راه روشن ، جلد هشتم
ترجمه كتاب المحجة البيضاء فى تهذيب الا حياء

ملامحسن فيض كاشانى رحمه اللّه عليه
ترجمه : سيد محمّد صادق عارف

- ۲۴ -


چگونگى لباس بهشتيان و فرشها و تختها و پشتيها و خيمه هاى آنها 
خداوند فرموده است : يحلون فيها من اساور من ذهب و لولوا و لباسهم فيها حرير(882) ، آيات مربوطه به شرح اين مطلب فراوان است اما آنچه در اين باره در اخبار آمده روايتى است كه پيامبر صل الله عليه واله فرموده است : ((كسى كه وارد بهشت شود متنعم مى شود و محتاج نمى گردد، لباسش كهنه نمى شود و جوانيش از دست نمى رود، در بهشت چيزهايى است كه هيچ چشمى نديده و هيچ گوشى نشينده و به دل هيچ بشرى
خطور نكرده است )).(883)
مردى عرض كرد: اى پيامبر خدا ما را از لباس بهشتيان خبر ده كه آفريده مى شود يا بافته مى گردد، پيامبر خدا صل الله عليه واله سكوت فرمود و بعضى از حاضران خنديدند، پيامبر صل الله عليه واله فرمود: ((از چه چيزى مى خنديد از اين كه نادانى از دانايى پرسش كرده است ؟ سپس ‍ فرمود: ((بلكه ميوه هاى بهشت دو بار از آن بيرون مى آيد.))(884)
از پيامبر خدا صل الله عليه واله نقل شده كه فرموده است : نخستين گروهى كه وارد بهشت مى شود صورت آنها مانند رخسار ماه در شب چهارده است به انداختن آب دهان و بينى و غايط كردن محتاج نمى شوند، ظروف و شانه هاى آنها از طلا و نقره است و عرق آنها مشك مى باشد، براى هر يك از بهشتيان دو همسر است كه از غايت زيبايى مغز و ساق پاى آنها از وراى گوشت ديده مى شود. ميان آنها اختلاف و دشمنى نيست ، همه يك دلند و صبح و شام خداى را تسبيح مى گويند.))(885) در روايت است كه ((بر هر همسرى هفتاد حله است .))(886)
و نيز درباره آيه : يلحون فيها من اساور من ذهب ،(887) فرموده است : ((برتاجهايى است كه پست ترين مرواريد آنها ميان مشرق و مغرب را روشن مى كند.))(888)
و نيز فرموده است : ((خيمه درى ميان تهى است ، ارتفاع آن شصت ميل است ، مومن در هر گوشه آن اهلى دارد كه ديگران آنها را نمى بينند))(889) ؛ اين حديث را بخارى در صحيح خود روايت كرده است .
ابن عباس گفته است : خيمه درى است ميان تهى كه يك فرسنگ در يك فرسنگ است و داراى چهار هزار لكنه در از طلاست .
ابو سعيد خدرى گفته است : پيامبر خدا صل الله عليه واله در باره قول خداوند: و فرض مزفوعة ،(890) فرمود: ميان دو فرش به اندازه ميان آسمان و زمين است .))(891)
چگونگى خوراك بهشتيان 
شرح طعام اهل بهشت در قرآن ذكر شده كه عبارت از ميوه ها، گوشت پرندگان فربه ، من و سلوا، عسل ، شير و اقسام بسيار ديگرى است كه قابل شمارش نيست . خداوند فرموده است : كلما رزقوا منها من ثمرة رزقا قالوا هذا الذى رزقنا من قبل و اتوابه متشابها. (892) همچنين خداوند آشاميدنيهاى بهشتيان را در جاهاى بسيار از قرآن بيان فرموده است . ثوبان غلام پيامبر خدا صل الله عليه واله گفته است : در نزد پيامبر خدا صل الله عليه واله ايستاده بودم كه يكى از دانشمندان يهود وارد شد و پرسشهايى را مطرح كرد و پرسيد: نخستين كس از مردم كه از صراط مى گذرد كيست ؟ پيامبر صل الله عليه واله فرمود: ((مستمندان مهاجرين ))، يهودى گفت : هنگامى كه وارد بهشت مى شوند تحفه آنها چيست ؟ فرمود: ((زايده جگر ماهى )) گفت : پس از آن غذاى چه خواهد بود، فرمود: ((گاو بهشتى كه در اطراف بهشت مى چرد براى آنها كشته مى شود))، يهودى گفت : شراب چيست ؟ از عينا فيها تسمى سلسيلا(893) ، يهودى گفت : راست فرمودى .(894)
زيد بن ارقم گفته است : مردى يهودى نزد پيامبر خدا صل الله عليه واله آمد و عرض كرد: اى ابوالقاسم آيا ادعا نمى كنى كه اهل بهشت در آن مى خورند و مى آشامند؟ و به يارانش گفت : اگر بدين امر اقرار كند بر او پيروز خواهم شد، پيامبر صل الله عليه واله فرمود: ((آرى سوگند به آن كه جانم در دست اوست به هر يكى از آنان در خوردن و آشاميدن و مباشرت نيروى يكصد مرد داده مى شود))، يهودى گفت : كسى كه مى خورد و مى آشامد محتاج به قضاى حاجت مى شود، پيامبر خدا صل الله عليه واله فرمد ((قضاى حاجت آنها عرقى است كه از پوست آنها روان مى شود و مانند مشك است و بدين گونه شكمشان پاك مى شود.))(895)
ابن مسعود گفته است : پيامبر خدا صل الله عليه واله فرمود: ((در بهشت به پرنده اى مى نگرى و آرزوى آن را مى كنى آن پرنده بريان شده در پيش رويت مى افتد.))(896)
حذيفه گفته است : پيامبر خدا صل الله عليه واله فرمود: ((در بهشت پرندگانى است مانند شتران تنومند بختى .))(897)
اوصاف حورالعلين و ولدان 
در قرآن اوصاف آنها مكرر ذكر دشه و اخبار گوياى شرح بيشترى در باره آنهاست . از پيامبر خدا صل الله عليه واله روايت شده كه فرموده است : ((يك بامداد يا شامگاه در راه خدا گام برداشتن بهتر است از دنيا و آنچه در آن است ، و مقدار كمان يكى از شما و يا به اندازه قدم او از بهشت بهتر از دنياست و آنچه در آن مى باشد، و اگر زنى از زنان اهل بهشت بر زمين زخ نمايد زمين را روشن و پر از بوى خوش مى كند و رو سرى او بهتر است از دنيا و آنچه در آن است .))(898)
ابو سعيد خدرى گفته است : پيامبر خدا صل الله عليه واله درباره آيه : كانهن الياقوت و المرجان (899) فرمود: ((هرگاه حورالعين در حالى كه در پرده است به صورتش نگاه شود رخسازش از آينه صافى تر است ، و پست ترين مرواريدى كه بر اوست ميان مشرق و مغرب را روشن مى كند، و بر او هفتاد جامه است كه چشم از آنها مى گذرد به طورى كه مغز ساق او را از پشت مى بيند.))(900)
مجاهد در تفسير آيه ازواج مطهرة (901) گفته است : يعنى از حيض ، غايط، بول ، آب دهان ، آب بينى ، نجاست ، منى ، و فرزند پاكند.
