آيين سفر

سيد اصغر ناظم زاده قمى‏

- ۵ -


5. هجرت‏

هجرت، پر آوازه‏ترين سفر عبادى است. از همين رو، بخش جداگانه‏اى از اقسام سفر را به اين نوع سفر عبادى اختصاص داديم. همه آشنايان با تاريخ و فرهنگ اسلامى مى‏دانند كه هجرت، از عوامل مهم و مؤثر در پيش برد اهداف پيامبر اسلام (صلى‏الله‏عليه‏وآله) بود. در واقع، هجرت، مسلمانان را از بن‏بست سياسى خارج كرد و زمينه را براى گسترش اسلام به اقصا نقاط عالم، آماده ساخت.

در قرآن، بارها از هجرت، در كنار جهاد ياد شده است و مهاجران انسان‏هايى فداكار و ارجمندند. امكان هجرت براى هر مسلمانى، حجت را بر همگان تمام كرده است و خداوند در قرآن به كسانى كه محيط فاسد و شرايط نامطلوب شهر و ديار خود را بهانه مى‏كنند، مى‏فرمايد:

ألم تكن أرض الله واسعة فتهاجروا فيها(171).

آيا زمين خدا گسترده و فراخ نبود؟ پس شايسته بود كه در آن، مهاجرت مى‏كرديد.

هم چنين در قرآن كريم آمده است:

و من يهاجر فى سبيل الله يجد فى الأرض مراغما كثيرا وسعة(172).

هر كس كه در زمين هجرت كند، سرزمين‏هايى مى‏يابد كه گسترده و بسيارند.

مهاجران طبقه‏اى ممتاز و گرامى در ميان مسلمانانند و خداوند هماره از آنان به نيكى ياد كرده است:

لقد تاب الله على النبى و المهاجرين و الأنصار الذين اتبعوه فى ساعة العسرة(173).

به تحقيق، خداوند بر پيامبر و مهاجران و يارانى كه وى را در روزگار سختى، پيروى كردند، باز مى‏گردد.

حتى خداوند در قرآن، مسلمانان را هشدار مى‏دهد كه ولايت كسانى را كه از هجرت روى گردانده‏اند، نپذيرفته، آنان را سرپرست خود قرار ندهند:

فلا تتخذوا منهم أولياء حتى يهاجروا فى سبيل الله‏(174).

از ايشان براى خود سرپرست مگيريد، تا آن كه در راه خدا هجرت كنند.

به هر رو، در ميان سفرهاى عبادى، هجرت، از همه كارسازتر و گاه بايسته‏تر است. تاريخ اسلام، بر اساس هجرت، يعنى سفر تاريخى پيامبر، از مكه به مدينه، تدوين و تأسيس شده است و مى‏توان گفت كه هيچ تمدن و فرهنگى در تاريخ بشر وجود ندارد كه مبدأ و آغاز آن، هجرت نبوده است.

هجرت، نامى آشنا و رسمى پر آوازه در فرهنگ واژگانى قرآن است. در تمدن بشرى - همان گونه كه يادآور شديم - همه چيز از هجرت آغاز مى‏شود و اسلام، خود فرآورده هجرت و پرورده مهاجران است. هجرت مى‏تواند از شهر به كوه، از كوه به شهر، از شهرى به شهرى ديگر، از سرزمينى به ديارى دور، و از خود به خدا باشد. هجرت، هم‏زاد جهاد، هم‏پاى نماز و هم‏سو با ايمان است. نمى‏توان از ايمان دم برآورد و از هجرت سخن نگفت. نمى‏توان ديندارى كرد و از هجرت گريخت. همه چيز در اسلام و مسلمانى از هجرت آغاز مى‏شود و شكوه‏مندترين هجرت در تاريخ، سفر تاريخ ساز پيامبر و مسلمانان نو آيين، از مكه به يثرب بود.

پس از اين سفر بى‏مانند بود كه اسلام جهانگير شد و پرچم ايمان بر بام زمين به اهتزاز در آمد و حكومت اسلامى پاى گرفت.

