پنجم: (ركوع)
از واجبات نماز ركوع است، و آن ركن است كه نماز به ترك و زيادتى آن عمدا و سهوا
باطل مىشود. و آن در هر ركعتى يك نوبت واجب است. و حقيقت ركوع عبارت است از خم شدن
به حد خاص. و در چند امر واجب و چند امر مستحب.
و اما واجباتآن چند چيز است:
اول:آن كه اين قدر خم شود كه كف دستها به زانو برسد. و ظاهر بعضى اخبار677
و فتاوى آن است كه خم شدن به قدرى كه سر انگشتان به زانو تواند رسيد كافى است. و
احوط آن است كه خم شدن به قدرى باشد كه اصل كفها به زانو تواند رسيد. و به هر
تقدير، دست گذاشتن به زانو واجب نيست و اگر چه اولى و احوط است.
و اگر دستها به حدى دراز باشد كه بدون خم شدن، به زانوها برسد، بايد به قدرى كه
معتدل الخلقه خم مىشود، او هم خم شود. و اگر به جهت عذرى چون مرض و غير آن از خم
شدن عاجز باشد، آن چه ممكن باشد به عمل آورد و اگر بالكليه عاجز باشد، از براى ركوع
ايماء كند.
واگر كسى در اصل خلقت به حدى منحنى باشد كه مانند راكع باشد، يعنى كفهاى او به
زانويش برسد، بايد در وقت ركوع اندكى زيادتر كمر خود را خم كند كه فرق ميان حالت
ركوع و غير آن به هم رسد. و ظاهر آن است كه اين زيادتى بر سبيل استحباب باشد نه
وجوب.
دوم:ذكر كردن؛ و اقرب آن است كه به مطلق ذكر، قدر واجب به عمل مىآيد؛ چون تسبيح و
تهليل و تكبير يا غير آن از ذكرى كه مشتمل بر ثناى الهى باشد. وافضل اذكار ركوع
تسبيح است، و اقل تسبيح، آن است كه يك مرتبه سبحان ربى العظيم و
بحمده يا سخ مرتبه سبحان الله بگويد.
و افضل آن است كه سبحان ربى العظيم و بحمده را سه مرتبه
بگويد و در وقت ضرورت، يك سبجان الله كافى است. ولازم است
كه قدر واجب از ذكر در وقتى به عمل آيد كه در ركوع باشد. پس اگر جزئى از قدر واجب
بر سبيل عمد در حالى كه هنوز به حد ركوع نرسيده باشد يا در وقتى كه از حد ركوع
بيرون رفته باشد به عمل آورد، نمازش باطل است. و اگر سهوا چنين كند، نمازش باطل
نيست.
سيم:طمانينه در ركوع؛ يعنى درنگ كردن در ركوع به قدر خواندن ذكر واجب، با وجود
قدرت. و اگر مريض باشد كه از درنگ نمودن عاجز باشد، مىتواند آن را ترك كند و به
عمل نياورد.
چهارم:سر برداشتن از ركوع؛ پس سر برندارد و قد خود راراست نكند، بلكه هم چنان كه
در ركوع است به سجده رود يا پيش از آن كه قد او درست راست شود به سجده رود، نمازش
باطل است.
پنجم:لحمهاى درنگ كردن بعد از سر برداشتن؛ يعنى بعد از آن راست بايستد، اندكى
ساكن شود، آن گاه به سجود رود.
و اما مستحبات ركوع چند امر است:
اول:چون خواهد خم شود، بگويد الله اكبر در حالى كه دستها
را تا برابر رو و گوشها برداشته باشد. و مستحب است كه تكبير مذكور در حال ايستادن
باشد، پيش از آن كه شروع به خم شدن نمايد.
و بعضى678 اين تكبير را با برداشتن دستها واجب
دانستهاند. و اقوى استحباب است.
دوم:آن كه درحال ركوع زانوها را به پس برد و پيش نياورد و دو قدم خود را برابر
يكديگر بدارد و مابين آنها به قدر يك شبر فاصله باشد.
سيم:آن كه پشت خود را راست بدارد، به نحوى كه اگر قطرهاى آب بر آن ريخته شود، به
جاى خود ايستد.
چهارم:گردن را بكشد، به نحوى كه در برابر پشت باشد.
ششم:آن كه نظر دو دست خود را از پهلوى خود دور دارد.
هفتم:آن كه دو كف را بر زانوهاى خود گذرد، در حالى كه انگشتان رااز يكديگر دور
كرده باشد.
هشتم:آن كه دست راست را پيش از دست چپ بر زانو گذارد.
نهم:آن كه زن، دو كف دست را بالاتر از زانو گذارد تا بسيار خم نشود.
دهم:آن كه سبحان ربى العظيم و بحمده را سه نوبت بگويد و
پنج نوبت افضل است، و افضل679 از آن هفت نوبت
است.
يازدهم:آن كه پيش نماز ذكر ركوع را بلند بگويد و ماموم آهسته، و منفرد آن را در
جهر و اخفاف تابع قرائت كند.
دوازدهم:آن كه چون سر از ركوع بر دارد بگويد سمع الله لمن حمده
الحمدلله رب العالمين اهل الكبرياء و العظمه و الجود و الجبروت يا
اهل الجبروت و العظمه لله رب العالمين يا اهل الكبرياء و
العظمه و الجود و الجبروت.
و سنت است دست برداشتن بعد از سر برداشتن از ركوع و خواندن دعاى مذكور و تكبير
گفتن، هم چنان كه از قول حضرت صادق (عليه السلام)680
مرورى است. و ظاهر كلام اثر آن است كه گفتن سمع الله لمن حمده
شامل منفرد و امام و ماموم، هر سه هست.
و در بعضى اخبار681 وارد شده كه چون امام
سمع الله لمن حمده را بگويد. بايد ماموم بگويد: الحمدالله
رب العالمين يا بگويد: ربنالك الحمد.
و مكروه است كه در وقت ركوع، دستها را به پهلوى خود چسباند و سر به زير افكند، به
نحوى كه سر و گردن موازى پشت نباشد، و كفهاى خود را در وقت ركوع در مابين زانوها
گذارد. و بعضى682 اين را حرام مىدانند.
و بعضى683 گفتهاند كه: اين مكروه است كه در
حال ركوع دستهاى او در زير جامه باشد. و دليلش به نظر نرسيده.
ششم از واجبات نماز سجود است
بدان كه در هر ركعتى دو سجده واجب است و هر دو با هم ركن است كه اگر هر دو ترك
شود، نماز باطل مىشود؛ خواه از عمد باشد يا از سهو. و ما واجبات و مستحبات و
احكامى كه متعلق به سجود است (را) در چند فصل بيان مىكنيم:
فصل اول: در واجبات سجود
و آن چند امر است:
اول:آن كه پيشانى خود را بر چيزى بگذارد كه سجده بر آن صحيح است و بعد از اين، آن
چه سجده بر آن صحيح است، و آن چه سجده بر آن صحيح نيست مذكور خواهد شد. و اقرب آن
است كه گذشتن مسمى از پيشانى بر سجده گاه كافى است.
و بعضى684 گفتهاند: بايد از پيشانى به مقدار
يك درهم به سجده گاه برسد.
دوم:آن كه بر مجموع هفت عضو سجود كند، كه آن پيشانى است و دو كف دست و دو زانو و
دو انگشت بزرگ پاها. و احوط آن است كه جميع باطن كف دستها را بر زمين گذارد.
سيم:آن كه سنگينى بدن خود را بر جميع اين هفت عضو اندازد. پس اگر سنگينى خود را بر
بعضى از اين اعضا مطلقا نيندازد نماز باطل است. اما لازم نيست كه سنگينى نسبت به
همه اعضا برابر باشد.
چهارم:آن كه هر يك از اين هفت عضو مستقر باشد؛ يعنى بر موضع خود قرار گرفته باشد.
پس اگر بر روى برف نرم يا پنبه يا پشم و امثال اينها سجده كند، به نحوى كه بعضى
اعضا تمكن بر محل خود نداشته باشد، نماز باطل است.
