راه روشن ، جلد هشتم
ترجمه كتاب المحجة البيضاء فى تهذيب الا حياء

ملامحسن فيض كاشانى رحمه اللّه عليه
ترجمه : سيد محمّد صادق عارف

- ۲۳ -


چگونگى دوزخ و هولهاى و عذابهاى آن 
اى غافل از خود كه به آنچه و آن سرگرميهاى اين دنياست كه همه در شرف زوال و نيستى است مغرور و فريفته شده اى ، تفكر در چيزى را كه از آن كوچ خواهى كرد رها كن و در چيزى كه بر آن ورود خواهى كرد بينديش چه به تو خبر داده شده جايى كه همه به آن وارد خواهند شد دوزخ است : و ان منكم الا واردها كن على ربك حتما مقضيا، ثم ننجى الذين اتقوا و نذرالضالمين فيها جثيا(806) . بنابراين بايد در ورود خود به دوزخ بر يقين و در نجات خود از آن رد شك باشى پس هول ورود بدان جا را به ياد آورد شايد با انجام دادن عژاعمال آن خود را براى نجات از آن آماده كنى اء
و رد احوال خلايق بنگر كه از شدايد قيامت آنچه را بايد تحمل كنند تحمل كرده اند و در حالى كه در غم و هول و هراس فرو رفته اند ايستاده و منتظرند تا حقيقت اخبار را بدانند و شفاعت كنندگان شفاعت كنند ناگهان ظلماتى كه داراى شعبه ها و شاخه هاست مجرمان را احاطه مى كند و آتشى كه داراى زبانه و شعله ها است بر آنهاسايه مى افكند و از آن بانگى هولناك و رعب انگيز مى شنوند كه بيانگر شدت خشم آن است ، در اين موقع مجرمان به هلاكت خود يقين مى كنند، و امتها از ترس به زانو در مى آيند تا آن جا كه بى گناهان از بدى عاقبت خود بيمناك مى شوند در اين ميان ندا كننده اى موكلان دوزخ ندا مى كند فلان فرزند فلان كه در دنيا با آرزوهاى دراز به خود وعده ها مى داد و عمرش را با ارتكاب اعمال زشت ضايع مى كرد كجاست ، آنها با گرزهاى آهنين به پيشواز او مى روند و با تهديدهاى شديد با وى روبرو مى شوند و او را به سوى عذابهاى سخت مى رانند و در قعر جهنم سرنگون مى كنند و به او مى گويند: ذق انك انت العزيز الكريم (807) پس آنها را در خانه هايى سكنا مى دهند كه از هر سو تنگ ، راههايش تاريك ، مهلكه هايش مبهم است ، اسى ران جاودانى و آتش آن هميشگى است ، اشماميدنيشان حيم (اب جوشان ) و قرارگاهشان جحيم است ، موكلان آنهار ار سركوب مى كنند، و هاويه آنها را گرد مى آورد، آرزوهايشان در آن جز هلاكت نيست ، و رهايى از آن برا ايشان ميسر نيست ، پاهايشان به موى بالاى پيشانى آنها بسته شده و از ظلمت معاصى روهايشان سياه گشته است از هر سوى آن آواز مى دهند، و از هر گوشه و كنار آن فرياد مى زنند: اى مالك وعده عذاب خداوند بر ما تحقق يافت اى مالك آهن ما را به ستوده در آورده ، اى مالك پوست بدن ما، پخته و سوخته شده ، اى مالك ما را از اين جا بيرون آورد كه ما ديگر به گناه باز نمى گرديم ، موكلان دوزخ مى گويند: هيهات هنگام امان دادن نيست ، و از اين سراى ذلت خروجى براى شما وجود ندارد، دور شويد و با من سخن مگوييد، شما اگر از آن بيرون آورده شويد به آنچه از آن نهى شده ايد باز مى گرديد، در اين موقع آنها نوميد مى شوند، و از كوتاهيهاى خود در برابر خداوند تاسف مى خورند ليكن پشيمانى آنها را نجات نمى دهد و تاسف براى آنهاسودى ندارد، آنها را به رو مى اندازند در حالى كه در غل و زنجيرند و در بالا و زير و راست و چپ آتش است بلكه غرقه در آتشند و طعام و شراب و لباس و بستر آنها از آتش است ، آنان در ميان پاره اى اتش بسر مى برند و جامه هاى قطران مى پوشند، و رزهاى آهنين بر آنها فرود مى آيد، و سنگينى زنجيرها آنان را به ستوه مى آورد: ناگزير در تنگناهاى آن داخل مى گردند و در ردكات آن شكسته و خرد مى شوند و در ميان تاريكيهاى آن سراسيمه اند، آتش آنها را مانند ديگ جوشان به جوش مى آورد و صداى آنها به ويل و ثبور بلند مى شودت و در هر زمان فرياد هلاك شدم سر مى دهند، آب جوشان بر سر آنهاريخته يم شود و بر اثر آن انچه در شكم دارند گداخته و پوست بدنشان بريان مى گردد: براى آنها گرزهاى گران آهنينى است كه سرهايشان بدآنهاخرد مى شود، چرك و زرداب از دهنهايشان سرازير مى گردد، و جگرهايشان از تشنگى پاهر پاره و چشمهايشان گداخته و بر صورتهايشان جارى مى شود، گوست صورتشان و مويهايشان بلكه پوستهايشان از هر طرف فرو مى ريزد، و هر زمان پوست آنها سوخته شود پوست ديگرى به جاى آن به آنها داده مى شود، استخوانهايشان از گوشت تهى و ارواحشان به عروق و رشته اعصابشان وابسته است ، در ميان اتشها آواز بر مى آورند و آرزوى مرگ مى كنند لكين نمى ميرند.
