آيين سفر

سيد اصغر ناظم زاده قمى‏

- ۳ -


26. اخلاق خوش در سفر

خوش خلقى، از جمله آداب و دستورهاى مهمى است كه در همه جا و نيز به هنگام سفر، بر آن بسيار توصيه شده است. برخوردارى از خوى و طينت آراسته به اخلاق حسنه، از ضروريات سفر است. كسى كه به صفات پسنديده‏اى چون خوش‏رويى، تواضع، ادب، و خدمت به ديگران متصف است، همواره ياد و خاطره خوشى در ذهن همراهان باقى مى‏گذارد.

اخلاق خوب و خوش، تنها به داشتن صورتى بشاش و چهره‏اى خندان نيست، بلكه سيرت نيز بايد خوش و مقبول باشد. كسانى كه در خدمت به خلق، از ديگران پيشى مى‏جويند، با تواضع و فروتنى با ديگران رو به رو مى‏شوند، بر تمايلات نفسانى پا مى‏گذارند و از ستيزه‏جويى و پرخاشگرى مى‏گريزند، نظر و رأى خويش را بر ديگران تحميل نمى‏كنند، همه را در انتخاب آزاد مى‏گذارند و عقايد آنان را محترم مى‏شمارند، با رنجديدگان همدردى مى‏كنند، درماندگان را اميد مى‏بخشند و به دست كرم، ايشان را يارى مى‏رسانند. اين افراد، مصداق انسان خوش خلق، كامل و مخلص هستند.

در نظر ائمه معصومين (عليهم السلام) كسى كه با همراهان و دوستان خود، بد خلقى كند از شيعيان آنان نيست.

امام جعفر صادق (عليه السلام) فرمودند:

اى شيعيان و پيروان محمد (صلى‏الله‏عليه‏وآله)! آگاه باشيد كسى كه در غضب رود و قادر به فرو خوردن و مهار آن نباشد، و كسى كه براى همراهان و دوستان مصاحب خويش، انيس و يار خوبى نباشد و كسى كه در مقابل نيكى ديگران، اخلاق نيك و پسنديده‏اى نداشته باشد و آن كه با همسايگان خود، حسن هم‏جوارى و حق همسايگى را مراعات نكند، و كسى كه با همراهان غذا نخورد، در ميان ما و در نزد ما جايگاه و منزلتى ندارد(95).

هم‏چنين در حديث ديگرى آن حضرت به نقل از پدر بزرگوارش چنين فرمودند:

كسى كه از سه خصلت اخلاقى محروم باشد، از زيارت خانه خدا بهره‏اى نخواهد برد:

1. رفتار پسنديده با همراهان و هم‏سفران.

2. حلم و حوصله‏اى كه خشم را مهار كند.

3. زهد و پرهيزگارى بسيار كه مانع ارتكاب معصيت شود(96).

27. در سفر، زينت اسلام و تشيع باشيد.

بعضى افراد، در طول مسافرت، به ويژه سفرهاى خارجى، خود را آزاد و بى‏قيد و شرط مى‏دانند و چون كسى را مراقب و آشناى خود نمى‏بينند، به هر گناهى تن مى‏دهند، غافل از آن كه خداوند ناظر و مراقب اعمال انسان است و كوچك‏ترين حركت انسان، از خدا مخفى نخواهد ماند.

اين گروه، نه تنها نشانى از اسلام و تشيع ندارند، بلكه سبب آبروريزى مسلمانان شده و حرمت ايشان را خدشه‏دار مى‏كنند.

امام صادق (عليه السلام) خطاب به جمعى از شيعيان چنين فرمودند:

معاشر الشيعة! كونوا لنا زينا و لا تكونوا علينا شينا، قولوا للناس حسنا و احفظوا ألسنتكم و كفوها عن الفضول و قبح القول‏(97).

اى گروه شيعيان! شما زينت ما باشيد و مايه عيب و عار ما نشويد. با مردم به خوش‏رويى و مهربانى رفتار كنيد و زبانتان را حفظ كنيد تا آلوده زياده‏گويى و كلمات ناپسند نگردد.

ابى اسامه مى‏گويد: از امام جعفر صادق (عليه السلام) شنيدم كه فرمودند:

بر شما است كه تقواى الهى پيشه كنيد و از گناه بپرهيزيد، در راست گويى و اداى امانت و خوش خلقى بكوشيد، به همسايه نيكى كنيد و بر شما است كه با كردارتان، مردم را به تشيع دعوت كنيد نه با زبان و شعار و زينت ما باشيد نه عيب و عار ما(98).

شيعه چگونه است؟

مدعى تشيع، بايد اعمال و كردارش از هر كس ديگر، بهتر و زيبنده‏تر باشد و در رعايت احكام و مسائل اسلامى، بسيار دقت كرده و با رفتار خويش الگوى مناسبى براى ديگران باشد.

