زكات براى همه

احمد محسنى گركانى

- ۹ -


نقش مال در زندگى اجتماعى

خداوند متعال مال را مايه قوام حيات فردى و اجتماعى انسان قرار داده است ، مال در زندگى اجتماعى مانند خون است در بدن انسان . همانطور كه بقاء حيات ، به گردش خون در تمام بدن ، بستگى دارد، بقاء حيات اجتماعى هم نياز به مال دارد جعل الله لكم قياماخون بايد در همه عروق و رگهاى بدن جريان پيدا كند. اگر به بخش از شريانهاى بدن خون نرسد و در بخش جمع شود، قطعا موجب فساد و انفجار و مرگ آدمى است . به همين مقياس اگر ثروت در بخشى از جامعه تمركز پيدا كند، در حالى كه اقشارى از جامعه از امكانات ملى محروم باشند، نظام اجتماعى از هم مى پاشد. به حكم ضرورت ، خداوند مال را مايه قوام زندگى قرار داده ، زندگى متوسط براى همه افراد جامعه از منابع مالى بايد تاءمين شود، يكى از منابع مالى در اسلام زكات است كه به وسيله ولى امر مسلمين بايد به بدنه جامعه اسلامى و مصارف اجتماعى تزريق شود تا فساد و تباهى دامنگير جامعه نگردد و سلامت و آرامش در اجتماع برقرار شود.

در جامعه نيازهايى و مصارفى پيش مى آيد كه اختصاص به يك نفر ندارد. بلكه مربوط به اجتماع است مانند بودجه اى كه به مصرف امنيت ملى و حكومتى بايد برسد و به ساختن مدارس علميه و دانشگاه ، بيمارستانها، احداث سدها و پل ها و راههاى مواصلانى ، پرورشگاههاى كودكان ، آسايشگاه سالمندان و معلولين ، نگهدارى از يتيمان و ده ها از اين قبيل ، اختصاص يابد.

خدا در قرآن مفرر فرموده : هر كسى به نسبت توانايى و قدرت مالى خود موظف است مبلغى براى اينگونه مصارف بپردازد. و مما رزقناهم ينفقون (377) افراد با ايمان آنانند كه از آنچه ما به آنها داده ايم انفاق مى كنند بخشى از انفاقها در اسلام مستحب است مانند صدقات مستحبه و موقوفات و اموالى كه تبرعا و بلاعوض در راه خدا داده مى شود و بخشى ديگر از انفاق ها واجب است و تكليف واجب الهى است مانند خمس و زكات . خداوند زكات را در رديف نماز قرار داده :، در آيات بسيارى از قرآن هر جا امر به نماز كرده بلافاصله امر به پرداخت زكات نموده است الذين يقيمون الصلاة و يؤ تون الزكاة و هم بالاخرة هم يوقنون (378) (اهل ايمان آنانند كه نماز به پا مى دارند و زكات مى دهند و به سراى آخرت يقين دارند.) حكماى اسلامى گفته اند كه پيغمبر (صلى الله عليه وآله ) براى انجام دو وظيفه از طرف خدا مى آيد:

1- مردم را متوجه خدا سازد.

2- زندگى اجتماعى آنها را منظم كند، بنابراين : نماز براى توجه به خداست و زكات براى منظم ساختن زندگى اجتماعى است . گفتيم نقش مال در زندگى اجتماعى ، مانند خون در بدن براى تعدل در زندگى است و زندگى اجتماعى ، بدون مصرف مال محال است منظم گردد.

اسلام دو راه براى نظم جامعه اسلامى قرار داده است .

اول : پرداختن زكات مال كه اسلام آن را يك وظيفه رسمى و علنى قلمداد كرده است .

دوم : مقرر كرده ، هر كس به طور غير رسمى بلكه پنهانى در راه خير كمك كند، نخست به خويشاوندان و مستمندان بى بضاعت و سپس به يارى يتيمان ، فقيران ، بيماران ، برهنگان شتابد. اينگونه دستگيريها و انفاقها چنانچه پنهانى صورت بگيرد، بلاء را از مردم مى گرداند و جامعه را از بلاهاى ناگهانى حفظ مى كند و صدها برابر به صاحبش پاداش خير مى دهد.

حضرت امام سجاد على بن الحسين (عليه السلام ) شبها به در خانه هاى بى نوايان با كيسه آرد و گندم و پول مى رفت و به طور نهانى انفاق مى كرد و مى فرمود: صدقه در نهان ، غضب خدا را خاموش مى كند. (379)

خيرخواهى اجتماعى

اى برادران دينى و اى توانگران ، ما همه اعضاى پيكر جامعه اسلامى هستيم ، بايد همه با هم زندگى كنيم . دين اسلام دين مساوات و مواسات است ، هر گونه كمك مالى و غير مالى را به برادران و خواهران بى نواى خود به نمائيد و براى حفظ آبروى آنان از پريشانى به آنها مساعدت كنيد، خدا آن را قبول مى كند و در دنيا و آخرت به شما اجر و پاداش مادى و معنوى مى دهد و خشنود كردن بى نوايان و درماندگان ، افزايش نعمت و امنيت را براى جامعه به ارمغان مى آورد.

گر مى فروش حاجت رندان روا كند

ايزد گنه ببخشد و دفع بلا كند

حقا كه در زمان برسد مژده امان

گر سالكى به عهد امانت وفا كند

ساقى به جام عدل بده باده تا گدا

غيرت نياورد كه جهان پر بلاء كند

اگر مى خواهيم جامعه ما از معنويت و نظم اجتماعى برخوردار باشد و بى نوايان در كنار توانگران مسرور باشند، بايد برنامه نماز و انفاق (زكات ) در كمال توجه باشد و در راءس همه امور قرار گيرد تا نعمتى كه خداوند به صاحبان نعمت عطا كرده از آن قدردانى و سپاسگزارى به عمل آمده و حق آن ادا گرديده باشد و در ازاى آن مردم در بستر امنيت و آغوش نعمت به خوشبختى و سعادت به زندگى خود ادامه دهند.

در حديثى از رسول اكرم (صلى الله عليه وآله ) مى خوانيم : سپاسگزارى از نعمت موجب امنيت و فروانى آن است قال رسول الله (صلى الله عليه وآله ) الحمد على النعمة امان لزولها (380)

در روايت ديگر آمده است : من درباره شما در كفران نعمتها بيشتر از گناهان بيمناكم و بدانيد كه نعمت هايى كه شكر آن نگذاريد زوال آن قطعى است مقصود از جمله اءنا اشد عليكم خوفا من النعم (381) يعنى خوف از كفران نعمت .

ديدگاهها درباره ثروت

سرمايه و ثروتها به دو بخش عمومى و خصوصى تقسيم مى شود: بخش ‍ اول شامل اموال عمومى است .

بخش دوم اموال اختصاصى است كه به اشخاص حقيقى و معين تعلق دارد.

اموال عمومى در اسلام در اختيار رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) و جانشينان او به عنوان رهبران حكومت اسلامى قرار مى گيرد.

