راه روشن ، جلد اول
ترجمه المحجة البيضاء فى تهذيب الاحياء

مولى محسن فيض كاشانى‏ (قدس سره)
مترجم: سيد محمد صادق عارف

- ۳ -


گردآورنده المحجّة البيضاء

او محمّد محسن بن شاه مرتضى بن شاه محمود است كه مولى محسن كاشانى گفته مى‏شود و معروف به فيض مى‏باشد، وى يكى از نوابغ علم در سده يازدهم هجرى است در شهر قم نشو و نما يافته، سپس به كاشان منتقل شده، هنگامى كه ورود سيّد ماجدين على بحرانى به شيراز به گوش او رسيد براى بهره بردن از دانش سرشار او و استفاده از مولى صدر الدّين شيرازى بدان شهر كوچ كرد، و پس از فراغت از تحصيل در نزد آنها، و ازدواج با دختر ملّا صدرا به كاشان بازگشته، و در آن جا مرجعى يگانه و بى‏مانند بوده تا آن كه در سال 1091 در سنّ هشتاد و چهار سالگى زندگى را بدرود گفته، و در آن شهر به خاك سپرده شده و قبر او مشهور و زيارتگاه مردم است.

سخنانى كه در ستايش مؤلّف گفته شده است‏

اتّفاق همه علما بر فضيلت و تقدّم و مهارت مرحوم فيض در علوم مختلف، ما را از سخن گفتن در ستايش او، و به كارگيرى الفاظ در مدح و تمجيد وى بى‏نياز مى‏كند.

محدّث متبحّر شيخ حرّ عاملى گفته است: محمّد بن مرتضى موسوم به محسن كاشانى دانشمندى فاضل، ماهر، حكيم، متكلّم، محدّث فقيه، محقّق، شاعر، اديب و از ميان نويسندگان همزمانش از حسن تأليف برخوردار بوده و داراى مصنّفاتى است. پس از شمردن تعدادى از تأليفات او مى‏گويد: سيّد على بن ميرزا احمد در كتاب سلافه او را نام برده و از او ستايش بسيار كرده است.

محمّد بن على اردبيلى، رجالى بزرگ گفته است: محسن بن مرتضى- كه رحمت خدا بر او باد- علّامه‏اى است محقّق، مدقّق، جليل القدر، عظيم الشأن، بلند مرتبه، فاضل، كامل، اديب و متبحّر در همه علوم.

سيّد نعمت الله جزايرى شوشترى گفته است: استاد محقّق ما مولى محمّد محسن كاشانى صاحب كتاب وافى و نزديك به دويست كتاب و رساله ديگر است.

شيخ يوسف بحرانى گفته است: محدّث كاشانى فاضل، محدّث و اخبارى سرسختى بوده است.

سيّد محمد شفيع حسينى در كتاب الروضة البهيّة در شرح حال مرحوم فيض گفته است: او عمر شريف خود را در ترويج احاديث رسيده از معصومين (عليهم السلام) و علوم الهى صرف كرد، و سخنان او در هر باب در نهايت پاكيزگى و متانت است، و او را تأليفات بسيارى است.

مؤلّف روضات الجنّات اين گونه از او ستايش مى‏كند: مقام او در فضل، فهم، مهارت او در فروع و اصول، تأليفات بسيار او كه با عبارات زيبا و استحكام معنا نگارش يافته‏اند مشهورتر از آن است كه بر احدى از اين طايفه تا پايان روزگار پوشيده باشد.

محدّث نورى گفته است: از جمله مشايخ و استادان علّامه مجلسى، عالم، فاضل، متبحّر، محدّث، عارف، حكيم مولى محسن بن شاه مرتضى بن شاه محمود مشهور به فيض كاشانى است.

محدّث قمى پس از آن كه او را به همان عناوينى كه ذكر شد نام مى‏برد، مى‏گويد:

مرتبه او در فضل و ادب، جامعيّت و وسعت اطّلاع، زيبايى تعبير، حسن نگارش و احاطه او به علوم معقول و منقول مشهورتر از آن است كه بر كسى پوشيده باشد.

علّامه امينى در الغدير ج 11 ص 362 در ذكر احوال علم الهدى فرزند مؤلّف مى‏گويد: او پسر محقّق فيض است همان كسى كه پرچمدار فقه و حديث، منبع فلسفه، معدن عرفان، كوه اخلاق و دريايى از علوم و معارف بود. او فرزند همين دانشمند يگانه‏اى است كه زمانه كمتر مانند او را به خود ديده، و روزگار از آوردن نظير او ناتوان است.

استاد پژوهشگر مرتضى مدرّسى چهاردهى معلّم دانشسراى عالى دانشگاه تهران در كتاب خود به نام طبقات المفسّرين در ستايش و بزرگداشت او گفتارى دارد كه مايلم آن را در اين جا ذكر كنم، او مى‏گويد:

مرحوم فيض از بزرگان علماى اماميّه است، همانهايى كه به قرآن و حديث بى‏نهايت توجّه و اهتمام داشتند او در تفسير قرآن داراى روش خاصّى است، و در اين مورد طريقت و شريعت را با هم گرد آورده است.

وى در زمينه حقايق قرآنى كه بر اصول فطرت و حكمتى عالى استوار و بر نواميس طبيعت و عرفان صحيحى منطبق است و با فطرت و عقل انسان سازگارى دارد دو تفسير به نام صافى واصفى تأليف كرده است.

