تحفه رضويه

ملا محمد مهدى بن ابى ذر نراقى(ره)

- ۸ -


مسأله دوازدهم:اگر دست‏هاى كسى قطع شده باشد، مسح دست‏ها از او ساقط است و بايد همين پيشانى و جبينين او مسح شود. و اگر بعضى از كف‏هاى او قطع شده باشد وبعضى از آن هاباقى باشد، بايد به قدرى كه باقى مسح شود.
مسأله سيزدهم:كسى كه تيمم كند و نماز كند و آبى نيايد تا وقت نماز بگذرد، نماز او صحيح است. و اگر بعد از نماز، وقت باقى باشد كه آب به هم رسد، بنا به قولى كه در وسعت وقت، تيمم جايز است، با نماز او صحيح است و اعاده لازم نيست و بنابر آن كه واجب باشد، تاخير تيمم تا آخر وقت اعاده نماز، لازم است.
مسأله چهاردهم:هر گاه كسى مثلا در موضعى نجس محبوس باشد كه نتواند كه هيچ يك از وضو و تيمم را به جا آورد، اداى نماز از او ساقط است و لازم است كه بعد از تمكن از طهارت، نماز را قضا كند بنابر اظهر. و بعضى393 قضا را لازم ندانسته‏اند.
مسأله پانزدهم:هر چه به غسل و وضو مباح مى‏شود، به تيمم نيز مباح مى‏شود؛ چون نماز و طواف و داخل شدن مساجد و خواندن سوره‏هاى سجده و مس كردن خط مصحف و غير آن‏ها از امورى كه به طهارت آبى جايز مى‏شود.
مسأله شانزدهم:هر گاه جنب و ميت و كسى كه محتاج به وضو باشد جمع شوند و اين قدر آب باشد كه يكى از ايشان را كفايت كند، پس اگر آن آب مال يكى از ايشان باشد، اختصاص به او خواهد داشت و استعمال كردن ديگران آن را جايز نخواهد بود، بلكه بر مالك واجب است كه خود استعمال كند و بذل نمودن آن به غير، جايز نخواهد بود.
و اگر آب مباحى باشد يا آبى باشد كه مملوك همه باشد يا مملوك ديگرى باشد، شكى نيست كه هر كه آن قدرى را كه مالك است اختيار دارد كه به هر كه خواهد بذل كند. و محل خلاف در آن است كه افضل، وا گذاشتن به كدام يك است؟ بعضى394 گفته‏اند كه: افضل آن است كه صرف در غسل ميت شود. و اكثر گفته‏اند كه: افضل آن است كه به جنب دهند تا غسل كند و ميت را تيمم دهند، و محدث، بدل وضو تيمم كند. و اين اظهر است.
و اگر آب، اين قدر باشد كه كفايت وضو كند و از براى غسل كافى نباشد، اولى آن است كه به محدث دهند كه همين احتياج به وضو دارد. و اگر اين قدر باشد كه كفايت هيچ يك از غسل و وضو نكند، جنب به آن اولى است؛ زيرا كه موالات در غسل ترتيبى شرط نيست. لهذا مى‏تواند به آن، بعضى اعضاى خود را بشويد و باقى را واگذارد تابه آبى برسد. و در وضو چون موالات شرط است، شستن بعضى از اعضا بى فايده است. و اگر ممكن باشد كه اول، محدث از آن وضو سازد و بعد از آن، آب را جمع كند و جنب از آن غسل كند، بايد چنين شود.
و اگر حايض و صاحب نفاس كه خون ايشان قطع شده باشد و كسى كه مس ميت كرده باشد با جنب يا ميت و محدث جمع شوند و آب به قدرى باشد كه كفايت يك كدام كند، بعضى395 در اين جا قائل به تاخير شده‏اند. و بعضى396 گفته‏اند كه: بايد به قرعه، يكى از ايشان تعيين شود. و به هر صورت، هرگاه تشنه باجماعت مذكور جمع شود، لازم است كه آب را به تشنه دهند.
مسأله هفدهم:كسى كه تيمم كند و بعد از تيمم آب بيايد و در قدرى از زمانه كه توان در آن غسل يا وضو را به جا آورد (و) متمكن از استعمال آب باشد، تيمم او شكسته مى‏شود. و اگر غسل يا وضو به جا نياورد و بعد تمكن او بر طرف شود، يعنى آب مفقود شود و محتاج به طهارت باشد، بايد نوبت ديگر تيمم كند.
و هرگاه چند نفر كه با تيمم باشند، همه به يك دفعه اين قدر آب بيابند كه كفايت يكى از ايشان كند، تيمم همه باطل مى‏شود؛ به شرطى كه همگى به يك مرتبه به آن آب رسند و بعضى سبقت نگيرند. و اگر يكى پيش از همه به آن آب رسد و آن را حيازت كند، تيمم همان يكى باطل خواهد شد و تيمم ديگران باقى خواهد بود.
مسأله هجدهم:اگر كسى جنب باشد و به غير از مسجد، آب در موضعى ديگر نيابد، جايز است كه داخل مسجد شود و آب بردارد. و اگر ظرفى نداشته باشد علامه397 گفته است جايز است كه در مسجد غسل كند.
و بعضى398 گفته‏اند: جواز غسل مشروط است به اين كه نشستن به عمل نيايد، و الا جايز نيست399.

باب دوم : در مسائل و احكام نماز : و در آن دو مقدمه و چند مطلب است:

مقدمه اول: در اشاره به اقسام نمازها بر سبيل اجمال

بدان كه نماز يا واجب است يا سنت و نمازهاى واجبى ده است:
اول: نمازهاى شبانه روزى كه آن را نماز يوميه گويند.
دوم: نماز جمعه.
سوم: نماز عيد رمضان.
چهارم: نماز عيد قربان.
پنجم: نماز طواف.
ششم: نماز آيات كه شامل است نماز خسوف و كسوف و زلزله و هر امر آسمانى را كه موجب خوف غالب مردمان شود، چون بادهاى سياه و سرخ و امثال آن.
هفتم: نمازى كه به نذر و قسم و عهد واجب شده باشد.
هشتم: نمازى كه از پدر فوت شده باشد كه بر پسر بزرگ‏تر او واجب است.
نهم: نمازى كه به اجاره، واجب شود.
دهم: نماز ميت، و آن مذكور شد.
و نمازهاى سنتى بسيار است - و بعضى از آن در اين كتاب، بعد از اين ان شاء الله مذكور خواهد شد - و آن چه از همه اهم است و سعى در بجا آوردن آن لازم است، نوافل مرتبه يوميه است كه در مقدمه دوم مذكور مى‏شود، و بعد از آن در چند مطالب، شروط و احكام نماز يوميه مذكور مى‏شود، پس اشاره به ساير نمازهاى واجبى و سنتى مى‏شود.