بخش اول - اموال عمومى

در اسلام عبارتند از اموال ملى (انفال ) كه از موضوعات دوازده گانه تشكيل مى شود:

1- زمين هايى كه صاحبانش آن را ترك گفته و از آنجا مهاجرت كرده اند (مانند اراضى يهود بنى نضير در مدينه منوره ) .

2- زمين هايى كه مالك با ميل خود آن را به رئيس مسلمانها واگذار كرده است .

3- اراضى موات

4- سواحل درياها

5- بلندى كوهها

6- دره ها

7- بيشه ها و جنگلها

8- اموال برگزيده شاهان كهخ در جنگلها بدست مسلمين مى افتد.

9- آنچه را پيشواى مسلمين از ميان غنائم براى خود انتخاب مى كند.

10- غنائمى كه به وسيله جنگلهايى كه بدون اذن پيشواى مسلمين بدست مى آيد.

11- معادن

12- ميراث كسى كه وارثى ندارد. (382)

ممكن است تمام اين موارد مورد اتفاق نظر همه فقهاء نباشد ولى اكثريت قاطع فقهاء اين موضوعات دوازده گانه را قبول دارند اين اموال مى تواند نقش مهمى در گشايش امور مسلمين به وسيله رهبر مسلمين ايفاء كند. هم چنانكه رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) از آن استفاده مى نمود و برحسب اولويتها آن را در مصالح مسلمين هزينه مى فرمود پر واضح است كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) اين ثروت ها را براى شخص خودش نمى خواست بلكه براى مستمندان و نيازمندان جامعه و هر جا كه لازم مى ديد به عنوان رهبر حكومت اسلامى صرف مى كرد.

از آنجا كه امر حكومت و فصل خصومات و تصرف در اموال بيت المال و به مصرف رساندن آن امرى است لازم براى امت اسلامى و تعطيل بردار نيست . بعد از پيامبر معظم (صلى الله عليه وآله ) اين حق ائمه طاهرين است و بعد از آنها به نواب آنها يعنى مجتهدين جامع الشرايط محول مى شود، البته در صورتى كه حكومت اسلامى تشكيل نشده باشد و الا اين حق ، فقط به ولى امر مسلمين تعلق خواهد داشت مثل زمان ما كه بحمدالله تعالى حكومت ايران براسس نظام اسلامى استوار است و اداره آن زير نظر ولى فقيه مى باشد.

بخش دوم - اموال خصوصى

و آن ثروت هاى خصوصى است كه در اختيار بازرگانان و دولتمندان به عنوان مالك خصوصى ثروتها مى باشند به طور كلى اين بحث از سه نظر قابل توجه است :

نخست ارزيابى و قدردانى از بازرگانان و پيشه وران كه سبب توليد و توسعه ثروت كشورند.

دوم اينكه وظيفه سنگينى بعهده آنها گزارده شده و آزمايش مهمى متوجشان گرديده .

سوم نظرهاى متفاوت درباره اصل ثروت .

در مورد اول اميرالمؤ منين در منشور حكومتى با مالك اشتر مى فرمايد:

ثم استوص بالتجار و ذوى الصناعات و اوص بهم خيرا القيم منهم و المضطرب بماله و المترفق ببدنه مواد المنافع و اسباب المرافق ... (383)

اى مالك : اينك سفارش مرا بازرگانان و صنعتگران در هر رشته بپذير و درباره آنان ، خير انديش باش . چه آنانكه در محل تجارتشان مقيم هستند و بدان و ستد مى پردازند و چه آنكه با سرمايه اش در مسافرت و رفت و آمد است و چه آنكه نيروى جسمى و فكريش را به كار گرفته به جامعه سود مى رساند و حوائج مردم را با دست و بازوى خود آماده مى كنند، در حقيقت اينان سرچشمه سودها و درآمدها و مايه رفاه و ساز و برگ زندگى مردمند، اينها؛ در سرزمين هاى دوردست ، در كوه وادى ، خشكى دريا با جراءت و پردلى سرمايه گذارى مى كنند كه نه پاى مردم بدانجا آشناست و نه دل مردم را ياراى عزيمت به آن سرزمين هاست . (384)

اما تجار نيز وظيفه سنگينى در برابر ثروتى كه خداوند در اختيارشان گذارده دارند، چرا كه آنان وكلاء و امانت داراى خداوندند، اداره زندگى و تاءمين معيشت فقراء به عهده آنهاست ، پيوسته در معرض لغزش و آزمايشند چه بسا اگر به وظيفه وكالت و امانت دارى عمل نكنند مسؤ لند و به كيفر سخت آن گرفتار شوند، اميرالمؤ منين (عليه السلام ) در فرمانى كه به مالك اشتر در اداره امور مصر صادر فرموده مى فرمايد:

و اعلم مع ذلك ، ان كثير منهم ضيقا فاحشا قبيحا و احتكارا للمنافع و تحكما فى البياعات و ذلك باب مضرة للعامة و عيب على الولاة فامنع من الحتكار فان رسول الله (صلى الله عليه وآله ) منع منه (385)

اى مالك (با همه سفراشها كه دربراده بازرگانان و صنعتگران كردم ) بدان در بين آنان شذوات و زشتى ها است :

1- بسيارى از اينان نظر تنگ و بخيل و زورگو و سخت گيرند.

2- ارزاق عمومى را احتكار مى كنند، در حالى كه پيامبر (صلى الله عليه وآله ) اين كار زشت را منع كرده است .

3- در مقام فروش بدلخواه بر اجناس نرخ گذارى مى كنند و گرانفروشى مى نمايند و اين به زيان جامعه اسلامى است و لكه ننگى بر دامان زمامداران .

سپس مى فرمايد: بايد داد و ستد برمبناى گذاشت و مروت باشد، (با نرخ گذارى هايى كه فروشنده مى كند به خريدار فشارى وارد نيايد و اجحافى نشود و معامله در كفه ترازوى عدالت انجام گيرد) بنابراين پس از اخطار و نهى ، اگر باز هم دست با احتكار زد به گونه اى عبرت انگيز كيفرش ده و بدون زياده روى عقوبتش كن .

قوام زندگى به ثروت بستگى دارد

در بحث گذاشته گفتيم جاى ترديد نيست كه قوام زندگى اجتماع بشرى به مال است و سرمايه هاى مادى بايد زير نظر افراد دينى ، بصير و آگاه قرار گرد. در آيه پنجم از سوره نساء مى فرمايد:

اموال خود را آدمهاى سفيه و سبك مغز نسپاريد (386) كه بر اثر ندانم كارى و بى عدالتى ، زندگى اجتماعى از هم مى پاشد. افرادى كه رشد فكرى و اقتصادى ندارند نبايد متصدى امور مالى گردند كه كشور را به تباهى مى كشند.

