زكات براى همه

احمد محسنى گركانى

- ۸ -


تقبيح مال اندوزان

قرآن شريف ، فزون طلبى و تكثير ثروت كه آدمى را بخ خود مشغول كند و از سعادت باز دارد، مذمت كرده و فرموده است الهاكم التكاثرو افكار عصر جاهليت را براى هميشه محكوم نموده است ، مال براى مردم زمان جاهليت آنقدر ارزشمند و گرانبها بود كه تا هنگام مرگ از پى آن مى دويد ند و براى آن تلاش مى نمودند تا سرشان بسنگ قبر بخورد حتى رزتم المقابر آيا اين بيمارى و فزون طلبى در عصر ما نيست ؟ اگر هست با عصر جاهليت چه تفاوتى دارد؟ آرى اسلام افكار مردم جاهلى را در مورد ثروت ، دگرگون ساخت و به آنان فهماند كه مال براى گذران زندگى و رفع نيازمندى است ، نه براى فخر و مباهات و آنان را كه - افراد مالدار و سرمايه دار را گروه برتر و ممتاز مى دانستند به شدت محكوم كرد و با آن مبارزه نمود.

اسلام مكتب انفاق را ترويج كرد و به مسلمانان آموخت كه از آنچه خدا به شما داده قدرى انفاق كنيد و به آنها گوشزد كرد آنان كه از انفاق در راه خدا بخل ورزيدند و حق بى نوايان را زير پا گذاشتند، عذاب دردناك الهى براى آنان است .

آنان كه در جمع ثورت و حفظ مكنت سخت جديت دارند و در راه احسان و انفاق و گشايش مشكلات بندگان خدا قمى بر نمى دارند به گمان باطلشان كه اين كار به سود آنهاست ، به راستى كه در زيانيد و برايشان گران تمام مى شود، آنان چنان خسرانى كه قابل جبران نيست چرا كه وقتى از دينا مى روند، كافر مى ميرند و از اسلام با همه ادعايى كه در دنيا داشتند بهره اى نخواهند داشت .

آرى آنان كه از پرداخت زكاة در دنيا بخل مى ورزند و آن را انكار مى كنند (و در لسان روايات مانع الزكاة ناميده شده اند) در زمره كفارند و با آنان محشور مى شوند.

1- امام پنجم (عليه السلام ) فرمود: هيچ بنده اى نيست كه از دادن زكات مالش ، اندكى خوددارى كند. مگر آنكه خداوند آن مال را اژدهايى كند از آتيش و بگردنش بيفكند آنقدر نيش به او مى زند تا از حساب قيامت فارغ شود، (اين بيان ) قول خداوند متعال است كه مى فرمايد: سيطوقون ما بخلوا به يوم القيمة بخاطر اينكه بخل ورزيدند از دادن زكات (319)

2- ابوايوب انصارى از رسول اكرم (صلى الله عليه وآله ) نقل مى كند: آن حضرت فرمود هر كس مالى داشته باشد و حق خدا را از آن مال نپردازد، خداوند در روز قيامت مار مخصوصى را كه دو نقطه سياه بالاى چشمش ‍ قرار دارد له زبيبتان (320) ولى در ذيل همين حديث محشى گفته است : والصحيح زبيبتان (تثبه ، زبيبة ) يعنى دو نقطه سياه كه بالاى چشم مار و سگ باشد با ديدن آن ، منظره هولناكى براى بيننده پديد مى آيد كه تصور مى كند آن اژدها چهار چشم دارد.

ارزشهاى عادلانه اسلامى

اسلام براى ارزشهاى عادلانه اجتماعى كه مى توان از آن به عدالت اجتماعى تعبير كرد، سرمايه گذارى بسيارى كرده است . يكى از راه هاى تحقيق عدالت اجتماعى ، انفاق در راه خداست . اين امر به قدرى اهميت دارد كه اولياى گرامى اسلام آن را مورد تاءييد قرار داده و از آن بسيار سخن گفته اند و به عنوان فرهنگى اصيل و ارزشمند به مسلمانان توصيه نموده اند.

گامهايى كه اسلام در راه مواسات و ايجاد جامعه انسانى از راه انفاق پيموده به روشنى نشان مى دهد كه تا چه اندازه به اين اصل ارزشى اهتمام داشته است . اين نكته در اولين سخنرانى پيامبر بزرگوار اسلام (صلى الله عليه وآله ) و اولين تلاش سياسى ، در حكومت جديد التاءسيس اسلامى آن حضرت به موضوع مشاهده مى شود كه در گفتار هدايت بخش خود چنين فرمود:

اما بعد، اى مردم بوسيله انفاق براى خود سرمايه گذارى كنيد به خدا سوگند هر وقت يكى از سما مى ميرد اموال و احشام خود را ترك مى كند در حالى كه سرپرستى براى آنها نيست ، سپس خدايش به وى مى گويد، آيا رسول من به تو ابلاغ نكرد كه تو را مال دادم ، به تو خوبى كردم ؟ با اين حال چه توشه اى براى خود اندوخته اى ؟

سپس به چپ و راست خود نگاه مى كند چيزى نمى بيند سپس به جلوى خود مى نگرد چيزى جز جهنم نمى بيند بنابراين هر كس كه مى تواند خود را از آتش مصون بدارد (ولو به يك دانه خرما) لازم است كه اقدام كند. هر كس ‍ كه قادر بر انفاق نيست پس بوسيله سخن نيك ، خود را از آتش دوزخ برهاند، زيرا خداوند متعال هر نيكى را به ده برابر تا هفتصد برابر عوض ‍ مى دهد و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته : فمن استطاع ان يق وجهه من النار ولو بشق تمرة فليفعل و من لم يحبد فبكملة طيبة فانها تجرى الحسنة عشرة امثالها الى سبعة ماءة ضعف (321)

سرنوشت هولناك

انسان بالطبع حريص و افزون طلب است و در مسير زيان خود قدم بر مى دارد مگر با ايمان و كارهاى شايسته (عمل صالح ) خود را از زيان و خسران برهان ، آدمى هر قدر ثروت اندوزد، حرص و طمعش بيشتر مى شود، پيوسته با خود در جنگ و ستيز است و به او هام ماليخوليائى دست به گريبان كه چرا از فلان عقب ماندم و كمتر دارم در حالى كه اگر يك لحظه فرك كند و به خود آيد، باور مى كند كه سرانجام با ناكامى از دنيا مى رود و عقوبت طغيان و آثار زيانبار بخل و خذلان ، برايش مى ماند.