آن روز كه پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) مكه را پشت سر، و مدينه را پيش رو داشت، هجرت كنار جهاد نشست و راه را بر نماز و روزه و جهاد گشود. آن روز، تاريخ ما رنگ و بوى هجرت گرفت و امروز، فرهنگ ما نيز - چونان تاريخ ما - هجرى است. هجرت يعنى از خود برون آمدن و خويشتن را از حصار شهر و كوچه رهاندن، يعنى زمين خدا را زير پا نهادن و زمان را به اسارت گرفتن. هجرت يعنى چون نسيم عطر گردان، به هر سو رخت زندگانى كشيدن و سبزه و گل را به طراوت حيات، آراستن. و اين چنين بود كه تمدن و فرهنگ و تاريخ ما، رنگ و بوى هجرت گرفت و تا هميشه، اين بوى دلاويز، مشام هر زنده‏دلى را خواهد نواخت.

تاريخ اسلام، سرشار از هجرت‏هاى مهم و سازنده است. هجرت، دارويى است كه خداوند آن را براى بسيارى از دردهاى شخصى و اجتماعى، تجويز فرموده است. بايد اعتراف كرد كه محيط و شهر و ديار انسان، هميشه براى رشد و بالندگى او مساعد نيست. در چنين شرايطى، هرگز پايبند وطن و زادگاه بودن، شايسته نيست، بلكه مى‏توان سرزمين‏هاى دور و نزديكى را كه زمينه رشد و تعالى در آن‏ها فراهم‏تر است، برگزيد و به آن سو، رخت كشيد.

اين وطن، مصر و عراق و شام نيست   اين وطن، شهرى است كو را نام نيست

اسلام هرگز محصور كردن خود را در يك شهر يا يك كشور، بر نمى‏تابد و با طرح مسافرت‏هاى هجرت‏گونه، از مسلمانان خواسته است كه هرگاه مكان ديگرى را براى بلوغ فكرى و ايمانى خود، مناسب‏تر ديدند، به آن جا روند.

شهرى كه نمى‏توان در آن آسوده زيست يا به تكامل رسيد، بايد رخت خود را از آن جا بيرون كشيد و پى شهر و شهريار خود بود.

ما آزموده‏ايم در اين شهر، بخت خويش   بيرون كشيد بايد از اين ورطه رخت خويش‏(175)

آيات مربوط به هجرت، آن چنان در قرآن فراوان و انبوه است كه ما را از ذكر نمونه و يا استمداد از روايات، بى‏نياز مى‏كند. كافى است از طريق فرهنگ نامه المعجم، آياتى را كه در آن‏ها سخن از مهاجرت به ميان آمده است، بيرون آوريم و نگاهى گذرا بر آن‏ها بيندازيم.

آرى، هجرت با شكوه‏ترين سفر عبادى و مقدس‏ترين مسافرتى است كه در زندگى روى مى‏دهد. حتى مى‏توان به سفرهاى علمى نيز رنگ هجرت زد و به قصد و نيت هجرت از خانه بيرون آمد. بدين ترتيب، ثواب اين آيين بزرگ را نصيب خود كرده و نام خود را در شمار مهاجران قرار دهيم. هر سفرى مى‏تواند هجرت گونه و به مثابه مهاجرت باشد، به شرط آن كه اهداف و انگيزه‏هاى هجرت را در آن منظور كنيم.

خرم آن روز كزين منزل ويران بروم   راحت جان طلبم وز پى جانان بروم
دلم از وحشت زندان سكندر بگرفت   رخت بربندم و تا ملك سليمان بروم
به هوادارى او، ذره صفت، رقص كنان   تا لب چشمه خورشيد درخشان بروم‏(176)

6. سفر علمى‏

اين حديث شريف را همه شنيده‏اند كه:

اطلب العلم و لو بالصين‏(177).

دانش را بجوى، هر چند در چين.

وقتى توجه كنيم كه چين در آن روزگار، دست نايافتنى‏ترين سرزمين و دورترين منطقه براى مسلمانان بود، در مى‏يابيم كه سفر علمى، چه اندازه در اسلام، مورد تأكيد و سفارش بوده است.

مكتب اسلام، اهميت فوق‏العاده‏اى به تحصيل علم و دانش‏اندوزى داده است، به گونه‏اى كه علم آموزى و كسب معارف دينى را از اركان اساسى سعادت به شمار مى‏آورد. اين تشويق و ترغيب، تا مرحله وجوب پيش مى‏رود و پيامبر گران قدر اسلام (صلى‏الله‏عليه‏وآله) سخن از فريضه و وجوب مى‏گويند:

طلب العلم فريضة على كل مسلم، ألا ان الله يحب بغاة العلم‏(178).

