و اگر شخصى خود را فاسق داند و عادل نداند، بعضى829
بر آن اند كه هر گاه معاصى و عيوب خود را بپوشاند كه كسى مطلع نشود امامت او صحيح
است و در نماز او دغدغهاى نيست و اگر چه در خلوت مرتكب گناهان كبيره شود و در واقع
فاسق باشد. و اين سخن در نظر حقير صحيح نيست.
و خق آن است كه هر كه خود را در واقع فاسق داند و در خلوت از او امورى كه منافى
عدالت باشد سر زند، بايد پيش نمازى نكند و اگر بكند به سبب پيش نمازى مواخذ خواهد
بود، نمازش صحيح نخواهد بود، هر چند نماز مامومين صحيح خواهدبود؛ اگر تكليف خود را
به عمل آورده باشد و يكى از طرق مذكوره عدالت او بر ايشان معلوم شده باشد.
و هر گاه بعد از نماز جماعت بر مامومين ظاهر شود كه پيش نماز عادل نبوده، آن نمازى
كه كردهاند صحيح است و اعاده آن لازم نيست؛ خواه وقت نماز باقى باشد و خواه نباشد.
و اگر در اثناى نماز ظاهر شود كه امام، عادل نيست، بايد نيت انفراد كنند و آن چه
از نماز به نيت اقتدا واقع شده صحيح است.
پنحم:از شروط پيش نماز، طهارت مولد است؛ يعنى حلال زاده بودن و ولد زنا نبودن، به
اين معنا كه معلوم نباشد كه ولد زناست. و هرگاه متهم باشد به اين كه ولد زناست،
ليكن علم شرعى به آن حاصل نباشد، امامت او مانعى ندارد. و هم چنين اگر پدر و مادر
او معلوم نباشد يا ولد شبهه باشد، امامت او جايز است.
ششم:آن كه ايستاده نماز گذارد. پس اگر شخصى به جهت عذرى نشسته نماز گذارد، جايز
نيست شخصى را كه قادر بر ايستادن باشد به او اقتدا كند. اما كسى كه او نيز قدرت بر
ايستادن نداشته باشد، جايز است كه به او اقتدا كند.
هفتم:آن كه قادر بر به جا آوردن اقل واجب قرائت باشد. پس اگر قادر بر اقل واجب
قرائت نباشد و از اخراج بعضى از حروف فاتحه و سوره و اذكار واجبى عاجز باشد يا بعضى
از اعراب آنها را نتواند درست بگويد، جايز نيست كه پيش نمازى مثل خود را كند.
و هم چنين جايز نيست كه پيش نمازى شخصى كه در زبان او آفتى باشد كه حرفى را به
حرفى ديگر تبديل كند؛ مگر از براى كسى كه مثل خود باشد.
و ظاهر آن است كه عاجز از قدر واجب قرائت و تبديل كننده حرفى به حروف ديگر با وجود
امكان، واجب باشد بر او حاضر شدن به جماعت و اقتدا كردن او به كسى كه قرائت او صحيح
باشد و در زبان او آفتى نباشد و ساير شروط جماعت در او باشد.
هشتم:آن كه مرد باشد اگر پيش نمازى مردان را كند؛ زيرا كه جايز نيست كه زن، پيش
نمازى مردان را بكند؛ خواه آن مردان نامحرم باشند يا محرم.
اما پيش نمازى زن830 از براى زنان جايز است. و
جايز است كه مرد، پيش نمازى زنان و خنثى را بكند و خنثى را جايز است كه پيش نمازى
زنان كند و جايز نيست كه پيش نمازى مردان يا مثل خود را كند.
نهم:آن كه مبتلا به مرض جذام و برص نباشد، مگر اين كه پيش نمازى جماعتى را كند كه
در اين دو علت مثل او باشند. و اكثر، پيش نمازى صاحب اين دو علت را مكروه
دانستهاند نه حرام. و اقوى حرمت است. دهم:آن كه ختنه او شده باشد يا تاخير و ترك
ختنه او به اختيار او نبوده و خود متمكن از ختنه نشده.پس اگر با وجود قدرت بر ختنه،
ترك كرده باشد، پيش نمازى او جايز نيست.
و بعضى831، پيش نمازى كسى راكه ختنه نشده باشد،
مطلقا مكروه دانستهاند. و بعضى832 مطلقا حرام
دانستهاند.و اقوى تفصيلى است كه ما ذكر كردهايم.
و ديگر از جمله شرايط پيش نمازى - هم چنان كه شهيد833
و ديگران نقل كردهاند - آن است كه قادر بر ستر عورت و استقبال قبله باشد. پس هر
گاه قادر نباشد، نمىتواند پيش نمازى جماعتى را بكند كه عورت ايشان پوشيده باشد و
رو به قبله ايستاده باشند.
بلى، پيش نمازى امثال خود را مىتوان كرد. و ظاهر آن است كه هر كه پيش نمازى او
حرام است و جايز نيست، هر گاه پيش نمازى كند نمازش باطل است و بر او و بر مامومين
اعاده آن نماز لازم است.
و مكروه است كه پيش نماز، كور يا لنگ يا صاحب افلج يا جولا يا حجام يا دباغ يا
كناس باشد. و ظاهر آن است كه پيش نمازى هر مريض و ناقصى به جهت صحيح وكامل مكروه
باشد.
و هم چنين مكروه است پيش نمازى كسى كه گناهى كرده باشد كه موجب حد شرعى باشد و به
اين سبب او را پيش از اين، حد زده باشند و بعد از آن توبه كرده باشد و عادل شده
باشد. و هم چنين مكروه است امامت عربان باديه و صحرانشينان از براى اهل شهر.
و بعضى834 اين را حرام دانستهاند. و اقوى
كراهت است؛ مگر اين كه به حكم امام يا نايب او مهاجرت به شهر بر ايشان لازم شده
باشد و ايشان اطاعت نكرده باشند، يا آن كه جاهل به شرايع و احكام اسلام باشند كه در
اين صورت پيش نمازى ايشان جايز نيست به اعتبار عادل نبودن ايشان.
و هم چنين مكروه است پيش نمازى كسى كه مامومين، رعبت به امامت او نداشته باشد و
اگر چه عادل باشد؛ مگر اين كه كراهت مامومين از راه شدت ديندارى و صلابت او در امور
دين باشد كه در اين صورت، پيش نمازى او مكروه نيست و مامومين، آثم خواهند بود.
و هم چنين مكروه است امامت كسى كه به واسطه ضرورت نتواند وضو سازد و نماز به تيمم
گذارد جهت جماعتى كه وضو داشته باشند.
و نيز مكروه است امامت كسى كه مسافر باشد و نماز را قصر كند جهت كسى كه در حضر
باشد و نماز را تمام كند، و عكس نيز مكروه است. و ظاهر، آن است كه كراهت در صورتى
باشد كه اقتدا كردن در نمازى باشد كه در سفر قصر مىشود؛ چون ظهر و عصر و عشا، اما
در نمازى كه در سفر قصر نمىشود، مانند صبح و مغرب كراهتى نيست.
و هم چنين مكروه است پيش نمازى محبوس جهت كسى كه در حبس نباشد، و پيش نمازى بنده؛
مگر از جهت اهل خود.
فصل سيم: در شروط صحت نماز جماعت
بدان كه در تحقق و صحت نماز جماعت چند امر شرط است:
اول:آن كه ماموم، پيش نماز را ببيند يا كسى از مامومين را ببنيد كه بى واسطه يا به
يك واسطه يا چند واسطه، پيش نماز را ببيند.پس اگر ديوار يا پردهاى ميان امام و
ماموم حايل و مانع باشد به نحوى كه ماموم نه پيش نماز را ببيند و نه كسى كه به
واسطه يا به وسايط پيش نماز را ببيند، نماز او باطل است.
و اين شرط در صورتى است كه ماموم، مرد باشد. و اگر زن به مراد اقتدا و حايل در
ميان باشد چنان كه مانع از ديدن پيش نماز باشد، در وقت تشهد نه در وقت قيام، باكى
از اين نيست و نماز جماعت صحيح است835 و اگر
حايل، مشبك باشد كه مانع راه رفتن باشد و مانع مشاهده نباشد، ضرر ندارد و نماز
جماعت در غقب آن صحيح است، بنابر اظهر.
اگر در ميان امام و بعضى از مامومين حايلى باشد كه مانع از مشاهده او بى واسطه و
به واسطه باشد و در ميان امام و بعضى ديگر حايل نباشد، نماز بعض اول باطل و نماز
بعض دوم صحيح است، هم چنان كه مذكور شد.