دين مقدس اسلام با افراط و تفريط نيز مخالف است و به پيروان خود توصيه مى كند كه در همه كارها از راه اعتدال و ميانه روى منحرف نشوند، به ويژه در مورد انفاق ، نه اسراف كار باشند و نه تنگ نظر، بلكه بين آن دو هميشه ، طورى زندگى كنند كه بندگان خاص خداوند (عبادالرحمن ) چنينند. آنها هنگام انفاق نه اسراف مى كنند و نه سخت گيرند، هميشه در حال اعتداند، و الذين اذا انفقوا لم يسرفوا و لم يقتروا و كان بين ذلك قواما. (387)

ديدگاههاى متفاوت نسبت به مال دنيا

درباره ثروت نظرات متفاوتى وجود دارد كه بسيارى از آنها راه افراط را پيموده اند، بعضى چنان اهميتى براى آن قائلند كه حلال مشكلاتش ‍ مى دادند، تا آنجا كه شاعر عرب مى گويد:

فصاحة سحبان و خط ابن مقلة

و حكمة لقمان و زهد بن ادهم

اذا اجتمعت فى المرء و المرء مفلس

فليس له قدر بمقدار درهم

فصاحت سحبان فصيح معروف عرب و خط ابن مقله خطاط معروف و حكمت لقمان و زهد ابراهيم ادهم اگر در انسانى جمع شود با اين همه اوصاف ، اگر مفلس و بى پول باشد، قدر و مقامى در اجتماع به مقدار يك درهم نخواهد داشت .

و لذا جاى تعجب نيست كه طرفداران اين تفكر دائما به جمع اموال مى پردازند و آنى راحت نمى نشينند و هيچ قيد و شرطى براى آن قائل نيستند و حلال و حرام در نظرشان يكسان است .

در نقطه مقابل اين گروه و جمعيتى هستند كه براى مال و ثروت ، كمترين ارزشى قائل نيستند، فقرا را مى ستايند و براى آن ارج قائلند، حتى مال را مزاحم تقوى و قرب خدا مى دانند.

ولى در برابر اين دو عقيده كه در طرف افراط و تقويط قرار دارد آنچه از قرآن مجيد و روايات اسلامى استفاده مى شود اين است كه مال ، خوب است اما به چند شرط:

1- نخست اينكه وسيله باشد، نه هدف

2- اينكه انسان را اسير خود نسازد، بلكه انسان امير بر آن باشد.

3- اينكه از طرق مشروع به دست آيد و در راه رضاى خدا مصرف گردد.

علاقه به چنين مالى نه تنها دنيا پرستى نيست بلكه دليلى بر علاقه به آخرت است . (388) در اين زمينه رواياتى از اهل بيت طاهرين در اختيار داريم :

حسرت مال :

در حديثى امام صادق (عليه السلام ) در تفسير آيه : كذلك يريهم اعمالهم حسرات عليهم اينچنين خداوند اعمال زشت آنها را مايه ندامت و حسرتشان قرار مى دهد. فرموده اند: اين آيه شريفه درباره كسى است كه مالى را بعد از مرگ خود مى گذارد و به خاطر بخل ، در راه طاعت الهى انفاق نمى كند و آن را براى كسى مى نهند، كه در اطاعت الهى و يا در معصيتى به كار مى برد. امام (عليه السلام ) اضافه كرد كه اگر اين مال را ديگرى در راه پيروى خدا صرف كند صاحب اول آن حصرت مى خورد، زيرا ديگرى بوسيله مالى كه متعلق به او بوده ، به بهشت رفته است و اگر در گناه و نافرمانى خداوند صرف كند سبب تقويت او در گناه شده ، (باز حسرت و ندامت متوجه اوست .)

قال الصادق (عليه السلام ): هو الرجل يدع المال لاينفقه طاعة الله بخلا هم يموت فيدعه لمن يعمل به فى طاعة الله او فى معصيته . (389)

در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم كه فرمود: ليس حيث تذهب اليه انما الذهب الذى ذهب بالدين و الفضة التى افاضت الكفر. (390)

منظور از لعن ذهب آن طلائى است كه دين را ببرد و منظور از نقره (فضه ملعونه ) آن نقره اى است كه سرچشمه كفر و بى ايمانى شود، اين بيان را حضرت ، هنگامى ايراد فرمود كه طلا و نقره را لعن فرمود؛ يكى از دوستان آن حضرت تعجب كرد و در اين باره سؤ ال نمود، امام (عليه السلام ) حديث فوق را در پاسخ فرمودند.

امام اميرالمؤ منين (عليه السلام ) فرموده اند: السكر اربع سكرات سكر الشراب و سكر المال و سكر النوم و سكر الملكت (391) مستى چهار گونه است : مستى شراب ، مستر مال ، مستى خواب و مستى قدرت .

در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام ) آمده است كه مردى خدمت آن بزرگوار عرض كرد: پدر و مادرم فدايت مرا موعظه كن . قال (عليه السلام ) ان كانت الحسنات حقا فالجمع الماذا؟ و ان كان الخلف (392) من الله عزوجل حقا فالبخل الماذا؟ ! اگر كارهاى خير، حق است و آن را باور داريم ، جمع مال براى چيست ؟ (چرا از ثواب انفاق در راه خدا محروم بمانيم ) و اگر باز ماندن مال بعد از انسان حق است ، بخل و تنگ نظرى براى چيست ؟

از اميرالمؤ منين (عليه السلام ) پرسيدند: من اعظم الناس حسرة ؟ چه كسى حسرتش (روز قيامت ) از همه مردم بيشتر است ؟ فرمود: من راى ماله فى ميزان غيره ، و ادخله الله به النار و ادخل وارثه به الجنة كسى كه نتيجه اموال خود را (ثواب و پاداش آن را) در ترازوى سنجش اعمال ديگران ببيند ولى خداوند او را به خاطر جمع آورى اموالش (كه انفاق نكرده ) وارد دوزح كند و وارث او را به خاطر آن (مالها كه در راه خير انفاق كرده ) وارد بهشت نمايند.

چه افراد زيادى هستند كه عمر گرانبها را فقط تا پايان ، به جمع آورى مال دنيا تباه مى كنند و سرانجام آن را يك جا براى بازماندگان مى گذارند و يا حادثه اى آن را نابود مى كند. حسابش و حسرتش براى آنان و ثوابش و شاديش براى ديگران است .

دو حادثه هولناك در تعقيب مال انسان :

مرحوم طبرسى در مجمع البيان ذيل آيه شريفه : لن تنالوا البرحتى تفقوا مما تحبون

از قول ابوذر رضوان الله عليه اين سخن را نقل كرده است : انسان فكر مى كند مالك اموال خويش است و ديگر در آن دخل و تصرفى ندارد در حالى كه اينطور نيست . اگر نيك بينديشد و به عاقبت امور بنگرد، خواهد دانست كه سه شريك در مال و ثروت او دست اندركار هستند:

1- تقدير و سرنوشت .

2- وارث .

3- خود انسان صاحب مال ، سومين شريك مال و سرمايه خويش ‍ مى باشد.

