گفتهاند كه: سدر بايد هفت ورق باشد. و بعضى272
يك رطل، و بعضى273 يك رطل و نيم گفتهاند كه
نزديك به بيست و پنج درهم و زياده بوده باشد.
و اقوى قول اول است. و گويا اين زياد تىها جهت شستن فرج و ساير اعضا پيش از غسل
بوده باشد.
و بعضى274 گفتهاند كه: بايد سدر و كافور را
اين قدر داخل آب نكنند كه آب را مضاف كند و آبش نگويند.
و اقوى آن است كه275 جايز است و مضاف شدن از
سدر و كافور ضرر ندارد .و به هر صورت شبههاى نيست كه مضاف شدن از سدر و كافور شرط
نيست و همين كه مسماى سدر و كافور را داخل كنند به حدى كه آن را آب سدر و كافور را
داخل كنند به حدى كه آن را آب سدر و كافور گويند كافى است و اگر چه بر اطلاق باقى
باشد؛ يعنى آن را آب توان گفت. و بنابراين در آب خالص شرط است كه خالى از سدر و
كافور باشد و اصلا چيزى از آنها داخل آب نباشد يا به قدرى باشد كه آن را آب سدر و
كافور نگويند؛ زيرا كه زياده از اين، باعث اين است كه فرقى ميان آب سدر و كافور و
آب قراح يعنى آب خالص نباشد.
مسأله پانزدهم: اگر سدر و كافور به هم نرسد، يك مرتبه به آب خالص غسل دهند276و
بعضى277سه مرتبه را لازم دانستهاند. و اگر پيش
از دفن، سدر و كافور به هم رسد، اظهر آن است كه اعاده غسل لازم نيست. و بعضى278لازم
دانستهاند كه مرتبه ديگر او را سه غسل دهند و اين احوط است؛ اگر چه بنابر اقوى
لازم نيست.
مسأله شانزدهم: هر گاه آب يافت نشود يا ميت را نتوان غسل داد به جهت خوف از هم
پاشيدن بدن او، در اين صورت واجب است كه او را تيمم دهند. و حق آن است كه يك تيمم،
كافى است279. و نيت تيمم چنين كند كه
اين ميت را تيمم مىدهم بدل غسل سدر و غسل كافور و غسل آب خالص از جهت آن كه واجب
است، قربه الى الله، و مقارن نيت، دو كف دست خود را بر خاك زند و بر پيشانى
و دو جبين ميت كشد، و بعد از آن از پشت دست راست ميت، و بعد از آن بر پشت دست چپ وى
كشد.
و سنت است كه دستها را دو نوبت بر زمين زند: يكى براى رو و ديگرى براى دستها.
مسأله هفدهم: اگر ميت محرم باشد، غسل كافور و حنوط از او ساقط است.
و مخفى نماند كه سواى آن چه از مستحبات غسل مذكور شد، چند امر ديگر سنت است:280
اول: آن كه در وقت غسل دادن، ميت را بر تختهاى بخوابانند به نحوى كه روى او به
جانب قبله باشد؛ به طريق احتضار.
دوم: آن كه پيراهن ميت را از طرف پا بيرون كنند و اگر تنگ باشد، به اذن ورثه
بشكافند. و اگر وارث صغير باشد، شكافتن جايز نيست.
سيم: آن كه او را در زير سقفى يا خيمهاى غسل دهند كه در برابر آسمان نباشد.
چهارم: آن كه اول انگشتان ميت را به مدارا نرم كند و اگر دشوار باشد و خوف شكستن
باشد، ترك كند.
پنجم: آن كه اول عورت ميت را سه مرتبه به كف سدر و اشنان بشويد و در وقت عورت
شستن، لته بر دست ببندد كه دستش به عورت نرسد و آب بسيار ريزد تا پاك شود، بلكه در
هر يك از دو غسل ديگر، عورت را سه مرتبه به آب همان غسل بشويد بعد از آن كه دستمالى
بر دست پيچد.
ششم: آن كه سر و ريش ميت را پيش از غسل به آب سدر بشويند.
هفتم: آن كه در دو غسل اول، پيش از شروع در غسل، دست بر شكم ميت گذارد و به نرمى و
هموارى به پايين كشد كه اگر فضله باشد بيرون آيد، و اگر چيزى بيرون نيايد باز مخرج
را بشويد. و اگر زن حامله باشد و خوف افتادن طفل باشد، دست بر شكمش نكشد.
هشتم: آن كه غسل دهنده پيش از هر يك از سه غسل، دستهاى خود را تا مرفق بشويد.
نهم: آن كه ميت را وضو دهد به آب خالص، به روش وضوى زندگان. و بعضى281واجب
دانستهاند. و استحباب اقوى است. و نيت وضو را چنين كند كه اين
ميت را وضو مىدهم، قربه الى الله.
دهم: آن كه غسل دهنده از جانب راست ميت بايستد.
يازدهم: آن كه اگر خوف بيرون آمدن نجاستى از دبر او باشد يا خوف بيرون آمدن خون از
دهان يا بينى او باشد، قدرى پنبه در هر يك از اين سه منفذ داخل كند.
دوازدهم: آن كه گودالى را در برابر قبله بكنند و تخته(اى) كه ميت را بر آن غسل
مىدهند، سرازير بگذارند كه آب غسل داخل آن گودال شود.
سيزدهم: آن كه هر مرتبه كه ميت را از جانبى به جانبى گردانند، بگويند:
اللهم ان هذا بدن عبدك المؤمن و قد اخرجت روحه منه و فرقت بينهما فعفوك عفوك عفوك282
و اگر ميت زن باشد، بگويد: اللهم ان هذا بدن امتك المومنه وقد اخرجت روحها...
تا آخر.