در كتاب خود به نام المحجة البيضاء كه آن را در تهذيب احياء العلوم غزّالى تأليف كرده اخبار بسيارى از ائمّه اهل بيت (عليهم السلام ) درباره علم اخلاق و شناخت نفس و تربيت آن به گونه‏اى روشن و جالب نقل كرده است، و براستى مى‏توان آن را تفسيرى بر قرآن و شرحى بر احاديث ائمّه (عليهم السلام ) دانست. او در اين كتاب به طور تحليلى از عقايد و آراى غزّالى بحث، و سپس با استناد به كتاب خدا و سنّت پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) به نقد و تهذيب آنها پرداخته، و در همه تأليفات خويش براى آراى خود به قرآن و احاديث صادر از اهل بيت وحى استشهاد كرده است.

بى‏شكّ اگر ما او را در فهم آيات قرآن كريم و درك احاديث صادر از منبع وحى با ابو حامد غزّالى مقايسه كنيم برترى آشكار او را بر غزّالى- با همه شهرت جهانى او، و منحصر بودن شهرت فيض به جامعه شيعه- بخوبى احساس مى‏كنيم.

و اگر تبليغاتى كه پيرامون غزّالى در جهان به راه انداخته شده درباره فيض انجام مى‏شد برجستگى و نبوغ او آشكار مى‏گرديد، و پژوهشگران غرب به عظمت مقام علمى او واقف مى‏شدند، و در زمينه اخلاق و شناخت نفس و تربيت آن، به آراى ارزشمند و عقايد حقّه او در علم تفسير و حديث رو مى‏آورند.

پايان گفتار آقاى مدرّسى.

مشايخ وى و روايت كنندگان از او

علّامه فيض از گروهى از بزرگان و مشاهير روايت كرده كه از آن جمله‏اند:

1- شيخ بهائى محمّد بن حسين بن عبد الصّمد عاملى 2- مولى محمّد طاهر بن محمّد حسين شيرازى نجفى قمّى 3- مولى خليل غازى قزوينى شارح كافى 4- شيخ محمّد بن شيخ حسن بن شهيد ثانى 5- مولى محمد صالح شارح كافى 6- سيّد جليل نبيل سيّد ماجد بن سيّد هاشم حسينى بحرانى 7- حكيم متألّه فاضل محمّد بن ابراهيم شيرازى مشهور به مولى صدرا 8- پدرش شاه مرتضى بن شاه محمود.

گروهى از بزرگان نيز از علّامه فيض روايت كرده‏اند كه از اين دسته‏اند:

1- علّامه مجلسى محمد باقر بن محمّد تقى مؤلّف بحار الأنوار 2- سيّد نعمت الله جزائرى شوشترى 3- قاضى سعيد قمّى 4- فرزند برومندش معروف به علم الهدى.

تأليفات گرانبها و آثار ارزشمند او

شيخ يوسف بن احمد بن ابراهيم بحرانى پس از شرح حال علّامه فيض و ستايش او گفته است: وى تصانيف بسيارى دارد و خود او فهرست جداگانه‏اى براى آنها تخصيص داده كه ما خلاصه‏اى از آن را نقل مى‏كنيم: 1- الصّافي فى تفسير القرآن كه نزديك به هفتاد هزار بيت مى‏باشد، و در سال 1075 از تأليف آن فراغت يافته است.

2- الأصفى گزيده الصّافى و تقريبا مشتمل بر بيست و يكهزار بيت است.

3- الوافي مشتمل بر پانزده جلد است كه هر جلد آن كتاب مستقلّى به‏ شمار مى‏آيد، مجموع آنها نزديك به يكصد و پنجاه هزار بيت مى‏باشد، و در سال 1068 از تصنيف آن فراغت پيدا كرده است.

4- الشّافى كه منتخب وافي و مشتمل بر دو جلد است، جلد اوّل در عقايد و اخلاق و جلد دوّم در شرايع و احكام مى‏باشد، و هر يك از آنها داراى دوازده بخش و نزديك به بيست و شش هزار بيت است، و در سال 1082 از تأليف آن فراغت يافته است.

5- النّوادر، مشتمل بر احاديثى است كه در كتب اربعه مشهور شيعه (كافى، استبصار، من لا يحضره الفقيه، تهذيب) ذكر نشده و شامل هفت هزار بيت است (اخيرا به همّت مدير كتابفروشى شمس در تهران به چاپ رسيده است).

6- معتصم الشّيعه في احكام الشّريعة. بخشى از آن به نام الصّلاة و مقدّماتها چاپ و منتشر شده، كلّا يك جلد و نزديك به چهارده هزار بيت مى‏باشد، و در سال 1042 تأليف آن را به اتمام رسانيده است.

7- التّحبة مشتمل بر خلاصه ابواب فقه و تقريبا در سه هزار و سيصد بيت است كه در سال 1050 تأليف شده است.

8- التّطهير گزيده التّحبة در بيان علم اخلاق و مشتمل بر نزديك پانصد بيت است.

9- علم اليقين فى اصول الدّين نزديك به چهارده هزار و پانصد بيت مى‏باشد. در سال 1042 اتمام يافته است.

10- المعارف، خلاصه خلاصه و فشرده كتاب علم اليقين و شامل تقريبا شش هزار بيت است كه در سال 1036 تأليف شده است.

11- اصول المعارف، خلاصه مسائل مهمّ كتاب عين اليقين تقريبا و مشتمل بر چهار هزار بيت است كه در سال 1089 گردآورى شده است.

