راه روشن ، جلد چهارم
ترجمه كتاب المحجة البيضاء فى تهذيب الا حياء

ملامحسن فيض كاشانى رحمه اللّه عليه
ترجمه : محمّدرضا عطائى

- ۸ -


در كتاب مكارم از قول ابوعبيده به نقل از امام باقر (عليه السلام) يا امام صادق (عليه السلام) نقل شده است كه فرمود: ((هر مركبى كه ناهموار باشد و از صاحبش لجام بكشد يا رم كند، بايد در گوش او يا بر آن بخوانند: اءفغير دين اللّه يبغون و له اءسلم من فى السموات و الارض طوعا و كرها و اليه ترجعون .))(219)
از امام رضا (عليه السلام) است كه فرمود: ((در هر بينى حيوانات سوارى يك شيطان است ، بنابراين هرگاه كسى از شما خواست آن را لجام كند بايد بسم اللّه بگويد.))(220)
غزالى گويد: سزاوار است مسافر همه بار خود را مشخص كند و به چاروادار نشان دهد. و مركب را به عقد صحيح اجاره كند تا بين آن دو اختلافى بروز نكند كه باعث رنجش قلبى گردد و از سخن گفتن زياد و لجبازى با چارواداران خوددارى كند و شايسته نيست از آن چه شرط كرده اند چيزى بيشتر بار كند، هرچند سبك باشد، زيرا هر چيز اندك به زياد مى انجامد و هر كه اطراف قرقگاه بگردد، ممكن است در آن بيفتد.
دهم از آداب سفر آن است كه شش چيز همراه داشته باشد. عايشه مى گويد: رسول خدا وقتى كه مسافرت مى كرد، پنج چيز به همراه خود مى برد: آيينه ، سرمه دان ، شانه كوچك (براى محاسن )، مسواك و شانه سر.(221)
امّ سعد انصارى مى گويد: پيامبر (صلى اللّه عليه و اله ) در مسافرت ، آيينه و سرمه دان را از خود دور نمى كرد.(222)
از آن حضرت است كه فرمود: ((در موقع خواب از اِثمد(223) استفاده كنيد كه باعث فزونى قوه بينايى و رويش مو مى گردد.))(224)
روايت كرده اند كه پيامبر (صلى اللّه عليه و اله ) به هر چشمش سه مرتبه سرمه مى كشيد، و در روايتى آمده است : ((كه آن حضرت به چشم راست سه مرتبه و به چشم چپش دو مرتبه سرمه مى كشيد.))(225)
يكى از اهل توكل ، چهار چيز را در سفر و حضر از خود جدا نمى كرد: قمقمه ، ريسمان ، سوزن با نخ و قيچى ، و مى گفت : اينها مربوط به دنيا نيست .
مى گويم :
در كتاب من لا يحضره الفقيه آمده است كه سليمان بن داوود منقرى از حماد بن عيسى از امام صادق (عليه السلام) نقل كرده است كه فرمود: ((در وصيت لقمان به پسرش آمده است : پسرم ! شمشير و كفش و عمامه و ريسمان و مشك آب و نخ خياطى و درفش ، در سفر همراه داشته باش و داروى بيشترى همراه ببر كه هم خودت از آن استفاده كنى هم همراهانت . و در هر كارى كه معصيت خدا در آن نباشد، با همسفران موافق باش . بعضى در اين روايت ، اسب را نيز افزوده اند.))(226)
در همان كتاب از قول اميرالمؤمنين (عليه السلام) آمده است كه ((رسول خدا (صلى اللّه عليه و اله ) فرمود: هر كه راهى سفرى شود و به همراهش ‍ عصايى از چوب درخت بادام تلخ باشد و اين آيه را بخواند: و لما توجه تلقاء مدين - تا - واللّه على ما تقول وكيل ، خداوند او را از هر درنده زيانبخش و از هر دزد تجاوزگر و از هر موجود بيمناك ، ايمن دارد تا وقتى كه به خانه برگردد، در حالى كه همراهش هفتاد و هفت فرشته است كه تا برمى گردد، براى او طلب مغفرت مى كنند.))(227)
على (عليه السلام) فرمود: ((پيامبر (صلى اللّه عليه و اله ) مى فرمايد: همراه داشتن عصا تنگدستى را از بين مى برد و شيطان را از او دور مى سازد.))(228)