مقدمه دوم: در بيان نوافل يوميه و آن چه متعلق است به آن

بدان كه نوافل يوميه سى و چهار ركعت است. و مشهور ميان فقها آن است كه هشت ركعت نافله ظهر است مقدم بر آن، و آن را صلاة اوابين مى‏گويند. و هشت ركعت نافله عصر است مقدم بر آن، و چهار ركعت نافله مغرب است بعد از آن، و دو ركعت نشسته كه به يك ركعت حساب مى‏شود، نافله خفتن است بعد از آن، و آن را وتيره گويند، و هشت ركعت نماز شب است و دو ركعت نماز شفع است، و يك ركعت نماز وتراست، و دو ركعت نافله صبح است مقدم بر آن.
و بعضى400 هشت ركعت بعد از ظهر و پيش از عصر را هم از نافله ظهر گرفته‏اند نه از عصر.
وبعضى401 شش ركعت آن را از نافله ظهر گرفته‏اند و دو ركعت را از عصر.
و مخففى نيست كه روايات از تعيين و نسبت دادن نوافل مذكوره به اوقات معينه از ظهر و عصر و مغرب و عشا و صبح، خالى است و در نيت هم قصد نسبت لازم نيست.
پس اگر در هر يك از اين نوافل قصد كند كه دو ركعت نافله مى‏كنم از جهت آن كه سنت است، قربه الى الله، كافى است و لازم نيست كه قصد كند كه دو ركعت نافله ظهر يا عصر يا مغرب يا صبح مى‏كنم. بلى، اگر قصد را چنين كند و مراد او از نسبت، نسبتى باشد كه ميان فقها مشهور است، نه نسبتى كه ثابت است از شرع، مانعى ندارد.
و در بعضى402 روايات، نافله پيش از عصر، چهار ركعت معين شده و نافله بعد از مغرب، دو ركعت معين شده. و اين، محمول بر اقل مرتبه استحباب است؛ يعنى اگر كسى را شغلى باشد و خواهد ادراك نوافل كرده باشد، مى‏تواند در نافله عصر و مغرب اكتفا به چهار ركعت و دو كند.
و وقت هر يك از اين نوافل، بعد از اين مذكور خواهد شد.
و در اين جا فوايدى چنداست كه بايد به آن اشاره شود:
اول:در اداى نوافل يوميه ثواب بسيار است و در احاديث403 تاكيد بسيار در به جا آوردن آن‏ها رسيده. و در بسيارى از اخبار404 وارد شده كه اگر در نماز فريضه به سبب ترك حضور قلب، نقصانى به هم رسيده باشد، نافله جبران آن را مى‏كند. پس بر اهل ايمان لازم است كه مهما امكن ترك نوافل را نكنند؛ اگر چه در حالت هم و غم باشند.
و بالجمله در هر حالى كردن نوافل افضل است، مگر آن كه امرى لازم از امور معشيت يا قضاى حاجت مومنى رو دهد كه به جا آوردن نوافل باعث فوت آن شود. و افضل نوافل يوميه - بنابر اظهر - نماز شب است و بعد از آن، نافله ظهر و بعد از آن، نافله مغرب و بعد از آن، نافله صبح و بعد از آن، باقى نوافل.
و بعضى405 نافله صبح را افضل از نماز وتر دانسته‏اند.
و ابن بابويه406 گفته است كه افضل نوافل، نافله صبح است و بعد از آن، نماز وتر و بعد از آن، دو ركعت نافله ظهر و بعد از آن نافله مغرب و بعد از آن، تمام نوافل شب و بعد از آن، تمام نوافل روز. و افضل به حسب اخبار آن است كه اول مذكور شد.
دوم:مكروه است سخن گفتن در مابين نماز مغرب و نوافل آن، و هم چنين در مابين نوافل نيز سخن گفتن مكروه است، يعنى بعد از دو ركعت اول تكلم نكند تا دو ركعت آخر را به جا آورد.
سيم:مستحب است407 كه بعد از نماز مغرب و خواندن تسبيح حضرت فاطمه (عليه السلام) نافله مغرب را به جا آورد و بعد از آن، تعقيباتى كه خواهد بخواند، و به غير از تسبيح، دعايى ديگر بر نافله مقدم ندارد.
چهارم:در حديث408 صحيح وارد شده كه هر كه در سجده آخر نوافل مغرب، هفت مرتبه بگويد:
اللهم انى أسالك بوجهك الكريم و اسمك العظيم و ملكك القديم ان على محمد و آل محمد و ان تغير لى ذنبى العظيم انه لا يغفر الذنب العظيم الا العظيم، سر از سجده بر نخواهد داشت، مگر پاك و آمرزيده شده از جميع گناهان. و بايد مهما امكن اين دعا ترك نشود.
پنجم:محل سجده تشكر در هر يك از نمازهاى يوميه، بعد از فارغ شدن از تعقيب آن نماز است؛ مگر در نماز مغرب كه مخير است در به جا آوردن آن پيش از نافله يا بعد از نافله و فارغ شدن از تعقيب.
و مشهور آن است كه افضل آن است كه بعد از نافله به جا آورد. و در بعضى409 اخبار تصريح شده كه افضل آن است كه پيش ار نافله باشد. و اين اظهر است. و اگر يك نوبت قبل از نافله و يك نوبت بعد از آن به عمل آورد، اكمل خواهد بود.
ششم:همه نوافل را نشسته مى‏توان كرد و اگر چه در حالت اختيار باشد و ضرورتى نباشد، بلكه سواره و در حين راه رفتن نيز مى‏توان كرد و در اين صورت، ركوع و سجود را به اشاره به جا مى‏آورد، و اگر نشسته به جا آورد جايز است كه به عوض يك ركعت ايستاده، يك ركعت نشسته بكند.
و جايز است كه به عوض يك ركعت ايستاده، دو ركعت نشسته بكند و در اين صورت كه به عوض يك ركعت دو ركعت بكند، ثواب نوافل كم نخواهد شد. و در صورت اول كه يك ركعت نشسته را به عوض يك ركعت بكند، ثواب نصف نوافل را خواهد داشت؛ هم چنان كه از اخبار410 مستفاد مى‏شود. و از اين جهت ايستاده كردن افضل است.
و در بعضى411 اخبار رسيده كه در صورتى كه نشسته نوافل را به جا آورد، هر گاه در آخر سوره برخيزد و ايستاده سوره را تمام كند و ركوع كند، آن نافله، نافله ايستاده محسوب مى‏شود.
و در وتيره كه دو ركعت بعد از نماز خفتن است، نشسته و ايستاده هر دو جايز است و بعضى412 نشستن را افضل دانسته‏اند. و نظر به اخبار مكرر، ايستادن افضل است.
و به هر تقدير، ظاهر آن است كه بايد دو ركعت باشد و يك ركعت ايستاده كافى نيست.
هفتم:مشهور ميان متاخرين آن است كه وتر، اسم يك ركعت آخر از نماز شب است و دو ركعت پيش از آن مخصوص است به اسم شفع. و مستفاد از احاديث413 آن است كه وتر، اسم هر سه ركعت است، ليكن دو ركعت به يك سلام است و يك ركعت به يك سلام على حده؛ هم چنان كه معروف است.
