدن آن بهتر
از كندن، و زدودن آن با نوره بهتر از تراشيدن آن است.»
على (عليه السلام) فرموده است: «كندن موى زير بغل بوى گند را از ميان مىبرد، و آن پاك
كننده و يكى از سنّتهايى است كه پيامبر پاك بدان دستور داده است، درود خدا بر او و
خاندانش باد.»
و نيز فرموده است: «نوره پاك كننده
است.»
امام صادق (عليه السلام) فرموده است: كسى كه بخواهد نوره بمالد مقدارى از نوره برگيرد و آن
را نزديك بينى خود قرار دهد و بگويد: اللهم ارحم سليمان بن داود كما امر بالنورة
فانه لا تحرقه ان شاء الله تعالى.
روايت شده است «آن كه بنشيند در حالى
كه نوره كشيده است بيم فتق نسبت به او مىرود»، و شخص جنب اگر نوره كشد باكى نيست،
زيرا نوره بر پاكيزگىاش مىافزايد.»
از امام صادق (عليه السلام) روايت شده كه: «امير مؤمنان (عليه السلام)
فرموده است: شايسته است در روز چهارشنبه از نوره كشيدن پرهيز شود، زيرا آن روز نحس
مستمرّ است، و نوره كشيدن در ديگر روزها مانعى ندارد.»
روايت شده است: «نوره كشيدن در روز
جمعه موجب برص است.»
ريّان بن صلت از كسى كه به او خبر
داده و او از امام موسى بن جعفر (عليه السلام)
روايت كرده كه فرموده است: «اگر كسى در روز جمعه نوره كشد و دچار برص شود نبايد كسى
جز خودش را سرزنش كند.»
مىگويم: در كافى از برقى مرفوعا از
ابى عبد الله (عليه السلام) روايت شده كه گفته
است: به آن حضرت عرض شد: برخى از مردم گمان مىكنند نوره كشيدن در روز جمعه مكروه
است فرمود: «چنين نيست كدام پاك كننده از نوره كشيدن در روز جمعه پاك كنندهتر
است.»
و نيز در كافى است كه امام صادق (عليه السلام)
فرموده است: «يك بار نوره كشيدن در تابستان بهتر از ده بار در
زمستان است.»
نيز آن حضرت فرموده است كه: «پيامبر
خدا (صلّى الله عليه وآله وسلّم) در هر جمعه زهار
و زير رانها را نوره مىكشيد.»
سدير روايت كرده است از علىّ بن
الحسين (عليه السلام) شنيده كه مىفرموده است:
«هر كس به هنگامى كه نوره مىكشد بگويد: اللهم طيّب ما طهر منى، و طهر ما طاب منى،
و ابدلنى شعرا طاهرا لا يعصيك، اللهم انى تطهرت ابتغاء سنّة المرسلين و ابتغاء
رضوانك و مغفرتك فحرّم شعرى و بشرى على النار و طهر خلقى، و طيب خلقى، و زك عملى، و
اجعلنى ممن يلقاك على الحنيفيّة السمحة ملّة ابراهيم خليلك و دين محمد (صلّى الله
عليه وآله وسلّم) حبيبك و رسولك، عاملا بشرائعك، تابعا لسنّة نبيّك، آخذا به متأدبا
بحسن تأديبك و تأديب رسولك (صلّى الله عليه وآله وسلّم)
و تاديب اوليائك الذين
غذوتهم بادبك و زرعت الحكمة فى صدورهم و جعلتهم معادن لعلمك لعلمك
صلواتك عليهم
[پروردگارا آنچه را از من پاك شده پاكيزه فرما، و آنچه از من
پاكيزه شده پاك گردان، و مويى پاك در بدنم جانشين كن كه تو را معصيت نكند.
پروردگارا من به خاطر پيروى از سنّت پيامبران و طلب خشنودى و آمرزش تو خود را
پاكيزه كردم، پس آتش دوزخ را بر مو و پوست من حرام فرما، و وجودم را پاك و اخلاقم
را نيكو و كردارم را پاكيزه گردان، و مرا از آنانى قرار ده كه تو را با آيين حنيف
سهلى كه دين ابراهيم خليل، و كيش محمد (صلّى الله عليه وآله وسلّم) حبيب و
فرستادهات مىباشد ديدار مىكنند، از آنانى كه احكام تو را به كار مىبندند، و از
سنت پيامبرت پيروى مىكنند، به او تمسّك جستهاند و به حسن آداب تو و پيامبر (صلّى
الله عليه وآله وسلّم) و دوستانت تربيت يافتهاند، آنانى كه ادب و تربيت را به آنها
خورانيدهاى، و حكمت را در سينههاى آنها كشتهاى، و آنها را معدن علم خود قرار
دادهاى، درود تو بر آنان باد.]. خداوند او را در دنيا از پليديها و گناهها پاك مىكند، و
موهايى بر بدن او مىروياند كه او را معصيت نكنند، و به هر مويى كه در بدن اوست
فرشتهاى مىآفريند كه از سوى او خداوند را تا روز بازپسين تسبيح و تنزيه مىكنند،
و همانا تسبيح هر يك از آنها معادل هزار تسبيح مردم روى زمين است.»