12- المحجّة البيضاء فى تهذيب الاحياء، مجموع آن تقريبا هفتاد و سه هزار بيت مى‏باشد كه در سال 1046 از تأليف آن فراغت يافته است.

13- الحقائق فى اسرار الدّين، برگزيده و فشرده المحجّة و در هفت هزار بيت است. در سال 1090.

14- قرّة العيون، سه هزار و پانصد بيت در سال 1083 تأليف شده است.

15- الكلمات المكنونه في بيان التوحيد در هشتصد بيت در سال 1090 تصنيف شده است.

16- جلاء العيون فى بيان أذكار القلب در دويست بيت.

17- تشريح العالم در بيان هيئت جهان و اجسام و ارواح آن و كيفيّت و حركات افلاك و عناصر و انواع اجسام بسيط و مركّب، در سه هزار بيت.

18- انوار الحكمه خلاصه‏اى از كتاب علم اليقين مى‏باشد به اضافه فوايد حكمت‏آميزى كه ويژه آن است، در شش هزار بيت به سال 1043.

19- اللّباب، اين كتاب خلاصه اقوالى است كه درباره كيفيّت علم خداوند نسبت به اشيا گفته شده است در دويست بيت.

20- اللّب، فشرده گفتارها درباره معناى حدوث عالم است در سيصد و هفتاد بيت.

21- ميزان القيامة، در اين كتاب قول حقّ درباره ميزان روز قيامت ذكر شده، و نزديك ششصد بيت است، در سال 1040.

22- مرآة الآخرة، در اين كتاب حقيقت بهشت و دوزخ و وجود آنها در حال و محلّ آنها در دنيا معلوم مى‏شود، و آن در نهصد بيت است كه در سال 1044 تأليف شده است.

23- ضياء القلب در بررسى حقيقت احكام پنجگانه‏اى كه بر درون انسان حاكم است، نزديك پانصد بيت مى‏باشد و در سال 1057 تأليف شده است.

24- تنوير المذاهب، تعليقاتى است بر تفسير قرآن منسوب به كاشفى به نام مواهب، نزديك به سه هزار بيت.

25- شرح الصّحيفة السجّادية، شرحى است موجز و مختصر بر صحيفة كه شايد خود احتياج به شرح داشته باشد، نزديك به سه هزار و سيصد بيت.

26- سفينة النّجاة درباره اين كه مأخذ احكام شرعى تنها محكمات كتاب و سنّت است، نزديك به يكهزار و پانصد بيت كه در سال 1058 تأليف شده است.

27- الحقّ المبين فى تحقيق كيفيّه التفقه في الدّين، نزديك به دويست و پنجاه بيت است، و در سال 1068 گردآورى شده است.

28- الاصول الأصليّة، مشتمل بر ده اصل است كه از كتاب و سنّت استخراج شده‏اند، و مشتمل بر يكهزار و هشت بيت است كه در سال 1044 تأليف گرديده است.

29- تسهيل السّبيل در استدلال بر انتخاب كشف المحجّة نوشته سيّد بن طاووس علوى، نزديك به نهصد بيت در سال 1040.

30- نقد الاصول الفقهيّة، مشتمل بر خلاصه‏اى از علم اصول فقه كه آن را در آغاز جوانى نوشته و نخستين تأليف اوست و نزديك به دو هزار و سيصد بيت است.

31- اصول العقائد در بررسى اصول پنجگانه دين نزديك به هشتصد بيت، در سال 1036.

32- منهاج النّجاة، در بيان علمى كه تحصيل آن بر هر مسلمانى واجب است، نزديك به دو هزار بيت كه در سال 1042 گردآورى شده است.

33- خلاصة الأذكار، نزديك به دو هزار و سيصد بيت، و در سال 1033 تأليف گرديده است.

34- ذريعة الفراغة، درباره همه دعاهايى كه متضمّن مناجات مى‏باشد و از ائمّه (عليهم السلام ) نقل شده‏اند، نزديك به پنج هزار بيت و در سال 1050 و اندى گردآورى گرديده است.

35- مختصر الأوراد، مشتمل بر اذكار و ادعيّه‏اى كه در هر روز و شب و هفته و سال بايد خواند، نزديك به پنج هزار و پانصد بيت، و در سال 1067 از تأليف آن فراغت يافته است.

36- اهمّ ما يعمل، مشتمل بر اعمال مهمّى كه در شرع مطهّر وارد شده است نزديك به پانصد بيت.

37- الخطب، شامل يكصد و چند خطبه براى نمازهاى جمعه در سال و دو عيد فطر واضحى، نزديك به چهار هزار بيت، گردآورى آنها در سال 1067 به انجام رسيده است.

38- شهاب الثاقب، در تحقيق وجوب عينى نماز جمعه در زمان غيبت، در سال 1057 تأليف شده است.

39- ابواب الجنان، در بيان وجوب نماز جمعه و شرايط و آداب و احكام آن، در پانصد بيت به فارسى براى استفاده عموم مردم نوشته شده، و در سال 1055 گردآورى گرديده است.

40- ترجمة الصّلاة، در آن اذكار نماز در چهارصد و پنجاه بيت به فارسى ترجمه شده، و در سال 1043 تأليف آن انجام گرفته است.

41- مفاتيح الخير، احكام نماز و آنچه بدان ملحق و مربوط مى‏باشد، به فارسى نزديك به دويست و پنجاه بيت.

42- ترجمة الطّهارة و احكام و آنچه به آن مربوط است به فارسى در دويست و هشتاد بيت.