و در بعضى414 اخبار رسيده كه جايز است هر سه ركعت را به يك سلام بكند. و گويا اين اخبار محمول بر تقيه باشد و جدا كردن يك ركعت از دو ركعت به سلام على حده متعين است.
و سنت است كه در هر يك از دو ركعت شفع، يك مرتبه قل هو الله415 بخواند يا در ركعت اول قل اعوذ برب الفلق بخواند و در ركعت دوم قل اعوذ برب الناس416 بخواند و در يك ركعت وتر يك مرتبه قل هو الله احد بخواند.
و بعضى417 در وتر سه مرتبه قل هو الله و معوذتين را نقل كرده‏اند. و ظاهر از اخبار يك مرتبه قل هو الله است؛ هم چنان كه مذكور شد.
و در ركعت اول نماز شب سنت است كه در ركعت اول بعد از حمد، سى نوبت قل هو الله بخواند و در ركعت دوم سوره قل يا ايها الكافرون418 بخواند و در شش ركعت ديگر سنت است كه سوره‏هاى دراز را بخواند. و مى‏تواند اكتفا كند به سوره قل هو الله يا هر سوره كه خواهد. و مى‏تواند در ركعت اكتفا به حمد تنها كند و هيچ سوره‏اى نخواند؛ هم چنان كه در ساير نوافل يوميه و غير آن‏ها كه حمد تنها كافى است؛ مگر در بعضى از نمازهاى سنتى كه تعيين خصوص سوره شده است.
و در هر دو ركعتى از نمازهاى سنتى، يعنى در ركعت دوم از نافله، قنوت سنت است؛ مگر در ركعت دوم از شفع كه در آن قنوت سنت نيست419. و در ركعت وتر، قنوت سنت است و سنت است كه هر دعايى كه خواهد در قنوت بخواند. و سنت است كه تسبيح را در دست راست گيرد و دست چپ را بلند كند و هفتاد نوبت استغفار كند به اين طريق كه: استغفر الله ربى و اتوب اليه.
و اگر صد نوبت استغفار كند، افضل است. و چهار نفر يا بيشتر از برادران مومن را دعا كند به اين طريق كه: اللهم اغفر لفان و فلان، و اسم ايشان را ذكر كند تا آخر.
و سيصد مرتبه العفو بگويد، و اگر وقت تنگ باشد، آن چه تواند بگويد و اصل ثواب وتر، به حمد و سوره و قنوت مختصرى حاصل مى‏شود. و در نوافل شب و روز، بعضى آداب و ادعيه و اذكار هست كه باعث زيادتى ثواب و فضيلت مى‏شود و تفاصيل آن در كتب ادعيه مذكور است.
هشتم:اگر در وقتى برخيزد كه صبح نزديك باشد و وقت وفا نكند كه مجموع نماز شب را به جا آورد، هر گاه دو ركعت شفع و يك ركعت وتر و نافله صبح را به جا آورد، ثواب همه نماز شب از براى او نوشته خواهد شد، هم چنان كه از اخبار420 رسيده.
نهم:سنت است421 كه در ميان مغرب و عشا، سوارى نافله مغرب دو ركعت نماز كند كه آن را نماز غفيله گويند، و در ركعت اول بعد از حمد اين آيه را بخواند: و ذا النون اذ ذهب مغاضبا فظن ان لن نقدر عليه فنادى فى الظلمات ان لا اله الا انت سبحانك انى كنت من الظالمين. فاستجبنا له و نجيناه من الغم و كذلك ننجى المومنين422.
و در ركعت دوم بعد از حمد اين آيه را بخواند: و عنده مفاتح الغيب لا يعلمها الا هو و يعلم ما فى البر و البحر و ما تسقط من ورقه الا يعلمها و لا حبه ظلمات الارض و لا رطب و لا يابس الا فى كتاب مبين423.
و در قنوت بگويد: اللهم انى اسالك بمفاتح الغيب التى لا يعلمها الا انت ان تصلى على محمد و آل محمد و ان تقضى حوائجى للدنيا و الاخره. اللهم انت ولى نعمتى والقادر على طلبتى انت تعلم حاجتى فاسالك بحق محمد و آل محمد عليه و عليهم السلام لما قضيتها لى424، پس حاجت خود را سوال كند. و مروى425 است كه هر كه بعد از اين نماز، حاجت خود را طلب كند، البته روا مى‏شود.
و نيز از حضرت صادق (عليه السلام) مروى426 است كه هر كه در ساعت غفلت كه مابين مغرب و عشا است دو ركعت نماز كند - كه در ركعت اول بعد از حمد، سيزده مرتبه سوره اذا زلزلت بخواند و در دوم بعد از حمد، پانزده مرتبه قل هو الله احد بخواند، - با من يك بار داخل بهشت شود و نداند ثواب آن را مگر حق تعالى.
دهم:سنت است كه بعد از فارق شدن از نافله صبح بر پهلوى راست رو به رو قبله بخوابد، به نحوى كه ميت را در لحد مى‏خوابانند، و گونه راست خود را بر روى دست راست گذارد و بعضى ادعيه (را) كه وارد شده بخواند. و خوابيدن به نحو مذكور را ضجعه مى‏نامند و آن از سن موكده است كه از خواص شيعيان است و سنيان آن را از علامات تشيع شمرده‏اند و در وقت تقيه جايز است كه بدل آن، دست بر زمين گذاشتن و سجده كردن و بر خاستن و نشستن و تكلم كردن، بلكه بدون تقيه، يعنى در حالت اختيار نيز افعال مذكوره بدل آن مى‏شود، اما ضجعه افضل است.
يازدهم:در سفر، نوافل ظهر و عصر ساقط است بلاخلاف، و نافله خفتن، يينى وتيره نيز ساقط است بنابر اشهر و اقوى. و باقى نوافل، يعنى نافله مغرب و صبح و نماز شب و نماز شفع و وتر ساقط نمى‏شود و بر استحباب باقى است.
دوازدهم:بعد از اين مذكور خواهد شد كه در چهار موضع كه مسجد الحرام و مسجد حضرت رسول (صلى‏الله عليه وآله) و مسجد كوفه و حاير طاهر حضرت امام حسين (عليه السلام) باشد، مسافر مخير است ميانه قصر و اتمام، يعنى اگر خواهد نماز ظهر و عصر و عشا را تمام كند، و اگر خواهد دو ركعت كند؛ هم چنان كه در ساير مواضع. و بنابر اين در اين چهار موضع، نافله ظهر و عصر و وتيره ساقط نخواهد بود و كردن آن‏ها مستحب خواهد بود؛ خواه فريضه را تمام كند يا قصر كند.
سيزدهم:سنت427 است كه در روز جمعه بر شانزده ركعت نافله ظهر و عصر، چهار ركعت اضافه شود كه مجموع بيست ركعت باشد؛ شش ركعت را در اول روز در نزد پهن شدن آفتاب بكند و شش ركعت (را) در وقت بلند شدن آفتاب به جا آورد و شش ركعت (را) اندكى پيش از ظهر بكند و دو ركعت (را) در وقت ظهر بكند.و جايز است كه شش ركعت اول روز را بعد از اداى فريضه بكند.