چگونه خواهى بود هرگاه به آنها نظر افكنى و مشاهده كنى كه صورتهايشان از زغال سياهرت شده و چشمهايشان كور، زبانهايشان لال ، پشتشان شكسته ، استخوانهايشان خرد شده ، گوشهايشان بريده ، پوستهايشان دريده و دستهايشان به گردنشان و پاهايشان به موى بالاى پيشانيشان بسته شده است ، آنها بر روى صورتهايشان در آتش حركت مى كنند، و با خشمهايشان از روى خار و خس آهنين ميگذرند، شعله هاى آتش تا اعماق درونشان را مى سوزاند و مارهاى هاويه و كژدمهاى آن به ظواهر اعضايشان چسبيده است
اينها مجمل احوال دوزخيان است اكنون درتفضيل اين اهوال بينديش و نخست درباره واديهاى دوزخ و دره هاى آن تفكر كن چه پيامبر خدا صل الله عليه واله فرموده است : ((همانا در جهنم هفتاد هزار وادى است و در هر وادى هفتاد هزار دره است و در هر دره هفتاد هزار اژدها و هفتاد هزار كژدم است ، كار كافر و منافق به پايان نمى رسد و مگر آنگاه كه همه آنها او را(808)
بگزند))
از على (ع ) روايت شده كه پيامبر صل الله عليه واله فرموده است : ((به خدا پناه بريد از چاه غم يا وادى غم ، عرض كردند: اى پيامبر خدا وادى غم يا چاه غم چيست ؟ فرمود: آن واديى است در جهنم كه جهنم هر روز هفتاد بار از آن به خدا پناه مى برد، خداوند آن را براى قاريان رياكار آماده كرده است ))(809)
اينها كه ذكر شده درباره وسعت جهنم و انشعاب و اديهاى آن بود كه به آندازه واديهاى دنيا و شهوتهاى آن است و تعداد طبقات جهنم به اندازه اعضاى هفتگانه اى است كه بنده به وسيله آنها مرتكب گناه مى شود، برخى از اين طبقات بالاى برخى ديگرند، بالاترين آنها جهنم و پس از آن به ترتيب سقر، لظى ، حطمه ، سعير، جحيم و هاويه است اكنون در عمق كه هر نياز دنيوى همواره به نيازى بزرگتر از آن منجر مى شود هاويه جهنم نيز به آخر نمى رسد مگر آن كه به هاويه اى ژرفتر از آن منتهى ميگردد.
گفته اند: در خدمت پيامبر خدا صل الله عليه واله بوديم كه آوازى شنيديم ، پيامبر خدا صل الله عليه واله فرمود: آيا مى دانيد اين چيست ؟ عرض ‍ كرديم : خدا و پيامبرش داناترند، فرمود: ((اين سنگى است كه هفتاد سال است در جهنم فرو فرستاده شده و اكنون به قعر آن رسيده است ))(810)
سپس در تفاوت دركات جهنم بينديش چه در آخرت درجات بزرگتر و برتريها زيادتر است ، و همان گونه كه حرص مردم به دنيا متفاوت است ، برخى چنان در كار دنيا حريص و زياده طلبند كه به غريق شباهت دارند، و بعضى تا حد معينى خود را با آن درگير كرده اند از اين رو آتش دوزخ نيز به طور متفاوت دامنگير آنها مى شود چه ان الله لا يظلم مثقال ذرة (811) و انواع عذابها به هر گونه كه باشد بر همه كسانى كه در دوزخند به طور يكسان وارد نمى شود بلكه براى هر كدام از آنها را به نسبت مقدار گناهانش حد معلوم و معينى است جز اين كه هرگاه همه دنيا و متعلقات آن به كسى كه عذابش از همه كمتر است عرضه شود حاضر است آن را در برابر سختى كه به آن گرفتار است معاوضه كند پيامبر خدا صل الله عليه واله فرموده است : ((كم عذابترين اهل دوزخ كسى است كه نعلينى از آتش در پاى دارد كه بر اثر گرمى آن مغز او به جوش مى آيد))(812) اينك در حال كسى كه عذابش را سبك كرده اند بينديش و وى را با كسى كه عذابش سخت و سنگين است مقايسه كن و از آن عبرت گير، و هر زمان در شدت عذاب جهنم شك كنى انگشت خود را به آتش نزديك ساز و اين را بدان قياس كن سپس بدان كه تو در اين مقايسه خطا كرده اى چه آتش دنيا با آتش جهنم تناسبى ندارد ليكن چون سخت ترين عذاب دنيا عذاب اين آتش است عذاب جهنم را بدان شناسانده اندد هيهات كه اگر دوزخيان نظير آتش دنيا را مى يافتند از آتشى كه در آن گرفتارند مى گريختند و با رغبت خود را در اين مى انداختند اين معنا در برخى اخبار بدين گونه تعبير شده و گفته اند: ((آت شدنيا هفتاد بار به هفتاد آب رحمت شسته شده تا اهل دنيا تاب آن را داشته باشند))(813) بلكه پيامبر خدا صل الله عليه واله به صفات آتش جهنم تصريح كرده و فرموده است : ((خداوند امر فرموده هزار سال اتش دوزخ را افروختند تا سرخ شد سپس هزار سال ديگر آن را افروختند تا سپيد گرديد، پس از آن هزار سال ديگر آن را افروخته كردند تا سياه شد، و آن سياه و تاريك (814) است )) و نيز فرموده است : ((آتش در پيشگاه خدا ناله و شكايت كرد و گفت ، پروردگارا بخشى از من بخش ديگر را مى خورد از اين رو خدا به او اجازه داد كه دو بار نفس كشد يكى در زمستان و ديگرى در تابستان پس سخت ترين گرمايى كه در تابستان مى يابيد از گرماى آن و سخت ترين سرماى زمستان از زمهر ير آن است ))(815) پس از اين بنگر به عفونت چرك و خونى كه از بدن آنها جارى مى شود به طورى كه در آن غرق مى شوند، معناى و غساق همين است .
ابو سعيد خدرى گفته كه پيامبر خدا صل الله عليه واله فرموده است : ((اگر يك دلو از غساق جهنم در دنيا انداخته شود همه اهل زمين متعفن خواهند شد))(816) ، اين شراب اهل جهنم است و هنگامى كه يكى از آنها از تشنگى استغاثه و درخواست آب مى كند از آب چرك و خون به او نوشانيده مى شود و آن را جرعه جرعه مى آشامد و هيچ گواراى او نمى شود و از هر سو مرگ به او هجوم مى آورد ليكن نمى ميرد: و ان يستغيثوا يغاثوا بماء كالمهل يشوى الوجوه بئس الشراب و ساءت مرتفقا(817) .