حكم بن عتيبه گفته است: ابا جعفر امام
باقر (عليه السلام) را ديدم كه حنا بر گرفته و
روى ناخنهايش گذاشته است، به من فرمود: «اى حكم! در اين باره چه مىگويى؟» عرض
كردم: در مورد كارى كه شما آن را به جا مىآورى چه مىتوانم بگويم، امّا در ميان ما
اين كار را جوانها انجام مىدهند، فرمود: «اى حكم! هنگامى كه نوره به ناخنها مىرسد
رنگ آنها را تغيير مىدهد به طورى كه شبيه ناخن مردگان مىشوند، از اين رو بايد
آنها را با حنا دگرگون كرد.»
احمد بن عبدوس گفته است: ابو جعفر
امام باقر (عليه السلام) را ديدم كه از گرمابه
بيرون آمده و از سر تا پا بر اثر حنا مانند گل سرخ بود.
در الفقيه آمده كه پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم)
فرموده است: «هر كس نوره كشد و با حنا خضاب كند،
خداوند او را از سه آفت جذام، برص و خوره تا كشيدن نوره مجدّد ايمن مىدارد.»
امام صادق (عليه السلام) فرموده است: «حنا ماليدن پس از نوره كشيدن مايه ايمنى
از جذام و برص است.»
روايت شده «هر كس پس از نوره كشيدن از
سر تا پايش را حنا بمالد خداوند نادارى را از او برطرف مىكند.»
پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) فرموده است: «با حنا خضاب كنيد، زيرا نور چشم را زياد
مىكند، مو را مىروياند، بو را خوش مىكند و زنان را آرامش مىدهد.»
امام صادق (عليه السلام) فرموده است: «حنا بوى گند عرق را از ميان مىبرد، آبرو را زياد
مىكند، دهن را خوشبو مىسازد، و به فرزند زيبايى مىبخشد.»
امير مؤمنان (عليه السلام) فرموده است: «خضاب كردن شيوه محمّد (صلّى الله عليه وآله وسلّم)
و از سنّتهاى اوست.
امام صادق (عليه السلام) فرموده است: «هر نوع خضاب كردن بلا مانع است.»
اشكالى ندارد كه انسان در حمّام با
سويق، آرد، نخاله و آردى كه با روغن سرخ شده باشد بدنش را مالش دهد، و در آنچه به
بدن سود مىرساند اسرافى نيست، بلكه اسراف در چيزى است كه موجب اتلاف مال و زيان
بدن باشد.
7- ناخنها- كوتاه كردن ناخنها مستحبّ است زيرا بلند شدن آنها صورت زشتى دارد، و
مايه گرد آمدن كثافت در زير آنهاست، كافى از ابو حمزه و او از ابو جعفر امام باقر (عليه السلام)
روايت كرده كه آن حضرت فرموده است: «چيدن ناخن به سبب اين است كه
آنها خوابگاه شيطان و باعث سهو و نسيانند.»
حذيفة بن منصور از ابى عبد الله (عليه السلام) روايت كرده كه آن حضرت فرموده است: «مخفىترين راههاى سلطه شيطان بر
فرزند آدم اين است كه زير ناخنهاى او جا مىگيرد.»
حسن بن راشد روايت كرده كه پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم)
فرموده است: «چيدن ناخنها مانع بزرگترين دردها
مىشود، و روزى را زياد مىكند.»
محمّد بن طلحه نقل كرده كه ابى عبد
الله (عليه السلام) فرموده است: «چيدن ناخن،
كوتاه كردن شارب، شستن سر با خطمى در
هر جمعه نادارى را از ميان مىبرد و روزى را زياد مىكند.»
ابى بصير گفته است: به ابى عبد الله (عليه السلام) عرض كردم: چه ثوابى براى كسى است كه در هر جمعه شاربش را كوتاه كند،
و ناخنهايش را بچيند، فرمود: «تا جمعه ديگر پيوسته پاكيزه خواهد بود.»
هشام بن سالم از ابى عبد الله (عليه السلام) روايت كرده كه آن حضرت فرموده است:
«چيدن ناخنها در روز جمعه سبب ايمنى از ديوانگى، جذام، برص و كورى است، و چنانچه
نيازى به چيدن آنها نباشد اندكى آنها را بساى.»
در الفقيه ضمن حديث ديگرى آمده است:
«اگر نيازى نباشد چاقو يا مقراض را بر آنها بكش.»
فرموده است: «و چيدن ناخنها در روز
پنجشنبه چشم درد را برطرف مىكند.»
ابو جعفر امام باقر (عليه السلام) فرموده است: «هر كس در هر پنجشنبه ناخن بگيرد فرزندانش دچار چشم درد
نخواهند شد.»
در كافى از ابو جعفر امام باقر (عليه السلام) روايت شده كه فرموده است: «هر كس در هر پنجشنبه به چيدن ناخنهايش
بپردازد به درد چشم دچار نخواهد شد.»
در الفقيه آمده كه امام صادق (عليه السلام) فرموده است: «كسى كه هر روز جمعه ناخنهايش را بچيند سر انگشتانش
بىريخت نخواهد شد.»
و فرموده است: «كسى كه ناخنهايش را در
روز پنجشنبه بچيند، و يكى از آنها را براى روز جمعه باقى بگذارد خداوند نادارى را
از او برطرف مىكند.»
پيامبر خدا (صلّى الله عليه وآله وسلّم) فرموده است: «كسى كه ناخنهايش را در روز شنبه و
پنجشنبه بچيند، و شاربش را كوتاه كند از درد دندان و درد چشم ايمن خواهد شد.»