جستن دانش، بر هر مسلمانى واجب است. آگاه باشيد كه خداوند جويندگان دانش را دوست دارد.

در حديث ديگرى از پيامبر گرامى نقل شده است كه دانش جويى بر هر مرد و زن مسلمانى واجب است (179). هم‏چنين در اسلام، اين رويه و خصلت پسنديده، محدود به دوران خاصى از زندگانى نمى‏شود:

طلب العلم فريضة فى كل حال‏(180).

كسب علم، در هر حالى واجب است.

احاديثى از اين دست، آن چنان انبوه و بسيارند كه نقل بخشى از آن‏ها خود نيازمند كتابى جداگانه است؛ اما برخى از اين روايات، كسب دانش را از طريق سفر و حركت از خانه به بيرون، توصيه مى‏كنند؛ مثلا از پيامبر گرامى اسلام (صلى‏الله‏عليه‏وآله) روايت شده است كه فرمودند:

من خرج من بيته يطلب علما شيعه سبعون ألف ملك يستغفرون له‏(181).

كسى كه به طلب علم، از خانه بيرون رود، هفتاد هزار فرشته او را همراهى مى‏كنند و براى او، كه طالب علم است، از خداوند آمرزش مى‏خواهند.

سفر علمى، در ميان سخنان پيامبر گرامى اسلام (صلى‏الله‏عليه‏وآله) چنان ارج و منزلتى دارد كه فرموده‏اند:

خداوند به من وحى كرده است كه هر كس راهى را بپويد كه به دانش و معرفت انجامد، من طريق بهشت را براى او هموار مى‏سازم‏(182).

شبيه همين روايت را جناب كلينى نيز در جلد دوم اصول كافى نقل مى‏كند(183).

اين گروه روايات، غير از احاديثى است كه در فضيلت دانش‏جويى و تحصيل علم، به‏طور مطلق آمده است. در روايات و سخنان پيشوايان معصوم، گاه طلب علم، از قرائت قرآن و يا شب زنده‏دارى در شب‏هاى قدر، برتر نشان داده شده است. در سفارشى پيامبر به ابوذر فرمودند:

و الجلوس ساعة عند مذاكرة العلم أحب الى الله من ألف غزوة و قراءة القرآن كله‏(184).

نشستن در مجلس علم و دل دادن به مناظرات علمى، نزد خداوند برتر از هزار مرتبه جنگ در ركاب پيامبر اسلام و ختم قرآن است.

گفتنى است كه بسيارى از ميراث‏هاى علمى و يادگارهاى گران قدر دانشمندان اسلامى، ره‏آورد سفرهاى پرمشقت و طاقت فرسا است؛ مثلا دانشمندان علم لغت، گاه براى تلفظ صحيح يك كلمه و يا بازيافت معناى دقيق واژه‏اى، ماه‏ها و سال‏ها در بيابان‏هاى عربستان حركت مى‏كردند و در ميان اقوام بدوى و اعرابى زندگى مى‏كردند تا گمشده خود را بيابند. داستان‏هاى شگفتى كه در اين باره نقل شده است، حيرت‏آور و در عين حال، بسيار آموزنده است. اينك نيز در ممالك مختلف، دانشجويان و طالبان علم، گاه قاره يا كشورى ديگر را براى تحصيل علم، بر مى‏گزينند و بهترين سال‏هاى عمر و جوانى خود را در خوابگاه‏هاى دانشجويى يا مدارس علميه مى‏گذرانند.

آن چه اندر سفر به دست آيد   مرد، آن در حضر كجا يابد؟
هر كه در سايه گشت گوشه‏نشين   تابش ماه و خور كجا يابد؟
و آن كه پهلو تهى كند از كان   صره سيم و زر كجا يابد؟
باز كز آشيان برون نپرد   بر شكارى ظفر كجا يابد؟
گر هنرمند گوشه‏اى گيرد   كام دل از هنر كجا يابد(185)؟

چنان كه در تاريخ آمده است، بيش‏تر كتاب‏هاى روايى و جوامع حديثى ما از اين طريق، تدوين و سامان يافته‏اند. ذكر نمونه‏هايى از اين سفرهاى ارزشمند و مبارك، خالى از فايده نيست.