پنجم:آن كه موضع پيشانى از محل ايستادن، بيشتر از قدر يك خشت بلندتر و پستتر
نباشد؛ خواه در زمين مسطح باشد يا در زمين منحدر. و اگر پيشانى را بر موضعى گذارد
كه از قدر خشت، يعنى مقدار چهار انگشت كه به يكديگر ضم شده باشد بلندتر يا پستتر
باشد، بايد آن را بر دارد و بر موضع مساوى گذارد. و از اين عمل، تعدد سجده لازم
نمىآيد؛ زيرا كه از گذشتن اول، سجده شرعى به عمل نيامده بود.
و احوط آن است كه اگر ممكن باشد پيشانى خود را بر ندارد، بلكه آن را در زمين بكشد
تا به موضع مساوى برساند. و اگر ممكن نباشد، در برداشتن پيشانى حرجى نيست. و اگر از
پيشانى بر زمين گذاشتن عاجز باشد و محتاج باشد كه چيزى را بلند كند كه پيشانى بر آن
گذارد، بايد چنان كند. و اگر از آن هم عاجز باشد، از جهت سجود ايماء مىكند.
ششم:ذكر كردن. و قدر واجب به مطلق ذكر به عمل مىآيد، هم چنان كه در ركوع مذكور
شد. و مستحب است كه تسبيح باشد.
وافضل آن است كه سه مرتبه سبحان الله يا يك مرتبه
سبحان ربى الاعلى و بحمده بگويد و بهتر آن است كه آن سه مرتبه بگويد. و در
وقت ضرورت، جايز است يك نوبت سبحان الله بگويد.
هفتم:طمانينه در سجود، يعنى درنگ كردن در سجود به قدر ذكر.
هشتم:سر برداشتن از سجده اول.
نهم:اندكى درنگ كردن بعد از سر برداشتن از سجده اول.
دهم:نوبت ديگر سجده كردن به طريق سجده اول.
فصل دوم: در مستجبات سجود
و آن چند امر است:
اول:آن كه چون از ركوع سر بر دارد، پيش از آن كه خم شود از جهت سجود، تكبير بگويد
و دستها را تا برابر گوشها بردارد و به قدر تكبير گفتن، ايستاده درنگ كند.
دوم:آن كه چون خواهد به سجود رود، اول كف دستها را به زمين رساند و بعد از آن
زانوها را، و اگر زن باشد بر عكس كند، يعنى اول زانو را بر زمين گذارد و بعد از آن
دستها را.
سيم:آن كه در وقت سجود، دستها را محاذى گوشها گذارد و انگشتان دستها را به هم
چسبانيده از هم دور نكند و سر انگشتان را به جانب قبله بدارد. و در وقت سجود، نظر
او بر طرف بينى او باشد.
چهارم:آن كه در وقت سجود تجنح و تجافى
و تخوى به عمل آورد؛ يعنى بازو و مرفق را به پهلو نچسباند
و ساق دستها را بر زمين فرض نكند مانند خوابيدن سباع، بلكه بازوها را از پهلو دور
دارد و ساق دستها را از زمين مرتفع سازد به نحوى كه دستها نسبت به او مانند دو با
باشند.
و اگر مصلى زن باشد، ساق دستها بر زمين گذارد و خود را بر زمين چسباند.
پنجم:آن كه685 از پيشانى مقدار يك درهم به سجده
گاه برساند، نه كمتر از آن.
ششم:آن كه سجده بر خاك كند نه بر چيزهاى ديگر كه سجده بر آن جايز است، چون سنگ و
چوب و امثال آن.
و افضل آن است كه سجده بر تربت منور سيدالشهدا - عليه افضل التحيه والثناء - كند.
هفتم: آن كه بينى را از جمله اعضاى سجود سازد و آن را بر خاك گذارد.
هشتم:آن كه686 سبحان ربى
الاعلى و بحمده را پنج مرتبه يا هفت مرتبه بگويد.
نهم:آن كه اگر مصلى مرد باشد، هر يك از هفت عضو را برهنه سازد، و حايل از ميانه آن
و ميانه آن چه سجده بر آن صحيح است دور كند كه مانند پيشانى به چيزى كه سجده بر آن
صحيح است برسد.
دهم:آن كه بينى را بر خاك يا بر ساير آن چه سجده بر آن صحيح است بگذارد.
يازدهم:آن كه موضع ايستادن، بلكه موضع هفت عضو كه بر آنها سجده مىشود برابر باشد
و هيچ يك از ديگرى مطلقا بلندتر و پستتر نباشد.
دوازدهم:آن كه چون سر از سجده اول بردارد، تكبير گويد و دستها را تا برابر رو
بالا دارد و چون خواهد به سجده دوم رود، به دستور اول، تكبير گويد و دستها را
بردارد و چون سر از سجده دوم بردارد، باز تكبير گويد و دستها را بردارد.
سيزدهم:آن كه در ما بين دو سجده بگويد: استغفر الله ربى و اتوب
اليه و در ما بين سجدتين، به قدر گفتن تكبير و استغفار درنگ كند.
چهاردهم:آن كه در ما بين دو سجده تورك كند؛ يعنى بر ران
چپ نشيند و پشت قدم پاى راست را بر شكم پاى چپ گذارد و اگر زن باشد، بر كفل خود
نشنيد و و زانوها را بالا بدارد و كف پاها را بر زمين نهد.
پانزدهم:آن كه زن در وقت سجود نگذارد كه موى سر او فاصله شود ميانه پيشانى و سجده
گاه؛ هر چند از پيشانى او آن چه واجب است كه به سجده گاه برسد، رسيده باشد. و اگر
قدر واجب به سجده گاه نرسد، نمازش باطل است.
شانزدهم:آن كه بعد از سجده دوم از ركعت اول هر نماز و ركعت سيم نماز چهار ركعتى كه
بايد برخيزد، اندكى بنشيند و اين را جلسه استراحت گويد، و
سيد مرتضى687 آن را واجب دانسته.
و سنت است كه در جلسه استراحت مانند ما بين دو سجده و وقت
تشهد، تورك كند.
هفدهم:آن كه چون سجده دوم تمام شود و خواهد برخيزد، تكيه بر دستها كرده اول
زانوها را بردارد و بعد از آن دستها را. و اگر مصلى زن باشد، برعكس كند؛ يعنى اول
دستها را بردارد و يك نوبت راست باشد، بدون آن كه عقب خود را بلند سازد.
هيجدهم:آن كه در وقت برخاستن بگويدن بحول الله و قوته و اقوم و
اقعد (يا بگويد اللهم ربى بحولك و قوتك و اقوم و اقعد688.
و اگر خواهد، اركع واسجد را بر آن اضافه كند.
ومكروه است كه بر موضع سجود پف كند؛ به شرطى كه از اين، دو حرف حاصل نشود، و اگر
دو حرف حاصل شود، نماز باطل است. و هم چنين مكروه است اقعا
در ما بين دو سجده و در جلسه استراحت و در وقت تشهد. و دانستى كه معنى مشهور
اقعا در نزد فقها آن است كه سرهاى انگشتان پاها رابر زمين گذارد و بر عقب پا
نشيند.
و مخفى نماند كه هر گاه بر پيشانى، دمل يا ورم يا جراحتى باشد كه مانع از سجده كدن
باشد، پس اگر آن مانع، همه پيشانى را فرو نگرفته باشد و ممكن باشد كه گودالى بر
زمين كنده شود كه در وقت سجود، موضع مجروح داخل آن شود و موضع صحيح به زمين برسد،
واجب است كه چنان شود. و اگر اين ممكن نباشد، واجب است كه به يكى از دو جبين خود
سجده كند، و مخير است در سجده كردن به جبين راست يا چپ واگر چه اولى آن است كه با
وجود امكان، به جبين راست سجده كند وبا وجود تعذر، به جبين چپ سجده كند. و اگر به
هيچ يك از دو جبين نتواند سجده كند، واجب است كه به دفن خود سجده كند، و اگر آن هم
ممكن نباشد، بايد اشاره كند.
فصل سيم: در بيان آن چه سجده بر آن صحيح است و آن چه سجده بر آن صحيح نيست
و در آن چند مسأله است:
مسأله اول:جايز است سجده كردن بر زمين و آن چه از زمين روييده باشد، به شرط آن كه
خوردنى و پوشيدنى نباشد به حسب عادت. و جايز است سجده كردن بر اجزاى زمين كه از آن
منفصل باشد و اگر چه عرفا اسم زمين بر آن صادق نيايد. و جايز نيست سجده كردن بر آن
چه خوردنى و پوشيدنى باشد به حسب عادت؛ يعنى خوردن و پوشيدن آن شايع و غالب باشد.