به پيامبر خدا صل الله عليه واله عرض شد: آيا بهشتيان مباشرت مى كنند؟
فرمود: ((به هر يك از آنان در يك روز بيش از هفتاد نفر شما نيرو داده مى شود.))(902)
و نيز پيامبر خدا صل الله عليه واله فرموده است : ((به هر مردى از اهل بشهت پانصد حوريه ، چهار هزار دوشيزه باكره و هشت هزار غير باكره تزويج مى شود كه هر كدام از آنها را اندازه عمرش در دنيا به آغوش ‍ مى كشد.))(903)
پيامبر صل الله عليه واله فرموده است : ((در بهشت بازارى است كه جز خريد و فروش تصوير مردان و زنان در آن داد و ستدى انجام نمى شود، و چون مردى خواهان صورتى شود به آن بازار وارد مى شود.))(904)
در بهشت محلى است كه حورالعين در آن گرد مى آيند و با آواز كه خلايق ماند آن را نشنيده اند مى گويند: ما جاويديم و از ميان نمى رويم ، ما نرم و تنيم و بد حال نمى شويم ، ما خشنوديم و خشمگين نمى شويم ، خوشا به حال كسى كه او براى ماست و ما براى او هستيم .(905)
ابو امامه باهلى گفته است : پيامبر خدا صل الله عليه واله فرمود: ((هر بنده اى وارد بهشت مى شود دو تن از حوريان بر بالاى سر و نزد پاهاى او مى نشيند و با بهتيرن آوازى كه انسيان و جنيان مى شنوند براى او آواز خوانى مى كنند ليكن نه با ترانه هاى شيطان بكله با حمد و تقديس خداوند رحمان .))(906)
سخنان متفرقه اى كه از اوصاف بهشتيان در اخبار آمده است  
اسامة بن زيد از پيامبر خدا صل الله عليه واله روايت كرده است كه به اصحابش فرمود: ((هان هيچ مهيا شونده اى براى بهشت هست ؟ همانا بهشت را مانندى نيست ، به خداوند كعبه آن نورى است كه مى درخشد، گل و گياه خوشبويى است كه مى جنبد، كاخى است استوار، نهرى است روان ، ميوه اى است رسيده و فراوان ، همسرى است كه نيكو و زيبا همراه با شادمانى ، نعمتى است در جايگاهى امن و هميشگى ، خرمى و شادابى است در سرايى عالى ، و زيبا و سالم ، عرض كردند: اى پيامبر خدا ما مهيا شونده براى آنيم ، فرمود: بگوييد: ان شاء الله تعالى (اگر خداوند متعال بخواهد)، سپس سخن از جهاد به ميان آورد و آنان را بدان تشويق فرمود.))(907)
مردى نزد پيامبر خدا صل الله عليه واله آمد و گفت : ايا در بهشت اسب وجود دارد من شيفته آنم ، فرمود: اگر آن را دوست دارى در بهشت اسبى از ياوقت سرخ برايت مى آورند تا به هر جا كه خواهى با سرعت تو را ببرد)). مردى ديگرى گفت : من شيفته شترم آيا در بهشت شتر وجود دارد، فرمود: ((اى بنده خدا اگر به بهشت برده شوى در آن جا آنچه را دلت مى خواهد و چشمت از آن لذت مى برد برايت موجود است .))(908)
از ابى سعيد خدرى روايت شده كه پيامبر خدا صل الله عليه واله فرموده است : ((براى مرد بهشتى چنان كه آرزو دارد فرزند زاييده مى شود كه دوران حمل و از شير گرفتن و جوانى او در يك ساعت است .))(909)
پيامبر خدا صل الله عليه واله فرموده است : ((هنگامى كه اهل بهشت در بهشت قرار گيرند برادران مشتاق برادران خود مى شوند از اى رو تخت يكى به سوى تخت ديگرى روان مى شود و يكديگر را ديدار مى كنند و از آنچه در سراى دنيا ميان آنها گذشته است گفتگو مى كنند، يكى از آنها مى گويد: اى برادر به ياد دارى كه فلان روز در فلان مجلس خدا را خوانديم و خدا ما را آمرزيد.))(910)
پيامبر خدا صل الله عليه واله فرمود: ((بهشتيان بدن و صورتشان بى موست و سپيد پوست و مجعد موى و سرمه كشيده و سى و سه ساله اند و بر آفرينش آدميانند، طول آنان شصت گز و عرض آنان هفت گز است .))(911)
و نيز فرموده است : ((پست ترين اهل بهشت داراى هشتاد هزار خدمتكار و هفتاد و دو همسر است ، براى او قبه اى از مرواريد و زبر جد و ياقوت بر پا مى كنند كه وسعت آنها به اندازه فاصله جابيه تا صنعاست بر سر اينان تا جهاتى است كه پست ترين مرواريد آن فاصله ميان مشرق و مغرب را روشن مى كند.))(912)
و نيز فرموده است : ((به بهشت نگريستم ، هر يك از انارهاى آن را مانند پشت شتر پالان شده ، و پرندگان آن را مانند شتران بختى ديدمت ، در آن كنيزكى ديدم ، گفتم : اى كنيزك ! تو براى كى هستى ؟ گفت : براى زيد بن حارثه ، و در بهشت چيزهايى است كه نه چشمى ديده و نه گوشتى شنيده و نه به دل بشرى خطور كرده است .))(913)
كعب الاحبار گفته است : خداوند آدم را به دست خود آفريد، و به دست خود تورات را نوشت و درختان بهشت را به دست خود كاشت ، سپس به آنها فرمود: سخن گوييد، گفتند: قد افلح المومنون .
اينها اوصاف بهشت بود كه ما آنها را نخست به اجمال و سپس به تفصيل بيان كرديم ، يحى بن معاذ گفته است : ترك دنيا سخت و از دست رفتن بهشت سخت تر است ، ترك دنيا مهريه آخرت است . و نيز گفته است : طلب دنيا مايه ذلت نفوس و طلب بهشت موجب عزت نفس است شگفتا از كسى كه خوارى را طلب چيز فانى اختيار و عزت را در طلب چيز باقى ترك مى كند.
