تحفه رضويه

ملا محمد مهدى بن ابى ذر نراقى(ره)

- ۱۲ -


دوم از واجبات نماز نيت است
و نيت ركن است كه ترك آن عمدا و سهوا باعث بطلان نماز است.
و بدان كه در نيت هر يك از نمازها لارم است كه تعيين آن نماز بشود كه كدام نماز است؛ يعنى نماز ظهر است يا عصر يا مغرب يا عشا يا صبح. و هم چنين لازم است كه قصد قربت بشود، يعنى قصد كند كه اين نماز را از براى رضاى خدا و اطاعت امر او مى‏كنم. و در لازم بودن اين دو امر، يعنى تعيين نماز قصد قربت، خلافى در ميان علما نيست.
و اكثر گفته‏اند كه: تعيين وجوب يا ندب و ادا يا قضا نيز لازم است.و اين احوط است621 و اگر چه در دليل آن تامل هست. و آن چه مذكور شد ظاهر شد كه در نماز ظهر مثلا بايد نيت چنين كند كه: نماز ظهر مى‏كنم ادا از جهت آن كه واجب است، قربه الى الله.
و لازم نيست كه نيت را به زبان جارى سازد، بلكه گذرانيدن امور مذكوره در دل كافى است. و بايد معنى قربت را بفهمد و بدان كه مراد از آن اين است كه اين نماز از براى نزديك شدن به خدا و خشنودى او و طاعت امر او است و غير اين باعثى ديگر بر نماز نيست. و بايد واقع هم مطابق اين قصد باشد؛ يعنى غرضى ديگر سوارى تقرب به خدا و اطاعت او در نماز كردن نباشد. پس اگر در واقع قصد ريا داشته باشد يا نماز كردن او از جهت خوف از مردمان باشد، نماز او باطل است.
و در نيت قصد قصر يا اتمام لازم نيست؛ پس اگر مسافر نيت نماز ظهر يا عصر كند و تعيين عدد كه دو ركعت است نكند، نماز او صحيح است.بلى، اگر در يكى از چهار موضع باشد كه مسافر در آن جا مخير است ميانه قصر و اتمام، بايد يك كلام از قصر يا اتمام را در نيت تعيين كند622.
و هم چنين اگر نماز ظهر مثلا از او فوت شده باشد و نداند كه آن نماز از او در حضر فوت شده يا در سفر و خواهد آن را قضا كند، بايد دو نماز كند: يكى دو ركعتى كه در نيت آن قصد قصر كند، و يكى چهار ركعتى كه در آن قصد اتمام كند.
و در نمازهاى نافله بايد قصد سبب آن نافله كه مى‏كند؛ مثل اين كه قصد كند كه نماز استسقا مى‏كنم يا نماز نافله عصر يا ظهر مى‏كنم يا نماز روز عيد غدير مى‏كنم.
و هم چنين بايد نيت، مقارن تكبير الاحرام باشد؛ يعنى آخر نيت متصل به اول تكبيره الاحرام باشد.
و واجب است كه تا آخر نماز بر حكم نيت باقى باشد. پس اگر در اثناى نماز، نيت قطع نماز بر سبيل جزم كند يا نيت ريا كند، نماز او باطل مى‏شود.
و اگر در اثناى نماز قصد فعل منافى نماز كند در حال، بر سبيل جزم، اما آن منافى، رابه عمل نياورد، مثل اين كه قصد كند بر سبيل جزم كه تكلم كند يا از قبله منحرف شود يا اخراج ريح يا بول يا غايط كند كند يا انزل منى كند، مشهور آن است كه اگر آن منافى بر سبيل جزم، واقع نشود، نماز او باطل نمى‏شود. و ظاهر بطلان است؛ هم چنان كه بعضى623 تصريح كرده‏اند624.
و اگر بر سبيل جزم، قصد كند كه بعد از اين، نماز را قطع كند و از آن بيرون رود، هم چنان كه در ركعت اول بر سبيل جزم قصد كند كه در ركعت دوم، از نماز بيرون رود يا قصد كند بر سبيل جزم كه بعد از اين، منافى را به عمل آورد، باز مشهور عدم بطلان نماز است. و اظهر بطلان است.
و اگر در اثناى نماز متردد شود كه در حال، نماز را بر هم زند يا تمام كند يا آن چه منافى نماز است به عمل آورد يا به عمل نياورد، باز حكم به نحوى است كه مذكور شد.
و هم چنين است كه حكم اگر در ابتداى نماز، يعنى در حين نيت يا در اثناى نماز قصد داشته باشد كه اگر فلان امر ممكن حادث شود نماز را قطع كند. مثل اين كه قصد داشته باشد كه اگر زيد بر او داخل شود، نماز را قطع كند يا اگر او را تقاضاى حدث بول يا ريح شود آن را به عمل آورد، در اين صورت، حكم به بطلان، خالى از اشكال نيست؛ خصوصاً هرگاه وقوع آن امر غالب نباشد و نادر باشد.
و به هر تقدير شكى نيست كه اگر اين قصد از راه ضرورت باشد، باعث بطلان نماز نيست؛ مثل اين كه قصد او اين باشد كه فلان كس كه در صدد اذيت او است اگر در اثناى نماز پيدا شود، نماز را قطع كند و فراز كند، و فلان شخص كه قرض دار او است و در صدد ندادن حق او است اگر در اثناى نماز او را ببيند، نماز را قطع كند و طلب خود را از وى بگيرد. يا قصد او اين باشد كه اگر او تقاضاى ريح يا بول يا غايط كه حبس آن باعث ضرر جسمانى او باشد بشود، آن را به عمل آورد. و چون كه اين قصدها از راه ضرورت و اضطرار است، شكى نيست كه اگر آن ممكن و آن فعل منافى به عمل نيايد و نماز را تمام كند، نماز او صحيح است.
و اگر كسى بعضى از اجزاى واجبه آن نماز معينى را كه نيت كرده قصد غير آن نماز كند، نماز او باطل است؛ مثل اين كه به ركوع، قصد تعظيم شخصى يا قصد برداشتن چيزى بكند، يا به قرائت، قصد اعلام شخصى كند، يا فعلى كه واجب است، قصد سنت بودن آن كند، يا در بعضى از افعال نماز ادا، قصد قضا كند يا بالعكس، يا در بعضى افعال نماز ظهر، قصد نماز عصر كند و يا بالعكس.
و بطلان نماز در اين صور در وقتى است كه آن فعلى كه به آن، قصد غير آن نماز كرده از افعال واجبه باشد. اما اگر از مستحبات باشد يا فعلى خارج از نماز باشد، اگر عرفا فعل كثير باشد، باعث بطلان نماز است و الا فلا. بلى، اگر به فعلى قصد ريا كند - بنابر اظهر - باعث بطلان نماز است و اگر چه آن فعل مستحب باشد.
و مخفى نماند كه در چند موضع است كه جايز است عدول كردن از نيت به نيت ديگر؛ يعنى مى‏توان از نمازى به نمازى ديگر نقل نيت نمود:
اول:عدول كردن از نماز واجبى كه ادا باشد، به نمازى واجبى ديگر كه ادا باشد. و اين در صورتى است كه كسى مشغول نماز متاخر شود و در اثناى نماز به خاطرش آيد كه نماز متقدم را نكرده. مثل اين كه مشغول نماز عصر يا عشا شود و در اثناى نماز متذكر شود كه نماز ظهر يا شام را نكرده، كه در اين صورت - هم چنان كه سابقاً مذكور شد - جايز است كه عدول كند از نماز لاحق به نماز سابق؛ يعنى در دل بگذراند كه اين، نماز سابق است به شرطى كه از موضع عدول نگذشته باشد؛ يعنى عدد ركعاتى كه از نماز لاحق به جا آورده، بيشتر از عدد ركعات نماز سابق نباشد. پس اگر بعد از ركوع ركعت چهارم نماز خفتن به خاطرش آيد كه نماز مغرب را نكرده، نمى‏تواند عدول نمود.
دوم:عدول كردن از نماز واجب قضا به نماز واجب ديگر كه قضا باشد، و اين در صورتى است كه مشغول قضا كردن نمازى شود و در اثنايى آن نماز به خاطرش آيد كه نماز مقدم بر آن نيز از او فوت شده و بايد قضا شود؛ كه در اين صورت نيز جايز است كه در دل بگذراند كه اين، نماز سابق است به شرط مذكور.