مطلب اول: در مقدمات نماز و شرايط نماز

يعنى در امورى چند كه مراعات آن‏ها پيش از نماز لازم است، سوارى آن چه مذكور شد از وضو و طهارت جامه و بدن
و در آن چند مقصد است:

مقصد اول : در بيان اوقات نماز و آن چه متعلق به آن است
و در آن چند فصل است:

فصل اول: در تعيين وقت نماز ظهر و عصر و نوافل آن‏ها
و در آن چند مسأله است:
مسأله اول:بدان كه از براى هر يك از نمازهاى پنج گانه يوميه وقتى است معين و مقدر از جانب شرع كه تقريم و تاخر آن نماز از آن وقت جايز نيست.
و هر نمازى را دو وقت است كه - بنابر اشهر و اقوى - وقت اول از براى فضيلت و زيادتى ثواب است و وقت دوم از براى اجزاء. پس در حالت اختيار در هر يك از دو وقت مى‏توان نماز را به جا آورد و اگر چه ثواب آن در وقت اول بيشتر است.
و بعضى428 گفته‏اند: در وقت اول از براى مختار است و وقت دوم از براى معذور و مضطر. و بنابراين در حالت اختيار جايز نيست تاخير نماز تا وقت دوم. و اول اصح است، هم چنان كه مذكور شد.
مسأله دوم:اول وقت نماز پيشينين، زوال آفتاب است؛ يعنى ميل كردن آن از وسط السماء. و آن در وقتى است كه سايه شروع كند به زيادتى بعد از آن كه به نهايت كمى رسيده باشد، هم چنان كه در اكثر بلاد چنين است؛ يا سايه حادث شود بعد از آن كه بر طرف شده باشد، هم چنان كه در بعضى از مواضع چون مكه و صناد در بعضى اوقات اتفاق مى‏افتد.
و بيان اين مطلب آن است كه در وقت طلوع آفتاب، هر شاخصى كه در زمين به استقامت نصب باشد. سايه آن در نهايت طول و درازى است و هر چند آفتاب بلند مى‏شود سايه كم مى‏شود تا وقتى كه سايه به نهايت كمى رسد
باالكليه برطرف شود، و آن وقتى است كه ا فتاب به وسط السماء رسيده باشد؛ پس سايه زياد مى‏شود تا وقت غروب كه باز عود به نهايت طول مى‏كند، و به مجرد شروع شدن به زيادتى، وقت زوال است. و طريق شناختن شروع در زيادتى آن است كه چوبى بر زمين محكم نصب كنند كه حركت نكند و در نزديكى ظهر، موضعى كه سر سايه آن چوب بر آن افتاده نشان كنند، پس اندكى صبر كنند، آن گاه ملاحظه كنند: اگر سايه كم شده باشد يا مقل اول باشد، كه اول است؛ يعنى اگر از نشان تجاوز كرده باشد، ظهر است.
و از جمله علامات ظهر كه علما نقل كرده‏اند آن است كه كسى كه رو به قبله بايستد، آفتاب در برابر ابروى راست او باشد. و مخفى نيست كه اين علامت از براى مواضعى است از عراق كه قبله آن‏ها بر نقطه جنوب باشد، مانند مواضعى كه در طرف غربى وسط عراق واقع است. اما مواضعى كه قبله آن‏ها در مابين نقطه جنوب و مغرب واقع است، چون وسط عراق و مواضعى كه در طرف شرقى واقع است، اين علامت موافق نيست؛ زيرا كه در اين مواضع، آفتاب به برابر ابروى راست كسى كه رو به قبله باشد نمى‏رسد، مگر بعد از گذشتن مدتى از اول وقت ظهر.
مسأله سيم: آخر وقت فضيلت نماز پيشين وقتى است كه سايه هر چيزى مثل آن چيز شود؛ يعنى هر شاخص كه در زمين نصب باشد، چون در حين ظهر سايه آن كمتر از طول آن شاخص است يابالكليه سايه ندارد، هم چنان كه در بعضى بلاد در بعضى اوقات اتفاق مى‏افتد و بعد از ظهر، سايه آن زياد مى‏شود تا به قدر آن شاخص مى‏رسد وبعد از آن از آن قدر نيز زياد مى‏شود، لهذا از حين ظهر تا وقت رسيدن سايه شاخص، به قدر آن، وقت فضيلت ظهر است. و چون سايه آن به حدى زياد شود كه به قدر آن شاخص برسد، وقت فضيلت ظهر تمام شده و بعد از آن، وقت اجزاء است؛ يعنى وقتى است كه نماز از براى مخار صحيح است، اما ثواب كامل ندارد.
و آخر وقت اجزا وقتى است كه از غروب آفتاب به قدر اداى چهار ركعت باقى مانده باشد كه آن، وقت مختص نماز عصر است و نماز ظهر در آن وقت صحيح نيست؛ نه از براى مختار و نه از براى مضطر.
و مخفى نماند كه سايه (اى) كه در دانستن اوقات ظهر و عصر و نوافل آن‏ها اعتبار مى‏شود، سايه زيادتى است كه بعد از ظهر به هم مى‏رسد، و سايه‏اى كه در اول زوال باقى مى‏ماند (را) حساب نبايد كرد. و بنابر اين وقت فضيلت ظهر مى‏كشد تا وقتى كه آن سايه كه از حين ظهر زياد مى‏شود به قدر طول شاخص يا هر چه از زمين بلند است از درخت و انسان و ديوار و غير آن بشود، و آن سايه باقيمانده محسوب نمى‏شود.
و مراد از شاخص، چوبى است كه بر زمين نصب مى‏كنند كه از آن وقت را معلوم كنند. و چون در عصر رسول (صلى‏الله عليه وآله) شاخصى كه از آن وقت را معلوم مى‏كردند ديوار مسجد بود كه به قدر قامت يك شخص بود كه سه ذراع و نيم باشد، لهذا در بعضى اخبار429 و در كلام بعضى430 فقها، تعبير از شاخص به قامت مى‏شود و مى‏گويند (كه) وقت فضيلت ظهر تا وقتى است كه سايه به قدر يك قامت شود، و مى‏گويند: وقت فضيلت عصر تا وقتى است كه سايه به قدر دو قامت شود. و مراد آن است كه در وقتى كه شاخص به قدر قامت (انسان باشد، وقت فضيت آن است كه سايه به آن شاخص به قدر قامت)431 كه مثل آن يا دو مثل آن شود، فرقى ندارد.
مسأله چهارم:اول وقت عصر، وقتى است كه از نماز ظهر فارغ شود.
و بعضى432 سنت دانسته‏اند تاخير عصر را تا وقتى كه فضيلت ظهر بگذارد تا تفريق ميان ظهر و عصر حاصل شود. و در استحباب تفريق شبهه‏اى نيست؛ به اعتبار اين كه پيغمبر (صلى‏الله عليه وآله)433 ميان اين دو فريضه تفريق مى‏نمود.
و حق آن است كه نظر به طريقه شيعه، هر يك از جمع و تفريق جايز است و حصرت رسول (صلى‏الله عليه وآله) نيز گاهى جمع مى‏نمود و گاهى تفريق مى‏كرد. اما تفريق حاصل مى‏شود به خواندن تعقيب نماز ظهر و به جا آوردن نوافل آن. و شبهه‏اى نيست434 كه تفريق به اين معنا مستحب است و بعداز حاصل شدن تفريق به اين معنا، يعنى به جا آوردن نوافل و تعقيب، افضل آن است كه نماز عصر را بكند و بيش از اين، تاخير استحباب ندارد، بلكه مرجوع است. و به اين تاخير، اذان ساقط نمى‏شود، بلكه اذان را مى‏گويد از براى نماز عصر؛ زيرا كه ساقط شدن اذان در وقت جمع كردن ميان دو فريضه در وقتى است كه تفريق به معناى مذكور به عمل نيايد و بعداز نماز ظهر، بى فاصله (و) بدون نافله و تعقيب، نماز عصر را به جا آورد؛ هم چنان كه بعد از اين مذكور خواهد شد.
و آخر وقت فضيلت عصر وقتى است كه زيادتى سايه هر چيز دو برابر آن چيز شود و سايه باقى مانده در وقت ظهر محسوب نيست. و بعد از اين، وقت فضيلت مى‏گذرد و وقت اجزاء است كه ثواب آن ناقص است. و آخر وقت اجزاء، غروب آفتاب است از براى مختار و مضطر.
مسأله پنجم:اقوى و مشهور آن است كه از اول زوال به قدر چهار ركعت نماز، اختصاص به ظهر دارد و اداى عصر در آن - خواه بر سبيل عمد باشد يا بر سبيل سهو و غفلت - بى صورت است. و بعد از آن، وقت، مشترك مى‏شود ميان ظهر و عصر تا وقتى كه به غروب آفتاب به قدر چهار ركعت باقى ماند. و آن قدر اختصاص به عصر دارد و ايقاع ظهر در آن، عمدا و سهوا جايز نيست.