موسى بن بكر به امام صادق (عليه السلام) عرض كرد: ياران ما مىگويند كوتاه كردن شارب و چيدن ناخن بايد در
روز جمعه انجام گيرد امام (عليه السلام) فرمود:
«سبحان الله آنها را بگير خواه در روز جمعه و خواه در ديگر روزها، و فرمود: هر زمان
كه ناخنها بلند شدند، آنها را قيچى كن.»
پيامبر خدا (صلّى الله عليه وآله وسلّم) به مردها فرمود: «ناخنهايتان را بچينيد.»، و به زنان
فرمود: «آنها را واگذاريد كه برايتان زينت بيشترى است.»
امام صادق (عليه السلام) فرمود: «هر گاه ناخن و مو را بچينيد آنها را دفن كنيد كه اين سنّت
است.»
روايت شده كه: «دفن مو، ناخن و خون از
سنّت است.»
مىگويم: ما دعايى را كه در هنگام
چيدن ناخن و كوتاه كردن شارب وارد شده نقل كرديم امّا ترتيب عمل بنا به روايتى كه
در كتاب كافى و من لا يحضره الفقيه آمده اين است كه در گرفتن ناخنها از انگشت كوچك
دست چپ شروع، و به انگشت كوچك دست راست ختم كنيد، عكس اين و غير از اينها نيز روايت
شده است.
غزّالى مىگويد: من در كتابها
نديدهام كه خبرى درباره ترتيب گرفتن ناخن روايت شده باشد، ليكن شنيدهام روايت شده
كه پيامبر خدا (صلّى الله عليه وآله وسلّم) دست
راست را از انگشت سبّابه شروع و به انگشت شست ختم مىكرد، و دست چپ را از انگشت
كوچك شروع و به انگشت شست پايان مىداد.
من هنگامى كه در اين خبر تأمّل كردم
آنچه دليل صحّت روايت است به ذهنم رسيد، چه امثال اين معانى در ابتداى امر روشن
نمىشود مگر آن كه فروغى از انوار نبوّت بر خاطر بتابد. امّا دانشمند با بصيرت
منتهاى همّتش اين است كه مشكل را بر عقل عرضه مىكند و حلّ آن
را از او مىخواهد، و آنچه در اين باره بر من آشكار شد- و علم نزد خداست- اين كه
انسان ناگزير از چيدن ناخنهاى دست و پاست، و دست از پا شريفتر است لذا در گرفتن
ناخن از دست شروع مىشود، و چون دست راست اشرف از چپ است از آن آغاز مىكند، و سپس
در دست راست پنج انگشت است كه شريفترين آنها سبّابه است، زيرا از ميان انگشتان تنها
انگشت سبّابه است كه در گفتن شهادتين مورد استفاده قرار مىگيرد و به وسيله آن
اشاره مىشود، و سزاوار است پس از انگشت سبّابه به آنچه در سمت راست آن است ابتدا
شود، چه در شرع مستحبّ است كه در طهارت و غير آن گردش عمل از راست باشد، و اگر پشت
دست را بر زمين نهى انگشت شست سمت راست، و اگر كف دست را بر زمين قرار دهى انگشت
وسطى در سمت راست خواهد بود، و دست را اگر بر طبع خود رها كنى كف دست به سمت زمين
مايل مىشود، زيرا جهت حركت دست راست به سوى دست چپ، و ادامه اين حركت پشت دست را
رو به بالا قرار مىدهد، و آنچه مقتضاى طبع مىباشد سزاوارتر است. سپس چون كف دستها
را بر هم نهى انگشتان به صورت حلقهاى دايرهوار درمىآيد، و ترتيب دوران در اين
دايره مقتضى حركت از سمت راست سبّابه و بازگشت به آن است، و در دست چپ از انگشت
كوچك آغاز و به انگشت شست ختم مىشود و انگشت شست دست راست باقى مىماند، و اين كه
ما فرض كرديم كه هر دو كف دست بر هم نهاده شود به گونهاى كه انگشتان مانند افراد
در حلقه باشند براى اين است كه ترتيب آنها روشن شود، و اين فرض سزاوارتر است از
نهادن كف بر پشت كف زيرا اين عمل بر مقتضاى طبع نيست.
امّا در مورد انگشتان پا بايد گفت اگر
روايتى در اين باره وارد نشده باشد به نظر من بهتر اين است كه از انگشت كوچك پاى
راست شروع و به انگشت كوچك پاى چپ ختم شود چنان كه در تخليل است زيرا آنچه ما در
مورد ترتيب در دستها ذكر كرديم در اين
جا درست نيست چه در ميان انگشتان پا سبّابه وجود ندارد، و همه انگشتان در حكم يك صف
بر روى زمين ثابت قرار مىگيرند، از اين رو بايد از سمت راست شروع كرد، و فرض اين
كه كف پا را بر كف پا نهادن و در آمدن انگشتان به صورت حلقهاى دايرهوار دور از
طبع است در حالى كه در دستها چنين نيست.
مىگويم: بر حسب طريقه ما (تشيّع) در
ترتيب چيدن ناخنهاى دست همين توجيه نسبت به روايت دوّم كه غزّالى آن را نقل كرده
درست است، چه طريقه ما به مطالبى كه غزّالى پيرامون اين حديث نقل كرده است نظر
نمىكند، و به آنچه پيامبر بزرگوار (صلّى الله عليه وآله وسلّم)
در نظر داشته بسنده كرده، و دستها را به حال خود واگذاشته است. امّا
راز ترتيبى كه در روايت نخست است شايد اين باشد، كه در يكايك انگشتها پس از نخستين
آنها ضمن حفظ ترتيب و به حال خود گذاشتن دستها تيامن يعنى شروع از راست رعايت شود.