و در ساير احوال غسل، سنت است كه مكرر بگويد: رب عفوك عفوك283.
چهاردهم:آن كه بعد از تمام شدن غسل، بدن ميت را به جامه خشك كند. و بايد غسل
دهنده، آن چه از عيوب ميت بر او ظاهر مىشود از براى كسى نقل نكند تا حق تعالى
گناهان او را بيامرزد.
و مكروه است ميت رابه آب گرم غسل دادن و ناخن او را چيدن و موى او را شانه كردن و
سر او را تراشيدن و موى ظهار او را تراشيدن. و اگر چيزى از مو يا ناخن يا دندان يا
عضو ديگرى از او در اثناى غسل جدا شود، واجب است كه او را در ميان كفن او گذارد. و
منقول است كه دندانى از حضرت باقر (عليه السلام) كنده شد، آن را به حضرت صادق (عليه
السلام) داد و فرمود كه آن را با من در قنبر دفن كن284.
و مكروه است كه غسل دهنده، ميت را در ميان پاى خود بگيرد. و نيز مكروه است كه آب
غسل را به موضعى كه در آن بول و غايظ كنند بريزند. و اگر چاله(اى) باشد كه كثافات
خانه در آن ريزند، ريختن آب غسل به آن مانعى ندارد.
فصل چهارم: در كفن كردن ميت
بدان كه بعد از فارغ شدن از غسل ميت، واجب است كه او را كفن كنند. و شبههاى نيست
در آن كه قدر واجب از كفن، سه پارچه است و خلاف، در تعيين و كيفيت آن سه پارچه است.
مشهور ميان فقها آن است كه:
اول آن سه پارچه، لنگ است كه از ناف تا بعضى از سارق را بپوشاند. و سنت است كه از
سينه تا پاها را بپوشاند.
دوم پيراهن كه بر روى لنگ به ميت پوشانند.
سيم سرتاسرى كه جميع بدن را بپوشاند و از سر تا پاى ميت را فرود گيرد، و آن را
لفافه و ازار نيز گويند.
و بعضى285 گفتهاند كه: بايد آن سه پارچه، يك
پيراهن باشد و دو سرتاسرى و لنگ را ذكر نكردهاند.
و بعضى286 مخير ساختهاند ميانه پيراهن و دو
سرتاسرى و ميانه سه سرتاسرى.
و اين به حساب دليل اقوى است. ليكن افضل، يك پيراهن و دو سرتاسرى است، و لنگ دليلى
ندارد. و ليكن چون اكثر فتوا دادهاند، احوط آن است كه با پيراهن و دو سرتاسرى، لنگ
نيز ضم شود. و بنابراين، پيراهن و دو سرتاسرى واجب خواهد بود و لنگ، مستحب خواهد
بود. و اكثر كه لنگ و پيراهن و يك سرتاسرى را واجب مىدانند، گفتهاند كه يك
سرتاسرى ديگر مستحب است.
پس احوط در نزد ما و نزد اكثر، چهار پارچه است كه لنگ و پيراهن و دو سرتاسرى باشد.
و فرق اين است كه بنابر آن چه ما اختيار كرديم، دو سرتاسرى واجب است و لنگ احتياطا
بايد زياد شود، و در نزد اكثر، لنگ واجب است و يك سرتاسرى بر سبيل احتياط بايد شود.
و از براى ميت مرد دو پارچه ديگر سنت است:
يكى:عمامه كه بر سر وى پيچند و تحت الحنك داشته باشد و دو سر عمامه را از دو طرف
تحت الحنك بيرون آورند و بر سينه ميت اندازند؛ چپ را بر جانب راست و راست را بر
جانب چپ.
دوم:ران پيچ، و آن كرباسى است كه عرضش يك شبر و نيم و طولش سه ذرع و نيم باشد به
ذرع دست كه آن را بر رانهاى ميت پيچند؛ به اين طريق كه سر آن كرباس را شق كنند و
قدرى كه دو جانب شق را بر كمر ميت توان بست، پس به طريق كمربند، آن دو طرف شق را بر
كمر ميت ببندند و پنبه بسيارى بر عورتين ميت بگذارند و اگر ميت زن باشد، پنبه را
بيشتر بگذارند. پس سر ديگر آن كرباس را از عقب از ميان دو پاى او بيرون آورند و در
زير آنچه كه بر كمر وى بسته شده، بيرون كنند و محكم كنند كه فرج و پنبه (اى) را كه
گذاشتهاند فرو گيرد. و پاها را به هم آورند و رانها را با يكديگر به آن كرباس
ببندند و بپيچند تا هر جا منتهى شود، پس سرش را در آن چه پيچيدهاند فرو برند.
و از براى ميت زن، سوارى قدر واجب، پارچه مستحب است:
اول:ران پيچ، به نحوى كه مذكور شد.
دوم:مقنه كه بدل است از عمامه مرد.
سيم:پستانداران، و آن، كرباس پهنى است كه بر سينه زن ببندند كه پستانهاى او را
بگيرد و دو طرف آن را بر پشتش گره زنند.
و واجب است كه كفن، حرير محض نباشد؛ خواه از مرد باشد يا زن. و واجب است كه طلا
باف يا طلا و زر نباشد و از پوست نيز نباشد. و بهتر آن است كه از پشم و مو نيز
نباشد. و واجب است كه پاك باشد و غصبى نباشد. و بايد سعى در حليت آن بشود كه
شبههاى در آن نباشد. و بايد بسيار نازك نباشد به نحوى كه بدن ميت از زير آن نمايان
باشد.
و مستحباتى كه نتعلق به كفن است، سوارى آن كه مذكور شد، چند امر است:
اول:آن كه جانب چپ سرتاسرى را بر جان راست ميت اندازند و بعد از آن، جانب راست آن
را بر جانب چپ ميت اندازند.