زكريا بن ابراهيم كوفى مى‏گويد: من قبلا مسيحى بودم، چون مسلمان شده و به حج مشرف گرديدم، با امام صادق (عليه السلام) ملاقات نموده و اسلام خويش را عرضه كردم؛ امام (عليه السلام) به من فرمودند:

چه چيزى در اسلام ديدى كه مسلمان شدى؟

عرض كردم: اين آيه شريفه را در قرآن خواندم كه خطاب به پيامبر مى‏فرمايد: ما كنت تدرى ما الكتاب و لا الايمان و لكن جعلناه نورا نهدى به من نشاء من عبادنا(99) يعنى تو قبل از اين نمى‏دانستى كتاب (قرآن) و ايمان چيست، و لكن ما آن را نورى قرار داديم كه به وسيله آن هر كس از بندگان خود را بخواهيم هدايت مى‏كنيم. پس از خواندن اين آيه مسلمان شدم.

امام فرمودند:

خداوند تو را هدايت كرد.

سپس سه بار فرمودند:

خداوندا! هدايتش فرما.

سپس امام (عليه السلام) به زكرياى تازه مسلمان فرمودند:

فرزندم! هر چه مى‏خواهى سؤال كن.

او پرسيد: پدر و مادرم نصرانى‏اند، ضمنا مادرم نابينا است. آيا اكنون كه به اسلام مشرف شده‏ام، با آنان رفت و آمد كنم و در ظرف آنان غذا بخورم؟

حضرت فرمودند:

آيا آنان گوشت خوك مى‏خورند؟

گفتم نه. امام فرمودند:

مانعى ندارد، همراه مادرت باش و با او خوش رفتارى كن. وقتى كه از دنيا رفت، او را به ديگرى وامگذار، بلكه خودت كفن و دفنش را به عهده بگير و به هيچ كس هم خبر نده كه نزد من آمده‏اى تا به خواست خدا در سرزمين منا، مرا ملاقات كنى.

زكريا مى‏گويد: از امام (عليه السلام) جدا شدم تا در ايام حج، در سرزمين منا خدمت امام صادق (عليه السلام) رسيدم. ديدم مردم دور آن حضرت حلقه زده‏اند كه گويى كودكان به دور معلم خود حلقه زده‏اند و مرتبا سؤال مى‏كنند و حضرت پاسخ مى‏دهد.

سپس به كوفه بازگشتم. مادرم دانست كه من مسلمان شده‏ام؛ اما رفتار من با مادرم، به سفارش امام صادق (عليه السلام) بهتر از گذشته شد، به او احترام و نيكى بيش‏ترى مى‏كردم و در غذا و لباس و شست و شوى او، وى را كمك مى‏كردم.

همين احترام و اكرام بيشتر من سبب شد كه روزى به من گفت: پسرم! آن هنگام كه نصرانى و در دين من بودى، اين قدر به من نيكى نمى‏كردى، چرا اكنون كه مسلمان شده‏اى بيش‏تر از سابق به من خدمت مى‏كنى؟ گفتم: مادر جان!

امام صادق (عليه السلام) كه از فرزندان پيامبر اسلام (صلى‏الله‏عليه‏وآله) است، مرا به خوش‏رفتارى با تو دستور داده است.

مادرم گفت: آيا آن شخص، پيغمبر است؟ گفتم نه، او پسر پيامبر است.

گفت: پسرم! اين آقا پيامبر است كه چنين دستورى داده است. گفتم: مادرم! بعد از پيامبر اسلام، پيامبرى نخواهد آمد، او پيشواى ما و فرزند پيامبر است. مادرم گفت: اكنون دانستم دين تو از بهترين اديان الهى است. پسرم! اين دين را به من عرضه كن تا مانند تو مسلمان شوم.

زكريا مى‏گويد: من اسلام را به مادرم عرضه كردم، او شهادتين را گفت و مقدارى از اصول و احكام اوليه اسلام را به او آموختم. نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را خواند؛ اما پس از نماز شب، بيمار شد. به من گفت: پسر جان! دوباره آن چه يادم دادى، تكرار كن. من آن‏ها را تكرار كردم. او دوباره شهادتين را گفت و در همان حال، جان به جان آفرين تسليم كرد. وقتى صبح شد، به مسلمانان خبر دادم. آنان آمدند و جنازه او را غسل دادند و من بر جنازه‏اش نماز خواندم و او را به خاك سپردم‏(100).

رفتار خداپسندانه اين تازه مسلمان با مادرش، او را شيفته اسلام كرد و مسلمان گشت.