مى گويم : از طرق خاصه (شيعه ) شيخ ما صدوق به سند خود از پيامبر خدا صل الله عليه واله روايت كرده كه فرموده است : ((بهشت خشتى از طلا و خشتى از نقره و خشتى از ياقوت و ملاط آن مشك اذفر است ، دندانه هاى آن ياقوت سرخ و سبز و زد و درهايش گوناگون است ، باب رحمت از ياقوت سرخ و باب صبر در كوچكى است با يك لنگه از ياقوت سرخ بدون حلقه ، باب شكر از ياقوت سپيد و داراى دو لنگه است كه مسافت ميان آنها به اندازه پانصد سال راه است ، او را فرياد و ناله اى است ، مى گويد: بارالها اهل مرا به من رسان ، خداى صاحب جلال كرم آن در را به سخن مى آورد، اما باب بلا از ياقوت زرد و يك لنگه است ، چقدر اندكند كسانى كه از اين در وارد بهشت مى شوند، باب اعظم درى است كه بندگان شايسته خداوند از آن وارد مى شوند و آنان عبارتند از صاحبان زهد وورع و آنهايى كه به خداوند رغبت و با او انس داشته اند هنگامى كه آنها وارد بهشت مى شوند در كشتيهايى كه از ياقوت و پاروهاى آنها مرواريد است بر روى دو نهر كه در آنها آبى صاف و زلال روان است به گردش مى پردازند، در اين كشتيها فرشتگانى است از نور كه بر آنها جامه سبز بسيار تيره است و پيوسته در دو طرف اين نه در گردشند، نام اين نهر بهشت عدن است كه در وسط بهشت قرار دارد و حصار آن ياقوت سرخ و سنگريزه هايش مرواريد است (914) )).
و به سند خود از اميرمؤ منان عليه السلام نقل مى كند كه فرموده است : ((بهشت داراى هشت در است ، درى است كه پيامبران و صديقان از آن وارد مى شوند، در ديگرى است كه شهيدان و صالحان از آن داخل مى گردند، پنج در ديگر براى ورود شيعيان و دوستان ما اختصاص دارد، من پيوسته بر صراط ايستاده ام و دعا مى كنم و مى گويم : پروردگارا شيعيان و دوستان و ياران مرا و آنان را كه در سراى دنيا به من محبت ورزيدند سالم بدار، در اين هنگام از فراز عرش ندا مى رسد، دعايت اجابت و شفاعتت درباره شيعيانت پذيرفته شد، و هر مردى از شيعيان و دوستانم و آنانى كه مرا به زبان يا عمل يارى و با پيكار كنندگان من پيكار كردند درباره هفتاد هزار كس از همسايگان و خويشاوندانش شفاعت مى كند و در ديگرى است كه ساير مسلمانانى كه به لا اله الا الله شهادت مى دهند و در دل آنهاذره اى دشمنى نسبت به ما اهل بيت نيست از آن وارد مى شوند(915) )).
از امام باقر عليه السلام روايت است كه فرمود: ((گمانتان را به خدا نيكو كنيد و بدانيد بهشت داراى هشت در است كه عرض هر درى به اندازه چهار صد سال راه است (916) ))
ثقدالاسلام محمد بن يعقوب كلينى در كافى به سند خود از ابى جعفر امام باقر عليه السلام روايت كرده كه فرموده است : ((از پيامبر خدا صل الله عليه واله درباره آيه : يوم نحشر المتقين الى الرحمان و فدا(917) پرسيدند، فرمود: اى على وفد تنها به سواره اصلاق مى شود آنان مردانى هستند كه تقوا پيشه كردند، خداوند آنان را دوست دارد و اختصاص داده و از اعمال آنان خشنود است از اين رو آنان را متقين ناميده است ، سپس فرمود: اى على هان سوگند به آن كه دانه را شكافت و آدمى را آفريد آنان از گورها بيرون مى ايند و فرشتگان به پيشواز آنها مى روند در حالى كه برناقه هاى سپيدى كه زين آنها از طلا و مرصع به در و ياقوت و پالان آنها از استبرق و سندس و افسار آنها از تارهاى ارغوان است سوار مى باشند و آنها را بسرعت به سوى محشر حركت مى دهند، با هر مردى از آنها هزار فرشته است كه او را همراهى مى كنند تا او را به در بزرگ بهشت مى رسانند بر در بهشت درختى است كه هزار تن در زير سايه يك برگ آن جاى مى گيرد، در سمت راست درخت چشمه اى پاك و پاكيزه است از آن شربتى مى اشامند به سبب آن خداوند دل ان ها را از حسد پاك مى كند و موهاى پوست بدن ان ها را مى زدايد چنان كه خداوند فرموده است : وسقاهم ربهم شرابا طهورا(918) ، يعنى از همين چشمه پاكيزه سپس به سوى چشمه ديگرى كه در سمت چپ درخت است باز مى گردند و در آن خود را شستشو مى كنند و اين چشمه زندگى يا آب حيات است و پس از آن ديگر هرگز نمى ميرند، سپس آنان را در جلو عرش باز مى دارند در حالى كه از همه افات و بيماريها و گرما و سرما تا ابد مصونيت يافته اند، پس از آن خداوند جبار به فرشتگانى كه راهمراهى مى كنند مى فرمايد: دوستانم را به بهشت ببريد و با خلايق متوقف نكنيد، خشنودى من از آنان سبقت يافته و رحمت من بر آنان واجب گشته است ، چگونه ممكن است بخواهم كه آنها را در جمع كسانى باز داريد كه داراى حسنات و سيئاتند، لذا فرشتگان آنها را به سوى بهشت حركت مى دهند هنگامى كه به در بزرگ بهشت مى رسند فرشتگان حلقه در را مى كوبند، از آن آوازى بلند مى شود كه به گوش همه حوريانى كه خداوند در بهشت براى دوستانش آماده كرده است مى رسد، حوريان وقتى اين صدا را مى شوند آمدن آنها را به همديگر بشارت مى دهند و بعضى از آنها به بعضى ديگر مى گويند: دوستان خدا نزد ما آمده اند سپس در را به روى آنها باز مى كنند و وارد بهشت مى شوند، همسران حورى و آدمى آنها به آنان اظهار مهر و محبت مى كنند و به آنها مى گويند: مرحبا به شما چقدر ما مشتقا شما بوديم ، آنها به آنان مى گويند دوستان خدا نيز همچنين بودند على عليه السلام عرض كرد: اى پيامبر خدا از قول خداوند متعال ما را آگاه كن كه فرموده است : غرف من فوقها غرف مبنيه (919) ت اين غرفه هاى با چه چيزى ساختمان شده اند آن حضرت فرمود: اى على ان