هر گاه بعضى از مامومين، امام را نبينند، اما بعضى ديگر از مامومين را ببينند كه
او امام را ببيند كافى است.ليكن لازم است كه آن بعضى را كه مىبيند، در پيش روى
باشد كه هم چنان كه رو به قبله است او را ببيند. پس اگر در پيش روى كسى را نبيند كه
او امام را مشاهده كند، بلكه در طرف راست يا چپ هر گاه التفات از قبله كند بعضى را
ببيند كه آن بعضى امام را مشاهده كند، ظاهر آن است كه كافى نباشد، هم چنان كه از
بعضى روايات836 مستفاد مىشود.
و بنابر اين هرگاه ماموم در بيرون مسجد بايستد در برابر در ود آن مفتوح باشد و از
دست راست و دست چپ او صف كشيده شود، پس آن ماموم كه در برابر در است و مشاهده امام
يابعضى از مامومين (را) مىكند كه در پيش روى اويند، نماز او صحيح است و جماعتى كه
بر طرف راست و چپ اويند كه امام ياكسى كه مشاهده امام كند در پيش روى ايشان باشد
نمىبيند، در صحت نماز ايشان اشكال است، بلكه ظاهرا عدم صحت است؛ هر چند جمعى837
تصريح به صحت كردهاند.
و اگر در پيش روى صف مذكور صفى ديگر بايستد از راست و چپ، نماز ايشان باطل است بلا
شبهه؛ زيرا كه كسى از اين صف بنابر فرض، محاذى در نيست كه امام بعضى مامومين را
مشاهده كند يا ايشان كه در يمين و يساراند او را ببيند كه احتمال صحت برود و صفها
كه بعد از صفى است كه بعضى از آن محاذى در است دور نيست كه نماز همه ايشان صحيح
باشد؛ خواه مقابل در باشند يا نه؛ زيرا كه همه ايشان آن كه محاذى در است از صف اول
را مىبينند.
بلى، نظر به باطل بودن صف سابق، لازم مىآيد كه دورى بسيار باشد ميان اين صفها و
صفى كه نماز ايشان صحيح است، يعنى صفى كه داخل مسجد است، و از اين حيثيت نماز ايشان
خالى از دغدغه نيست.
و اگر درى از مسجد به نحوى باشد كه طرف صفى به آن منتهى شود، پس هر گاه طرف آن صف
از آن در به بيرون رود، پس هر كه در بيرون باشد و از پيش رو امام و مامومين را
نمىبيند، در صحت نماز او اشكال مذكور است.
و هر گاه امام در محراب داخل بايستد و از دو طرف محراب دو صف بسته شود، در صحت
نماز ايشان اشكال است اگر در برابر محراب كسى باشد كه امام را ببند و ايشان او را
مشاهده كنند؛ زيرا كه ايشان در پيش رو كسى را نمىبينند. و اگر در برابر محراب كسى
نباشد، بلا شبهه نماز ايشان باطل است؛ زيرا كه ايشان مطلقا نه امام را مىبينند و
نه مامومى. بلى، آن كه در محاذى محراب باشد كه امام را ببينند، خلافى در صحت نماز
او نيست. و هم چنين نماز صف هايى كه در عقب صف اول است، صحيح است؛ زيرا كه چون در
صف اول آن كه در برابر محراب است امام را مىبيند و ايشان او را مشاهده مىكنند،
لهاذا در نماز ايشان دغدغه (اى) نيست838.
و جايز است كه در مابين ستونهاى مسجد، صفوف نماز جماعت بسته شود؛ به شرطى كه
صفها متصل باشند و مشاهدهاى كه لازم است، حاصل بشود. پس اگر بعضى از مامومين در
عقب ستونى باشند، هر گاه به حيثيتى باشند كه بعضى از صفهاى پيش را ببينند، نماز
ايشان صحيح است و اگر به نحوى باشند كه هيچ يك از امام و صفوف پيش را نبيند، در صحت
نماز ايشان اشكال است؛ اگر چه در يمين و يسار خود جمعى را ببينند كه ايشان بعضى از
صفوف پيش و رو را مشاهده نمايند.
و مخى نماند كه ديدن مامومى كه در صحت نماز كافى است، هر مامومى است كه علم به
فساد نماز او يا علم به اقتدا نكردن او نداشته باشد. پس اگر مامومى را ببيند كه علم
داند كه او اقتدا نكرده است، يا داند كه نمازش فاسد است، آن كافى نيست؛ زيرا كه
چنين مامومى حكم حايل (را) دارد.
و جايز است كه در ما بين ماموم و امام يا در مابين صفوف نهر فاصله باشد، به شرطى
كه عرض آن بسيار نباشد به حدى كه باعث دورى بسيار باشد ميانه امام و ماموم كه از
عادت تجاوز كند؛ يعنى بيشتر از يك گام برداشتن، يا از مستط جسد آدمى نباشد، هم چنان
كه مذكور مىشود.
شرط دوم:آن كه ماموم، پيشتر از امام نايستد؛ يعنى ايستادن او به قبله نزديكتر
نباشد. و مشهور آن است كه مساوات جايز است؛ يعنى در پهلوى پيش نمازى ايستادن نيز
جايز است.
و بعضى839 آن را نيز منع كردهاند و تاخر ماموم
را از امام دانستهاند. و اول اقوى است840 و
ظاهر آن است كه در دانستن تقدم و تاخر و تساوى، رجوع به عرف شود.
و جمعى841 گفتهاند كه: تقدم و تاخر و تساوى
نسبت به پاشنههاى پا اعتبار مىشود.
پس اگر پاشنههاى پاى ماموم موخر از پاشنههاى پاى امام باشد يا مساوى آن مىشود
نمازش صحيح است و اگر چه سرهاى انگشتان او به واسطه طول قدمهاى او مقدم بر انگشتان
امام باشد يا پيش زانوهاى او مقدم بر پيش زانوهاى امام باشد يا سجده گاه او به
واسطه درازى قد او به قبله نزديكتر باشد از سجده گاه پيش نماز.
و جايز است842 كه مامومين بر دور خانه كعبه بر
سبيل استداره صف كشند و نماز كنند، به شرطى كه احدى از ايشان به كعبه نزديكتر از
امام نباشد.
و بعضى843 گفتهاند كه: صف بستن ايشان بر سبيل
استداره جايز نيست و بايد همگى در عقب امام بايستند. و اقرب است.
و اگر در اندرون خانه كعبه نماز گذارند، جايز است كه يك صف در عقب پيش نماز ايستد
و يك صف در پيش ايستد رو به روى پيش نماز. و جايز است كه بر دور پيش نماز حلقه زنند
و او در ميان دايره ايستد.
شرط سوم:آن كه ماموم از پيش نماز بسيار دور نباشد به حدى كه خلاف عادت باشد و در
عرف بگويند كه دورى او بسيار است. و احوط آن است كه به قدر گام برداشتن يا مستقط
جسد آدمى، زيادتر دور نباشد.
و در صورتى كه صفوف، متعدد شود، بايد ما بين هر دو صف، بيشتر از آن چه مذكور شد
دورى نباشد. پس دورى هر صفى اعتبار به صف ديگر مىشود نه به امام.
و از آن چه مذكور شد معلوم مىشود كه در صورت تعدد صفها، مادامى كه صف پيش تكبير
احرام نگويند، جايز نيست كه صف عقب تكبير گويند؛ يعنى هر كسى نمىتواند تكبير احرام
بگويند تا آن كه در پيش روى او است تكبير احرام گويد؛ زيرا كه آن كس كه در پيش رو
است اگر تكبير احرام نگفته باشد، بودن او يا نبودنش مساوى خواهد بود. پس در ميان دو
صفى كه در پيش و عقب او است، بعد بسيار خواهد بود.
و اگر در پيش روى صفى ديگر نباشد، ميان صف عقب او و ميان امام، بعد بسيار خواهد. و
اگر طول صف عقب از صف پيش زيادتر باشد به نحوى كه طرف آن از طرف صف پيش در گذارد و
در برابر آن چه درگذشته مامومى نباشد، لازم مىآيد نماز جماعتى كه در طرف صف عقب
باشد و در پيش روى ايشان كسى نيست، باطل باشد؛ زيرا كه در اين صورت، بعد بسيار(ى)
ميان امام به هم رسيده.
و مخفى نماند كه - هم چنان كه جمعى844 از فقها
تصريح كردهاند - اعتبار عدم دورى بسيار در ميان صف اول و امام و در ميان ساير
صفوف، در ابتداى نماز است؛ يعنى در وقت مشغول شدن مامومين به نماز، بايد به نحوى
بايستد كه دورى بسيار در مابين صفوف نباشد. و تا آخر نماز، مراعات اين شرط لازم
نيست.