28. خريد سوغات و هديه براى خانواده‏

از ديگر آداب سفر، آن است كه مسافر، هنگام بازگشت به وطن، از لوازم و وسايل بومى و محلى، سوغات راه و هديه سفر، براى خانواده خود تهيه و خريدارى كند و هنگام بازگشت به منزل، نشان‏ها و يادبودهايى را كه با ياد عزيزان، در سفر خريدارى كرده، به آنان هديه كند.

رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) فرمودند:

اذا خرج أحدكم الى سفر ثم قدم على أهله فليهدهم، و ليطرفهم و لو حجارة(101).

هرگاه يكى از شما به سفر رفت، هنگام بازگشت، سوغات و هديه‏اى، گر چه سنگى باشد، براى خانواده‏اش خريدارى كند.

عبدالله بن سنان از امام صادق (عليه السلام) نقل مى‏كند كه فرمودند:

هرگاه يكى از شما به سفرى رفت، در بازگشت، هديه‏اى به مقدار تمكن، براى اهل خود بياورد، گر چه سنگى باشد؛ زيرا وقتى حضرت ابراهيم (عليه السلام) در مضيقه قرار مى‏گرفت، نزد قوم خود مى‏آمد تا از آنان كمكى بگيرد.

روزى در مضيقه قرار گرفت و نزد قوم خود رفت؛ ولى چيزى به دست نياورد و آنان را مانند خود، در كمبود و قحطى يافت و با دست خالى بازگشت. همين كه به نزديكى منزل رسيد از مركب پياده شد و خورجين مركبش را از شن پر كرد تا بدين ترتيب، در روحيه همسرش، ساره سكون و آرامش ايجاد كند. وقتى وارد منزل شد، خورجين را از مركب به زمين گذاشت و خود مشغول نماز شد. ساره فوراً سراغ خورجين رفت تا ببيند ابراهيم برايش چه آورده است، وقتى خورجين را نگاه كرد، ديد پر از آرد است، خوشحال شد و آن‏ها را خمير كرد و نان پخت. سپس از حضرت ابراهيم خواست كه براى غذا آماده شود.

حضرت ابراهيم (عليه السلام) گفت:

أنى لك هذا؟ قالت: من الدقيق الذى فى الخرج، فرفع رأسه الى السماء

فقال: أشهد أنك الخليل‏(102).

اى ساره! اين نان را از كجا تهيه كردى؟ گفت: از آردى كه در خورجين بود.

آن گاه ابراهيم سرش را به سوى آسمان بلند كرد و گفت: خدايا! شهادت مى‏دهم كه به راستى تو خليل و دوست منى.

29. تعجيل در بازگشت‏

از آداب سفر است كه مسافر، پس از اتمام كارش، بى‏درنگ به وطن بازگردد.

سفر اعم از زيارتى، سياحتى و تجارتى نبايد باعث شود تا عمر انسان، بيهوده در خارج از وطن بگذرد؛ زيرا عده‏اى در وطن و منزل، چشم به راهند تا او باز گردد.

سكونى از امام صادق (عليه السلام) و ايشان از رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) نقل مى‏كنند كه فرمودند:

السفر قطعة من العذاب، فاذا قضى أحدهم سفره فليسرع الاياب الى أهله‏(103).

سفر، پاره‏اى از سختى و ناراحتى است. بنابراين، هرگاه كارتان در سفر به پايان رسيد، بى‏درنگ به سوى خانواده خود بازگرديد.

ابو هريره از رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) نقل مى‏كند كه فرمودند:

سفر، قطعه‏اى از عذاب و سختى است. معمولا آدمى در سفر، از همه چيزش مانند غذا و آب و خواب محروم مى‏شود. بنابراين، هرگاه يكى از شما كارش به خوبى تمام شد، بلافاصله به وطن خويش باز گردد(104).

30. رعايت حقوق ديگران‏

آخرين دستورى كه بايد در سفر مراعات شود و اهميت آن از ديگر موارد بيش‏تر است، رعايت حقوق هم‏سفران و دوستان است.

حقوق هم‏سفران و كسانى كه مدتى با ما همراه هستند، چند چيز است:

الف) دانستن نام و مشخصات يكديگر

از آداب مسافرت است كه با مشخصات رفيقان راه آشنا شود و حتى نشانى آنان را بيابد و چه بسا كه در سفر، صدا كردن همراه، با نام، باعث عطوفت دلها و نزديكى و محبت شود. امام صادق (عليه السلام) فرمودند:

اذا أحب أحدكم أخاه المسلم فليسأله عن اسمه و اسم أبيه و اسم قبيلته و عشيرته، فان من حقه الواجب و صدق الاخاء أن يسأله عن ذلك و الا فانها معرفة حمق‏(105).

هرگاه يكى از شما، برادر مسلمان خود را دوست بدارد، بايد نام او و نام پدر و قبيله و عشيره‏اش را سؤال كند؛ زيرا يكى از حقوق واجب و يكى از نشانه‏هاى برادرى، اين است كه از مشخصات او با خبر باشد تا او را به خوبى بشناسد و در غير اين صورت، آشنايى آنان سرسرى و احمقانه است.