دوم:آن كه كفن از پنبه سفيد باشد.
سيم:آن كه خوشى قماش باشد و پر قيمت باشد؛ چنان چه در حديث وارد شده كه نيكو كنيد
كفنهاى مردگان خود را كه زينت ايشان است و با آن كفنها در قيامت مبعوث خواهند شد287.
پس در قيمت كفن مضايقه نبايد كرد. و سنت است كه پيراهنى را كه در آن نماز مىكرده
كفن كنند. و بهتر از همه از براى كفن، جامهاى است كه در حج و عمره به آن حرام بسته
باشد.
چهارم:ريسمانى را كه به آن كفن مىدوزند، كفن بيرون آورند و به آب دهان تر نكنند و
به ريسمان ديگر ندوزند.
پنجم:آن كه بر كفن، شهادتين و اقرار به ائمه (عليه السلام) بنويسند و دعاى جوشن و
بعضى ادعيه ديگر نيز در بعضى اخبار وارد شده288.
و در نوشتن قرآن بعضى289 تامل دارند. و حديثى
وارد شده كه همه قرآن بر كفن حضرت باقر (عليه السلام) نوشته بود290.
و بنابراين، گويا نوشتن خوب باشد.
و سنت است كه آن چه بر كفن نوشته مىشود، به ترتيب منوره حضرت امام حسين (عليه
السلام) باشد.
ششم:آن كه در حال مكفن كردن، پاهاى ميت به جانب قبله باشد.
هفتم:آن كه چون غسل ميت تمام شود و غسل دهنده خواهد او را كفن كند، ابتدا دستهاى
خود را تا دوش يا مرفق بشويد و بعد از آن شروع كند در كفن كردن.
و مكروه است كه كفن، سياه باشد يا كتان باشد و آن را با آهن يا فولاد ببرند و به
سياهى چيزى بر آن نويسند و آن را بخور دهنده. و نيز مكروه است كه پيراهنى كه از
براى ميت، تازه مهيا مىكنند، آستين داشته باشد. اما اگر ميت را در پيراهن خودش كفن
كنند، آستين داشتن آن مكروه نيست، اما تكمهها و بندهايش را ببرند.
و جمعى291 مكروه دانستهاند كه كفن از قبيل
قصب و قطنىباشد كه با ريسمان ابريشمى ممزوج شده
باشد. و مكروه است چيزى از كافور بر چشم و گوش او گذارند.
فصل پنجم: در حنوط كردن ميت و بعضى ديگر از احكام كه تعلق
به كفن يا غير آن دارد
و در آن چه مسأله است:
مسأله اول:واجب است حنوط كردن ميت، و مراد از حنوط آن است كه بر هفت موضع سجده او،
يعنى پيشانى و كف دستها و زا نوها و انگشت بزرگ پاها قدرى كافور بمالند و اگر چه
اندكى باشد. و بهتر آن است كه قدرى بر سينهاش بريزند و بر سر بينى او نيز قدرى
بمالند و بر گودال پايين گردن و بندها نيز بمالند.
و سنت است كه كافور را در كف دست، نرم سازند نه در هاونگ و مثل آن. و افضل آن است
كه كافور حنوط كافور خام جو باشد و مقدار آن يك مثقال شرعى است كه چهار دانگ و نيم
باشد.
و مستحب است كه سيزده درم و ثلثى باشد، موافق حنوط حضرت رسول(صلىالله عليه
وآله)كه تقريبا مثقال صيرفى بوده باشد292. و
استحباب اين قدر، از براى حنوط تنهاست و كافور غسل، بايد سوارى اين باشد. و اگر ميت
محرم باشد، حنوط كردن آن جايز نيست، بلكه او را بى كافور و ساير انواع بوىهاى خوش
دفن مىكنند و او را غسل كافور، نمىدهند، بلكه به عرض غسل كافور او را به آب خالص
غسل مىدهند.
مسأله دوم:سنت موكد است كه دو جزيده تازه با ميت بگذارند. و در احاديث293
بسيار وارد شده است كه تا آن جريدهتر است، ميت را عذاب نمىكنند. و بهتر آن است كه
از چوب درخت خرما باشد و اگر يافت نشود، از چوب سدر باشد و اگر چوب سدر يافت نشود،
هر چوب بيد باشد و اگر آن نيز يافت نشود، از درخت انار باشد و اگر آن هم يافت نشود،
هر چوب ترى خوب است. و بايد تر باشد و از درخت تازه ببرند.
و چوب خشك هر چند از درخت خرماى اماكن مشرفه باشد، فايده ندارد. و بايد به قدر
استخوان ذراع باشد يا به قدر شبر باشد. و بهتر آن است كه يك وب شق نشده باشد و آن
را به پنبه بپيچند كه ترى آن بيشتر باقى بماند. و آن چه از احاديث294
معلوم مىشود همين است كه بايد اين دو جريده را با ميت گذاشتن به نحوى كه اتفاق
افتد، خواه در ميان كفن او گذارند يا در قبر وى گذارند295.
اما فقها گفتهاند كه: بايد يكى را به جانب راست ميت گذارند و يكى را به جانب چپ. و
آن كه در پهلوى راست گذراند، ملصق به بدن سازند، يعنى سازند، يعنى ميانه آن و بدن
ميت، كفن حايل نباشد. و آن كه در پهلوى چپ گذراند، در ميان پيراهن و سر تا سرى
بگذارند كه ميان آن و بدن، پيراهن حايل باشد، و مىبايد كه سر هر يك را به چنبره
گردن ميت گذارند. و بهتر آن است كه به اين طريقى كه فقها گفتهاند گذاشته شود.