و آن حضرت فرمود: ((هر كه مايل است ، زمين زير پايش در هم بپيچد، عصايى از چوب درخت بادام تلخ همراهش بردارد.))(229)
آن حضرت فرمود: ((عصا داشته باشيد كه عصا داشتن از سنتهاى برادران من از پيامبران است ، بنى اسرائيل از كوچك و بزرگ با عصا راه مى رفتند تا در راه رفتنشان تكبر نورزند.))(230)
حضرت ابوالحسن موسى بن جعفر (عليه السلام) فرمود: ((من ضمانت مى كنم ، كسى كه به قصد سفر از خانه بيرون شود در حالى كه عمامه بر سر دارد و دنباله عمامه را سه بار دور گردنش پيچيده است ، او را دزد نزند و از غرق شدن و سوختن محفوظ بماند.))(231)
در كتاب ثواب الاعمال از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است كه فرمود: ((من آن كسى را كه با عمامه از خانه اش بيرون آيد، ضمانت مى كنم كه سالم برگردد.))(232)
از آن حضرت است : ((هركه به قصد مسافرت بيرون رود و از عمامه اش ، چيزى دور گردنش نپيچيد، اگر به درد بى درمانى مبتلا شود نبايد كسى را جز خودش سرزنش كند.))(233)
يازدهم (از آداب سفر) كه ما آن را افزوده ايم ؛ روايتى است در كتاب من لا يحضره الفقيه از سليمان بن داوود منقرى به نقل از حماد بن عيسى از امام صادق (عليه السلام) كه فرمود: ((لقمان به پسرش گفت : هرگاه با گروهى مسافرت كردى با آنها در كار خودت و كارهاى جمعى ، مشورت كن و با لبخند با آنها برخورد كن و از توشه اى كه دارى سخاوتمندانه به ايشان ببخش ، هرگاه تو را خواستند پاسخ بده و اگر از تو يارى طلبيدند، يارى كن . زياد خاموش باش و نماز بخوان و درباره مركب سوارى و آب و توشه اى كه دارى دست و دلباز باش و هرگاه از تو شهادت بر حق خواستند، شهادت بده و هرگاه مشورت خواهى كردند؛ با دقت نظر جواب بده وانگهى پيش از اين كه درباره امرى بينديشى و چگونگى آن بر تو مسلم شود، تصميم نگير و قبل از آن كه برخيزى و بنشينى ، بخوابى و بخورى و نماز بخوانى و نيز قبل از آن كه فكر و حكمت خود را در مشورت به كار اندازى ، پاسخ مشورتى را بازگو نكن ، زيرا هر كه خالصانه براى طرف مشورت خيرخواهى نكند، خداوند انديشه اش را مى گيرد و امانتدارى را از او دور مى سازد. و هرگاه ديدى همراهانت راه مى روند تو هم راه برو و اگر ديدى كار مى كنند تو هم با ايشان كار كن و هرگاه تصدق كردند يا وامى به كسى دادند تو نيز با ايشان عطا كن و از كسى كه بزرگسالتر از تو است ، حرف شنوايى داشته باش و هرگاه همراهانت به تو دستورى دادند و يا چيزى پرسيدند، بگو: آرى و نگو: خير، زيرا گفتن خير، نقص و عيب است و هرگاه در راه سرگردان مانديد، فرود آييد و هرگاه ترديد داشتيد بايستيد و مشورت كنيد و هرگاه يك نفر را تنها ديديد از او راه را نپرسيد و راهنمايى نطلبيد، زيرا وجود فردى تنها در ميان بيابان مشكوك است ، شايد جاسوس دزدان باشد و يا شيطانى باشد كه مى خواهد شما را سرگردان كند و از دو نفر نيز بترسيد مگر اين كه شما چيزى را ببينيد كه من نمى بينم ، زيرا كه عاقل هرگاه به چشم خود چيزى را ببيند، حق را باز شناسد و شاهد چيزى را مى بيند كه غايب نمى بيند. پسرم ! هرگاه وقت نماز فرا رسيد براى هيچ كارى آن را به تاءخير نينداز، نماز را بخوان و از آن راحت