سيم:عدول كردن از نماز واجب ادايى به نماز قضايى، و اين در صورتى است كه مشغول نماز حاضره شود و در اثناى نماز به خاطرش آيد كه فلان نماز او فوت شده؛ كه در اين صورت جايز است كه عدول از حاضره به نمازى كند كه از او فوت شده به شرط مذكور. و عكس آن، يعنى عدول از نماز واجب قضا به نماز حاضره جايز نيست؛ مگر اين كه وقت حاضره تنگ شود، به نحوى كه اگر عدول نكند، نماز حاضره فوت شود.
چهارم:عدول كردن از نافله625 به نماز ديگر، و اين در صورتى است كه مشغول نماز نافله و در اثناى نماز متذكر شود كه نافله‏اى كه سابق بر آن است (را) نكرده است؛ خواه هر دو ادا باشند يا هر دو قضا باشند، يا آن چه را مشغول شده ادا باشد و آن چه را فراموش نموده قضا باشد. مثل اين كه مشغول نماز نافله عصر شود و در اثناى به خاطرش آيد كه نافله ظهر را نكرده؛ كه در اين صورت، جايز است عدول از نافله عصر ادا به قضاى نافله ظهر.
و هم چنين اگر نافله موقته، مثل نافله ظهر يا عصر يا مغرب را فراموش كند و مشغول نافله غير موفته بشود و در ضيق وقت نافله موقته، به خاطرش آيد كه آن را نكرده است، جايز است كه عدول از غير موقته به موقته كند.
پنجم:عدول كردن از نماز فريضه به نماز نافله، و اين در دو صورت است: يكى آن كه شخصى مشغول نماز فريضه شود و قبل از آن كه از دو ركعت نماز تجاوز كند، نماز جماعتى منعقد شود و او ترسد كه اگر فريضه را تمام كند، يك ركعت با بيشتر از نماز جماعت را ادراك نكند و از او فوت شود. و در اين صورت جايز است كه از آن نماز عدول به نافله كند و دو ركعت را تمام كند و خود را به نماز جماعت برساند.
و ديگرى آن كه در نماز جمعه سوره جمعه را فراموش كند و سوره ديگر را بخواند، كه در اين صورت نيز جايز است كه از نماز جمعه عدول كند به نافله و آن را تمام كند و نماز جمعه را از سر بگيرد626.
و بعضى627 گفته‏اند كه: كسى كه اذان و اقامه را فراموش كند و داخل نماز شود و پيش از تمام كردن دو ركعت به خاطرش آيد كه اذان و اقامه را نگفته است، جايز است كه عدول به نافله كند و بعد، نماز فريضه را از سر گيرد؛ زيرا كه در اين جا قطع كردن نماز جايز است. پس عدول كردن به نافله به طريقى اولى جايز خواهد بود. و اين بعيد نيست. و عدول كردن از نافله به فريضه جايز نيست، مطلقا.
و مشهور آن است كه جواز عدول، مخصوص اثناى نماز است و بعد از تمام شدن نماز، نيت عدول از آن نمازى كه تمام شده به نمازى ديگر كه مقدم است بر آن صورتى ندارد.
و بعضى628 اخبار دلالت مى‏كند بر اين كه اگر كسى نماز ظهر را فراموش كند و نماز عصر را به جا آورد و بعد از فارغ شدن از آن متذكر شود كه نماز ظهر را نكرده، جايز است كه نيت كند كه آن نمازى كه كرده نماز ظهر است و يك نوبت ديگر نماز عصر را بكند.
و بعضى629 از متاخرين به اين اخبار عمل كرده‏اند، و خالى از اشكال نيست.
ششم:عدول كردن از قصر به اتمام، و اين در صورتى است كه مسافر به نيت قصر داخل نماز شود و در اثناى نماز قصد اقامت كند؛ كه در اين صورت از قصر عدول به اتمام مى‏كند.
هفتم:عدول كردن از اتمام به قصر، و اين در صورتى است كه به نيت اقامه و تمام داخل نماز شود و در اثناى نماز رجوع به قصر كند؛ كه در اين صورت جايز است عدول از اتمام به قصر كند به شرطى كه از محل تقل نگذشته باشد؛ يعنى داخل ركوع ركعت سيم نشده باشد.
هشتم:عدول كردن از اجتماع به انفراد، يعنى نقل نيت از نماز جماعت به نماز انفراد. و اين در صورتى است كه كسى اقتدا به پيش نمازى كرده باشد و در ميان او را عذرى به هم رسد. مثل اين كه او را دردى عارض شود يا او را بول بگيرد يا امرى داشته باشد كه ترسد وقت او بگذرد و پيش نماز، نماز را طول دهد، جايز است عدول از نماز جماعت به نماز انفراد كند؛ يعنى در دل بگذراند كه اين، نماز انفراد است و خود، نماز را تمام كند و از پى كار خود برود.
و عدول كردن از نماز فرادى به نماز جماعت مطلقا جايز نيست.
نهم:عدول كردن از ايتام به امامت، و اين در صورتى است كه ماموم باشد، يعنى اقتدا به امامى كرده باشد و در اثناى نماز پيش نماز را عذرى عارض شود كه نتواند نماز كرد، مثل اين كه بينى او خون شود و آن كس را نايب خود كند و او را پيش بدارد كه امامت مردم را بكند؛ كه درا ين صورت جايز است كه شخص نقل نيت از ماموميت به امامت كند.
دهم:عدول كردن از اقتدا كردن به پيش نمازى، به اقتدا كردن به پيش نمازى ديگر؛ و اين در وقتى است كه مثلا زيد اقتدا به عمرو پيش نماز كرده باشد و عمرو را عذرى به هم رسد كه نتواند امامت نمود و خالد را نايب خود كند و او اقتدا كنند. در اين صورت جايز است كه زيد و ساير مامومين از اقتدا كردن به عمرو عدول كند به اقتدا نمودن به خالد، يعنى در دل بگذرانند كه اقتدا مى‏كنم به خالد.

سيم: (تكبيره الاحرام)
از واجبات نماز تكبيره الاحرام است كه عبارت است از گفتن الله اكبر بعد از نيت. و آن ركن است كه به ترك آن عمدا و سهوا نماز باطل مى‏شود. و هم چنين زيادتى آن عمدا و سهوا باعث بطلان نماز است. پس اگر كسى يك تكبيره الاحرام بگويد و داخل نماز شود، اگر نوبت ديگر تكبير احرام بگويد، نماز او باطل مى‏شود. پس اگر نوبت سيم تكبير احرام بگويد، باز نماز منعقد مى‏شود و صحيح خواهد بود به شرطى كه تكبير سيم مقارن نيت شود، يعنى پيش از آن، نيت كند و بلافاصله تكبير بگويد، باز نماز منعقد مى‏شود و صحيح خواهد بود به شرطى كه تكبير سيم مقارن نيت شود شود، يعنى پيش از آن، نيت كند و بلافاصله تكبير بگويد.
و در تكبيره الاحرام امورى چند واجب است و امورى چند مستحب است؛
اما واجبات‏آن چند امر است:
اول:آن كه به لفظ عربى، هم چنان كه از شارع رسيده است بگويد؛ يعنى بگويد: الله اكبر پس اگر معناى آن را به فارسى يا لغتى ديگر غير عربى بگويد، نماز او باطل است. و واجب است كه ترتيب را مراعات كند، يعنى لفظ الله را بر بر لفظ اكبر مقدم دارد و اعراب آن را درست بگويد. پس اگر لفظ اكبر را مقدم بر لفظ الله دارد يا چيزى از اعراب را غلط بگويد، نمازش باطل است.
دوم:آن كه هر يك از حروف الله اكبر را از مخرج خود بيرون آورد، به طريق مقرر در نزد قراء.
سيم:آن كه همزه الله و همزه اكبر را قطع نمايد. پس همزه الله را به لفظ آخر نيت وصل نمايد يا همزه اكبر را به هاى وصل نمايد، نماز او باطل است.
چهارم:آن كه در ميان لفظ الله و لفظ اكبر فاصله در نيايد نه به سكوت و نه به لفظى ديگر؛ مثل اين كه بگويد الله تعاى اكبر. و اگر فاصله به هم رسد، نماز او باطل است.