غزّالى مىگويد: اين دقايق و اسرار
ترتيب، در پرتو انوار نبوّت در يك لحظه منكشف مىشود، و تنها رنج و تعب ماست كه به
درازا مىكشد، سپس اگر آن را بىمقدّمه از ما بپرسند بسا به ذهن ما خطور نكند، و
چنانچه عمل پيامبر خدا (صلّى الله عليه وآله وسلّم)
و ترتيبى را كه در آن رعايت مىكرده است براى ما ذكر كنند ممكن است در سايه كمك آن
حضرت به شهادت حكم و آگاهى بر معناى آن، مقصود استنباط شود، و نبايد گمان كرد كه
افعال او در همه حركات از وزن و قانون و ترتيب بيرون بوده است، چه در همه افعال
اختيارى كه فاعل در ميان دو قسم يا چند قسم مخيّر است به حكم اتفاق بر يكى از آنها
اقدام نمىكند، بلكه به آنچه مقتضى اقدام و تقدّم است دست مىزند، زيرا كارى را
ناانديشيده و بر حسب عادت انجام دادن- چنان كه اتفاق مىافتد- خوى چهارپايان است، و
ضبط و رعايت حركات ضمن سنجش معانى آنها خوى اولياى خداوند است، و هر قدر اعمال و
حركات انسان و خطورات قلبى او به ضبط و قاعده نزديكتر، و از اهمال و ناموزونى و
بيهودگى دورتر باشد، قرب او به مرتبه پيامبران و اولياى خداوند بيشتر، و تقرّب او به درگاه
بارى تعالى آشكارتر است، زيرا آن كه به پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم)
نزديك است با توجّه به قرب آن حضرت نزد پروردگار
لامحاله چنين شخصى به خدا نزديك است، چه قريب قريب در مقايسه با غير، قريب است. ما
به خداوند پناه مىبريم از اين كه زمام حركات و سكنات ما به سبب هواى نفس به دست
شيطان باشد. اينك از نظم حركات آن حضرت در سرمه به چشم كشيدن او عبرت گير، زيرا چشم
راست را سه بار و چشم چپ را دوبار سرمه مىكشيد، و از چشم راست شروع مىكرد، و اين
به سبب شرافت آن بود، و تفاوتى كه ميان دو چشم قائل مىشد براى اين بود كه مجموع
سرمه كشيدنها به عدد فرد ختم شود، و عدد فرد بر زوج برترى دارد، زيرا خداوند فرد و
يگانه است و عدد فرد را دوست مىدارد، و نبايد فعل عبد از مناسبت با صفتى از اوصاف
پروردگار خالى باشد، از اين رو در استنجاى با سنگ نيز عدد فرد مستحب است. و اين كه
پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) در مجموع به
عدد سه با آن كه فرد است اكتفا نفرموده براى اين است كه در اين صورت لازم بود چشم
چپ يك بار سرمه كشيده شود، در حالى كه غالبا سرمه با يك بار كشيدن بيخ پلكها را فرا
نمىگيرد، و اين كه چشم راست را بر چپ زيادتى مىداده از اين نظر بوده كه جمع آنها
در عدد فرد مستلزم زيادتى است و چشم راست افضل و به اين زيادتى سزاوارتر است.
اگر گفته شود چرا در چشم چپ به عدد
زوج اكتفا فرموده پاسخ اين است كه ضرورت ايجاب مىكند، زيرا چنانچه هر كدام را به
عدد فرد سرمه مىكشيد مجموع آن دو زوج مىبود، و آشكار است كه فرد به اضافه فرد زوج
است، و رعايت فرد بودن عدد در مجموع فعل كه به منزله عمل واحدى است پسنديدهتر از
رعايت آن در هر يك از دو جزو فعل مىباشد، با اين حال مىتوان هر يك از چشمها را سه
بار سرمه كشيد.
اگر ما بخواهيم نكتههايى را كه آن
حضرت در حركات و اعمال خود رعايت مىفرمود پيگيرى و بررسى كنيم سخن به درازا
مىكشد، از اين رو بايد ناشنيده را با شنيده قياس كرد. و بايد دانست كه عالم
نمىتواند وارث پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم)
باشد مگر آن كه بر همه معانى و مقاصد شريعت آگاهى داشته باشد، تا آن حدّ كه ميان او
و پيامبر خدا (صلّى الله عليه وآله وسلّم) جز يك
درجه كه آن مرتبه نبوّت است فاصله نباشد، و اين همان درجهاى است كه ميان ارث برنده
و ارث گذارنده وجود دارد، زيرا ارث گذارنده كسى است كه مال را به دست آورده و در
تحصيل آن مستقلّ و بر تصرّف در آن مقتدر بوده است، و ارث برنده كسى است كه مال را
كسب نكرده و بر آن قدرت نداشته ليكن به او منتقل شده و پس از حصول بر آن تسلّط
يافته است. بارى اين معانى با آن كه ساده به نظر مىآيند ليكن چون با اسرار و اعمال
آنها در نظر گرفته شوند در ابتدا جز پيامبران خدا (صلوات
الله عليهم) پس از آنها عالمانى كه وارث پيامبران و خوشهچين خرمن دانش
آنهايند كسى قادر به درك آنها نيست.