اما به جاى سپاسگذارى و تقدير از آن همه نعمت هاى خدادادى و امكاناتى كه در اختيارش قرار گرفته ، به راه بخل ادامه مى دهد و از انفاق و احسان در راه خدا سرباز مى زند و سرنوشت خطرناكى لحظه به لحظه او را تعقيب مى كند. تا سرانجام او را به كيفر عمل زشتش برساند.

سرنوشت متخلف از فرمان زكات

قرآن مجيد در آياتى چند، سرنوشت شوم و هولناك افرادى كه از امتثال فرمان الهى در رابطه با زكات شانه خالى مى كنند هشدار مى دهد و عقوبات چندش آور مانع الزكات را گوشزد مى نمايد.

تا آنان كه از اداى زكات بخل مى ريزند و زكات را براى خود سودآورى مى داند بفهمند، اين تفكر باطل براى آنان گران تمام مى شود و جز زيان فاحش چيز ديگرى در بر ندارد.

سرنوشت گمان باطل

قرآن ، سرنوشت بخيلان را در اين آيه شريفه توضيح مى دهد:

و لا يحسبن الذين يبخلون بما آتاهم الله من فضله هو خيرا لهم بل هو شر لهم سيطوقون ما بخلوا به يوم القيمة (322) آنان كه بخل مى روزند، در آنچه خدا از فضلش به آنان عطا كرده ، گمان نكنند (عدم انفاق ) براى آنها خير است بلكه برايشان شر است ، به زودى در روز هيامت به آنچه بخل نمودند همچون طوقى به گردن آنها خواهد افتاد.

روايات مانع الزكات

رواياتى در خصوص مانع الزكاة و كيفر دنيوى و اخروى آن در تفسير آيه شريفه :

و لا تحسبن الذين يبخلون بما اتا هم الله من فضله الاية (323) از ائمه طاهرين نقل شده است ، ما بخشى از آنها را در اينجا مى آوريم : محمدبن مسلم گفت : از حضرت ابى جعفر امام باقر (عليه السلام ) پرسيدم ؟ معنى سيطوقون ما بخلوا به يوم القيمة قال : مابخلوا به من الزكاة (324)

فرمود: زكات است كه بان بخل ورزيدند.

كيفر مانع الزكاة در قيامت

1- رسول اكرم (صلى الله عليه وآله ) مى فرمايند: هيچ مالك شتر و گاو و گوسفندى كه به آنها زكات تعلق گرفته باشد و از پرداخت زكات خوددارى كدره نيست ، مگر آنكه روز قيامت در بيابانى سوزان ، نگه داشته مى شود، تمام حيوانات شاخدار، او را شاخ مى زنند و نيش داران نيش مى زنند و سم داران او را پايمال مى كنند تا خداوند متعال از حساب خلائق فارغ شود.

و نيز هيچ صاحب مالى مانند خرما و گندم و جو و انگور نيست كه از دادن زكات خودارى كرده باشد مگر آنكه هفت طبقه زمين مشمول زكات ، به گردنش طوق مى شود تا روز قيامت . (325)

در تفسير آيه شريفه : سيطوقون ما بخلوا به يوم القيمة (326) آمده تست : مارى كه از شدت زهر سرش مو ندارد، روز قيامت بگردن مانع الزكات - كسى كه زكات نداده و بخل ورزيده - طوق مى شود و گوشت او را مى خورد مانع الزكاة يطوق بشجاع اقرع ، يا كل من الحمه همين روايت در امالى شيخ طوسى قدس سره آمده با اين تفاوت كه مار قرعا (يك نوع مار وحشتناكى است ) بگردن مانع الزكات پيچيده مى شود و مغز سر او را مى خورد مانع الزكاة يطوق بحية قرعا تاءكل من دماغه (327) اين است تفسير قول خداى متعال در قرآن سيوقون ما بخلوا به يوم القيمة

2- در روايت ديگر از امام باقر (عليه السلام ) مى خوانيم : آن كسى كه در زكات مالش بخل مى ورزد، خدا در روز ستاخيز آن ملا را به افعى هولناكى از آتش تبديل مى كند،كه بالاى چشمش دو نقطه سياه مى باشد، هر بيننده اى او را چهار چشم مى بيند، و زنجير وار به گردن مانع الزكاة پيچيده مى شود، سپس گفته مى شود، ملازم او باش آنگونه كه او ملازم تو بود در دنيا، اين است تفسير آيه شريفه 180 سوره آل عمران .

3- قال ابوعبدالله (عليه السلام ): دمان فى الاسلام لايقضى فيهما احد بحكم الله عزوجل حتى يقول قائمنا: الزانى الحصن يرجمعه ، مانع الزكاة يضرب عنقه (328)

امام صادق (عليه السلام ) فرموده دو خون است كه در اسلام هيچ يك از قضاة در آن به حكم الهى داورى نمى كند. تا اينكه قائم ما قيام كند آن دو خون عبارتند:

الف - مردى كه داراى همسر باشد و زناكند، آن حضرت او را سنگسار مى كند.

ب - كسى كه زكات مالش را نپردازد (مانع الزكاة ) گردن او را مى زند يضرب عنقه (329)

4- امام صادق (عليه السلام ) درباره مانع الزكات فرموده : كسى كه از يك قيراط (330) زكات خوددارى كند ، هنگام مردن (به او گفته مى شود) بمير خواه (به دين ) يهودى يا نصرانى من منع قراطا من الزكاة فليمت ان شاء يهوديا و ان شاء نصرانيا.

5- قال الصادق (عليه السلام ): فرض الله على هذه الامه اشد عليم من الزكاة فيها تهلك عامتهم بحارالانوار، ج 93، ص 22، وسائل الشيعه ، ج 9/28

ترجمه : امام صادق (عليه السلام ) فرمود: خداوند متعال چيزى را مهم تر و سخت تر از زكات بر اين امت واجب نكرده است (زيرا) هلاكت عموم مردم (در اثر ندادن زكات ) مى باشد.

سؤ ال : چرا بر اثر عمل نكردن مانع الزكات به وظيفه اش ، همه مردم هلاكت شوند و آثار زشت آن دامنگير جامعه گردد؟

پاسخ : زكات ندادن آثار شوم و نحسى دارد كه اثر وضعى آن دامن همه را مى گيرد و به اصطلاح دودش به چشم همه مى رود، چنانكه در آيه شريفه قرآن مى خوانيم : و اتقوا فتنة لا تصيبن الذين ظلموا منكم خاصة (331) از فتنه و گناهى بترسيد كه اثر آن تنها به ظالمان نمى رسد (آثارش همه را فرا مى گيرد).

نيامدن بارانهاى نافع ، كمبود ارزاق عمومى ، تورم و گرانى طاقت فرسا و دهها حوادث وحشتناك ناگهانى ديگر مى تواند آثار نامبارك گناه ندادن زكات باشد كه دامنگير جامعه شده است .