پنجم:آن كه تكبير احرام مقارن نيت باشد. پس اگر اندك فاصله‏اى در ميان آن و نيت واقع شود، مثل آن كه اندك سكوتى يا لفظى در ميان آخر نيت و اول تكبير احرام واقع شود تمثل آن كه بگويد: قربه الى الله هو الله اكبر نمازش باطل است.
ششم:آن كه حرفى از حروف آن را ترك نكند و حرفى را نيز زياده نكند و به نحوى كه هست تغيير ندهد. پس اگر همزه الله را مد دهد به نحوى كه به صورت استفهام شود، نماز او باطل است.
هفتم:آن كه الف لفظ الله را كه در ميان لام وها است ظاهر كند و زياده از حد معتاد آن را ندهد. پس اگر الف را هيچ ظاهر نكند، به نحوى كه ساقط شود يا آن را به قدرى مد دهد كه از وضع لفظ بيرون رود، نمازش باطل است.
هشتم:آن كه تكبير احرام را در حال ايستادن بگويد. پس اگر با وجود قدرت بر ايستادن، آن را نشسته بگويد يا در حينى بگويد كه شروع به برخاستن كرده باشد، نمازش باطل است. و هم چنين اگر ماموم آن را در حين ركوع رفتن بگويد، نماز او باطل است.
نهم:آن كه تكبير را چنان بگويد كه خود بشنود. اگر كر باشد يا در موضعى باشد كه فرياد و صداهاى بسيار باشد، بايد به نحوى بگويد كه اگر كر نمى‏بود يا فرياد و صداها نمى‏بود، مى‏شنيد. و اگر به نحوى آهسته بگويد كه با وجود عدم مانع خود نشنود، نمازش باطل است.
دهم:آن كه اگر گنگ باشد، به نحوى بگويد كه قدرت بر آن داشته باشد و اگر بالكليه از گفتن عاجز باشد، به دل قصد كند و با انگشت اشاره كند و زبان را حركت دهد. و كسى كه عجمى باشد و نتواند درست تكلم به تكبير احرام كند، واجب است كه آن را ياد گيرد و مادامى كه وقت نماز وسعت دارد، مشغول نماز نشود، بلكه متوجه ياد گرفتن آن شود. و اگر وقت تنگ شود و هنوز آن را ياد نگرفته باشد، بايد ترجمه آن را به لغتى كه مى‏تواند گفت، بگويد. پس اگر فارسى زبان باشد، بعد از نيت مى‏گويد: خدا بزرگ‏تر است.
و اما مستحبات‏تكبير احرام چند امر است:
اول:برداشتن دست‏ها در وقت تكبير احرام. و سيد مرتضى دست برداشتن را630 در تكبير احرام، بلكه در جميع تكبيرات نماز واجب دانسته است، و اظهر استحباب است.
و مستحب است بلند كردن دست‏ها به قدرى باشد كه به برابر گوش‏ها برسند و از رو و گوش تجاوز نكنند. بلكه بهتر آن است كه سرهاى انگشتان در برابر گوش‏ها باشند كه بيشتر دست‏ها در برابر رو باشد و اندكى از آن‏ها در برابر نحر، يعنى گردن باشد.
دوم:آن كه ابتداى دست برداشتن، مقارن ابتداى تكبير گفتن باشد و انتها دست برداشتن، مقارن انتها تكبير گفتن باشد كه فرود آوردن631 دست‏ها بعد از تمام شدن تكبير باشد.
سيم:آن كه كف‏هاى دست در وقت برداشتن به جانب قبله باشد.
چهارم:آن كه انگشتان به هم چسبيده باشند، مگر انگشت بزرگ كه آن را ابهام گويند، كه مى‏بايد از انگشتان ديگر دور باشد632.
پنجم:آن كه الف ما بين‏ها و لام در لفظ الله بيشتر مد دهد، مادامى كه به آن حد نرسد كه لفظ را از وضع خود بيرون برد، باعث بطلان نماز نيست و اگر به آن حد رسد، باعث بطلان است.
ششم:آن كه آخر تكبير را ساكن كند و اعراب آن را ظاهر نكند.
هفتم:آن كه پيش نماز آن را بلند بگويد و ماموم آهسته، و منفرد مخير است ميانه بلند گفتن و آهسته گفتن.
هشتم:آن كه در وقت تكبير احرام گفتن، مستشعر عظمت و جبروت الهى شود و ماسواى او را حقير و پست شمارد.
نهم:آن كه با تكبير احرام، شش تكبير ديگر كه سنت است به عمل آورد كه مجموع هفت تكبير شود، و دعاهايى كه وارد شده بخواند؛ به اين طريق كه اول سه تكبير بگويد و اين دعا بخواند:اللهم انت الملك الحق المبين لا اله الا انت سبحانك و بحمدك انى ظلمت نفسى فاغفر لى ذنبى انه لا بغفر اذنوب الا انت.
و بعد از آن، دو تكبير بگويد و اين دعا بخواند:لبيك وسعديك والخير فى يدك والشر ليس اليك والمهدى من هديت لا ملجا و لا منجا و لا مفر منك الا اليك سبحانك و حنانيك تبارك و تعاليت سبحانك رب البيت الحرام.
و بعد از آن، دو تكبير بگويد و اين دعا بخواند:و جهت وجهى للذى فطر السموات والارض عالم الغيب و الشهاده حنيفا مسلماً633 و ما انا من المشركين ان صلاتى و نسكى و محياى و مماتى لله رب العامين لا شريك له امرت و انا من المسلين634.
و شيخ شهيد635 گفته است كه بعد از تكبير ششم، سنت است اين دعا را بخواند: يا محسن قد اتاك المسى‏ء و قد امرت المحسن ان يتجاوز عن المسى‏ء وانت المحسن و انا المسى‏ء فبحق محمد و آل محمد و تجاوز عن قبيح ما تعلم منى
و مشهور آن است كه محل اين دعا در وقت برخاستن به نماز است، پيش از هفت تكبير احرام قرار دهد. و مشهور آن است كه افضل آن است كه تكبير آخر را تكبير احرام قرار دهيد. و نظر به احاديث636637، افضل آن است كه تكبير اول را تكبير احرام قرار دهد.
و جايز است كه هفت تكبير را پى در پى بگويد و دعايى در ما بين آن‏ها نخواند. و مى‏تواند اكتفا به پنج تكبير يا سه تكبير كند و در هر صورت، سنت به عمل آورده خواهد بود، و اگر چه فضيلت هفت تكبير با ادعيه، بيشتر است. و به هر صورت، وقت خواندن دعاى توجه، يعنى وجهت وجهى الى آخر، بعد از تكبير احرام است؛ و اگر چه تكبير اول را تكبير احرام قرار دهد.
و بعضى638 گفته‏اند كه: وقت آن بعد از تكبير احرام است؛ خواه در اول واقع شود يا وسط يا آخر. و اين قول بى دليل است. و ظاهر آن است كه استحباب شش تكبير كه اضافه به تكبير احرام مى‏شود، شامل جميع نمازهاست؛ چه از نمازهاى واجب و چه از نمازهاى سنت.
و بعضى639، استحباب را تخصيص به نمازهاى واجبى داده‏اند. و بعضى640 تخصيص به بعضى مواضع داده‏اند. و ظاهر آن است كه استحباب، شامل جميع نمازها باشد - هم چنان كه مذكور شد - لكن استحباب در هفت موضع اشد است، هم چنان كه در فقه الرضا641 مذكور است. و آن هفت موضع عبارت است از: اول هر فريضه و اول ركعت از هر دو ركعت نمازهاى شب و اول مفرده وتر واول ركعت از هر دو ركعت نافله ظهر و اول ركعت از دو ركعت نماز احرام و اول ركعت از دو ركعت نماز و تيره642 و اول ركعت از هر دو ركعت نوافل مغرب.
و از اين هفت موضع، در چهار موضع اول استحباب اشد است؛ هم چنان كه در وروايت زراره، كه در كتاب فلاح السائل643 روايت شده، مذكور است.

چهارم (قرائت)
از واجبات نماز قرائت حمد و سوره است. و قرائت واجب است، اما ركن نسيت. لهذا ترك و زيادتى آن عمدا نماز را باطل مى‏كند و سهوا باطل نمى‏كند. و در اين جا چند مسأله است كه بايد بيان شود:
مسأله اول:واجب است قرائت فاتحه و سوره در ركعت اول و دوم از نمازهاى پنج گانه. و در نمازهاى سنتى جايز است اكتفا كردن به حمد تنها و خواندن سوره لازم نيست. و هم چنين در نمازهاى واجبى در وقت ضرورت، مثل ترس و بيمارى و تنگى وقت، مى‏توان اكتفا به فاتحه نمود.