ها غرفه هايى است كه خداوند آنها را از در و ياقوت و زبر جد براى دوستانش بنا كرده است ، سقف آنها طلاست كهبا نقره استحكام يافته است ، هر غرفه هزار در از طلا دارد و بر هر درى فرشته اى بر آن گماردهشده است ، در آن فرشهايى از حرير و ديبا با رنگهااى گوناگون گسترده شده كه برخى بالاى برخى ديگر قرار گرفته و پر از مشك و كافور و عنبر است ، و اين مضمون قول حق تعالى است كه فرموده است : و فرش مرفوعة (920) مومن را وقتى به منازل خود در بهشت وارد مى كنند تاج ملك و كرامت بر سر او مى نهندع در زير اين تاج حله هايى از زر و سيم و ياقوت و در منظوم است كه در حلقه اى بر او پوشانيده مى شود، همچنين هفتاد جامه حرير رنگارنگ در انواع مختلف كه با زر و سيم و مرواريد و ياقوت سرخ بافته شده اند به او مى پوشانند و اين مدلول قول خداوند است كه فرموده است : يحلون فيها من اساور من ذهب و لولوا و لباسهم فيها حرير(921) هنگامى كه مومن بر بالاى تختش ‍ مى نشيندتخت اواز كثرت خوشحالى به جنبش در مى آيد، وقتى دوست خدا در منازل خود در بهشت استقرار مى يابند، فرشته اى كه بر بهشت او گمارده شده اجازه مى خواهد كه بر او وارد شود و كرم و عطوفت خداوند را نسبت به وى به او تبريك گويد، خدمتكاران مومن كه مركب از غلامان و كنيزكانند به او مى گويند: بر جاى خود باش چه دوست خداوند بر پشتى خود تكيه داده و حورى همسرش خود را براى ديدار او آماده كرده است پس براى ديدار دوست خدا صبر كن دراين هنگام حورى همسرش از خيمه اش بيرون مى آيد و رو به سوى وى مى اورد در حالى كه كنيزانش گردا گرد او را گرفته اند و برو هفتاد حله يا جامه نو است كه با ياقوت و مرواريد و زبر جد بافته شده اند و همه از مشك و عتبرند، و بر سرش تاج كرامت و بر پايش نعلينى از طلاست كه مرصع به ياقوت و مرواريد است و بندهاى آن ياقوت سرخ مى باشد، هنگامى كه نزديك مى شود دوست خدا از كثرت شوق قصد مى كند جلوى او بر خيزد ليكن او مى گويد: اى دوست خدا امروز رنج و تعب نيست از جاى بر نخيز، من براى تو هستم و تو براى منى ، پس همديگر را به مدت پانصد سال از سالهاى دنيا در آغوش مى گيرند بى آن كه يكى ديگرى را ملول و خسته كند، وقتى مرد بدون آن كه ملالى به او دست دهد انكى احساس سستى كند به گردن حوريه مى نگرد چشمش به گردن بندهايى از نى مى افتد كه از ياقوت سرخند وسط آنهالوحى است كه صفحه آن يك دانه مرواريد بزرگ است كه بر آن نوشته شده اى دوست خدا تو محبوب منى و من حوريه بهشتى محبوبه تو هستم ، من به تو مى رسم و تو به من مى رسى سپس خداوند هزار فرشته به سوى او روانه مى كند تا او را به در آمدن در بهشت تهنيت گويند و حوريه را به او تزويج كنند، فرشتگان وقتى به نخستين در بهشت او مى رسند به فرشته اى كه موكل درهاى بهشت اوست مى گويند: از دوست خدا براى ما اجازه ورود بگير چه خداوند ما را فرستاده تا به او تبريك بگوييم ، فرشته به آنها مى گويد: صبر كنيد تا دربان را از ورود شما آگاه كنم ، فرشته به دربان وارد مى شود در حالى كه ميان او و رسيدن به نخستين در سه بهشت ديگر فاصله است ، به دربان مى گويد: بر در عرصه هزار فرشته است كه پروردگار جهانيان آنها را فرستاده است تا به دوست خدا تهنيت گويند، و از من خواسته اند تا براى ورود آنها كسب اجازه كنم ، دربان مى گويد: براى من دشوار است كه از دوست خدا در حالى كه در كنار همسر حوريه اش بسر مى برد براى كسب اجازه ورود بخواهم ، ميان دربان و دوست خدا دو بهشت ديگر است ، دربان به سرپرست مراجعه مى كند و به او مى گويد: بر در عرصه بهشت هزار فرشته اند كه خداوند آنها را فرستاده تا به دوست خدا تهنيت گويند پس براى وروداجازه بگير، سرپرست به خدمتكاران مراجعه مى كند و به آنها مى گويد: فرستادگان خداوند اجازه بگير، سرپرست به خدمتكاران مراجعه مى كند و به مى گويد: فرستادگان خداوند جبار بر در عرصه بهشتند و آنها هزار فرشته اند كه خداوند آنها را براى گفتن تبريك به دوست خود روانه كرده است او را به وضع آنها اگاه كنيد، خدمتكاران او را از اين ارم آگاه مى كنند و او اجازه مى دهد فرشتگان بر او وارد مى شوند در حالى كه او در غرفه اى است كه هزار در دراد و بر هر درى از اين درها فرشته اى گمارده شده است ، هنگامى كه اجازه داده مى شود كه فرشتگان بر دوست خدا وراد شوند هر فرشته اى درى را كه بر آن گمارده شده باز مى كند نگهبان هر فرشته را از يكى از درهاى غرفه وارد مى كند سپس فرشتگان پيام خود را از سوى خداوند به او مى رسانند، و اين مدلول قول خداوند است كه فرموده است : والملائكه يدخلون عليهم من كل باب (يعنى : از درهاى غرفه ) سلام عليكم .... تا آخر آيه (922) و نيز فرموده است : و اذا رايت ثم رايت نعيما و ملكاكبيرا(923) ، مراد در اين آيه دوست خدا و كرامت و نعمتها و سلطنت عظيم و پهناور اوست فرشتگانى كه پيام آوران خداوندند جز به اجازه او بر وى وارد نمى شوند و اين سلطنتى عظيم است ، در آن ا نهرها از زير منازل مومنان جارى است چنان كه خداوند فرموده است : تجرى من تحتهم الانهار(924) ، و ميوه هاى درختان در تسترس هر نوع ميوه اى كه مايل است با دهنش مى گيرد و مى خورد در حالى كه او تكيه داده است ، هر يك از انواع ميوه ها به دوست خدا مى گويند: اى ولى خدا پيش از آن كه ميوه جلوتر را بخورى مرا بخرو در بهشت هيچ مومنى نيست جز اين ك ه او را بهشتهاى