پس اگر در اثناى نماز، بعضى از مامومين از صفى بيرون روند يا به جهت قصر بودن نماز
ايشان از نماز فارغ شده بنشينند يا به جهت عذرى نيت انفراد بكنند، نماز جمعى كه در
عقب ايشان باشند صحيح خواهد بود؛ هر چند در اين صورت در پيش روى ايشان كسى نخواهد
بود. و دورى بسيار ميان ايشان و ميان امام يا مامومين كه در پيش روى ايشان اند،
متحقق خواهد شد، به جهت اين كه چون دورى در اثناى نماز به هم رسيده باكى در آن
نيست.
شرط چهارم:آن كه مكان پيش نماز از مكان ماموم، بلندتر از قدر يك گام برداشتن
نباشد. و اگر بلندى به قدر گام يا كمتر باشد، مانعى ندارد. و اين شرط در وقتى است
كه گذاردن نماز در ابنيه و مانند آن باشد، امام در زمين منحدر و سراشيب، بلند بودن
موقف پيش نماز به هر نحوى كه باشد مانعى ندارد.
و جايز است كه مكان ماموم از مكان پيش نماز بلندتر باشد به زياده از يك گام؛ بلكه
جايز است كه امام در زمين ايستاده باشد و ماموم در مانند بالا خانه و غرفه اقتدا به
او كند. و اگر امام بيش از قدر يك گام از ماموم بلند باشد، نماز ماموم باطل است،
اما نماز امام باطل نيست. و جايز است كه امام در پشت بامى بايستد و ماموم در بام
ديگر اقتدا به او كند، به شرطى كه در ما بين ايشان بعد بسيار نباشد و امام هم زياده
از حد مقرر از ماموم بلند نباشد.
شرط پنجم:آن كه صورت نماز ماموم، موافق صورت نماز پيش باشد. پس اگر پيش نمازى نماز
خسوف يا كسوف گذارد، جايز نيست كه شخصى در نماز يوميه يا عيد به او اقتدا كند. و
اگر پيش نماز يكى از نمازهاى يوميه را گذارد، جايز نيست كه شخصى در نماز كسوف يا
عيد به او اقتدا كند. و لازم نيست كه نماز امام و ماموم در عدد ركعات، مساوى باشند.
پس جايز است اقتدا كردن در نماز دو ركعتى و سه ركعتى يا چهار ركعتى و عكس. و هم
چنين لازم نيست در نوع و وصف مساوى باشند. پس جايز است اقتدا كردن در نماز ظهر به
نماز عصر و عكس، و در نماز ادا به قضا و عكس.
و جايز است در نماز واجبى، اقتدا كردن به كسى كه نماز سنت گذارد، و اين در چند جا
است:
اول:در نمازهاى سنتى (اى) كه مذكور شد كه به جماعت مىتوان گذارد. هر گاه شخصى از
مامومين يكى از آنها را به نذر يا عهد يا قسم بر خود واجب كند، در اين صورت جايز
است كه اقتدا كند به شخصى كه آن را به قصد سنت گذارد.
دوم:اقتدا كردن كسى در نماز واجبى به امامى كه نماز خود را كرده باشد و آن را
اعاده كند بر سبيل استحباب به واسطه آن كه جمعى به او اقتدا كنند و نماز خود را به
جماعت گذارند.
و هم چنين جايز است در نماز سنتى، اقتدا كردن به كسى كه نماز واجبى گذارد، و اين
نيز در چند موضع است:
اول:در نمازهاى سنتى (اى) كه جايز است به جماعت گذارده شود، هر گاه امام يكى از
آنها را بر خود واجب كرده باشد و ماموم آن را واجب نكرده باشد.
دوم:در اقتدا كردن طفل غير بالغ كه نماز تمرينى كند، به بالغى كه نماز واجبى
گذارد.
سوم:در اقتدا كردن كسى در نماز اعاده، هر گاه نماز واجبى خود را منفرد كرده باشد و
به واسطه ادارك ثواب نماز جماعت، آن را به قصد استحباب اعاده نمايد و اقتدا كند به
شخصى كه ابتدا نماز مذكور را به قصد وجوب مىگذارد.
شرط ششم:آن كه نيت اقتدا كند بعد از آن كه پيش تكبير احرام گويد. و اگر بدون نيت
اقتدا متابعتى كه ماموم از امام مىكند به جا آورد، نماز او باطل است. و بر پيش
نماز واجب نيست كه نيت امامت كند، بلكه اگر نيت انفراد كند با وجود اين كه داند كه
بعضى اقتدا به او كردهاند، نماز جماعت ايشان صحيح است.
بلى، پيش نماز اگر قصد انفراد را كرده، ثواب جماعت از جهت او نخواهد بود؛ زيرا كه
ثواب، بدون نيت نمىباشد. و اگر هيچ يك از قصد امامت و انفراد (را) نكرده باشد و
بدون علم او جمعى به او اقتدا كرده باشند، ممكن است كه ثواب جماعت از براى او باشد،
هم چنان كه بعضى845 تصريح به آن نمودهاند.
و جمعى846 گفتهاند كه: نيت امامت واجب است در
نمازى كه جماعت در آن واجب باشد، چون نماز جمعه و عيدين، هر گاه در نزد پيش نماز
واجب باشد. و بعضى847 منع وجوب را در اين جا نيز
كردهاند و خالى از قوت نيست848.
شرط هفتم:آن كه پيش نماز در نزد ماموم معين باشد. پس بايد در وقت اقتدا، امام را
به اسم يا صفت تعيين نمايد يا قصد كند كه اقتدا مىكنم به اين شخص حاضر؛ اگر چه اسم
و صف آن را نداند، ليكن داند كه شراطى صحت امامت در او متحقق است.
و اگر دو نفر پيش نماز، نماز گذارند و ماموم به يكى غير معين اقتدا كند، نمازش
باطل است. و اگر اقتدا كند به شخص حاضر به قصد آن كه زيد است، پس ظاهر شود كه عمر و
بوده، در اين صورت در صحت نماز خلاف است. و ظاهر صحت است، هر گاه در آن شخص حاضر،
شرايط امامت باشد.
و اگر دو نفر نماز كنند و شخصى بعد از نيت، شك كند كه به كدام يك اقتدا كرده، پس
اگر داند كه پيش از نيت، قصد اقتدا به يكى معين از آن دو داشت و برخاستن او به جهت
اقتدا كردن به او بود، بنا را همان قصد و اقتدا به آن شخصى كه پيش از نيت، تعيين و
قصد نموده بود مىگذارد و نمازش صحيح است. و اگر چنين قصدى پيش از نيت از خود نموده
بود مىگذارد ونمازش صحيح است. و اگر چنين قصدى پيش از نيت از خود نداند، پس اگر
عدول به انفراد جايز نباشد، نمازش باطل است و بايد نماز رااز سر گيرد و اگر جايز
باشد، عدول به انفراد مىكند. و در صورت عدول به انفراد، اگر جايز نباشد كه منفرد
عدول به جماعت كند بايد نماز را به انفراد تمام كند. و اگر جايز باشد، مىتواند از
انفراد، عدول كند به اقتدا كردن به هر يك كه خواهد. و تحقيق جوار عدول يا عدم جواز
آن، بعد از اين معلوم مىشود.
و اگر دو نفر در پهلوى يكديگر به نماز ايستند و هر يك چنان دانند كه ديگرى اقتدا
به او مىكند، پس هر دو نيت امامت كنند و نماز كنند، نماز هر دو صحيح است. و اگر هر
يك اقتدا به ديگرى كند، نماز هر دو باطل است؛ زيرا كه در اين صورت، هيچ يك آن چه
واجب است از قرائت رابه عمل نياورده، به اعتبار اين كه ماموم قرائت را به عمل
نياورده. و هم چنين اگر هر دو شك كنند كه آيا امامت را قصد كردهاند يا اقتدا (را)،
نماز هر دو باطل است.
شرط هشتم:آن كه پيش نماز، يك نفر باشد، پس كسى به دو نفر اقتدا كند، نماز او باطل
است.
فصل چهارم: در بيان احكامى كه متعلق است به نماز جماعت
و در آن چند مسأله است:
مسأله اول:هر گاه در اثناى نماز جماعت پيش نماز را بى هوشى يا حدثى واقع شود، در
اين صورت جايز است كه ماموم در باقى اقتدا به پيش نماز ديگر كند؛ خواه پيش نماز اول
و را تعيين كند يا مامومين خود او را تعيين نمايند. و در اين صورت خلافى نيست كه
ماموم مىتواند عدول از پيش نماز اول به پيش نماز دوم و هر پيش نمازى به جهت هر عذر
وضرورتى كه او را رو دهد، مىتواند نماز را قطع كند. و در اين صورت مستحب است از
براى آن پيش نماز كه ديگرى را نايب خود كند و او را پيش بدارد تا مامومين در باقى
نماز اقتدا به او كنند. (و اگر امام كسى را تعيين نكند، مستحب است كه مامومين خود،
ديگرى را تعيين نمايند و در باقى نماز اقتدا نمايند)849
و در اين صورت نيز عدول كردن ايشان از پيش نماز اول به دوم جايز است بلا خلاف.