ب) مراقبت از يكديگر و دورى از تك روى

حق دوم هم‏سفران اين است كه يكديگر را ترك نگويند و در بين راه و هنگام استراحت، مراقب هم باشند و از تك روى بپرهيزند تا اگر مشكل و حادثه‏اى پيش آمد، به يارى يكديگر بشتابند و خطرهاى احتمالى را از خود دفع كنند.

امام صادق (عليه السلام) فرمودند:

كسى كه برادر مؤمن خود را به راهى همراهى كند، اما در طى مسافت او را ترك گفته و از او پيشى گيرد، به اندازه‏اى كه نتواند او را ببيند، مانند آن است كه خون او را ريخته و دشمن را عليه او يارى داده است‏(106).

ج) به هنگام بيمارى يار و غم‏خوار يكديگر باشند

در اسلام سفارش شده است كه هم‏سفر بيمار خود را سه روز پرستارى كنيد و براى بهبود حالش تلاش نماييد و پس از آن، اگر حال او رو به بهبودى نبود، مى‏توان او را بسترى كرد و به سفر ادامه داد. امام صادق (عليه السلام) در اين باره فرمودند:

حق المسافر أن يقيم عليه أصحابه اذا مرض ثلاثا(107).

حق مسافر بر هم‏سفران است كه اگر مريض شد تا سه روز نزد او بمانند.

هم‏چنين آن حضرت فرمودند:

اذا كنتم فى سفر فمرض أحدكم فأقيموا عليه ثلاثة أيام‏(108).

از حق مسافر بر هم‏سفران، آن است كه اگر بيمار شد، تا سه روز نزد وى بمانند و او را ترك نگويند.

توضيح آن كه، رعايت اين حق براى هم‏سفر بيمار، در صورتى لازم است كه سفر فورى نباشد؛ مثلا در سفر حج و در ايام عرفات و مكه، ماندن بر بالين بيمار، سبب فوت حج مى‏شود و يا زمانى كه سفر پايان پذيرفته و مدت اقامت سر آمده و يا هواپيما در حال پرواز است، اين حق هم‏سفر بيمار ساقط مى‏شود.

د) بدرقه و مشايعت

از ديگر حقوق هم‏سفران، بدرقه و مشايعت يكديگر در هنگام خداحافظى است كه اين عمل، نشانه محبت و دوستى است.

اميرمؤمنان على (عليه السلام) خود به اين امر اهتمام داشتند. در اين باره، به اين حديث توجه كنيد:

حضرت على (عليه السلام) در زمان خلافتش، روزى از سفرى طولانى و دور به كوفه باز مى‏گشتند. در بين راه، با يكى از اهل ذمه (يهودى يا نصرانى) هم‏سفر شدند؛

ولى آن مرد، امام مسلمانان را نشناخت، تنها مى‏دانست كه ايشان به كوفه مى‏رود. چون مدتى بگذشت و به مكانى رسيدند كه راهشان جدا مى‏شد و هر يك مى‏بايست به راهى ديگر رود، مرد غير مسلمان مشاهده كرد كه امام على بن ابى طالب به سوى كوفه نمى‏روند، بلكه به راهى مى‏آيند كه او عازم است.

با تعجب پرسيد: اى هم‏سفر! مگر مقصد تو كوفه نيست؟ پس چرا به شهر خود نرفته و به دنبال من مى‏آيى؟

امام فرمودند:

هذا من تمام حسن الصحبة أن يشيع الرجل هنيئة اذا فارقه، و كذلك أمرنا نبينا.

آرى، من به كوفه مى‏روم و راه كوفه را نيز مى‏دانم؛ راه خود را عوض كردم تا به رفاقت و مصاحبت خويش با تو پايانى نيكو بخشم؛ زيرا انسان بايد هنگام خداحافظى و وداع، چند قدم، هم‏سفر خود را بدرقه كند و پيامبر ما اين گونه به ما سفارش كرده است.

مرد ذمى گفت: آيا به راستى، پيامبر شما چنين دستور داده است؟

اميرمؤمنان (عليه السلام) فرمودند:

آرى، پيامبر ما حفظ حرمت و احترام ديگران را توصيه نموده است.

مرد ذمى گفت: پس معلوم مى‏شود هر كس از پيامبر و رهبر شما تبعيت كند،

به علت همين اخلاق كريمه و اعمال بزرگوارانه او بوده است. در اين هنگام كه او از رفتار امام على بن ابى طالب و سفارش‏هاى اسلامى منقلب شده بود، به امام على (عليه السلام) گفت: شاهد باش كه من به دين شما در آمدم و اسلام را پذيرفتم.