بسيارى است كه برخى داراى سايبان و برخى بدون سايبانند، همچنين نهرهايى از شراب و نهرهايى از آب و نهرهايى از شير و نهرهايى از عسل روان است هرگاه دوست خدا غذا بخواهد آنچه دلش مى خواهد برايش ‍ آورده مى شود بى آن كه نام آن را بر زبان آورد سپس با برادرانش خلوت مى كند و همديگر را ديدار مى كنند و در بهشتهاى خود رد سايه اى پهناور به اندازه فاصله ميان طولع فجر و دميدن آفتاب از ديدار يكديگر بهره مند مى شوند، و از اين خوشتر آن كه هر مومنى داراى هفتاد همسر حوريه و چهار زن آدمى است ، او ساعتى را با زنهاى حورى و ساعتى را با زنهاى آدمى بسر مى برد، ساعتى هم تنهايى را اختيار و بر پشتيها تكيه مى كند و آنها به همديگر نگاه مى كنند مومن در همان حال كه بر پشتى تكيه كرده اشعه نورى او را فرا مى گيرد، وى به خدمتگارانش مى گويد: اين اشعه درخشان چيست ؟ شايد خداوند جبار بر من نظر افكنده است ، خدمتكارانش به او پاسخ مى دهند: خداوند بزرگ بسيار منزه ، بسيار به تو نگريسته و خود را به تو نشان داده و خواهان ديدار تو است ، او هنگامى كه تو را ديده است كه بر تخت خويش تكيه داده اى از غايت شوق به تو لبخندى زده و اشعه اى كه ديده اى و نورى كه تو را فرا گرفته اثر سپيدى و پاكيزگى و درخشندگى داندانهاى اوست ، دوست خدا مى گويد: به او اجازه دهيد بر من وارد شود، هزار غلام و هزار كنيز با شتاب به سوى آن حوريه مى روند و اين خبر را به او بشارت مى دهند، وى از خيمه خود بيرون مى آيد و بر او وارد مى شود در حالى كه هفتاد جامه رنگارنگ كه همه از زر و سيم بافته شده و به در و ياقوت و زبرجد آراسته گرديده و به مشك و عنبر رنين شده اند بر تن دارد و به گونه اى است كه مغز پايش از وارى اين جامه ها ديده مى شود، طول او هفتاد ذراع وميان دو شانه اش ده ذراع است ، هنگامى كه نزديك دوست خدا قرار مى گيرد خدمتكاران با سينيهاى زرين و سيمين كه پر از در و ياقوت و زبر جدند جلو مى آيند ورا نثار او مى كنند سپس دوست خدا و حوريه يكديگر را در آغوش مى كشند و هيچ كدام از ديگرى دچار خستگى و ملالت نمى شود)).
راوى گفته است : سپس ابو جعفر امام باقر عليه السلام فرمود: ((اما بهشتى كه در كتاب خدا مذكور است عبارت از بهشت عدن ، بهشت فردوس ، بهشت نعيم و بهشت ماوى است : و نيز خدا را بهشتهاى ديگرى بر گردا گرد اين بهشتهاست و در آنها ديگرى بر گردا گرد اين بهشتهاست و در آنها مومن هره دوست دارد و بدان ميل مى كند برايش فراهم است ، و به هر گونه كه بخواهد در آنها بالذت و نعمت بسر مى برد، هنگامى كه مومن چيزى بخواهد يا آرزوى چيزى كند تنها بدين صورت آن را طلب مى كند كه بگويد: سبحانك الهم ، وقتى اين را بگويد خدمتكران به آوردن چيزى كه خواسته و بدان رغبت كرده است مبادرت مى كنند بى آن كه آن را از آنان بطلبد يا به آن دستور دهد، و اين معناى قول خداوند متعال است كه : دعويهم سبحانك الهم و تحيتهم فيها سلام (925) مراد تحيت خدمتكاران است ، و نيز فرموده است : و اخر دعو يهم ان الحمدلله رب العالمين (926) ، اين را زمانى مى گويند كه لذاتشان را از مباشرت و طعام و شراب بر آورده مى كنند و با گفتن آن به هنگام فراغ حمد خدا را به جا مى آورند امااين كه فرموده است : اولئك لهم رزق معلوم (927) مراد اين است كه خدمتكاران روزى دوستان خدا را مى دانند و آن را پيش از آن كه از آنها بخواهند نزد آنان مى آورند و اين كه فرموده است : فوا كه و هم مكرمون (928) ، مقصود آن است كه دوستان خدا در بهشت خواهان چيزى نمى شوند جز اين كه به سبب آن مرود اكرام قرار گيرند))(929)
شيخ صدوق از امام صادق عليه السلام روايت كرده كه درباره ايه : لهم فيها ازواج مطهرة (930) از آن حضرت پرسيدند فرمود: ((آنهاهمسران پاكيزه اى هستند كه دچار حيض و حدث نمى شوند))(931)
و به سند خود از مولاى ما اميرمؤ منان عليه السلام روايت كرده كه فرموده است : ((طوبى درختى است در بهشت كه ريشه اش در خانه پيامبر خدا صل الله عليه واله است ، هيچ مومنى نيست جز اين كه يكى از شاخه هاى آن در خانه اوست و هر چيزى را در دلش قصد كند شاخه طوبى آن را برايش حاضر مى كند، اگر سواره تيزتك صد سال در زير سايه طوبى به حركت در ايد از زير آن بيرون نخواهد رفت ، و اگر كلاغى از كنار ريشه اش به پرواز در آيد تا آنگاه كه از پيرى سپيد گردد به بالاى آن نخواهد رسيد))(932)
از ابى جعفر امام باقر عليه السلام روايت است كه فرمود: ((تسنيم )) عاليترين شربت بهشتيان است خالص آن را محمد صل الله عليه واله و خاندان او عليه السلام مى آسامند و ممزوج آن براى اصحاب يمين و ديگر بهشتيان است )).(933)
گستردگى رحمت خداوند 
ما كتاب خود را با ذكر اين باب به پايان مى بريم و آن را به فال نيك مى گيريم چه پيامبر خدا صل الله عليه واله فال نيك را دوست مى داشت (934) و ما كه در اعمال خود چيزى نمى يابيم كه ما را به آمرزش خداوند اميدوار كند در تفال به پيامبر خدا صل الله عليه واله تاسى مى جوييم و اميداواريم همانگونه كه ما كتاب خود را به ذكر رحمت خداوند به پايان برده ايم او نيز عاقبت ما را در دنيا و آخرت به خير و خوبى ختم فرمايد چه فرموده است : ان الله لا يغفر ان يشرك به و يغفر ما دون ذلك لمن يشاء.(935)
و نيز فرموده است : يا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله ان الله يغفر الذنوب جميعا انه هو الغفور الرحيم .(936)