پس اگر چيزى را به حسب ندرت يا در وقت ضرورت، بخورند چون ادويه و عقاقيرى كه داخل
معجونها مىكنند از نباتات و گياهان زمين كه خوردن آن به حسب ندرت اتفاق مىافتد،
سجده كردن بر آن جايز است. و اگر چيزى در يك وقت خوردنى باشد و در وقتى ديگر خوردنى
نباشد، چون برگ مو و پوست بادام وامثال آن، سجده كردن در وقت اول جايز نيست و در
وقت دوم جايز است. و اگر چيزى از نباتات زمين در بعضى از بلاد خوردن آن شايع باشد و
در بعضى نباشد، اجتناب از سجود بر آن لازم است. و در خوردنى و پوشيدنى شرط نيست كه
بايد بالفعل از آن انتقام برده شود؛ پس اگر انتفاق يافتن از آن موقوف به پختن يا
بافتن باشد، چون گندم و برنج و پنبه، منع در آن جارى است و سجده بر آن جايز نيست.
و اشهر و اقوى عدم جواز سجود است بر پنبه و كتان، به اعتبار اين كه به حسب عادت
ملبوس اند؛ واگر چه پوشيدن آنها موقوف بر رشتن و بافتن است.
مسأله دوم:جايز نيست سجود بر پشم و مو پوست و آن چه مستحيل از زمين شده باشد، به
نحوى كه اسم زمين بر آن صادق نيايد چون معادن از از قبيل طلا و نقره و آهن و فيروزج
و عقيق و نمك و قير. و هر چه به نوعى از استحاله از اسم زمين بيرون رفته باشد، سجده
بر آن جايز نيست، چون شيشه و گچ و آهك پخته و ساروج و انگشت و خاكستر. و استحالهاى
كه از اسم زمين بيرون نبرد، مانع از سجده نيست؛ پس سجود بر زمين گچ و نوره و سنگ گچ
و نوره جايز است بنابر اظهر. هم چنين جايز است بر زمين شوره زار و ريگ زار، به شرطى
كه پيشانى بر او متقر شود. و در خزف و آجر خلاف است، و احوط منع است. و سجود برسنگ
مرمر جايز است، و هم چنين بر هر چوبى اگر چه چوب مسواك باشد. و بر برگ و علف و
بوريا و بادزدن و حصير جايز است. و اگر با حصيرى كه از برگ درخت خرما يا غير آن از
نباتات زمين ساخته باشد يا چيزى از ريسمانى باشد كه با آن بافته باشد، پس اگر آن
ريسمان بالكليه پنهان باشد يا غالب آن ظاهر است برگ و نبات باشد، به نحوى كه مسماى
پيشانى بر برگ يا نبات تنها برسد، سجود صحيح است. و اگر ريسمان به نحوى غالب باشد
كه رسيدن مسماى پيشانى بر برگ يا نبات تنها صادق نيايد، سجود صحيح نيست.
مسأله سيم:جايز است سجود بر كاغذ و اگر چه چيزى بر آن نوشته شده باشد. و اگر آن چه
بر آن نوشته شده باشد كه سجود بر آن صحيح نباشد، پس اگر موضعى از پيشانى واقع شود
بر كاغذ خالى از كتابت، سحود صحيح است و الا فلا. و اگر كتابت به چيزى باشد كه سجود
بر آن صحيح باشد، سجود صحيح است و اگر چه كتابت، همه آن كاغذ را فرو گرفته باشد و
هيچ جزء از پيشانى بر موضعى خالى از كتابت واقع نشود.
بلى، سجود جايز است بر كاغذ نوشته و با وجود جواز، خالى از كراهت نيست. و اقرب آن
است كه حكم، يعنى جواز سجود، شامل جميع اقسام كاغذ است؛ خواه از علف ساخته شده باشد
يا از پنبه و كتان يا از ابريشم و تيرمه.
مسأله چهارم:واجب است كه سجده گاه به نحوى باشد كه پيشانى بر آن متمكن و مستقر
شود؛ پس سجود بر ريگ روان و گل نرم كه پيشانى به آن فرو رود، جايز نيست. و هرگاه
گل، قوام و سفتى داشته باشد كه پيشانى بر آن قرار گيرد، سجود بر آن صحيح است. و هم
چنين ريگ اگر به نحوى باشد كه پيشانى بر آن قرار گيرد سجود بر آن صحيح است؛ خواه آن
ريگها در نهايت كوچكى و خوردى باشد كه قريب به اجزاى خاكى باشند يا بزرگتر باشد و
از قبيل ماش يا نخود باشند، واگر در بزرگى به حدى نباشد كه از يكى از آنها مسماى
سجود بع عمل آيد، اسد با سكديگر متصل باشند و از هم دور نباشند و هم چنين است حكم
در دانهاى تسبيح.
مسأله پنجم: جايز نيست سجده كردن بر زمين مغصوب و نجس و اگر چه نجاست آن خشك شده
باشد و سرايت نكند و جايز نيست بر مكان مشتبه به نجس و اگر چه آن مكان محصور باشد،
بنابر اظهر. همچنان كه تفصيل آن مذكور شد.
مسأله ششم: اجتناب از سجود بر آن چه سجده بر آن جايز نيست، مخصوص است به حالت
اختيار؛ پس اگر به جهت تقيه يا شدت حرارت يا از خوف مار و عرب مىتواند بر زمين
سجده كند يا در موضعى باشد كه آن چه سجده بر آن صحيح است نباشد، در اين صورت جايز
است سجود بر آن چه موجود باشد از چيزهايى كه در حال اختبار سجده بر آن جايز نيست؛
چون فرش و جامه و امثال اينها، و اگر قدرت بر آن هم نداشته باشد سجود بر كف دست خود
كند و بنابر اين اگر كسى در موضعى مفروش مشغول نماز شود شود و گذاشتن مهر يا چيزى
ديگر كه سجود بر آن صحيح است، فراموش كند يا مهر بگذارد و در اثناى نماز طفلى آن را
بردارد، در اين صورت اگر ممكن باشد به حركتى كه باعث فعل كثير نباشد چيزى را كه
سجود بر او صحيح است تحصيل كند، بايد چنان كند. و الا بر همان فرشى كه بر روى آن
ايستاده است سجود مىكنند و اگر از سجده كردن بر امثال فرش و لباس و عضوى از بدن
خود عاجز باشد بايد از جهت سجود، ايما و اشاره كند. و در هر موضعى كه نتواند سجود
كند بايد از جهت سجود، ايما و اشاره كند. پس اگر در موضعى باشد كه گل يا برف به حدى
باشد كه پيشانى بر موضع سجده متمكن نتواند شد، پس اگر بتواند بايستد و بنشيند بعد
از قرائت و ركوع و نشستن از جهت سجود، ايما و اشاره مىكند و اگر ايستادن هم ممكن
نباشد بر روى مركب نماز مىكند و ركوع و سجود را به ايماو اشاره به عمل مىآورد به
نحوى كه سابقا مذكور شد.
مسأله هفتم:اگر از راه غفلت يا اتفاق پيشانى را بر موضعى گذارد، كه سجود بر آن
صحيح نباشد، بعضى689 گفتهاند كه: جايز است سر
بر داشتن و بر چيزى گذارد (ن) كه سجود بر آن جايز است. و بعضى690
گفتهاند: جايز نيست. بلكه همان سجود چون از راه عمد نشده است، صحيح است. بعضى691
گفتهاند كه: اگر آن موضع بلندتر از يك خشت؛ يعنى قدر چهار انگشت متصل باشد مىتوان
سر بردارد و بر چيزى گذارد كه سجود بر آن صحيح است؛ زيرا كه در اين صورت سجود شرعى
به عمل نيامده تا از سر برداشتن، تعدد سجده لازم آيد، و اگر بلندتر نباشد، بلكه
مساوى چهار انگشت يا كمتر باشد بايد سر بر ندارد، بلكه پيشانى خود را از آنجا بكشد
بر چيزى كه سجود بر آن صحيح است. و اظهر آن است كه در هر صورت سجود شرعى به عمل
نيامده است و سر برداشتن جايز است. ليكن احوط آن است كه با وجود قدرت بر كشيدن
پيشانى بر چيزى كه سجده بر آن صحيح است، چنان كند و سر بر ندارد و اگر اين ممكن
نباشد در هر ذو صورت سر بردارد و بر چيزى كه بر آن صحيح است بگذارد.