مرا راهنمايى كن تا خلعت شايسته مسلمانى بر تن كنم.

سپس به دست مولاى متقيان (عليه السلام) شهادتين را بر زبان راند و اسلام آورد و در ركاب امام (عليه السلام) به كوفه آمد و هنگامى تعجب و حيرانى او به اوج رسيد كه دانست كسى كه با او هم‏سفر بوده است، شخصى نيست جز پيشواى مسلمانان، امام على (عليه السلام). لذا از مؤمنان شد و در شمار شيعيان و ياران فداكار امام قرار گرفت‏(109).

ه) كتمان معايب يكديگر

بر مسلمان است كه همواره و نيز در طول سفر، عيوب برادر مؤمن خويش را گوشزد و يادآورى كند؛ اما پس از پايان سفر و هنگام بازگشت، كاستى‏ها و لغزش‏ها را ناديده انگارد و زبان به فاش كردن اسرار و معايب هم‏سفر خود نگشايد.

امام صادق (عليه السلام) فرمودند:

من المروة فى السفر... كتمانك على القوم أمرهم بعد مفارقتك اياهم‏(110).

از نشانه‏هاى مردانگى و مروت در سفر، آن است كه پس از جدا شدن از هم‏سفران، اسرار و عيوب آنان را براى ديگران بازگو نكنى و رازدار باشى.

فصل سوم: اقسام سفر

سفر مقوله‏اى متفاوت از ديگر شؤون زندگى نيست، بلكه بخش مطبوع و گاه اجتناب‏ناپذير حيات آدميان است. اين بخش از زندگى نيز مانند ديگر بخش‏ها، اقسام و شكل‏هاى ويژه‏اى دارد كه بررسى هر يك ما را در شناخت ژرفاى آن كمك مى‏كند.

1. سفر معصيت‏

نخستين و اساسى‏ترين دستورى كه مسافر بايد بدان توجه كند، آن است كه سفر او به انگيزه گناه و قصد معصيت خداوند، صورت نگيرد. مراقبت و خويشتن دارى در همه مراحل زندگى و در هر صحنه‏اى از نمايش حيات، امرى شايسته و بايسته است؛ اما اين مراقبت و خوددارى از ارتكاب گناه، در سفر، دو چندان اهميت مى‏يابد؛ زيرا سفر به علت ويژگى‏هايى كه دارد، از جمله، پنهان ماندن رفتار و كردار انسان از نگاه آشنايان، نياز بيش‏ترى به عنصر تقوا و اصل ايمان دارد. از اين رو، مسافر بايد هميشه در نظر آورد كه خداوند، كه هميشه ناظر رفتار او است، در سفر نيز شاهد كردار او است. به فرموده اميرمؤمنان، مولاى متقيان، حضرت على (عليه السلام):

اتقوا من معاصى الله فى الخلوات فان الشاهد هو الحاكم‏(111).

از نافرمانى خدا در پنهان، بپرهيزيد كه نگرنده به اعمال شما، همان است كه حكم مى‏راند.

وقتى شاعرى (ناصر خسرو) از زبان پرنده‏اى مى‏تواند بگويد:

گر بر سر خاشاك، يكى پشه بجنبد   جنبيدن آن پشه عيان در نظر ماست

مى‏توان حدس زد كه دانش خداوند به نهانى‏ترين امور، چه اندازه است.

در شريعت مقدس اسلام، هر عملى به قصد گناه، محكوم به ناكامى و بى‏فرجامى است. سفر نيز از اين قاعده مستثنا نيست؛ اما سفر معصيت، به سفرهايى كه به منظور خوش‏گذرانى‏هاى نامشروع، شراب خوارى و قماربازى صورت مى‏پذيرد، محدود نمى‏شود، بلكه هر حركتى كه با نوعى تعدى و ظلم بر مسلمانان توأم باشد، معصيت است. به همين لحاظ، چنين مسافرى از تخفيف‏هاى شرعى، مانند شكسته خواندن نماز و افطار روزه، برخوردار نيست.

حتى براى مسلمانى كه به حق، پايبند شريعت و احكام نورانى اسلام است، گام نهادن در راهى كه مى‏تواند وى را از انجام برخى تكاليف دينى، باز دارد، شايسته نيست. چه زيبا فرموده است پيشواى نخستين شيعيان، حضرت على بن ابى طالب (عليه السلام):

لا يخرج الرجل فى سفر يخاف منه على دينه و صلاته‏(112).

مرد مسلمان پاى در راهى نمى‏نهد كه در آن راه، بر دين و نمازهاى خود ترسان باشد.

محمد بن مسلم از امام صادق (عليه السلام) مى‏پرسد: اگر مردى در سفر، براى رفع جنابت، نياز به آب پيدا كرد و نيافت، تكليف او چيست؟

امام (عليه السلام) فرمودند:

هو بمنزلة الضرورة، و لا أرى أن يعود الى هذه الأرض التى توبق دينه‏(113).

