راه روشن ، جلد چهارم
ترجمه كتاب المحجة البيضاء فى تهذيب الا حياء

ملامحسن فيض كاشانى رحمه اللّه عليه
ترجمه : محمّدرضا عطائى

- ۱۳ -


پيامبر (صلى اللّه عليه و اله ) بندگان خدا را اين چنين ادب آموخت و آنان را به مكارم اخلاق و آداب نيك فرا خواند.
بخشى از اخلاق نيكوى پيامبر (صلى اللّه عليه و اله )
اخلاقياتى كه بعضى از دانشمندان و فقها آنها را گرد آورده اند و از بعضى اخبار آنها را برگزيده اند.
غزالى گويد:
رسول خدا (صلى اللّه عليه و اله ) بردبارترين (367)، شجاعترين (368)، عادلترين (369)، و پاكدامن ترين مردم بوده است . با هيچ زنى كه او را در ملكيت خود نداشت و يا به همسرى خود درنياورده بود و يا از خويشاوندان محرم او نبود، تماس نداشت .(370) از همه مردم بخشنده تر بود، هيچ دينار و درهمى شب در نزد او نمى ماند و اگر وجهى زياد مى آمد و كسى را پيدا نمى كرد كه به او بدهد و شب ناگهان مى رسيد به خانه نمى رفت تا آن را به نيازمندش مى رساند(371) و از آنچه خدا به او داده بود تنها به مقدار قوت سالانه خود از ساده ترين چيزى كه در دسترس بود از خرما و جو برداشت مى كرد و بقيه آن را در راه خدا مى داد.(372) كسى از او چيزى نمى خواست مگر اين كه به او مى داد.(373) آنگاه به قوت سالانه خود مى پرداخت و از آن هم ايثار مى كرد، و چه بسا كه خود پيش از پايان سال ، اگر چيزى به او نمى رسيد محتاج مى شد.(374) به دست خويش كفشش را وصله مى زد و جامه اش را مى دوخت و در امور خانه به خانواده خود خدمت مى كرد(375) و با همسران گوشت خرد مى كرد.(376) از همه كس با حياتر بود، به چهره كسى خيره نمى شد(377) و دعوت آزاده و برده را مى پذيرفت .(378) و هديه را قبول مى كرد اگر چه يك جرعه شير بود و در برابر آن هديه مى داد. مال صدقه را نمى خورد.(379) و در پاسخ دادن به سخن كنيز و فرد تهى دست تكبر نمى ورزيد.(380) براى پروردگار خشمگين مى شد، نه براى خود.(381) حق را اجرا مى كرد اگر چه به زيان خود يا اصحابش تمام مى شد.(382) از طرف گروهى از مشركين پيشنهاد كمك در مقابل گروه ديگرى از مشركين به آن حضرت شد در حالى كه او كم باور بود و حتى به يك فرد نيازمند بود تا بر يارانش بيفزايد اما نپذيرفت و فرمود: ((من از مشرك كمك نمى طلبم .))(383) جنازه يكى از فضلاى اصحاب و نيكانشان كه در بين يهوديان كشته شده بود پيدا شد، بر ايشان از راه ظلم وارد نشد و علاوه بر حق از آنها نخواست و صد شتر ديه پرداخت كرد در حالى كه اصحاب آن حضرت به يك شتر نيازمند بودند تا باعث تقويت آنها شود،(384) و از گرسنگى سنگ به شكم مباركش مى بست ،(385) هر خوراكى را كه حاضر بود ميل مى كرد، درباره آنچه موجود بود نمى پرسيد و آن را رد نمى كرد و از خوردن غذاى حلال خوددارى نمى فرمود. اگر خرمايى بدون نان به دستش ‍ مى رسيد ميل مى كرد و اگر كبابى پيدا مى كرد مى خورد و اگر نان گندم يا جو موجود بود مى خورد و اگر حلوا و يا عسلى بود مى خورد و اگر شير بدون نانى مى يافت به آن اكتفا مى كرد و اگر خربزه تازه اى بود، مى خورد.