43- اذكار الطّهارة مشتمل بر اذكارى كه مربوط به طهارت است در پنجاه بيت.

44- ترجمة الزكاة، به فارسى در دويست و شصت بيت.

45- ترجمة الصّيام، و آن مانند ترجمة الزكاة نزديك به سيصد بيت است.

46- ترجمة العقايد، فارسى است.

47- رساله السّانح الغيبي، در تحقيق معناى ايمان، كفر و مراتب آنها.

48- رساله راه صواب، فارسى است و در آن علل اختلاف مسلمانان در مذاهب و اقدام آنها در تدوين اصول و بررسى به معناى اجماع در پانصد بيت كه در سال 1040 و اندى تأليف شده است.

49- رساله شرايط الايمان كه برگزيده‏اى از رساله راه صواب است.

50- ترجمة الشّريعة فارسى است و در آن معناى شريعت و فايده و چگونگى سلوك آن با مكلّفان و اقسام حسنات و سيّئات شرح داده شده است.

51- الاذكار المهمّة، مختصر كتاب خلاصة الاذكار اوست كه در سيصد و چهل بيت به فارسى نوشته شده است.

52- الرّفع و الدّفع، در رفع آفات و دفع بليّات از طريق توسّل به قرآن، دعا، تعويذ، طلسم و دارو به فارسى در چهارصد و بيست بيت.

53- رساله آيينه شاهى، برگزيده‏اى از كتاب ضياء القلب به فارسى و نزديك به سيصد بيت است كه در سال 1066 تأليف شده است.

54- رساله وصف الخيل، مشتمل بر احاديثى است كه درباره انتخاب اسب و شناسايى و علامات آن از ائمه معصومين (عليهم السلام) نقل شده، و به فارسى است، نزديك دويست بيت، و در سال 1067 گردآورى شده است.

55- رساله زاد السّالك، در آن چگونگى سلوك راه حقّ و شرايط و آداب آن ذكر شده است. (اين كتاب به همّت استاد بزرگوار آقاى سيد جلال الدّين محدّث به چاپ رسيده است).

56- رساله النخبة الصّغوى، مشتمل بر خلاصه احكام طهارت، نماز و روزه است. در عبارت مؤلّف، متعلّقات النخبة الصّغرى آمده كه در آن كتاب آنچه را به اجمال گفته است تفصيل داده، و هر چه را مبهم بيان كرده روشن ساخته است.

57- رساله الضّوابط الخمس، در احكام شكّ، سهو و نسيان در نماز.

58- رساله حرمان الأموات، مشتمل بر مسائل مهمّ شرعى مربوط به جنائز.

59- رساله في بيان اخذ الاجرة على العبادات، درباره اخذ اجرت بر عبادات و مغايرت آن با دين، نزديك به يكصد و پنجاه بيت.

60- رساله در تحقيق اثبات ولايت بر باكره در تزويج و آنچه بدان مربوط است در يكصد و هشتاد بيت.

61- رساله عنية الأنام في معرفة الأيّام و السّاعات، بنا بر آنچه از احاديث اهل بيت (عليهم السلام) استفاده مى‏شود.

62- رساله معيار السّاعات و آن غير از غنيه و فارسى است.

63- رساله الأحجار الشّداد و السّيوف الحداد در ابطال جوهر فرد.

64- رساله المحاكمة كه مشتمل است بر داورى ميان نظريه دو تن از دانشمندان مجتهد شيعه درباره تقيّه در دين.

65- رساله دفع الفتنه در بيان حقيقت علم و علما، و گفتارى درباره معناى زهد و عبادت و عابدان.

66- فهرست علوم، در آن انواع و اقسام دانشها شرح داده شده است.

67- رساله‏اى درباره پاسخ نامه‏ها و پرسشهايى كه از كتب دانشمندان و اهل معرفت استخراج شده‏اند و اشعار آنها.

68- رساله شرح صور كه مشتمل بر مجملى است از حالات و مصيباتى كه در دوران عمر خويش ديده‏ام و بر من گذشته است اعمّ از روزگار هجرت، اقامت، تحصيل، تدريس، عزّت، مقامات، گمنامى، شهرت، خلوت، صحبت، دورى از دوستان عزيز و معاشرت با ياران كريم، اين رساله شمّه‏اى از حال و ناله‏اى از سينه دردمند من است كه در سال 1065 به نگارش در آمده است.

مى‏گويم (مصحّح) گفتار مذكور تا اين جا از كتاب لؤلؤة البحرين (نسخه چاپى آن) نقل شده است، و اشتباهات و اغلاط و حذفهاى آن پوشيده نيست.

عالم متبحّر آگاه شيخ محمّد على مدرّس تبريزى در ريحانة الادب ج 3 ص 242 كتابهاى ديگرى را از علّامه فيض به شرح زير ذكر كرده است:

69- آب زلال، مثنوى است فارسى كه در نيمى از آن نفس خويش، و در نيم ديگر آن پروردگار را مخاطب قرار مى‏دهد.

70- الأربعون حديثا در مناقب امير مؤمنان (عليه السلام).

71- الفت نامه، در ترغيب مؤمنان به انس و اتّحاد و فارسى است.

72- الأمالى.

73- رساله الانصاف در طريق علم به اسرار دين.

74- انموذج اشعار اهل العرفان، مشتمل بر هفتاد غزل در توحيد به‏ فارسى است.

75- بشارة الشيعة.

76- كتاب التوحيد.

77- ثناء المعصومين.

78- الجبر و الاختيار.