اثر وضعى گناه مانع الزكاة و اموالى كه وجوهات شرعى آن داده نشده ، پى آمد ناميمون آن تنها دامن عده اى خود خواه و گناهكار را نگرفته بلكه آثار زيانبار آن دامنگير همه گرديده و شعله هاى سوزانش فضاى جامعه را تيره و تار كرده (332) ويژگى حوادث اجتماعى آن است كه هر گاه جامعه در اداى وظيفه خود كوتاهى كند، امر به معروف نكند نهى از بديها نه نمايد و بر اثر آن هرج و مرج رواج پيدا كند، آن وقت است كه قانون شكنى ، ناامنى و سيل بلا به جامعه سرازير مى شود، نيكان و بدان در آتش آن مى سوزند و هر چه فرياد زنند تاءثيرى به حال آنان نخواهد بخشيد.

قابل توجه است كه با اين حال نيكان جامعه وظيفه دارند، در برابر كج انديشان و بدكاران سكوت نكنند اگر سكوت كنند سرنوشتى جز عذاب مشترك به بدان نخواهند داشت .

6- عن الصادق عن ابائه (عليه السلام ) قال قال : رسول الله (صلى الله عليه وآله ): منانع الزكاة يجبر قصبه فى النار يعين امعائه فى النار و مثل له ماله فى النار فى صورة شجاع اقرع له زبيبان (يضرالانسان منه و هو يبعه حتى يقضمه كما يقضم الفجل و يقول : انا مالك الذى يخلت به (333)

امام صادق (عليه السلام ) از پدرانش از قول رسول الله (صلى الله عليه وآله ) فرمود: مانع الزكات با تمام اعضايش به آتيش كشيده مى شود و مال او جلويش مجسم مى شود به شكل مار مخصوصى شجاع اقرع ، مارى كه از زيادى زهر موى سرش ريخته او را تعقيب مى كند تا انو را مى شكند و هلاك مى نمايد مانند توب كه شكسته و خورد مى شود و مى گويد من آن مال ترام كه بخل ورزيدى و حق فقراء را ادا نكردى .

7- عن على صلوات (عليه السلام ) انه اوصى فقال فى وصيته : و اوصى ولدى و اهلى و جميع المؤ منين و المؤ منات بتقوى الله ربهم الله الله فى الزكاة فاتها تطفى غضب ربكم . (334)

اميرالمؤ منين در وصيتش به فرزندان و خانواده و تمام مؤ منين و مؤ منات فرموده : شما را به تقواى الهى و پروردگاتان سفارش مى كنم ، خدا را خدا را درباره زكات (فراموش نكنيد) چ كه زكات خشم پروردگار را خاموش ‍ مى كند.

8- عن جعفربن محمد (عليه السلام ) انه قال : فى قول الله غزوجل : حتى اذا جاء احدهم الموت قال رب ارجعون لعلى اعمل صالحا فيما تركت (335) قال (عليه السلام ) يعنى زكات را ترك كردم .

امام صادق (عليه السلام ) در بيان آيه شريفه فرمود: (آنها از رستاخيز در غفلتند) تا آن زمان كه وقت مرگ هر يك از آنان فرا رسد.

در آن حال هوشيار و نادم شده گويد: بارالها مرا به دنيا برگردان شايد به جبران گذشته ، عمل صالح به جام آرم (و تدارك كنم ). امام صادق (عليه السلام ) با عبارتى موجز و كوتاه در تفسير (فيماتركت ) فرموده : زكات است كه در دنيا ترك كرده و نداده است اكنون در تاءسف عميق و جبران ناپذير فرو رفته (چرا كه ) به او خطاب مى شود اين تقاضا هرگز عملى نخواهد شد. به فرض محال اگر به دنيا هم برگردى همان هستى كه بودى از كلمه لعلى اعمل صالحا مى توان فهميد كه برگشتن به دنيا سودى ندارد.

9- عن على (عليه السلام ) انه قال : من كثر ماله و لم يعط حقه فانما ماله حيات تنهشه يوم القيمه (336)

على (عليه السلام ) فرمود: هر كه ثروتش زياد شد و حق آن را ندارد، على التحيق ثروتش مارهايى مى شود در قيامت و او را نيش مى زنند.

10- در كتاب وسائل الشيعه حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم كه آن حضرت فرموده : همانا خداوند بزرگ در اموال ثروتمندان براى فقراء حقى واجب كرده است كه اغنياء ستايش نمى شوند، مگر به اداى آن حق و آن فريضه زكات است كه با پرداخت آن خونشان محفوظ مى گردد و مسلمان ناميده مى شوند.

ان الله عزوجل فرض الفقراء فى اموال الاغنياء قريضة ، لا يحمدون الا بادائها و هى الزكاة ، بها حقنوادمائهم و بها سمو مسلمين . (337)

امام صادق (عليه السلام ) فرموده : دزدان سه گونه اند: 1- مانع الزكاة ، 2- كسى كه مهرزنان را حلال بداند، 3- و همچنين آنكه پول قرض كندا و نيت دادن آن را نداشته باشد.

توضيح :

اميرالمؤ منين در سخن كوتاهى فرمود: مجانبة السرقة ايجابا للعفة يعنى اجتناب از هر گونه دزدى موجب پاكدامنى و خوددارى از كار ناشايست مى گردد.

واژه عفت در اين جا به منظور معانى مختلف و گسترده اى كه دارد استعمال گرديده و بمعانى زير مى توان اشاره كرد:

1- كسيكه از حرام خوددارى كند عفت دارد.

2- كسيكه با كمال نيازمندى از كسى تقاضايى نكند.

3- آنكه در خصوص امر زنا و لواط و نگاه شهوت آلود به نواميس مردم ، خود را نگهدارد.

4- شخصى كه خود را از دزدى و خيانت دور نگه مى دارد، عفيف و پاكدامن است اين معنى با آنچه ابن ابى الحديد در شح نهج البلاغه آورده كه : عفت ، عدم طمع در اموال مردم است مغايرتى ندارد.

و همه اين معانى مى تواند در يك معنى جامع و آن باز ايستادن از هر چه نازيبا و نارواست ارتكاب آن بگنجد و كلام حضرت على (عليه السلام ) هم محمول بر آن باشد.

بنابر اين مانع الزكات و كسيكه خوددارى از پرداخت زكات و نيز از دادن مهر زن و استنكاف از اداء دين كند امام صادق اينها را از دزدان به شمار آورد است كه با عفت فاصله بسيار دارند.