(386) در وقت غذا خوردن تكيه نمى داد و روى سفره نمى نشست بلكه حوله اى زير پاهايش مى انداخت .(387) از نان گندم سه روز متوالى سير نخورد تا به ديدار خدا شتافت و اين اعمال را از باب ايثار و به خاطر كمك به ديگران مى كرد نه به دليل فقر و نه به سبب بخل .(388) دعوت به مهمانى را قبول مى كرد(389) و به عيادت بيماران مى رفت ، و تشييع جنازه مى كرد.(390) در بين دشمنانش تنها و بدون پاسدار راه مى رفت ،(391) از همه مردم متواضع تر بود و از همه ساكت تر اما نه از راه كبر(392) و سخنش رساتر از همه بود بدون كلام زايد(393) و خوشروتر از همه مردم بود؛(394) هيچ امرى از امور دنيا او را وحشت زده نمى ساخت .(395) هر لباسى كه ممكن بود مى پوشيد؛ گاهى پارچه اى به دور خود مى پيچيد و گاهى برد مخصوص ‍ يمنى و گاهى جبه پشمى ، هر پوشيدنى اى را كه از راه مباح در اختيار داشت مى پوشيد.(396) انگشترى اش نقره بود،(397) كه به انگشت كوچك دست راست و چپش مى كرد.(398) بر پشت مركب خود، برده و غير برده را سوار مى كرد.(399) بر هر چه ممكنش بود، از قبيل اسب ، شتر، استر شهبا و الاغ ، سوار مى شد و گاهى پياده و با پاى برهنه بدون ردا و عمامه و كلاه راه مى رفت . از بيماران در دورترين نقطه شهر عبادت مى كرد.(400) بوى خوش را دوست مى داشت و از بوهاى بد ناراحت مى شد.(401) با تهيدستان همنشين و با مستمندان هم خوراك مى شد،(402) و صاحبان فضيلت را براى اخلاق خوبشان گرامى مى داشت و با شرافتمندان به نيكوكارى برخورد مى كرد.(403) با خويشاوندان صله رحم مى كرد بدون اين كه ديگران را بر ايشان مقدم بدارد.(404) بر كسى ستم روا نمى داشت .(405) هر كه از او معذرت مى خواست ، عذرش را مى پذيرفت .(406) شوخى مى كرد ولى جز سخن حق نمى گفت .(407) مى خنديد اما نه با صداى بلند.(408) بازى مباح و مجاز را مى ديد و نهى نمى فرمود.(409) كسى با صداى بلند با آن حضرت صحبت مى كرد، تحمل مى فرمود.(410) يك ماده شتر و گوسفندى داشت كه خود و اعضاى خانواده اش از شير آنها تغذيه مى كردند.(411) غلامان و كنيزانى داشت ، از نظر خوراك و پوشاك بر آنها برترى نداشت ،(412) جز در كار خدايى و يا كارى كه ناگزير بر صلاح خودش بود، وقت را نمى گذراند.(413) به باغهاى اصحابش ‍ تشريف مى برد.(414)
هيچ مستمندى را به سبب بى چيزى و درماندگى اش تحقير نمى كرد، و هيچ شاهى را به سبب سلطنتش اهميت نمى داد، براى هر دو، در پيشگاه خدا يك نوع دعا مى كرد.(415)
خداوند اخلاق خوب و سياست كامل را در آن حضرت با وجود اين كه بى سواد بود جمع كرد، نه مى توانست بنويسد و نه بخواند، در مناطق كوهستانى و بيابانهاى خشك (416)، در حال گوسفند چرانى و يتيمى كه نه پدر داشت و نه مادر، بزرگ شد. پس خداوند تمام اخلاق نيك و راه و رسم پسنديده و شرح حال گذشتگان و آيندگان ، و آنچه را كه باعث نجات و رستگارى در آخرت و غبطه در امر خير و موفقيت در دنيا بود و با واجب و ترك امور زايد ارتباط داشت به آن حضرت آموخت ، خداوند ما را به اطلاعت از دستور او و پيروى از رفتار او، موفق بدارد. آمين رب العالمين .