سرنوشت و حوادث غير منتظره ، بدون مشورت با صاحب مال ، در آن هر تصرفى را كه بخواهد انجام مى دهد، ممكن است در يك چشم بر هم زدن هست و نيست و دار و ندار او را نابود كند و او را به خاكستر بنشاند. كافى است يك زلزله ، همه اموال انسان را نابود كند. ممكن است در يك آن هستى او طعمع آتش شود و يا سيلى خروشان مال و تمام زندگى كسى را با خود ببرد و زير خروارها گل و لاى مدفوق گرداند. يا دزد بى باكى به دارائى او دست بردى بزند و او را به خاك فقر و فلاكت بنشاند.

دومين شريك اموال انسان ورثه او هستند كه انتظار مرگ او را مى كشند تا يك جا مال او را ببرند.

سومين شريك مال ، شخص صاحب مال است ، كه قبل از وقوع آن دو حادثه ، هر گونه اختيارى دارد. سپس ابوذر گويد: اى انسان تو كه اكنون مالك و اختيار دار ثروت خود هستى . اگر در ميان شركاى خود زبون و درمانده اى اگر نتوانى درباره مال خود تصميمى بگيرد و در راههاى خير و كمك به بيچارگان صرف كنى ، تا براى تو هميشه پاداش بزرگى در برداشته باشد.

بدان ، شركاى ديگر به تو مهلت نخواهند داد. از حال غرور و غفلت و بى خبرى تو استفاده كرده ، يك جا مال را از تو خواهند ربود و و زر و وبال آن بر گردن تو خواهد ماند.

نصيحت ابوذر:

ابوذر، بزرگ صحابه رسول الله (صلى الله عليه وآله ) انسان را مخاطب قرار داده مى گويد: فلا تكن اعجز الثلاثة ان الله تعالى يقول : لن تنالوا البر حتى تنقوا... يعنى اى انسان تو و امانده ترين شريك ها خود مباش ‍ كه خداى تعالى فرمايد: هرگز نيكوكار و شايسته نخواهيد بود مگر آنكه از ثورتهاى دوست داشتنى خود در راه خدا به بخشيد.

پايان بخش اين روايات ، حديث پرمعنا و جالبى از ابن عباس نقل مى كنيم ، باشد كه موجب بيدارى از مستى و غرور مال و مقام دنيا گردد او مى گويد:

ان اول دهم و دينار ضربا فى الارض نظر اليها ابليس فلما عاينهما اخذهما فوضعهما على عينيه ، ثم ضمهما الى صدره ، ثم صرخ صرخة ثم ضمهما الى صدره ثم قال : انتما قرة فوادى ما ابالى من بنى آدم اذا احبوكما ان لا يعبدوا وثنا ! حسى من بنى آدم ان يحبوكما (393)

ترجمه : نخستين بارى كه سكه درهم و دينار (طلا و نقره ) در جهان زنده شد، ابليس نگاهى به آن افكند و به تماشاى آنها پرداخت . آن دو را بر چشمانش نهاد، پس برداشت و به سينه اش چسباند بعد فرياد شادى بركشيد، دوباره به سينه اش ، سپس به درهم و دينار خطاب كرد و گفت : شما نور چشمان من و ميوه دل من باشيد، اگر مردم شما را دوست بدارند، ديگر براى من مهم نيست كه بت پرستى نكنند. همين كه شما را دوست دارند، براى من كافى است (چه بتى بهتر از محبت طلا و نقره )

پروردگارا ما را از اغواى شيطان و بندگى درهم و دينارهايى بخش ، بارالها اخلاص در عمل و اخلاص در انفاق به ما مرحمت فرما زيرا اخلاص ، كار مشكلى است و تنها توئى كه مى توانى در اين مشكل ما را يارى كنى .

از مجموع روايات فهميده شد: مالى كه وسيله فقرزدايى و برطرف نمودن مشكلات اقتصادى و پركردن خلاء اجتماعى گردد، نزد خداوند متعال مذموم (ناپسند نيست بلكه موجب خشنودى خدا هم مى شود زيرا رفاه و امنيت و خوشبختى و سعادت جامعه را به همراه دارد. به كارگرفتن ثروت را در راه رفاه و آسايش نيازمندان ، جهان و گذشت بزرگى در راه خدا است ، چرا كه آدمى وقتى خود را مستغنى و بى نياز ببيند و از هر جهت تمكن مالى داشته باشد زمينه گرايش و طغيان و سركشى در او پيدا مى شود. در اينجا بايد از خداوند متعال كمك خواست و طلب استعمانت كرد.

عن على (عليه السلام ) قال : استعينوا بالله سكرة الغنى فان له سكرة بعيدة الافاقة (394)

على (عليه السلام ) فرمود: از مستى غنا و ثروت به خدا پناه ببريد كه مستى ثروت بسيار دير برطرف مى شود از خداوند متعال مسئلت داريم كه عالى ترين وسيله سعادتمندى را در اختيار ماگذارد و توفيق استفاده از آن را بما مرحمت فرمايد.

اهميت مال مشروع :

در قرآن كريم در آيه وصيت ، از مال ، به خير تعبير شده است : كتب عليكم اذا حضرا احد كم الموت ان ترك خيرا الوصية الوالدين و الاقربين بالمعروف . (395)

بر شما (مؤ منين ) مقرر شده كه هرگاه مرگ يكى از شما فرا رسد، اگر مالى به جاى گذارد، براى پدر و مادر و ارحام نزديك ، عادلانه وصيت كند كه اين امر شايسته متقين است .

اين تعبير نشان مى دهد كه اسلام ثروت و مالى كه از راه صحيح (مشروع ) به دستاا مده باشد و در راه عقلائى و منفعت اجتماعى مورد استفاده قرار گيرد، خير و بركت مى داند و بر افكار انحرافى آنان كه از منطق اسلام دورند و آن را درك نكرده اند، خط بطلان مى كشد. اسلام از نظريه هاى زاهد مابانه كه معنى زهد و فقر را تشخيص نداده اند و افكارشان سبب ركود جامعه اسلامى و پيشرفت نقشه شوم استعمارگران مى گردد، بيزار است .

آيه شريفه ، اشاره لطيفى به اين نكته دارد كه آنچه از انسان مى ماند اگر اموال مشروع باشد خير است و بركت ، نه اموالى كه از راه حرام مانده است كه آن خير نيست بلكه شر است و مايه نكبت و بدبختى .

محور دعوت انبياء:

انبياء علاوه بر اينكه مردم را به خداشناسى دعوت مى كردند، به مسائل اقتصادى جامعه هم اهميت مى دادند و اصلاح وضح اقتصادى مردم خويش نيز، بخش مهمى از دعوت آنها را تشكيل مى داده است .

پيامبر معظم اسلام (صلى الله عليه وآله ) برنامه منظم و منطقى ، مترقى و كار آمد براى اصلاح جامعه بشريت آورد. بعد زا دعوت به توحيد، به تنظيم امور زندگى مسلمانها همراه با حق و عدالت اجتماعى پرداخته از جمله اقتصاد سالم و تقسيم عادلانه ثروت را سرچشمه عزت و قدرت مسلمين دانسته و اجراء دستورات مالى اسلام همانند زكات ، خمس ، وقت و انفاق در راه خدا را وسيله خوش بينى و دوستى جامعه با يكديگر معرفى فرموده است .