و چون سنيان گذاشتن جريدتين را برعت مىدانند، اگر وقت تقيه باشد و نتوان جريده در
كفن گذاشت، در ميان قبر بيندازند و يحتمل (كه) بدون تقيه نيز انداختن در قير كافى
باشد .و اگر بعد از پوشانيدن قبر به خاطر آيد. در ميان قبر آنها را فرو برند. و
سنت است كه بر هر يك از دو جريده، شهادتين و اقرار به ائمه (عليهم السلام) را
بنويسند به تربت منوره امام حسين (عليه السلام) .
مسأله سيم:سنت است كه صحيفه اعتقادات را در ميان كفن ميت گذارند و بايد ميت آن را
در حالت حيات خود درست كند و به مهر گواهان برساند و بگذارند كه در وقت مردن وى در
ميان كفن او گذارند.
مسأله چهارم:كفن واجب ميت و ساير اخراجات واجبه از كافور و سدر و غير آن از اصل
مال او است، مقدم بر دين و وصيت و ميراث. و اگر چيزى نداشته باشد، رخصتهاى او را
تطهير كنند و به آنها وى را كفن كنند. و از زكات واجب مىتوان ميت را كفن نمود
بنابر اقوى .و اگر ميت چيزى نداشته باشد و رخصت پوشيدنى هم كه كفن تواند شد نداشته
باشد، او را برهنه دفن مىكنند و بر مسلمانان واجب نيست كه او را كفن كنند، بلكه
سنت موكد است در آن ثواب عظيم است.
و از حضرت امام محمد باقر (عليه السلام) مروى است كه هر كه كفن كند مومنى را، چنان
است كه ضامن جامه او شده باشد تا روز قيامت296.
مسأله پنجم:كفن واجب زن بر شوهر واجب است، هر چند زن مال دار باشد؛ به شرطى كه
شوهر مال دار باشد و فقير نباشد. و اگر فقير باشد، زن را از مال خودش كفن مىكنند و
ظاهر اخبار297 دلالت مىكند كه فرقى نباشد ميانه
زن دائمى و متعه و ميانه مظيعه و ناشزه و ميانه آزاد و كنيز.
و بعضى298 گفتهاند: واجب بودن كفن زن بر مرد
در صورتى است كه زن زوجه دائمه باشد و ناشزه نباشد.
و بعضى299 از علما گفتهاند: ساير اخراجات
واجبه زن از كافور و سدر و آب غسل و غير اينها مثل كفن است كه بر مرد واجب است.
و كفن بنده نيز بر آقايش واجب است و كفن واجب النفقه ديگر كه غير از زن و بنده
است، بر آن شخص واجب نيست. و كفن مرد نيز بر زن واجب نيست؛ اگر چه زن مال دار باشد
و مرد فقير باشد. و اگر زن وصيت كند كه كفن او را از مال خودش بكنند، از ثلث مال او
اعتبار مىشود و از شوهر ساقط مىشود.
مسأله ششم:اگر از ميت نجاستى بيرون آيد و ملامتى بدن او شود، بدون او را بشويند و
اعاده غسل لازم نيست. و اگر كفن، آلوده شده باشد، تا او را در قبر نگذاشته باشند او
را مىشويند. و اگر او را داخل قبر كرده باشند، موضع نجس را مقراض مىكنند و كفن را
از يكديگر مىگذارند تا بدن ميت پوشيده شود.
و بعضى300 گفتهاند: اگر ممكن باشد كه تشت و
آفتابه به اندرون قبر ببرند و آن را بشويند، بهتر است؛ خصوصا هر گاه بدن نيز نجس
شده باشد و تطهير آن لازم باشد.
مسأله هفتم:اگر كسى در غير جهاد كشته شود و بدن او مجروح باشد، بايد اول خونهاى
جراحت او را ازاله كنند، آنگاه او را غسل دهند.
و اگر سر او جدا باشد، در هر غسلى اول سر را مىشويند و بعد از آن بدن را. و اگر
خون جراحتهاى بند نشود، بعضى301 گفتهاند گل رس
مىريزند تا بند شود.
و در حكم چنين كسى در بعضى302 روايات رسيده كه
اول خون را مىشويند و از براى غسل، آب بر بدن او مىريزند و دست بر بدنش مىمالند،
پس بر جراحت هايش پنبه و كافور مىگذراند و محكم مىبندند.
و اگر گردنش را بريده باشند و جدا نشده باشد، بر موضع جراحت، كافور مىريزند و
پنبه بر آن مىگذارند و به خرقه (اى) مىبندند كه خون بيرون نيايد.
و در صورتى كه سر از بدن جدا شده باشد، بعد از غسل - به نحوى كه مذكور شد - پنبه
بر بالاى گردن مىگذارند و در ميان كن مىگذارند و در وقت دفن، سر را با بدن
مىگيرند و در لحد مىگذارند و رويش را به جانب قبله مىكنند.
مسأله هشتم:هرگاه اين قدر آب يافت شود كه ميت را يك غسل دهند از سه غسل، اقوى آن
است كه ميت را از آن آب غسل سدر بدهند. و اگر به قدرى آب يافت شود كه او را دو غسل
دهند، بايد غسل سدر و كافور را بدهند و به عوض دو غسل يا يك غسل كه فوت شده، بايد
ميت راتيمم بدهند، به طريقى كه مذكور شد.
مسأله نهم:مذكور شد كه از جمله غسلهاى واجب، غسل مس ميت است؛ يعنى اگر كسى عضوى
از خود را بر آن كسى عضوى از خود را بر بدن ميت بمالد بعد از آن كه سرد شده باشد و
هنوز او را غسل نداده باشند، واجب است بر آن كس كه غسل كند. و نيت را چنين مىكند
كه غسل مس ميت مىكنم از جهت آن كه واجب است، قربه الى الله.