79- الكلمات المحزونة، مختصر كلمات مكنونه است.

80- حاشية على رواشح السماويّة، تأليف ميرداماد.

81- حاشية على صحيفة السجادية.

82- ديوان اشعار او (اخيرا به همّت مدير كتابفروشى شمس در تهران به چاپ رسيده است).

83- شوق الجمال، شوق العشق و شوق المهدى (عليه السلام) از منظومات او است.

84- فهرست مصنّفاته (چنان كه پيش از اين گفته شد).

85- گلزار قدس (ضميمه ديوان او به چاپ رسيده است).

86- المصفّى في تفسير القرآن (مى‏گويم: اين ثابت نشده و در آن حرف است).

87- مثنويّات به نام تسنيم، سلسبيل، ندبة العارف، ندبة المستغيث و جز اينها.

88- مفاتيح الشرايع، در فقه 89- عين اليقين.

شيخ يوسف بحرانى در لؤلوه گفته است: او براى تحصيل در نزد سيّد ماجد بحرانى و مولى صدر الدّين شيرازى از شهر كاشان به شيراز كوچ كرد.

سيّد سعيد سيّد نعمت الله جزائرى شوشترى نقل كرده است كه: استاد محقّق ما مولى محمّد محسن كاشانى مؤلّف وافي و نزديك به دويست كتاب و رساله ديگر، در شهر قم پرورش يافت، چون ورود شيخ اجّل محقّق مدقّق امام سيّد ماجد بحرانى صادقى را به شيراز شنيد تصميم گرفت براى اخذ دانش از او بدان‏ شهر كوچ كند، ليكن پدرش در دادن اجازه به او ترديد داشت، و بناى رخصت و يا عدم آن را بر استخاره گذاشت، چون قرآن را باز كرد اين آيه آمد: فَلَوْ لا نَفَرَ من كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا في الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ. و هيچ آيه‏اى براى اين مطلب صريحتر و روشنتر و گوياتر از اين آيه در قرآن نيست، سپس به ديوان منسوب به امير مؤمنان (عليه السلام) تفأل زد، ابيات زير آمد:

تغرّب عن الأوطان في طلب العلى و سافر ففي الأسفار خمس فوائد تفرّج همّ و اكتساب معيشة و علم و آداب و صحبة ماجد فإن قيل في الأسفار دلّ و محنة و قطع الفيا في و ارتكاب الشّدائد فموت الفتى خير له من معاشه بدار هوان بين واش و حاسد و اين اشعار نيز براى اين مقصود از هر چيزى مناسبتر بود، بويژه جمله «و صحبة ماجد» از اين رو رخت سفر به شيراز بست و از سيّد ماجد بحرانى علوم شرعى را اخذ كرد، و علوم عقلى را از حكيم فيلسوف مولى صدر الدّين شيرازى فرا گرفت و با دختر او ازدواج كرد.

على اكبر غفّارى‏

مقدّمه مؤلف‏

بسم الله الرّحمن الرّحيم نخست خداوند متعال را ستايش مى‏كنم. ستايشى بسيار، هميشگى و پياپى، هر چند در پيشگاه جلال او ستايش ستايشگران ناچيز است. سپس بر پيامبر او و اوصياى آن حضرت درود مى‏فرستم، درودى كه گستردگى آن علاوه بر سرور رسولان و عترت معصوم آن حضرت ديگر فرستادگان خدا را نيز فرا گيرد. پس از آن از خداوند سبحان در آنچه به انجامش تصميم گرفته‏ام درخواست خير و خوبى مى‏كنم، و آن تصميم بر نوشتن كتابى است در تهذيب كتاب احياء علوم الدّين كه از تصانيف ابو حامد محمّد بن محمد غزّالى طوسى است.

اين كتاب اگر چه در همه كشورها مانند خورشيد در نيمروز، مشهور و مشتمل بر علوم دينى مهمّى است كه براى آخرت سودمند مى‏باشد، و پاى بندى به آنها مى‏تواند مايه رستگارى و رسيدن به درجات عالى اخروى شود علاوه بر اينها از حسن بيان و شيوايى نگارش و زيبايى ترتيب و تدوين برخوردار است، ليكن چون غزّالى به هنگام نگارش آن بر مذهب عامّه بوده و هنوز شيعه نشده، و اين سعادت‏ را خداوند در اواخر عمر به او ارزانى داشته است، چنان كه آن را در كتاب خود به نام سرّ العالمين اظهار كرده، و ابن جوزى حنبلى اين امر را گواهى داده است به همين سبب يكى از اركان مهمّ ايمان را فرو گذاشته و آن را در اين كتاب ذكر نكرده است، اين ركن مهمّ عبارت از شناخت امامان معصوم (عليهم السلام) است كه پيامبر خدا (صلّى الله عليه وآله وسلّم) تمسّك به آنها و قرآن را سفارش فرموده است، درود خداوند بر همه آنان باد.

و نيز بسيارى از مطالب آن بويژه آنچه در بخش عبادات آمده مبتنى بر اصول نادرست عامّه، و از بدعتها و ساخته‏هاى فاسد فرقه‏گرايان و هواپرستان است.

همچنين بيشتر اخبارى كه در آن كتاب نقل شده به كسانى اسناد داده شده است كه به دروغگويى و افترا بر خدا و پيامبرش مشهورند، و هيچ اعتمادى به گفته‏هاى آنها نيست، و آنچه از سخنان آنها با عقل و دين مطابق است در احاديثى كه از اهل عصمت و طهارت و خاندان وحى و رسالت كه درود خداوند بر آنان باد روايت شده با بيانى بهتر و سندى محكمتر موجود است.