بخشى از آداب و اخلاق ارزنده پيامبر (صلى اللّه عليه و اله ) به روايت ابوالبحترى
گويند: رسول خدا (صلى اللّه عليه و اله ) كسى از مؤمنان را ناسزا نگفت مگر آن كه برايش كفاره و رحمتى قرار داد(417) و هرگز زن يا خدمتگزارى را نفرين نكرد.(418) حتى پيامبر (صلى اللّه عليه و اله ) در حال كارزار بود، عرض كردند: يا رسول اللّه ! چرا آنها را نفرين نمى فرماييد؟ فرمود: همانا من براى رحمت و هدايت مبعوث شده ام نه براى نفرين .(419) و چنان بود كه هرگاه مى خواستند بر كسى ، مسلمان يا كافر به طور عام يا خاص نفرين كنند، بجاى نفرين دعا مى كرد.(420) و با دست خود كسى را نزد مگر آن كه در راه خدا باشد. و از كسى كه نسبت به آن حضرت تعدى كرده باشد هرگز انتقام نگرفت مگر آن كه نسبت به حريم الهى تجاوز كرده باشد. و بين دو عمل هرگز انتقام نگرفت مگر آن كه نسبت به حريم الهى تجاوز كرده باشد. و بين دو عمل هرگز مختار نشد مگر آن كه آسانترين آنها را برگزيد، جز در مواردى كه باعث گناه يا قطع رحم مى شد كه در آن صورت از همه كس ‍ بيشتر اجتناب مى فرمود(421) و كسى چه آزاد و چه بنده و كنيز، خدمت ايشان نيامد مگر آن كه با او در پى حاجتش حركت كرد.(422)
انس مى گويد: به خدايى كه او را به حق فرستاده است ، هرگز در مورد چيزى كه نمى پسنديد به من نفرمود: چرا آن كارى را كردى ؟ و كسى از اعضاى خانواده اش مرا ملامت نكرد مگر اين كه فرمود: ((او را به حال خود واگذاريد كه اين عملش حتمى و مقدر بوده است .))(423)
گويند: هيچ گاه پيامبر (صلى اللّه عليه و اله ) از بسترى ايراد نگرفت . اگر فرشى مى انداختند، مى خوابيد و اگر نمى انداختند، روى زمين مى خوابيد.(424) خداى متعال در سفر اول تورات آن حضرت را توصيف كرده ، مى فرمايد: محمّد رسول خدا، بنده برگزيده ام ، بداخلاق و درشتخو و اهل غوغا و فرياد ميان كوچه و بازار نمى باشد. بدى را با بدى مجازات نمى كند بلكه عفو مى كند و مى بخشد زادگاهاش مكه و هجرتش به مدينه است و شام را مالك مى شود. او و يارانش بر سراسر اين قلمرو سيطره خواهند يافت و ايشان حاملان قرآن و دانش اند و او بر اطراف خود پرتو افكن است . و در انجيل نيز وصفش چنين است .(425)
از جمله خلق و خوى آن حضرت آن بود كه به هر كس مى رسيد، ابتدا سلام مى داد.(426) و هر كه درباره حاجتى حرف مى زد، با او مى ايستاد تا اين كه طرف منصرف مى شد.(427) دست خود را از كسى كه دستش را مى گرفت رها نمى كرد تا وقتى كه طرف دستش را مى كشيد.(428) و چون يكى از صحابه را مى ديد آغاز به مصافحه مى كرد، سپس دست او را مى گرفت و انگشتهايش را داخل انگشتان او مى كرد و آنگاه مشتش را محكم مى بست ،(429) جز به ياد خداى تعالى برنمى خاست و نمى نشست (430) و كسى رو به او نمى نشست در وقتى كه او نماز مى خواند، مگر آن كه نمازش را سبك مى كرد و رو به او مى آورد و مى گفت : نيازى دارى ؟ و چون حاجت او را برمى آورد، دوباره به نماز مى ايستاد.