و اگر پيش از سرد شدن، دست بر او مالد يا بعد از آن كه او را غسل تمام داده باشند
دست بر او بمالد، غسل بر او واجب نمىشود.
و در صورت نبودن سدر و كافور، هر گاه ميت را غسلى كه در اين صورت لازم است داده
باشند، به مس كردن او غسل لازم نمىشود؛ زيرا كه غسل صحيح كه مامور به است، به عمل
آمده است. اما هر گاه آب يافت نشده باشد ياغسل او متعذر بوده و او را تيمم داده
باشند، به مس كردن او غسل واجب مىشود بنابر اقوى.
و تا مجموع سه غسل تمام نشده است اگر دست يا عضوى ديگر بر او مالد303،
غسل واجب مىشود و اگر چه مثلا دو غسل او تمام شده باشد.
و اگر بعضى از اعضاى او را كه غسل آن تمام شده باشد مس كند، در وقتى كه غسل بعضى
از اعضاى ديگر تمام نشده باشد، باز غسل واجب مىشود.
و مس كردن شهيدى كه غسل او واجب نيست موجب غسل نمىشود و هم چنين مس كردن كشته
(اى) كه پيش از كشتن غسل كرده باشد، باعث غسل نيست.
و هر گاه عضوى از ميت يا زنده جدا شده باشد، پس اگر در آن استخوان باشد، به مس
كردن آن غسل واجب مىشود بنابر اقوى. و اگر استخوان نداشته باشد، غسل واجب نمىشود،
بلكه بايد همان عضوى كه به او رسيده شسته شود.
و بعضى304 گفتهاند كه: هر گاه استخوان خالى كه
در او هيچ گوشتى نباشد مس شود غسل واجب مىشود، و در اين احوط است؛ اگر چه در دليلش
تامل است.
و مخفى نماند كه جمعى305 از اصحاب تصريح
كردهاند كه مس كردن ميت خدثى است مانند جنابت، يعنى هر كس مس ميت كرده باشد، پيش
از غسل، نماز و طواف ار او صحيح نيست و دست ماليدن به قرآن و مكث نمودن در مساجد از
براى او جايز نيست.
و بعضى306 در اين تامل دارند.
و احوط، بلكه اظهر اول است.
فصل ششم: در نماز ميت
و در آن چند مسأله است:
مسأله اول:نماز ميت واجب كفايى است؛ يعنى واجب است بر همه مسلمانان كه علم به فوت
شخصى به هم رسانند. و اگر هيچ يك نكنند، همه معاقب اند و اگر يكى از ايشان به جا
آورد، از ديگران ساقط مىشود.
مسأله دوم:دانستى كه ميتى كه نماز بر او واجب است، ميت شيعه اثنا عشرى است و در
غير اثنا از فرق مسلمين كه داخل در كفر نباشند، مانند سنى و ساير فرق شيعه، چون
زيديه و اسماعيليه و امثال ايشان خلاف است. و ظاهر، عدم وجوب است و اگر چه جايز
است. اما هر گاه كافر باشد، نماز بر او جايز نيست و اگر چه از فرق اسلام محسوب شود؛
چون خارجيان و ناصبيان كه عداوت اهل بيت را دارند و جماعت غالى كه ائمه را خدا در
ايشان حلول كرده است، و مرتد و ايشانى كه خدا را جسم مىدانند.
مسأله سيم:هر طفلى از اهل ايمان كه شش سالش تمام شده باشد، نماز بر او واجب است. و
كمتر از شش ساله اگر زنده متولد شده باشد، بعضى307
نماز بر او را سنت دانستهاند. و بعضى308 بدعت
مىدانند. و احوط ترك نماز است بر او.
مسأله چهارم:سزاوارترين مردم به نماز بر ميت، وارث اوست. و بنابراين، اولاد و پدر
و مادر اولى اند از جد و عم برادر و خواهر؛ زيراكه ايشان با وجود اولاد و پدر و
مادر ارث اگر منحصر در يكى باشد، اختيار با اوست و اگر متعدد باشند، مردان اولى اند
از زنان. و در صورت تعدد مردان، پدر اولى از پسر است و شوهر نسبت به زن از همه
خويشان اولى است.
و در ساير صور هم چنان كه بعضى309 گفتهاند كه
هر كه در ارث اولى است و حصه او بيشتر است به نماز اولى است و ولى و صاحب اختيار هر
گاه شرايط پيش نمازى در او باشد، خود اولى است و نماز مىكند و با وجود آن كه خود
خواهد نماز كند، ديگرى نمىتوان نماز كند و اگر چه افقه و اعدل باشد، مگر به اذن
او.
و اگر اوليا چند نفر باشند كه در سن، همه در يك مرتبه باشند و شرايط امامت در همه
موجود باشد، آن كه به مسائل عبادت اعلم است. و اگر در اين علم مساوى باشند، هر كه
اعلم به قواعد و ضوابط قرائت است اولى است. و اگر در اين امر نيز مساوى، هر كه سن
او بيشتر است اولى است. و اگر در سن نيز مساوى باشند، هركه روى او نيكوتر است اولى
است. و اگر خود قابليت پيش نمازى نداشته باشد، هر كه را اعتقاد داشته باشد و بهتر
داند مقدم دارد. و بى اذن ولى كسى نمىتواند به جماعت نماز كند، اما كند، اما
بانفراده مىتوان نماز كند.
و بعضى310 در اين تامل دارند. و احوط آن است كه
تا تواند شد از ولى اذن حاصل نمود، بى رخصت او نماز نكند.