سپس به طعام آنها بنگر كه زقوم است چنان كه خداوند فرموده است : ثم انكم ايها الضالون المكذبون لا كلون من شجر من زقوم ، فمالئون منها البطون ، فشاربون عليه من الحميم فشاربون شرب الهيم (818)
و نيز خداوند فرموده است : آنهاشجرة تخرج فى اصل الجخيم طلعها كانه روس الشياطين ، فانهم لا كلون منها فمالئون منها البطون ، ثم ان لهم عليها لشوبا من حميم (819) نيز فرموده است : تصلى نارا حامية ، تسقى من عين آنية (820) ، و نيز: ان لدينا انكالا و جحيما، و طعاما ذا غصة و عذابا اليما(821) ابن عباس گفته است : ((پيامبر خدا صل الله عليه واله فرمود: اگر قطره اى از زقوم در درياهاى دنيا بچكد زندگى بر مردم دنيا تباه مى شود پس چگونه خواهد بود كسى كه آن طعام اوست ))(822)
انس گفته است : پيامبر خدا صل الله عليه واله فرمود: ((به آنچه خداوند شما را بدان ترغيب كرده رغبت كنيد، و از آنچه شما را از آن بر حذر داشته بر حذر باشيد، و بترسيد از عذاب و عقاب او و از جهنم كه خداوندد شما را بدآنهاترسانيد چه اگر قطره اى از بهشت در دنيايى كه در آنيد با شما باشد آن را برايتان خوش و گوارا مى سازد، و اگر قطره اى از دوزخ در دنيايى كه درهستيد با شما باشد آن را برايتان ناخوش و ناگوار مى گرداند))(823)
ابوالدرداء گفته است : ((پيامبر خدا صل الله عليه واله فرمود: بر دوزخيان گرسنگى را چيره مى كنند به طورى كه با عذابى كه گرفتار آنند برابرى مى كند، براى طعام فرياد رسى و لابه مى كنند به آنها طعامى از خار و خس ‍ داده مى شود كه نه فربه يم كند و نه گرسنگى را فرود مى نشاند، و نيز به طعامى گلوگير داده مى شود و هنگامى كه به ياد مى آوردند كه در دنيا لقمه گلوگير را با آب فرو مى بردند درخواست آشاميدنى مى كنند شرابى از آب جوشان به آنها يم دهند كه با انبرهاى آهنين براى آنها برده مى شود، هنگامى كه به صورت آنها نزديك مى گردد رويهايشان را بريان مى كند، و وقتى به شكم آنها مى رسد آنچه را در شكم دارند تكه تكه مى كند مى گويند: موكلان دوزخ را فرا خوانيد، آنها را حاضر مى كنند، مى گويند: از پروردگارتان بخواهيد از عذاب ما يك روز تخفيف دهد، موكلان دوزخ مى گويند: آيا پيامبران شما با دلايل روشن به سوى شما نمى آمدند، پاسخ مى دهند، چرا مى گويند: پس دعا كنيد كه دعاى كافران جز گمراهى و ضلالت نيست ، مى گويند: مالك دوزخ را فرا خوانيد، او را حاضر مى كنند، مى گويند: اى مالك از پروردگار بخواه ما را بميراند، به آنها پاسخ مى دهد: شما هميشه در همين جا خواهيد بود.))
اعمش گفته است : به من خبر داده شده كه ميان دعوت آنها از مالك و اجابت او هزار سال فاصله ميشود: ((پس از آن بعضى به بعضى ديگر مى گويند: پروردگارتان را بخوانيد كه كسى از پروردگارتان بهتر نيست ، مى گويند: اى پروردگار ما بدبختى ما بر ما چيره شد و گروهى گمراه بوديم ، اى پروردگار ما، ما را از اين جا بيرون آورد، اگر به گمراهى باز گرديم ستمكار خواهيم بود، به آنها پاسخ داده مى شود: گم شويد در آن و با من سخن نگوييد، در اين هنگام از هر خير و خوبى نوميد مى شوند و صدا به گفتن دريغ و افسوس و واويلا بلند مى كنند))(824)
ابو امامه گفته است : پيامبر خدا صل الله عليه واله (825) درباره آيه : و يسقى من ماء صديد: يتجرعه لا يكاد يسيغه (826) فرمود: آبى كه چرك و خون است پيش او آورده مى شود و او از آن كراهت دارد، وقتى به نزديك او برده مى شود صورتش بريان مى گردد و پوست سرش مى افتد، و وقتى آن را مى آشامد روده هايش تكه تكه مى شود تا آنگاه كه از نشيمنگاهش بيرون آيد خداوند مى فرمايد: و سقوا ماء حميما فقطع امعاء هم (827) ، و نيز: و ان يستغيثوا يغاثوا بماء كالمهل يشوى الوجوه (828) .
اين است خوراك و نوشيدنى دوزخيان به هنگامى كه گرسنه مى شوند، اكنون به مارها و كژدمهاى جهنم و شدت زهر و بزرگى جثه و زشتى منظر آنها بنگر كه بر اهل جهنم مسلط و به آنها شيفته ميشوند و يك ساعت از گزيدن آنها باز نمى ايستند.
از پيامبر خدا صل الله عليه واله روايت است كه : كسى كه خداوند به او مالى دهد و وى زكات آن را پرداخت نكند روز قيامت مال او به صورت مارى بسيار زهر ناك كه بر بالاى چشمانش دو خال سياه است مجسم و طوق گردن او مى شود، سپس دو گوشه دهن او را مى گيرد و مى گويد: من مال و گنج تو هستم ، و پس از آن پيامبر صل الله عليه واله اين آيه را خواند: و لا يحسبن الذين يبخلون بما اتاهم الله من فضله هو خيرا لهم (829)
پيامبر خدا صل الله عليه واله فرموده است : ((در دوزخ مارهايى است همانند گردن شتران تنومند بختى كه چون يكى از آنها بگزد چهل سال سوزش زهر آن احساس مى شود و در آن كژدمهايى است مانند استراپالاندار كه وقتى مى گزند گزيده شده چهل سال دچار سوزش زهر آن سات اين كژدمها و مارها بر كسانى مسلط مى شوند كه در دنيا بخل و بدخويى و آزار رسانى به مردم بر آنان چيره باشد و كسى كه خود را از خويها نگهدارد اين مارها و كژدمها براى مجسم نمى شوند و از آنها مصون مى ماند))(830)
پس از اينها در بزرگ گردانيدن اجسام دوزخيان بينديش چه خداوند بر طول و عرض اندام آنها مى افزايد تا بدين سبب عذاب آنها زيادتر شود و سوزندگى آتش و سوزش گزيدگى مارها و كژدمها را يكباره در همه اجزاى بدن خود پياپى احساس كنند از پيامبر خدا صل الله عليه واله روايت است كه : ((دندان كافر در آتش مانند كوه احد و ستبرى پوست بدنش به اندازه مسافت سه روزه راه است ))(831) و نيز فرموده است : ((لب پايين او بر سينه اش افتاده و لب بالايش پهن شده و صورتش را پوشانيده است ))(832) و نيز: ((در روز قيامت زبان كافر دو فرسخ كشيده مى شود و مردم آن را پايمال مى كنند))(833) با اين بزرگى بدن پيوسته آتش آنهارا مى سوزاند و پوست و گوشت آنها پياپى تجديد مى شود درباره آيه : كلما نضجت جلو دهم بدلنا هم جلودا غيرها(834) گفته شده است كه آتش در هر روز هفتاد هزار بار آنها را يم خرود و هر بار كه آنان را مى خورد گفته ميشود: باز گرديد وبه همان گونه كه بوده اند باز مى گردند.