8- پوست حشفه- پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم)
فرموده است: «ختنه در مردان سنّت و در زنان بزرگوارى است» و اين را عامّه و خاصّه
روايت و از امام صادق (عليه السلام) نيز نقل
كردهاند.
در الفقيه آمده است كه غياث بن
ابراهيم از جعفر بن محمّد (عليه السلام) از پدرش
از على (عليه السلام) روايت كرده كه فرموده است: «اشكالى ندارد كه زن ختنه شود امّا مرد
ناگزير از آن است.»
در روايت صحيح آمده كه امام صادق (عليه السلام)
فرموده است: «ختنه پسران از سنّت است و ختنه دختران از سنّت نيست.»
در روايت ديگرى است: «ختنه زنان
بزرگوارى است، و از سنّت نبوده و چيز واجبى نيست، و چه چيزى بالاتر از بزرگوارى
است.»
غزّالى مىگويد: عادت يهود اين است كه
كودك را در روز هفتم ولادت ختنه مىكنند، ولى اگر بگوييم اين كار تا زمانى كه كودك
دندان درآورد به تأخير بيفتد، محبوبتر و از خطر دورتر است.
مىگويم: سزاوارتر آن است كه ختنه
كودك در روز هفتم ولادت صورت گيرد. در كتابهاى كافى و الفقيه به سند صحيح روايت است
كه عبد الله بن جعفر حميرى به امام ابى محمّد حسن بن على (عليه السلام) چنين نوشت كه از امام باقر و صادق (عليه السلام)
روايت شده كه فرزندانتان را در روز هفتم ختنه كنيد تا پاك شوند،
زيرا زمين از بول ختنه ناشدگان نزد خدا ناله مىكند، اينك فدايت شوم در شهر ما
حجامتگرى كه ماهر باشد و بتواند كودك هفت روزه را بخوبى ختنه كند وجود ندارد، امّا
حجامتگر يهودى در نزد ما موجود است، آيا جايز است حجامتگر يهودى كودكان مسلمانان را
ختنه كند يا نه؟ امام (عليه السلام) در پاسخ نوشت
«روز هفتم سنّت است با سنّتها مخالفت نكنيد ان شاء الله.»
كافى به سند خود از امام صادق (عليه السلام) روايت مىكند كه پيامبر (صلّى الله عليه
وآله وسلّم
) فرموده است: «فرزندانتان را روز هفتم ختنه كنيد، چه آن پاكتر و
خوبتر است و رويش گوشت را سريعتر مىكند، و زمين از بول ختنهشدگان چهل روز در
نجاست به سر مىبرد.» و در اين باره اخبار ديگرى نيز وارد شده است.
و نيز كافى به سند صحيح از على بن
يقطين نقل مىكند كه گفته است: از ابو الحسن امام موسى بن جعفر (عليه السلام)
درباره ختنه كودك هفت روزه پرسيدم كه آن سنّت است و يا تأخير در آن.
از اين دو كدام افضل است؟ فرمود: «در هفتمين روز سنّت است و اگر تأخير شود اشكالى
ندارد.»
و نيز به سند خود از امام صادق روايت
مىكند كه امير مؤمنان (عليه السلام) فرموده است:
«هنگامى كه مرد مسلمان مىشود بايد ختنه گردد هر چند عمرش به هشتاد سال رسيده
باشد.»
در الفقيه مرازم بن حكيم از ابى عبد
الله (عليه السلام) روايت كرده كه فرمود هنگامى
كه كودك ختنه شد بگويند: اللّهم ان هذه سنّتك و سنّة نبيّك صلواتك عليه و آله و
اتّباع منا لك و لنبيك بمشيتك و بارادتك و قضائك لامر أردته و قضاء حتمته و امر
انفذته فأذقته حرّ الحديد فى ختانه و حجامته لامر انت أعرف به منّى اللهم فطّهره من
الذّنوب و زد فى عمره و ادفع الافات من بدنه و الاوجاع عن جسمه و زده من الغنى و
ادفع عنه الفقر فانك تعلم و لا نعلم.
ابو عبد الله امام صادق (عليه السلام) فرموده است: «هر مردى كه اين دعا را در موقع ختنه كردن فرزندش
نخوانده است آن را پيش از آن كه به حدّ بلوغ برسد بر او بخواند اين دعا او را از
سوزش حربه آهنين قتل و غير آن ايمن خواهد داشت.»
غزّالى مىگويد: و بايد در ختنه زن
زيادهروى نكند. پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم)
به امّ عطيّه كه ختنهگر بود فرمود: «اندك ببر و در آن زيادهروى مكن، چه ترك آن
چهره را تازگى مىبخشد و محبّت شوهر
را به بار مىآورد.»، يعنى طراوت رخسار را زياد و مباشرت را نيكو مىگرداند.
مىگويم: در كافى و كتابهاى ديگر ما
اين حديث بدين صورت است كه «هر گاه ختنه كنى زيادهروى و تعدّى مكن، چه ميانهروى
در آن رنگ چهره را پاكيزهتر، و مباشرت با او را نيكوتر مىكند.»