مسأله دوم:واجب است مقدم داشتن حمد بر سوره. پس اگر سهوا سوره را بر حمد مقدم دارد، واجب است كه نوبت ديگر بعد از حمد، يعنى همان حمدى كه خوانده، سوره را بخواند، مادمى كه به ركوع نرفته باشد. و اگر وقتى متذكر شود كه به ركوع رفته باشد، نمازش صحيح است و تربيت از او ساقط است. و اگر عمدا سوره را مقدم دارد، نماز باطل است و اعاده آن لازم است.
و بعضى644 گفته‏اند كه: حكم عمده هم مانند حكم سهو است. و اين مشكل است645.
مسأله سيم:واجب است كه در اول حمد و سوره بسم الله الرحمن الرحيم بگويد، كه جز و حمد و سوره است. و اگر عمدا ترك كند، نماز او باطل است.
مسأله چهارم:واجب است كه كلمات حمد و سوره را درست بگويد و الفاظ را تغيير ندهد و اخلال به حرفى از حروف نكند، حتى تشديد. پس اگر راء الرحمن و دال الدين را مشدد نخواند، نمازش باطل است. و مراعات اعراب از رفع و نصب و جر و جزم واجب است و اگر چيزى از اعراب را تغيير دهد، نمازش باطل است؛ خواه از تغيير آن، معنا نيز متغير شود، مثل اين كه تاء انعمت يا كاف اياك را مكسور نمايند، يا از تغيير آن معنا متغير نشود، مثل اين كه‏هاء الله را مضموم بخواند.
و ظاهر آن است كه مراد از اعرابى كه صحيح است و مراعات آن واجب است در اين جا، هر اعرابى نيست كه موافق عربيت باشد، بلكه بايد به نحوى باشد كه نقل آن متواتر است در قرآن و موافق يكى از قرائت (هاى) مشهوره است. و لازم نيست كه از اول تا آخر به يك قرائت بخواند، بلكه اگر بعضى رابه قرائت عاصم و حمزه و بعضى را به قرائت ديگران بخواند جايز است.
و قدر واجب از قرائت آن است كه حرف‏ها را از مخرج مقرره اخراج كند و مد متصل را به جا آورد، چون مد ولا الضالين در حمد و مد الملائكه در انا انزلناه و اگر اخلال به آن كند، نمازش باطل است. و ساير ضوابط و صفات و تجويداتى كه قراء نقل كرده‏اند، از اظهار و اخفاء و جهر و همس و استعلا و اطباق و غنه و مدهاى منفصل وامثال اين‏ها، مراعات آن‏ها لازم نيست، ليكن اولى است؛ به شرطى كه اشتغال به آن‏ها موجب وسواس و مانع از حضور قلب نشود.
و بعضى646، مراعات ادغام صغير، چون هل لك و بل لهم و من ربك را واجب دانسته‏اند. و اين ثابت نيست.
و سنت است كه حروف را خوب ظاهر كند و در اداى آن تانى به عمل آورد و مواضع وقف را به جا آورد. و اولى آن است كه در حال وقف نفس را قطع كند و در غير وقف، نفس راقطع نكند. پس مهما امكن، وقف به حركت و وصل به سكون نكند. و ظاهر آن است كه در مثل ياء اياك و ياء ربى العظيم و ياء ربى الاعلى، هر يك از اشباع و عدم اشباع جايز باشد. پس حكم به عدم جواز اول - هم چنان كه عقيده بعضى از قراء معاصرين است - يا به عدم جواز دوم - هم چنان كه اعتقاد بعضى ديگر است - راهى ندارد.
و حاصل كلام آن است كه از قرائت قدر واجب، بعد از تصحيح الفاظ و اعراب اخراج حروف از مخارج واداى مد متصل است. و غير اين صفات و قواعدى كه در علم قرائت معتبر است، از اخفا و ادغام و غنه و همس و اماله و اشباع، چون اشباع كسره كاف مالك و اشباع دال نعبد، و وقف تام و حسن از جمله مستحبات است نه واجبات.
و در فاتحه چهار وقف تام است:
اول:وقف بر آخر بسم الله؛
دوم:بر يوم الدين؛
سيم:بر نستعين؛
چهارم:بر ولا الضالين؛
و ده وقف حسن است:
اول:بر بسم الله؛
دوم:بر الرحمن؛
سيم:بر الحمدلله؛
چهارم:بر رب العالمين؛
پنجم:بر الرحمن؛
ششم:بر الرحيم؛
هفتم:بر اياك نعبد؛
هشتم:بر المستقيم؛
نهم:بر انعمت عليهم؛
دهم:بر غير المغضوب عليهم.
مسأله پنجم:واجب است مراعات ترتيب در ميان آيات و كلمات، به نحوى كه منقول و مقرر است. و هر گاه مخالفت ترتيب كند، مثل اين كه بعد از خواندن الحمد تا الرحمن الرحيم، مالك يوم الدين را بعد از اياك نعبد و اياك نستعين بگويد، يا ابتدا نصف آخر حمد رابخواند و بعد از آن، نصف اول را بخواند، پس اگر آن مخالفت از راه فراموشى باشد و متذكر شدن او بعد از ركوع باشد، بر او حرجى نيست و نمازش صحيح است. و اگر متذكر شدن او پيش از ركوع باشد، بايد بنا را بر مراعات ترتيب گذارد؛ يعنى بعد از خواندن مالك يوم الدين و نصف اول فاتحه، نوبت ديگر اياك نعبد و اياك نستعين و نصف آخر فاتحه را بخواند. و اگر مخالفت ترتيب را به نحوى نموده باشد كه بنا گذاشتن ممكن نباشد، مثل اين كه اول بگويد: الرحمن الرحيم و بعد بگويد: اياك نعبد و اياك نستعين و بعد بگويد: غير المغضوب عليهم، در اين صورت اگر پيش از ركوع متذكر شود، واجب است كه همه حمد را اعاده كند. واگر مخالفت ترتيب از راه عند باشد، نمازش باطل است و اعاده آن لازم است.
و بعضى647 گفته‏اند كه: اگر بنا گذاشتن بر مراعات ترتيب ممكن باشد، هم چنان كه در شق اول در صورت فراموشى، بنا مى‏گذرد و ترتيب را به عمل مى‏آورد و اعاده نماز لازم نيست. و اين مشكل است.
مسأله ششم:موالات در ميان كلمات و آيات واجب است، يعنى بايد در ميان الفاظ قرائت فاصله واقع نشود؛ خواه به سكوت طويل و خواه به كلمه‏اى كه غير قرآن و دعا باشد. اما فاصله به هر يك از قرآن و دعا جايز است؛ به شرطى كه انتقام قرآن بر طرف نشود. پس دعا كردن به مباح و رد سلام و حمد در نزد عطسه و طلب كردن رحمت در نزد آيه رحمت و استعاذه از عذاب در نزد آيه عذاب و تسميت عاطس، يعنى گفتن يرحمك الله به كسى كه عطسه كند و صلوات بر پيغمبر (صلى‏الله عليه وآله) فرستادن، هر گاه نام او را بشنود ضرر ندارد.
مسأله هفتم:واجب است كه با وجود قدرت، فاتحه و سوره را از بر بخواند. پس اگر روى نوشته بخواند با وجود آن كه تواند648 از بر بخواند، نمازش باطل است.
و بعضى649 آن را تجويز كرده‏اند و مبطل ندانسته‏اند، و الى از اشكال نيست.
مسأله هشتم:كسى كه گنگ باشد، بايد كه به قدر مقدور سعى كند كه آن چه تواند گفت، بگويد. و اگر بالكليه از تكلم عاجز باشد، بايد به دل قصد كند و زبان را حركت دهد به نيت آن كه اين حركت بدل از قرائت است.