و حق آن است كه بعد از قطع نمودن امام نماز خود را به جهت عذر، واجب نيست850
بر او يا بر مامومين كه ديگرى را تعيين نمايند تا در باقى نماز اقتدا به او نمايند؛
هم چنان كه در صورت فوت شدن يا بى هوش شدن امام در اثناى نماز بر مامومين تعيين
امامى ديگر لازم نيست؛ بلكه اين سنت است و مىتوانند كه پيش نماز ديگر را تعيين
نمايند و عدول به انفراد كنند و باقى نماز خود را به انفراد تمام كنند. و هم چنين
اگر پيش نماز بدون ضرورت و عذر، مرتكب فعل حرام شود و نماز را قطع كند، باز ماموم
مخير است ميان تعيين كردن امامى ديگر و اقتدا كردن به او و ميان عدول كردن به
انفراد و تمام نمودن نماز را به انفراد.
و جايز است كه ماموم به جهت عذر و ضرورت نيت انفراد كند و نماز را به انفراد به جا
آورد؛ خواه آن عذر از جانب امام باشد، مثل اين كه فعل منافى از او صادر شود، يا از
جانب ماموم باشد، مثل اين كه اگر صبر كند تا نماز را با امام تمام كند، ضرر جسمانى
يا مالى يا عرضى به او برسد.
و مشهور آن است كه بدون عذر و ضرورت، يعنى در حال اختيار نيز مىتواند عدول به
انفراد كند. و شيخ851 از آن منع كرده است و نيت
انفراد را بدون عذر، مبطل نماز دانسته است. و اين اقوى است. و اين خلاف در جماعتى
است كه مستحب باشد و در جماعت واجب، چون نماز جمعه، عدول به انفراد بلا خلاف جايز
نيست.
و حق آن است كه منفرد، در اثناى نماز نمىتواند عدول به اقتدا كند و باقى نماز را
به جماعت گذارد. و بعضى852 تجويز كردهاند. و هم
چنين اقوى آن است كه بدون عذر جايز نيست كه در اثناى اقتداى به پيش نماز853،
عدول به پيش نماز ديگر كند و اگر چه پيش نماز، افضل واتقى باشد و بعضى854
آن را جايز دانستهاند.
بلى، اگر نماز ماموم از نماز امام بيشتر باشد - هم چنان كه امام مسافر باشد و
ماموم حاضر - در اين صورت بعد از تمام شدن دو ركعت امام، ماموم مىتواند در دو ركعت
باقى مانده خود اقتدا به امامى855 ديگر كند.
و بعضى856 تجويز كردهاند كه در آن دو ركعت،
اقتدا به غير ماموم نيز بكند؛ خواه امامى ديگر باشد يا شخصى كه نماز خود را به
انفراد به جا آورد.
و مخفى نماند كه در هر جايى كه عدول به انفراد بشود، واجب است كه بعد از انفراد،
باقى مانده نماز را به اتمام رساند. پس اگر پيش از قرائت، منفرد باشد، بايد قرائت
كند و بعد از آن به ركوع رود و اگر بعد از قرائت، منفرد شده باشد، قرائت نمىكند،
بلكه به ركوع مىرود. و اگر در اثناى قرائت857
منفرد شده باشد، بايد از آن جا كه قطع نمودن ابتدا كند و حمد و سوره را تمام كند،
آن گاه به ركوع رود.
مسأله دوم:جايز است ماموم را در نماز جماعت مستحب، سلام دادن پيش از آن كه امام
سلام دهد؛ خواه ضرورت داشته باشد و خواه نداشته باشد. اما بايد نيت انفراد بكند و
ظاهر آن است كه اگر نيت انفراد كند، ضرر به نمازش نرسد و اگر چه گناهى كرده خواهد
بود.
مسأله سيم:هر گاه پيش نماز را عذرى به هم رسد و نايبى تعيين كند و آن نايب مسبوق
باشد، يعنى در ركعت دوم يا سيم به امام ملحق شده باشد و اقتدا كرده باشد و نماز
مامومين تمام شود، بايد اشاره به ايشان كند كه ايشان گويند، پس خود بر خيزد و باقى
نماز خود را تمام كند.
و در بعضى858 روايات وارد شده كه در اين صورت،
مستحب است آن نايب راكه يكى از مامومين را پيش بدارد و او را نايب كند كه سلام
گويد. و ظاهر آن است كه در اين صورت بايد مامومين در تسليم نيت اقتدا به آن نايب
دوم نمايند.
و مخفى نماند كه خلافى نيست در اين كه جايز است امام، مسبوق را نايب خود كند، اما
هم چنان كه جمعى859 تصريح كردهاند، مكروه است.
مسأله چهارم:خلافى نيست در اين كه غير قرائت حمد و سوره و تسبيحات اربع از اذكار
واجبه، چون تكبير احرام و ذكر ركوع و سجود و تشهد و تسليم بر ماموم واجب است، يعنى
بايد البته آنها را بگويد، خواه قرائت پيش نماز را بشنود و خواه نشنود. و فعل
آوردن پيش نماز از او ساقط نمىشود؛ زيرا كه آن چه امام از ماموم متحمل نمىشود.
و در قرائت ماموم، حمد و سوره را در عقب پيش نمازى كه اقتدا به او صحيح باشد،
اختلاف بسيارى است. و اقرب در نظر حقير آن است كه قرائت ماموم در نماز اخفاتى حرام
است مطلقا - خواه در دو ركعت اول باشد، يا در دو ركعت آخر - و در نماز جهرى حرام
است اگر قرائت پيش نماز را بشنود و اگر چه به طريق همهمه باشد.
و اگر به واسطه بعد مسافت به هيچ وجه قرائت پيش نماز را نشنود اگر چه به همهمه
باشد، در اين صورت سنت است كه ماموم قرائت كند. و در نماز اخفاتى كه مطلقا قرائت بر
او حرام است، سنت است كه تسبيح گويد.
و بعضى860، گفتن تسبيح را واجب دانستهاند. و
اظهر آن است كه مستحب است، ليكن در عايت تاكيد است. پس اگر ذكرى ديگر بگويد يا ساكت
باشد، حكم به بطلان نماز او نمىشود.
و در نماز جهرى اگر قرائت امام را نشنود، بايد ساكت شود يا آهسته به مثل حديث نفس
تسبيح گويد و استماع قرائت كند. و اگر نشنود، مستحب آن است كه قرائت كند - هم چنان
كه مذكور شد - و مىتواند تسبيح يا ذكرى بگويد يا ساكت باشد.
و مخفى نماند كه حرام بودن قرائت بر ماموم در صورتى است كه در ابتداى نماز به امام
ملحق شود و به او اقتدا كند. اما هر گاه در دو ركعت، جمعى861
واجب دانستهاند كه ماموم قرائت كند، يعنى حمد و سوره را بخواند و اگر مجال سوره
خواندن نباشد، حمد را البته بخواند. و بعضى862،
قرائت را نسبت به او مستحب دانستهاند. و بعضى863
گفتهاند:
اگر امام در اين دو ركعت فاتحه بخواند، قرائت بر ماموم واجب نيست و الا واجب است.
و اخبار864 بسيار، دلالت بر قول اول مىكند. و
ظاهر آن است كه اگر امام در آن دو ركعت قرائت نكند، ماموم البته بايد قرائت كند و
اگر در ركعت اول كه ركعت سوم امام است در وقتى برسد كه حمد را نتواند خواند، در
ركعت دوم كه ركعت چهارم امام است البته بخواند؛ كه اگر در هيچ يك از دو ركعت اول
حمد نخواند و امام نيز نخواند، نماز او بى فاتحه بود، پس صحيح نخواهد بود، اما هر
گاه865 امام فاتحه را بخواند خواندن آن بر ماموم
واجب نخواهد بود، بلكه مستحب خواهد بود. و در دو ركعت آخر كه از امام مفارقت مىكند
و خود به جا مىآورد، مخير است كه خواهد حمد بخواند يا تسبيحات اربع را بخواند، و
افضل تسبيحات است.
و بعضى866 گفتهاند كه: اگر امام در دو ركعت
آخر كه دو ركعت اول ماموم بود حمد را نخوانده باشد، واجب است كه ماموم در دو ركعت
آخر حمد را بخواند كه نماز او بى فاتحه نباشد. و اين قول ضعيف است؛ زيرا كه فاتحه
كه در نماز لازم است، آن است كه در دو ركعت اول باشد نه در دو ركعت آخر.