مسأله پنجم:جايز است كه زن، پيش نمازى زنان كند، اما بايد پيش از زنانى كه اقتدا
به او كردهاند نايستد، بلكه در ميان ايشان بايستد كه با ايشان در يك صف باشد. و
اگر مرد پيش نماز باشد، بايد در پيش بايستد اگر چه ماموم يك نفر باشد. و مثل نماز
جماعت يوميه نيست كه اگر ماموم باشد، سنت است كه در پهلوى راست امام بايستد.
و اگر زنان با مردان جمع شوند، زنان در عقب مردان بايستند .و اگر حايض باشد، سنت
است كه در صف جدايى بايستد.
مسأله ششم:واجب است كه نماز گزارنده رو به قبله بايستد و سر جنازه به جانب راست او
باشد، اگر امام باشد. و در ماموم اين شرط ساقط است. و واجب است كه ميت را بر پشت
بخوابانند به نحوى كه اگر به پهلوى راست بخوابانند، روى او به قبله باشد.
مسأله هفتم:در اين نماز، طهارت از حدث شرط نيست و بى وضو و جنب و حايض اين نماز را
مىتوان كرد. و هم چنين طهارت از خبث نيز در اين نمماز شرط نيست، پس كسى كه بدن يا
جامه وى نجس باشد، اين نماز را مىتوان كرد. و احوط آن است كه ساير شروط نماز يوميه
را در اين نماز رعايت كنند از پوشانيدن عورت و غير آن، و اگر چه اقوى آن است كه هيچ
يك در كار نيست، مگر آن چه فى نفسه حرام باشد و ازاله آن فى الفور واجب باشد و به
اين جهت بودن آن منافى افعال نماز باشد؛
چون حرير بودن جامه يا طلا بودن آن غصبى بودن آن و هم چنين غصبى بودن مكان نماز.
مسأله هشتم:واجب است كه نماز كننده بسيار از جنازه دور نباشد، مگر اين كه ماموم
باشد و صفها در ميان باشد. واجب است كه نماز كردن بر ميت بعد از غسل دادن وكفن
كردن او باشد. و اگر ميتى بى كفن باشد، او را به قبر گذارند و عورتش را بپوشانند،
آنگاه بر او نماز كنند.
مسأله نهم:كيفيت اين نماز به اين طريق است كه اول نيت كند به اين طريق كه:
نماز بر اين ميت حاضر مىكنم از براى آن كه واجب است، قربه الى الله. و اگر
نماز كننده ماموم باشد، نيت اقتدا كند به اين نحو كه نماز بر اين
ميت حاضر مىكنم از جهت آن كه واجب است، اقتدا به پيش نماز حاضر، قربه الى الله.
و بعد از نيت، پنج تكبير بگويد. و سنت است كه بعد از هر تكبير، دستها را بردارد تا
برابر گوشها. و جمعى311 دست برداشتن را همين در
تكبير اول سنت دانستهاند و در چهار تكبير ديگر دست برداشتن را سنت نمىدانند، و
اول اصح است. و در واجب بودن دعا بعد از چهار تكبير اول خلاف است و حق آن است كه
واجب است، اما دعايى مخصوص واجب نيست، بلكه هر دعايى بخواند مجزى است.
و احوط آن است كه بعد از تكبير اول، شهادتين بگويد به اين طريق كه: اشهد ان لا
اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله.
و بعد از تكبير دوم، صلوات بگويد به اين طريق كه: اللهم صل على محمد و آل محمد.
و بعد از تكبير سيم، دعا بر مومنان كند به اين نحو كه: اللهم اغفر للمومنين و
المومنات.
و بعد از تكبير چهارم، دعا به ميت كند به اين نحو كه: اللهم اغفر لهذا الميت،
و تكبير پنجم را بگويد و فارغ شود. و افضل آن است كه بعد از تكبير اول بگويد:
اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له و اشهد ان محمدا عبده و رسوله ارسله بالحق
بشيرا و نذيرا بين يدى الساعه.
و بعد از تكبير دوم بگويد: اللهم صل على محمد و آل محمد و بارك على محمد و آل
محمد و ارحم محمد و آل محمد كافضل ماصليت و باركت و ترحمت على ابراهيم و آل ابراهيم
انك حميد مجيد و صل على جميع الانبياء والمرسلين.
و بعد از تكبير سيم بگويد: اللهم اغفر للمومنين و المومنات و المسلمين و
المسلمات الاحياء منهم و الاموات تابع بيننا و بينهم بالخيرت انك مجيب الدعوات انك
على كل شىء قدير.
و بعد از تكبير چهارم بگويد: اللهم ان هذا عبدك وابن عبدك و ابن امتك نزل بك و
انت خير منزول به. اللهم انا لانعلم منه الا خيرا و انت اعلم به منا. اللهم ان كان
محسنا فزد فى احسانه و ان كان مسيا فتجاوز عنه واغفر له. اللهم اجعله عندك فى اعلى
عليين واخلف على اهله فى الغابرين و ارحمه برحمتك يا ارحم الراحمين، پس تكبير
پنجم بگويد و از نماز فارغ شود.
و اگر ميت، زن باشد، بعد از تكبير چهارم بگويد: اللهم ان هذه امتك وابنه عبدك و
ابنه امتك نزلت بك وانت خير منزول بها. اللهم اناتعلم منها الا خبرا وانت اعلم بها
منا. اللهم ان كانت محسنه فزد فى احسانها و ان كانت مسيئه فتجاوز عنها و اغفر لها.
اللهم اجعلها عندك فى اعلى عليين واخلف اهلها فى الغابرين وارحمها برحمتك يا ارحم
الراحمين.
و در روايتى312 وارد شده كه بعد از فارغ شدن از
نماز بگويد: ربنا آتنا فى الدنيا حسنه و فى اللخره حسنه و قنا عذاب النار.