و كسى كه الثع باشد، يعنى به عوض بعضى از حروف، بعضى ديگر از حروف (را) بگويد، مثل اين كه به عوض راء، عين يا لام بگويد و به عوض سين، ثاء بگويدت و كسى كه در زبانش لكنت باشد كه بعضى از حروف را بعد از ترديد بسيار اخراج كند، چون تمتام كه در تاء ترديد مى‏كند تا آن را اخراج كند و چون فافا كه در فاء ترديد مى‏كند تابه آن تلفظ كند و مانند كسى كه در قاف يا غير آن ترديد مى‏كند تا آن را بيرون آورد، بايد به قدر مقدور سعى در اصلاح زبان خود بكند. و با وجود اميد اصلاح در وسعت وقت نماز نكند و آن را اصلاح كند و اگر از اصلاح عاجز باشد، آن چه قدرت بر آن دارد مجزى است.
مسأله نهم:كسى كه جاهل به فاتحه باشد و نتواند آن را بر نهج صحيح بخواند، واجب است كه غايت سعى و جهد كند در ياد گرفتن آن. و اگر قصور نقضان او به نحوى باشد كه با وجود سعى تمام، عاجز از ياد گرفتن باشد يا وقت نماز تنگ شود و هنوز ياد نگرفته باشد، اگر اقتدا كردن او به پيش نماز عادلى ممكن باشد، بايد اقتدا كند و اگر اقتدا كردن ممكن نباشد و قدرى از فاتحه را درست داند، بايد همان قدر را بخواند.
و ظاهر آن است كه در اين صورت، لازم نيست كه به عوض آن چه را نمى‏داند چيزى از قرآن يا ذكر كه مى‏داند بخواند؛ و اگر چه خواندن به تفصيلى كه مذكور خواهد شد احوط است. و در صورتى كه عوض را بخواند، بايد مراعات ترتيب را بكند؛ يعنى اگر اول فاتحه را داند، عوض را در آخر بخواند و اگر آخر آن را داند، عوض را در اول بخواند و اگر وسط آن را داند، قدرى از عوض را در اول بخواند و قدرى را در آخر و اگر هيچ چيز از فاتحه را درست نداند، لازم است كه به عوض آن، آن چه را از قرآن داند بخواند.
و ضرور نيست كه آن چه مى‏خواند، در قدر مساوى فاتحه باشد، بلكه اندكى زياد و كم مانعى ندارد. بلى، مساوى بودن سنت است و با وجود امكان، آن چه مى‏خواند بايد به ترتيبى باشد كه وارد شده. و اگر آن قدرى كه مى‏داند و به عوض فاتحه مى‏خواند، چند آيه به ترتيب و پى در پى نباشد، بلكه متفرق باشد، در اين صورت مانعى ندارد كه آن را بر سبيل تفريق، بدون ترتيب بخواند. و اگر هيچ از قرآن نداند، به عوض فاتحه، تهليل و تسبيح و تكبير گويد.
و احوط آن است كه اگر تسبيحات اربع، يعنى سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اكبر را داند، آن را مقدم دارد. و اولى آن است كه اين اذكار را به قدرى بخواند كه در حروف، مساوى فاتحه باشد. و اگر هيچ ذكرى نداند، پس اگر ترجمه ذكرى را به فارسى يا زبانى ديگر داند، آن را بخواند و اگر آن را هم نداند، بايد به قدر فاتحه خواندن از براى نماز بايستد، آن گاه ركوع و سجود در ساير اعمال را به عمل آورد.
و آن چه مذكور شد حكم ندانستن فاتحه است. اما حكم ندانستن سوره آن است كه اگر هيچ سوره‏اى را تمام نداند، پس اگر بعضى از يك سوره را داند، همان را مى‏خواند و كافى است. و اگر هيچ آيه از هيچ سوره‏اى (را) نداند، اكتفا به خواندن فاتحه مى‏كند و عوض آوردن ذكر تسبيحات اربع يا غير آن از اذكار لازم نيست؛ زيرا كه دانستى كه در حالت ضرورت، وجوب سوره ساقط است.
و مخفى نيست كه غالب مردم در اين اعصار، حمد و سوره و ساير اذكار واجبه نماز را درست نمى‏داند و با وجود قدرت بر تصحيح آن، سعى در ياد گرفتن آن نمى‏كنند. و اين معنا باعث بطلان650 نماز ايشان، بلكه باعث بطلان حج ايشان نيز است، زيرا كه دو ركعت نماز طواف، از اركان حج است و همين كه درست نباشد، حج هم فاسد است. پس بر اهل ايمان651 و شيعيان اهل بيت حضرت سيد النام لازم است كه در اين باب سعى كنند تا حمد و سوره و ساير اذكار واجبه نماز را درست نمايند كه تارك الصلاه نباشد.
مسأله دهم:واجب است بر مردمان كه نماز صبح و دو ركعت اول شام و دو ركعت اول نماز خفتن را بلند بخوانند و باقى را آهسته بخوانند. و اگر با وجود علم به مسأله كوتاهى كنند و در موضعى كه بايد بلند خوانند آهسته بخوانند يا بالعكس، نماز ايشان باطل است. اما جاهل به مسأله دراين موضع معذور است، يعنى كسى كه نداند كه در نماز صبح و دو ركعت اول شام و خفتن بلند خواندن و در باقى آهسته خواندن واجب است، هر گاه مخالفت كند ضرر ندارد و نمازش صحيح است.
و هم چنين است حكم كسى كه فراموش كرده باشد. پس اگر در اثناى قرائت مطلع شود بر مخالفت جهر يا اخفاف، از سر گرفتن قرائت بر او لازم نيست، بلكه همين بايد در آن چه باقى مانده، جهل و اخفاف را به عمل آورد.
و بر زنان، جهر، يعنى بلند خواندن در موضع جهر، يعنى نماز صبح و دو ركعت اول شام و خفتن لازم نيست. ليكن اگر بلند بخواند در جايى كه صداى ايشان را نامحرم نشنود، جايز است. و اگر صداى ايشان را نا محرم بشنود، نماز او باطل است. و ظاهر آن است كه اخفاف در موضع جهر بر زن واجب باشد، و قول به عدم وجوب ضعيف است.
و حكم نماز قضا در جهر و اخفاف حكم ادا است. و جهر واخفاف به نحوى كه مذكور شد، مخصوص حمد و سوره است و در ساير اذكار واجبه نماز، از ذكر ركوع و سجود و تشهد و تسليم منفرد، مخير است ميان جهر و اخفاف در همه نمازها و در اين خصوص، فرقى در مواضع جهر و مواضع اخفاف نيست.
و از براى ماموم مستحب است اخفاف مطلقا، و از براى امام مستحب است جهر. و سنت است كه امام در موضع جهر، قرائت و ساير اذكار و در موضع اخفاف، غير قرائت از اذكار را به ماموم بشنواند؛ مادامى كه شنوانيدن، موقوف بر جهر مفرط نباشد.
و در مواضع اخفاف، جهر به بسم الله در حمد و سوره مستحب است، بنابر اشهر و اقوى؛ خواه در دو ركعت اول باشد يا در دو ركعت آخر و خواه مصلى امام باشد يا منفرد.
و در دو ركعت اول هر نمازى پيش از شروع در قرائت، سنت است كه بگويد: اعوذ بالله من الشيطان الرجيم يا اعوذ بالله السميع العليم من الشيطان الرجيم. و مستحب است كه آن را آهسته بگويد نه بلند و اگر چه نمازهاى جهريه باشد.
و سنت است جهر در قرائت نماز جمعه و در قرائت دو ركعت اول از نماز ظهر در روز جمعه؛ خواه به جماعت بشود و خواه به انفراد.
و شناختن جهر واخفاف، محول به عرف است، يعنى آن چه را در عرف جهر گويند، جهر است و آن چه را اخفاف گويند، اخفاف است.
و بعضى652 گفته‏اند كه: اقل مرتبه جهر آن است كه كسى در نزديك مصلى باشد و گوش او صحيح باشد، آن را بشنود و اقل اخفاف آن است كه مصلى خود بشنود.
مسأله يازدهم:در ركعت سيم نماز مغرب و در ركعت سيم و چهارم نماز چهارم ركعتى، مصلى مخير است ميان حمد و خواندن تسبيحات و اگر چه در دو ركعت اول، خواندن حمد را فراموش كرده باشد.