اين از مواردى است كه به ضرورت مى‏تواند از استعمال آب صرف نظر كند (و با خاك تيمم كند). چنين شخصى نبايد براى بار دوم به چنان سرزمينى كه دين او را مختل و ناقص مى‏كند، باز گردد.

معناى اين سخن، آن است كه هيچ سفرى، ارزش آن را ندارد كه به تعطيلى برخى احكام بينجامد، چه رسد به سفرهايى كه به اين قصد (ترك واجبات و ارتكاب محرمات) صورت گيرد.

گناه پديده‏اى است كه هر انسانى را از راه صواب، به بيراهه مى‏كشد و اگر سفر و سياحت به چنين قصدى صورت گيرد، عاملى بازدارنده و مخرب خواهد بود.

روايات و آياتى كه انسان‏ها را از گناه پرهيز مى‏دهند، آن چنان فراوان و مؤثرند كه مطالعه بخش اندكى از آن‏ها، ميل به هر گونه گناهى را در انسان مى‏كشد.

روايات به ما مى‏آموزند كه هيچ گناهى را نبايد كوچك شمرد(114). و هرگز نبايد به معصيت - هر چند خرد و اندك - تن داد و يا در جمع گناهكاران، حاضر شد(115).

نه تنها بايد از گناهان گريخت، بلكه انديشه گناه را نيز بايد به خود راه نداد.

سفر، گذشته از آن‏كه بايد به نيت گناه و قصد معصيت صورت نگيرد، بلكه بايد خود، عامل و وسيله‏اى براى آموزش پرهيزگارى باشد. پيامبر گرامى اسلام، كه از هر فرصتى براى تعليم و تزكيه مسلمانان سود مى‏جست، بسيارى از آموزه‏هاى دينى را در سفر، به آنان مى‏آموخت؛ از جمله اين آموزش‏ها، طريقه پرهيز از گناه و آشنايى بيش‏تر با خباثت معصيت است.

در حديثى آمده است كه رسول گرامى اسلام (صلى‏الله‏عليه‏وآله) در سفرى، همراه ياران و اصحابش، در بيابان بى‏آب و علفى فرود آمدند. حضرت به همراهان خود فرمودند: در اين اطراف بگرديد و هيزم فراهم آوريد.

همراهان پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) از اين فرمان به شگفت آمدند. گفتند: اى رسول خدا! در اين بيابان خشك و در اين كوير بى‏آب و علف، هيزم يافت نمى‏شود. پيامبر گرامى فرمودند:

جست و جو كنيد، هر كس به هر اندازه كه توانست، دريغ نكند، هر چند اندك باشد.

اصحاب روانه صحرا شدند و هر يك توانست مقدارى اندك خاشاك با خود بياورد. آن گاه كه هيزم‏هاى خشك را بر روى هم انباشتند، مقدار انبوهى، گرد آمده بود كه براى برافروختن آتش، كفايت مى‏كرد. در اين هنگام، پيامبر عظيم الشأن اسلام (صلى‏الله‏عليه‏وآله) به سخن آمده، فرمودند:

هكذا تجتمع الذنوب. ثم قال: اياكم و المحقرات من الذنوب، فان لكل شى‏ء طالبا ألا و ان طالبها يكتب ما قدموا و آثارهم و كل شى‏ء أحصيناه فى امام مبين‏(116).

گناهان اين‏گونه انباشته مى‏شوند. سپس فرمودند: از گناهان خرد بپرهيزيد؛ زيرا هر چيزى بازخواهنده‏اى دارد. آگاه باشيد آن چه را مردم از پيش فرستاده‏اند و آثار آن‏ها را، بازخواست كنندگان مى‏نويسند و همه چيز را در امام مبين (لوح محفوظ) به حساب آورده‏ايم.

بنابراين، سفر نيز مى‏تواند فرصتى براى تمرين و آموزش تقوا و پرهيزگارى باشد، نه فرصتى براى گناه و بزهكارى؛ هم‏چنان كه پيامبر گرامى (صلى‏الله‏عليه‏وآله) از اين فرصت، براى نشان دادن اهميت گناه و بيرون آوردن ياران خود از غفلت، سود جستند.

خلاصه آن كه سفر معصيت، سفرى است كه يا به انگيزه گناه صورت مى‏گيرد و يا مقصد آن گناه است. در هر دو صورت، اين سفر، خالى از خير و بركت خواهد بود و براى مسافر، هيچ گونه تخفيف شرعى، لحاظ نشده است.