و اگر ميت، مخالف مذهب باشد و به اختيار و يا از راه تقبه بر او نماز كند، چهار
تكبير بگويد و دعا را آهسته بخواند، هم چنان كه طريقه ايشان است، و بعد از تكبير
چهارم بر او نفرين و لعنت كند به اين طريق كه: اللهم املا جوفه نارا، و قبره
نارا، وسلط عليه الحيات و العقارب.
و بهتر آن است كه بگويد: اللهم اصله حر نارك. اللهم اذقه اشد عذابك فانه كان
يوالى اعداءك و يعادى اولياء؟ و يبغض اهل نبيك (صلىالله عليه وآله).
و اگر ميت، مستضعف باشد، يعنى ضعيف العقل باشد كه تميز ميان مذاهب نكند و قوه تميز
ميان حق و باطل را نداشته باشد، بعد از تكبير چهارم بگويد اللهم اغفر للذين
تابوا واتبعوا سبيك و لهم عذاب الجحيم.
و اگر مذهب ميت معلوم نباشد، بعد از تكبير چهارم بگويد: اللهم ان هذه النفس انت
احييتها و انت امتها. اللهم و لها ما تولت و احشرها مع من احبت.
و اگر ميت، طفل نابالغ باشد، بعد از تكبير چهارم بگويد: اللهم اجعله لابويه و
لنا سلفا و فرطا و اجرا.
و در همه اصناف مذكوره، يعنى مخالف و مستضعف و مجهول المذهب و طفل، همين در تكبير
چهارم دعا را تغيير مىدهد و به نحو مذكور مىخواند و در سه تكبير اول دعاهايى كه
ابتدا مذكور شد (را) مىخواند.
و بعضى313 تجويز كردهاند كه بعد از همه
تكبيرات، در هر يك از ايشان دعايى كه بعد از تكبير چهارم خوانده مىشود خوانده شود.
و مخفى نماند كه در اين نماز چند امر سنت است:
اول:آن كه نماز كننده با وضو باشد و اگر آب به هم نرسد يا عذرى داشته باشد از وضو،
سنت است كه تيمم كند.
و بعضى314 گفتهاند كه بدون عذر نيز تيمم سنت
است.
دوم:آن كه كفش و نعل و امثال آن را از پا بيرون كند. و اگر چكمه در پا داشته باشد،
كندن آن ضرور نيست. و اگر پا برهنه باشد بهتر است.
سيم:آن كه پيش نماز برابر كمر ميت بايستد اگر ميت مرد باشد و برابر سينه وى ايستد
اگر زن باشد.
چهارم:آن كه نماز كننده، خواه پيش نماز باشد يا ماموم يا منفرد، بر جاى خود نماز
كنندگان باشند،لابد بايد چند نفر كه جنازه را حركت دهند از اين حكم خارج باشند.
پنجم:آن كه اين نماز رابه جماعت گذارند.
ششم:آن كه اين نماز در روز گذارند نه شب، اگر عذرى نباشد. و در موضعى گذارند كه
عادت شده باشد كه در آن جا نماز بر اموات كنند تا اجماع مردم بيشتر شود.
و در مساجد نماز گزاردن بر ميت جايز است، اما در نزد اكثر315
مكروه است، مگر در مكه مشرفه. و بعضى316 مكروه
ندانستهاند. و ظاهر كراهت است.
مسأله دهم:جايز است كه چند ميت را يك نماز كنند. پس اگر آن چند نفر متفق باشند،
يعنى همه مرد باشند يا همه زن باشند بعد از تكبير چهارم همه را يك دعا شريك
مىسازند و ضماير و اسماء اشاره را جمع مىآورند، اگر سه نفر با بيشتر باشند و
تثنيه مىآورند، اگر دو نفر باشند. مثل اين كه اگر چند نفر مرد باشند، مىگويند:
اللهم هولاء عبادك... الى آخر. و اگر چند نفر زن باشند، مىگوسند: اللهم
هولاء اماوك... الى آخر. و اگر دو مرد باشند، مىگويند:هذا
عبادك الى آخر. و اگر دو زن باشند، مىگويند: هاتان
امتاك...الى آخر.
و اگر متفق نباشد، بلكه مختلف باشند، پس اگر مىتوان ايشان را در يك دعا شريك
نمود، جايز است شريك كنند. مثل اين كه آن چند نفر مرد و زن از اهل ايمان باشند كه
در اين صورت مىتواند ايشان را در يك دعا شريك كند و بگويد: اللهم ارحم هولاء
الاموات. و اگر دعاى مشهور را بخواند، بگويد: اللهم هولاء عبادك و اماوك...
الى آخر.
و اگر همه را در يك دعا نتوان جمع نمود به اعتبار اختلاف ايشان در دعا، مثل اين كه
بعضى بالغ باشند و بعضى طفل باشند و يا بعضى مومن باشند و بعضى مخالف باشند يا
مستضعف باشند، در اين صورت دعاى هر يك را به طريقى كه مذكور شد مىخوانند. و در
صورتى كه مرد و زن جمع شوند، سنت است كه مرد را در جانب مصلى گذراند و زن را به
جانب قبله، امابه نوعى گذراند كه سينه زن برابر كمر مرد باشد. و اگر طفلى نماز بر
او واجب نباشد، يعنى كمتر از شش سال داشته باشد (و) با ايشان جمع شود، بهتر آن است
كه آن را در ميان مرد و زن گذارند. و اكثر317
گفتهاند كه:
او را از عقب زن، يعنى در قبله او گذارند، و اول اظهر است؛ زيرا كه حديثى318
به اين نحو وارد شده و معارضى هم ندارد.