و از كلام بعضى435 ظاهر مى‏شود كه از زوال تا غروب آفتاب، وقت مشترك است ميان نماز ظهر در آن، عمدا و سهوا جايز نيست.
و مخفى نيست كه در صورت تذكر، فايده (اى) براى خلاف مترتب نمى‏شود؛ زيرا كه خلافى نيست در اين صورت تذكر، تقديم ظهر بر عصر واجب است تا وقتى كه به غروب آفتاب به قدر چهار ركعت باقى ماند، و در آن وقت واجب است كه با وجود تذكر، عصر را بكند كردن ظهر در آن وقت جاسز نيست. پس اگر در صورت تذكر پيش از گذشتن قدر زمان، چهار ركعت نماز عصر كند، نماز او باطل است، بالاتفاق. و هم چنين اگر در وقتى كه همين به قدر زمان چهار ركعت به غروب آفتاب مانده باشد نماز ظهر را بكند، نماز او باطل است.
پس فايده در صورت عدم تذكر ظاهر مى‏شود و آن در چند موضع است:
موضع اول:اين كه كسى از راه نسيان و فراموشى نماز عصر را در ابتداى زوال، پيش از گذشتن زمان چهار ركعت بگذارد كه در اين صورت، بنابر قول به اختصاص - كه مذهب حق است - آن نماز باطل خواهد بود و بنابر قول به اشتراك، صحيح خواهد بود.
موضع دوم:آن كه در آخر روز، گمان كند كه از وقت، اين قدر باقى مانده كه همين نماز عصر را به جا آورد. و چون در اين صورت لازم است كه عصر را بكند و بعد از ظهر را قضا كند، لهذا نماز عصر را به جا آورد و چون فارغ شود معلوم شود كه گمان او خطا بوده و وقت، وسعت ظهر و عصر هر دو را داشته يا وسعت ظهر و يك ركعت از عصر (را) داشته و در آن وقت، از وقت يك ركعت باقى مانده باشد، در اين صورت بنابر اشتراك، ظهر رامى كند و بنابر اختصاص، ظهر را نمى‏كند، بلكه آن را قضا خواهد كرد.
موضع سيم:اين كه در آخر روز، گمان كند كه وقت، وسعت ظهر و عصر، هر دو را دارد و نماز ظهر را بكند و چون فارغ شود، وقت مغرب داخل شود و معلوم شود كه وقت، وسعت بيش از يك نماز را نداشته، در اين صورت بنابر قول به اختصاص، آن نماز بى صورت و قضاى ظهر و عصر، هر دو لازم است. و بنابر اشتراك، نماز ظهر او صحيح خواهد بود و همين بايد عصر را قضا كند. و چون خلاف مذكور در مغرب وعشا نيز جارى است، لهذا فايده خلاف ظاهر خواهد شد در اين كه از آخر وقت عشا كه نصف شب باشد، به قدر چهار ركعت باقى باشد كه در اين صورت بنابر قول به اختصاص، لازم است كه عشا رابكندو بعد مغرب را قضا كند و بنابر اشتراك، بايد مغرب و عشا را هر دو را بكند؛ زيرا كه بعد از كردن مغرب به قدر يك ركعت از وقت باقى خواهد بود و هر نمازى كه يك ركعت آن را در وقت توان دريافت، كردن آن لازم است.
و مخفى نماند كه آن چه گفته‏اند436 كه به قدر چهار ركعت، مخصوص به فلان نماز است، مراد چهار ركعتى است كه جامع اقل آن چه لازم است از اجزا و شروط باشد و مستحبات داخل در آن نيست. و ظاهر آن است كه قدر اين وقت به حساب حال مكلفين مختلف شود. پس قدر مختص به ظهر نسبت به هر كسى اين قدر از زمان است كه آن چه بر او واجب است (را) در آن به جا آورد. و اين معنا مختلف مى‏شود نسبت به مقيم و مسافر و صحيح و مريض و ايمن و خائف و سريع القرائه و بطى‏ء القرائه و متطهر و محتاج به طهارت.
مسأله ششم:اول وقت نافله ظهر، زوال است و آخر آن - به قول مشهور و اصح - وقتى است كه زيادتى سايه هر چيزى به قدر دو قدم شود. يعنى از سايه زيادتى كه بعد از زوال به هم مى‏رسد و آن را (فى‏ء) مى‏گويند، دو قدم شود كه دو هفت يك شاخص باشد كه از براى استعلام سايه نصب كرده‏اند، يا دو قدم آدمى باشد نسبت به سايه قامت آن. و بيان معناى قدم آن است كه هر شاخصى را كه از براى استعلام سايه نصب كنند، آن را به هفت قسمت كنند و هر قسمتى را قدم گويند. و سبب قدم گفتن آن است كه چون شاخص در عهد حضرت رسول (صلى‏الله عليه وآله) ديوار مسجد بود كه به قدر قامت آدمى بود و قامت هر آدمى معتدل به قدر هفت قدم او است، لهذا آن را به هفت قسمت كردند، (كه) هر قسمتى به قدر قدم آدمى بود، پس آن اقسام را اقدام ناميدند. و از اين جهت بعد از آن، هر شاخصى را به هفت قسم مى‏كنند و هر قسم را قدم مى‏خواندد. و به هر تقدير بعد از آن كه زيادتى سايه بعد از زوال به قدر دو قدم برسد كه دو قسم از هفت قسم است از شاخص يا دو قدم آدمى است، هر گاه شاخص قامت آدمى باشد، وقت نافله ظهر گذشته است؛ به اين معنا كه نافله را بعد از دو قدم پيش از فريضه نمى‏توان كرد. و اما اگر پيش‏تر فارغ شود، فريضه ظهر را مى‏توان كرد.
و كسى كه نافله نكند، مانند مسافر يا كسى كه نافله را به جهت عذرى ترك كند، بهتر از براى او آن است كه فريضه را در اول وقت بكند.
و مشهور آن است كه هر گاه وقت نافله بگذرد و يك ركعت نافله را در وقت كرده باشد، نوافل را تمام كند و الا شروع به فريضه كند.
و بعضى437 گفته‏اند كه: هر گاه يك ركعت نافله را در وقت دريافته باشد، باقى نوافل را مخفف مى‏كند، يعنى به كنتر چيزى كه مجزى است اكتفا كند؛ مثل اين كه اكتفا به قرائت حمد تنهاو يك تسبيح در ركوع و سجود كند. حتى بعضى438 گفته‏اند كه: اگر به نشستن تخفيف به عمل آيد، بايد نشسته بكند.
و وقت نافله عصر بعد از فراغ از نماز ظهر است تا زيادتى سايه هر چيز به قدر چهار قدم شود. و چون چهار قدم بگذرد439، نافله عصر را پيش از فريضه نمى‏توان كرد. و هر گاه يك ركعت را در وقت دريابد، باقى را در خارج وقت مى‏تواند تمام كند.
و هر يك از نافله ظهر و عصر هر گاه در وقت مقرر نشود، بعد از نماز فريضه مى‏توان كرد. پس اگر وقت نافله باقى باشد، بهتر آن است كه قصد هيچ يك را ادا و قضا نكند و اگر وقت نافله بيرون رفته باشد، به قصد قضا بكند.
و مخفى نماند از آن چه مذكور شد معلوم شد كه وقت نافله ظهر از زوال است تا وقتى كه زيادتى سايه به قدر دو قدم شود و وقت فريضه اظهر تا وقتى است كه به قدر هفت قدم شود كه مثل شاخص است. و بهتر آن است كه فريضه در چهار قدم واقع شود. و وقت نافله عصر تا وقتى است كه به قدر چهار قدم شود كه دو مثل شاخص است و بهتر آن است كه در شش قدم تا هشت قدم واقع شود.
و هم چنان كه مذكور شد، اين اقدام، همه در سايه زيادتى است و سايه‏اى كه در اول زوال باقى مى‏ماند (را) حساب نبايد كرد.
و ما در اين جا بيان مى‏كنيم كه در امثال اصفهان و كاشان و قم و آن چه در عرض نزديك به آن‏ها است، در هر فصلى در وقت زوال چه مقدار سايه باقى مى‏ماند و هر يك از دو قدم و چهار قدم و شش قدم و هفت قدم و هشت قدم و چهارده قدم كه از براى تعيين اوقات نماز ظهر و عصر و نوافل آن‏ها محتاج اليه است در چند ساعت طى مى‏شود تا معرفت آن بر صلحا و اهل تقوى آسان باشد.