زكات بهترين وسيله پاكيزگى روح و سلامت جامعه :

زكات بهترين وسيله براى سازى و پروش جامعه اسلامى است ، موضوع زكات آنقدر اهميت دارد كه خداوند متعال به عنوان دستورالعمل كلى به پيامبر (صلى الله عليه وآله ) مى فرمايد از اموال مسلمين صدقه ، يعنى زاكت بگير، خذ من اموالهم صدقة اين دستور نسبت به ساير فرايضى كه در قرآن ذكر شده ، حالتى استثنايى دارد.

سپس اشاره به موضوع اخلاقى و اجتماعى زكات كرده مى فرمايد: اى رسول گرامى ، باگرفتن زكات و مصرف آن ، آنان را پاك مى كنى و نمو مى دهد تطهرهم و تزكيهم آنها را از پليديها و آلودگى دنيا پردستى و بخل پاكيزه مى گرانى و بدين وسيله نهال محبت و نوع دوستى را در ميان مردم غرس مى كنى و آن را پرورش مى دهى . همچنين با انجام اين فريضه الهى ، محروميت و فقر از بين مى رود و فاصله طبقاتى بين فقر و غنى اگر نگوييم بلكى برچيده مى شود به حداقل مى رسد و همبستگى و برادرى (اخوت ايمانى ) جاى آن را مى گيرد.

به اين ترتيب مى توان گفت كه زكات عاملى بسيار قوى و نيرومند براى رونق بازار اقتصاد جامعه است زيرا آلودگى ها را مى برد و بركات الهى را جايگزين آن مى سازد زندگى را آسان مى كند و سبب وسعت رزق و پيش رفت امور مى گردد و دل هاى فقراء و اغنياء را به هم نزديك و مهربان مى نمايد.

اصولا دستورات نورانى اسلام نسبت به زكات و خمس و به طور كلى درباره انفاقات مالى براى زدودن صفت زشت بخل و حرص بر جمع اموال و اتصاف جامعه به پاكى و فضيلت مى باشد.

و ثروتى كه وسيله سعادت شود، همانطور كه از روايات استفاده كرديم در اسلام نه تنها مذموم نيست بلكه ممدوح است . اين احكام آسمانى كه روشنگر راه سعادت و خوشبختى اجتماع مى باشد، همان دستورات درخشان و برنامه متعالى قرآن است كه آخرين پيامبر رحمت ، براى آسايش ‍ و سلامت جسم و جان بشر آورده است . دستوراتى كه گاهى در قالب برنامه نماز و زكات و گاهى به شكل ديگر از سوى خداوند، به امت اسلامى به منظور سعادتمندى آنان ابلاغ شده است . اخلاق كريمانه و رفتار اجتماعى پيامبر معظم اسلام (صلى الله عليه وآله ) و جاذبه رحمت و محبت آن حضرت در تمام اقشار جامعه زبانزد خاص و عام مى باشد تا آنجا دانشمندان غرب به اين موضوع اعتراف نموده اند.

معذلك قلم بدستان مزدور بدانند كه درباره پيامبر بزرگوار اسلام (صلى الله عليه وآله ) چه مى نويسند، چگونه ناجوانمردانه تهمت مى زنند نويسنده اى مغرض با انگيزه اى شيطانى ، كتابى به نام مذاهب بزرگ به وسيله ناشر آمريكايى به چاپ رسانده ، در كتاب مزبور از پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله ) به عنوان شخصى كه مسيحيان و يهوديان متنفر بود و از قتل و سربريدن (مردم ) لذت مى برد ياد شده است .

مسلمانان ، بويژه شوراى روايط اسلامى آمريكا كه در واشنگتن مستقر مى باشد به اين نوشته سرتا پا دروغ و مغرضافه اعتراض كردند. پس از اعتراض شديد مسلمانها، شركت انتشارات سيمون و چارستر ناشر كتاب مزبور اقدام به جمع آورى چهار هزار نسخه از كتاب مذاهب بزرگ نمود و به اشتباه خود اعتراف نمود و رسما غذرخواهى كرد.

در ثروت و غنائم اسلامى

ثروت هايى كه بدون جنگ به دست مسلمانها مى افتاد، در اختيار رسول الله (صلى الله عليه وآله ) قرار مى گرفت پس از آنكه يهودى هاى طائفه بنى نضير نتوانستند در فضاى اسلامى مدينه بمانند، به حكم ضرورت از مدينه كوچ كردند، ثروتهاى منقول و غير منقول ، همچون باغها و زمين هاى كشاورزى و اموال ديگرى از آنها به جا مى ماند، گروهى از بزرگان مسلمين ، خدمت رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) رسيدند و عرض كردند بخشى از برگزيده هاى اين غنائم و اموال ، متعلق به شكا و بقيه را به ما واگذار كنيد، تا در ميان خود تقسيم كنيم ، چون تقاضاى آنها بر خلاف عدالت اجتماعى بود، دستورالعمل الهى در اين مورد نازل شد كه به عنوان قانون اساسى در زمينه تمام غنائمى كه بدون زحمت جنگ و بى درد سر به چنگ جامعه مسلمين مى افتد، روشنگر وظيفه مسلمين بود:

و ما افاء الله على رسوله منهم فما اوجفتم عليه من خيل و لاركاب (396)

آنچه را خدا به رسولش از آنها (يهود) برگرداند (اين اموال ) چيزى است كه شما براى بدست آوردن آن (زحمتى تحمل نكرديد) نه اسبى تاختيد و نه شترى را نديد. ولكن الله يسلط رسله على من يشاء و الله على كل شى ء قدير (397)

(ولى بدانيد) خداوند رسولان خود را بر هر كس بخواهد پيروز مى گرداند و خدا بر همه چيز تواناست .

ما افاء (398) الله على رسوله من اهل القوى فلله و للرسول و لذى القربى و اليتامى و المساكين و ابن السبيل (399)

آنچه را خداوند از اهل آباديها به رسولش بازگرداند، تعلق به خدا و رسول و خويشاوندان او ويتيمان و مستعمندان و در راه ماندگان دارد،

اموالى كه بنا حق غاصبان و ظالمان در اختيار دارند، روزى بايد به صاحبان اصلى و حقيقى آن كه مؤ منان و صالحان روى زمينند برگردد و قبل از همه به پيغمبر گراميش (صلى الله عليه وآله ) كه اشرف كاينان و برگزيده موجودات است برسد. روزى اين امر تحقيق مى پذيرد هنگامى كه اموال به صاحبش ‍ برگشت . عنوان فئى بر آن منطبق مى باشد كى لا يكون دولة بين الاغنياءمنكم .