(431) و بيشتر اوقات به هنگام نشستن ، هر دو زانويش را از جا بر مى داشت ، و نظير كسى كه لباسش را به خود پيچيده باشد، با دستها زانوهايش را مى گرفت .(432) و كسى جاى او را از جاى نشستن اصحابش تميز نمى داد؛ زيرا آن حضرت هر جا جاى نشستن بود، مى نشست (433)، هيچگاه كسى نديد كه در نزد اصحاب پاهايش را دراز كند تا جا را بر كسى تنگ كند مگر اين كه جا زياد مى بود و كسى در تنگنا قرار نمى گرفت .(434) و بيشتر اوقات رو به قبله مى نشست (435) و به هر كسى كه بر او وارد مى شد احترام مى كرد و حتى براى كسى كه نه با وى خويشاوندى داشت و نه وابسته رضاعى اش ‍ بود، جامه اش را پهن مى كرد و او را بر روى آن مى نشاند.(436)
زيراندازى كه در اختيار داشت به هر كه وارد مى شد، ايثار مى كرد و اگر او نمى پذيرفت اصرار مى ورزيد تا او بپذيرد.(437) و كسى با او صميمى نمى شد مگر اين كه تصور مى كرد از همه كس نزد آن حضرت گرامى تر است ، به گونه اى كه هر كس همنشين آن حضرت مى شد، بهره خويش را از سيماى وى مى برد، تا آن جا كه نشست آن حضرت ، شنيدن ، سخن گفتن و جاذبه مجلس و تمام توجهش به هم نشين بود و با تمام اينها محفلش حيا، تواضع و امانت بود.(438) خداى تعالى فرمود: فبما رحمة من اللّه لنت لهم و لو كنت فظا غليظ القلب لا نفضوا من حولك .(439) هرگاه مى خواست ، اصحابش را صدا بزند براى احترام و دلجويى ايشان به كنيه صدا مى زد(440) و حتى به آنهايى كه كنيه نداشتند، كنيه مى داد و به همان كنيه اى كه داده بود، آنها را صدا مى زد،(441) و همچنين زنانى كه فرزندانى داشتند كنيه اى مى داد و نيز نام زنانى را كه فرزند نزاده بودند، با كنيه آغاز مى كرد(442) و كودكان را كنيه مى نهاد تا بدان وسيله دلهاى ايشان را نرم سازد.(443) از همه كس زودتر خشمگين مى شد و زودتر از همه خشنود مى گشت و مهربانتر و بهتر از همه مردم به مردم و از همه كس ‍ سودمندتر به حال آنان بود و چنان بود كه در مجلس آن حضرت صداها بلند نمى شد.(444) و چون از مجلس برمى خاست مى گفت : سبحانك اللهم و بحمدك اشهد ان لا اله الا انت استغفرك و اتوب اليك . آنگاه مى فرمود: ((اينها را جبرئيل به من آموخت .))(445)
سخن و خنده پيامبر (صلى اللّه عليه و اله )
از همه مردم گشاده زبان تر(446) و شيرين سخن تر بود و خود مى فرمود: ((من فصيحترين عربم (447) و اهل بهشت به زبان محمّد (صلى اللّه عليه و اله ) سخن مى گويند.))(448) آن حضرت كم حرف و نرم گفتار بود و در وقت گفتن سخن بيهوده نمى گفت و سخنش مانند جواهر به رشته كشيده بود.(449) عايشه مى گويد: مانند حرف زدن شما تند حرف نمى زد، سخنش آرام و منظم بود در حالى كه شما پراكنده سخن مى گوييد.(450)
گويند: سخن پيامبر (صلى اللّه عليه و اله ) از سخن همه مردم موجزتر بود و جبرئيل سخن موجز بر او نازل مى كرد و هر چه مى خواست در كلام موجز جمع مى كرد و به كلمات جامع تكلم مى فرمود: نه زياد و نه كم ، سخنانى در پى هم و مرتبط. بين دو جمله توقفى داشت تا شنونده بفهمد و درك كند(451) و صدايش رسا و از همه مردم خوش نواتر بود.(452)