مى گويم : از طريق خاصه (شيعه ) صدوق به سند خود از امام باقر عليه السلام روايت كرده كه فرموده است : دوزخيان به سبب عذابهاى دردناكى كه بر آنها وارد مى شود مانند سگها و گرگها عوعو مى كنند، تو چه گمان دارى در باره گروهى كه فرمان مرگ آنها صادر نمى شود تا بميرند، و عذاب آنهاتخفيف داده نمى شود در جهنم تشنگان و گرسنگانى هستند كه چشمانشان نمى بيند كر و گنگ و كورند و رويهايشان سياه است ، طرد شدگان به دوزخند و پشيمان از كردار خويشند، آنها مرود ترحم قرار نمى گيرندو از عذابشان تخفيف داده نمى شود، در آتش دوزخ شعله ور مى شوند، و از آب جوشان مى نوشند، و از زقوم يم خورند و با انبر آتش در هم شكسته و با گرزهاى آهنين كوبيده مى شوند و فرشتگان غلاظ و شداد به آنها رحم نمى كنند آنها بر روهايشان به سوى اتش جهنم كشيده مى شوند، و با شياطين همنشين مى گردند، و در قيد غل و زنجيرها مقد و مغلول مى شوند، اگر دعا كنند اجابت نمى شود، و اگر حاجتى را مساءلت كنند بر آورده نمى گردد، اين است حالت كسانى كه وارد دوزخ مى شوند))(835)
و نيز به سند خود از امام صادق (عليه السلام ) روايت كدره كه فرموده است : ((روزى پيامبر خدا صل الله عليه واله نشسته بود ناگهان جبرئيل عليه السلام بر او نازلشد در حالى كه غمگين و محزون و چهره اش دگرگون بود، پيامبر صل الله عليه واله به او فرمود: اى جبرئيل چه شده است كه تو را اندوهگين و گريان مى بينم ، عرض كرد: اى محمد چرا چنين نباشم و حال آن كه امروز منافيخ (دمه هاى ) جهنم نصب شده است ، پيامبر صل الله عليه واله فرمود: اى جبرئيل منافيخ جهنم چيست ؟ عرض كرد: خداوند به آتش ‍ امر فرمود هزار سال در آن دميدند تا سرخ شد سپس به آن امر فرمود هزار سال ديگر در آن دميد تا سفيد گرديد پس از آن به آن امر فرمود تا هزار سال ديگر در آن دميدند تا سياه شد و اكنون سياه و تاريك است اگر حلقه اى از زنجيرى كه درازاى آن هفتاد ذراع است در دنيا نهاده شود از گرمى آن همه دنيا مى گدازد، و اگر قطره اى از زقوم و ضريع در آبهاى دنيا چكيده شود همه دنيا از بوى گند آن مى ميرند پيامبر خدا صل الله عليه واله گريان شد و جبرئيل نيز گريست ، خداوند فرشته اى به سوى آنها فرستاد و گفت : پروردگارتان به شما سلام مى رساند و مى فرمايد: من شما را مصونيت داده ام از اين كه گناهى مرتكب شوديد تا شما را بدان عذاب كنم ))(836)
على (عليه السلام ) از پيامبر خدا صل الله عليه واله روايت كرده كه فرموده اس : ((اين آتش شما يك جزء از هفتاد جزء اتش جهنم است و هفتاد بار با اب خاموش شده است و اگر اين نبود آدمى نمى توانست آن را به هنگامى كه شعله ور مى شود خاموش كند و آن را در روز قيامت مى آورند تا بر اتش ‍ دوزخ گذارده شود، هيچ فرشته مقرب و هيچ پيامبر مرسل نيست جز اين كه در آن روز از بيم فرياد جهنم به زانو در مى آيد))(837)
از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده كه فرموده است : در جهنم براى متكبران واديى است كه به آن سقر گفته مى شود، و آن از شدت گرماى خود به خدا شكايت كرد و اجازه خواست تا نفس كشد خدا به او اجازه داد، وقتى نفس كشيد جهنم سوخت ))(838)
و نيز از آن حضرت روايت است كه : ((در جهنم مارهايى است همانند گردن شتران تنومند بختى ... تا آخر حديث ))(839) چنان كه غزالى ذكر كرده است .
غزالى مى گويد: اكنون در گريه و ناله و دريغ و افسوس دوزخيان بينديش چه اين حالات در همان آغاز ديدار دوزخ بر آنها چيره مى شود.
پيامبر صل الله عليه واله فرموده است : ((در آن روز جهنم با هفتاد هزار زمام آورده مى شود كه هر زمامى به دست هفتاد هزار فرشته است ))(840)
از پيامبر خدا صل الله عليه واله نقل شده كه فرموده است : بر اهل آتش گريه را چيره مى كنند و آنان مى گريند تا اشك آنها تمام ميشود سپس خون مى گريند به طورى كه در صورتشان شكاف گونه هايى ديده مى شود كه اگر كشى به آنها فرستاده شود در آنها روان مى گردد))(841) آنها مادام كه در گريستن و ناليدن و دريغ و افسوس خوردن اجازه دارند به آن دامه مى دهند چه اين آسايشى براى آنهاست ليكن از اين عمل نيز ممنوع مى شوند.
محمد بن كعب قرظى گفته است : دوزخيان را پنج دعاست ، خداوند چهار دعاى آنها را پاسخ مى دهد و چون به دعاى پنجم مى رسند ديگر هرگز سخن نمى گويند آنان مى گويند: ربنا امتنا اثنتين احبيتنا اثنتين فاعترفنا بذنو بنا فهل الى خروج من سبيل (842) ، خداوند در پاسخ آنها مى فرمايد: ذلكم بانه اذا دعى الله وحده كفرتم و ان يشرك به تومنوا فالحكم الله العلى الكبير(843) پس از آن مى گويند: ربنا ابصرنا وسمعنا فارجعنا نعمل صالحا(844) ، خداوند به آنها پاسخ مى دهد: اولم تكونوا اقسمتم من قبل ما لكم من زوال (845) سپس مى گويند: ربنا اخرجنا نعمل صالحا غير الذى كنا نعمل (846) ، خداوند پاسخ مى دهد: اولم نعمركم ما يتذكرفيه من تذكر و جاء كم النذير فذوقوا فما للظالمين من نصير(847) بعد از آن مى گويند: ربنا غلبت علينا شقوتنا و كنا قوما ظالين ، ربنا اخرجنا منها فان عدنا فانا ظالمون (848) خداوند در پاسخ ‌مى فرمايد: اخسئوا فيها و لا تكلمون (849) ، پس از اين ديگر هرگز سخن نمى گويند، و اين شديدترين عذاب براى آنهاست .