صحابى جليل القدر رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) جابر بن عبدالله انصارى، شترى را خريد و بار سفر بست و يك ماه تمام در دشت‏هاى سوزان شمال جزيرةالعرب، بر پشت آن سوار بود، تا اين كه به مقصد خود، يعنى شام رسيد. خود وى مى‏گويد: هدف من از اين مسافرت دشوار، تنها اين بود كه عبدالله بن انيس را ببينم و از او بپرسم كه آيا حديثى كه درباره قصاص، به او نسبت مى‏دهند، صحيح است يا نه‏(186)؟

آخرين نكته‏اى كه درباره سفرهاى علمى، گفتنى است، كلام مولاى متقيان، حضرت على (عليه السلام) درباره فوايد جنبى و حاشيه‏اى اين‏گونه سفرها است. آن گرامى، به خاصيتى مهم براى طلب دانش اشاره كرده و فرمودند:

بر شما باد به كسب دانش؛ زيرا در پى علم رفتن، بركاتى دارد كه همانا تواضع، مروت، خويشتن دارى، پختگى، فتوت و يار انسان در سفر و مونس در غربت است، و خداوند، مؤمن فقيه زاهد را دوست دارد(187).

به هر رو، اميدواريم كه هيچ سفرى در سرزمين‏هاى اسلامى، خالى از اين فايده مهم و بزرگ نباشد و هماره مسافران اسلام، با دستانى سرشار از علوم و معارف به اوطان خود بازگردند.

7. سفر آخرت‏

در فرهنگ اسلامى، گاه از مرگ و حضور در قيامت، به سفر تعبير شده است.

اين سفر را سفر آخرت مى‏نامند؛ زيرا هم آخرين سفر روحانى انسان است و هم مقصد آن، عالمى است كه از آن، با نام آخرت ياد مى‏كنند. بزرگان دينى و پيشوايان معصوم ما، بسيار كوشيده‏اند كه عظمت و خوفناكى اين سفر را در برابر چشمان ما بنمايانند و به حق، در اين باديه، شير، روباه مى‏شود و توانمندترين انسان‏ها از پاى در مى‏آيند.

شير در باديه عشق تو روباه شود   آه از اين راه كه در وى خطرى نيست كه نيست‏(188)

از خصوصيات مهم اين سفر، اجتناب‏ناپذير بودن آن است و كسى را از آن گريزى نيست، خواه مؤمن و خواه كافر، مرد يا زن و پير يا جوان. كسانى در اين سفر، آسوده‏اند كه در عالم دنيا، دست از پا خطا نكرده و تن به آلودگى نداده‏اند.

اين سفر نيز مانند هر سفر ديگرى، آغازى دارد و فرجامى، با مرگ آغاز مى‏شود و به پاداش (بهشت) و يا كيفر (جهنم) مى‏انجامد. آنان كه سعادت ابدى را سزاوارند، در اين سفر از هر گزندى آسوده‏اند و آنان كه به ناروا زيسته‏اند، كيفر آن را خواهند ديد. حال مردم در اين سفر، از دو صورت خارج نيست: اگر پاك زيسته‏اند، آسوده خواهند بود و اگر ناپاك نفس برآورده‏اند، از آتش كيفر، گريزى ندارند:

هر آن گه كز جهان رفتى تو بيرون   نخواهد بود حالت از دو بيرون
اگر پالوده‏اى، آسوده گردى   وگر آلوده‏اى، پالوده گردى‏(189)

در روايات و هم‏چنين در قرآن كريم، بسيار سفارش شده است كه براى پس از مرگ خود، زاد و توشه برداريد. تعبير زاد و توشه از اعمال نيك و رفتار صواب، نشان‏گر آن است كه انسان، راهى سفرى بس خوفناك و دور و دراز است. از حضرت على (عليه السلام) نقل است كه فرمودند:

آه من قلة الزاد، و طول الطريق، و بعد السفر و عظيم المورد(190).

آه از اندكى توشه، درازى راه، دورى سفر و بزرگى مقصد.

و لقمان فرزند خود را اين‏گونه نصيحت مى‏كند:

فرزندم! من هفت هزار حكمت آموختم. از آن همه، چهار حكمت را از من بياموز تا با من در بهشت باشى: كشتى خود را محكم دار، كه دريا عميق است؛ بر خود بار گران منه، كه در راه، گردنه‏هايى است سخت؛ توشه بسيار بردار كه راه دراز است، و عمل خود را پاكيزه گردان كه بيننده (خدا) نگاهى نافذ و شكافنده دارد(191).