و بنابر اين اقوى، خواندن تسبيحات افضل است؛ خواه منفرد باشد و خواه امام، و خواه امام احتمال دهد كه در اين دو ركعت مامومى به او ملحق شود يا نه. ماموم653 البته تسبيحات خلاف است؛ بعضى654 گفته‏اند كه سه نوبت بايد گفت: سبحان الله والحمدلله و لا اله الا الله اكبر كه مجموع، دوازده تسبيح شود. و بعضى655 اكتفا به ده تسبيح كرده‏اند به انداختن تكبير در دو نوبت. اول و بعضى656 اكتفا به نه تسبيح كرده‏اند به انداختن تكبير در هر سه نوبت. و بعضى657 اكتفا به چهار تسبيح كرده‏اند كه يك مرتبه بگويد: سبحان الله والحمدلله و لا اله الا الله والله الكبر. و بعضى658 اكتفا به به سه تسبيح كرده‏اند به انداختن تهليل.
و اقرب آن است659 كه قدر واجب، چهار تسبيح است كه يك نوبت بگويد: سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اكبر.
و زايد بر اين از آن چه مذكور شد، مستحب است. و افضل، جميع دوازده مرتبه تسبيح است به اضافه نمودن استغفر الله در آخر.
و واجب است كه تسبيحات را آهسته بخواند و قول به جواز بلند خواندن، ضعيف است.
و احوط، بلكه اظهر آن است كه در تسبيحات، ترتيب را مراعات كند؛ يعنى اول سبحان الله بگويد و بعد از آن الحمد لله و بعد از آن لا اله الا الله و بعد از آن الله اكبر. و بعضى660 ترتيب را لازم ندانسته‏اند. و گفتن بسمله با تسبيحات، نه لازم است و نه سنت، ليكن گفتن آن باعث بطلان نيست.
و اگر شك در عدد تسبيحات كند و نداند كه چقدر گفته، بنا را بر كمتر مى‏گذارد و اگر سهوا زيادتر از قدر واجب و مستحب بگويد، ضرر ندارد. و ظاهر كلام فقها آن است كه زياده از دوازده تسبيح و يك استغفار مستحب نيست.
و ابن ابى عقيل661 تصريح كرده است كه مستحب است كه سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اكبر راهفت مرتبه يا پنج مرتبه بگويد، و دليل آن معلوم نيست.
و جايز است كه در يك ركعت، حمد بخواند و در ركعت ديگر، تسبيحات بخواند.
و هر گاه شروع در خواندن يك كلام از حمد يا تسبيحات كند، جايز نيست كه عدول به ديگرى كند؛ خواه آن ديگر در نزد او افضل باشد يا نه، و خواه شروع او به خواندن آن چه را اختيار نموده به قصد بوده يا نه. و اگر قصد كرده كه يك كدام را بخواند و زبان او به ديگرى سبقت گيرد، دراين صورت مى‏تواند عدول به آن كه قصد كرده بكند. و مى‏تواند آن ديگر راهم كه بر زبان جارى شده بخواند، ليكن در اين وقت احوط آن است كه آن را از سر بگيرد.
مسأله دوازدهم:واجب است كه در وقت گفتن بسم الله، تعيين سوره بكند. پس اگر در وقت662 بسم الله قصد سوره معينه نكند و بدون تعيين سوره بخواند بى صورت است؛ مگر آن كه عادت او چنان باشد كه هميشه بعد از حمد در همه نمازها يا در بعضى از نمازها در هر دو ركعت يا يك ركعت، سوره‏اى مخصوصه رابخواند كه در اين صورت، قصد آن سوره در بسم الله لازم نيست.
و هم چنين است حكم اگر به نذر و مانند آن، خواندن سوره معينه در بعضى از نمازها يا همه نمازها (را) بر خود لازم ساخته باشد. و بدون عادت و نذر اگر كسى از راه فراموشى در بسم الله قصد سوره معينه را نكند يا قصد سوره‏اى كندد و غير آن را بخواند، اگر پيش از ركوع متذكر شود، بايد برگر(احمد)و در بسم الله سوره را تعيين كند و بخواند و اگر چه سوره‏اى را كه شروع كرده، سوره مباركه قل هو الله احد يا قل يا ايها الكافرون باشد. و اگر بعد از ركوع متذكر شود، بر نمى‏گردد، بلكه نماز را تمام مى‏كند و نمازش صحيح است.
و بعضى663 گفته‏اند كه اگر در اول نماز يا در اثناى قرائت فاتحه قصد سوره معينه داشته باشد، ديگر احتياج به تعيين آن در وقت بسم اللهنيست. و اگر تعيين را در وقت گفتن بسم اللهفراموش كند، ضرر ندارد. و اين خالى از رجحانى نيست؛ به شرط آن كه با وجود آن كه خواندن آن بعد از قصد اول در وقت گفتن بسم اللهيا پيش از آن، قصد سوره ديگر را نكند كه اگر قصد صوره ديگر كند، بايد آن ديگر را بخواند و خواندن سوره‏اى كه ابتدا قصد كرده بود صورت ندارد.
و اگر كسى در وقت خواندن سوره شك كند كه آيا در بسم اللهقصد آن را كرده يا نه، ظاهر آن است كه مادامى كه به ركوع يا قنوت نرفته باشد برگردد.
و بعضى664 گفته‏اند كه: احتياج به برگشتن نيست و چون يقين به عدم قصد ندارد، ضرر ندارد. و ظاهر اين قول راهى ندارد.
مساله سيزدهم:جايز است665 عدول كردن از سوره‏اى به سوره‏اى ديگر، مادامى كه به نصف نرسيده باشد، واگر به نصف رسيده باشد، عدول كردن جايز نيست.
و عدول كردن از سوره اخلاص و سوره قل يا ايهاالكافرون مطلقا جايز نيست؛ خواه به نصف رسيده باشد يا نه. بلى، عدول نمودن از اين دو سوره به سوره جمعه و سوره منافقين در نماز جمعه و ظهر روز جمعه جايز است؛ به شرطى آن كه به نصف نرسيده باشد و اختيار آن دو سوره رااز روى عمد و قصد نكرده باشد.
و هر گاه از سوره‏اى به سوره‏اى ديگر عدول كند، واجب است كه بسمله را اعاده كند و اكتفا به بسمله كه در سوره اول خوانده نكند.
مسأله چهاردهم:خواندن زياده بر يك سوره بعد از حمد در نماز نافله، باكى نيست و در نماز فريضه، بنابر اظهر مكروه است نه حرام؛ خواه آن زيادتى، يك سوره تمام باشد يا بعضى از سوره باشد، و خواه از سوره‏اى باشد كه اول خوانده، يعنى نوبت دوم آن رامكروه كند يا از غير آن سوره باشد.
و بعضى666 زياد كرده را مطلقا حرام دانسته‏اند. و بعضى667 با وجود حرمت، باعث بطلان نماز نيز دانسته‏اند. و اقوى كراهت است، هم چنان كه مذكور شد.
و هر گاه بعد از حمد، سوره الم‏تر كيف بخواند، (بايد) در عقب آن سوره لا بلاف بخواند. و اگر سوره والضحى بخواند، بايد در عقب آن، سوره الم نشرح بخواند. و اكثر را عقيده آن است كه جمع در ميان هر يك از اين دو سوره بر سبيل وجوب است و لا زم است كه در ما بين آن‏ها بسمله را ترك كند.
و بعضى668 را اعتقاد آن است كه جمع بر سبيل وجوب است، ليكن گفتن بسمله از براى سوره دوم نيز لازم است.
و بعضى669 را اعتقاد آن است670 كه جمع بر سبيل جواز است. و ظاهر قول وسط است.
مسأله پانزدهم:حرام است آمين گفتن بعد از خواندن فاتحه، اما باعث بطلان نماز نيست، بنابر اقوى.
مسأله شانزدهم:حرام است خواندن سوره طويلى كه موجب آن شود671 كه بعضى از افعال واجبى نماز در خارج وقت واقع شود. و حرام بودن در صورتى است كه داند كه وقت، وسعت خواندن آن سوره را ندارد و عمدا آن را بخواند. اما هر گاه سهوا آن را بخواند يا در وقت شروع، هم چنان مى‏دانست كه وقت، وفا به خواندن آن مى‏كند و در اثنا معلوم شود كه وقت وفا نمى‏كند، در اين صورت، حرمت، تعلق به آن نمى‏گيرد. و ليكن بعد از تذكر و معلوم شدن كه وقت، وفا به خواندن آن نمى‏كند، بايد عدول به سوره قصير كند و اگر چه از نصف تجاوز كرده باشد.