و نيز فرموده است : و من يعمل سوء او يظلم نفسه ثم يستغفر الله يجد الله غفورا رحيما،(937) اينك ما از لغزشهاى قدم و سركشهاى قلم خود در اين كتاب و ديگر كتابهاى خويش از خداوند بزرگ در خواست آمرزش مى كنيم ، همچنين از گفتار خود كه با كردار مان هماهنگ نيست ، و از آنچه ادعا و اظهار دانش و بينش در دين خدا كه كرده ايم در حالى كه خود در آنها كوتاهى مى ورزيم ، و نيز از هر علم و عملى كه آن را براى رضاى او به جا آورديم و چيز ديگرى با آن آميخته شده ، و از هر وعده اى كه از سوى خود داديم و سپس در وفاى به آن كوتاهى كرديم ، و از هر نعمتى كه خداوند به ما ارزانى فرمود و ما آن را در نافرمانى او به كار برديم ، و از هر سخنى كه به طور صريح يا اشاره و كنايه نسبت به نقصان ناقصى و يا تقصير مقصرى گفته ايم در حالى كه خود بدان متصف بوده ايم آمرزش مى طلبيم ، و نيز در خواست آمرزش ‍ مى كنيم از هر چه در دل خطور كرده و ما را به تصنع و تكلف وا داشته تا در كتابى كه نوشتيم يا سخنى كه گفتيم يا دانشى كه افاده و يا استفاده كرديم براى مردم خود آرايى كنيم . و پس از طلب آمرزش از همه اينها براى خود و براى خود و براى كسى كه اين كتاب ما را مطالعه كند يا بنويسد يا بشنود از خداوند در خواست مى كنيم كه ما و او را به رحمت و مغفرت خويش مورد كرم و احسان خود قرار دهد و از همه گناهان آشكار و نهان ما بگذرد چه كرم او عام وفراگير و رحمت او فراخ و گسترده و جود و بخشش او بر همه اصناف خلق شامل و ريزان است ، و ما آفريده اى از آفريدگان او هستيم كه هى وسيله اى جز توسل به فضل و كرم او نداريم پيامبر خدا صل الله عليه واله فرموده است : ((براى خدا صد رحم است يك رحمت را بر جن و انس و پرندگان و چهارپايان و جانوران نازل كرده و به سبب آن با هم مهربانى و به يكديگر ترحم مى كنند و نود و نه رحمت ديگر را به تاخير انداخته است تا در روز قيامت آنها را شامل حال بندگانش (938) فرمايد))
روايت شده است كه : ((چون روز قيامت شود خداوند از عرش مكتوبى بيرون مى آورد كه در آن آمده است : رحمتى سبقت غضبى و انا ارحم الراحمين (939) از اين رو خداوند دو برابر اهل بهشت از دوزخيان آزاد(940) مى كند))
پيامبر خدا صل الله عليه واله فرموده است : ((خداوند متعال در روز قيامت خندان بر ما تجلى مى كند و مى فرمايد: اى گروه مسلمانان شاد باشيد كه هيچ كس از شما نيست جز اين كه در در دوزخ به جاى او يهودى يا نصرانى قرار داده ام ))(941)
و نيز فرموده است : ((خداوند در روز قيامت شفاعت آدم را نسبت به همه فرزندانش در صد ميليون و دهها هزار هزار مى پذيرد))(942)
و نيز فرموده است : خداوند در روز قيامت به مومنان خطاب مى فرمايد: ايا ديدار مرا دوست مى داشتيد؟ عرض مى كنند: آرى اى پروردگار ما، خداوند مى فرمايد: براى چه ، مى گويند: عفو آمرزش تو را اميد داشته ايم ، مى فرمايد: آمرزش خود را براى شما واجب كردم ))(943)
و نيز فرموده است : ((خداوند در روز قيامت مى فرمايد: هر كس روزى مرا ياد كرده يا در جايى از من ترسيده است او را از آتش بيرون آوريد))(944)
و نيز فرموده است : هنگامى كه اهل دوزخ با آنهايى از اهل قبله كه خدا خواسته است در دوزخ گرد هم آيند كافران به مسلمانان مى گويند ايا شما مسلمان نبوديد؟ پاسخ مى دهند: چرا، مى گويند: چه سودى اسلامتان برايتان داشت چه شما با ما در آتشيد؟ مى گويند: گناهانى داشتيم كه به سبب آنها مورد مواخذه قرار گرفته ايم ، خداوند گفتار آنها را مى شنود و دستور مى دهد هر كه را از اهل قبله است از آتش بيرون آورند، هنگامى كه بيرون مى ايند كافران آنها را مى بينند و مى گويند: اى كاش ما مسلمان مى بوديم تا از آتش بيرون برده مى شديم چنان كه آنها بيرون برده شدند، سپس پيامبر خدا صل الله عليه واله اين آيه را خواند: ربما يود الذين كفروا لو كانوا مسلمين (945)
و نيز فموده است : ((خداوند بر بنده مومنش از مادر مشفق به فرزندش ‍ مهربانتر است ))(946) . جابر بن عبدالله انصارى گفته است : كسى كه در روز قيامت نيكيهايش بر بديهايش بچربد بى حساب وارد بهشت مى شود، و آن كه در روز قيامت نيكيهايش با بديها يش برابر باشد به آسانى محاسبه و سپس داخل بهشت مى گردد، و شفاعت پيامبر خدا صل الله عليه واله براى كسانى است كه خويش را هلاك و پشت خود را از گناه گرانبار كرده اند.
روايت شده است كه : خداوند به موسى عليه السلام فرمود: قارون به تو فرياد رسى كرد و تو به فريادش نرسيدى ، به عزت و جلالم سوگند اگر از من كمك مى خواست او را كمك و عفو مى كردم )).
سعد بن بلال گفته است : در روز قيامت امر مى شود كه دو كس را از آتش ‍ بيرون آوردند، خداوند به آن دو مى فرمايد: به آنچه انجام داديد مستوجب آتش شديد و من هرگز به بندگان ستمكار نيستم ، و امر مى كند كه آنها را به دوزخ باز گردانند، يكى از آنها در حالى كه در زنجير است مى دود تا به اتش ‍ در ايد و ديگرى در رفتن درنگ مى كند، خداوند امر مى كند هر دو را باز گردانند، تا از رفتار آنها پرسش شود، آن كه به سوى آتش دويد مى گويد: از وبال گناهان خود چيزى چشيدم كه براى بار دوم خود را در معرض خشم تو قرار ندهم ، و آن كه درنگ كرد مى گويد: گمان نيكم به تو نويد مى داد كه پس ‍ از آن كه مرا از آتش در آوردى دوباره به آن باز نمى گردانى ، خداوند امر مى كند كه هر دو را به بهشت برند.