مسأله پنجم:اگر كسى در عقب پيش نمازى نماز كند كه اقتدا به او جايز نباشد - خواه
مخالف مذهب باشد و خواه موافق مذهب باشد - بايد البته قرائت كند؛ زيرا كه در اين
صورت به انفراد نماز خواهد كرد، پى قرائت بر او لازم است. و اگر محل تقيه و خوف
باشد، بايد در نهايت آهستگى و اگر چه به مثل حديث نفس باشد، باز قرائت را به جا
آورد. و در اين جا قرائت حمد تنها كافى است هر گاه مجال خواندن سوره نباشد867.
مسأله ششم:واجب است بر ماموم كه متابعت امام كند در افعال واجبه، يعنى هيچ يك از
افعال را پيش از امام به جا نياورد، بلكه هر يك از افعال را بعد از امام به جا آورد
يا با او به جا آورد. و اما متابعت در اقول واجب نيست؛ پس اگر ماموم ذكر ركوع يا
سجود يا تشهد را پيش از امام به جا آورد، قصورى ندارد. مگر تكبير احرام را كه واجب
است كه بعد از آن كه امام تكبير احرام را بگويد، آن وقت ماموم آن را بگويد و
نمىتواند كه آن را مقارن تكبير احرام امام بگويد؛ چه جاى آن كه پيش از او بگويد. و
اگر تكبير احرام را با هم به جا آوردند، نماز ماموم باطل است.
و اگر ماموم تخلف از متابعت از امام در افعال كند و بعضى از افعال را پيش از امام
به جا آورد868، هم چنان كه پيش از امام به ركوع
رود يا سر از ركوع بردارد يابه سجود رود يا سر از سجود بردارد، پس اگر سهوا چنين
كند، يعنى به گمان اين كه پيش نماز به ركوع يا سجود رفته يا سر بر داشته او هم چنان
كند و بعد خلاف آن ظاهر شود، در اين صورت اصح و اشهر آن است كه واجب است كه رجوع
كند؛ يعنى سر بردارد يا به ركوع و به سجود رود و به امام را داشته باشد. و اگر فرصت
الحادق نباشد، بلكه پيش از عود، امام به او رسد، باكى نيست. بلكه بعد از رسيدن
امام، تابع او مىشود و نماز را به جا مىآورد. و اگر با وجود امكان رجوع، عمدا
رجوع را ترك كند، ظاهر آن است كه نمازش باطل و اعاده بر او لازم باشد.
و اگر عمدا چنين كند، يعنى پيش از امام، ركوع يا سجود كند يا سر از ركوع يا سجود
بردارد. بعضى869 بر آن اند كه حكم آن مثل حكم
صورت سهو است كه بايد رجوع كند. و بعضى870
گفتهاند كه: نماز او باطل است و بايد اعاده كند. و مشهور آن است كه بايد توقف كند
و بر همان حال باقى ماند تا امام به او رسد، پس تابع او شود و نمازش صحيح است. و
بعضى871 قايل شدند به تخير ميانه رجوع و توقف،
با اسحباب رجوع، وترجيح در اين جا خالى از اشكال نيست؛ هر چند درنظر حقير، قول
مشهور خالى از اندك رجحانى نيست.
و به هر تقدير، اگر ماموم پيش از آن كه امام قرائت را تمام كند عمدا به ركوع رود،
ظاهر آن است در اين صورت نماز او باطل باشد و اعاده آن لازم باشد. و در ساير مواضع
پيشى گرفتن ماموم بر امام باعث بطلان نماز او نمىشود و اگر چه بر سبيل عمد باشد،
بنابر اظهر. بلى، پيشى گرفتن از روى عمد، حرام است و باعث گناه است.
و اگر ماموم تخلف از امام كند و امام در بعضى افعال سبقت بر او گيرد، اقتداى او بر
هم نمىخورد؛ خواه تخلف، از روى سهو و غفلت باشد يا از روى عمد باشد872
يا به جهت عذرى باشد؛ مثل اين كه ماموم در اثناى نماز رسيده باشد و به جهت به جا
آوردن بعضى افعال، چون قنوت يا تشهد كه او بايست به عمل آورد و محل به جا آوردن
امام نبوده از امام پس افتد، و خواه افعالى كه امام در آن افعال را به جا آورد و
ملحق به امام شود و پيشى گرفتن امام را بر او در آن افعال باعث ابطال نماز ماموم
نمىشود. لهذا اگر ماموم از راه غفلت يا به جهت اشتغال او به قنوت، امام به ركوع
رود تا وقتى كه امام سر از ركوع بردارد و به سجده رود، بايد ماموم ركوع كند و به
امام ملحق شود.
و هم چنين است حكم، در پس افتادن ماموم در سجود و تشهد و ركعت و غير اينها از
افعال نماز.
و بعضى873 گفتهاند: در صورتى كه امام به دو
ركعت نماز بر ماموم سبقت گيرد، احتمال بطلان نماز ماموم را دادهاند اگر بر حال
اقتدا بماند و عدول به به انفراد نكند. و ظاهر آن است كه اگر پيش از سلام تواند شد
به امام ملحق شود، باكى در نمازش نباشد بلى، اگر ممكن نباشد ملحق شدن نيت انفراد
كند.
مسأله هفتم:اگر ماموم مطلق شود بر فسق يا كفر يا حدث امام يا بر هر چيزى كه منافى
پيش نمازى باشد، پس اگر اين اطلاع بعد از فراغ از نماز باشد، نماز او صحيح است و
اعاده بر او لازم نيست. و اگر در اثناى نماز باشد، اقوى آن است كه عدول به انفراد
كند و نماز را تمام كند و نمازش صحيح است و احتياج به سر گرفتن نماز - هم چنان كه
بعضى874 گفتهاند - نيست.
و اگر پيش از شروع در نماز مىدانست كه آن پيش نماز متصف به يكى از آن عيوب است و
مع ذلك به او اقتدا كرد، بلا خلاف نمازش باطل و اعاده آن لازم است.
مسأله هشتم:هر گاه شخصى به انفراد نماز كند و بعد از آن، نماز به طريق امامت باشد
و خواه به طريق ماموميت.
و اگر نماز را به طريق جماعت گذارده باشد و جمعى ديگر حاضر شوند و اراده كنند كه
او به جهت ايشان امامت كند، جايز است.
بعضى875 گفتهاند: سنت است كه دوباره آن نماز
را با ايشان به جماعت اعاده نمايد. و اقرب عدم جواز است.
و اگر جمعى هر يك به انفراد نماز كنند و بعد اراده كنند كه به طريق جماعت نماز را
اعاده نمايند، چنان كه يكى امام باشد و باقى ماموم، در جواز آن خلاف است و اقرب عدم
جواز است.
و هم چنين اصح آن است كه اگر جمعى نماز را به جماعت گذارده باشند، از براى ايشان
جايز نيست كه نوبت دوم در جماعت ديگر همان نماز را اعاده كنند؛ خواه پيش نماز هر دو
جماعت، يك شخص باشد يا دو شخص .
و از آن چه ما اختيار كرديم معلوم مىشود كه بيش از يك نوبت اعاده جايز نيست؛ زيرا
كه جواز اعاده، مخصوص است به كسى كه ابتدا نماز را به انفراد گذارده باشد و اگر به
جماعت گذارده باشد، اعاده جايز نيست. پس هر گاه كسى منفرد نماز گذارره باشد و بعد
از آن به جماعت به طريق امامت يا ماموميت اعاده كند، چون جماعت متحقق شده، اعاده به
جماعت ديگر به هيچ طريق جايز نيست.
و كسى كه اعاده را جايز مىداند از براى كسى كه نماز به جماعت گذارده باشد، بايد
در نزد او جايز باشد كه امام چندين بار نماز را اعاده كند، هر نوبت از براى جمعى كه
حاضر شوند. و در نيت نماز اعاده، بايد قصد سنت بشود.
مسأله نهم:اگر كسى در ابتداى نماز جماعت حاضر نباشد و در اثناى نماز در وقتى برسد
كه امام، بعضى از ركعات را به جا آورده باشد، در اين صورت اقتدا مىكند و آن چه
باقى مانده است (را) در مىيابد و آن را اول نماز خود حساب مىكند (و بعد از فارغ
شدن امام، باقيمانده نماز خود را به انفراد تمام مىكند. پس اگر در دو ركعت آخر به
امام ملحق شود، آن دو ركعت اول خود حساب مىكند876)
و بعد از فارغ شدن امام دو ركعت باقى مانده خود را به جا مىآورد.