شو كه آن دينى است به گردن تو، و نماز را با جماعت بخوان هر چند بر سر نيزه باشد و روى مركبت نخواب ، زيرا كه خواب باعث مى شود كه زودتر پشت حيوان زخم شود و اين كار حكيمانه نيست ، مگر آن كه در كجاوه اى باشى كه امكان رفع خستگى و انبساط عضلات و مفاصل فراهم گردد، و چون نزديك منزلت رسيدى از مركبت فرود آى و پيش از آن كه به خودت برسى به علف او برس زيرا وجود تو به او بستگى دارد و هرگاه خواستيد جايى منزل كنيد در جايى از زمين فرود آييد كه خوش منظرتر و خاكش نرم تر و پر علف تر باشد و چون فرود آمدى پيش از آن كه بنشينى دو ركعت نماز بخوان و هرگاه قصد رفع حاجت كردى ، از آن جا دور شو، و چون خواستى كوچ كنى دو ركعت نماز بخوان ، سپس آن زمينى را كه فرود آمده بودى وداع كن و بر آن زمين و اهل آن جا درود فرست ، زيرا هر سرزمينى ساكنانى از فرشتگان دارد و اگر توانستى غذايى نخور مگر آن كه نخست قدرى از آن را انفاق كرده باشى و تا مى توانى در مدتى كه سواره اى از قرآن تلاوت كن و تا وقتى كه مشغول كارى هستى ، تسبيح بگو و تا فراغت دارى دعا كن و مبادا سر شب حركت كنى ، بلكه آخر شب سير كن و مبادا صدايت را در بين راه بلند كنى .))(234)
غزالى گويد: دوازدهم ، در آداب رجوع از سفر آن است كه پيامبر (صلى اللّه عليه و اله ) به جاى مى آورد. آن حضرت هرگاه از حج يا جبهه جنگ و يا سفر ديگرى برمى گشت ، به هر جاى بلند زمين كه مى رسيد سه تكبير مى گفت و اين دعا را مى خواند: لا اله الا اللّه وحده لا شريك له ، له الملك و له الحمد، يحيى و يميت ، و هو على كل شى ء قدير. آئبون تائبون عابدون ساجدون لربنا حامدون ، صدق اللّه وعده ، و نصر عبده ، و هزم الاحزاب وحده .(235)
مى گويم :
در مكارم از پيامبر (صلى اللّه عليه و اله ) نقل شده است ، وقتى كه آن حضرت از خيبر برگشت فرمود: آئبون تائبون ان شاء اللّه عابدون راكعون ساجدون لربنا حامدون اللهم لك الحمد على حفظك اياى فى سفرى و حضرى ، اللهم اجعل اوبتى هذه مباركة ميمونة مقرونة بتوبة نصوح توجب لى بها السعادة يا ارحم الراحمين .(236)
غزالى گويد: مسافر چون به نزديك شهرش رسيد، بايد بگويد: اللهم اجعل لنا بها فرارا و رزقا و حسنا، آنگاه كسى را نزد بستگانش بفرستد كه ورودش را به اطلاع ايشان برساند تا ناگهانى بر ايشان وارد نشود و چيزى را بر خلاف ميلش نبيند. و سزاوار نيست كه شبانه بر ايشان وارد شود كه از آن نهى شده است .
پيامبر (صلى اللّه عليه و اله ) هرگاه وارد مى شد، نخست به مسجد مى رفت و دو ركعت نماز مى خواند(237)، سپس وارد خانه مى شد و چون وارد مى شد، مى گفت : توبا توبا لربنا اءوبا لايغادر علينا حوبا.(238)
شايسته است كه براى خانواده و بستگانش ارمغانى از خوردنيها يا چيز ديگرى به قدر امكانش بياورد، زيرا اين سنت است و روايت شده است كه ((اگر مسافر چيزى نيافت ، بايد سنگى را در خرجينش ‍ بگذارد.))(239)
گويا اين سخن مبالغه اى است در واداشتن بر اين كار نيك ، زيرا چشمها به طرف مسافرى كه تازه از راه مى رسد دوخته شده و دلها به ره آورد او شاد مى شود. از اين رو مستحب مؤ كد است كه حتما آنها را خشنود سازد و با ره آورد براى ايشان ، توجه قلبى خود را به آنان و يادشان در مدت سفر ابراز دارد.