2. سفر سياحتى‏

گشت و گذار در سرزمين‏هاى دور كه گاه از آن، به سير و سياحت ياد مى‏كنند از خواسته‏هاى فطرى هر انسانى است. آدمى در همه مراحل زندگى خود - از كودكى تا كهنسالى - همواره به تفرج و تفريح علاقه نشان داده، ساعاتى از شبانه روز يا روزهايى از يك سال عمر خود را به استراحت و گشت و گذار مى‏گذراند. اين گرايش غريزى، در هر مرحله‏اى از زندگى، به گونه‏اى خود را مى‏نماياند: در كودكى با پرسه زدن در كوچه‏ها و مراكز تفريحى و اطراف خانه، اين ميل را ارضا مى‏كند، و در بزرگسالى به تناسب محيط، امكانات و تربيت خانوادگى، ميل خود را به تفرج و سياحت، در شكل‏هاى ديگر پاسخ مى‏دهد.

اين گرايش انسانى، اختصاصى به انسان‏هاى معمولى ندارد؛ بزرگان علم و عرفان نيز از اين نياز بشرى، خالى نيستند. حتى از امامان معصوم (عليهم السلام) نيز روايت شده است كه گاه فقط به قصد تفرج، از خانه خود بيرون آمده‏اند.

عمرو بن حريث مى‏گويد: امام صادق (عليه السلام) را ديدم كه به خانه برادرشان، عبدالله بن محمد تشريف مى‏بردند. از محضرشان علت اين كار را پرسيدم:

ما حولك الى هذا المنزل؟ فقال: طلب النزهة(117).

چه چيز سبب شد به اين جا تشريف بياوريد؟ فرمود: طلب نزهت و استراحت.

در روان‏شناسى جديد، به اثبات رسيده است كه سياحت و گشت و گذار، در خارج از وطن، عاملى اساسى براى از بين بردن افسردگى روح و بازسازى روان آدمى است. اين رهيافت علمى، در تمدن اسلامى نيز بازتاب روشنى دارد.

يحى بن حلا از بشر نقل مى‏كند كه وى هماره به دوستان و آشنايان خود مى‏گفت:

سيحوا فان الماء اذا ساح طاب و اذا وقف تغير و اصفر(118).

از سير و سفر، غفلت نورزيد؛ (زيرا انسان مانند آب است). آب تا آن گاه كه در حركت است، پاك و زلال مى‏نمايد؛ اما اگر از پويندگى باز ايستد، دگرگون و تيره مى‏شود.

نيز رسول مكرم اسلام (صلى‏الله‏عليه‏وآله) خطاب به وصى خود، حضرت على (عليه السلام) فرمودند:

يا على! لا ينبغى للرجل العاقل أن يكون ظاعنا الا فى ثلاث: مرمة لمعاش، أو تزود لمعاد، أو لذة فى غير محرم‏(119).

اى على! بر مرد عاقل سزاوار نيست كه قصد سير و سفر كند مگر در پى يكى از اين سه امر: تحصيل معاش، توشه اندوزى براى آخرت، و بهره‏جويى در غير حرام.

كمترين فايده سفرهاى سياحتى، تغيير آب و هوا و جلب نشاط و طراوت است؛ زيرا همان‏طور كه پيش از اين گفتيم، مسافرت، به فرموده پيامبر اسلام (صلى‏الله‏عليه‏وآله) موجب سلامت جسم و روح انسان مى‏شود. روح آدميان، براى تنفس معنوى، نياز به فضاهاى جديد و شرايط متفاوت دارد و اين نياز، تنها از رهگذر سفر، برآورده مى‏شود. حتى پيشوايان دينى سفارش فرموده‏اند كه در سفر، آن چه مايه نشاط بيش‏تر و تفريح مى‏گردد، به كار گرفته شود؛ مثلا از شعر و تصنيف استفاده شود. رسول گرامى اسلام فرمودند:

زاد المسافر الحداء و الشعر ما كان منه ليس فيه غناء(120).

توشه مسافر، تصنيف (كاروان) و شعر است، مادامى كه در آن غنا و طرب نباشد.

سفرهاى تفريحى، غير از تمدد اعصاب و گشايش روحى، فوايد ديگرى نيز دارد؛ از جمله اين كه مسافران با تمدن‏ها و احيانا با سقوط برخى جوامع آشنا مى‏شوند و از آن‏ها عبرت مى‏گيرند. اين عبرت‏آموزى، مسافر را براى وطن خود، به يك مصلح اجتماعى بدل مى‏كند. پيش‏تر نيز گفتيم كه پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) مسلمانان را به سفر سفارش مى‏فرمودند و به آنان خاطر نشان مى‏كردند كه اگر در سفر، مالى نيندوزند، به حتم عبرت خواهند آموخت (121).