و سابقا مذكور شد كه كسى كه در دو ركعت آخر امام ملحق شودت در اين دو ركعت كه دو
ركعت اول او است لازم است حمد را بخواند، اگر امام حمد قرائت نكند و اگر امام در
اين دو ركعت قرائت حمد كند، بر ماموم قرائت واجب نيست؛ و اگر چه احوط آن است كه حمد
را بخواند877، بلكه ميسر باشد، سوره را نيز
بخواند. و در دو ركعت آخر خود كه بعد از مفارقت از امام به جا مىآورد، مخير است و
ميانه حمد و تسبيحات اربع.
مساله دهم:هر گاه ماموم در ركعت چهارم امام برسد و اقتدا كند و آن ركعت را با امام
دريابد و بعد از تسليم اما برخيزد و سه ركعت باقى مانده خود را به جا آورد و در يك
ركعت از اين سه ركعت كه ركعت دوم نماز او مىشود حمد و سوره را بخواند، در دو ركعت
ديگر مخير است ميانه حمد و تسبيحات اربع.
مساله يازدهم:هرگاه در ركعت دوم يا سيم به امام ملحق شود، هر گاه ميسر شود و برسد،
تشهد و قنوت خود را به جا مىآورد و خود را به امام ملحق مىكند و با او نيز در
تشهد و قنوت متابعت مىكند و بعد از آن كه امام سلام دهد، او بر مىخيزد و آن چه را
در نيافته به جا مىآورد.
و جايز است878 كه پيش از تسليم امام برخيد،
بلكه اگر ركعت آخر امام، ركعت اول يا سيم او باشد، جايز است كه بعد از سر برداشتن
از سجده دوم پيش از آن كه امام تشهد را بخواند، برخيزد و اقرب آن است كه در وقت
برخاستن، نيت انفراد لازم نباشد.
مساله دوازدهم:بدان كه در اقتداى ماموم به پيش نماز، نظر به وقت رسيدن او به نماز
چند احتمال دارد:
اول:آن كه پيش از ركوع رفتن امام برسد و تكبير گويد و اقتدا كند. در اين صورت به
اتفاق جميع علما ركعت را دريافته است، و اگر چه در وقتى بوده كه امام از قرائت فارغ
شده باشد.
دوم:آن كه وقتى برسد كه پيش نماز در ركوع باشد و اقتدا كند و به ركوع رود. و اصح
آن است كه در اين صورت نيز كل ركعت را دريافته است؛ هر چند بعد از فارغ شدن پيش
نماز از ذكر ركوع رسيده باشد. و در اين صورت دو تكبير مىگويد و به ركوع مىرود:
يكى تكبير احرام كه واجب است، و (دوم) تكبير ركوع كه سنت است.
و هرگاه وقتى برسد كه اگر دو تكبير گويد امام را درنيايد، به تكبير احرام اكتفا
كند.
و اگر به موضع جماعت رسد در حينى كه امام در ركوع باشد و خوف آن داشته باشد كه اگر
خود را به صف مامومين رساند، پيش نماز سر از ركوع بردارد، جايز است كه همان جا كه
رسيده نيت اقتدا كند و تكبير احرام گويد و به ركوع رود و در حال ركوع، خود را به صف
رساند.
و سنت است كه در وقت رفتن به جانب صف، پاى خود را بر زمين كشد و گام برندارد. و
مىتواند كه در حال ركوع، خود را به صف نرساند، بلكه در همان جا با امام ركوع را
تمام كند و دو سجده رانيز در آن جا به جا آورد و بعد از آن، خود را به نحو مذكور به
صف رساند.
سيم:آن كه وقتى رسد كه پيش نماز سر از ركوع برداشته باشد و به سجود رفته باشد، در
اين صورت خلافى نيست كه آن ركعت فوت شده و نمىتواند آن را دريابد.
و اگر فرضا در آن حال اقتدا كند، آن ركعت به ركعت اول او محسوب نمىشود.ليكن اكثر
علما گفتهاند كه: در اين صورت سنت است كه به نيت اقتدا تكبير احرام گويد و با پيش
نماز سجده كند.
و اگر آن ركعت، ركعت آخر امام نبوده، چون امام به ركعت برخيزد، او نيز با امام
برخيزد و نوبت دوم نيت اقتدا كند و تكبير احرام گويد و نماز را از سرگيرد. و اگر
ركعت آخر امام بوده، چون امام سلام دهد، او برخيزد و به انفراد نيت كند و تكبير
احرام گويد و نماز خود را به جا آورد. و آن تكبير احرام كه ابتدا گفته و متابعى كه
در سجدتين به جا آورده، عمل سنتى است كه از راه تعبد به عمل آورده از جهت ادراك
ثواب نماز جماعت. و بنابراين در ابتدا نيت نمىكند، بلكه همين تكبير احرام مىگويد
و متابعت درسجود مىنمايد.
و بعضى879 گفتهاند كه: مىتواند ابتدا نيت كند
و تكبير احرام گويد و بعد از متابعت در سجود و برخاستن، اكتفا به همان نيت و تكبير
احرام كند و احتياج به نيت و تكبير ديگر نيست. پس اگر آن ركعت، ركعت آخر امام
نبوده، بعد از برخاستن با امام به همان نيت متابعت او مىكند و اگر در ركعت آخر
امام بوده، بر خيزدو به همان نيت به انفراد نماز مىكند. و اين قول خالى از اشكال
نيست. و اقوى آن است كه نيت و تكبير احرام رااز سرگيرد، هم چنان كه مشهور است.
و بعضى880 در اصل اين خكم، يعنى تكبير گفتن و
متابعت در سجود كردن تامل دارند، و ظاهر آن است كه در استحباب آن تاملى نباشد، به
جهت دلالت بعضى اخبار881 بر آن.
چهارم:آن كه در وقتى رسد كه امام در سجدهاول باشد يا سر از سجده اول بر داشته
باشد و هنوز به سجده دوم نرفته باشد، و حكم اين صورت مثل حكم صورت سيم است.
پنجم:آن كه وقتى برسد كه پيش نماز سر از سجده دوم برداشته باشد و مشغول تشهد شده
باشد. در اين صورت سنت است كه بعد از نيت و تكبير احرام، با امام بنشيند و ذكر خدا
به جا آورد يا با امام درخواندن تشهد متابعت كند، هم چنان كه جمعى882
تجويز كردهاند. پس اگر تشهد آخر باشد، ماموم صبر كند تا پيش نماز سلام دهد، پس
برخيزد و نماز را به همان نيت و تكبير سابق تمام كند883
و احتياج به نيت و تكبير احرام ديگر نيست. و اگر تشهد اول باشد، با پيش نماز برخيزد
و نماز را به همان نيت و تكبير به اتمام رساند. و ظاهر اين است كه به اين عمل،
ادراك فضيلت جماعت به عمل آمده خواهد بود، و بعضى884
آن را انكار نمودهاند.
مساله سيزدهم:اگر نماز ماموم بيشتر از نماز امام باشد، هم چنان كه ماموم حاضر باشد
و امام مسافر يا اين كه ماموم در اثناى نماز رسيده باشد، پس اگر خواهد، پيش از آن
كه پيش نماز سلام دهد برخيزد و باقى نماز خود را به جا آورد و اگر خواهد، صبر كند
تا او سلام دهد و بعد از آن، نماز خود را تمام كند، و صبر كردن افضل است.
مساله چهاردهم:هر گاه ماموم مسافر باشد و امام حاضر، چون ماموم دو ركعت خود را به
جا آورد و سلام دهد، مىتواند بنشيند و در تتمه متابعت امام نكند و مىتواند درنماز
ديگر خود، به باقى مانده نماز امام اقتدا كند كه دو نماز خود را با يك نماز امام به
جا آورده باشد.
مساله پانزدهم:اگر امام داخل نماز شود يا اقامت گفته شود و ماموم در نافله باشد و
ترسد كه (تا) نافله را قطع كند و اقتدا كند.
و اگر در وقت داخل شدن امام در نماز، ماموم مشغول نماز فريضه باشد و بيم فوت چيزى
از نماز جماعت باشد، سنت است كه عدول به نافله كند و نافله را تمام كند و اقتدا
كند. و اگر عدول به نافله نيز باعث فوت چيزى از نماز جماعت باشد، مىتواند فريضه را
قطع كند885 و اقتدا كند و عدول به نافله نكند
مساله شانزدهم:پيش نمازى كه صاحب مسجد باشد و هميشه يا غالب اوقات در آن جا امامت
كند، اولى است از غير، به شرطى كه صفات پيش نمازى در او باشد. و مكروه است كه بدون
اذن او ديگرى را بر او مقدم دارند و اگر چه آن ديگر افضل باشد.