12 - عن ابى عبدالله (عليه السلام ) قال : اذا فشت اربعة : ظهر، اربعة اذا فشا الزنا ظهرت الزلازل و اذا امسكت الزكاة هلكت الماشية و اذا جار الحكام فى القضاء امسك القطر من السماء و اذا خفرت الذمه نصر المشركون على المسلمين . (338)

امام صادق (عليه السلام ) فرموده : زمانى كه چهار چيز علنى شود چهار چيز آشكار مى گردد.

1- هرگاه زنا آشكار شود زلزله ها پديدار گردد.

2- هرگاه از زكات خوددارى شود (و مردم از اداى زكات استنكاف كنند) جانداران هلاك شوند.

3-هر زمان كه قاضيان در قضاء ستم كنند، باران از آسمان نيابد.

4- زمانى كه پيمان بين مشركين و مسلمين شكست ، مشركان بر مسلمانان چيره شوند.

13- در توصيه رسول خدا به على (عليه السلام ) مى خوانيم : يا على كفر بالله العظيم من هذه الامة عشرة : القتال و اساحر و الديوث و ناكح المرة حراما فى دبرها و ناكح البهيمة و من نكح ذات محرم منه و الساعى فى الفتنة و بايع السلاح من اهل احراب و مانع الزكاة و من وجد سعة فمات و لم يحج .(339)

در وصيت رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) به اميرالمؤ منين (عليه السلام ) آمده است : ده گروه از امت اسلامى به خداى بزرگ كافر شدند:

پيغمبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) فرمود: يا على از اين امت ده طائفه به خداى متعال كفر ورزيدند: 1- مرد بسيار خونحوار و خون ريز، 2- جادوگر، 3- مردى كه درباره همسر خود غيرت نشان ندهد، 4- كسى كه حراما عمل زناشوئى را از پشت انجام دهد، 5- آنكه عمل زناشوئى را با حيوان انجام دهد، 6- كسى كه با محرم خود نكاح كند، 7- كسى كه همواره دنبال فتنه گرى باشد، 8- كسى كه اسلحه به كفر حربى بفروشد (عليه مسلمانها) 9- مانع الزكاة ، آنكه ، مال از مشمول زكات شود و ندهد. 10- آنكه وسعت مالى داشته و حج نكند تا بميرد. در صف يهود و نصرانى قرار مى گيرد و از اسلام نصيبى ندارد.

توضيح :

اينكه : در سفارش رسول خدا با اميرالمؤ منين (عليه السلام ) آمده است : امت من با داشتن اين صفات زشت به خدا كافر مى شوند اولا اهميت آن گناهان را مى رساند كه آلوده شدن بان به كفر منجر مى شود و ثانيا ايمانشان محو مى گردد، و سبب خوارى و حرمان از رحمت الهى مى شود.

اميرالمؤ منين (عليه السلام ) فرمود الكفر خذلان (340) و سبب زوال النعم الكفران (341)

كفر سبب نا اميدى و ناسپاسى ، موجب زوال نعمت است و كفران نعمت هاى خداوند قدم را مى لغزاند و نعمت را مى ربايد و از بين مى برد. كفران النعم يزل القدم ويسلب النعم (342)

14- عن الرضا عن آبائه (عليه السلام ) قال : قال رسول (صلى الله عليه وآله ): اول من يدخل النار متسلط لم يعدل و ذو ثروة من المال لم يعط المال حقه و فقير فخور. (343)

امام رضا (عليه السلام ) از پدانش ار رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) روايت كرده كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) فرمود: نخستين فردى كه داخل آتش مى شود فرمان رواى مقتدرى است كه اجراى عدالت نكند و ثروتمندى كه حقوق مالى خود را ندهد و فقير مغرور.

توضيح :

ادا نكردن حقوق مالى از بخل است اميرالمؤ مين (عليه السلام ) فرموده : البخيل خازن لورثته (344) بخيل انباردار بازماندگانش مى باشد و نيز فرموده : بخل ننگ را بخاطر تنگ نظرى براى صاحب خود فراهم مى كند و او را وارد دوزخ مى كند.

قال اميرالمؤ منين (عليه السلام ): البخل يكسب العار و يدخل النار (345)

در دستورات اسلامى آمده است : از رفاقت و دوستى با افراد تنگ نظر سخت دورى كنيد چرا كه : در هنگام نيازمندى انسان را تنها مى گذارند او از خسيسى و دوروئى به پرهيزيد كه اين دو صفت از بدترين اخلاق آدمى است تبنبوا البخل و النفاق فهما من ادم الاخلاق (346)

15- شيخ طوسى قدس سره در امالى رواتى از اميرالمؤ منين (عليه السلام ) نقل كرده كه در بخشى از آن آمده است .

و اوصيكم بالصلوة و حفظها، فانها خير العمل و هى عمود دينكم و بالزكاة (347)

سفارش مى كنم شما را به نگهدارى و مراقبت از نماز كه بهترين عمل و ستون دين شما است و به زكات كه (موجب فراوانى نعمت و آرامش در زندگى شما است ) (چرا كه ) من از رسول خدا (كه درود خدا بر او و بر آلش ‍ باد) شنيدم مى فرمود: زكات پل اسلام است ، هر كس زكات بپردازد از پل (به راحتى ) مى گذرد و هر كس منع كند آن را، جلو آن پل زندانى مى شود (آرى ) زكات غضب پرودگار را خاموش مى كند.

فانى سمعت رسول الله (صلى الله عليه وآله ) يقول : الزكاة قنطرة الاسلام فمن اداها جاز القنطرة و من منعها احتبس دونها و هى تطفى غضب ربكم . (348)

اميرالمؤ منين (عليه السلام ) درباره نماز فرمود: نماز قلعه است در برابر حمله هاى شيطان يعنى او را از تهاجم و سوسه هاى ابليس نگاه مى دارد الصلوة حصن من سطوات الشيطان . (349)

و نيز در حديث ديگر فرمود: نماز قلعه خداى بسيار مهربان است ، و وسيله دور كردن شيطان (بحقيقت ) نماز دژ محكمى است كه خداى متعال از براى محافظت بندگان خود قرار داده و مى توان شيطان را با آن توان و قدرت از خود دور كرد. قال اميرالمؤ منين (عليه السلام ): الصلوة حصن الرحمن و مدحرة الشيطان . (350)

16- عن ابى عبدالله (عليه السلام ): انه قال ما ادى احد الزكاة فنقصت من ماله و لامنعها احد فزادت فى ماله . (351)

حضرت صادق (عليه السلام ) فرمود: ثروت احدى با دادن زكات كم نمى شود (و نيز) هيچ فردى با ندادن زكات ثروتش زياد نمى شود، در اشتباهند آنان كه تصور مى كنند با دادن زكات مالشان كم مى شود در حالى كه خداوند بركت و زيادى مال را در پرداختن زكات قرار داده است .