مسأله هفدهم:حرام است خواندن سوره‏اى از سوره‏هاى سجده واجب در نماز فريضه. و اگر عمدا آن را بخواند، نمازش باطل مى‏شود، بلكه به مجرد شروع در خواندن آن، نماز باطل مى‏شود. و اگر سهوا آن را بخواند، پس اگر پيش از رسيدن به موضع سجده متذكر شود، بايد عدول به سوره‏اى ديگر كند؛ خواه از نصف گذشته باشد يا نه. و اگر بعد از رسيدن به موضع سجده متذكر شود، بايد از براى سجده اشاره كند و بعد از تمام كردن نماز كردن نماز، سجده را قضا كند.
و بعضى672 گفته‏اند: مادامى كه داخل ركوع نشده باشد، بايد عدول به سوره ديگر كند. واظهر اول است.
و هم چنين است حكم نسبت به كسى كه در نماز باشد و ديگرى آيه سجده را بخواند و او بشنود؛ يعنى بايد از براى سجده ايماء كند و بعد از فارغ شدن، سجده را قضا كند. و كسى كه در نوافل سوره سجده را بخواند، چون به موضع سجده رسد بايد سجده كند و بعد از آن برخيزد و از آن موضعى كه واگذاشته بگيرد و نماز را تمام كند. و اگر سجده در آخر سوره باشد، چون سوره اقرا، سنت است كه بعد از برخاستن فاتحه رابخواند آن گاه به ركوع رود و نماز را تمام كند.
و هم چنين است حكم اگر در نماز نافله باشد كه ديگرى آيه سجده را بخواند و او بشنود.
مسأله هيجدهم:اگر كسى نيت قطع قرائت كند و ساكت شود، پس اگر قصد او آن باشد كه ديگر عود به قرائت نكند، اين در حكم، مثل نيت قطع نماز است و حكم مذكور شد. و اگر قصدش اين باشد كه باز عود قرائت كند، ظاهر آن است كه قرائت و نماز او باطل نشود، مگر آن كه سكوت طويل كند به حدى كه موالات برطرف شود و عرفا او را قارى و مصلى نگويند.
و هم چنين است حكم اگر در اثناى نماز ساكت شود، بدون نيت قطع. و هر گاه نيت قطع قرائت كند، اما قرائت را قطع نكند، اگر قصد او اين باشد كه بالكليه قطع كند و ديگر عود نكند، در حكم، مثل نيت قطع نماز است. و اگرقصد او عود باشد، ضررى به نماز نمى‏رساند؛ زيرا كه در اين صورت نه سكوت به عمل آمده و نه قصد قطع نماز متحقق شده، لهذا نماز را تمام مى‏كند و نمازش صحيح است.
مسأله نوزدهم:سنت است كه مصلى در وقت قرائت سوره چون به آيه رحمت رسد، طلب رحمت كند به اين طريق كه گويد: اللهم ارزقنى و چون به آيه عذاب رسد، استعاذه نمايد به اين طريق كه بگويد: اعوذ بالله و چون سوره والشمس بخواند، بعد ازتمام كردن بگويد: صدق الله و چون سوره توحيد بخواند، بعد از تمام كردن بگويد: كذالك الله ربى673.
مسأله بيستم:در نوافل، خواندن سوره بعد از حمد لازم نيست ليكن مستحب است. و جايز است كه بعد از حمد چند سوره خوانده شود.
مسأله بيست و يكم:سنت است كه در نماز صبح، سوره عم و سوره قيامت و سوره غاشيه و سوره هل اتى و هر سوره‏اى كه در ازاى مانند اين‏ها باشد بخواند و در نماز ظهر و خفتن، سوره والشمس و سوره اعلى و هر چه در درازى مانند اين‏ها باشد بخواند، و در نماز عصر و مغرب، سوره اذاجاء و الهكم التكاثر) و مثل اين‏ها بخواند. و از بعضى روايات674 مستفاد مى‏شود كه در همه فرايض، افضل خواندن سوره انا انزلنا و سوره توحيد است.
و سنت است كه در صبح روز دوشنبه و پنج شنبه، سوره هل اتى بخواند و در مغرب و عشاى شب جمعه سوره جمعه و سوره اعلى بخواند و در صبح جمعه، سوره جمعه و توحيد بخواند و در ظهر و عصر روز جمعه، سوره جمعه و منافقين بخواند.
و سنت است كه در نوافل روز، سوره‏هاى قصبر بخواند و در توافل شب، سوره‏هاى طويل بخواند.
مسأله بيست و دوم:سنت است قنوت خواندن درنماز، بعد از ركعت دوم، پيش از آن كه به ركوع رود. ومعناى قنوت خواندن دعاست در محل معين؛ خواه با آن برداشتن دست باشد يا نه. و گاهى قنوت را اطلاق مى‏كنند بر خواندن دعا كه با آن برداشتن دست باشد.
و ابن بابويه675 در نمازهاى فريضه، خواندن قنوت را واجب دانسته و نماز بى قنوت را باطل مى‏داند. و اظهر استحباب است.
و اگر كسى قنوت را پيش از ركوع فراموش كند، بعد از سر بر داشتن از ركوع سنت است كه به نيت قضابه جا آورد و اگر در آنجا نيز فراموش كند، بعد از سلام دادن، نشسته قضا كند. و اگر آن جا نيز فراموش كند و در وقت راه زفتن به خاطرش رسد، همان جا رو به قبله كند و به جا آورد.
و سنت است كه پيش از قنوت، تكبير بگويد و در وقت تكبير گفتن، دست‏ها را تا برابر گوش‏ها بردارد و در وقت قنوت، دست‏ها را در برابر رو پهن كند؛ به نحوى كه پشت دست‏ها به جانب زمين و روى آن‏ها به جانب آسمان باشد و انگشتان را به هم چسباند، مگر دو انگشت بزرگ كه آن‏ها را از انگشتان ديگر دور سازد و نظر بر باطن دست‏ها اندازد. و اگر پيش نماز يا منفرد باشد، قنوت رابلند بخواند و اگر ماموم باشد، آهسته بخواند. و طول دادن قنوت مستحب است.
و در قنوت، دعاى معينى لازم نيست، بلكه هر دعايى كه متضمن طلب مقاصد دين و دنيا باشد خوب است. و اقل آن قدرى است كه دعا بر آن صادق باشد، از تسبيح يا تحميد يا استغفار يا صلوات. و بهترين آن، آن است كه ادعيه‏اى باشد كه ماثور باشد، به خصوص قنوت از پيغمبر و ائمه - صلوات الله عليهم - وارد شده بخواند، وافضل از همه، كلمات فرج است.
و در جواز خواندن قنوت در نماز فريضه به لفظ فارسى خلاف است. و اقرب عدم جواز است676.
و در نماز جمعه دو قنوت است: در ركعت اول پيش از ركوع است و در ركعت دوم بعد از ركوع.

پى‏نوشتها:‌


621) ظاهر آن است كه هر گاه مصلى نماز قضايى بر ذمه آن باشد و با خود قرار بدهد كه در هر وقت نمازى، بعضى از نمازهاى قضا را بكند، بايد تعيين ادا و قضا در نيت كرده شود.(احمد)
622) اقوى آن است كه در هيچ يك از مواضع اربعه نيز تعيين قصر و اتمام ضرور نيست، و هم چنين در نماز قضايى كه نداند در حضر فوت شده يا در سفر. و خود نيز قدس الله روحه در كتاب معتمد و تلخيص چنين اختيار فرموده‏اند.(احمد)
623) الخلاف 1: 307، مسأله 54.
624) در نسخه الف: جمعى تصريح نموده‏اند.
625) در جواز عدول در آن چه در صورت چهارم ذكر فرموده محل تامل است. (احمد)
626) حق، عدم جواز عدول است به نافله از جهت گفتن اذان و اقامه. (احمد)
627) مسالك الافهام 1: 198؛ مفاتيح الشرائع 1: 124.
628) وسائل الشيعه 4: 290 و 292، باب 63 من ابواب المواقيت، ح 1 و 4؛ مستدرك الوسائل 3: 162، باب 48 من ابواب المواقيت: ح 1.
629) مفاتيح الشرائع 1: 124.