و نيز در آن افسانه‏هاى عجيب و داستانهاى شگفت‏انگيزى از صوفيان نقل شده است كه بيشتر خردمندان نمى‏توانند آنها را بپذيرند، چه از محدوده عقل بدورند، و سود و فايده چندانى بر نقل آنها مترتّب نيست. اين امور و مسائل ديگرى از اين گونه، باعث اشمئزاز و تنفّر حقّ طلبان طايفه ناجيه اماميّه از آن كتاب شده، و در نتيجه طبع اكثر آنها به مطالعه آن اثر و استفاده از آن راغب نيست.

از اين رو لازم ديدم آن كتاب را از آنچه مايه عيب و زشتى آن است پاك كنم و تمام مطالب آن را بر اصولى محكم استوار سازم كه شكّ و ترديد در آن راه نداشته باشد، و در برخى از بابهاى آن روايات مناسب هر باب را كه از اهل بيت (عليهم السلام) و پيروان آنان نقل شده و از اسرار و حكمى است كه به آنها اختصاص دارد بر آن بيفزايم، و بعضى از مباحث آن را با منظّم كردن مطالب و حذف زوايد خلاصه كنم، تا رغبت خوانندگان به مطالعه آن افزون شود. همچنين لازم ديدم برخى از بابهاى طولانى آن را به فصلهاى كوتاهتر تقسيم كنم تا موجب خستگى مطالعه‏كنندگان نگردد، بى‏آن‏كه در ترتيب ابواب و فصول آن تغييرى ايجاد كنم و چيزى از آنها را مقدّم يا مؤخّر بدارم. و نيز تا حدّ ممكن در بيان الفاظ و عبارات آن تصرّف نكرده‏ام، زيرا عبارات آن در نهايت خوبى و استحكام و متانت و انسجام است و استفاده از چنين كتابى براى خواصّ و عوام ضرورى است، بويژه در اين روزگار كه نادانى عموميّت پيدا كرده و گمراهى گسترش يافته و اوضاع همان گونه شده كه غزّالى درباره زمان خود گفته است:

«بيمارى، انبوه مردم را فرا گرفته بلكه دامنگير همه توده‏ها شده و اين بدان سبب است كه در توجّه به اهداف بلند دين و ملاحظه قلّه رفيع آن كوتاهى مى‏كنند و از اين امر كه مسؤوليت آن سنگين است غافلند، و نمى‏دانند قضيّه جدّى است آخرت آمدنى، دنيا پشت كردنى، مرگ نزديك، سفر طولانى، توشه اندك، خطرات بزرگ و راه بسته است و از نظر منتقدان با بصيرت هر علم و عملى كه براى خداوند خالص نباشد مردود است، و طىّ كردن راه آخرت با خطرات بسيار آن بدون راهنما و همراه دشوار، خستگى‏آور و آزار دهنده است.

راهنمايان اين راه علمايى هستند كه وارثان پيامبرانند، و عصر ما از وجود چنان دانشمندانى تهى است از آنان جز شمارى كه مايه آنها از دانش اندك است به جاى نمانده، و شيطان بر بسيارى از آنها چيره شده و سر به طغيان برداشته‏اند، در نتيجه هر كدام از آنها به بهره خود از دنيا شيفته و خرسند است. معروف را منكر و منكر را معروف مى‏بينند، تا آن حدّ كه دانش دين كهنه گشته، و نشانه‏هاى هدايت از سراسر جهان زدوده شده است، و به مردم چنان وانمود كرده‏اند كه دانش دين منحصر است به:

اوّل: احكام قضا و دادرسى كه قاضيان با استفاده از اين احكام به هنگامى كه اوباش و اراذل به جان هم مى‏افتند خصومتهاى آنها را حلّ و فصل مى‏كنند.

دوّم: دانش جدل كه فخرفروشان آن را وسيله‏اى براى چيرگى بر حريفان، و خاموش كردن آنان قرار مى‏دهند.

سوّم: بيان مسجّع و موزون كه واعظان با استفاده از آن عوام را مى‏فريبند.

اين كه دانش دين را به اينها منحصر كرده‏اند براى اين است كه جز اينها وسيله ديگرى براى شكار عوام و به دست آوردن مال حرام و كسب ثروت نيافته‏اند.

امّا دانش راه آخرت و آنچه گذشتگان نيكوكار ما بر آن بوده‏اند يعنى دانشى كه خداوند در كتابش آن را فقه، حكمت، نور، هدايت و رشد ناميده است از ميان مردم برچيده شده و بكلّى فراموش گرديده است».

غزّالى مى‏گويد: «و چون اين غفلت براى دين رخنه‏اى بزرگ و رخدادى ناگوار و تيره است به منظور احياى علوم دين، و نماياندن روش رهبران پيشين، و نشان دادن اين كه از ديدگاه پيامبران و گذشتگان صالح چه دانشهايى سودمند است نگارش اين كتاب را مهمّ و ضرورى ديدم».