مى گويم :
در كتاب من لا يحضره الفقيه از جابر بن عبداللّه انصارى نقل كرده ، مى گويد: ((رسول خدا (صلى اللّه عليه و اله ) نهى فرمود كه كسى پس از مدتى غيبت شبانه بر خانواده خود وارد شود مگر اين كه قبلا ورودش را به اطلاع ايشان برساند.))(240)
پيامبر (صلى اللّه عليه و اله ) فرمود: ((مسافرت نوعى از عذاب است بنابراين هرگاه سى از شما سفرش به پايان رسيد بايد هر چه زودتر به نزد خانواده برگردد.))(241)
امام صادق (عليه السلام) فرمود: ((سفر در چندين منزل زاد و توشه را تمام مى كند و مسافر را بد اخلاق مى گرداند و لباسها را مندرس مى كند، و سفر كامل هيجده منزل است .))(242)
از آن حضرت است كه فرمود: ((از جوانمردى دور است كه مرد آنچه را بد و خوب در سفر ديده است ، نقل كند.))(243)
در كافى از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: ((رابطه بين برادران در وطن به ديد و بازديد است و در سفر به نامه نگارى .))(244)
از آن حضرت است كه فرمود: ((پاسخ نامه مثل جواب سلام واجب است ، و آن كسى كه آغازگر سلام است نزد خدا و پيامبر (صلى اللّه عليه و اله ) شايسته تر است .))(245)
فصل :
غزالى گويد: اين بود بخشى از آداب ظاهرى سفر و اما آداب باطنى ، در باب اول اين كتاب ، بيان بخشى از آنها گذشت و خلاصه اش اين بود كه انسان جز براى تقويت دين خود مسافرت نكند و هرگاه در دلش احساس كاستى (در دين ) كرد بايد بايستد و از سفر برگردد و سزاوار نيست كه اصرار بر عبور از منزلى داشته باشد بلكه هر جا دلش خواست منزل كند و قصد كند كه در هر شهرى علما و بزرگان آن جا را ببيند و بكوشد تا از هر كدام يك مطلب ادبى و يا حكمتى را كسب كند كه به حال او مفيد باشد، نه فقط براى اين كه نقل كند و بگويد با بزرگان آن جا ملاقات كرده است ، و در هيچ شهرى بيش از يك هفته يا ده روز نماند مگر آن كه آن عالم مورد نظر از او بخواهد كه توقف كند و با كسى همنشينى نكند - در مدت توقفش - مگر با فقراى راستين و اگر هدفش ديدار با برادرى است ، بيش از سه روز نماند كه حد مهمانى همان است ، مگر آن كه جدايى وى بر برادرش دشوار باشد؛ و هرگاه هدفش ‍ ديدار شيخى باشد بيش از يك روز و يك شب نبايد پيش او بماند و نبايد به خوشگذرانى بپردازد، زيرا اين عمل بركت سفرش را از بين مى برد. و هرگاه وارد شهرى مى شود نبايد به كارى جز ديدار شيخ در خانه اش اقدام كند؛ اگر شيخ در خانه اش بود حق ندارد در خانه را بزند و نبايد اجازه ورود بخواهد؛ تا وقتى كه او خود بيرون بيايد، و هنگامى كه بيرون آمد با ادب جلو برود و در برابر او نبايد حرف بزند مگر او سؤ ال كند. پس اگر از او چيزى پرسيد به مقدار سؤ ال ، پاسخ دهد و تا اجازه نداده است نبايد او آغاز به سؤ ال كند. و هرگاه در سفر است نبايد از خوردنيها و اهل بذل و بخشش شهرها و دوستانش در آن جاها زياد ياد كند بلكه از مشايخ و فقراى آن جا نام ببرد و در سفرش از زيارت قبور صالحان غفلت نكند بلكه در هر روستا و شهرى جوياى آنها باشد، و تنها به مقدار ضرورت و به كسى كه توان برآوردن حاجت او را دارد اظهار حاجت كند، و در بين راه همواره مشغول ذكر و قرائت قرآن باشد به طورى كه ديگران نشنوند و هرگاه كسى با او حرف زد، ذكرش را ترك كند و تا او سخن مى گويد جواب او را بدهد، سپس به حال اول برگردد و اگر نفسش از مسافرت يا اقامت در جايى آزرده شد بايد با آن مخالفت كند، زيرا بركت با مخالفت نفس است و هرگاه ممكن بود كه به گروهى از صالحان خدمتى كند، سزاوار نيست كه با ناراحتى ناشى از سفر، خدمت كند، زيرا اين خود كفران نعمت است و هرگاه در نفس خويش ‍ نقصانى نسبت به آنچه در وطن داشت احساس كرد، بايد بداند كه سفرش ‍ معلول است و بايد برگردد، زيرا اگر سفر به حق باشد اثرش ظاهر مى گردد.