ترجمه : تا (اين سرمايه هاى كلان ) دست به دست ميان سرمايه داران شما نگردد، در برابر خواسته آنان كه توقع داشتند، رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) اجازه دهد اموال يهوديان را بين خود تقسيم كنند و ثروت فراوانى به اموالشان بيافزايند. آيه شريفه به آنان با صراحت پاسخ داد كه چون شما براى اين عنائم ، جنگى ننموده ايد و مسلمانان خستگى جنگ را تحمل نكرده اند، تمام اين اموال به رسول الله (صلى الله عليه وآله ) (رهبر حكومت اسلامى تعلق دارد و اختيار تقسيم اين اموال با پيغمبر است و هر طور كه صلاح بداند به مصرف برساند. چنانكه تاريخ نشان مى دهد، رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله ) اينگونه غنائم و اموال را بين متحقين مهاجر و انصار كه در مدينه دستشان از مال دنيا خالى بود تقسيم كرد.

ديدگاه اسلام در سرمايه دارى

نظر اسلام نسبت به سرمايه دارى نظر مستقلى است نه طرز سرمايه دارى كمونيسم را قبول دارد كه مال و سرمايه را مخصوص اجتماع مى داند و نه شيوه سرمايه دارى كاپيتاليسم را، كه مالكيت را مخصوص فرد مى داند هيچ كدام را نمى پذيرد، اسلام مى گويد: نه مالكيت مخصوص اجتماع است و نه فرد، بلكه مالكيت در حقيقت براى خداست ، آنچه انسانها در اختيار دارند مالكيت اعتبارى و صورى است در حقيقت مالك اصلى خداست و دارندگان مال ، نمانده مالك اصلى هستند، به همين خاطر اسلام راه بدست آوردن ثروت و چگونگى مصرف آن را با تشريع برنامه هاى عقلائى و دقيق ، معين كرده است ، از همين جا اقتصاد اسلامى به عنوان مكتبى مستقل و جدا از مكتب هاى مادى دنيا مطرح و جدا مى شود. از اينجاست كه مسلمانها اعتقاد باجراء دستورات مالى اسلام دارند.

اين طرز تفكر كه گروههاى التقاطى (مخلوطى از اسلام و كفر) را در مغز خود و جوانان پرورش مى دهند و آن را تبليغ مى كنند كه ما عقيده را از سلام و اقتصاد را از ماركس مى گيريم ، محكوم است . اين انديشه شبيه تفكر گمراهان قوم شعيب است كه به آن اشاره خواهد شد.

اكنون به بحث و بررسى درباره سرمايه دارى آزاد مى پردازيم .

سرمايه دارى آزاد است يا مشروط؟

مسائل اقتصادى - در جهانى كه ، تكنولوژى (400) (صنعت ) معيار قدرت شده از اهميت خاصى برخوردار است ، از اين جهت سيستم اقتصادى از اهم مسائل روز مى باشد، چرا كه اقتصاد سالم ، زيربناى زندگى انسانهاست و نقش مهمى در سعادت و خوشبختى آنان ايفاء مى كند. اقتصاد سالم ، شايسته ترين برنامه اى است كه رشد و تعالى و نظم در زندگى را براى توده ها به ارمغان مى آورد.

سيستم اقتصاديى (401) در زندگى ديناى امروز يا اساس ماركسيم و يا سرمايه دارى كاپيتاليسم و يا اقتصاد اسلامى تنظيم و برنامه ريزى مى گردد. لازم به يادآورى است كه مقصود از سيستم اقتصادى ، روش و قاعده اى است كه جامعه ، آن را در حيات اقتصادى خود انتخاب مى كند و از آن در برنامه هاى اقتصادى خويش پيروى مى نمايد و نيز جاى ترديد نيست كه جامعه انسانى بدون سيستم اقتصادى نمى تواند به حيات اقتصادى خود ادامه دهد. زيرا هر اجتماعى با توليد ثروت و توزيع آن سر و كار دارد و به همين خاطر ناگزير باشد اسلوب و طريقه اى را از نظر اداره امور كشور بپذيرد تا برنامه عمليات اقتصادى را بر پايه آن تنظيم كند. چنين قاعده اى سيستم اقتصادى جامعه ناميده مى شود. (402)

هنگام بررسى هر نوع از سيستم هاى اقتصادى ، لازم است از نظر شيوه سيستم در تنظيم حيات اقتصادى و زمينه فكرى و مفاهيم آن تحقيق كنيم . مثلا اگر بخواهيم سيستم سرمايه دارى (كاپيتاليستى ) را كه معتقد به آزادى اقتصادى است بررسى كنيم ، لازم است پيرامون افكار و مفاهيم اساسى آن كه ايمان كاپييتاليم بر آن بنا نهاده شده و آزادى مطلق را در نظام سرمايه دارى پذيرفته دقت لازم و تحقيق كافى بعمل آوريم .

همانطور كه گفتيم قوام سيستم اقتصادى جامعه به يكى از سه نظريه استوار و بستگى دارد:

1- نظريه اقتصادى ماركسيم

2- نظريه اقتصاد سرمايه دارى (كاپيتاليسم )

3- نظريه اقتصادى اسلامى

اكنون نيازى به بررسى و نقد مكتب ماركسيم نداريم با از هم پاشيدگى كمونيستى در اتحاد جماهير شوروى سابق بحث از ويرانى پايگاه علمى ادعايى اين مكتب ، با توجه به اينكه خود بخود ويران شد و بطلان آن آشكار گرديد، بحثى است بى خاصيت و بى فايده لذا از آن مى گذاريم و وارد نقد و بررسى مكتب سرمايه دارى مى شويم .

نظام سرمايه دارى (كاپيتالسيم ):

نظام سرمايه دارى با سه اصل ، شكل مى گيرد و بر اين سه اصل پايه هاى آن پى ريزى و از ديگر مكتب ها متمايز مى گردد.

1- نظام سرمايه دارى براى مالكيت فرد، حد و مرزى نمى شناسد، به گونه اى كه آن را به طور غير محدود محترم مى شمارد، مالكيت خصوصى در اين نظام شامل همه ثروت هاى متنوع همچون آب ، زمين ، معادن و ابزار (منقول و غير منقول ) مى شود.

بر همين اساس كاپيتاليسم به مالكيت آزاد و بى قيد و شرط معتقد گرديده و خروج از اين اصل براى اين نظام امكان ندارد، مگر در شرايط استثنايى .

با اين تعريف در جامعه كاپيتاليستى ، قانون هميشه از مالك حمايت مى كند، به مالك اين امكان را مى دهد كه در پناه قانون از كليه اموال خويش ‍ محافظت بنمايد و در تملك خود نگهدارد.

2- در سيستم كاپيتاليستى هر فرد مى تواند از دارايى خويش بهر نحوى كه بخواهد بهره گيرد كنى و از آن استفاده ببرد فى المثل مستقلات خود را داد و ستد كند اجاره دهد و يا متروكه بگذارد و بلا استفاده رها كند، اين سيستم به مالك همه نوع آزادى در حركت اقتصادى مى دهد. مالك مى تواند هر طور كه بخواهد از سرمايه خود بهره ببرد، هر حرفه اى كه دوست دارد به وسيله سرمايه اش راه اندازى كند.