مى‏گويم: من نيز درست به همين دلايل و امورى كه برشمرده شد به تنقيح كتاب او و زنده كردن احياى وى همّت گماشتم، تا دانشهاى دين را زندگى نوى بخشم، و راه و روش امامان دين را به گونه‏اى بهتر و عالى‏تر بنمايانم. و آن را محجّة البيضاء فى تهذيب الاحياء ناميدم و اگر بخواهم مى‏توانم آن را «محجّة البيضاء فى احياء الاحياء» بنامم. من اين كار را براى تقرّب جستن به درگاه الهى انجام دادم، و اميدوارم خداوند پويندگان اين راه را از آن بهره‏مند فرمايد و آن را در روز بازپسين ذخيره‏اى برايم قرار دهد، و در عمل به آن موفّقم بدارد، و به لطف و كرم خويش مرا در پاداش ديگر عمل كنندگان به آن شريك سازد، آمين.

غزّالى مى‏گويد: «من اين كتاب را به چهار بخش تقسيم كردم: بخش عبادات، بخش عادات، بخش مهلكات و بخش منجيات، و كتاب علم را كه مقصود نهايى است در سرآغاز اين مباحث قرار دادم تا دانشى را كه خداوند تحصيل آن را به وسيله پيامبرش بر بندگان واجب ساخته است معلوم سازم، چه آن حضرت فرموده است: «طلب دانش بر هر مرد و زن مسلمان واجب‏ است» و دانش سودمند را از آنچه زيانبار است جدا و مشخص گردانم، زيرا آن بزرگوار فرموده است: «از دانشى كه سودى نمى‏رساند به خدا پناه مى‏بريم» و ثابت كنم كه مردم اين روزگار از راه درست منحرف شده و به درخشش سراب مغرور گشته، و از دانش به قشر آن بسنده كرده، و از مغز و حقيقت علم بدور مانده‏اند و اين چهار بخش هر كدام مشتمل بر ده كتاب است:

الف- بخش عبادات 1- كتاب علم 2- كتاب قواعد عقايد 3- كتاب اسرار طهارت 4- كتاب اسرار نماز 5- كتاب اسرار زكات 6- كتاب اسرار روزه 7- كتاب اسرار حجّ 8- كتاب آداب تلاوت قرآن 9- كتاب اذكار و ادعيّه 10- كتاب ترتيب اوراد در اوقات مختلف ب- بخش عادات 1- كتاب آداب غذا خوردن 2- كتاب آداب ازدواج 3- كتاب احكام كسب 4- كتاب حلال و حرام 5- كتاب آداب مصاحبت و معاشرت با طبقات مردم 6- كتاب عزلت 7- كتاب آداب سفر 8- كتاب آداب سماع و وجد 9- كتاب امر به معروف و نهى از منكر 10- كتاب آداب معيشت و اخلاق نبوّت‏

مى‏گويم: من به جاى كتاب آداب سماع و وجد پس از كتاب آداب معيشت و اخلاق نبوّت كتاب آداب شيعه و اخلاق امامت را قرار داده‏ام، زيرا سماع و وجد از مذهب اهل بيت (عليهم السلام) نيست.

غزّالى مى‏گويد:

ج- بخش مهلكات 1- كتاب شرح شگفتيهاى دل 2- كتاب رياضت نفس 3- كتاب آفات شهوتهاى شكم و فرج 4- كتاب آفات زبان 5- كتاب نكوهش خشم، كينه و حسد 6- كتاب نكوهش دنيا 7- كتاب نكوهش ثروت و بخل 8- كتاب نكوهش جاه و ريا 9- كتاب نكوهش كبر و خودپسندى 10- كتاب نكوهش غرور د- بخش منجيات 1- كتاب توبه 2- كتاب صبر و شكر 3- كتاب خوف و رجا 4- كتاب فقر و زهد 5- كتاب توحيد و توكّل 6- كتاب محبّت، انس، شوق و رضا 7- كتاب نيّت، صدق و اخلاص 8- كتاب مراقبت و حسابرسى 9- كتاب تفكّر 10- كتاب يادآورى مرگ و آنچه پس از آن است امّا در بخش عبادات نكات آداب و دقايق سنن و اسرار معانى آنها را كه هر عالم عاملى از دانستن آنها ناگزير است ذكر خواهم كرد. مطالبى كه هر كس آنها را نداند از دانشمندان علوم آخرت به شمار نمى‏آيد، و بيشتر آنها در فقه و احكام ناديده گرفته شده است.

در بخش عادات اسرار معاملات جارى ميان مردم و پيچيدگيها و دقايق سنّتها و موارد پرهيز در اجراى آنها را شرح خواهم داد، و اينها چيزهايى‏ است كه هيچ ديندارى از دانستن آنها بى‏نياز نيست.

در بخش مهلكات همگى خويهاى نكوهيده‏اى را كه قرآن به محو آنها و تزكيه نفس و تطهير دل از آنها دستور داده بيان خواهم كرد، و تعريف و حقيقت هر يك از اين خويها و سپس اسبابى را كه موجب پيدايش آنهاست توضيح خواهم داد آنگاه آفاتى را كه پيامد اين صفات است برخواهم شمرد، و پس از آن نشانه‏هاى شناخت اين خويها، و راههاى درمان و رهايى از آنها را با ذكر شواهدى از آيات و احاديث و گفتار بزرگان ارائه خواهم كرد.

در بخش منجيات تمامى خويهاى ستوده و خصلتهاى پسنديده مقرّبان و صدّيقان را كه به وسيله آنها بنده به پروردگار جهانيان تقرّب مى‏جويد ذكر مى‏كنم، و تعريف و حقيقت هر خصلت و اسباب وصول به آن را شرح مى‏دهم.