پاى ما لنگ است و مقصد بس دراز   دست ما كوتاه و خرما بر نخيل‏(192)

و از همه مؤثرتر، بيان نورانى پيامبر است كه اين‏گونه، سفر آخرت را شرح مى‏دهند:

و اعلموا أن أمامكم طريقا بعيدا و سفرا مهولا، ممرا على الصراط، و لابد للمسافر من زاد، و من لم يتزود و سافر عطب و هلك خير الزاد التقوى‏(193).

بدانيد و آگاه باشيد كه در پيش روى شما راهى است دراز، و شما را سفرى در پيش است خوفناك، و سر پلى (صراط) است كه بايد از آن بگذريد.

هر مسافرى از توشه ناگزير است. هر كس كه پاى در ره نهد بى آن كه زاد برداشته باشد، هلاكت او حتمى است. و از ياد مبريد كه بهترين توشه در اين سفر، پرهيزگارى و خويشتن‏دارى است.

از امام باقر (عليه السلام) نيز نقل است كه:

ابوذر كنار كعبه مى‏ايستاد و پس از آن كه خود را مى‏شناساند، مى‏گفت:

هر گاه يكى از شما اراده كرد كه به سفر رود، بايد كه توشه‏اى مناسب راه خود بردارد. شما كه راهيان سفر آخرت هستيد، آيا توشه‏اى كه آن جا به كار شما آيد، برداشته‏ايد(194)؟

به هر رو، آخرت نه پايان سفر، كه آخرين سفر است. سفرى كه تا هميشه ادامه دارد و هزار گونه نقش و نگار بر مى‏دارد.

فصل چهارم: احكام سفر

سفر و حضر احكامى دارد

سفر و حضر، دو بخش از زندگى انسان‏ها هستند كه براى خود، احكام و مسائلى جداگانه دارند. هيچ مسلمانى در هيچ مرحله‏اى از زندگى خود، رها شده و بى‏تكليف نيست و از اين قاعده، سفر را نيز نمى‏توان استثنا كرد.

سفر و مسافرت را نمى‏توان بهانه گريختن از احكام خداوندى قرار داد؛ زيرا آن چه بر انسان‏ها واجب است، جز به انجام تكليف، ساقط نمى‏شود. پيشوايان دينى ما، آن چنان به انجام فرايض و اهتمام به احكام الهى، چه در سفر و چه در حضر، سفارش كرده‏اند كه راه را بر هرگونه فرار و بهانه‏جويى بسته‏اند. اين روايات و سفارش‏ها به اندازه‏اى است كه نقل اندكى از آن‏ها نيز رساله‏اى جداگانه مى‏طلبد(195). از اين رو، از نقل روايات احكام، براى رعايت اختصار صرف‏نظر مى‏كنيم و تنها به ذكر مسائلى ضرورى‏(196) براى مسافر بسنده مى‏كنيم.

مسافر كيست؟

مسافر در فقه اسلامى به كسى گفته مى‏شود كه حداقل هشت فرسخ از وطن خود دور شده باشد، و يا چهار فرسخ راه از ديار خود دور شود و چهار فرسخ برگردد، بدون اقامه ده روز در مقصد. چنين شخصى مسافر ناميده شده و احكام ويژه‏اى دارد.

پاره‏اى از احكام مسافر بدين قرار است:

- تبديل نمازهاى چهار ركعتى به دو ركعتى.

- اسقاط نافله‏هاى ظهر و عصر و نيز عشا (بنا به قولى).

- افطار روزه، هر چند در ماه مبارك رمضان.

موارد استثنا در احكام مسافر

الف) كسى كه براى كار حرام سفر كند، بايد نماز را تمام بخواند و روزه‏اش را (در ماه رمضان) بگيرد. هم‏چنين كسى كه سفر او حرام است؛ مانند كسى كه سفر برايش ضرر دارد يا زنى كه بدون اجازه شوهر سفر رود (در غير سفر واجب) و يا فرزند، سفرش سبب اذيت پدر و مادر باشد (در غير سفر واجب). در چنين سفرى نماز تمام است و روزه‏اش را در ماه رمضان بايد بگيرد.

ب) كسى كه شغل او سفر باشد، مانند راننده و خلبان، در غير سفر اول بايد نماز را تمام بخواند و روزه‏اش را (در ماه رمضان) بگيرد و در سفر اول، اگر چه طول هم بكشد، نمازش شكسته است.