لهذا مى‏گوييم: در مواضع مذكوره در وقت بودن آفتاب در اول حمل، در وقت زوال، سايه به مقدار چهار قدم و نيم تقريبا مى‏ماند، و دو قدم سايه زيادتى در دو ساعت به سه دقيقه كم به هم مى‏رسد، و چهار قدم در دو ساعت و چهل و سه دقيقه، و شش قدم در سه ساعت و سيزده دقيقه، و هفت قدم در سه ساعت و بيست وشش دقيقه، و هشت قدم در سه ساعت و سى و هفت دقيقه، چهارده قدم در چهار ساعت و هيجده دقيقه.
و در وسط حمل، سايه باقى مانده در حين زوال، سه قدم و نيم است تقريبا. و دو قدم در يك ساعت و پنجاه و هفت دقيقه طى مى‏شود، و چهار قدم در دو ساعت و چهل و هفت دقيقه، و شش قدم در سه ساعت و نيم، و هفت قدم در سه ساعت و سى و سه دقيقه، و هشت قدم در سه ساعت و چهل و پنج دقيقه، و چهارده قدم در چهار ساعت و سى و يك دقيقه.
و در اول ثور كه متصل به آخر حمل است، در وقت زوال، سايه باقى مانده، دو قدم و دو ثلث قدم است. و دو قدم در يك ساعت و پنجاه و پنج دقيقه به هم مى‏رسد، و چهار قدم در دو ساعت و چهل و هفت دقيقه، و شش قدم در سه ساعت و بيست و سه دقيقه، و هفت قدم در سه ساعت و سى و هفت دقيقه، و هشت قدم در سه ساعت و چهل و شش دقيقه، و چهارده قدم در چهار ساعت و چهل دقيقه.
و در وسط ثور، باقى مانده سايه در وقت زوال، دو قدم است. و دو قدم زيادتى در يك ساعت و پنجاه و يك دقيقه به هم مى‏رسد، و چهار قدم در دو ساعت و چهل و پنج دقيقه، و شش قدم در سه ساعت و بيست و پنج دقيقه، و هفت قدم در سه ساعت و چهل دقيقه، و هشت قدم در سه ساعت در سه ساعت و پنجاه و جهار دقيقه، و چهار ده قدم در چهار ساعت و چهل و هشت دقيقه.
و در اول جوزا، باقى مانده سايه در وقت زوال، يك قدم و نيم است. و دو قدم در يك ساعت و چهل و نه دقيقه طى مى‏شود، و چهار قدم در دو ساعت و چهل و دو دقيقه، و شش قدم در سه ساعت و بيست و چهار دقيقه، و هفت قدم در سه ساعت و چهل و يك دقيقه، و هشت قدم در سه ساعت و پنجاه و شش دقيقه، و چهارده قدم در چهار ساعت و پنجاه و سه دقيقه.
و در وسط جوزا، باقى مانده سايه در حين زوال، يك قدم و خمس قدم است. و دو قدم در يك ساعت و سى هشت دقيقه طى مى‏شود، و چهار قدم در دوساعت و سى و هشت دقيقه، و شش قدم در سه ساعت و بيست و يك دقيقه، و هفت قدم در سه ساعت و سى و نه دقيقه، و هشت قدم در سه ساعت و سى نه دقيقه، و هشت قدم در سه ساعت و پنجاهه دقيقه، و چهارده قدم در چهار ساعت و پنجاه و شش دقيقه.
و در اول سرطان، باقى مانده سايه در وقت زوال به مقدار يك قدم و عشر قدم است. و دو قدم در يك ساعت و چهل و يك دقيقه طى مى‏شود، و چهار قدم در دو ساعت و سى و هشت دقيقه، و شش قدم در سه ساعت و نوزده دقيقه، و هفت قدم در سه ساعت و سى و هفت دقيقه، و هشت قدم در سه ساعت و پنجاه و شش دقيقه، و چهارده قدم در چهار ساعت و چهل و سه دقيقه.
و در وسط سرطان، باقى مانده سايه در حين ظهر440 يك قدم و خمس قدم است. و در طى كردن هر يك از اقدام، مانند وسط جوزا است.
و در اول اسد، باقى مانده سايه در حين زوال يك قدم و نيم است. و در طى كردن قدم‏ها مثل اول جوزا است.
و در وسط اسد، باقى مانده سايه در حين زوال، دو قدم است و در ساعت طى شدن قدم‏ها، چون وسط ثور است.
و در اول سنبله، باقى مانده سايه در حين زوال ، دو قدم و نه عشر قدم است. و در طى كردن قدم‏ها، چون اول ثور است.
و در وسط سنبله، باقى مانده سايه در حين زوال، سه قدم و نيم است. و در ساعات طى كردن اقدام، چون وسط حمل است.
و در اول ميزان، باقى مانده سايه در حين زوال، چهار قدم و نيم است. و در ساعات طى كردن اقدام، مثل اول حمل است.
و در وسط ميزان، باقى مانده سايه در حين زوال، پنج قدم و نيم است. و دو قدم از زيادتى سايه در يك ساعت و چهل و پنج دقيقه به هم مى‏رسد، و چهار قدم در دو ساعت و سى و هشت دقيقه، و هفت قدم در سه ساعت و نوزده دقيقه، و هشت قدم در سه ساعت و بيست و هشت دقيقه، و چهارده قدم در چهار ساعت و يازده دقيقه.
و در اول عقرب، باقى مانده سايه در حين زوال، شش قدم و سه ربع قدم است. و دو قدم در يك ساعت و چهل و شش دقيقه طى مى‏شود، و چهار قدم در دو ساعت و سى و يك دقيقه، و شش قدم در دو ساعت و پنجاه و شش دقيقه، و هفت قدم در سه ساعت و نه دقيقه، و هشت قدم در سه ساعت و هجده دقيقه، و چهارده قدم در سه ساعت و پنجاه و هشت دقيقه.
و در وسط عقرب، باقى مانده سايه در وقت زوال، هشت قدم است. و دو قدم در يك ساعت و چهل و شش دقيقه به هم مى‏رسد، و چهار قدم در دو ساعت و بيست و سه دقيقه، و شش قدم در دو ساعت و چهل و نه دقيقه، و هفت قدم در سه ساعت به يك دقيقه كم، و هشت قدم در سه ساعت و هشت دقيقه، و چهارده قدم در سه ساعت و چهل و سه دقيقه.
و در اول قوس، باقى مانده سايه در وقت زوال، نه قدم و سدس قدم است. و دو قدم در يك ساعت و چهل دقيقه به هم مى‏رسد، و چهار قدم در دو ساعت و هفده دقيقه، و شش قدم در دو ساعت و چهل و نه دقيقه، و هشت قدم در دو ساعت و پنجاه و نه دقيقه، و چهارده قدم در سه ساعت و سى و دو دقيقه.
و در وسط قوس، باقى مانده سايه در وقت زوال، ده قدم است. و دو قدم در يك ساعت و سى و هشت دقيقه طى مى‏شود، و چهار قدم در دو ساعت و دوازده دقيقه، و شش قدم در دو ساعت و سى و پنج دقيقه، و هفت قدم در دو ساعت و چهل و چهار دقيقه، و هشت قدم در دو ساعت و پنجاه و دو دقيقه، و چهارده قدم در سه ساعت و بيست و پنج دقيقه.
و در اول جدى، باقى مانده سايه در حين زوال، ده قدم و ثلث قدم است. و دو قدم در يك ساعت و سى و هفت دقيقه، و چهار قدم در دو ساعت و ده دقيقه، و شش قدم در دو ساعت و سى و سه دقيقه، و هفت قدم در دو ساعت و چهل و دو دقيقه، و هشت قدم در دو ساعت و پنجاه دقيقه، و چهارده قدم در سه ساعت و بيست و دو دقيقه.
و در وسط جدى، باقى مانده سايه در حين زوال، ده قدم است. و در ساعات طى كردن قدم‏ها، چون وسط قوس است.
و در اول دلو، باقى مانده سايه در وقت زوال، نه قدم و عشر قدم است. و در طى كردن اقدام، مثل اول قوس است.
و در وسط دلو، باقى مانده سايه در وقت زوال، هشت قدم است. و در طى كردن اقدام ، مانند وسط عقرب است.
و در اول حوت، باقى مانده سايه در وقت زوال، شش قدم و دو ثلث قدم است. و در ساعات اقدام، مثل اول عقرب است.
و در وسط حوت، باقى مانده سايه در وقت زوال، پنج قدم و نيم است. و در طى كردن اقدام، مانند وسط ميزان است.
و چون حكم اوايل و اواسط بروج معلوم شد، مابين را به تخمين و مقايسه، معلوم مى‏توان كرد.