بيشتر سكوت مى كرد و جز به هنگام نياز سخن نمى گفت .(453) حرف ناروا نمى زد و در وقت خشم و خشنودى جز سخن دل بر زبان نمى آورد.(454) و از كسى كه سخن ناپسند مى گفت ، روى برمى گرداند.(455) اگر مطلب ناپسندى را ناگزير بود كه بگويد، آن را در قالب كنايه مى فرمود.(456) و چون ساكت مى شد همنشينانش سخن مى گفتند و كسى در خدمت آن حضرت مشاجره نمى كرد(457) و از روى حقيقت و خيرخواهى نصيحت مى فرمود،(458) و مى گفت : ((قسمتى از قرآن را با قسمت ديگر مخلوط نكنيد؛ زيرا قرآن به چند گونه نازل شده است .))(459)
پيامبر (صلى اللّه عليه و اله ) به روى اصحابش بيش از همه تبسم داشت و مى خنديد و به گفته آنان به ديده اصحاب مى نگريست و با آنها معاشرت داشت (460) و چه بسيار اتفاق مى افتاد كه آنقدر مى خنديد تا دندانهاى آسيايش ديده مى شد.(461) ولى خنده اصحاب در خدمت ايشان به پيروى از آن حضرت و براى احترام او، تبسم بود.(462)
گويند: روزى مردم بيابان نشينى خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و اله ) رسيد در حالى كه آن حضرت برآشفته بود و به يارانش اعتراض مى كرد. آن مرد خواست چيزى بپرسد. اصحاب گفتند: اى مرد، چيزى نگو كه ما او را دگرگون مى بينيم ، گفت : مرا واگذاريد به خدايى كه او را به حق پيامبر قرار داده است ، من تا او لبخند نزند دست برنمى دارم . آنگاه عرض كرد: يا رسول اللّه ! شنيده ام كه دجال در حالى كه مردم از گرسنگى مرده اند براى آنها آبگوشت مى آورد. پدر و مادرم فدايت ، آيا شما صلاح مى دانيد من از آبگوشت او به دليل حفظ آبرو و پاكى پرهيز كنم تا از لاغرى بميرم يا از آن بخورم تا فربه شوم ؛ آنگاه به خدا ايمان آورم و او را انكار كنم ؟ مى گويند: رسول خدا (صلى اللّه عليه و اله ) به قدرى خنديد كه دندانهاى آسيايش ‍ نمايان شد. سپس فرمود: نه ، خداوند با آنچه مؤمنان را بى نياز مى سازد تو را نيز بى نياز مى كند.(463)
گويند: پيامبر (صلى اللّه عليه و اله ) از همه مردم لبخندش بيشتر و خوشخوتر بود مگر آيه قرآنى نازل مى شد و به ياد قيامت مى افتاد و يا مشغول موعظه مى شد. و چون مسرور و خشنود بود، از همه مردم خشنودتر بود و اگر موعظه مى كرد به حقيقت موعظه مى كرد و جز براى خدا خشمگين نمى شد،(464) و در اين حال چيزى جلوى خشم او را نمى گرفت . و در تمام كارهايش همين طور بود. و هرگاه مشكلى پيش ‍ مى آمد حل آن را به خدا واگذار مى كرد، و از نيرو و توان خود تبرى و از خداوند هدايت مى طلبيد و مى گفت : اللهم ارنى الحق حقا فاتبعه و اءرنى منكرا و ارزقنى اجتنابه و اءعذنى من اءن يشتبه على فاتبع هواى بغير هدى منك و اجعل هواى تبعا لطاعتك ، و خذ رضا نفسك من نفسى فى عافية و اهدنى لما اختلف فيه من الحق باذنك انك تهدى (من تشاء) الى صراط مستقيم .