مالك بن انس مى گويد: زيد بن اسلم درباره قول خداوند متعال : سواء علينا اجرعنا ام صبرنا ما لنا من محيص (850) گفته است : صد سال شكيبايى مى ورزند سپس صد سال ديگر بيتابى مى كنند، پس از آن مى گويند: سواء علينا اجرعنا ام صبرنا.
پيامبر خدا صل الله عليه واله فرموده است : ((روز قيامت مرگ را به صورت قوچى كبود رنگ مى آورند و ميان بهشت و دوزخ سر مى برند، در اين هنگام ندا ميشود: اى بهشتيان جاويد باشيد بدون مرگ ، و اى دوزخيان جاويد باشيد بدون مرگ ))(851)
اينها كه ذكر شد اقسام عذابهاى جهنم است به اجمال ، و تفصيل غمها و افسوسها و محنتها و حسرتهاى آن بى پايان است بزرگترين حسرت دوزخيان علاوه بر عذابهاى سختى كه بدان گرفتارند حسرت از دست رفتن نعمتهاى بهشت و محروميت از لقاى پروردگار و از دست دادن رضاى اوست با علم به اين كه همه اينها را به بهايى اندك فروختند چه آنها را در برابر شهوتهاى پست و زودگذر دنيا معامله كردند، شهوتهايى ناپالوده كه به انواع كدورتها آلوده بود از اين رو در درون خود مى گويند: دريغا چگونه با سرپيچى از او امر پروردگارمان خود را هلاك ساختيم و چرا نفس خويش را وادار نكرديم تا در روزهاى اندك عمر شكيبايى ورزد و اگر شكيبايى مى كرديم آن روزگار سپرى مى شد و اكنون در جوار خداوند رحمان به رضا و رضوان او متنعم بوديم .
اى واى بر دريغ و افسوس اينان كه از دست آنها رفت آنچه را از دست دادند و گرفتار شدند به آنچه بدان گرفتارند و چيزى از نعمتها و لذتهاى دنيا براى ن ها باقى نماند، اگر اينان نعمتهاى بهشت را مشاهده نمى كردند دريغ و افسوس آنها تا اين حد زياد نبود ليكن اين نعمتها بر آنها عرضه مى شود چنان كه پيامبر خدا صل الله عليه واله فرموده است : ((در روز قيامت دسته اى از دوزخيان را به سوى بهشت مى برند همين كه به بهشت نزديك مى شوند و بوى آن را استنشاق و به قصور آن و آنچه خداوند براى بهشتيان فراهم ساخته نظر مى كنند ندا مى رسد كه ان ها را باز گردانيد، آنان را از آن بهره اى نيست لذا با اندوه و افسوسى باز مى گردند كه گذشتگان و آيندگان با غم و افسوسى نظير آن باز نمى گردند از اين رو مى گويند: اى پروردگار ما اگر پيش از آن كه ثوابها و آنچه را براى دوستانت آماده ساخته اى به ما نشان دادى ما را به جهنم فرستاده بودى براى ما آسانتر بود، خداوند به آنها پاسخ مى دهد، اين كار براى آن بود كه شما هنگامى كه خلوت كرديد با ارتكاب گناهان بزرگ با من مبارزه مى كرديد و هرگاه مردم را مى ديديد اظهار فروتنى مى كرديديد، از مردمان مى ترسيديد و از م نمى ترسيديد، مردم را بزرگ مى داشتيد و مرا تجليل نمى كرديد، چيزهايى را به خاطر مردم ترك مى كرديد و براى من رها نمى كرديد از اين رو امروز علاوه بر آن كه شما را از ثوابهاى دايمى محروم مى كنم عذابهاى دردناك به شما مى چشانم ))(852)
عيسى (عليه السلام ) فرموده است : ((بسا بدنهاى رعنا و چهره هاى زيبا و زبانهاى شيوا كه فردا در طبقات دوزخ مى نالند)) بنابراين اى بيچاره درباره اين هول و هراسها بينديش و بدان كه خداوند دوزخ را توام با ترس و وحشت آفريده و مردمى را براى آن خلق كرده كه كم يا زياد نمى شوند، و اين موضوعى است كه قضاى خداوند بر آن صادر گشته و امر آن خاتمه يافته است ، خداوند فرموده است : و انذرهم يوم الحسرة اذ قضى الامر و هم فى غفلة (853) ، به جانم سوگند كه اين شاره به روز قيامت است ، ليكن اين حكم در روز قيامت صادر نمى شود بلكه در ازل الازال صدور يافته ودر روز قيامت آنچه قضاى الهى بدان سبقت گرفته آشكار مى گردد.
شگفتا از تو كه خنده و بازى كنى و خود را به امور ناچيز و بى اهميت دنيا سرگم سازى در حالى كه نمى دانى قلم قضا چه چيزى از پيش برايت رقم زده است .
اگر بگويى : كاش مى دانستم كه بازگشتم به كجا و عاقبت و سرنوشت من چيست و چه چيزى قلم قضا درباره من رقم زده است ؟
پساخ اين است كه براى تو نشانه اى است كه مى توانى با آن خوگيرى و به سبب آن اميد خود را صادق بدانى و آن اين است كه به احوال و اعمال خويش بنگرى چه بر هر كسى آنچه را براى آن خلق شده ميسر و اسان كرده اند، پس اگر راه خير برايت اسان شده است خوشحال باش كه از آتش ‍ به دورى ، و اگر هر زمان قصد كار خيرى مى كنى موانع تو را احاطه مى كند تا از آن دست باز دارى و هرگاه قصد كار بدى ميكنى اسباب آن برايت ميسر و آسان مى شود تا آن را انجام دهى بدان كه قضاى الهى همين را بر تو رقم زده است ، زيرا دلالت اين امر بر سر انجام كار مانند دلالت باران بر رويش گياه و دلالت دود بر اتش است خداوند فرمودهاست : انالابرار لفى نعيم ، و ان الفجار لفى جحيم (854) بنابراين خود را بر آن دو آيه عرضه كن نا جايگاه خود را در سراى دينا و آخرت بدانى .