فصل دوم: در بيان اوقات باقى نمازهاى واجبى و سنتى
و در آن چند مسأله است:
مسأله اول:وقت نماز شام - بنابر مشهور - بر طرف شدن سرخى است از جانب مشرق. و حق آن است كه پنهان شدن قرص آفتاب كافى است؛ يعنى هر گاه آفتاب از بلندى‏ها چون درختان و بناها و كوه‏ها برطرف شود، وقت نماز مغرب داخل شده و موقوف بر زوال سرخى از جانب مشرق نيست و اگر چه احوط آن است كه پيش از زوال سرخى، نماز نكنند.
مسأله دوم:441 در آخر وقت نماز شام، اقوم بسيار است. و اقوى آن است كه وقت فضيلت آن مى‏كشد تا برطرف شدن سرخى از جانب مغرب. و وقت اجزاء از جهت مختار و مضطر باقى است تا وقتى كه به نصف شب به قدر اداى نماز عشا باقى مانده باشد. و از براى مضطر، چون كسى كه فراموش كرده باشد يا به نماز خفتن باقى مانده باشد. و احوط آن است كه در صورت اضطرار و تاخير نماز از نصف شب، نيت هيچ يك از ادا و قضا رانكند. و از اخبار442 تاكيد بسيار در مسارعت به نماز مغرب رسيده، لهذا احوط آن است كه بدون عذر، آن را از برطرف شدن سرخى مغرب تاخير نكند.
مسأله سيم:اول وقت نماز خفتن، وقتى است كه قدر سه ركعت از غروب آفتاب بگذرد.
و بعضى443 گفته‏اند: اول وقت آن برطرف شدن سرخى مغرب است و بدون عذر پيش‏تر كردن را جايز نمى‏دانند. و اول اقوى است و اگر دوم احوط است. و خلافى كه در اختصاص و اشتراك در ظهر و عصر مذكور شد در مغرب و عشا نيز جارى است. و حق آن است كه بعد از غروب آفتاب به قدر سه ركعت، مخصوص نماز شام است. و بعد از آن وقت444 مشترك است تا وقتى كه چهار ركعت به نصف شب باقى مانده باشد كه در آن، وقت مخصوص نماز خفتن است. و فوايد خلاف در اختصاص و اشتراك كه در ظهر و عصر مذكور شد، در اين جا نيز جارى است.
مسأله چهارم:در آخر وقت نماز خفتن چند قول است؛ و اقوى آن است كه آخر وقت فضيلت، ثلث شب است. و آخر وقت اجزا از براى مختار، نصف شب است. و آخر وقت مضطر تا طلوع صبح است. و احوط آن است كه چون به جهت اضطرار از نصف شب تاخير كند بعد از نصف شب تا صبح هر وقت بكند، نيت ادا و قضا نكند.
مسأله پنجم:اول وقت نماز صبح، ظهور صبح صادق است، و آن سفيدى است كه بر افق پهن مى‏شود. و آخر وقت فضيلت آن، وقتى است كه روشنى به هم رسد و سرخى از جانب مشرق ظاهر شود. و آخر وقت اجزاء از براى مختار و مضطر - بنابر اقوى - طلوع آفتاب است.
مسأله ششم:وقت نافله مغرب بعد از فراغ از نماز مغرب است تا وقتى كه سرخى مغرب برطرف شود و سفيدى كه بعد از زوال سرخى باقى مى‏ماند معتبر نيست.
و شيخ شهيد445 ميل دارد بر اين كه وقت نافله مغرب مى‏كشد تا وقت فريضه. و اظهر446 آن است كه هر گاه نافله را ترك كند تا سرخى مغرب بر طرف شود، ديگر نافله را نكند و متوجه نماز عشا شود و نافله را بعد بكند .و اگر نيت قضا و ادا هيچ يك را نكند، احوط است.
و بعضى447 گفته‏اند كه: هر گاه پيش از زوال سرخى مغرب، شروع به نافله كرده باشد و دراثنا، سرخى بر طرف شود، بايد نافله را تمام كند. و اين بعيد نيست.
و اول وقت نافله عشا، يعنى وتيره بعد از فراغ از نماز عشا است. و وقت آن مى‏كشد تا وقت فريضه.
مسأله هفتم:وقت نماز شب بعد از نصف شب است تا طلوع صبح صادق. و مذهب اصحاب آن است كه بعد از نصف شب هر چند به صبح نزديك‏تر باشد، افضل است. و ليكن در احاديث448 بسيار رسيده كه حضرت پيغمبر (صلى‏الله عليه وآله) و حضرت اميرالمومنين (عليه السلام) بعد از نصف شب، بى فاصله معتد به، نماز شب را مى‏كردند. و بسيارى از اخبار دلالت بر افضليت آن وقت دارد.
و از حضرت صادق (عليه السلام)449 مروى است كه بعد از نصف شب تا ثلث باقى از شب، دعا در آن در نمى‏شود و البته مستجاب مى‏شود. و يحتمل كه نظر به جمع ميان احاديث، جا آوردن هشت ركعت نماز شب بعد از نصف شب و جا آوردن وتر در حوالى صبح بهتر باشد.
وكسى كه مسافر باشد يا جوانى باشد كه غلبه رطوبت بر او مانع از بيدار شدن او باشد، جايز است450 كه نماز شب را دز نصف اول شب (اتيان) بكند و آن را بر وقت مقرر مقدم دارد، اما قضا كردن آن افضل است از تقديم.
و هر گاه كسى چهار ركعت از نماز شب به جا آورده باشد كه صبح صادق طالع شود - بنابر اقوى - نماز شب را تمام مى‏كند، آن گاه مشغول نماز صبح مى‏شود.
و مخفى نماند كه بعضى451 از اصحاب تصريح كرده‏اند كه مراد از شب كه بعد از نصف آن، وقت نماز شب است، شب شرعى است كه از اول وقت شام است تا طلوع صبح صادق؛ نه شب نجومى كه از غروب آفتاب است تا طلوع آن، و اين قول بعيد نيست. و به هر تقدير، معرفت نصف شب به چند امر مى‏تواند شد:
اول:به آلات ساعت، بعد از آن كه مقدار بين غروب آفتاب و طلوع صبح يا آفتاب، از تفاويم معلوم شده باشد.
دوم:از بعضى ستاره‏ها، به تجربه اوقات طلوع و غروب و رسيدن به نصف النهار و محاذى قبله و غير ذلك. و شب خيزان كه مترصد اوقات عبادات اند452 و مواظب بر ملاحظه آفتاب و ماه و ستارگان اند، امورى چند از احوال و اوضاع كواكب برايشان ظاهر مى‏شود كه هر وقت از اوقات شب را كه خواهند بشناسند، مى‏شناسند.
سيم:به گرديدن فرقدين در دور جدى؛ زيرا كه فرقدين در بيست و چهار ساعت يك مرتبه بر دور جدى مى‏گرددپس اگر در اول شب مثلا در جانب راست جدى محاذى آن باشد، بعد از شش ساعت در بالاى جدى محاذى آن مى‏شود و بعد از شش ساعت ديگر، در جانب چپ محاذى آن مى‏شود.
چهار:به طلوع و غروب ماه، و ضابطه آن چنان است كه در هر شبى كه از اول تا چهارده ماه باشد كه خواهند كه در آن شب بدانند كه ماه بعد از چند ساعت غروب مى‏كند، از اول ماه تا آن شب بشمارد كه چند شب گذشته؛ آن چه گذشته باشد در شش ضرب كنند و حاصل ضرب را بر هفت قسمت كنند، آن چه خارج قسمت باشد، عدد ساعاتى است كه مابين غروب آفتاب و غروب ماه است. مثلا در شب چهارم ماه، هر گاه خواهيم بدانيم كه ماه، بعد از چند ساعت غروب مى‏كند، چهار در شش ضرب مى‏كنيم، بيست و چهار مى‏شود، آن را بر هفت قسمت مى‏كنيم، خارج قسمت سه و سه سبع مى‏شود. پس معلوم مى‏شود كه غروب ماه در شب چهارم، مقدار سه ساعت و سه سبع ساعت مى‏شود. و اگر در شب پنجم باشد، پنج را در شش ضرب مى‏كنيم و حاصل ضرب را كه سى باشد بر هفت قسمت مى‏كنيم؛ خارج قسمت چهار و دو سبع مى‏شود. پس معلوم مى‏شود كه غروب ماه در شب پنجم، بعد از چهار ساعت و دو سبع ساعت مى‏شود.
و در هر شبى كه از پانزدهم ماه تا بيست و هشتم باشد و خواهند كه در آن شب بدانند كه ماه، بعد از چند ساعت طلوع مى‏كند، از پانزدهم تا آن شب بشمارند و به طريق مذكور ضرب و قسمت كنند؛ خارج قسمت عدد ساعاتى است كه مابين غروب آفتاب و طلوع ماه است. مثلا اگر در شب هجدهم خواهيم بدانيم كه ماه، بعد از چند ساعت طلوع مى‏كند، ازپانزدهم تا آن شب چهار شب گذشته، آن را در شش ضرب كرديم، بيست و چهار شد، آن را بر هفت قسمت كرديم، سه و سه سبع شد. پس معلوم شد كه در شب هجدهم بعد از سه ساعت و سه سبع، ماه طلوع مى‏كند. و هم چنين به اين عمل معلوم مى‏شود كه در شب نوزدهم بعد از چهار ساعت و دو سبع ساعت، طلوع مى‏كند.
و هم چنين بناى شب در اين ضابطه بر طريقه نجوم است كه از غروب تا طلوع آفتاب باشد، نه بر طريقه شرع كه از غروب تا صبح صادق باشد. و ساعاتى كه در اين ضابطه مذكور شد، ساعات معوجه است كه هر يك از شب و روز را به دوازده قسم برابر كنند و هر قسمتى را ساعات گويند؛ خواه در وقت درازى روز و كوتاهى شب باشد يا بالعكس. پس بنابر اين، سه ساعت شب، ربع شب خواهد بود و چهار ساعت، ثلث آن خواهد بود و شش ساعت، نصف آن خواهد بود. و به هر صورت، اين قاعده، تخمينى است و در همه شب‏ها نصف را نتوان معلوم كرد، بلكه در بعضى در هر شبى يكى از كسور آن - چون عشر يا سدس يا ربع يا ثلث يا غير آن تقريبا - معلوم مى‏شود، و در بعضى از شب‏ها يا نصف تخمينا معلوم مى‏شود.
مسأله هشتم:وقت نافله صبح از اول صبح كاذب است تا ظهور سرخى در جانب مشرق. و بهتر آن است كه پيش از طلوع صبح صادق كرده شود. و كسى كه نماز شب كند هر وقت كه از نماز شب فارغ شود، نافله صبح را مى‏توان گذارد.