در روايت ديگرى است كه آن حضرت به امّ
حبيب كه دختران را ختنه مىكرد فرمود: «اى امّ حبيب! كارى را كه پيش از اين انجام
مىدادى امروز هم انجام مىدهى؟» عرض كرد: آرى اى پيامبر خدا مگر آن كه حرام باشد و
مرا از آن نهى كنى، فرمود: «نه بلكه حلال است نزديك من بيا تا به تو ياد دهم»، پس
نزديك آن حضرت رفت، پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم)
فرمود: «اى امّ حبيب! هنگامى كه اين عمل را انجام مىدهى در بريدن زيادهروى مكن
يعنى از ته مبر و اندكى از آن قطع كن كه اين چهره را تر و تازه مىكند، و بر محبّت
شوهر مىافزايد.»
غزّالى مىگويد: به جز الت و شيوايى
الفاظ آن حضرت در كنايه بنگر، و به تابش انوار رسالت كه از مصالح آخرت است و آخرت
مهمّتر مقصد نبوّت است توجّه كن كه مصلحتهاى دنيا را نيز بر او مكشوف ساخته، و با
اين كه او امّى و درس نخوانده بود حتّى چنين موضوع كمارزشى كه اگر از آن غفلت شود
بيم آن است كه موجب ضرر و زيان گردد از نظر او پوشيده نمانده است. منزّه است
خداوندى كه او را براى جهانيان رحمت قرار داده است تا در سايه بعثت او مصالح دنيا و
دين آنها را جمع و تأمين فرمايد.
غزّالى مىگويد: اينها مطالبى بود كه
بر آن شديم آنها را پيرامون انواع آرايش و نظافت ذكر كنيم. و از سه حديث، دوازده
سنّت در تن حاصل مىشود كه پنج تاى آنها در سر است و آنها عبارتند از: فرق موى سر،
مضمضه،
استنشاق، مسواك و كوتاه كردن شارب سه
تا در دست و پاست كه آنها چيدن ناخن، شستن بندهاى انگشتان و پاك كردن سر آنهاست، و
چهار تا در اندام است كه عبارت از ستردن موى زير بغل، زدودن موى زهار، ختنه، و
استنجاى با آب است. و درباره همه اينها احاديث وارد شده است.
مىگويم: در الفقيه آمده است كه:
حنيفيّت ده سنّت است كه پنج تاى آنها در سر و پنج تاى ديگر در تن است، سپس شيخ صدوق
آنچه را غزّالى ذكر كرده بجز شستن بندهاى انگشتان و نظافت سر آنها، بقيّه را ذكر
كرده است.
غزّالى مىگويد: و فرق سر گذاشتن براى
كسى است كه موى سرش بلند باشد، و او اگر فرق سر نگذارد خداوند در روز قيامت با
ارّهاى از آتش فرق سر براى او خواهد گذاشت.
در النّهاية آمده است كه در بدن ده
سنّت است و استحداد را كه به معناى ستردن موى زهار با تيغ است از جمله آنها شمرده و
حديث ديگرى نيز ذكر كرده و آن اين كه پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم)
فرموده است: مهلت دهيد تا موهاى ژوليده شانه و موهاى عورت
سترده شود.
غزّالى مىگويد: چون در اين كتاب غرض
ما بيان طهارت ظاهر است نه باطن به آنچه ذكر شد بسنده مىكنيم، و بايد دانست كه
ناپاكيهاى باطن و آلودگيهايى كه واجب است از درون انسان زدوده شود بيش از آن است كه
بتوان آنها را شماره كرد، و ما به خواست خداوند آنها را در بخش مهلكات به تفصيل ذكر
خواهيم كرد، و راههاى ازاله و تطهير دل را از آنها شرح خواهيم داد. در اين جا كتاب
«اسرار طهارت و مسائل مهمّ آن» از كتاب المحجّة البيضاء فى تهذيب الاحياء پايان
مىيابد و پس از آن كتاب «اسرار نماز و مسائل مهمّ آن» ذكر مىشود. و ستايش ويژه
خداوند است در آغاز و پايان و آشكار و نهان.
كتاب اسرار نماز و مسائل مهمّ آن
اين چهارمين كتاب از بخش عبادات
المحجّة البيضاء فى تهذيب الاحياء مىباشد بسم الله الرحمن الرحيم ستايش ويژه
خداوندى است كه بندگانش را مشمول الطاف خويش گردانيده، و دلهاى آنان را به انوار
دين و تكاليف آن معمور ساخته است، با آن كه در كبريايى و جلال يگانه و بىمانند است
بر خلاف پادشاهان خلق را به سؤال و دعا ترغيب كرده و فرموده است: هيچ دعا كنندهاى
هست تا او را اجابت كنم؟ و هيچ آمرزشخواهى هست كه او را بيامرزم؟ و نيز بر خلاف
شاهان ابواب رحمت را گشاده و پردهها را از ميان برداشته، و به بندگان رخصت داده كه
در جماعت و خلوت به هر حالى كه باشند با او مناجات و راز و نياز كنند، و به اين هم
اكتفا نفرموده آنان را با لطف و مدارا به اين امر فراخوانده است. بر خلاف پادشاهان
كه جز با تقديم هديّه و پيشكش اجازه خلوت به كسى نمىدهند. پس منزّه است او كه چقدر
پايگاهش بلند، سلطنتش نيرومند، لطفش كامل و احسانش فراگير است. و درود بر پيامبر
برگزيده و دوست پسنديدهاش محمّد (صلّى الله عليه وآله وسلّم)
و خاندان و اصحاب او باد كه كليدهاى هدايت و
چراغهاى روشنىبخش در ظلمات گمراهى و
حيرتند.