پيامبر خدا صل الله عليه واله فرموده است : در روز قيامت ندا كننده اى از زير عرش ندا مى كند: اى امت محمد آنچه مرا بر شما بوده است بخشيدم و تبعات (حقوق مردم بر يكديگر) باقى است آنها را به همديگر ببخشيد و به رحمت من وارد بهشت شويد))(947)
نقل شده است : اعرابيى (عرب بيابان نشينى ) شنيد ابن عباس اين آيه را قرائت مى كند: و كنتم على شفا حفرة من النار فانقذكم منها(948) ، اعرابى گفت : به خدا سوگند شما را از آن نرهانيد و او مى خواهد شما را در آن اندازد، ابن عباس گفت : اين سخن را از غير فقيهى فرا گيريد.
صنابحى گفته است : بر عبادد بن صامت وارد شدم و او در حال مرگ بود، گريستم ، گفت : ارام باش چرا گريه مى كنى به خدا سوگند هر حديثى كه از پيامبر خدا صل الله عليه واله شنيدم كه گفتن آن برايتان سودمند بود آن را برايتان گفتم جز يك حديث و امروز آن را به شما خواهم گفت چه مرگ مرا احاطه كره است ، از پيامبر خدا صل الله عليه واله شنيدم كه مى فرمود: هر كس به كلمه لا اله الا الله و ان محمدا رسول الله گواهى مى دهد خداووند آتش را بر او حرام مى گرداند(949)
از پيامبر خدا صل الله عليه واله روايت شده كه : خداوند در روز قيامت مردى را از امتم در پيش روى خلايق مورد حسابرسى قرار مى دهد و نود و نه صورت عمل عليه او باز مى كند كه طول هر صورت به اندازه مسافتى است كه چشم مى تواند آن را ببنيد سپس به او مى فرمايد: ايا چيزى از اينها را انكار مى كنى ايا فرشتگان من كه نگهبانت بوده اند بر تو ستم كرده اند، مى گويد: اى پروردگار من ، نه ، مى فرمايد: ايا عذرى دارى ؟ پاسخ مى دهد: اى پروردگار من ، نه ، مى فرمايد: ارى تو را زند ما حسنه اى است ، و در امروز هيچ ستمى بر شما نمى رود، پس ورقه اى بيرون آورده مى شود كه در آن كلمه طيبه ان لا اله الا الله و اشهد آن محمدا رسول الله است ، مى گويد: اى پروردگار من اين ورقه در برابر اين صورت عملها چه ارزشى دارد، به او گفته مى شود: به تو ستم نمى رود، سپس صورت اعمال او را در يك كفه و ورقه ها شهادتين را در كفه ديگر مى گذاررند، و كفه شهادتين بر كفه ديگر سنگينى مى كند، چه هيچ چيزى از خدا سنگين تر نيست ))(950) .
و نيز پيامبر خدا صل الله عليه واله در پايان حديثى طولانى در توصيف قيامت و صراط فرموده است : ((خداوند به فرشتگان مى فرمايد: هر كس را به اندازه سنگينى دنيا خوبى در دلش مى يابيد از آتش بيرون آوريد، پس ‍ خلق بسيارى از آتش بيرون آورده مى شوند، فرشتگان مى گويند: اى پروردگار ما از كسانى كه به ما امر فرمودى هيچ كس رادر آتش باقى نگذاشته ايم ، سپس خداوند مى فرمايد: باز گرديد و در دل هر كس به اندازه سنگينى ذره اى خوبى يافتيد او را از آتش خارج كنيد، فرشتگان در اين بار نيز خلق بسيارى زاآتش بيرون مى آورند و سپس مى گويند: اى پروردگار ما، كسى را در آن باقى نگذاشتيم (ابو سعيد مى گفت : اگر حديث مرا باور نمى كنيد اين ايه را بخوانيد: ان الله لا يظلم مثقال ذررة و ان تك حسنة يضاعفها و يوت من لذنه اجرا عظيما)(951) پس از آن خداوند مى فرمايد: فرشتگان و پيامبران و مومنان شفاعت كردند و جز ارحم الراحمين كسى باقى نمانده است پس قبضه اى (از دوزخ ) بر مى گيرد و از آن قومى بيرون مى آورد كه هرگز كار خوبى انجام نداده اند و در دوزخ سوخته و زغال شده اند پس آنهارا در نهرى كه در دهانه اى بهشت جارى است و به آن نهر حيات گفته مى شود مى اندازد آنگاه آنها مانند دانه هايى كه از باز آورده هاى سيل خارج مى شود از نهر بيرون مى آيند، آيا نمى بينيد دانه اى كه نزديك سنگ و درخت است آنچه از آن رو به سوى آفتاب است زرد و سپيد و آنچه از آن رو به سوى سايه است سپيد مى باشد، اصحاب عرض كردند: اى پيامبر خدا مثل اين كه شما در بيابان دام مى چرانيده اى ، فرمود: آنها مانند مرواريد از نهر بيرون آورده مى شوند و در گردن آنها مهرهايى است كه اهل بهشت آنها را مى شناسند و مى گويند: اينان ازادشدگان خداوند رحمانند و او آنها را بى آن كه عملى به جا اورده و يا كار نيكى از پيش انجام داده باشند وارد بهشت كرده است سپس خداوند به آنها مى فرمايد: وارد بهشت شويد و هر چه در آن ديديد براى شماست مى گويند: اى پروردگار ما تو به ما چيزهاى دادى كه به احدى از جهانيان نداده اى ، مى فرمايد: براى شما نزد من چيزى برتر از اين است ، يم گويند: اى پروردگار ما كدام چيز از اين برتر است مى فرمايد: خشنودى من چه پس از اين هرگز بر شما خشمگين نخواهم شد(952) اين حديث را بخارى و مسلم در صحيح خود روايت كرده اند.