و هم چنين صاحب منزل هر گاه مستجمع شرايط امامت باشد، از غير اولى است و اگر چه آن
غير افضل باشد. و تقديم غير بر او كراهت دارد، به شرطى كه مضايقه در نماز كردن غير
در منزل خود نداشته باشد. و اگر راضى به امامت او نباشد، نماز او باطل است؛ زيرا كه
نماز كردن در ملك غير بدون اذن او بى صورت است.
و اگر دو پيش نماز كه شرايط امامت در ايشان باشد در امامت اختلاف كنند، اگر
مامومين همه اتفاق بر يكى از آن (دو) كنند، او اولى است واگر كراهت از امامت يكى از
ايشان داشته باشند، ديگرى اولى است. و اگر مامومين مختلف باشند، هر كدام رابيشتر
اختيار كنند، او اولى است. و اگر مساوى باشند، آن چه اقرب به صواب است آن است كه
افقه، يعنى هر كدام كه اعلم به احكام كه اعلم به احكام نماز يا مطلق احكام شرعيه
باشد اولى است از غير افقه و اگر چه او اوراع يا اقرا يا اسن باشد. و با وجود تساوى
در فقاهت، هر كه ورع و تقوا و تهذيب اخلاق او بيشتر است، اولى است و با وجود تساوى
درتقوا و تهذيب اخلاق، اقرا، يعنى كسى كه قرائت او بهتر وبه قواعد و ضوابط قرآن
اعلم باشد، او اولى است. و با وجود تساوى در قرائت، اسن، يعنى كسى كه قرائت او بهتر
و به قواعد و ضوابط قرآن اعلم باشد، او اولى است. و اين، دليلى كه توان به او
اعتماد كرد ندارد.
و بعضى886 بعد از اتفاق با كراهت همه مامومين
يا اكثر ايشان، هاشمى را بر نيكو روتر است، او اولى است. و اين، دليلى كه توان به
او اعتماد به آن باشد ندارد.
و هر گاه در جميع صفات مذكوره مساوى باشند، بايد تعيين احدهما به قرعه بشود.
و مخفى نماند كه مراد از اختلاف ائمه در امامت - هم چنان كه ظاهر است - آن است كه
هر يك از راه خلوص نيت و محض تقرب به خدا و ادارك ثواب، خواهند كه مرتبه امامت كه
موجب تقرب به خدا و ادراك ثواب جميل است، او را باشد، و اين معنا منافات با شرايط
امامت ندارد. و به اين جهت فقها تصريح كردهاند كه هر يك كه نظر به بعضى از صفات
مذكوره اولى باشد، افضل از جهت او آن است كه خود نماز كند و اذن به ديگرى ندهد تا
حق بر محل خود قرار گيرد و مىتواند887 شد كه
اختلاف، شامل صورتى باشد كه هر يك خواهد ديگرى را پيش بدارد و مردمان به او اقتدا
كنند؛ زيرا كه شبههاى نيست كه در اين صورت نيز بايد رجوع به مرجحات مذكوره شود.
مساله هفدهم:جمعى888 گفتهاند كه: اگر در مسجدى
نماز جماعت گذارده شود، مكروه است كه نوبت ديگر همان نماز به جماعتى ديگر در آن
مسجد گذارده شود. و جمعى889 گفتهاند كه: كراهتى
در آن نيست، مگر اين كه قصد مامومين در جماعت دوم تخلف از پيش نماز اول باشد؛ زيرا
كه اين باعث اختلاف قلوب و تفرق نفوس است، واين قرب است.
مساله هيجدهم:نماز جماعت در كشتى جايز است و جايز است كه پيش نماز با بعضى مامومين
در يك كشتى باشند؛ و بعضى از مامومين در كشتى ديگر باشند؛ به شرطى كه حايلى يا دورى
بسيارى كه جايز نيست در ما بين آن دو كشتى نباشد. و اگر كشتى مامومين به وزيدن باد
مقدم بر كشتى امام شود، واجب است كه مامومين، نيت انفراد كنند و نماز خود را تمام
كنند. و اگر بر نيت جماعت بمانند، نماز ايشان باطل است.
فصل پنجم: در مستحبات و مكروهات نماز جماعت
اما مستحبات آن چند چيز است:
اول:آن كه صفهاى نماز جماعت را راست بدارند.
دوم:آن كه در صف اول، اهل فضل و تقوا بايستند و در صف دوم، جماعتى كه از ايشان
پستتر باشند و از اهل صف سيم بالاتر باشند. و هم چنين بايد اهل صف پيش به حسب رتبه
بالاتر از اهل صف عقب باشند. و صف اول، باقى صفهاست از صف اول، هر جا به امام
نزديكتر است افضل است، و طرف راست هر صفى افضل از طرف چپ آن است. و بايد طرف راست
صف اول، مخصوص افاضل آن صف باشد، بلكه در طرف راست هر صفى، افاضل اهل آن صف باشد.
سيم:آن ماموم اگر يك مرد باشد، در طرف راست امام ايستد و اگر يك زن باشد يا جمعى
باشند، خواه از زنان يا مردان، در عقب پيش نماز ايستد. و سنت است كه زن در عقب
امام، ميل به طرف راست او كند.
چهارم:اگر پيش نماز، زن باشد كه پيش نمازى زنان كند، در ميان صف ايشان ايستد و
مقدم بر ايشان نايستد.
پنجم:آن كه پيش نماز، ذكر ركوع و سجود و تشهد و سلام را بلند بگويد، به نحوى كه
مامومين بشنواند و مامومين آهسته گويند، به نحوى كه امام نشنود.
ششم:آن كه پيش نماز از جاى خود حركت نكند تا ايشانى كه در اثناى نماز رسيدهاند،
نماز خود را تمام كند.
هفتم:آن كه امام، نماز جماعت را بسيار طول ندهد به خواندن سورههاى طويل و تطويل
قنوت و ذكر ركوع و سجود و امثال آن. بلكه سنت است كه نماز او مثل نماز اضعف مامومين
باشد در اختصار.
هشتم:آن كه هر گاه پيش نماز در اثناى نماز مطلع شود كه شخصى داخل مسجد شده و اراده
نماز جماعت دارد، انتظار او را بكشد به طول دادن ذكر يا قرائت تا آن شخص آن ركعت را
دريابد.
نهم:هر گاه امام نداند كه جمعى حاضر خواهند شد كه به او اقتدا كنند، انتظار آمدن
ايشان را كشد تا قدرى كه وقت فضيلت نماز فوت نشود.
دهم:آن كه امام تكبير احرام رابلند گويد و شش تكبيرى كه سنت است، آهسته گويد.
يازدهم:آن كه امام هر گاه در قرادت و اذكار، سهوى كند و به غلط افتد، مامومين او
را آگاه سازند.
دوازدهم:آن كه هرگاه ماموم قرائت كند و پيش از امام از قرائت فارغ شود، تسبيح
بگويد تا امام فارغ شود.
سيزدهم:آن كه در وقت فارغ شدن امام از فاتحه و در وقتى كه سمع
الله لمن حمده گويد، ماموم بگويد: الحمد لله رب العالمين.
چهاردهم:آن كه امام هر گاه دعايى مىكند، بايد عام باشد و خود را مخصوص به دعا
نسازد.
پانزدهم:آن كه امام بعد از فارغ شدن از نماز تدر همان مكانى كه نماز گذارده نافله
به جا نياورد و اگر خواهد نافله به جا آورد، مكان را تغيير دهد و نافله كند.
شانزدهم:آن كه هرگاه ماموم در اثناى نماز به امام ملحق شده باشد و امام بنشيند از
جهت خواندن تشهد و محل خواندن تشهد ماموم نباشد در آن وقت ماموم تجافى به عمل آورد
و در تشهد متابعت امام كند و مراد از تجافى آن است كه بر زمين متمكن و مستقر نشود،
بلكه بر قدم نشيند و ساق دستها را از پهلو جدا سازد و كفهاى دست رابر زمين گذارد.
هفدهم:آن كه بر خاستن امام و مامومين به نماز، بعد از آن باشد كه
موذن قد قامت الصلاه گويد.
اما مكروهات نماز جماعت چند چيز است:
اول:نافله به جا آوردن در وقتى كه موذن اقامه گويد.
دوم:تكلم كردن890 بعد از آن كه موذن
قد قامت الصلاه گويد؛ مگر تكلمى كه متعلق بر راست كردن صفها باشد.
سيم:آن كه يك ماموم در عقب صفوف تنها بايستد و داخل صف نشود؛ مگر آن كه در هيچ يك
از صفها جا نباشد.
چهارم:آن كه اطفال و بندگانش را در صف اول جاى دهند.