3- در مكتب سرمايه دارى همانگونه كه سرمايه دار را در عمل و به كار انداختن سرمايه بهر شكل كه بخواهد آزاد مى گذارد، آزادى در مصرف را نيز به همان گونه به مالك عطا كرده است و ضمانت كرده هيچ كس نبايد جلوى زياده روى مصرف او را بگيرد حتى اگر بخواهد سرمايه خود را در راه اعتياد به مواد مخدر و ساير كارهايى كه با شؤ ون بك انسان عاقل منافات دارد به كار گيرد. (403)

قابل توجه است كه سيستم كاپيتاليستى نظام فردگرا است . فرد را رد امور مالى محور مى داند و لازم مى بيند همه جا قانون به خاطر فرد وضع و اعمال شود و در هر موقعيت ، احترام حقوقى براى فرد قائل گردد و منافع شخصى او را مدنظر قرار دهد و از نظر اجراى قانون هميشه فرد را حمايت و ضمانت كند كه اين محورميت فرد، درست در مقابل مرام ماركسيتى است به اين ترتيب كه نظام ماركسيتى فرد را در اجتماع محو و فانى مى بيند و جامعه را محور عمل خويش قرار مى دهد و به همين لحاظ ماركسيم به آزادى فرد معتقد نمى باشد و به خاطر اهميتى كه به اجتماع مى دهد، جايگاهى براى فرد قائل نيست و آن را يوران مى سازد.

آيا انى دو نظريه صادقانه است ؟

آيا اينكه نظام سرمايه دارى درباره فرد تلاش مى كند و مكتب ماركسيسم خود را حامى اجتماع مى داند.

واقعا از روى حقيقت است ؟

واقعيت اين است كه هر دو نظام (سرمايه دارى و ماركسيتى ) براى فرد تلاش مى كنند و به انگيزه هاى ذاتى و خودخواهى خود تكيه مى نمايند. نه نظام سرمايه دارى به فكر نجات همه افراد جامعه است حتى فرد ضعيف و نه ماركسيسم به سلامت اجتماع مى انديشد. افكار و مفاهيم اساسى سيستم سرمايه دارى (404) نيز مدعى است به افراد بدبخت و بدشناس توجه دارد و به توده هاى محروم مى گويد چه نشسته ايد كه ثروتمندان حق شما را بردند و خوردند، مال شما را دزديدند، در حالى كه عملا ديده مى شود همين توده هاى محروم در جامعه كمونيستى در فقر و محروميت خود باقى مانده اند.

بنابراين هر دو نظام دنبال انگيزه هاى ذاتى و رشد منويات شخصى خود مى باشند. نهايت اختلاف آنها در نوع افرادى است كه براى آن تلاش ‍ مى كنند و سيستم مكتبى خود را بر آن بنا كرده اند.

بررسى انديشه كاپيتاليستى :

كاپيتالسيم مكتب خود را بر پايه احترام به آزادى معرفى مى كند و نيز آزادى را به عنوان يك سيستم اجتماعى خود قرار مى دهد و بر اساس همين جريان ، اقتصاديون كاپيتاليست معتقدند كه ضمانت سعادت اجتماع و مصالح امور آن ، نيازى به ارزشهاى اخلاقى و روحى ندارند. احتياجى نيست كه مردم را بوسيله ارزشهاى معنوى تغذيه نمود زيرا به هر دليلى ، انسان حتى آن چيزى كه از ارزشها را نمى شناسد، اگر آزادى داشته باشد، طبق مصلحت خويش عمل مى كند و به طور ناخودآگاه ، با مصلحت اجتماع هماهنگى مى يابد. بدين سان براى امكان فراهم مى شود كه زير سايه آزادى ، از ارزشهاى اخلاقى و معنوى بى نياز گردد و از راه سرمايه دارى ، خواسته خويش را كه مقرون به مصالح مى باشد بدست آورد.

مرحوم آية الله شهيد صدر قدس سره در كتاب اقتصادنا فرموده است :

اذا توفوت الحرية فى الجال العملى الجميع الافراد، فان الانسان فى الجتمع الحر يسعى الى تحقيق مصالحه الخاصة و التى تؤ دى فى النهاية الى توفير المصالح العامة .

و على هذا الاساس خيل الاقتصاديين الراءسماليين فى بادى ء الامر ان ضمان السعادة الجتمع و مصالحه ليس بحابة الى القيم الخلقية و الروحية و تغذيه الناس بها (405)

اين آزادى كه كاپيتاليسم ، مردم را به آن دعوت مى كند، عارى از همه ارزشهاى معنوى و اخلاقى است البته اين امر بدين معنى نيست كه در جامعه خود را از اين ارزشها با وجود آزادى در سرمايه دارى بى نياز مى بيند. طرفداران اين مكتب ، چنين استدلال مى كنند كه آزادى اقتصادى ، رقابت آزاد را بين شركت ها و مؤ سسات توليدى به وجود مى آورد صاحبان مؤ سسسه (و كارخانه هاى ) توليدى به وجود مى آورد. صاحبان مؤ سسه (و كارخانه هاى ) توليدى در زمينه رقابت آزاد، هميشه از توليد بهتر و بيشتر مؤ سسه رقباى خود مى هراسند. از اين رو به مبناى همين انگيزه ، تلاش ‍ مى كنند كه توليدات مؤ سسه را در سطح عالى و كلان در آورند و مدرنيزه كنند، تا بتوانند بر رقباى خود تفرق و برترى پيدا كند و يا لااقل پا به اى آنها در توليد پيش بروند و در اين جنگ رقابت و پيكار تجارت جاودانه ، پيدارى كنند، در اجتماع آزاد سرمايه دارى اين شيوه رايج است كه صاحب يك مؤ سسه توليدى ، همه اقدامات خويشرا در جهت بهتر و بيشتر توليد كردن كالا به كار مى برد، تا توليدى افزونتر از ساير مؤ سسات داشته باشد.

پراوضح است هر كس در ميدان اين رقابت عقب بماند، مؤ سسه توليدى او با روزشكستگى مواجه مى گردد و جزاء من يتخلف فى هذا السياق هو افلاس مشروعه (406)

اين رقابت بالاخره منجر به اين مى شود كه جريان اقتصادى ، به نفع مصالح اجتماع پايان پذيرد زيرا اين قانون به كارگران مى گويد، كمى صبر كنيد، تا گرسنگى و فقر، گروه عظيمى از شما را به خاك مذلت بيفكند و نابودى سازد، در اين صورت است كه آمار شما كم مى شود و عرضه كارگر برابر تقاضا مى گردد و طبيعتا دستمزدها بالا مى رود آنگاه زندگى شما سر و سامانى پيدا مى كند اين وعده ايست توخالى كه بيك مستخر مى ماند

اين قانون : كاپيتاليستى همان توافق ساختگى و دروغين است كه ادعاء شده : در زير سايه آزادى سرمايه دارى مى توان به انگيزه هاى رو اين و مصالح جامعه رسيد. همان توافقى كه خود سرمايه داران ، كم و بيش به عواقب خطرناك آن پى بردند و به خاطر پى آمد سوء آن مجبور شدند از اعتقاد به آن دست بردارند.