و ينز بخارى از ابن عباس روايت كرده است كه روزى پيامبر خدا صل الله عليه واله بر ما ظاهر شد و فرمود: ((امتها را بر من عرضه كردند، پيامبرى مى گذشت كه با او يك مرد و پيامبرى كه با او دو مرد بود و پيامبرى كه با او هيچ كس نبود و پيامبرى كه او را گروهى همراهى مى كردند پس از آن جمعيت بسيارى را ديدم كه اميد داشتم امت من باشند، به من گفته شد اينها موسى و وقم اوست ، سپس به من گفته شد: نگاه كن ، چون نگريستم جمعيت انبوهى را ديدم كه افق را مسدود كرده بود، به من گفته شد، باز هم و باز هم بنگر، چون نگريستم جمعيت بسيارى را ديدم ، به من گفته شد: اينها امت تو است و همراه اينان هفتاد هزار نفر است كه بى حساب داخل بهشت مى شوند 0((در اين موقع مردم پراكنده شدند و پيامبر صل الله عليه واله سخنان خود را توضيح نداد، اصحاب به مذاكره پرداختند و گفتند: ما در حال شرك زاده شده ايم ليكن به خدا و پيامبرش ايمان آورده ايم و اين مردم فرزندان ما هستند، پيامبر صل الله عليه واله از اين سخنان آگاه شد به آنها فرمود: آنان كسانى هستند كه خود را داغ نمى كنند، افسون و جادوگرى نكرده و فال بد نمى زنند و بر پروردگار خويش توكل مى كنند))، عكاشه برخاست و عرض كرد: اى پيامبر خدا دعا كن خداوند مرا در زمره اينان قرار دهد، فرمود: ((تو از آن هايى ))، ديگرى برخاست و سخن عكاشه را تكرار كرد، پيامبر صل الله عليه واله به او فرمود: ((عكاشه در اين امر بر تو پيشى گرفت ))(953)
عمرو بن حزم انصارى گفته است : پيامبر خدا صل الله عليه واله سه روز از ما غايب شد و تنها براى نماز واجب بر ما ظاهر مى گرديد و سپس باز مى گشت ، چون روز چهارم شد به سوى ما بيرون آمد، به آن حضرت عرض ‍ كرديم : اى پيامبر خدا سه روز خو را از ما بازداشتى تا آن جا كه گمان كريم حادثه اى رخ داده است ، فرمود: ((جز خير چيزى روى نداده است ، همانا پروردگارم به من وعده داده است كه هفتاد هزار تن از امتم را بدون حساب وارد بهشت كند و من در اين سه روز از او درخواست كردم كه بر اين تعداد بيفزايد چه من پروردگارم را قدرتمند، بزرگوار وبخشنده يافته ام ، و او در برابر هر يك از اين هفتاد هزار نفر هفتادد هزار نفر را به من بخشيد، عرض ‍ كردم : پروردگارا امت من به اين تعداد خواهد رسيد؟ فرمود: من از عربهاى بيابان نشين اين عدد را برايت كامل مى كنم ))(954) .
ابوذر گفته كه پيامبر خدا صل الله عليه واله فرموده است : ((جبرئيل در كنار حره ب رمن ظاهر شد و گفت : به امت خود مژده ده كه هر كس بميرد در حال يكه چيزى را با خدا شريك نكرده باشد وارد بهشت مى شود، گفتم : اى جبرئيل اگر چه دزدى و زنا كرده است ؟ گفت : آرى اگر چه دزدى و زنا كرده باشد، گفتم : و اگر چه دزدى و زنا كرده باشد؟ پاسخ داد: اگر چه دزدى و زنا و شرب خرم كرده باشد))(955)
ابوالدرداء گفته است : روزى پيامبر خدا صل الله عليه واله اين آيه را قرائت فرمود: و لمن خاف مقام ربه جنتان (956) عرض كردم : اى پيامبر خدا اگر چه زنا و دزدى كند؟ فرمود: و لمن خاف مقام ربه جنتان عرض كردم : اگر چه زنا و دزدى كند وهر چند بينى ابوالدرداء را به خاك بمالد))(957) .
و نيز پيامبر خدا صل الله عليه واله فرموده است : ((چون روز قيامت شود به هر مومنى يك تن از اهل اديان ديگر داده و به او گفته مى شود: اين فديه تو از آتش است ))(958)
مسلم در صحيح خود نقل كرده كه ابى برده از پدرش و او از ابوموسى اشعرى براى عمر بن عبدالعزيز روايت كرده كه پيامبر خدا صل الله عليه واله فرموده است : ((هيچ مرد مسلمانى نمى ميرد جز اين كه خداوند يك يهودى يا نصرانى را به جاى او به دوزخ وارد مى كند))(959) ؛ عمر بن عبدالعزيز سه بار او را به خداوندى كه جز او معبودى نيست سوگند داد كه آيا پدرش اين را از پيامبر خدا صل الله عليه واله روايت كرده است ؟ و او بر صحت گفتار خود سوگند خورد.
نقل شده است در يكى از جنگها كودكى از اسيران را آوردند و براى فروش ‍ با صداى بلند آن را به معرض مزايده گذاشتند، و اين در روز بسيار گرمى بود، زنى از دورن خيمه اش كودك را ديد و با شتاب به سوى او دويد ياران آن زن نيز از عقب او ران شدند، تا آنگاه كه زن كودك را گرفت و به شكم خود چسبانيد، سپس خود را به پشت بر روى شنهاى گرم بطحاء انداخت و كودك را بر روى شكم خود قرار داد تا او را از گرمانگهدارد ومى گفت : پسرم ، پسرم ، مردم از مشاهده اين وضع گريستند و مزايده كودك را كه بدان مشغول بودند ترك كردند، در اين ميان پيامبر خدا صل الله عليه واله وارد شد و نزد آنها ايستاد، مردم جريان را به اطلاع حضرت رسانيدند، پيامبر خدا صل الله عليه واله از ترحم آنها شادمان شد و آنها را بشارت داد و فرمود: ((آيا شما از رحمت و مهر اين زن به فرزندش در شگفت شديد؟)) عرض كردند: ارى فرمود: ((خداوند به شما از اين زن نسبت به فرزندش ‍ مهربانتر است ))
اين روايات و آنچه را در كتاب رجاء ذكر كرده ايم ما را به رحمت گسترده خداوند نويد مى دهد از پيشگاه او اميدواريم كه با ما به آنچه سزاوار آنيم معامله نفرمايد بلكه چنان كه سزاوار اوست به جود و كرم و رحمت واسعه خود بر ما تفضل فرمايد.
اينك كتاب ذكر مرگ و آنچه پس از آن است از كتاب المحجة البيضاء فى تهذيب الاحياء به پايان رسيد، و اين كتاب دهم از بخش چهارم آن است كه در باره منجيات مى باشد و با اتمام آن كتاب المحجة كه كلا مشتمل بر چهل كتاب است پايان يافت ، و سپاس ويژه خداوند جهانيان است .