چگونگى بهشت و نعمتهاى آن 
بدان در برابر سرايى كه غمها و اندوهها و شرور آن را دانستى سراى ديگرى است كه بايد در نعمتها و شادمانيهاى آن بينديشى چه كسى كه از يكى از اين دو سرا دور افتد ناگزير در ديگرى جاى مى گيرد بنابراين با دوام تفكر؛ راهوال دوزخ خوف را در دلت برانگيز، و با تفكر بسيار در نعمتهاى دايمى كه به اهل بهشت وعده داده شده اميد را در خود زنده بدار و نفس خويش را با تازيانه خوف و زمام رجاء به صراط مستقيم بران كه به اين طريق مى توان به ملك عظيم كه خداوندوعده داده است رسيد و از عذاب اليم ايمنى يافت .
درباره بهشتيان بينديش كه در رخسارشان تازگى و خرمى نعيم است ، از رحيق مختوم (شراب ناب سربسته ) كه با مشك مهر شده است مى آشامند وبر منبرهايى از ياقوت سرخ در درون خيمه هايى از مرواريد سفيد آبدار كه در آن فرشهاى عبقرى سبز گسترده شده است مى نشينند و بر تختهاى نصب شده در كنار جويهايى كه شراب و عسل در آنها روان است تكيه مى زنند، غلمان و ولدان برگرداگرد اين خيمه ها حلقه زده و به حور عينهايى كه خيرات حسان و همچون ياقوت و مرجانند آراسته شده اند، حوريانى كه پيش از اين دست هيچ انسان و پرى به آنها نرسيده است و در درجات بهشت مى خرامند، هنگامى كه يكى از آنها خرامان به راه مى افتد هفتاد هزار تن از ولدان اطراف جامه او را كه از ديباى سپيد نو مى باشد و چشم هر بيننده را خيره مى كند حمل مى كنند در حالى كه تاجهايى جواهرنشان كه مرصع به انواع مرواريد و مرجانند بر سردارند، حوريانى كه عشوه گر و با غمزه و ناز و بى نهايت خوشبويند و از پيرى و بد حالى مصون مى باشند و در كاخهايى از ياقوت در وسط باغهاى بهشت سراپرده افراشته وچشمان آهووش خود را از نگاه جز به همسر خود بازداشتنهاند، و به پاداش اعمال نيكى كه بهشتيان انجامداده اند خادمان و ولدانكه همچون مرواريد غلطانند با كوزه ها وابريقها جامهاى پر از آب خوشگوار كه مايه لذت آشامندگان است بر گرد حوريان و همسران آنها مى گردند، و اينان در مقامى امن ، در ميان باغها و چشمه ها سارها، در حوريان و همسران آنها مى گردند، و اينان در مقامى امن ، در ميان باغها و چشمه سارها، در درون بهشتها و جويبارها، در جايگاه صدق و در پيشگاه پادشاهى مقتدر بسر مى برند در حالى كه به وجه كريم او مى نگرند و تازگى و خرمى نعمتها از رخسار آنها تابان است گرد نادارى و خوارى بر چهره آنها نمى نشيند بلكه آنها بندگانى مركم و محترمند، و به انواع تحفه ها از سوى پروردگارشان بهره مند ند، و در آن تا ابد به هر چه نفوس آنها مايل است از آن برخوردار مى شوند، بيم و اندوهى در بهشت ندارند و از حوادث روزگار ايمنند، در آن جا با تنعم به سر مى برند، واز انواع طعامهاى آن مى خورند، و از نهرهاى شير و شراب و عسل آن مى آشامند، نهر هايى كه بستر آنها نقره و سنگريزه هاى آن مرجان است ، و در زمينى كه جاى دارند كه خاكش مشك اذفر و گياهش زعفراناست و از ابر آن گلاب نسرين بر تپه هاى كافورش مى بارد كوزه هايى نزد آنها مى آورند، كوزه هايى كه سيمين و آراسته به در و ياقوت و مرجانند، كوزه هايى كه در آنها رحيق مختوم (شراب ناب سرب مهر) كه با آب سلسبيل گوارا آميخته شده ، كوزه هايى كه به سبب صفاى جوهر نور از آن مى تابد و رقت و پاكيزگى شراب از وراى آن آشكار است ، دست آدمى آنها را نساخته تا در تكميل كار و خوبى ساخت آنها كوتاهى كند بلكه بهدست خدمتگارانى تهيه شدهاند كه پرتو رخسارشان از روشنى تابش خورشيد حكايت مى كند ليكنخورشيد چگونه مى تواند حلاوت رخسار و زيبايى پيشانى و جلوه بنا گوشها و ملاحت چشمان آنها را داشته باشد.
شگفتا از كسى كه به چنين سرايى با اين اوصاف معتقد است و يقين دارد كه ناگزير از رفتن به سوى آن است و مى داند كه اهل سراى آخرت نمى ميرند، و بر كسى كه به ساحت آن درآيد مصيبت فورد نمى آيد، و حوادث به چشم ملامت به اهل آن نمى نگرند با اين همه چگونه به سرايى خود مى گيرد كه خداوند ويرانى آن را اجازه داده و بدون آن زندگى برايش گوارا مى باشد، به خدا سوگند اگر در آن سراى چيزى جز سلامت تن و ايمنى از مرگ و گرسنگى و تشنگى و اقسام ديگر حوادث وجود نداشت سزاوار بود كه به همين خاطر از دنيا دورى كند و چيزى را كه جدايى و تلخى از ضرورتهايى آن است بر آن ترجيح ندهد چه رسد به اين كه اهل آن پادشاهانى هستند كه ايمن از هر حادثه و به انواع سور وشادى متنعم و از هر چه ميل و آرزو دارند برخوردارند، هر روز در استانه عرش خداوند حاضر مى شوند و به وجه كريم او مى نگرند و از اين نگاه لذتى براى آنها حاصل مى شود كه به ديگر نعمتهايى بهشت توجه نمى كنند آنان پيوسته ميان انواع اين نعمتها در رفت و آمدند و از زوال آنها ايمن مى باشند پيامبر خدا صل الله عليه واله فرموده است : ((ندا كننده اى ندا مى دهد اى اهل بهشت براى شماست كه در آن پيوسته تندرست باشيد و هيچ گاه بيمار نشويد، براى شماست كه هميشه زنده باشيد و هرگز نميريد، براى شماست كه هميشه جوان باشيد و هرگز پير نشويد و براى شماست كه هميشه متنعم باشيد و هيچ گاه بد حال نباشيد، و اين قول خداوند است كه : ونودواان تلكم الجنة اورثتموها بما كنتم تعملون (855) .