مقصد سوم : در نماز خوف و نماز شدت خوف كه آن را
مطارده گويند
و در آن دو فصل است:
پىنوشتها:
829) ذخيره المعاد: 304؛ مصابيح الظلام 1: 96.
830) احوط آن است كه زنان، پيش نمازى زنان را نكنند؛ اگر چه عدم جواز معلوم نيست.
(احمد)
831) شرائع الاسلام 1: 115؛ قواعد الاحكام 1: 317.
832) جمل العلم و العمل (ضمن رسائل الشريف المرتضى) 3: 39؛المبسوط: 155.
833) ذكرى الشيعه 4: 498.
834) المقنع: 35؛ الخلاف 1: 561، مساله 312؛ المهذب 1: 80.
835) احوط آن است كه چنين حايلى نيز احتراز شود. (احمد)
836) وسائل الشيعه 8: 407، باب 59 من ابواب صلاة الجماعه، 1.
837) المبسوط 1: 156؛ منتهى المطلب 1: 365؛ مدارك الاحكام 4: 318 الحدائق الناضره
11: 98.
838) در چنين صورتى نيز ظاهر آن است كه نماز صف ثانى خالى از دغدغه نباشد، به جهت
بطلان نماز صف سابق و زياد شدن دورى، هم چنان كه خود طاب ثراه
در چند سطر سابق بر اين فرمودهاند. (احمد)
839) السرائر 1: 277.
840) اولى و احوط آن است كه هر گاه مامومين، معتمد باشند، هيچ يك با امام مساوى
نايستند، بلكه همه موخر از امام بايستند. (احمد)
841) تذكره الفقهاء 4: 240، مسأله 541؛ البيان: 234؛ الروضه البهيه 1: 381؛
الجعفريه (ضمن رسائل المحقق الكركى) 1: 127.
842) احوط آن است كه هر گاه در دور خانه يااندرون آن نماز شود، باز هم ماموم از اما
موخر بايستند. (احمد)
843) قواعد الاحكام 1: 314.
844) مدارك الاحكام 4: 322؛ ذخيره المعاد: 394.
845) نهايه الاحكام 2: 127؛ ذكرى الشيعه 4: 423.
846) الدروس الشرعيه 1: 220؛ الجعفريه (ضمن رسائل المحق الكركى) 1: 127؛ مسالك
الافهام 1: 308.
847) المبسوط 1: 157؛ قواعد الاحكام 1: 315.
848) احوط آن است كه در اين صورت، امام نيت امامت را بكند. (احمد)
849) در نسخه الف موجود نيست.
850) احوط آن است كه در اين صورت، امام يا مامومين تعيين امامى ديگر نمايند. مگر آن
كه در آن وقت كسى كه يقين به صحت امامت او باشد، حاضر نباشد و ليكن در مكانى مشغول
نماز باشد كه امامت مامومين را نتواند كرد. ظاهر آن است كه در اين صورت اگر هم چنين
شخصى در ميان صفوف بشد، بايد كسانى كه موخر از اويند به او اقتدا كنند و كسانى كه
مقدم بر او هستند عدول به انفراد كنند. (احمد)
851) المبسوط 1: 157.
852) الخلاف 1: 552، مسأله 293؛ تذكره الفقهاء 4: 269 - 270، مسأله 557.
853) در نسخه ب: در اثناى نماز پيش نمازى.
854) تذكره الفقهاء 4: 271، مسأله 557.
855) در نسخه ب: مامومى.
856) الدروس الشرعيه 1: 221؛ تذكره الفقهاء 4: 269، مسأله 556.
857) مخفى نماند كه آن چه را فرمودهاند كه اگر در اثناى قرائت باشد از آن جا كه
قطع نموده است ادا كند كه وقتى است كه امام بلند قرائت كند واگر آهسته قرائت كند و
ماموم نداند كه قطع در چه محل قرائت است بايد قرائت را از سر گيرد. (احمد)
858) وسائل الشيعه 8: 377، باب 40 من ابواب صلاة الجماعه.
859) شراوع الاسلام 1: 115؛ قواعد الاحكام 1: 317؛ المعه الدمشقيه: 21؛ الروضه
البهيه 1: 387.
860) المقنع: 36.
861) جمل العلم (ضمن ريائل الشريف المرتضى) 3: 41؛ النهايه: 115؛ الكافى فى الفقه:
145؛ الحدائق الناضره 11: 247.
862) السرائر 1: 286، منتهى المطلب 6: 299؛ مجمع الفائده و البرهان 3: 327.
863) ذخيره المعاد: 401.
864) وسائل الشيعه 6: 128، باب 52 من ابواب القراءه فى الصلاه، ح 2 و 4، و 8: 358،
باب 31 من ابواب صلاة الجماعه، ح 13 و ص 387 باب 47، ح 3 و 6 و 7؛ مستدرك الوسائل
6: باب 38 من ابواب صلاة الجماعه.
865) اظهر و اقوى آن است كه اگر امام هم در ركعت آخر فاتحه را بخواند، باز بر
مامومى كه در دو ركعت آخر برسد واجب است خواندن فاتحه و حكم آن حكم آن حكم صورتى
است كه امام فاتحه نخوانده باشد. (احمد)
866) الاستبصار 1: 438، ذيل ح 5.
867) هرگاه در اين صورت متمكن از خواندن تمام حمد هم نشود، ظاهر آن است كه بعد بايد
نماز را اعاده كند. (احمد)
868) بدان كه در مسأله پيشى گرفتن ماموم بر امام خواه عمدا باشد يا سهوا ترجيح در
نهايت اشكال است و جزم به احد طرفين از جهت حقير به هم نرسيده، پس اولى آن است كه
در آن عمل به احتياط شود، پس اگر سهوا پيش از امام به ركوع يا سجود رود يا سر از
ركوع يا سجود بر دارد يا برخيز بايد عود كند، هم چنان كه فرمودهاند، اگر چه احتمال
مىرود كه عود واجب نباشد، بلكه سنت باشد. ليكن احتياط بايد البته عود كند و اگر
عمدا عود را ترك كند بايد نماز را تمام كند و بعد اعاده كند و اگر ركوع يا سجود يا
امثال آن پيش از امام عمدا بوده باشد، اولى آن است كه بر همان حال باقى بماند و بعد
از رسيدن امام نماز را تمام كند و اعاده نيز نكند بلى، در صورتى كه عمدا پيش از آن
كه امام قرائت را تمام ركوع رود يقينا نماز او باطل است هم چنان كه فرمودهاند.
(احمد)
869) مفاتيح الشرائع 1: 162.
870) المبسوط 1: 157.
871) ذخيره المعاد: 398؛ كفايه الاحكام 1: 151.
872) اظهر آن است كه هر گاه عمدا بدون عذر، ماموم تخلف نمايد ياامام در ركنى بر او
سبقت گيرد نماز او باطل است و اگر سهوا يا با عذر باشد باطل نيست، بلكه بايد خود
راملحق به امام كند. (احمد)
873) ذكرى الشيعه 4: 128.
874) شرائع الاسلام 1: 115؛ قواعد الاحكام 1: 318.
875) البيان: 239؛ روض الجنان 2: 989
876) در نسخه الف موجود نيست.
877) مذكور شد كه اگر قرائت هم كند اظهر آن است كه ماموم باز قرائت كند. (احمد)
878) احوط آن است كه تا امام از سلام فارغ نشود، برخيزد.(احمد)
879) المبسوط 1: 159؛ السرائر 1: 286.
880) مختلف الشيعه 2: 507،مساله 363؛ مدارك الاحكام 4: 385.
881) وسائل الشيعه 5: 381 و 392، باب 44 و 49 من ابواب صلاة الجماعه.
882) شرائع الاسلام 1: 116؛ نهايه الاحكام 2: الدروس الشرعيه: 22.
883) ظاهر آن است كه اين عمل از جهت ادراك فضيلت نماز جماعت است و بايد بعد از
برخاستن، نيت وتكبيره الاحرام را از سر گيرد. (احمد).
884) تذكره الفقهاء 4: 327،مساله 595؛ ايضاح الفوائد 1: 153.
885) اظهر آن است كه فريضه را مطلقا قطع نتوان كرد.بلى، مىتواند كه بعد از آن كه
ازفريضه عدول به نافله كند، قطع كند، كه قطع، به نافله تعلق گيرد. (احمد)
886) الدروس الشرعيه 1: 219؛ الموجز الحاوى (ضمن الرسائل العشر): 122.
887) در نسخه الف: نمىتواند.
888) المبسوط 1: 152؛ السرائر 1: 289.
889) تذكره الفقهاء 4: 234، مساله 534؛ ذكرى الشيعه 4: 379.
890) احوط آن است كه به قدر امكان احتراز از تكلم بشود؛ مگر آن چه را استثنا
فرمودهاند. (احمد)