زكات مال بدركن كه فضله رز را چو باغبان ببرد بيشتر دهد انگور

كيفر گنج اندوزان

و الذين يكنزون الذهب و الفضة و لا ينفقونها فى سبيل الله فبشرهم بعذاب اليم .(352)

آنان كه طلا و نفره را ذخيره (كنز) مى كنند و در راه خدا انفاق نمى كنند (پيامبرم ) به عذاب دردناك ، آنان را بشارت ده .

كننز: قرار دادن مال را روى مال و جمع كردن آن يك جا و دفع آن در زمين و نگهدارى آن است . راغب اصفهان در كتاب مفردات مى گويد: معناى كنز از اينجا نشاءت مى گيرد كه وقتى چيزى در ظرفى ذخيره شود، مثلا گفته مى شود، خرما را در ظرفى ذخيره كردم كنزت التمر فى الوعاء (353) به هر كنز به معنى گنج است ، در مفهوم آن بر حسب معنى لغوى ، جمع آورى و پنهان كردن مال و محافظت از آن است .

ذهب به معنى طلا و فضه به معنى نفره است . بعضى از دانشمندان لغت ، طبق نقل طبرسى در مجمع البيان درباره اين دو لغت تعبير جالبى كرده اند و گفته اند: اينكه به طلا ذهب گفته مى شود براى آن است كه به زودى از دست مى رود و بقاى ندارد (متاده ذهاب در لغت به معنى رفتن است ) و اينكه به نقره فضه گفته مى شود به خاطر آن است كه به زودى پراكنده و متفرق مى گردد. (انفضاض در لغت به معنى پراكندگى است .) (354)

ريشه معانى طلا و نقره بر بى اعتبارى آنها دلالت مى كند و حقيقت اين زخارف را روشن مى سازد. اصل فلسفه وجود پول (طلا و نقره ) براى رونق بخشيدن به معاملات و گردش سريع مبادلات تجارى و امور اقتصادى است بنابراين آنها كه پول را پنهان مى كنند، موجب ركود اقتصادى و زيان جامعه هستند.

ثروت زياد و نعمت فراوان در افراد و ملتها براى آزمايش است ، اگر به وظيفه خود عمل نكنند و در آزمايش مردود شوند خذلان و مجازات الهى در انتظار آنان خواهد بود.

نمونه روشن از كيفر مانع الزكاة داستان قارون در قرآن است :

پس از نابودى و هلاكت فرعون ، قارون كه همكار، هم فكر و در خط او و نماينده فرعون در بنى اسرائيل و از همه مهمتر خزانه دار او بود، صاحب ثروت كلان گرديد.

البته اين اختلاف هست كه آيا قارون همه اين ثروت عظيم را از آن جهت كه كليد دار گنجهاى فرعون بود و بعد از هلاكت او همه آنها را تملك كرد و صاحب آن همه ثروت باد آورده شد يا از طريق علم كيميا و سپس از راه تجارت ؟ به هر حال قارون بعد از فرعون يكى از ثروتمندترين افراد عصر خود شده براى اينكه مورد اعتراض پيروان حضرت موسى و آن حضرت قرار نگيرد، مانند همه دنياپرستان مغرور، چهره عوض كرد و از خط فرعونى ، خود را در خطر روحانيان قرار داد و در صف قاريان تورات قلمداد كرد.

قارون در بوته آزمايش

حضرت موسى (عليه السلام ) از زكاة اموالش را مطالبه مى نمايد قارون با همان حالت تكبر و خوى استكبارى كه از ثروت كلان و عدم ايمانش ‍ سرچشمه مى گرفت به حضرت موسى (عليه السلام ) پاسخ منفى داد و به طغيان و سركشى خود ادامه داد.

دانشمندان بنى اسرائيل به قارون گفتند: خوشحالى نكن مغرور به ثروت نباش كه خدا شادى كنندگان مغرور و متمرد را دوست نمى دارد اذقال له قومه لا تفرح ان الله لا يحب الفرحين (355) بعد از اين تذكر ناصحانه ، سخنان ديگر در قالب نصيحت به اين بيان گفتند:

1- آنچه خدا به تو داده به وسيله آن خانه آخرت را به دست آر و ابتغ فيما آتاك الله الدار الاخرة (356)

2- بهره و نصيبت را از دنيا فراموش نكن و لا تنس نصيبك من الدنيا (357)

اين يك واقعيت است هر كس كه به دنيا آمده ، حقى و سهمى از دنيا دارد، از نظر خوراك و پوشاك و مسكن به اندازه نياز و مازاد آن قابل بهره گيرى براى خودش نيست و قدرت استفاده از آن را ندارد، خواه و نا خواه سهم بازماندگان است و انسان ، خزانه دار و امانت دار آنها مى باشد، در حديثى كوتاه و شيوا از اميرالمؤ منين (عليه السلام ) مى خوانيم : يا بن آدم ما كسبت فوق قوتك فانت فيه خازن لغيرك (358)

اى پسر آدم : آنچه بيشتر از مقدار روزيت به دست مى آورد خزانه دار ديگرى هستى .

اميرالمؤ منين (عليه السلام ) درباره دنيا سخنان روشن و روشنگرانه فراوانى دارد از جمله اينكه :

من ابصر بها بصرته و من البصر اليها اعمته : كسى كه به دنيا به چشم وسيله بنگرد دنيا او را بينا مى كند و كسى كه به چشم هدف نگاه كند نابينايش خواهد كرد. بعبارت ديگر كسى كه به چشم عبرت به دنيا نگريست دنيا او را آگاه خواهد نمود و كسى كه به زينت و آرايش دنيا نگاه كرد دنيا او را نابينا گردانيد.

قارون با داشتن آن ثروت عظيم مى توانست از هلاكت فرعون عبرت بگيرد و بهره اجتماعى از آن ببرد و به وسيله آن تحصيل سراى آخرت بنمايد دنيا و ثروت دنيا يا لذات آن مذموم نيست ، متاع دنيا به گونه اى است كه اگر در مسير كارهاى خوب و خير اجتماعى از آن استفاده شود موجب فلاح است و اگر وسيله غرور و فريب كارى و ظلم و هوسرانى گردد سبب خذلان مى گردد، چه چيزى زشت تر از آن ؟

در تفسير آيه شريفه : و لا تنس نصيبك من الدنيا در روايتى از اميرالمؤ منين (عليه السلام ) چنين آمده است :

لا تنس صحتك و قدرت ؟ و فراغك و شبابك و نشاطك ان تطلب بها الا خره (359)

(پنج نعمت بزرگ الهى را هرگز فراموش نكن تندرستى ، نيرومندى و قوت ، فراغت ، جواين و نشاط، بوسيله اين نعمتها آخرت را تحصيل كن ، اين ها سرمايه ها و نعمتهايى است كه خداوند در دنيا نصيب بندگانش كرده است كه آنها را بيهوده و بى ثمر از دست ندهند.