در بيان اخلاق و آداب غذا خوردن آن حضرت
پيامبر (صلى اللّه عليه و اله ) هر غذايى را كه فراهم بود ميل مى كرد. بهترين غذا آن بود كه دستهاى زياد به طرف آن دراز شود. و چون سفره گسترده مى شد، مى گفت : بسم اللّه الرحمن الرحيم ؛ اللهم اجعلها نعمة مشكورة تصل بها نعمة الجنة . بيشتر اوقات كه براى غذاى خوردن مى نشست دو زانو و دو پايش را جمع مى كرد همان طورى كه نمازگزار مى نشيند، جز اين كه زالو روى زانو و يا روى (يك پهلو) مى نشست و مى گفت : همانا من بنده ام و همچون بنده مى نشينم و چون بنده غذا مى خورم .(465)
غذاى داغ نمى خورد و مى گفت : غذاى داغ بى بركت است و خداوند آتش ‍ را غذاى ما قرار نداده است ، غذا را سرد كنيد.(466)
و از آنچه در دسترس داشت ميل مى كرد و با سه انگشتش غذا مى خورد و گاهى از انگشت چهارم كمك مى گرفت و هيچ وقت با دو انگشت غذا نمى خورد و مى فرمود: با دو انگشت خوردن كار شياطين است .(467)
عثمان بن عفان پالوده اى براى آن حضرت آورد، مقدارى ميل فرمود، گفت : بنده خدا اين چيست ؟ عرض كرد: پدر و مادرم فدايت ، اين روغن و عسل را در ديگ سنگى مى ريزيم و آن را روى آتش قرار مى دهيم و مى جوشانيم و بعد مغز گندم آسيا شده را روى روغن و عسل مى ريزيم و به هم مى زنيم تا بپزد، سرانجام اين طور مى شود كه ملاحظه مى فرماييد. پيامبر (صلى اللّه عليه و اله ) فرمود: اين خوراك خوشمزه اى است .(468)
پيامبر (صلى اللّه عليه و اله ) نان جو سبوس نگرفته ميل مى كرد(469) و خيار را با خرما و نمك مى خورد(470) و بهترين ميوه ها در نظر آن حضرت خرماى تازه و خربزه و انگور بود.(471)
و خربزه با نان و شكر ميل مى فرمود و بسا آن را با خرما مى خورد(472) و از هر دو دستش كمك مى گرفت ، روزى خرمايى را كه در طرف راستش ‍ بود مى خورد و دانه ها را از طرف چپ جمع آورى مى كرد. گوسفندى از كنارش گذشت ، پيامبر (صلى اللّه عليه و اله ) دانه هاى خرما را به او اشاره كرد، گوسفند شروع كرد به خوردن دانه هاى دست چپ . آن حضرت ، در همان حال با دست راستش خرما مى خورد تا فارغ شد و گوسفند به راه خود مى رفت .(473) و چه بسيار انگور را با خوشه مى خورد،(474) در حالى كه آب انگور مثل رشته مرواريد روى محاسنش ديده مى شد،(475) يعنى آبى كه مى چكيد. و بيشتر خوراكش آب و خرما بود،(476) و شير و خرما را با هم مخلوط مى كرد و آنها را دو پاكيزه مى ناميد.(477) بهترين خوراك در نزد آن حضرت گوشت بود و مى فرمود: گوشت بر شنوايى مى افزايد و در دنيا و آخرت بالاترين خوراك است و اگر از پروردگارم بخواهم تا هر روز بر من گوشت بخوراند، اجابت مى فرمايد.(478) و آبگوشت را با گوشت و كدو ميل مى كرد(479) و كدو را دوست مى داشت و مى فرمود: بوته كدو، درخت برادرم يونس است .(480) عايشه مى گويد: پيامبر (صلى اللّه عليه و اله ) همواره مى فرمود: عايشه ! هرگاه خواستى غذايى بپزى كدوى حلوايى بيشتر بريز؛ زيرا دل غمگين را شاد مى سازد.(481) آن حضرت گوشت پرنده شكارى را ميل مى كرد،(482) وى خود به دنبال آن نمى رفت و شكار نمى كرد و دوست داشت برايش شكار كنند و بياورند تا او ميل كند،(483) چون گوشت تناول مى كرد سرش را به سوى آن خم نمى كرد بلكه گوشت را به سمت دهانش مى برد و آنگاه با دندانهاى مباركش به شدت آن را جدا مى ساخت .