پى‏نوشتها:‌


393) مختلف الشيعه 1: 284، مسأله 210.
394) شرائع الاسلام 1: 42؛ مدرك الاحكام 2: 251.
395) المبسوط 1: 34؛ مدارك الاحكام 2: 252.
396) مدارك الاحكام 2: 252.
397) منتهى المطلب 3: 159.
398) مدارك الاحكام 2: 255.
399) ظاهر آن است كه به هر قدر كه غسل به عمل آيد، جايز باشد داخل شدن مسجد اگر وقت فريضه تنگ باشد. بلى، زياده از قدر ضرورت جايز نيست.(احمد)
400) علامه در مختلف الشيعه 2: 331، مسأله 221، از ابن جنيد حكايت كرده است.
401) علامه در مختلف الشيعه 2: 331، مسأله 221، از ابن جنيد حكايت كرده است.
402) وسائل الشيعه 4: 59، باب 14 من ابواب اعداد الفرائض.
403) وسائل الشيعه 4: 70، باب 17 من ابواب اعداد الفرائض.
404) وسائل الشيعه 4: 70، باب 17 من ابواب اعداد الفرائض.
405) الخلاف 1: 523، مسأله 264؛ المعتبر 1: 16 - 17.
406) من لا يحضر الفقيه 1: 314 - 315؛ مختلف الشيعه 2: 332، مسأله 222.
407) حق، هم چنان كه خود طاب ثراه در معتمد اختيار فرموده‏اند آن است كه تسبيح را بر نافله مقدم دارد، اما ساير تعقيلات را مخبر است: مى‏خواهد بعد از نافله بخواند، و مى‏خواهد قبل از نافله، يا بعضى را قبل به عمل آورد و بعضى را بعد. و بهتر آن است كه بعضى از تعقيبات كه منصوص است كه بعد از نماز قبل از حركت كردن بخواند بر نافله مقدم دارد.(احمد)
408) من لا يحضره الفقيه: 273، ح 1249؛ وسائل الشيعه 7: باب 46 من ابواب صلاة الجمعه، ح 1.
409) وشائل الشيعه 4: 55، باب 13 من ابواب اعداد الفرائض، ح 24؛ همان 6: 489، باب 31 من ابواب التعقيب؛ ور.ك: مدارك الاحكام 3: 15 - 16.
410) وسائل الشيعه 5: 491 - 492، باب 4 و 5 من ابواب القيام.
411) وسائل الشيعه 5: 498، باب 9 من ابواب القيام.
412) مدارك الاحكام 2: 290؛ وسائل الشيعه 4: 48، باب 13 من ابواب اعداد الفرائض، ح 9 و ص 51 ح 16.
413) وسائل الشيعه 4: 47؛ باب 13 من ابواب اعداد الفرائض، ح 6 و 7.
414) وسائل الشيعه 4: 65 - 66، باب 15 من ابواب اعداد الفرائض، ح 15 - 17.
415) ر.ك: وسائل الشيعه 6: 131، باب 56 من ابواب القراءه.
416) وسائل الشيعه 133، باب 57 من ابواب القراءه، ح 9.
417) ر.ك: ذكرى الشيعه 2: 309 - 310.
418) المقنعه: 122.
419) ظاهر هم چنان كه خود طاب ثراه در معتمد تصريح فرموده‏اند، در ركعت دوم شفع نيز قنوت سنت است.(احمد)
420) وسائل الشيعه 4: 258، باب 46 من ابواب المواقيت، ح 3.
421) وسائل الشيعه 8: 121، باب 20 من ابواب بقيه الصلوات المندوبه، ح 2.
422) الانبياء (21): 87 - 88.
423) الانعام (6): 59.
424) وسائل الشيعه 8: 121، باب 20 من ابواب بقيه الصلوات المندوبه، ح 2.
425) وسائل الشيعه 8: 121، باب 20 من ابواب بقيه الصلوات المندوبه، ح 2.
426) مصباح المتهجد: 107.
427) ر.ك: وسائل الشيعه 7: 322، باب 11 من ابواب صلاة الجمعه.
428) المقنعه: 94؛ النهايه: 58؛ المبسوط 1: 27؛ مختلف الشيعه 2: 31، مسأله 1؛ مدارك الاحكام 2: 30.
429) وسائل الشيعه 4: 141 - 143، باب 8 من ابواب المواقيت، ح 3 و 4 و 7 - 10.
430) مختلف الشيعه 2: 37، مسأله 4؛ ور.ك: مفتاح الكرامه 2: 20 - 21.
431) در نسخه الف موجود نيست.
432) ذكرى الشيعه 2: 332؛ ر.ك: مستند الشيعه 4: 140.
433) ر.ك: ذكرى الشيعه 2: 332 و 335؛ منتهى المطلب 4: 56.
434) شكى نيست در اين كه تفريق مستحب است، وليكن خلاف است در اين كه تفريقى كه مستحب است به چه قدر حاصل مى‏شود و زياده از آن، تاخير مستحب نيست. پس بعضى گفته‏اند كه به مجرد نافله و قدرى تعقيب، تفرييق حاصل مى‏شود و زياده بر آن تفريق مستحب نيست. و بعضى گفته‏اند: مستحب است تاخير عصر تا سايه هر چيزى به قدر چهار سبع آن زياد شود. و بعضى گفته‏اند: تا وقتى فضيلت ظهر بگذرد. و والد ماجد طاب ثراه در معتمد اختيار فرموده‏اند كه مستحب است تفريق يا به تافله و تعقيب يابه قدرى كه چهار سبع شاخص سايه زياد شود، و اين صحيح است. بلكه دور نيست كه گفته شود كه تفريق مستحب است به قدر نافله و تعقيب يابه قدر زيادتى سايه به قدر چهار سبع شاخص يابه قدر زياد شدن سايه به قدر شاخص، يعنى گذشتن وقت فضيلت ظهر؛ هم چنان كه بعضى از اخبار موثثقه دلالت بر آن مى‏كند.(احمد)
435) المقنع: 91؛ الهدايه: 127؛ من لا يحضره الفقيه 1: 139 - 140، ح 647 - 648.
436) در ص 271 - 272.
437) شرائع الاسلام 1: 52؛ المعتبر 2: 58؛ روض الجنان 2: 490؛ مسالك الافهام 1: 143.
438) كشف اللثام 3: 111.
439) بدان كه آن چه از اين مقام معلوم مى‏شود آن است كه دو قدم و چهار قدم وقت نافله ظهر و عصر است و بعد از گذشتن اين زمان نمى‏توان نافله را پيش از فريضه به جا آورد، بلكه واجب است ترك نافله و ابتدا به فريضه؛ مگر هر گاه يك ركعت نافله را كرده باشد. و آن چه در معتمد اختيار فرموده‏اند آن است كه در دوقدم و چهار قدم افضل آن است كه نافله كرده شود و بعد فريضه به جا آورده شود. و هر گاه در اين زمان نكند و يك ركعت هم نكرده باشد، بعد از آن، افضل، ابتداى به فريضه است، و اگر چه باز پيش از فريضه مى‏توان نافله را به جا آورد تا وقت فريضه مضيق نشده است. و اين راجع است و دو خبر موثق دلالت بر اين مطلب مى‏كند.(احمد)
440) در نسخه ج: حين زوال بجاى حين ظهر.
441) آن چه راجع در نظر حقير است آن است كه وقت نماز مغرب تا برطرف شدن سرخى مغرب است از براى مختار و كسى كه هيچ عذرى نداشته باشد. و از براى هم چنين كسى جايز نيست تاخير از آن وقت، و تا چهار ركعت به نصف شب مانده است از براى مسافر و مريض و كسى كه شغلى از اشتغال ضروريه داشته باشد يا عذرى ديگر مسموع داشته باشد. و تا چهار ركعت به طلوع صبح مانده است از براى كسى كه به خواب رفته باشد يا فراموش كرده باشد. (احمد)
442) ر.ك: وسائل الشيعه 4: 187، باب 18 من ابواب المواقيت.
443) المقنعه: 93؛ النهايه: 59؛ المبسوط: 74؛ المراسم: 62؛ مختلف الشيعه 2: مسأله 7؛ و.ر.ك: مستند الشيعه 4: 25.
444) از آن چه حقير اختيار كردم معلوم شد كه اشتراك وقت مغرب بعد از شفق، مختص وقت صاحب عذر است و در اين صورت فوايد خلاف هم در بعضى صور ظاهر مى‏شود؛ هم چنان كه بعد از تامل، ظاهر است. (احمد)
445) ذكرى الشيعه 2: 367؛ الدروس الشرعيه 1: 141.
446) اظهر، هم چنانا كه خود طاب ثراه در معتمد اختيار فرموده‏اند آن است كه وقت نافله مغرب به قدر وقت فريضه مى‏كشد، اما افضل آن است كه اگر به جهت عذرى نماز مغرب رااز سقوط شفق غربى تاخير كند، بعد از نماز مغرب نافله را ترك كند و نماز عشا را به جا آورد.(احمد)
447) السرائر 1: 202.
448) وسائل الشيعه 4: 230، باب 36 من ابواب المواقبت، ح 5 و 6، و ص 248، باب 43، ح 1 - 4.
449) وسائل الشيعه 7: 69، باب 26 من ابواب الدعاء، ح 1 و 2.
450) ظاهر و راجع هم چنان كه خود طاب ثراه در معتمد اختيار فرموده‏اند آن است كه بدون سفر و غلبه خواب و عذرى ديگر مى‏تواند كه نماز شب رااز نصف شب مقدم دارد و اگر چه افضل، تاخير از نصف شب است. به هر صورت قضا در روز، افضل از تقديم است و هم چنان اقوى آن است كه بعد از طلوع صبح هم مى‏تواند نماز شب را به جا آورد اگر چه چهار ركعت آن را (اتيان) نكرده باشد، اما به شرطى كه اين عادت خود قرار ندهد.(احمد)
451) رياض المسائل 2: 197.
452) در نسخه ب: عبادت اند.