3- سومين خير خواهى : همانگونه كه خدا به تو احسان كرده تو هم نيكى كن و احسن كما احسن الله اليك (360) اين يك امر طبيعى است كه انسان بايد در برابر خوبى ، خوبى و در مقابل بخشش ، بخشش كند هنگامى كه خداوند ثروتى به شخصى بيش از نياز زندگى اش مى دهد كه مى توان با آن اجتماع بزرگى را اداره كرد، نداى وجدانش او را هشدار مى دهد كه همه اين ثروت به تو تعلق ندارد، تو از سوى پرودگار نماينده اى در منتقل نمودن مازاد معيشت خود به مستمندان احسن كما احسن الله همانطور كه خدا به تو نيكى كرده ، تو هم به ديگران نيكى كن .

4- چهارمين اندرز: مبادا ثروت ، تو را فريب دهد كه آن را در راه فساد و به كاربرى هرگز در روى زمين فساد مكن كه خدا فساد كنندگان را دوست نمى دارد و سرانجام فتنه و فساد در ارض ، جامعه را به تباهى مى كشد. و لا تبغ الفساد فى الارض ان الله لا يحب المفسدين (361)

پاسخ ‌هاى رسوا و بى منطق قارون

قارون از روى غرور مانند غالب سرمايه داران بى ايمان در مقابل كسانى كه خير آنها را مى خواهند و نصيحت مى كنند گفت :

1- خودم اين ثروت را با علم و زرنگى كه داشتم به دست آوردم قال انما اوتيته على علم عندى (362) به كسى مربوط نيست كه ثروتم را در چه راهى مصرف كنم به راهنمايى كسى نيز احتياج ندارم . خودم بهتر مى دانم در چه راهى آن را خرج كنم .

2- خداوند مرا شايسته اى ثروت دانسته كه به من عطا كرده و الا به ديگران هم مى داد.

3- شخص 3 به زحمت و رنج بسيارى كه متحمل شده ام اين ثروت را تحصيل كرده ام ، ديگران اگر مى خواهند بايد زحمت بكشند آگاه و روشندلان بنى اسرائيل به قارون گفتند اين ثروت را خدا به تو داده فيما اتاك الله اما آن مستكبر جسورانه گفت آنچه دارم به قدرت و توان علمى خودم بدست آورم .

در تاريخ آمده است كه قارون در ميان انبوه جمعيت طرفدارانش با آخرين زينت و ثروتش در بين بنى اسرائيل ظاهر شد تمام توان و اقتدار مالى خود را به كار گرفت و در معرض تماشاى مردم بيچاره گذاشت فخرج على قومه فى زينته آنها كه دنياپرست و طالب آن بودند گفتند اى كاش ما نيز مانند قارون داراى اين همه امكانات و ثروت بوديم و آنچه به او داده شده ، ما هم داشتيم كه به راستى او حظ عظيمى از اين ثروت دارد. چشم بينندگان را پر كرده بود. اما در ميان جامعه بنى اسرائيل كسانى هم بودند كه خداوند آنها را بهره اى از علم و ايمان عطا فرموده بود اين منظره را كه ديدند گفتند ثواب الهى از هر چيزى بهتر است (البته ) براى آن كسانى كه ايمان و عمل صالح دارند. قرآن چه زيبا نظر دنيا پرستان و پرهيزكاران را در برابر اين صحنه خيره كننده ترسيم كرده است :

قال الذين يريدون الحيواة الدنيا يا ليت لنا مثل ما اوتى قارون

آنانكه زرق و برق دنيا دلشان را از جا كنده بود گفتند: اى كاش ما، مانند قارون داراى اين چنين ثروت و لذتى بوديم ، چه زندگى شيرين ، چه جاه و جبروتى ، به راستى او بهره و حظ عظيمى از زندگى داراست . انه لذو حظ عظيم

در برابر اين خيل بزرگ دنيا پرستان ، گروه اندكى از بندگان عالم و سپاسگزار خدا و قليل من عبادى الشكور كه افق فكر و انديشه آنان بر محور ايمان استوار بود در آن جمع انبوه حاضر و ناظر آن هياهوى تو خالى بودند، گروهى كه پيوسته چشم به ثواب به پاداش الهى دوخته اند و به اين بازى ها و نمايش هاى پوچى و مسخره دنيا لبخند مى زنند گفتند: و قال الذين اوتوا العلم ويلكم ثواب الله خير لمن امن و عمل صالحا

آنانكه علم و دانش الهى به آنها داده شده بود (به دوستداران دنيا) گفتند: و اى بر شما (اين چه گفتارى است ) ثواب و پاداش خدا براى كسانى كه ايمان و كار مفيد انجام مى دهند (به مراتب ) بهتر است (از زندگى زودگذر) پرواضح است : اينگونه ثوابها و ارزشهاى الهى تنها در اختيار مردمى كه در زندگى صابر و شكيبا هستند قرار مى گيرد ولا يلقاها الا الصابرون

آرى كسانى كه در برابر كمبودها و محورميت ها، مردانه ايستادگى مى كنند و آنها كه در بوته آزمايش الهى خم به ابرو نمى آورند و همچون كوه محكم مى ايستند و استقامت مى نمايند، فقط ايمانشان به خداوند متعال است و بس قالوا بنا الله ثم استقاموا اينها لياقت ثواب و بزول ملائكه الهى را دارند كه مورد تكريم و پروردگار و ملائكه الله قرار گيرند. در مقابل آن صبر و استقامتى كه در برابر آن همه محروميت ها به خرج دادند جا دارد، خداوند گروهى از فرشتگان را هنگام مرگ بعد از آن به استقبال آنان بفرستد و مژده بهشت موعود را به آنها بدهند . و ابشر و باالجنة التى كنتم عدون .

آخرين طغيان و خيانت قارون

آنگاه كه فرمان اخذ زكات از قارون بوسيله حضرت موسى (عليه السلام ) صادر مى شود و به قارون ابلاغ مى گردد، در اينجاست كه طغيان و سركشى قارون به اوج خود مى رسد و نهايت بى شرمى را از خود نشان مى دهد. داستان از اين قرار است :

كه روزى موسى (عليه السلام ) به قارون گفت خداوند به من دستور داده كه زكات مالت را براى نيازمندان بگيرم ، قارون با اندك تاءمل و حسابى كه كرد، فهميد بايد مبلغ هنگفتى به عنوان زكات بپردازد، از تمكين دستور زكات خودارى كرد و راه مبارزه با موسى (عليه السلام ) را پيش گرفت ، نخست در ميان ثروتمندان بنى اسرائيل بر خاست و اظهار داشت كه موسى (عليه السلام ) مى خواهد به اسم زكات اموال شما را بگيرد و مجانا بخورد. در صورتى كه آن چه گفته پذيرفتيد آيا حاضريد اموالتان را اختيار او بگذاريد؟ معلوم است با اين طرز گفتار - همه گفتند نه !