مسأله هشتم:همچنان كه سابقا مذكور شد بهتر آن است كه سجود بر زمين شود نه بر چوب و
برگ و امثال آن. و افضل آن است كه سجده بر خاك كربلا كند و در سجود بر آن ثواب
بسيار وارد شده. و پختن آن به آتش هم چنان كه در بعضى تسبيحها متعارف است، ضرر به
سجود نمىرساند، بلكه موجب كراهت نيز نمىشود.
فصل چهارم: در بيان احكام سجود تلاوت قرآن
بدان كه سجدههاى قرآن پانزده است: اول در سوره اعراف؛ دوم در سوره رعد؛ سيم در
سوره نحل؛ چهارم در سوره بنى اسرائيل؛ پنجم در سوره مريم؛ ششم و هفتم در سوره حج كه
در آنجا دو سجده است؛ هشتم در سوره فرقان؛ نهم در سوره نمل؛ دهم در سوره الم تنزيل؛
يازدهم در سوره ص؛ دوازدهم در سوره فصلت؛ سيزدهم در سوره والنجم؛ چهاردهم در سوره
انضقت؛ پانزدهم در سوره اقرا. و از اين پانزدهم سجده چهار واجب است و آن در سوره
الم تنزيل است و فصلت و والنجم واقراو باقى سنت استتت. و خلافى نيست در آن كه بر
خواننده آيه سجده و بر شنونده آن؛ يعنى كسى كه به اختار خود گوش بيندازد و آن را
بشنود سجود واجب است و در وجوب آن بر كسى كه بر سبيل اتفاق گوش انداختن، بشنود خلاف
است. و احوط آن است كه سجده كند، و در اين سجده پاك بودن از حدث و خبث و رو به قبله
كردن و پوشانده عورت، هيچ يك لازم نيست. ليكن احوط آن است كه سجده كندت و در اين
سجده پاك بودن از حدث و خبث و رو به قبله كردن و پوشاندن عورت، هيچ يك لازم نيست.
ليكن احوط آن است كه بر هفت عضو مقرر سجده كند و اكتفا به پيشانى تنها نكند و بر
چيزى سجده كند كه سجده نماز بر آن جايز است. و وقت سجود كردن وقتى است كه آيه سجده
تمام خوانده شود و بعد از تمام شدن، سجده كردن فورى است و تاخير از آن وقت جايز
نيست و اگر تاخير شود، وجوب آن ساقط نمىشود، بلكه بعد از آن بايد به جا آورد و
ليكن اولى آن است كه آن را به نيت وجوب مطلق به جا آورد و نيت هيچ يك از ادا و قضا
نكند و سنت است كه در سجدههاى واجب بگويد: لا اله الا الله حقا لا اله الا الله
ايمانا و تصديقا لا اله الا الله عبوديه ورقا سجدت لك يا رب تعبدا و رقا و در
بعضى692 اخبار صحيحه وارد شده كه در حالت سجود
بگويد: سجدت لك تعبدا ورقا، لا مستكبرا عن عبادتك، ولا مستنكفا و لا متعظما، بل
انا عبد ذليل خائف مستجير.
هفتم از واجبات نماز، تشهد است
و آن از واجبات غير ركن است كه ترك آنها عمدا، باعث بطلان نماز است و سهوا، باعث
بطلان نيست. و آن واجب است در نماز دو ركعتى يك نوبت، و وقت آن بعد از ركعت دوم
است. و درنماز سه ركعتى، يعنى نماز مغرب دو نوبت؛ يك نوبت بعد از ركعت دوم و يك
نوبت بعد از ركعت سيم است. و در نمازهاى چهار ركعتى، يعنى نماز مغرب دو نوبت: يك
نوبت بعد از ركعت دوم و يك نوبت بعد از ركعت دوم و يك نوبت بعد از ركعت سيم است. و
در نمازهاى چهار ركعتى، يعنى ظهر و عصر و خفتن دو نوبت يعد از ركعت دوم و يك نوبت
بعد از ركعت چهارم.
و قدر واجب از تشهد آن است كه بگويد: اشهد ان لا اله الا الله واشهد ان محمدا
رسول الله اللهم صل على محمد و آل محمد. و احوط آن است كه بگويد: اشهد ان لا
اله الا الله وحده لا شريك له و اشهد ان محمد عبده و رسوله اللهم صل على محمد و آل
محمد.
و مستحب است، كه پيش از شهادتين بگويد: بسم الله و بالله و الحمدلله و خير
الاسماء لله يا بگويد: بسم الله و بالله و الاسماء الحسنى كلها لله. و
بعد از صلوات بگويد:
و تقبل شفاعه فى امته وارفع درجته (و اقرب وسيله)693
الحمد لله رب العالمين.
و سنت است كه حمد را دو مرتبه يا سه مرتبه بگويد و بعضى فقرات مستحبه ديگر وارد
شده است كه در بعضى كتب فقيه و كتب ادعيه مذكور است.
و واجب است كه به قدر خواندن تشهد واجب بنشيند و الفاظ آن را از حيثيت صيغه و
اعراب درست بگويد و حروف را از مخارج مقرره بيرون آورد و در اثنا سكوت طويل نكند و
كلام اجنبى در ميان نياورد و اگر كسى آن را نداند و وقت از ياد گرفتن آن تنگ باشد
به قدر تشهد الحمدلله مكرر بگويد.
و سنت است كه در وقت خواندن تشهد زانوها رابر زمين چسباند و ما بين آنها اندكى
فاصله گذارد و اليتين را بر زمين گذارد و تورك به عمل آورد و طرف انگشت بزرگ پاى
راست بر زمين باشد و دستها را بر ران گذارد و انگشتها (را) به هم چسباند و نظر بر
كنار خود كند.
و سنت است كه امام تشهد را و ساير اذكارى كه غير قرائت است بلند بخواند و آن را به
مامومين بشنواند و ماموم آن را آهسته بخواند و منفرد مخير است كه آن را بلند بخواند
يا آهسته.
و مكروه است كه نشستن او در وقت تشهد بر سبيل اقعا باشد و معناى تورك و اقعا مذكور
شد694.
هشتم از واجبات نماز، تسليم است
و آن مثل تشهد، از واجباتى است كه ركن نيست و ترك آن عمدا، موجب بطلان نماز است و
سهوا، موجب بطلان نيست.
و جمعى695 تسليم را واجب نمىدانند، بلكه مستحب
مىدانند. و اظهر وجوب است. اما حق آن است كه جزء نماز نيست، بلكه از حقيقت نماز
خارج است. و بنابر اين اگر بعد از خواندن تشهد و پيش از خواندن تسليم، يكى از
منافيات نماز به عمل آيد، ضررى به نماز نخواهد رسيد و نماز صحيح خواهد بود. و اگر
در وقت تسليم رو به قبله نباشد، مانعى نخواهد داشت. و تسليم واجب است بعد از تشهد
در نماز دو ركعتى و بعد از تشهد دوم در نماز سه ركعتى و چهار ركعتى696.
و بنابر اشهرى و اقوى، قدر واجب از تسليم، السلام عليكم
است.
و بعضى697 و رحمه الله
را نيز واجب دانستهاند.
(و بعضى698 بركاته را
نيز واجب دانستهاند،)699 و اقرب استحباب اين دو
فقره است.
و بعضى700 گفتهاند كه: مخير است ميان گفتن
السلام علينا و على عباد الله الصالحين و گفتن السلام
عليكم و رحمه الله و بركاته. و يكى از آن دو عبارت، واجب است و به هر يك از
آنها، خروج از نماز متحقق مىشود و هر يك را اول بگويد، واجب خواهد بود و ديگرى
سنت خواهد بود.
و بعضى701 گفتهاند: واجب، عبارت اول است كه
السلام علينا و على و عباده الله الصالحين، باشد، و خروج از نماز حاصل نمىشود مگر
به آن. و حق آن است كه واجب، عبارت اخير است و عبارت اول مستحب است واگر چه بيرون
رفتن از نماز، به هر يك از دو عبارت حاصل مىشود.