630) قول به وجوب دست برداشتن در تكبيره الاحرام همچنان كه سيد مرتضى (الانتصار: 44) و ابن جنيد (ذكرى الشيعه 3: 374) و بعضى از متاخرين (مفاتيح الشرائع 1: 126؛ الحدائق الناضره 8: 45) گفته‏اند، خالى از قوت نيست. (احمد)
631) آن چه فرموده‏اند كه بايد فرود آوردن دستها بعد از تمام شدن تكبير باشد، دليلى ندارد اگر چه ميان فقها شهرتى تمام دارد.(احمد)
632) در اين كه بايد انگشت ابهام از ساير انگشتان دور باشد، تامل است، بلكه در بعضى اخبار ( بحار الانوار 81: 225، ح 12) تصريح شده است كه بايد ابهام با سبابه به ضم بشود، و اين اولى است.(احمد)
633) سنت است كه در دعاى توجه، بعد از حنيفا و قبل از مسلما زياد كند كه: على مله ابراهيم و دين محمد و ولايه اميرالمومنين على بن طالب صلوات الله عليهم و بعد از انا من المسلمين زياد كند: لا اله غبرك و لا معبود سواك.(احمد)
634) وسائل الشيعه 6: 24، باب 8 من ابواب تكبيره الاحرام، ح 1.
635) ذكرى الشيعه 3: 262.
636) اقوى آن است كه افضل آن است كه تكبيره الا حرام قرار دهد؛ هم چنان كه خود طاب ثراه در معتمد و تلخيص اختيار فرموده‏اند.(احمد)
637) وسائل الشيعه 6: 14، باب 2 من ابواب تكبيره الاحرام، ح 8؛ و ص 20، باب 7، ح 4؛ و ص 24، باب 8، ح 1.
638) الوافى 8: 638.
639) مختلف الشيعه 2: 186، مسأله 88.
640) ر.ك: مفتاح الكرامه 2: 347.
641) فقه الرضا (عليه السلام) : 138.
642) در عبارت فقه الرضا (عليه السلام) ، دو ركعت و تيره مذكور نيست. بلى، شيخ طوسى رحمه الله در نهايه (النهايه: 73) ذكر كرده است. (احمد)
643) فلاح السائل: 130.
644) المبسوط 1: 105؛ شرايع الاسلام 1: 72؛ مدارك الاحكام 3: 351.
645) اقوى آن است كه هر گاه عمدا سوره را مقدم دارد، حكم آن مثل حكم سهوا است و اعاده لازم نيست. (احمد)
646) البيان: 157؛ جامع المقاصد 2: 245؛ مسالك الافهام 1: 203.
647) مسالك الافهام 1: 204؛ مدارك الاحكام 3: 342.
648) اقوى آن است كه با وجود آن كه ممكن باشد از براى او حفظ كردن، باز مى‏تواند از روى نوشته بخواند و اصلا مبطل نيست. بلى، سنت است كه با وجود امكان، از بر بخواند.(احمد)
649) تذكره الفقهاء 3: 136، مسأله 224؛ مفاتيح الشرائع 1: 129.
650) در بطلان حج به بطلان دو ركعت طواف، تامل است. (احمد)
651) در نسخه ب و ج: اسلام بجاى ايمان.
652) شرائع الاسلام 1: 72؛ تذكره الفقهاء 3: 153، مسأله 237؛ ذكرى الشيعه 3: 321.
653) اقوى در نظر حقير آن است كه از براى ماموم، هيچ يك از حمد و تسبيحات در ركعت آخر مغرب و دو ركعت آخر چهار ركعتى لازم نيست؛ اگر چه اولى و افضل تسبيحات است. ليكن در امام از براى هيچ بك از فاتحه و تسبيحات، افضليت ثابت نيست، بلكه هر دو مساوى اند. (احمد)
654) النهايه: 76؛ البيان: 159.
655) المسوط 1: 106؛ المراسم: 72؛ السرائر 1: 222.
656) من لا يحضره القيه 1: 392، ضمن ح 1159؛ الكافى فى الفقه: 117.
657) المقنعه: 113؛ الاستبصار 1: 121؛ منتهى المطلب 5: 76.
658) الكافى فى الفقه: 117.
659) اقوى آن است كه قدر واجب، سبحان الله و الحمدلله و يكى از لا اله الا الله است يا الله اكبر كه مجموع، سه تسبيح باشد و بقيه آن چه زياد مى‏شود، بر سبيل استحباب است. و خود نيز طاب ثراه در معتمد چنين اختبار فرموده‏اند. (احمد)
660) ذكرى الشيعه 3: 318.
661) علامه در مختلف الشيعه 2: 164، مسأله 90، از ابن ابى عقيل حكايت كرده است.
662) حق آن است كه در وقت گفتن بسم الله تعيين سوره در قصد لازم نيست، و هم چنين در هيچ وقتى لازم نيست. و خود طاب ثراه در معتمد نيز چنين اختبا فرموده‏اند. (احمد)
663) الموجزالحاوى (ضمن الرسائل العشر): 78.
664) ذخيره المعاد: 281.
665) بدان كه نظر به احاديث و اخبار، احتمال جواز عدول مى‏رود در غير اخلاص و حمد اگر چه از تصف هم تجاوز كرده باشد. ليكن چون مظمه انعقاد اجماع است بر اين كه بعد از نصف نمى‏توان عدول نمود، لهذا حكم به عدم جواز عدول بعد از تجاوز از صف، خالى از اشكال نيست.
و مخفى نماند كه اظهر آن است كه در نصف هم نمى‏توان عدول نمود و عدم جواز از عدول به سبب ظن اجماع،در گذشتن نصف است. (احمد)
666) من لا يحضره القيه 1: 306، ضمن ح 921؛ الانتصار: 44؛ الكافى فى الفقه: 118.
667) النهايه: 75؛ ارشاد الاذهان 1: 253.
668) التنقيح الرائع 1: 204؛ الروضه البهيه 1: 269.
669) المعتبر 2: 188؛ مجمع الفائده والبرهان 2: 243؛ مدارك الاحكام 3: 378.
670) بدان كه در حرم بودن خواندن سوره طويلى كه باعث فوات وقت شود، بعضى از متاخرين (مدارك الاحكام 3: 354؛ الحدائق الناضره 8: 126) گفته‏اند: حرمت در وقتى است كه خواندن زيادتر از يك سوره در نماز فريضه حرام باشد. اما هر گاهى مكروه باشد - هم چنانا كه حق است - حرام نخواهد بود؛ زيرا كه در اين وقت از براى مصلى جايز است كه قطع سوره مذكوره، شروع كردن در آن باشد. اما هرگاه مراد آن باشد كه حرام است مصلى با وجود آن كه بداند كه وقت وسعت ندارد، در نماز تمام سوره مذكوره را بخواند كه بعضى از افعال نماز در خارج وقت واقع شود. و اين قول صحيح نخواهد بود، بلكه اصل خواندن سوره، حرام خواهد بود و باعث بطلان نماز خواهد بود. و مراد از اين جا همان معناى دوم است.
پس تفصيلى كه فرموده‏اند، اصلا بحثى بر آن وارد نيست.(احمد)
671) اقوى، هم چنان كه خود طاب ثراه در معتمد اختيار فرموده‏اند آن است كه جمع بين دو سوره الم‏تر كيف و لا يلاف و در سوره واضحى و الم نشرح مستحب‏است، نه واجب.(احمد)
672) البيان: 163؛ جامع المقاصد 2: 264.
673) و هم چنين سنت است كه بعد از تمام كردن سوره قل يا ايها الكافرون بگويد: ربى الله و دينى الاسلام و هر گاه سوره والتين والزيتون را بخواند، بعد از تمام شدن بگويد: بلى و انا على ذلك من الشاهدين. و هر گاه سوره لا اقسم بيوم القيامه بخواند، بعد از تمام شدن بگويد: سبحانك اللهم و ربى و بعد از حمد بگويد: الحمدلله رب العالمين. و هر گاه سوره سبح اسم ربك الاعلى بخواند، در وقت گفتن سبح اسم ربك الاعلى. در دل بگذراند كه سبحان ربى الاعلى.(احمد)
674) وسائل الشيعه 6: 78 - 80، باب 23 من ابواب القراءه فى الصلاه، ح 1 - 6.
675) من لا يحضره الفقيه 1: 316، ضمن ح 932.
676) ظاهر آن است كه نافله نيز حكم فريضه دارد، پس نبايد در آن، قنوت به غير عربى خواند. (احمد)