امّا بعد. همانا نماز ستون دين، و
دستاويز يقين، و برترين وسيله تقرّب و نخستين و بالاترين طاعت است، و ما در فنّ
فقه، اصول و فروع و مسائل و احكام آن را به طور كامل بررسى و بيان داشتهايم، و
اكنون در اين كتاب تنها به آنچه طالبان از اعمال ظاهرى و اسرار باطنى آن از دانستن
آنها ناگزيرند بسنده مىكنيم، و دقايق معانى پوشيده آن را در زمينه خشوع و اخلاص و
نيّت كه معمولا ذكر آنها در فقه معهود نيست مكشوف مىداريم، و اين كتاب را به شرح
زير در هفت باب تنظيم كردهايم:
باب اوّل: در فضيلت نمازها و متعلّقات
آنها باب دوّم: در بيان اعمال ظاهرى نماز باب سوّم: در شرح اعمال باطنى نماز باب
چهارم: در امامت و پيشوايى باب پنجم: در نماز جمعه و آداب آن باب ششم: در مسائل
متفرّقه مورد نياز باب هفتم: در ديگر نمازها
باب اوّل در فضيلت نماز، سجود، جماعت،
اذان و جز اينها
مىگويم: اكثر رواياتى را كه غزّالى
در اين باب آورده است، اصحاب ما نيز از طريق خاصه با تفاوت مختصرى در الفاظ از اهل
بيت (عليهم السلام) روايت كردهاند، و ما آنها را
طبق آنچه اصحاب ما روايت كردهاند به اضافه اندكى از روايات عامّه را كه در آنها
مزيد فايدهاىست در اين جا نقل مىكنيم، و آنچه را اصحاب ما روايت نكردهاند ليكن
فايده قابل توجّهى در آن است نيز ذكر خواهيم كرد. و تحقيقاتى را كه غزّالى به عمل
آورده و افادات او را كلّا هر كدام در محلّ خود با
ذكر نسبت آن به او مذكور خواهيم داشت،
و به خواست خدا در هر باب همين كار را خواهيم كرد، و بيشتر آنچه را از اهل بيت (عليهم
السلام) روايت مىكنيم منقول از كتابهاى كافى و من لا يحضره الفقيه است،
زيرا همه آنچه در اين دو كتاب روايت شده است طبق آنچه گرد آورندگان آنها در آغاز هر
يك از آنها گواهى كردهاند صحّت انتساب آنها به ائمّه (عليهم
السلام) تأييد شده است.
فضيلت اذان
در الفقيه از پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم)
روايت شده كه فرموده است: «هر كس در يكى از شهرهاى
مسلمانان يك سال اذان بگويد بهشت بر او واجب مىشود.»
از امام باقر (عليه السلام) روايت است كه: «خداوند مؤذن را به اندازهاى كه چشمش مىبيند، و
صدايش در آسمان مىپيچد مىآمرزد، هر خشك و ترى كه آوازه وى را مىشنود او را تصديق
مىكند، و از ثواب هر كسى كه با او در مسجدش نماز مىگزارد سهمى نصيب او مىشود، و
به شمار هر كسى كه به بانگ او نماز مىخواند حسنهاى براى اوست.»
و نيز فرموده است: «هر كس هفت سال
براى رضاى خدا اذان بگويد روز قيامت در حالى وارد خواهد شد كه هيچ گناهى بر او
نيست.»
روايت شده است كه «فرشتگان هنگامى كه
اذان مردم زمين را مىشنوند مىگويند: اين آواز امّت محمد (صلّى الله عليه وآله وسلّم)
به وحدانيّت خداوند است، از اين رو براى امّت او تا
آنگاه كه مردم از آن نماز فارغ شوند استغفار مىكنند.»
و نيز روايت شده است «كه هر كس نماز
را با اذان و اقامه بخواند دو صف از فرشتگان در پشت سرش نماز مىگزارند، و كسى كه
نماز را با اقامه تنها بخواند يك صفّ از فرشتگان در پشت سرش نماز مىخوانند، و
اندازه صف به قدر ميان مشرق و مغرب است.»
در روايت عبّاس بن هلال از امام ابى
الحسن الرّضا (عليه السلام) آمده كه فرموده است:
«كسى كه با اذان و اقامه نماز گزارد دو صف از فرشتگان در پشت سرش نماز مىگزارند، و
اگر تنها اقامه بخواند يك فرشته در سمت راست و يكى در جانب چپ او نماز خواهند
گذاشت، سپس فرمود: دو صف را مغتنم بشماريد.»
در روايت ابن ابى ليلا از على (عليه السلام) آمده كه فرموده است: «كسى كه با اذان و اقامه نماز گزارد دو صف از
فرشتگان كه آخر دو طرف صفها ناپيداست در پشت سرش نماز مىگزارند، و كسى كه تنها با
اقامه نماز بخواند يك فرشته در پشت سرش نماز مىگزارد.»
حارث بن مغيره نصرى از ابى عبد الله (عليه السلام) روايت كرده كه آن حضرت فرموده است: «كسى كه بشنود مؤذن مىگويد:
اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله و او در حال تصديق شهادتين و
طلب ثواب بگويد: و انا اشهد ان لا اله الا الله و ان محمدا رسول الله اكتفى بهما عن
كل من ابى و جحد و اعين بهما من اقر و شهد، به عدد منكران و تكذيب كنندگان، و به
شمار اقرار كنندگان و تصديق كنندگان پاداش خواهد داشت.»