و چون بنابر اقوى و اشهر به گفتن هر يك از اين دو عبارت از نماز بيرون مىرود و
اگر چه در وقت گفتن آن قصد خروج نكند لهذا اگر اول، عبارت اول را بگويد، از نماز
بيرون رفه خواهد بود و عبارت دوم، خارج از نماز خواهد بود و اگر چه گفتن آن واجب
است. و بيرون رفته خواهد بود و عبارت دوم، خارج از نماز خواهد بود و اگر چه گفتن آن
واجب است. و بيرون رفتن از نماز به عبارت اول، يعنى السلام علينا
و على عبادالله الصالحين منافاتى با استحباب آن و وجوب عبارت دوم كه
السلام عليكم باشد ندارد بعد از وجود دليل، و به هر تقدير شبههاى نيست كه
السلام عليك ايها النبى و رحمه الله و بركاته مستحب است و واجب نيست.
و از آن چه مذكور شد ظاهر مىشود كه اگر كسى خواهد واجب و مستحب را جمع كند
واحتياط رانيز به عمل آورد، در تسليم بگويد: السلام عليك ايها النبى و رحمه الله
و بركاته، السلام علينا و على عبادالله الصالحين، السلام عليكم و رحمه الله و
بركاته.
و واجب است كه به قدر تسليم بنشيند و درنگ كند و الفاظ و كلمات آن را از حيثيت
صيغه و اعراب درست بگويد و حروف آن را از مخارج، اخراج كند و آن را بعد از تشهد به
جا آورد.
و سنت است كه مصلى در يكى از دو سلام، بلكه در سلام آخر قصد بيرون رفتن از نماز
بكند. و ار سلام، قصد كند سلام بر ائمه و ملائكه و جميع مومنين جن و انس. و پيش
نماز در ضمن مومنين، قصد مامومين، قصد مامومين را به خصوصه نيز قصد بكند و مامومين
در ضمن مومنين، قصد پيش نماز را به خصوصه نيز بكنند702.
و سنت است كه امام، تسليم را بلند گويد و به مامومين بشنواند و مامومين آهسته
بگويند. و منفرد، مخير است ميان بلند گفتن و آهسته گفتن. و سنت است كه منفرد، يك
سلام بگويد به جانب قبله و به گو شه چشم به جانب راست اشاره كند. و بهتر آن است كه
آن سلام، سلام آخر باشد، يعنى السلام عليكم و رحمه الله و بركاته.
و پيش نماز يك سلام بگويد و به صحفه رو به جانب راست اشاره كند و ماموم به يك سلام،
مثل امام كند. و اگر در جانب چپ وى شخصى باشد، سلام ديگر بگويد وبه صفحه رو به جانب
چپ اشاره كند. و بعضى703، ديوار را در اين سلام،
قائم مقام شخص دانستهاند.
خاتمه : در بيان تعقيب و سجده شكر
اما تعقيب - بنابر تفسير اهل لغت - عبارت است از نشستن بعد از، نماز، جهت دعا و
سؤال. و از كلام بعضى704 فقها، معلوم مىشود كه
نشستن، در آن معتبر نيست، بلكه عبارت است از مشغول شدن بعد از نماز به دعا و ذكر و
سوال و مانند آن از گريستن از خوف الهى وتفكر در عجايب قدرت و صنع پروردگار و متذكر
شدن نعمتهاى غير متناهيه الهى و مراقبه و محاسبه نفس و تامل در آفات و بى قدرى
دنيا و در ثبات و درجات عظيمه و مراتب جسميه آخرت و جهاد باطنى كردن در ازاله
خيالات فاسده و وسواس باطله.
و از بعضى اخبار705 صحيحه نيز مستفاد مىشود كه
نشستن، در تعقيب معتبر نيست. و ظاهر آن است كه مصداق تعقيب به دعا و ذكر و امثال
آن، بعد از نماز متحقق شود، اما افضل و مستحب آن است كه در وقت به نحوى كه در وقت
تشهد نشسته بود بنشيند؛ يعنى نشستن اوبه طريق تورك باشد و رو به قيله باشد و با
طهارت باشد و از آن چه نماز را باطل مىكند اجتناب كند. و بايد تعقيب، متصل به
تسليم باشد و مابين مقدم آنها به هيچ چيز فصل نكند و اگر چه به نماز تافله باشد.
مگر در نماز مغرب كه افضل آن است كه بعد از نماز و تسبيح حضرت فاطمه (عليه السلام)،
نوافل آن را به جا آورد و بعد از آن مشغول تعقيب شود.
و در تعقيب، ثواب و فضيلت بسيار است واحاديث706
كثره در مدح خواندن آن وارد شده. و بعد از تسليم، اول تعقيب، سه نوبت
الله اكبر گفتن است و در هر نوبت، دستها را به نزديك گوشها برساند و آن
گاه تا به زانوها يا به نزديك زانوها فرود آورد. و بايد در وقت بلند كردن دستها،
پشت آنها به روى مصلى باشد و باطن آنها به جانب قبله باشد.
و افضل تعقيبات، تسبيح حضرت زهرا (عليه السلام) است و آن سى و چهار نوبت
الله اكبر است و سى و سه نوبت الحمد لله و سى و سه
نوبت سبحان الله. و بعد از فراغ از تسبيح،
لا اله اله الله گفتن سنت موكد است. و ادعيه مختصره و مطوله جهت تعقيب،
بسيار وارد شده و علما در جميع تعقيبها، كتابها ترتيب دادهاند، هر كه خواهد
مواظبت بر آن نمايد بايد رجوع به آن كتب نمايد.
و اما سجده شكر، عبارت است از دو نوبت پيشانى گذاشتن بر زمين از جهت جا آوردن شكر
الهى. و اقل شكرى كه در سجده بايد گفته شود آن است كه بايد سه مرتبه گفته شود:شكرا
لله. و سنت است كه در هر سجده، صد مرتبه شكرا لله
يا صد مرتبه عفوا بگويد.
و از حضرت صادق (عليه السلام) منقول است707 كه:
اگر كسى سجده كند و بگويد: يا رب تا نفس او، منطق شود، خق
تعالى فرمايد: لبيك اى بنده من حاجت تو چيست تا برآورم؟.
و در مابين اين دو سجده، بايد هر يك از دو جنين و دو طرف رو بر زمين گذاشته شود؛
يعنى بعد از سجده اول، جانب روى راست خود را بر زمين گذارد و بعد از آن، جانب روى
چپ خود را بر زمين گذارد و بعضى از ادعيه (را) كه وارد شده708
بخواند يا سه مرتبه لااقل شكرا لله بگويد و بعد از آن،
سجده دوم را به جا آورد.
وچون در ما بين اين اين دو سجده، گذاشتن دو طرف رو بر زمين، فاصله شده است، به اين
جهت در كلام فقها و بعضى اخبار709 تتعبير از آن
به دو سجده شده. و در بسيارى از اخبار710 تعبير
از آن به يك سجده شده و گويا سبب آن باشد كه چون از سجده اول، رفع سر و بلند كردن
بر وجه تمام به عمل نيامده، بلكه ميان آن و ميان سجده دوم، مجرد گرداندن سر و طرف
رو بر زمين گذاشته فاصله شده، به اين جهت اطلاق يك سجده بر هر دو سجده شده. و ممكن
است كه نظر به اخبار مذكوره، دو طرف رو بر زمين گذاشتن جزء سجده شكر نباشد، بلكه از
مكلمات و مستحبات آن باشد و اصل سجده شكر، به يك نوبت پيشانى بر زمين گذاشتن به عمل
آيد.
و جمعى711 گفتهاند كه: هر گاه يك سجده به
پيشانى كند و بعد از آن، طرف رو بر زمين گذارد، تعدد سجود به عمل آمده خواهد بود و
سجده شكر، متحقق شده خواهد بود؛ زيرا كه در سجده شكر، پيشانى بر زمين گذاشتن لازم
نيست، هم چنين كه در سجده نماز لازم است.