طبيعى است ، ضربان مهلكى كه بر پيكر عنصر معنويت از اين زاويه (آزادى عريان ) وارد گرديده ، اساسا ريشه انديشه هاى خير خواهانه و احسان را سوزانده و متلاشى نموده است ، در جامعه سرمايه دارى غربى به جاى حس همكارى و همبستگى ، خود خواهى و روح ستيزه جويى رواج پيدا كرده است . (407)

در اينجا تنها چيزى كه مى تواند مطلب را آشكار سازد، واقعيت تاريخى سرمايه دارى است كه گواهى مى دهد توده هاى اجتماعى ، به چه نابسامانى هاءوحشت ناكى از ناحيه جوامع سرمايه دارى آزاد گرفتار آمده اند.

و علت آن هم همان تفكر غلط و انديشه انحرافى جامعه سرمايه دارى است كه خلا اخلاقى و روحى را در زندگى كاپيتاليستى روش و شعارى افتخارآميز مى دانند و مسلما آن وحشتها و رنجها همچون وصله ننگينى بر دامن آزادى و تاريخ تمدن مادى جديد باقى مى ماند و دليل محكمى است كه آزادى جامعه سرمايه دارى اقتصادى را، هيچ قيد معنوى و اخلاقى محدود و مشروط نمى كند و از مهيب ترين اسلحه انسان عليه انسان بوده كه به سادگى و طرز خطرناكى جامعه را تا مرز نابودى و انهدام و تخريب پيش مى برد، تا جايى كه خود جامعه سرمايه دارى در اثر بحران اقتصادى به كام مرگ و خودكشى فرو رفته است .

خودكشى سه سرمايه دار:

با ادامه بحران پولى و اقتصادى در تايلند دو سرمايه دار تايلندى و يك بازرگان هنگنكگى در بانكوك دست به خودكشى زدند.

روزنامه هاى تايلندى روز پنجشنبه نوشتند در كنار جسد بى جان بازرگان چهل ساله يادداشتى پيدا شد كه در آن نوشته بود: از آن رو كه به دليل بحران اقتصادى در تايلند توان باز پرداخت بدهى هايم را ندارم دست به خودكشى مى زنم .

راچاپول مك تونك 31 ساله صاحب يك پمپ بنزين در بانكوك نيز با شليك گوله به سر خود به زندگى اش پايان داد اين سرمايه دار تايلندى نيز در يادداشتى شكست در فعاليت هاى اقتصادى را دليل خودكشى خود بيان كرده است .

يوان پيانك بازرگان 42 ساله هنگكنگى نيز سومين قربانى بود كه خود را از طبقه هفتم يك مركز خريد در ساختمان مركز بازرگانى جهانى بانكوك به پايين پرتاب كرد. پليس اعلام كرده اين هنگ نگى مدير يك شركت ويدئويى بروده كه به دليل شكست در امور بازرگانى خود را شكسته است . (408) اينگونه خودكشى ها نتيجه سرمايه دارى ، منهاى ارزشهاى معنوى است . از نتايج اين گونه آزادى و حاكميت رقابت ديوانه وار در ممالك سرمايه دارى همچون اروپا و امريكا با كوچك ترين ضربه مالى و شكست اقتصادى دست به خودكشى مى زنند.

بنابراين سخن درباره آن آزادى باقى مى ماند كه آزادى را با ارزش هاى اخلاقى و معنوى ارزيابى كنيم و در كنار هم ببينيم ، درست است كه آزادى طبيعى (409) مظهر ذاتى انسان است و شخصيت وى به آن بستگى دارد ولى آزادى منهاى خصائص عالى و صفات برجسته انسانى مفهوم و معنائى ندارد. (410)

اينكه جامعه سرمايه دارى (411) به اصطلاح كاپيتاليستى معتقدند با داشتن آزادى مطلق تمام مشكلات اجتماعى ، خود بخود اصلاح مى شود و لازم نيست كه جامعه مزين به اخلاق حسنه باشد و از رذائل اخلاقى اجتناب كند كه بر خلاف نظريه همه دانشمندان و فلاسفه قديم و جديد مى باشد. در اين زمينه اكثر دانشمندان شرق و غرب از قدماء و متاءخرين زيبايى هاى اخلاقى و فضائل آن را از اركان اساسى سعادت بشر به حساب آورده اند و آن را مايه تعالى و تكامل زندگى مادى و معنوى او مى دانند.

گرايش بى حد و مرز قوم شعيب پيغمبر (صلى الله عليه وآله ) به مال اندوزى و آزار همه جانبه موجب گرديد تا با پيغمبرشان مخالفت كنند و از دستورات وى سرپيچى كنند و با سخنان ياوه و بى منطق ، در همه چيز آزادى داشته باشند.

منطق بى اساس قوم شعيب (عليه السلام )

قوم شعيب مى خواستند در تمام برنامه هاى زندگيشان اعم از عبادى و مالى آزاد باشند. پرستش بتها را نشانه اصالت فرهنگ پيشرفته ، از نياكان خود مى پنداشتند و روى آن تكيه مى كردند و از كم فروشى و تقلب در داد و ستد، سود فراوانى مى بردند و به آن اصرار مى رزيدند و در برابر شعيب پيغمبر خدا مى گفتند:

اى شعيب ! آيا نمازت به تو دستور مى دهد كه ما آنچه را پدرانمان مى پرستيدند ترك گرييم قالوا يا شعيب اصلوتك تامروك ان نترك ما يعبد آبائنا و يا نتوانيم در اموالمان بدلخواهمان تصرف كنيم و آزادى در هر گونه معامله را در اموال خويش از دست بدهيم او ان نفعل فى الوالنا ما نشاء (412)

در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه چرا روى نماز شعيب تكيه كردند؟

بعضى از مفسرين گفته اند: اين امر به دليل آن بوده كه شعيب بسياز نماز مى خواند و به مردم گفت :، نماز انسان را از كارهاى زشت و منكرات باز مى دارد ولى جمعيت نادان كه رابطه ميان نماز و ترك منكرات را درك نمى كردند، از روى مسخره به او گفتند: آيا اين اوراد و حركات تو، فرمان به تو مى دهد كه ما سنت نياكان و فرهنگ مذهبى خود را زير پا بگذاريم و يا نسبت به امولمان مسلوب الاختيار شويم ؟ ! (413)

به اين ترتيب همانگونه كه اصل مالكيت از آن خداست ، كيفيت و شيوه مصرف هم به اذن خداست ، كسى حق ندارد مال خود را به دلخواه ، مثل ؛ آتش بزند، به ادعاء اينكه اختيار مالم را دارم يا اختيار دارم ربا بگيرم يا زكات مالم را دهم ، بايد هر چه را مالك حقيقى دستور داده عمل كند، و آتوهم من مال الله الذى آتاكم ، از مال خدا كه به شما عطا فرموده است به آنان (زير دستان بدهيد) بدهيد.