مردى به عثمان مغربى گفت : فلانى به مسافرت رفته است . او گفت : سفر غربت است و غربت ذلت و خوارى دارد و مؤمن حق ندارد خودش را ذليل كند. بدين وسيله اشاره به كسى نموده است كه در مسافرت رشد دينى ندارد، اگر نه كسى به عزت دين نمى رسد مگر با ذلت غربت . بنابراين ، بايد مريد از وطن براى مخالفت با هواى نفسش و براى مرادش سفر كند تا در اين غربت ، عزت يابد و ذليل نشود، زيرا كسى كه در سفرش از هواى نفس ‍ پيروى كند، ناگزير يا در اين دنيا و يا در آخرت ذليل و خوار مى گردد.
باب سوم : درباره آنچه مسافر بايد بياموزد؛ از قبيل هزينه سفر و نشانه هاى قبله و وقت
بدان كه مسافر در آغاز سفرش نياز به فراهم كردن زاد و توشه براى دنيا و آخرتش دارد، اما توشه دنيا، خوردنى و آشاميدنى و هزينه هاى لازم است . بنابراين اگر بدون توشه ، با توكل به خدا بيرون شود، هرگاه همراه كاروان باشد و يا بين راه روستاهاى به هم پيوسته باشد، اشكالى ندارد، ولى اگر به تنهايى در باديه اى سفر كند يا با گروهى سفر كند كه غذا و آب ندارند؛ اگر از كسانى است كه به طور مثال يك هفته و ده روز مقاومت مى كند و مى تواند به علف بيابان اكتفا كند، حق دارد بى توشه سفر كند ولى اگر توان مقاومت در برابر گرسنگى و قدرت اكتفاى به علف بيابان را ندارد بيرون شدنش ‍ بدون زاد و توشه معصيت است ، زيرا در حقيقت خويشتن را به دست خود به هلاكت افكنده است و اين خود رازى دارد كه در بخش توكل خواهد آمد و معناى توكل آن نيست كه به طور كلى از وسايل ظاهرى دورى كنند و اگر چنين بود، جستجوى دلو و ريسمان براى آب كشى از چاه ، باعث از بين رفتن توكل مى شد و بايد آدمى صبر مى كرد تا خداوند فرشته يا شخص ‍ ديگرى را ماءمور كند تا آب را به دهانش بريزد. پس اگر داشتن دلو و ريسمان به عنوان ابزار رسيدن به آب آشاميدنى به توكل صدمه اى ندارد پس ‍ برداشتن عين آب و غذا در آن جايى كه هيچ انتظار بودن آنها نيست ، بى اشكال تر خواهد بود. و در جاى خودش حقيقت توكل روشن خواهد شد، زيرا اين مطلب جز بر محققان از دانشمندان دينى مشتبه است .
اما توشه آخرت ، آن اعمالى است كه طهارت ، نماز، روزه و عباداتش به آنها نياز دارد، و ناگزير از برخوردار بودن از آن است ، زيرا مسافرت يكباره چيزهايى را تخفيف مى دهد پس نياز است تا آن مواردى را كه سفر باعث تخفيف آنها مى شود مانند قصر و جمع نماز و خوردن روزه ، بشناسيم و گاهى سفر باعث دشوارى چيزهايى مى شود كه در وطن بى نياز از آنها بود، مانند قبله شناسى و دانستن اوقات نماز، زيرا شخص در وطنش از روى محرابهاى مساجد و اذان ، اذان گوها اين امور را مى فهمد ولى در مسافرت گاهى لازم است كه خودش آگاهى يابد، بنابراين آنچه را كه بايد بياموزد دو نوع است .
مى گويم :
اكنون ما بايد بدعتهايى را كه غزالى در اين باب ذكر كرده ترك كنيم ؛ از قبيل جواز مسح كردن روى كفشها در مسافرت و رخصت قصر نماز و نگرفتن روزه در سفر كه آن را نه به صورت حكم قطعى ، بلكه به صورت جواز تخييرى بيان كرده است ؛ و نيز جواز جمع بين دو نماز را به سفر اختصاص ‍ داده است . همچنين جواز تيمم را در وقتى كه آب پيدا نشود از موارد رخصت شمرده است و جز اينها از فروع اين احكام به مقتضاى نظرات نادرست و فاسد عامه ، زيرا مسح كردن روى كفشها از نظر اهل بيت عليهم السلام بدعت زشتى است كه بالاتر از آن بدعتى نيست .