و سنت است كه در سجده شكر، دست هها و سينه و شكم رابر زمين چسباند و پيشانى و
طرفهاى رو را بر خاك گذارد و ادعيهاى كه وارد شده است (را) بخواند حوايج خود را
طلب كند و گريه كند والحاق در دعا وسوال كند و سجود را طول دهد. و چون سر از سجده
بردارد، دست را سه نوبت بر سجده گاه گذارد و هر دو نوبت بر جانب چپ رو و پيشانى و
جانب راست رو بمالد. و بايد در وقت سجود، با طهارت باشد.
و در هر وقتى كه سجده شكر خوب است، ليكن در دو وقت، تاكيد در استحباب آن بيشتر
است:
اول:بعد از فارغ شدن از هر نمازى. و بايد بعد از فارغ شدن از تعقيب آن نماز باشد
تا خاتمه آن نماز باشد و به آن چه متعلق به نماز است تمام شود. مگر در نماز مغرب كه
مىتواند سجده شكر را بعد از فريضه و پيش از نافله و تعقيب به جا آورد و مىتواند
بعد از نافله و تعقيب به جا آورد.
دوم:در وقت حصول نعمت و رفع مكاره و شدت.
مطلب سوم : در احكام خللى كه در نماز واقع مىشود
و در آن چند مقصد است:
مقصد اول : در منافيات نماز، يعنى چيزهايى كه نماز را باطل
مىكند
و آن چند چيز است:
اول:حدث كردن در اثناى نماز؛ خواه حدث اكبر باشد يا حدث اصغر و خواه از روى عمده
واقع شود يا از روى سهو و خواه از روى اختبار واقع شود يا از روى اضطرار و خواه پيش
از سر برداشتن از سجده آخر نماز واقع شود و خواه بعد از آن.
و بعضى712 گفتهاند: اگر از روى سهو حدث صادر
شود، نماز باطل نمىشود و واجب است كه وضو بسازد و بنا بگذارد؛ يعنى باقى مانده
نماز را بكند.
و بعضى713 ديگر گفتهاند كه: اگر حدث، بعد از
سر بر داشتن از سجده آخر واقع شود، نماز باطل نمىشود و بايد وضو بسازد و نماز را
تمام كند. و اين دو قول معتبر نيست.
دوم:تكلم كردن است به دو حرف عمدا و اگر آن دو حرف افاده معنا نكند. پس تكلم به دو
حرف مهمل، يعنى بى معنا باعث بطلان نماز است و به يك حرفى كه افاده معنا نكند مانعى
ندارد و به آن، نماز باطل نمىشود.
و به يك حرفى كه افتاده معنا كند چون ق كه فعل امر است،
باعث بطلان نماز است.
تنحنح و سرفه در اثناى نماز، اگر از روى اضطرار باشد باعث بطلان نيست مطلقا و اگر
از روى اختيار باشد، هر گاه مشتمل بر دو حرف يا يك حرف باشد كه افاده معنا كند،
باعث بطلان نماز است و الا فلا.
و فرقى نيست در بطلان، ميان آن حرف زدن جهت مصلحت نماز يا امر ضرورى باشد يا نه و
اگر حرف زدن از روى سهو باشد، باعث بطلان نماز نمىشود. و اگر گمان كند كه نماز را
تمام كرده و به اين گمان حرف زند و حال آن كه هنوز نمازش تمام نشده باشد، بنابر
اشهر و اقوى در حكم مثل سهو است كه باعث بطلان نيست. و اگر كسى را اجبار بر تكلم
كنند، احوط آن است كه نماز را اعاده كند.
و در اين جا چند مسأله است كه بايد بيان شود:
مسأله اول:در اثناى نماز جايز است تنبيه و آگاهانيدن كسى را به خواندن آيه (اى) از
قرآن و به ذكر و دعا. مثل آن كه اگر خواهد ديگرى را زخصت دهد كه داخل شود، بگويد:
ادخلوها بسلام آمنين714 و اگر خواهد كسى را
كه با كفش داخل مسجد يا يورتى مفروش شده باشد منع كند، جايز است بگويد: فادخل
نعليك انك بالواد المقدس715.
و هم چنين است حكم در خواندن ساير آياتى كه مناسب مطلوب و مقام باشد. و اگر كسى
طلب اذن كند و او داخل نماز باشد، جايز است كه به آواز بلند تسبيح يا ذكرى بگويد كه
بشنود. جايز است كه به دست اشاره كند به كسى كه حاضر است و از آن اشاره به او
بفهماند كه فلان چيز را بردارد يا بگذارد و يا بيرون رود و يا تحقيق كند كه بر در
خانه كيست. و بالجمله در اثناى نماز از جهت فهمانيدن بعضى مطالب، به اشاره به سر و
دست و خواندن قرآن و ذكر و دعا جايز است و اگر چه از خواندن قرآن و تسبيح و ذكر،
سواى تفهيم ديگر (ى) قصدى نداشته باشد716.
و اگر زن در اثناى نماز، حاجتى داشته باشد مىتواند از براى تفهيم، دست بر دست
زند، و بهتر آن است كه باطن كف دست راست را بر پشت دست چپ زند و يا باطن انگشتان يك
دست را بر ظاهر انگشتان دست ديگر بزند و باطن كف را بر باطن ديگر نزند، به جهت اين
كه از اقسام لعب است.
مسألهدوماگر كسى در اثناى نماز، آه يا ناله سر زند، اگر متضمن هيچ حرفى نباشد،
در آن حرجى نيست و اگر متضمن يك حرف باشد، در آن كراهت است و اگر متضمن دو حرف
باشد، باعث بطلان نماز است. و كراهت و بطلان در صورتى است كه از روى اختيار باشد و
اگر بدون اختيار باشد، در آن حرجى نيست.
و محقق717 رااعتقاد آن است كه آه و ناله (اى)
كه از خوف خدا باشد و متضمن دو حرف باشد، باعث بطلان نماز نيست. واين بعيد نيست718.
مسأله سيم:جايز است در اثناى نماز، خواندن هر دعايى كه متضمن تسبيح و تحميد حق
تعالى باشد، يا متضمن طلب كردن چيزى مباح از امور دنيا يا آخرت باشد به شرطى كه به
زبان عربى باشد و به حدى طول نكشد كه از صورت نماز بيرون رود؛
خواه در حال قرائت باشد يا در حال ركوع و سجود باشد و يا در حال تشهد و تسليم
باشد. پس اگر از كسى چهار پايى گم شده باشد، مىتواند در هر حالى از نماز بگويد:
اللهم رد على كل دابتى و طلب كردن چيز حرام جايز نيست و اگر طلب چيز حرام در
نماز كند، نمازش باطل مىشود.
مسأله چهارم:اگر مصلى در اثناى نماز عطسه كند يا به ديگرى عطسه كند و او بشنود سنت
است كه بگويد الحمدلله. و اگر ديگرى عطسه كند و ديگرى او
را تسميت كند، جواب او را بگويد؛ به اين نحو كه يغفر الله لك
يا يهديك الله. وظاهر آن است كه جواب تسميت، مستحب باشد نه
واجب، و بعضى719 واجب دانستهاند.
مسأله پنجم:چون جواب سلام واجب است، پس اگر كسى در نماز باشد و ديگرى بر او سلام
كند به اين نحو كه سلام عليك720
يا سلام عليكم يا السلام عليكم،
واجب است كه جواب او بدهد، اما به نحوى كه گفته؛ يعنى لفظ سلام
را مقدم بدارد. و جايز نيست721 كه جواب را موخر
دارد و لازم نيست كه از رد، قصد قرآن كند واحوط آن است كه بر آن چه گفته، چيزى زياد
نكند مثل رحمه الله و مانند آن. واظهر آن است كه جواب سلام
خواه در نماز و خواه در غير آن، بايد به نحوى گفتهشود كه سلام كننده بشنود؛ مگر در
صورتى كه مانعى باشد، مثل اين كه صورت بايد به نحوى جواب دهد كه اگر مانع نمىبود،
سلام كننده جواب آن را مىشنيد.
و چون جواب سلام واجب كفايى است، لهذا اگر مصلى در ميان جمعى باشد و شخصى بر همه
ايشان سلام كند، جواب دادن يكى از ايشان كافى است و وجوب از مصلى ساقط مىشود.
واحوط آن است كه با وجود دادن بعضى از ايشان مصلى جواب نگويد. بلى، رد كردن مصلى به
قصد دعا مانعى ندارد.