(484) نان و روغن ميل مى كرد و از گوسفند، ذراع و شانه اش و از غذاى ديگ ، كدوى حلوايى و از خورش ، سركه و از خرما، (نوعى از خرما به نام ) عجوه را دوست مى داشت .(485) و درباره عجوه دعا فرمود كه با بركت گردد و فرمود: عجوه از بهشت است و شفابخش از زهر و جادو است (486) و از سبزيجات ، كاسنى و باذروج (گياهى معطر) و گياهى به نام خرفه را دوست مى داشت (487) و از گوسفند هفت عضو را ميل نمى كرد: آلت تناسلى بيضه ها، مثانه ، كيسه صفرا، غده ها، فرج و خون و اينها را دوست نداشت (488) و سير و پياز و تره نمى خورد(489) و هرگز از غذايى نكوهش ‍ مى كرد. اگر خوشش مى آمد، ميل مى كرد وگرنه ميل نمى فرمود، و اگر خود نمى خواست به ديگرى بدگويى نمى فرمود(490) و ظرف غذا را مى ليسيد و مى گفت : پايان غذا پر بركت تر است (491) و به قدرى انگشتانش را پس از غذا مى ليسيد كه قرمز مى شد(492) و تا انگشتانش را يكى يكى نمى ليسيد آنها را با حوله پاك نمى كرد. و مى گفت : خورنده غذا نمى داند كه در كدام غذا بركت است (493) و چون فارغ مى شد، مى گفت : اللهم لك الحمد اطعمت و اشبعث و سقيت و اءرويت ، لك الحمد غير مكفور و لا مودع و لا مستغنى عنه (494) و چون بخصوص نان و گوشت ميل مى كرد، دستهايش ‍ را خوب مى شست و آنگاه زيادى آب را به صورتش مى كشيد(495) و در سه نوبت آب را مى نوشيد، و در آن سه نوبت سه بسم اللّه و در آخر آنها سه الحمدللّه مى فرمود(496) و آب را به نوعى مى مكيد و سر نمى كشيد و چه بسيار كه يك نفس مى نوشيد تا فارغ مى شد ولى داخل ظرف نفس نمى كشيد، بلكه دهانش را به سويى مى گرداند.(497) و باقيمانده آب را به كسى كه طرف راستش بود مى داد؛(498) هر چند كه شخص سمت چپش مهمتر بود و به آن كه طرف راستش بود، مى فرمود: سنت بر اين است كه به تو بدهم ، اگر تو خواستى به ايشان ايثار مى كنى .(499) ظرفى خدمتش آوردند كه عسل و شير داشت نخواست كه بنوشد و فرمود: دو نوشيدنى در يك جا و دو خورش در يك ظرف است و بعد گفت : ((من حرامش نمى دانم ولى افتخار به فزونيهاى دنيوى و حساب فرداى قيامت را نمى پسندم و تواضع را دوست دارم ؛ زيرا هر كه براى خدا تواضع كند خداوند او را بلند گرداند.))(500)
در خانه خودش از دختر بالغ با حياتر بود. از اهل خانه غذا نمى خواست و اظهار تمايل هم نمى كرد. اگر غذا مى آوردند، مى خورد و آنچه مى دادند قبول مى كرد و هر نوشيدنى كه بود مى نوشيد(501) و چه بسا خود بلند مى شد و خوردنى و يا نوشيدنى اش را مى گرفت .(502)
آداب لباس پوشيدن پيامبر (صلى اللّه عليه و اله )
پيامبر (صلى اللّه عليه و اله ) هر چه از انواع جامه در اختيار داشت از رو انداز، ردا، پيراهن ، جبه و يا چيز ديگر مى پوشيد و از جامه سبز خوشش ‍ مى آمد و بيشتر جامه هايش سفيد بود و مى فرمود: به زنده هاتان جامه سفيد بپوشانيد و مرده هايتان را در آن كفن كنيد. قباى حاشيه دار مربوط به جنگ و بدون حاشيه مى پوشيد و قباى ديبايى داشت كه مى پوشيد و سبزى آن سفيدى رويش را زيبا مى نمود.(503)