در كتاب من لا يحضره الفقيه آمده است كه امام صادق (عليه السلام) فرمود: ((سه چيز است كه در آنها از هيچ كسى تقيه نمى كنم : ميگسارى ، مسح كردن روى كفشها و حج تمتّع .))(246) عايشه از پيامبر (صلى اللّه عليه و اله ) روايت كرده است كه فرمود: ((روز قيامت بيش از همه مردم آن كسى حسرت مى خورد كه ببيند وضويش روى پوست ديگرى انجام شده است .))(247)
از عايشه نقل شده است كه : هر آينه اگر بر پشت الاغى در بيابانى مسح كنم ، براى من پسنديده تر است از اين كه بر روى كفشم مسح كنم .(248)
براى پيامبر (صلى اللّه عليه و اله ) كسى جز كفش اهدايى نجاشى از كفش ‍ ديگرى سخن نگفته است و آن هم كفشى بود كه جاى روى پاهايش شكاف داشت . بنابراين پيامبر (صلى اللّه عليه و اله ) روى پاهايش را مسح كرده است در حالى كه كفش به پا داشته ولى مردم گفتند كه پيامبر (صلى اللّه عليه و اله ) روى كفشهايش را مسح كرد. علاوه بر اين ، سند حديث مربوط به مسح روى كفش صحيح نيست .(249)
شيخ صدوق مى گويد: زراره و محمّد بن مسلم روايت كرده اند كه ((به امام باقر (عليه السلام) عرض كرديم : درباره نماز مسافر چه مى فرماييد، چگونه و چند ركعت است ؟ فرمود: خداى عز و جل مى فرمايد: و اذا ضربتم فى الارض فليس عليكم جناح ان تقصروا من الصلواة (250) بنابراين قصر نماز در مسافرت همانند تمام آن در حضر واجب است ، مى گويند: عرض كرديم : خداى تعالى فرموده است : فليس عليكم جناح و نفرموده است : حتما چنين كنيد! پس چگونه قصر در سفر را همانند تمام در حضر واجب كرده است ؟ فرمود: آيا چنين نيست كه خداى تعالى درباره صفا و مروه فرموده است : فمن حج البيت اواعتمر فلا جناح عليه ان يطوف بهما(251) مگر نمى بينيد كه طواف آن دو (سعى بين صفا و مروه ) واجب قطعى است ، زيرا خداى عز و جل در كتاب خود ياد كرده و پيامبر خدا (صلى اللّه عليه و اله ) نيز آن را انجام داده است ، همچنين قصر در سفر عملى است كه پيامبر (صلى اللّه عليه و اله ) انجام داده و خداى تعالى در كتابش ذكر كرده است . مى گويند: عرض كرديم :، بنابراين هر كس در سفر نماز چهار ركعتى خوانده است آيا آن را اعاده كند يا نه ؟ فرمود: اگر آيه تقصير بر او خوانده شده و برايش تفسير شده (آگاه به مساءله بوده است ) و نماز چهار ركعتى خوانده ، بايد آن را اعاده كند ولى اگر آيه به گوشش ‍ نخورده و از آن بى اطلاع بوده ، نبايد اعاده كند. تمام نمازهاى واجب در سفر دو ركعتى است جز نماز مغرب كه سه ركعتى است و قصر نمى شود: رسول خدا (صلى اللّه عليه و اله ) نماز مغرب را در سفر و حضر سه ركعت گزارده است ، پيامبر خدا (صلى اللّه عليه و اله ) به ذى خشب مسافرت كرد كه به فاصله يك روز راه تا مدينه است و در دو منزلى آن يعنى بيست و چهار ميل مدينه واقع شده است . پيامبر (صلى اللّه عليه و اله ) نماز را قصر خواند و روزه اش را افطار كرد، از اين رو سنت شد، و رسول خدا (صلى اللّه عليه و اله ) گروهى را كه روزه خود را نگه داشتند در حالى كه آن حضرت افطار كرده بود، جمع گنهكاران ناميد و فرمود: تا روز قيامت اينان گنهكارند، و ما فرزندان و نوادگان آنان را تا امروز مى شناسيم .))(252)
ما بايد شرايط قصر نماز و شكستن روزه را در سفر و كيفيت نماز را روى مركب و در كشتى و در حال راه رفتن به روش اهل بيت عليهم السلام و كيفيت زيارت ضريح مقدسشان و آداب آن را - نسبت به قبور كسانى از اهل بيت عليهم السلام كه در مدينه منوره نيست - نقل كنيم . البته اينها را در كتاب اسرار حج بيان كرده ايم و نيز دلايل قبله و كيفيت قبله شناسى را از قول غزالى نقل مى كنيم اما دليل و معرفت به اوقات را در كتاب اسرار الصلاة نقل كرده ايم ، نيازى به تكرار آن - كارى كه غزالى انجام داده است - نمى باشد، همچنين جمع بين دو نماز و كيفيت تيمم و بيان جواز آن را در وقت نبودن آب بيان كرده ايم ، با اين كه از نظر ما آن دو اختصاص به مسافرت ندارند. پس در اين جا چند مطلب است :
مطلب اول :
در شرايط قصر نماز و خوردن روزه ، تنها با وجود شش شرط در سفر، نماز قصر مى شود و روزه را بايد افطار كرد.