وبايد جواب دهنده بالغ باشد تا وجوب رد، از مصلى ساقط شود. پس جواب دادن طفل كافى
نيست و اگر چه مميز باشد. و اگر سلام كننده، طفل مميز باشد، جواب آن واجب است؛ خواه
سلام بر مصلى كرده باشد يا به غير او.
و ظاهر آن است كه سلام كردن مصلى مكروه باشد. وجمعى722
مكروه ندانستهاند. چون كه ظاهرا جواب سلام وقتى واجب است كه به الفاظ مذكور باشد و
در صيغه واعراب آن ظن و غلظ نباشد؛ لهذا اگر الفاظ سلام از حيثيت صيغه يااعراب، غلط
باشد يا به اين نحو سلام كند كه سلام يا
سلاما يا السلام يا سلامى
يا عليك السلام يا سلام الله عليك،
دراين صورت جواب آن بر مصلى و غير او واجب نيست. و هم چنين اگر به حيثيت ديگر گويد
غير سلام؛ بلكه جواز رد مصلى نيز محل تامل است، مگر اين كه قصد دعا كند.
و بعضى723 گفتهاند: حرام است724
سلام كردن زن بر مرد اجنبى. و اين ثابت نيست. و از بعضى اخبار725
مفهوم مىشود كه سلام كردن مرد بر زن اجنبيه مكروه باشد. و به هر تقدير، گويا جواب
در هر دو صورت لازم باشد، هرگاه سلام بر وجه صحيح باشد، ليكن اگر سلام بر زن اجنبيه
شده باشد، جواب را آهسته بگويد.
و چون كه جواب سلام اهل ذمه واجب نيست و بر فرض وجوب، بر سبيل وجوب يااستحباب بايد
جواب سلام ايشان عليك يا عليكم
گفته شود؛ لهذا اگر اهل ذمه بر مسلمى كه در نماز باشد سلام كند، بايد جواب سلام
ايشان را بگويد. و اگر جواب سلامى راكه رد آن واجب است ترك كند، ظاهر آن است كه اگر
در وقتى كه واجب است جواب آن را بگويد مشغول چيزى از اذكار واجبه باشد، نماز او
باطل شود، و الا فلا.
و چون كه جواب سلام واجب فورى است و بعد از سلام بى فاصله بايد رد آن مىشود؛ لهذا
بعد از سلام اگر جواب نگويد و بى فاصله مشغول ذكرى واجب شود، نماز او باطل مىشود726
واگر به قدر جواب دادن سلام ساكت باشد و بعد از آن مشغول ذكر واجب شود، نمازش صحيح
است.
سوم:از مبطلات نماز، گرديدن از قبله است، و تفصيل اين مسأله آن است كه، التفات و
گرديدن از قبله يااز روى عمد است يا از روى سهو، پس اگر انحراف از قبله از روى عمد
باشد، پس اگر انحراف به حد تفاحش رسيده باشد، يعنى عرفا آن را انحراف فاحش گويند
نماز باطل است، و اعاده آن در وقت و قضاى آن در خارج وقت لازم است. و شكى نيست كه
تفاحش عرفى حاصل مىشود به منحرف شدن جميع بدن از قبله، به يكى از دو جانب خواه به
حد استدبار باشد، يعنى پشت كردن به قبله برسد يا نه، خواه به حد مشرق و مغرب برسد
يانه. و هم چنين حاصل مىشود به منحرف شدن روى تنها از قبله هرگاه به حد استدبار
برسد و اگر چه بدن در برابر قبله باشد. و اگر انحراف به روى تنها به حد استدبار
نرسد، مشهور آن است كه باعث بطلان نيست.
و اين حكم باطلاقه مشكل است؛ زيرا كه ظاهر آن است كه در بعضى صور، تفاحش عرفى صادق
باشد؛ مثل صورتى كه انحراف به رو به حدى باشد كه از حد مشرق و مغرب بسيار گذشته
باشد و اگر چه هنوز به حد استدبار نرسيده باشد. و احوط آن است كه عمدا رو را اين
قدر منحرف نكند كه از حد مشرق و مغرب درگذرد و اولى آن است كه مطلقا رو و ساير اعضا
رااز قبله منحرف نسازد؛ مگر دست كه انحراف آن ضرر ندارد.
و مخفى نماند كه اگر جهت معينه قبله معلوم يامظنون باشد، بايد انحراف و عدم انحراف
نسبت به آن جهت معينه اعتبار شود. و اگر تعيين و خصوصيت معلوم نباشد، بلكه معلوم،
همين اصل جهت باشد، در اين صورت بايد انحراف و عدم آن نسبت به جهت مطلق ملاحظه شود؛
زيرا كه در مجموع اصل جهت، موضعى به خصوصه معلوم نيست كه التفات نسبت به آن اعتبار
شود. و اگر انحراف از قبله از روى سهو باشد، پس - هم چنان كه در مبحث قبله مذكور شد
- اگر به حد مشرق و مغرب نرسيده باشد، ضرر ندارد اگر چه انحراف به تمام بدن شده
باشد و اگر چه در حال التفات، واجبى از واجبات نماز را به جا آورده باشد. و اگر
انحراف به حد مشرق و مغرب رسيده باشد و از آن نگذشته باشد، پس اگر وقت نماز باقى
باشد، اعاده آن لازم است و اگر وقت بيرون رفته باشد، نماز صحيح است و قضا لازم
نيست.
و هم چنين است حكم - بنابر اظهر - اگر انحراف از حد مشرق و مغرب گذشته باشد و اگر
جه به تمام بدن باشد و به حد استدبار رسيده باشد يا به روى تنها باشد كه به حد
استدبار نرسيده باشد.
و بعضى727 در اين صورت قضا را در خارج وقت نيز
لازم دانستهاند، و اين احوط است.
و بعضى728 گفتهاند كه: در صورت رسيدن انحراف
به حد مشرق و مغرب بدون تجاوز از آن، اگر در حال انحراف هيچ فعلى به جا نياورده
باشد، نماز صحيح است و اعاده آن لازم نيست؛ مگر اين كه زمان التفات طول بكشد. و اگر
در آن حال بعضى افعال را به جا آورده باشد، پس اگر تدارك آن ممكن باشد، چون قرائت
وامثال آن باعث بطلان نمىشود و بايد تدارك كند ونماز را تمام كند. و اگر تدارك آن
ممكن نباشد چون ركن، اعاده نماز در وقت لازم است نه در خارج وقت. و ظاهر كلام بعضى729
آن است كه اصل نماز باطل است و قضا در خارج وقت نيز لازم است، و اظهر، نحوى است كه
ابتدا مذكور شد.
چهارم:از مبطلات نماز تكفير است730 يعنى دست
راست را بر بالاى دست چپ گذاشتن، هم چنان كه سنيان مىكنند. و ظاهر آن است كه عكس،
يعنى دست چپ بر دست راست گذاشتن نيز حرام و مبطل نماز باشد؛ هم چنان كه جمعى731
تصريح به آن كردهاند. و فرقى نيست كه باطن دست (را) بر پشت دست ديگر كذارند يا بر
بند دست ديگر گذاردند يا بر ساق آن گذارند.
و بعضى732 تكفير را مكروه و ترك آن را مستحب
دانستهاند. واين ضعف است.
پىنوشتها:
677) المعتبر 2: 193؛ منتهى المطلب 1: 281.
678) المراسم: 69؛ ذكرى الشيعه 3: 375.
679) بلكه ظاهر آن است كه هر چه طول بدهد افضل است. حتى در روايات (وسائل الشيعه 4:
926، باب 6 من ابواب الركوع، ح 2) شصت مرتبه نيز وارد شده است. بلى، سنت است كه
امام زياد طول ندهد و سنت است كه چون به ركوع رود، قبل از ذكر ركوع بگويد:
لك ركعت ولك اسملت و بك آمنت و عليك توكلت و انت ربى خشع لك سمعى و بصرى و شعرى و
بشرى و لحمى و دمى و شحمى و عصبى و عظامى و مااقلته قدماى غير مستكفر و لا مستكبر
ولا مستحسر پس بگويد: سبحانك ربى العظيم و بحمده.(احمد)
680) وسائل الشيعه 6: 296 - 297، باب 2 من ابواب الركوع، ح 2.
681) وسائل الشيعه 6: 322، باب 17 من ابواب الركوع، ح 1و4.