ابو جعفر امام باقر (عليه السلام) به محمّد بن مسلم فرموده است: «اى پسر مسلم! ياد خدا را در هيچ حالى
ترك مكن، و اگر شنيدى مؤذن اذان مىگويد و تو در بيت الخلائى خدا را ياد كن و همان
را كه مؤذن مىگويد بگو».
مىگويم: در يكى از اخبار كه از نظر
سند حسن است آمده كه در اين حال اگر حىّ على الصّلاة و حىّ على الفلاح را بشنود لا
حول و لا قوّة إلّا باللّه بگويد «و هر كه از دل آن را بگويد وارد بهشت خواهد شد.»
فضيلت نماز واجب
خداوند متعال فرموده است: إِنَّ
الصَّلاةَ كانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ كِتاباً مَوْقُوتاً.
در الفقيه آمده كه پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم)
فرموده است: «هيچ نمازى نيست مگر اين كه چون وقت آن
فرا مىرسد فرشتهاى در پيش روى مردمان ندا مىكند: اى مردم! برخيزيد به سوى آتشى
كه بر پشت خود افروختهايد، تا آن را با نمازتان خاموش كنيد.»
پيامبر خدا (صلّى الله عليه وآله وسلّم)
وارد مسجد شد، و گروهى از اصحاب آن حضرت در آن حضور
داشتند، فرمود: «آيا مىدانيد پروردگارتان چه فرموده است:
عرض كردند: خدا و پيامبرش داناتر است،
فرمود: «پروردگارتان مىگويد: هر كس اين نمازهاى پنجگانه واجب را در وقت خود به جا
آورد و بر اداى آنها مراقبت كند، روز بازپسين مرا ديدار خواهد كرد در حالى كه او را
نزد من عهدى است كه به سبب آن او را وارد بهشت مىسازم. و كسى كه نمازهاى پنجگانه
را در اوقات خود به جا نياورده، و بر اداى آنها مراقبت نكرده امر او با من است اگر
خواستم او را عذاب مىكنم و اگر خواستم مىآمرزم.»
امام صادق (عليه السلام) فرموده است: «نخستين چيزى كه بنده بدان مورد محاسبه قرار مىگيرد
نماز است اگر نمازش قبول شود اعمال ديگرش نيز پذيرفته مىشود، و اگر ردّ شود اعمال
ديگرش نيز ردّ خواهد شد.»
و نيز فرموده است: «نماز واجب بهتر از
بيست حجّ است، و هر حجّ بهتر از اتاقى پر از طلاست كه آن را تا آخر صدقه دهند.»
معاوية بن وهب از پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم)
پرسيد: كدام عمل است كه بندگان را بيشتر به خداوند
نزديك مىكند، و محبوبترين اعمال آنها نزد اوست فرمود: «بعد از شناخت خداوند چيزى
را برتر از همين نماز نمىدانم، آيا نمىبينى بنده شايسته خداوند عيسى بن مريم (عليهما
السلام) گفته است: وَ أَوْصانِي بِالصَّلاةِ.
امام ابو الحسن الرّضا (عليه السلام) فرموده است: «نماز مايه تقرّب هر پرهيزگار است.»
پيامبر خدا (صلّى الله عليه وآله وسلّم)
فرموده است: «نماز مانند عمود خيمه است، اگر عمود
ثابت و استوار باشد ريسمانها و ميخها و چادر خيمه نيز ثابت و برقرار خواهند بود، و
اگر عمود شكسته شود ريسمانها و ميخها و چادر سودى ندارند.»
و نيز فرموده است: «نماز در ميان شما
مانند نهرى است كه بر در خانه يكى از شما جريان داشته باشد، و او شبانهروزى پنج
بار خود را در آن بشويد، با پنج بار شستشو چركى بر او به جاى نمىماند، با گزاردن
نمازهاى پنجگانه نيز گناهى بر او باقى نيست.»
امام صادق (عليه السلام) فرموده است: «اگر خداوند از كسى يك نماز بپذيرد او را عذاب نمىكند،
و اگر از كسى يك كار نيك را پذيرفت ديگر او را مورد عذاب قرار نمىدهد.»
و نيز فرموده است: «پيامبر خدا (صلّى الله عليه وآله وسلّم)
مىفرمود: كسى كه در انتظار فرا رسيدن وقت نماز واجب
به سر برد، و آن را در آغاز وقت آن به جا آورد، و ركوع و سجود و خشوع آن را كامل
گرداند، سپس خداوند را به عظمت ياد و او را حمد و ستايش كند تا وقت نماز ديگر فرا
رسد، و ميان اين دو سخن بيهودهاى نگويد خداوند پاداش حجّ و عمره كننده را براى او
مىنويسد، و او از اهل عليّين خواهد بود.»
مىگويم: در خبر صحيح از امام باقر (عليه السلام) نقل شده است كه: پيامبر خدا (صلّى الله عليه وآله وسلّم)
فرموده است: ميان مسلمان تا كافر شدن او جز اين فاصلهاى
نيست كه نماز واجب را بعمد ترك كند، و يا آن را سبك شمرد و به جا نياورد.»
در روايت ديگرى است: كسى كه نمازى را
بعمد ترك كند كافر شده است.»
غزّالى مىگويد: يعنى به جايى رسيده
كه نزديك است از دايره ايمان بيرون رود، و پيوند آن گسسته و ستون آن ساقط گردد،
چنان كه به كسى كه نزديك
شهر رسيده مىگويند وارد آن شده است.