ج) كسى كه شغلش سفر نيست، ولى محل كارش در شهر ديگرى است و همواره در محل خود آن شهر رفت و آمد مى‏كند، مثل پيشه‏وران سيار، معلمانى كه محل كارشان ثابت نيست و كارگرانى كه به شهر ديگرى براى كار سفر مى‏كنند. نمازشان تمام و روزه‏شان را بايد بگيرند (امام خمينى (قدس سره) در اين باره مى‏فرمايد: نمازشان را شكسته بخوانند و روزه‏شان را نگيرند).

د) مسافرى كه قصد دارد ده روز پشت سر هم، در يك محل بماند، بايد نمازهاى خود را در آن محل، تمام بخواند و روزه‏اش را (در ماه رمضان) بگيرد.

ه) كسى كه بعد از رسيدن به هشت فرسخ و بيش‏تر، سى روز در محلى بماند و مردد باشد، بايد نماز را شكسته بخواند؛ ولى پس از سى روز بايد نماز را تمام بخواند و اگر ماه رمضان است، روزه‏اش را بگيرد(197).

مسائلى درباره نماز مسافر

1. اگر شخص مى‏داند مسافر است و مى‏داند كه نماز مسافر، شكسته است، در عين حال، نماز را عمدا يا سهواً، تمام خوانده است، نمازش باطل است و بايد آن را به صورت شكسته (يعنى دو ركعتى) اعاده كند (دوباره بخواند)، و اگر خارج از وقت متوجه شد، بايد به صورت شكسته قضا كند.

2. اگر شخص مى‏داند مسافر است، اما نمى‏داند كه نماز مسافر شكسته است، اعاده آن واجب نيست، نه در وقت و نه در خارج از وقت.

3. اگر شخص، مسافر است و مى‏داند حكم مسافر، قصر است، اما خصوصيات آن را نمى‏داند، مثلاً نمى‏داند كه اگر شغلش سفر باشد، وقتى در وطن ده روز بماند، بايد در سفر اول شكسته بخواند، در اين صورت اگر نمازش را تمام خوانده است، بايد به صورت شكسته در وقت اعاده و در خارج وقت قضا كند.

4. اگر حكم نماز مسافر را مى‏داند، اما نمى‏داند كه هشت فرسخ را طى كرده و نمازش را تمام خوانده است، سپس متوجه شود كه مسافر بوده و هشت فرسخ را طى كرده است، در اين صورت بايد نمازش را شكسته در وقت، اعاده و در خارج وقت، قضا كند.

5. اگر شخص مى‏داند كه نماز مسافر شكسته است، اما فراموش كرده كه خودش مسافر است و به اين خيال كه در سفر نيست، نمازش را تمام خواند، بعد متوجه شد كه مسافر است، در اين صورت اگر در وقت است، بايد نمازش را به صورت شكسته اعاده كند؛ ولى اگر بعد از وقت، به ياد آورد كه مسافر است، قضا ندارد.

6. كسى كه در وطن، نمازش را نخوانده است، بايد قضاى آن را تمام به جا آورد، هر چند در سفر باشد و كسى كه در مسافرت، نماز را به جا نياورده، بايد قضاى آن را شكسته بخواند، هر چند در وطن خود باشد.

7. اگر كسى نمازش را در وطن به جا نياورد تا وقت گذشت و نماز قضا شد، سپس با هواپيما به نقطه‏اى سفر كند كه در آن جا هنوز وقت آن نماز باقى است - مثل كسى كه نماز صبح او در تهران قضا شده باشد و با هواپيما قبل از طلوع آفتاب به تركيه برسد - نماز قضاى اين شخص به ادا تبديل مى‏شود و بايد نماز صبح را در تركيه به قصد ادا به جا آورد.

8. اگر كسى نماز ظهر و عصر را بخواند و بعد با هواپيما به نقطه‏اى برسد كه هنوز ظهر نشده است، لازم نيست دوباره نماز ظهر و عصرش را بخواند.

9. اگر كسى با هواپيما به‏طور عمودى، به اندازه چهار فرسخ پرواز كند، نماز و روزه‏اش قصر مى‏شود.

10. اگر كسى با سفينه فضانورد، مسافرت كند و از حوزه جاذبه زمين خارج گردد و بى‏وزن شود، در صورتى كه بتواند بر سطح داخلى سفينه يا موشك قرار گيرد و پاهاى خود را به كف آن بگذارد، بايد با رعايت جهت قبله، نمازش را بخواند و در هيچ حالى نماز و جهت قبله، يا جهت نزديك به قبله، نبايد ترك شود.