682) الخلاف 1: 347، مساله 97؛ الالفيه: 67.
683) الوسيله: 97؛ ارشاد الاذهان 1: 255.
684) المقنع: 26؛ السرائر 1: 255؛ الدروس الشرعيه 1: 180.
685) بلكه سنت است كه تمام جبهه، يعنى پيشانى رابه آن چه سجده بر آن صحيح است
برساند. (احمد)
686) بلكه سنت است كه سبحان ربى الاعلى و بحمده را بسيار
تكرار كند، ليكن نه به حدى كه ملال آورد. و در بعضى احاديث (وسائل الشيعه 4: 979،
باب 23 من ابواب السجود، ح 2) وارد است كه حضرت صادق (عليه السلام) در نماز پانصد
دفعه ذكر سجود فرمود. و سنت است كه در هر سجده، پيش از ذكر سجود بگويد:
اللهم لك سجدت و بك آمنت و لك اسلمت و عليك توكلت و انت ربى سجد لك وجهى و شعرى و
بشرى و مخى و لحمى و دمى و عصبى و عظامى، سجد وجهى البالى الفانى الذليل المهين
للذى خلفه و صوره و شق سمعه و بصره تبارك الله احسن الخالقين.(احمد)
687) الانتصار: 46.
688) در نسخه الف موجود نيست.
689) الموجز الحاوى: 70؛ الحدائق الناضره 8: 288.
690) مدارك الاحكام 3: 408.
691) مجمع الفائده و البرهان 2: 134.
692) وسائل الشيعه 6: 245، باب 46 من ابواب قراءه القرآن، ح 1.
693) در نسخه الف موجود نيست.
694) معناى تورك در ص 395 و معناى اقعا در ص 396 ذكر شده است.
695) المقنعه: 139؛ النهايه: 89؛ المذهب 1: 99؛ السرائر 1: 231.
696) اقوى در نظر حقير آن است كه تسليم واجب است و جزء نماز نيست. ليكن هيچ يك از
دو فقره السلام عليكم و السلام علينا و على عباده الله الصالحين
به خصوصه واجب نيستند، بلكه يكى از اين دو، على التعيين واجب است و مصلى مخير است
كه هر يك را كه مقدم بدارد، واجب به عمل آمده خواهد بود و ثانى مستحب خواهد بود. و
اما خروج از نماز به السلام علينا و على عباده الله الصالحين
يقينا متحقق مىشود و اما به السلام عليكم اگر چه بعضى
(المعتبر 2: 235؛ تذكره الفقهاء 3: 245) ادعاى اجماع نمودهاند، ليكن نظر به عدم
ثبوت اجماع نزد حقير، تحصيل خروج به آن، محل تشكيك است. (احمد)
697) الكافى فى الفقه: 119.
698) الالفيه: 62؛ الجعفريه (ضمن رسائل المحقق الكركى): 1: 112؛ التنقيح الرائع 1:
213.
699) در سخه الف موجود نيست.
700) شرائع الاسلام 1: 79؛ منتهى المطلب 5: 201 - 202؛ المعه الدمشقيه: 13.
701) الامع الشرائع: 84.
702) در نسخه ب: و مامومين به خصوصا به
خصوصه قصد پيش نماز را بكنند.
703) المقنع: 29؛ الدروس الشرعيه 1: 183.
704) كشف اللثام 4: 154.
705) وسائل الشيعه 4: 429، باب من ابواب التعقيب، ح 1.
706) ر.ك: وسائل الشيعه 6: 429، باب 1 من ابواب التعقيب، ح 1.
707) وسائل الشيعه 7: 15، باب 6 من ابواب سجدتى الشكر، ح 3.
708) وسائل الشيعه 7: 5 باب 1 من ابواب سجدتى الشكر، ح 3.
709) شرائع الاسلام 1: 78 قواعد الاحكام 1: 278؛ الجعفريه (ضمن رسائل المحقق
الكركى) 1: 113؛ وسائل الشيعه 7: 15، باب 6 من ابواب سجدتى الشكر، ح 1.
710) ر.ك: وسائل الشيعه 7: 5، باب 1 من ابواب سجدتى الشكر.
711) جامع المقاصد 2: 316؛ مسالك الافهام 1: 223؛ مدارك الا حكام 3: 424؛ كشف
اللثام 4: 116.
712) المبسوط 1: 117؛ المعتبر 2: 250.
713) من لا يحضره الفقيه 1: 356، ذيل ح 1030؛ ذخيره المعاد 352؛ كشف اللثام 4: 159.
714) حجر (15): 46.
715) طه (20): 12.
716) بلى، هرگاه آيه قرآن بسيار كم باشد به حيثيتى كه اگر قصد قرآن خواندن نداشته
باشد، از مجرد لفظ نتوان فهميد كه قرآن است، بايد قصد قرآن بودن بكند و بدون آن،
نماز باطل است؛ هم چنان كه هرگاه بگويد اذهب يعنى
برو و قصد آن، مجرد افهامباشد. و خود طاب ثراه در
معتمد تصريح به اين فرمودهاند. (احمد)
717) المعتبر 2: 254.
718) بدان كه هم چنان كه خود طاب ثراه در
معتمد فرمودهاند، حق آن است كه آه شو ناله هرگاه دو حرف از آن ظاهر شود،
مطلقا باعث بطلان نماز است اگر چه از خوف خدا باشد. (احمد)
719) مساللك الافهام 1: 231؛ الحدائق الناضره 9: 92.
720) هر گاه عليك يا عليكم را در
اين چهار عبارت مقدم بدارد، باز جواب است.احمد)
721) جواب سلام دادن در نماز، به نحوى كه سلام كرده واجب نيست، بلكه مستحب است هم
چنان كه خود طاب ثراه درمعتمد فرمودهاند؛ پس مىتواند به هر
يك از هشت قسم عبارت مذكوره جواب دهد. (احمد)
722) نهايه الاحكام 1: 518 ذكرى الشيعه 4: 23؛ جامع المقاصد 2: 358؛ مسالك الافهام
1: 232.
723) الحدائق الناضره 9: 83.
724) حقير در مسأله سلام كردن زن بر مرد اجنبى تردد دارد؛ پس احتياط آن است كه اگر
مرد در نماز نباشد زن اجنبيه بر او سلام كند هر چه خواهد جواب بگويد، و اگر در نماز
باشد، سلام عليكم جواب گويد و از آن قصد قرآن بكند. (احمد)
725) وسائل الشيعه 14: 173، باب 131 من ابواب مقدمات وآداب النكاح، ح 2.
726) بدان كه آن چه درنظر حقير راجح است آن است كه هر گاه مصلى ترك رد سلام كند، پس
اگر بعد از سلام كردن به قدرى ساكت باشد كه اگر ديگر ساكت مىبود توالى در قرائت بر
طرف مىشد، نماز آن صحيح است. و اگر هيچ ساكت نشود، نماز او باطل است؛ خواه مشغول
ذكر واجب باشد يا سنت. و هرگاه به مجرد سلام كردن جواب نگويد، بلكه مشغول قرائت
باشد، و ليكن بعد از فاصله جواب بگويد، پى اگر فاصله به قدرى باشد كه در عرف بگويند
دير جواب گفته و وقت جواب گذشته بود، نماز آن باطل است، و الافلا. و ظاهر آن است كه
به مجرد ساكت شدن به قدر جواب سلام و بعد مشغول ذكر شدن، باعث صحت نماز نشود. بلكه
بايد اين قدرى ساكت شود كه وقت جواب سلام عرفا بگذرد يا هر گاه ديگر سكوت كند، تولى
قرائت بر طرف شود. (احمد)
727) المقنعه: 97؛ النهايه: 64.
728) ذخيره المعاد: 354.
729) نهايه الحكام 1: 400؛ الحدائق الناضره 9: 33.
730) ظاهر آن است كه تكفير و عكس آن حرام است، وليكن مبطل نماز نيستند؛ هم چنان كه
خود طاب ثراه در سابق در مبحث قيام تصريح فرمودهاند.
(احمد)
731) الخلاف 1: 321، مسأله 74؛ قواعد الاحكام 1: 281؛ المذهب البارع 1: 391؛ الروضه
البهيه 1: 566.
732) الكافى فى الفقه: 125.