همچنين ثمراتى را كه از آن به دست مى‏آيد، و نشانه‏هايى را كه بدان شناخته مى‏شود، و آنچه را مايه فضيلت و ارزش آن شده است همگى را با ذكر شواهدى از شرع و عقل بيان مى‏كنم. در اين مورد كتابهاى بسيارى نوشته شده است ليكن كتاب حاضر با داشتن پنج ويژگى از آنها ممتاز است:

1- باز كردن گرههايى كه بر رشته مباحث زده‏اند، و پرده برداشتن از آنچه پنهانش داشته‏اند، و تفصيل آنچه به اجمال بيان كرده‏اند.

2- ترتيب و تنظيم آنچه به طور پراكنده و نامنظّم بيان شده است.

3- ايجاز آنچه به اطناب بيان كرده‏اند و ثبت دقيق گفتار آنها.

4- حذف مكرّرات.

5- بررسى موضوعهاى مشكل كه فهم آنها براى عموم دشوار است، و در هيچ كتابى از آنها ذكرى به ميان نيامده است، زيرا اگر چه مصنّفان در برخورد با اين مسائل به يك شيوه رفتار و توارد كرده‏اند ليكن شگفتى ندارد كه هر كدام از پويندگان اين راه متوجّه امرى شده، كه ديگران از آن غافل مانده‏اند و درك آن به او اختصاص يافته است. يا اين كه از آن غافل نمانده‏اند، ليكن از ذكر آن در كتب خود غفلت كرده، و يا اين كه غفلت نكرده‏اند ولى مانعى در راه آنان وجود داشته است كه نتوانسته‏اند پرده از روى آن بردارند. اينها ويژگيهاى كتاب حاضر است در حالى كه حاوى مجموع اين علوم نيز مى‏باشد.

امّا دو چيز مرا بر آن داشت كه اين كتاب را به چهار بخش تقسيم كنم، نخستين آنها كه انگيزه اصلى من بود اين است كه رعايت ترتيب مذكور در تحقيق و تفهيم ضرورى است، زيرا دانشى كه مربوط به آخرت است به دو بخش منقسم مى‏شود، يكى دانش معامله است و ديگرى دانش مكاشفه، مقصود از دانش مكاشفه علمى است كه هدف آن تنها كشف معلوم و حقيقت است، و منظور از دانش معامله دانشى است كه علاوه بر كشف حقيقت عمل به مقتضاى آن نيز مراد مى‏باشد. هدف اين كتاب تنها دانش معامله است، و از دانش مكاشفه كه آوردن آن در كتب جايز شمرده نشده در اين جا سخنى نيست، زيرا اگر چه هدف نهايى جويندگان، و مطمح نظر صدّيقان همان دانش مكاشفه است، و علم معامله راهى است براى رسيدن به آن، ليكن پيامبران- كه درود خداوند بر آنان باد- با مردم جز درباره علم طريق و ارشاد به آن سخن نگفته‏اند، و درباره دانش مكاشفه تنها با رمز و اشاره و يا تمثيل و اجمال سخن رانده‏اند، زيرا مى‏دانسته‏اند فهم عامّه مردم از درك آن ناتوان است. و «دانشمندان وارثان پيامبرانند» و جز اقتدا به شيوه انبيا راهى ندارند. دانش معامله نيز به دو بخش تقسيم مى‏شود، يكى علم ظاهر يعنى دانستن وظايف اعضاى بدن، ديگرى علم باطن يعنى دانستن اعمال دل، كارهايى كه اعضاى بدن انجام مى‏دهند يا عبادت است و يا عادت، و آنچه بر دل مى‏گذرد كه به حكم پنهان بودن آنها از حواسّ از عالم ملكوت است- يا ستوده است و يا نكوهيده، بنابراين علم معامله به چهار بخش تقسيم مى‏شود، و هيچ نظريّه‏اى در اين دانش از اين چهار قسم بيرون نيست.

انگيزه دوّم من، مشاهده علاقه صادقانه دانشجويان در فرا گرفتن فقه بود فقهى كه اگر كسى از خدا نترسد مى‏تواند آن را ابزار فخرفروشى و برترى‏جويى قرار دهد، و از مقام و منزلتى كه اين دانش در ميان مردم دارد در رقابتها و همچشميها از آن كمك بگيرد. فقه داراى چهار بخش است، و چون كسى كه درزىّ محبوب باشد محبوب است، بعيد نيست كه ترتيب اين كتاب به گونه‏اى كه در فقه است سبب جلب دلها به سوى آن شود.

با توجّه به اين مطلب بود كه يكى از دانشمندانى كه مى‏خواست دل برخى از سران را به دانش طبّ راغب سازد اين دانش را مانند تقويم نجومى در جدولهايى قرار داد، و ارقامى براى آن نوشت، و آن را تقويم الصّحه ناميد، تا با اين ترتيب كه براى آنها مأنوس بود. رغبت آنها را به مطالعه كتاب خود جلب كند.

بى‏شك كشانيدن دلها به سوى دانشى كه نتيجه‏اش زندگى جاويد مى‏باشد مهمّتر از جلب توجّه دلها به سمت دانشى است كه فايده‏اش تنها تأمين صحّت بدن است، ثمره آن علم، معالجه دلها و ارواح است كه وسيله زندگانى ابدى است، و دانش طبّ كه عهده‏دار درمان بدن است، و بدن كه خواه و ناخواه در معرض تباهى و نابودى قرار مى‏گيرد هرگز داراى چنين ارزشى نيست.

از خداوند توفيق و ارشاد و درستى كردار را خواستاريم كه او كريم و بخشنده است.