هرگاه مى خواهى سفات بهشت را بدانى قرآن تلاوت كن چه برتر از گفتار خداوند گفتارى نيست ، آيه : و لمن خاف مقام ربه جنتان (856) تا آخر سوره الرحمان وسوره واقعه وديگر سوره ها را بخوان ؛ و اگر بخواهى تفصيل صفات بهشترااز طريق ابخار بدانى اينك كه به طور اجمال بر آنها آگاهى يافته اى به تفصيل آنها توجه كن و نخست در تعداد بهشتها بينديش پيامبر خدا صل الله عليه واله درباره قول خداوند: و لمن خاف مقام ربه جنتان فرموده است : ((دو بهشتند كه ظرفهاى آنها و آنچه در آناست از نقره اند، و دو بهشتند كه ظرفهاى آنها و آنچه در آنهاست از زر و طلايند ودر بهشت عدن ميان اهل آن و نظر كردن به پروردگار جز رداى كبريايى وجه او حايل نيست ))(857)
سپس بعدد درهاى بهشت بنگر چه آنها بر حسب اصول طاعات متعددندچنان كه درهاى جهنم نيز بر اساس اصول معاصى بسيارند پيامبر خدا صل الله عليه واله فرموده است : ((هر كس از مال خويش درراه خدا به دو گونه انفاق كنداز همه درهاى بهشت فراخوانده مى شود و بهشت را هشت در است ، كسى كه از اهل نماز است از در نماز و آن كه اهل روزهاست از در روزه دعوت مى شود و اين در ريان است ، و كسى كه اهل صدقه است از در صدقه ، و آن كه اهل جهد است از در جهاد فرا خوانده خواهد شد))(858)
عاصم بن ضمره از على (عليه السلام ) روايت كرده كه آن حضرت از دوزخ ياد كرد و آن را امرى بزرگ شمرد و چيزى فرمود كه آن را به ياد ندارم سپس ‍ فرمود: و سيق الذين اتقوا ربهم الى الجنة زمرا(859) ، اينان چون به يكى از درهاى بهشت مى رسند درآن جا درختى مى يابند كه از زير ساقه آن دو چشمه اب جراى است سپس چنان كه به آنها امر مى شود يكى را قصد مى كنندو از آن مى اشامند در نتيجه هر چند رنج و بيم در درون آنهاست بر طرف مى شود پس قصد چشمه ديگر مى كنند و ردآن غسل به جا مى آورند، تازگى و خرمى نعيم بهشت بر آنها مى وزد و در نتيجه موهاى آنها تا ابد دگرگون و ژوليده نمى شود و مانند اين است كه روغن بر موهاى خود ماليده اند سپس به بهشت مى رسند، به آنها گفته مى شود: سلام عليكم طبتم فادخلوها خالدين (860) ، پس از آن ولدان آنها را ديدار مى كنند و به گرد آنها در مى آيند به همان گونه كه كودكان دنيا بر گرد دوست خود كه از سفر باز گردد اجتماع مى كنند و به هر يك از آنها مى گويند: سادمشان باشد به كرامتهايى كه خداوند برايت اماده ساخته است ؛ سپس نوجوانى از اين ولدان نزد بعضى از حوريانى كه همسر اين بهشتيانند مى ورد مى گويد: فلانى كه در دنيا بدين نام خوانده مى شد آمده است : حوريه به وى مى گويد: تو او را ديدى ؟ پاسخ مى دهد: من او را ديدم و هم اكنون در دنبال من مى آيد، سپس حوريه را خوشحالى فرا مى گيرد به طورى كه بر در خانه اش ‍ مى ايستد و هنگامى كه آن شخص بهشتى به در خانه اش ميرسدبه بنيان خانه اش مى نگرد مى بيند صخره اى است از مرواريد كه بر بالاى آن كاخى رنگارنگ بنا شده است پس از آن سرش را بلند مى كند و به سقف اين كاخ مى نگرد آن را مانند برق درخشان مى بيند و اگر خدا به او اين قدرت را ندهد دور نيست كه چشمانش كور شود سپس سرش را فرود مى آورد مشاهده مى كند همسرانش كوزه ها را نهاده و پشتيهاى متصل به يكديگر را مرتب كرده و فرشها را گسترانيده اند، پس تكيه مى كند و مى گويد: الحمد الله الذى هدانا لهذا و ما كنا لنهتدى لولا ان هدانا الله (861) ، سپس ندا كننده اى ندا مى كند: ((اى هستيد و بيمار نمى شويد(862) .))
پيامبر خدا صل الله عليه واله فرموده است : ((روز قيامت به در بهشت مى آيم و مى خواهم كه در را بگشايند، خازن بهشت مى گويد: تو كيستى ؟ مى گويم : محمد، مى گويد: به من امر شده كه پيش از تو در را به روى كسى نگشايم (863)
اكنون درباره غرفه هاى بهشت و اختلاف درجات علو آنها بينديش كه : فان الاخره اكبر درجات و اكبر تفضيلا(864) ، همان گونه كه در طاعات ظاهر و اخلاق پسنديده باطن ميان مردم تفاوتهاست همچنين در پاداشهايى كه در قيامت به آنها داده مى شود تفاوتهايى اشكار خواهد بود اينك اگر تو خواهان بالاترين درجاتى بكوش كه در فرمانبردارى از خداوند و اداى طاعت او كسى بر تو سبقت نگيرد چه خداوند تو را به مسابقه و پيشى گرفتن دستور داده و فرموده است : وسابقوا الى مغفرة من ربكم وجنة عرضها كعرض السماء و الارض (865) و نيز: و سارعو الى مغفرة من ربكم (866) ، و نيز: و فى ذلك فليتنا فس المتنافسون (867) شگفتا كه اگر يكى از اقران يا همسايگان تو به افزايش درهمى يا به برترى بنايى بر تو پيشى گيرد به سبب حسد بر تو گران مى آيد و طاقتت تنگ و زندگيت منغص يم شود در صورتى كه بهترين احوال تو آن است كه در بهشت جاى گيرى و در آن ايمن نيستى از اين كه گروهى به لطايفى برتو پيشى گيرند كه همه دنيا با تدقم آنها برابرى نمى كند ابو سعيد خدرى گفته است : پيامبر خدا صل الله عليه واله فرمودن ((بهشتيان غرفه نشينان بالاتر خود را چنان مى بينند كه شما ستارگان ماندگار را در افق مشرق يا مغرب مى بينيد و اين به سبب برترى درجات آنهابر يكديگر است ))، عرض كردند: اى پيامبر خداآنها منازل پيامبران است كه ديگران به آنهانمى رسند، فرمود: ((آرى سوگند به آن كه جانم در دست اوست آنها منازل كسانى است كه به خداوند ايمان آوردند و پيامبران را تصديق كردند))(868) و نيز فرموده است : همانا اهل درجات برتر را اهل درجات پايين چنان كه شما ستاره طلوع كننده ما را در يكى از افق آسمان مى بينيد(869) .))