دومين فكر شيطانى كه قارون به نظرش رسيد اين بود كه ساحت مقدس ‍ موسى (عليه السلام ) را به اتهام زنا بيالايد به بنى اسرائيل گفت من راه خوبى پيدا كردم براى رسوا كردن موسى بايد براى او پرونده عمل منافى عفت درست كرد، زن بدكاره اى از بنى اسرائيل را بگوئيم به خانه موسى (عليه السلام ) برود، سپس او را متهم كند كه با او رابطه نامشروع زنا دارد آنها اين توطئه را قبول كردند، به سراغ آن زن فاحشه فرستادند و به او گفتند آنچه بخواهى به تو مى دهيم كه در حضور موسى و مردم گواهى به اين كار بدهى كه موسى با تو زنا كرده ، او اين پيشنهاد را پذيرفت .

قارون به سراغ موسى آمد و عرض كرد: مناسب است بنى اسرائيل را ارشاد فرمائيد و دستورات خدا را به آنها گوشزد كنيد موسى (عليه السلام ) پيشنهاد قارون را كه جنبه تبليغى داشت پذيرفت ، در جلسه اى كه بنى اسرائيل در آن جمع بودند فرمود: خداوند دستور داده كه جز وى را نپرستيد و صله رحم بجا آوريد، احكام الهى را يكى پس از ديگرى بيان فرمود، تا رسيد به اينجا كه خدا فرمود: مرد زنا كار اگر مرتكب زناى محصنه گردد بايد سنگسار شود. توطئه گران بنى اسرائيل گفتند اگر چه خودت باشى ! ! گفت آرى اگر چه خودم باشم .

آنان با كمال بى شرمى ، رسوائى را به آخرين درجه رساندند و گفتند تو خود مرتكب زناى محصنه شده اى فورا آن زن بدكاره را حاضر كردند و به وى گفتند بگو آنچه واقع شده و گواهى بده .

حضرت موسى (عليه السلام ) رو كرد به او گفت : به خدا سوگندت مى دهم حقيقت را فاش كن ! با شنيدن اين سخن و ديدن حضرت موسى (عليه السلام ) مضطرب گرديد و لرزيد، گويا به او الهام شد و گفت اكنون كه چنين است من حقيقت را مى گويم : اينها به من پاداش مهمى داده اند كه من در حضور جمع تو را متهم به زنا كنم ، اما گواهى مى دهم كه تو پاكى و رسول خدائى . (363)

قعر زمين گورستان قارون شد

فرمان هلاكت قارون اين بود: فخسفنا به و بداره الارض (364) ما قارون و خانه اش را در زمين فرو برديم . آرى آن كس كه از عمل به دستورات الهى مانند (زكات سرباز بزند) دست قدرت و انتقام الهى او را زمين گير مى كند و به زندگيش پايان مى دهد. فما كان له من فئة ينضرونه من دون الله و ما كان من المنتصرين (365) (قارون ديگر در آن حال ) گروهى را نداشت كه او را در مقابل عقوبت هولناك الهى يارى كند و نيز قدرت نداشت تا خويشتن را يارى دهد. نه اطرافيانش و نه اموال و گنج هايش هيچ يك نتوانستند كمترين كمكى به او بكنند او را و اموالش را از چنگال عذاب قهر الهى نجات دهند، بلكه قارون و جيره خورانش و ثروت افسانه اى اش يك جا به قعر زمين فرو رفتند.

اين است مجازات سركشان و طغيان گران بى ايمان و سرنوشت هولناك مانعين زكات ، اين است نتيجه غرور و غفلت از فرمان حق تعالى و سرانجام پيروى از تمايلات نفسانى و شهوترانيها اين داستان قرآنى براى ما گوياى اين حقيقت است كه زندگانى هاى بر زرق و برق هيجان انگيز هر چند دور نماى دل انگيز و دل ربا داشته باشد اما عاقبتش وحشت زا و چندش آور است .

از اين داستان آموزنده قرآن به خوبى روشن مى شود كه پى آمد گناه و انكار دستور الهى - براى كسانى كه هر چند به ظاهر خود را در گروه دين داران جا بزنند - كفر و الحاد است ، همانطور كه قارون يك روز در زمره قاريان تورات و دانشمندان بنى اسرائيل بود و رابطه نزديك خويشاوند با موسى (عليه السلام ) داشت . اما ديدم كه با انكار حكم زكات سرانجام با كفر و بى ايمانى به زير زمين فرو رفت و به عذاب دردناك دوزخ گرفتار شد.

مانع الزكاة مسلمان نيست

در ذيل حديثى از اميرالمؤ منين (عليه السلام )، پس از آنكه مانع الزكاة را برابر ربا خوار دانسته مى فرمايد: كسى كه زكاة مالش را ندهد مسلمان نيست و من لم يزك ماله فليس بمسلم (366)

هر كه مالش را پاك نكند، مسلم نيست ، با در نظر گرفتن روايات ديگر اگر ندادن زكات با انكار شد، از اسلام بهره اى ندارد، در بعض روايات آمده است كه مانع الزكاة مشرك است . (367)

اكثر مفسرين بر اين اعتقادند كه مراد از آيه شريفه والذين يكنزون الذهب و الفضة و لا ينفقونها فى سبيل الله (368) مانعين زكاتند، آنان كه سرمايه ها را از هر سو جمع مى كنند و رد بانكه ذخيره و يا به صورت كالاى تجارتى در انبارها نگهدارى (گنج ) مى نمايند و حقوق شرعى (زكاة ) آن را نمى پردازند عذاب دردناك قيامت در انتظار آنهاست ، طبرسى صاحب تفسير مجمع البيان در ذيل آيه مباركه از پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) روايت كرده كه آن حضرت مى فرمايند: هر مالى كه حقوق الهى آن داده نشودگر چه ظاهر و آشكار باشد (كنز) گنج است ، و هر مالى كه حقوق الهى آن داده شده باشد (كنز) گنج نيست فليس بكنز اگر چه آن مال مدفون در زمين باشد.