11. مسافران فضايى كه ممكن است در يك شبانه روز چندين بار به دور زمين گردش كنند و در هر دور، يك شبانه‏روز برايشان تحقق يابد، تنها پنج نماز، مطابق شبانه‏روز زمين بر آنان واجب است؛ ولى بايد طلوع و غروب را نسبت به طلوع و غروب خود رعايت كنند؛ يعنى نماز صبح را قبل از يكى از طلوع‏ها و ظهر و عصر را بعد از نيمه روز يكى از روزها و مغرب و عشا را در يكى از شب‏ها بخوانند.

يا مى‏توانند نماز ظهر را بعد از ظهر يك روز و نماز عصر را بعد از ظهر روز ديگر و هم‏چنين نماز مغرب را در يكى از شب‏ها و نماز عشا را در شب ديگر بخوانند.

12. از آن جا كه معمولاً براى هر حكمى، استثنايى هست، وجوب قصر نماز مسافر نيز از اين قاعده مستثنا نيست، به‏طورى كه دانشمندان و فقهاى شيعى، همگى بر اين عقيده هستند كه هر مسافرى در چهار مكان، مختار است كه نماز خود را به قصر يا تمام بخواند:

1. مسجدالحرام؛ 2. مسجدالنبى در مدينه؛ 3. مسجد كوفه؛ 4. نزد قبر مطهر حضرت سيدالشهداء (عليه السلام).

روزه مسافر و احكام آن‏

يكى از واجبات بسيار مهم در شريعت اسلام، روزه ماه مبارك رمضان است.

خداوند در قرآن مى‏فرمايد:

يا ايها الذين آمنوا كتب عليكم الصيام كما كتب على الذين من قبلكم‏(198).

يعنى نوشته شده است (واجب است) بر شما مؤمنان، روزه، همان‏گونه كه بر كسانى كه پيش از شما بودند، نوشته شد.

با همه اهميت و ويژگى روزه، در ميان احكام شرعى، مسافر نه تنها از اين تكليف سنگين معاف است، بلكه روزه بر او حرام شمرده شده است. كسى كه به علت سفر، از انجام اين فريضه بزرگ الهى، محروم شده است، بايد پس از آن كه مسافرت خود را به اتمام رساند، قضاى آن را به جا آورد. حتى مى‏توان از سفر براى فرار روزه نيز استفاده كرد؛ زيرا روزه يك واجب شرعى است و تنها از طريق شرعى مى‏توان از آن معاف شد. اين نوع افطار، كه جنبه شرعى دارد، براى كسانى كه به عللى نمى‏توانند يا نمى‏خواهند همه ماه مبارك رمضان يا بعضى از روزهاى آن را روزه بگيرند، هيچ منع شرعى ندارد.

مسائل روزه در سفر

مسائل مهمى كه مربوط به روزه مسافر است، غير از آن چه در مسائل قبل گذشت، بدين قرار است:

1. مسافرى كه بايد نمازش را شكسته بخواند، اگر پيش از ظهر، از شهر خارج شده باشد، بعد از حد ترخص، بايد روزه‏اش را نيز افطار كند و پس از ماه مبارك و اتمام سفر، آن را قضا كند؛ اما اگر مسافرى در ماه مبارك رمضان، بعد از ظهر سفرش را آغاز كند، ديگر نمى‏تواند افطار كند، بلكه بايد آن روز را هم‏چنان روزه باشد؛ زيرا اين رخصت و مجوز، مخصوص كسانى است كه قبل از زوال ظهر، از موطن خود خارج مى‏شوند. از اين رو، كسانى كه بعد از ظهر، از شهر خارج مى‏شوند، اگر قبل از غروب افطار كنند، علاوه بر قضاى آن، بايد كفاره آن را نيز بپردازند.

2. اگر مسافرى پيش از ظهر، به وطن يا محلى كه مى‏خواهد ده روز در آن جا بماند، رسيد، بايد آن روز را روزه بگيرد، البته اگر قبل از آن، عملى كه مبطل روزه است، از وى سرنزده باشد؛ اما اگر قبل از رسيدن به مقصد، كارى كه روزه را باطل مى‏كند (مانند خوردن و آشاميدن) از او صادر شده باشد، ديگر نمى‏تواند آن روز را روزه بگيرد، بلكه بايد پس از ماه مبارك، آن را قضا كند.