جابر بن عبدالله گفته است : پيامبر خدا صل الله عليه واله به ما فرمود: ((آيا از غرفه هاى بهشت برايتان سخن نگويم ؟)) عرض كردم : چرا اى پيامبر خدا پدر و مادرمان فداى ، تو باد، فرمود: ((در بهشت غرفه هايى است كه از همه انواع جواهر كه ظاهرآنها از باطن آنها از ظاهرشان ديده ميشود، ازلذتها و نعمتها و شاديها در آنها چيزهايى است كه هيچ چشمى نديده و هيچ گوشى نشنيده و به دل هيچ بشرى خطور نكرده است )) عرض كردم : اى پيامبر خدا اين غرفه ها برا چه كسانى است ، فرمود: ((براى كسى كه افشاى سلام كند، طعام دهد، به روزه مداومت كند و به هنگامى كه مردم در خوابند نماز شب گزارد)) عرض كرديم : اى پيامبر خدا چه كسى توانايى آن را دارد؟ فرمود: ((امتم توانايى آن را دارد و من شما را از آن آگاه خواهم كرد، هر كس برادر مسلمانش را ديدار و به او سلام كند يا سلام او را پاسخ گويد افشاى سلام كرده و هر كس اهل و عيال خود را غذا دهد تا سير شوند اطعام طعام كرده ، و آن كه ماه رمضان را روزه گيرد و از هر ماهى سه روز آن را روزه بدارد به روزه مداومت كرده است و كسى كه نماز عشاء و بامداد را به جماعت گزارد در حالى كه مردم در خوابند نماز شب به جا اورده است و مقصود از مردم يهود و نصارا و مجوسند(870) .))
از پيامبر خدا صل الله عليه واله درباره قول خداوند: و مساكن طيبة فى جنات عدن (871) پرسش شد، فرمود: ((كاخهايى هستند از مرواريد، در هر كاخى هفتاد سرا از ياقوت سرخ است ، در هر سراهفتاد خانه از زمرد سبز و در هر خانه تختى و بر هر تختى هفتاد فراش رنگارنگ و بر هر فراشى هر خانه اى هفتاد خادمه است ، در هر بامداد به مومن آن مقدار نيرو داده مى شود كه بتواند با همه آنها همبستر شود(872)
چگونگى ديوار بهشت و زمين و نهرها و درختان آن 
اكنون در ظاهر بهشت و رشك و غبطه اى كه ساكنانش نسبت به آن دارند تامل كن و به دريغ و افسوس كسانى بينديش كه از آن محروم شده اند و به جاى آن به دنيا بسنده كرده اند از پيامبر خدا صل الله عليه واله روايت است كه : ((ديوار بهشت خشتى از طلا و خشتى از نقره و خاك آن زعفران و گل آن مشك است (873) )) از تربت بهشت از آن حضرت پرسيدند فرمود: ((نان سپيد آميخته به مشك خالص است (874) .))
پيامبر خدا صل الله عليه واله فرموده است : ((هر كس شاد ميشود كه خداوند در آخرت به او شراب بياشاماند آشاميدن آن را در دنيا ترك كند، و هر كس خوشحال مى شود كه خداوند در آخرت به او حرير بپوشاند پوشيدن آن را در دنيا ترك كند(875) )) و نيز: ((نهرهاى بهشت از زير تپه ها يا كوههايى از مشك جارى مى شود(876) .)) و نيز، ((اگر زيور پست ترين بهشتيان با زيور اهل دنيا مقايسه شود زيورى كه خداوند در آخرت به او پوشانيده از زيور همه اهل دنيا برتر است (877) .))
و نيز: ((در بهشت درختى است كه اگر شتر سوار صد سال در سايه آن راه بسپرد آن را به پايان نمى رساند(878) ، اگر مى خواهيد آيه و ظل ممدود(879) را بخوانيد))
ابو امامه گفته است : اصحاب پيامبر خدا صل الله عليه واله مى گفتند: در پرسشهايى كه اعراب باديه نشين مى كنند خداوند به ما سود مى رساند اعرابيى پيش آمد و عرض كرد: اى پيامبر خداوند در قرآن درخت آزار دهنده اى را ذكر كرده است ، و من نمى دانستم در بهشت درختى وجوددارد كه به صاحبش آزار مى رساند پيامبر صل الله عليه واله فرمود: ((آن چيست ؟)) عرض كرد: سدر (كنار 9 كه داراى خار است ، فرمود: ((خداوند در قرآن فرموده است : و سدر مخضود، خداوند خار آن را قطع مى كند و به جاى هر خارى ميوه اى در آن قرار مى دهد ان گاه هر ميوه آن شكافته مى شود و از آن هفتاد و دو نوع خوردنى كه هيچ كدام شبيه ديگرى نيست بيرون مى آيد(880) .))
جرير بن عبدالله گفت است : در ((صفاح )) فرود آمديم ، مردى را ديدم در زير درختى خوابيده كه نزديك بود آفتاب به او برسد، غلام را گفت : اين پوست را ببر و آن را سايبان او كن ، غلام رفت و اين كار را انجام داد. هنگامى كه آن مرد بيدار گرديد معلوم شد اوسلمان است . نزد او رفتم و سلام كردم ، گفت : اى جرير! براى خداوند فروتنى كن چه هر كس در دنيا براى خداوند فروتنى كند در روز قيامت خدا او را بلند مرتبه مى گرداند، آيا مى دانى ظلمات روز قيامت چيست ؟ گفتم : نمى دانم ، ظلم مردم بر يكديگر است ، سپس تكه چوبى بر گرفت كه از خردى ديده نمى شد، گفت : اى جرير اگر مانند اين را در بهشت طلب كنى آن را نمى يابى ، گفتم : اى ابا عبدالله پس ‍ نخل و درخت كجاست ؟ گفت : ريشه آنها مرواريد و طلا و بالاى خرماست .(881)

 

next page

fehrest page

back page