هنگامى كه اين آيه نازل شد و رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) سه بار از طلا و نقره اظهار كراهت و تنفر فرمود، اين معنى بر اصحابش گران آمد، عمر از حضرت پرسيد چه مالى به دست آوريم (كه مفيد باشد) فرمود: زبانى كه پيوسته به ياد خدا باشد، دلى كه سپاسگزارى باشد، همسر با ايمان كه در دين دارى ياور شما باشد. (369)

آنان كه زكات نمى دهند خائن و مشركند

مردى از رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) پرسيد يا رسول الله خداوند متعال مى فرمايد: و ويل المشركين الذين لايوتون الزكاة و هم بالاخرة كافرون و اى بر مشركين كه زكاة نمى پردازند و نسبت به آخرت اعتقاد ندارند يعنى چه ؟ مشركين كه مسلمان نيستند تا زكاة بدهند، چگونه ترك زكات دليل بر كفر مى شود؟

حضرت فمرود: درست است كه خداوند مشركين و كفار را به خاطر ندادن زكات مورد خشم قرار نمى دهد. آيا نشنيدى (آيه قرآن را) كه مى فرمايد: فويل للمصلين ، الذين هم عن صلوتهم ساهون الذين هم يراؤ ن و ينعون الماعون (370) و اى بر نمازگزاران كه در نماز از ياد خدا رفتند، آنان كه در عباداتشان ريا مى كنند و از ضروريات (371) زندگى و زكات منع مى نمايند.

از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده : ماعون يعنى زكات مال و نيز در درالمنثور از طريق اهل سنت آمده است ماعون زكات واجب مى باشد. (372)

سپس رسول معظم اسلام (صلى الله عليه وآله ) فرمودند: به خدايى كه جان محمد (صلى الله عليه وآله ) در قبضه قدرت اوست هيچ فردى به خدا خيانت نمى كند در زكات مالش مگر آنكه به خدا مشرك شده ثم و الذين نفس محمد (صلى الله عليه وآله ) بيده ما خان الله احد شيئا من زكات ماله الا مشرك بالله

در اين روايت رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) فرمود: كسى كه زكات نمى دهد مشرك است و ندادن زكات را در حد خيانت به خدا و شرك دانسته است . چه سرنوشتى دردناك تر براى مانع الزكاة ، از اينكه به گمان مسلمان بودن و مسلمان مردن باشد، سرانجام مشرك محشور گردد.

بنابراين كسانى كه در نماز به ياد خدا نيستند و در برآوردن نيازمنديهاى جامعه بويژه همسايگانشان مضايقه مى كنند و از پرداخت زكات شانه خالى مى نمايند مورد ملامت قرار گرفته اند و خدا با كلمه واى (ويل ) آنان را مذمت نموده است .

اينان با اينكه نعمت هاى فراوان خداوند بهره مند مى شوند ولى حق آن را اداء نمى كنند و سپاسگزار نيستند، چه خيانتى از اين بزرگتر كه به بخشنده نعمت (ولى النعمه ) خود روا مى دارند؟

آرى ثروت و امكانات زياد در صورتى كه در راه خدا انفاق نشود. مفسده انگيز است و مجازات الهى را به دنبال دارد. گاه ثروت فراوان براى افراد و دولتها وسيله آزمايش آنهاست كه اگر از بوته آزمايش مردود و معيوب در آينده ، قطعا كيفر الهى ؛ در انتظار آنان خواهد بود.

بخش دهم : نقش زكات و تاءمين اجتماعى در حكومت اسلامى

نقش مال در زندگى انسان

خداوند متعال مال و ثروت را موجب قوام و آرامش زندگى بشر قرار داده است ، مال موجب عزت و از اركان اساسى زندگى آدميان قرار داده است ، مال موجب عزت و از اركان اساسى زندگى آدميان است و در حفظ نظام اجتماعى نقش مهمى دارد. به گونه اى كه حفظ دين و دنياى بشريت و به داشتن اموال بستگى دارد، در صورتى كه ثروت به دست افراد نادان و نالايق نيافتد.

در قرآن مجيد آمده است : و لا تؤ توا السفهاء اموالكم التى جعل الله الكم قاما(373) اموالى كه خداوند مايه قوام زندگى شما قرار داده ، به سفيهان و ابلهان نسپاريد، مقصود از سفهاء در آيه مزبور آنهايى هستند كه سبك مغزند و رسد كافى در اداره امور نداند مانند يتيمان و ديوانگان ، آنان كه نمى توانند و طرز صحيحى از مال و سرمايه بهره بردارى كنند. با يك برداشت كلى از آيه شريفه مى توان گفت به طور كلى اموالتان را چه خصوصى باشد يا عمومى و حكومتى همچون اموال زكوى ، بدست افراد نا صالح نسپاريد. امور بيت المال را به افرادى كه مورد اعتماد نيستند و تقوى ندارند واگذار نكنيد كه با سپردن مال به آنان و تصرف و مصرف بى جا و بيمورد، زيان خواهيد كرد. چرا كه دادن اختيار بيت المال را با افراد ناصالح و نادان سبب مى شود كه كشور به رو شكستگى كشيده شود و شيرازه اقتصاد از هم پاشيده گردد و خداوند بركاتش را از ميان جامعه برمى گيرد.

بعضى از فقيهان نامدار مانند شيخ مفيد (374) ابى الصلاح حلبى و قاضى نعمان رضوان الله تعالى عليهم .

پرداخت زكات و به طور كلى امور مالى مانند ماليات اسلامى را به امام و حاكم اسلامى واجب مى دانند زيرا معتقدند زكات بودجه اى است حكومتى و بايد در اختيار پيشوا و رهبر اسلامى قرار گيرد، تا بر اساس ‍ مصلحت اسلام و مسلمين آن را به مصرف برساند. زيرا فقهاء به جايگاه مصرف از ديگران آگاه ترند و نهايت و سواس را در مصرف به خرج مى دهند.

شيح مفيد اعلى الله مقامه در ذيل آيه شريفه : خذ من اموالهم صدقه (375) فرموده اند: خداوند به پيامبرش دستور داد صدقات را از مردم بگير تا از گناه پاك گردند و بر امت هم واجب كرد كه صدقات را به او بدهند زيرا اطلاعت پيغمبر را واجب و مخالفت با وى را حرام كرد.

زمانى كه پيامبر (صلى الله عليه وآله ) حاضر باشد، بايد زكات را وى بدهند و پس از ارتحال آن حضرت بايستى زكات را در اختيار جانشين وى بگذارند تا آنجا كه فرمود: پس از انقضاى دوره نواب خاص ، در اختيار فقهاى مودر اطمينان شيعه بگذارند زيرا فقيه ، موارد مصرف زكات و احتياج جامعه را از ديگران كه به مسائل فقهى آگاهى ندارند بهتر مى داند. لان الفقيه اعرف بموضعها ممن لا فقه له فى دين الله (376)