3. اگر كسى پس از رؤيت هلال شوال (شب عيد فطر) در شهرى، به شهر ديگرى سفر كند كه در آن جا هلال ماه رؤيت نشده و شب آخر ماه رمضان محسوب مى‏شود، در آن جا بايد مطابق مردم آن ديار، اين روز را روز آخر ماه مبارك محسوب كرده و روزه بگيرد.

4. در مواردى روزه براى مسافر، نه تنها حرام نيست، بلكه واجب يا جايز است؛ از جمله:

الف) روزه نذرى كه مقيد به سفر باشد. لذا واجب است در سفر، طبق نذر خود، روزه بگيرد.

ب) سه روز روزه بدل از قربانى حج؛ يعنى كسى كه در حج، قربانى نداده است، واجب است در سفر حج، سه روز و پس از بازگشت به وطن، هفت روز روزه بگيرد.

ج) سه روز روزه در مدينه، براى قضاى حاجت، براى مسافر، مستحب است‏(199).

مستحبات سفر

اسلام براى آن كه از رهگذر سفر، روح و فرهنگ انسان‏ها را شكوفا كند، احكامى را مقرر فرموده كه برخى از آن‏ها واجب و بعضى مستحب است. از جمله واجبات سفر، همان قصر نماز و افطار روزه است كه به تفصيل درباره آن دو، سخن گفتيم. آن چه اينك يادآور مى‏شويم، اين نكته ظريف است كه برخى از مستحبات، در سفر اهميت ويژه‏اى مى‏يابند؛ از جمله، نماز شب. روايات و سفارش‏هاى بى‏شمارى كه درباره اهميت اين امر مستحب وارد شده است، به قدرى است كه خود نياز به تأليف جداگانه‏اى دارد؛ اما در اين نوشتار، به اين مقدار اكتفا مى‏شود كه حضرت زينب (عليها السلام) در همه مدتى كه با كاروان كربلا در راه بودند، حتى پس از شهادت حضرت سيدالشهدا (عليه السلام) هيچ شبى، نماز شب خود را ترك نفرمودند. نقل شده است كه حضرت، در راه كوفه و شام نيز، پس از تحمل آن همه مصيبت و مرارت، نماز خود را نشسته اقامه كردند، و هرگز ناملايمات راه، ايشان را از انجام اين مستحب ويژه باز نداشت.

خفتگان را خبر از زمزمه مرغ سحر   حيوان را خبر از عالم انسانى نيست

به هر رو، هر امر مستحبى كه در حضر، وارد شده است، در سفر، اهميت و پاداش ويژه‏اى خواهد داشت؛ زيرا انسان مسافر، با پرداختن به مستحبات نشان مى‏دهد كه در همه حال و هماره به ياد خدا و احكام نورانى اسلام است. در واقع سفر، محك و معيار روشنى است براى آن كه انسان پايبندى و تعهد خود را به تكاليف دينى، اعم از واجب و مستحب نشان دهد.

در باب مستحبات سفر، بيش از اين نمى‏توان گفت كه بسيارى از امور مستحب، در سفر نيز به استحباب خود باقى است و قطعاً اجر و پاداش بيش‏ترى خواهند داشت؛ زيرا آن چه در حضر صورت مى‏گيرد، با امكانات بيش‏ترى است و در سفر، وقت و موقعيت براى انجام دادن، كم‏تر مى‏شود. پس اگر مسافر از همين وقت اندك و موقعيت ويژه، سود جويد و از انجام مستحبات باز نماند، نشان خواهد داد كه براى او وطن و غربت، از اين جهت تفاوت نمى‏كند و همه جا را خانه دوست و ديار يار مى‏داند:

همه جا خانه يار است چه مسجد چه كنشت   همه كس طالب يارند چه هشيار و چه مست

دعاى سفر

اللهم انى أعوذ بك من و عثاء السفر،

و كآبة المنقلب، و سوء المنظر فى الأهل و المال و الولد.

اللهم أنت الصاحب فى السفر و أنت الخليفة فى الأهل و لا يجمعهما غيرك؛

لأن المستخلف لا يكون مستصحبا و المستصحب لا يكون مستخلفا(200).

نهج‏البلاغه، خطبه 46.

پايان‏