شرط اول اين است كه مسافرت شامل هشت فرسخ رفتن تنها و يا رفت و برگشت باشد، چه در همان روز رفتن برگردد و چه بعدها برگردد مادامى كه سفرش را به دليل يكى از سه مانعى كه خواهيم گفت ، قطع نكند. درباره احاديث اهل بيت عليهم السلام در اين مورد، اشتباهى براى اكثر علماى ما اتفاق افتاده و مقصود اهل بيت عليهم السلام را چنان كه شايسته است نفهميده اند. از اين رو گاهى در چهار فرسخ شرط كرده اند كه همان روز برگردد و گاهى بين قصر و اتمام در چهار فرسخ مخير ساخته اند! و صحيح همان بود كه ما گفتيم ، همان طورى كه استاد پيشين ما حسن بن عقيل عمّانى - رحمه اللّه - معتقد بوده است و ما آن را در كتاب معتصم خود بيان كرديم ، سپاس خدا را سزاست .
دوم ، آن كه مسافر از اول سفرش قصد اين مسافت را داشته باشد و تا پايان مسافت به قصد خود باقى بماند اما اگر از آغاز قصد نداشت هر چند كه تا آن مقدار مسافت برسد و يا قصد آن را داشته ولى پيش از رسيدن به آن حد، از قصدش برگشته است ، نمازش را تمام مى خواند، همچنين اگر در رفتن و برگشتن مردد باشد، حال اگر پيش از رجوع از قصدش يا پيش از دو دلى نماز را قصر خوانده است به دليل خبر صحيح نبايد اعاده كند.
سوم ، آن كه سفرش را به نيت اقامت ده روزه قطع نكند، يا سى روز در يك جا با حال ترديد و دودلى در نيتش بماند. يا به وطنش يعنى جايى برسد كه در آن جا شش ماه منزل داشته است و اگر در جايى قصد اقامت ده روز كند، سپس از قصدش برگردد، تا وقتى كه يك نماز واجب چهار ركعتى نخوانده است به قصر برمى گردد، اگر نه تمام مى خواند تا از آن جا بيرون رود، همچنين اگر به نيت قصر وارد نماز شد ولى قصد اقامت برايش حاصل شد تمام مى خواند.
چهارم ، اين كه شغلش مسافرت نباشد مانند چارواداران و نامه رسانان و ملوانان ، زيرا ايشان در سفرشان نماز را تمام مى خوانند و در بعضى اخبار صحيح آمده است كه هرگاه طى طريق و حركت براى اين سه گروه دشوار شود نمازشان را قصر مى خوانند.
پنجم ، اين كه سفرش مباح باشد، پس اگر در راه معصيت باشد مثل كسى كه عاق والدين باشد و از پدر و مادرش فرار كند يا از دست مولايش بگريزد، يا زنى كه از شوهرش فرار كند و يا كسى كه از جبهه در وقت حمله به دشمن فرار كند يا از دست طلبكار با وجود قدرت بر اداى دين فرار كند و يا نماز جمعه را در صورتى كه بر او واجب است ترك كند و يا به قصد راهزنى يا كشتن كسى يا گرفتن مواجب و مستمرى حرام از پادشاه ستمگر و يا به قصد فساد و ايجاد فتنه بين مسلمانان و نظاير اينها سفر كند، قصر خواندن نماز جايز نيست .