در شعرى كه منسوب به حضرت امير (عليه السلام) است، به چند فايده سفر اشاره رفته است:

تغرب عن الأوطان فى طلب العلا   و سافر ففى الأسفار خمس فوائد
تفرج هم، واكتساب معيشة   و علم و آداب و صحبة ماجد

اگر در پى بزرگى و تعالى هستيد، از شهرهاى خود، سفر كنيد پس مسافرت كنيد كه در آن پنج فايده است: نخست اين كه هم و غم شما به شادى و گشايش، مبدل مى‏شود. ديگر آن كه در كسب معيشت و روزى توفيق مى‏يابيد.

دانش، فرهنگ و همراهى با انسان‏هاى بزرگوار نيز از فوايدى است كه مسافر به چنگ مى‏آورد.

نكته‏اى كه نبايد از آن غفلت ورزيد، رعايت اعتدال و پرهيز از گناه، در تفريحات است. تفريح و خوش‏گذرانى، هر چند كه سالم باشد، به مرزهاى گناه بسيار نزديك است و زمينه را براى هر گونه تن دادن به معصيت فراهم مى‏سازد.

اسلام همان‏گونه كه نشاط و طراوت را در زندگى توصيه مى‏كند، به شدت ما را از غلتيدن به دام گناه، پرهيز مى‏دهد. امام صادق (عليه السلام) در بيانى جالب فرمودند:

آن گاه كه بر مركب خود نشسته‏ايد، آواز غنايى سر ندهيد. آيا شرم نمى‏كنيد از اين كه در همان دم، مركب شما به ذكر و تسبيح خداوند مشغول است و شما به غنا(122).

3. سفر تجارتى - اقتصادى‏

كسب درآمد و اعمال تجارى، در دين مقدس اسلام، قداست ويژه‏اى دارد.

پيشوايان دينى هماره بر تلاش اقتصادى، تأكيد كرده و اين رويه را تا سر حد عبادت ستوده‏اند تا آن جا كه پيامبر اكرم (صلى‏الله‏عليه‏وآله) بازرگانى را كه درستكار و راستگو باشد، در شمار صديقين و شهدا شمرده است‏(123). اميرمؤمنان (عليه السلام) نيز فرمودند:

اتجروا بارك الله لكم فانى سمعت رسول الله (صلى‏الله‏عليه‏وآله) يقول: الرزق عشرة أجزاء تسعة أجزاء فى التجارة و واحد فى غيرها(124).

تجارت كنيد تا خداوند بر شما بركات خود را نازل كند. همانا از رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) شنيدم كه فرمود: روزى انسان‏ها، ده جزء است كه نه جزء آن در تجارت است و يك جزء ديگر، در ديگر كارها.

در برخى روايات آمده است: انسانى كه براى رفاه خانواده و آسايش اطرافيان خود مى‏كوشد، كنار مجاهدان نشسته است و به مثابه كسى است كه در راه خدا سلاح به دست گرفته است‏(125). در مقابل، كسانى كه تن به كار نداده و خود را بر ديگران تحميل مى‏كنند، لعنت شده‏اند(126).

اين همه سفارش به كار و تلاش اقتصادى، براى آن است كه جامعه اسلامى نيازمند بيگانگان نباشد و عزت و كرامت خود را در همه صحنه‏هاى اقتصادى، سياسى، فرهنگى و اجتماعى حفظ كند. استقلال اقتصادى و بى‏نيازى از اجانب، تنها طريقى است كه مى‏توان با آن، اين آيه كريمه خداوند را امتثال كرد:

لن يجعل الله للكافرين على المؤمنين سبيلا(127).

خداوند براى كافران بر مؤمنان، راهى قرار نداده است.

در فرهنگ اسلامى، بيكارى شديداً نكوهش شده و روزى كه در آن كارى مفيد صورت نگيرد، عمر به تباهى گذشته است.

روزى كه در آن نكرده‏اى كار   آن روز ز عمر خويش مشمار

حضرت على (عليه السلام) دست نياز را با اسارت و بندگى، به يك معنا دانسته و فرمودند:

احتج الى من شئت تكن أسيره‏(128).

دست نياز، به هركس خواستى دراز كن ولى بدان اسير او خواهى شد.

تلاش اقتصادى و حركت به سوى رفاه و آسايش، گر چه توصيه و سفارش شده است، اما اين انگيزه مقدس نبايد به بهاى اجحاف و ظلم به ديگران صورت گيرد. از اين رو، همان‏گونه كه در سفرهاى سياحتى و تفريحى، رعايت اعتدال، در پرهيز از افراط و گناه بود، در تجارت نيز بايد اعتدال را، كه همان عدالت در خريد و فروش است، مراعات كرد. به همين علت، امام صادق (عليه السلام) به يكى از ياران خود به نام مصادف، فرمودند:

مجاهدة السيوف أهون من طلب الحلال‏(129).

كسب حلال، بسى دشوارتر از جهاد با شمشير است.