مسأله يازدهم:اگر كسى در اثناى نماز جماعت بر ميت برسد، به قصد وجوب ملحق مىشود و
تكبيرانى كه امام مىگويد (را) متابعت مىكند و بعد از هر تكبيرى كه مىگويد، دعا
به نحو ماثور خودش مىخواند و چون پيش نماز فارغ مىشودت بقيه تكبيرها را با دعاهاى
مختصر بخواند. و اگر جنازه را بردارند و دور كنند يا آن را از قبله بگردانند، اكتفا
به تكبيرات تنها كند و خواندن دعا ضرور نيست.
مسأله دوازدهم:ظاهر آن است كه چند مرتبه نماز كردن بر يك جنازه جايز باشد، اما در
كراهت آن خلاف است و مسهور كراهت است، مطلقا.
و بعضى319 گفتهاند كه سنت است، مطلقا.
و بعضى320 گفتهاند كه كسى كه نماز نكرده باشد،
سنت است از براى او كه نماز كند اگر چه ديگرى بر او نماز كرده باشد. و كسى كه نماز
كرده باشد، دوباره نماز كردن او مكروه است.
و بعضى321 گفتهاند كه كراهت در صورتى است كه
نماز جماعت مكروه شود، اما اگر نماز فرادا مكروه شود، كراهتى ندارد.
و اظهر آن است كه هر كه نماز كرده باشد، نماز كردن او در مرتبه دوم مكروه است و هر
كه نماز نكرده باشد، سنت است كه نماز كند؛ اگر چه ديگران نماز كرده باشند.
و پيش نماز هر گاه نماز كرده باشد، سنت است كه نوبت دوم نماز را اعاده كند از براى
جمعى كه به نماز اول نرسيده باشند. و در صورتى كه نوبت دوم نماز شود، بايد نيت و
جوب نكند، بلكه نيت قربت يا نيت سنت كند. و كسى كه به نماز نرسد تا ميت را دفن
كنند، جايز است كه بر قبر او نماز كند. و هر ميتى كه بى نماز دفن شود، واجب است كه
بر قبر او نماز شود. و در مدت جواز و وجوب نماز بعد از دفن خلاف است؛
مشهور آن است كه يك شبانه روز است. پس اگر يك شبانه روز از دفن ميت بگذرد، ديگر
نماز كردن بر او جايز نيست، و اگر چه نماز بر او نشده باشد.
و بعضى322 گفتهاند كه در صورتى كه بر آن نماز
نشده باشد، احوط آن است كه بر قبر او نماز كنند؛ هر چند مدت بسيارى گذشته باشد. و
آن محل تامل است.
مسأله سيزدهم:در همه اوقات، نماز بر ميت مىتوان كرد، مگر اين كه وقت نماز يوميه
تنگ شود كه در اين وقت، آن نماز يوميه را مقدم مىدارند و بعد از آن نماز ميت را
مىكنند.
و بعضى323 گفتهاند كه بهتر آن است كه با وسعت
وقت، نماز يوميه را نيز اول بكنند و بعد از آن، نماز ميت را؛ مگر اين كه خوف فوت
ميت باشد يا خوف ضايع شدن ميت باشد.
مسأله چهاردهم:اظهر، اشترط عدالت است در امام نماز ميت. پس اگر پيش نماز عادل
نباشد و فاسق باشد، نماز جماعت او بى صورت است؛ هم چنان كه در ساير نمازها.
مسأله پانزدهم:هر گاه ماموم به يك تكبير يا بيشتر بر امام سبقت بگيرد،مثل اين كه
امام در دعاى تكبير دوم باشد كه ماموم تكبير سيم يا چهار را بگويد، پس اگر سهوا
چنان كند يا گمان او چنان بود كه امام نيز تكبير سيم و چهارم را گفته است، در اين
صورت سنت است كه چون امام به تكبير سيم و چهارم رسد، ماموم اعاده آن دو تكبير كند و
با امام دوباره تكبير سيم و چهارم را بگويد تا فضيلت نماز جماعت را در يابد. و اگر
عمدا از امام پيش افتاده باشد و آن دو تكبير را گفته باشد، بعضى324
گفتهاند: حكم آن مثل حكم صورت سهوا است كه اعاده با امام سنت است.
و بعضى325 گفتهاند كه اعاده جايز نيست، بلكه
بايد تانى كند تا امام آن دو تكبير را، يعنى تكبير سيم و چهارم را بگويد و بعد از
تكبير چهارم، ماموم در ساير آن چه باقى مانده است، متابعت امام را مىكند.
و بعضى326 در صورت عمدا احتمال بطلان نماز
ماموم را دادهاند.
مسأله شانزدهم:هر گاه در اثناى نماز كردن بر جنازه ديگر(ى) را حاضر كنند، معروف در
ميان اصجاب آن است كه نماز كننده مىتواند نماز بر جنازه اول را تمام كند و بعد از
آن نماز بر جنازه دوم كند، و مىتواند نماز بر جنازه اول را قطع كند و يك نماز به
شراكت از براى هر دو از سر گيرد .و احوط و اولى آن است كه مادامى كه ضرورتى نباشد،
نماز اول را قطع نكند، بلكه آن را تمام كند و بعد از آن، بر جنازه دوم نماز كند.
پىنوشتها:
272) المقنعه: 74.
273) المهذب ابن براج 1: 56.
274) روض الجنان 1: 268.
275) احوط آن است كه سدر و كافور به قدرى باشند كه آب را مضاف نكنند، بلكه دور نيست
كه هر گاه آب، مضاف شود غسل صحيح نباشد هم چنان كه خود طاب ثراه
در كتب استدلاليه اختيار فرمودهاند.(احمد)
276) احوط آن است كه در اين صورت سه مرتبه با آب خالص غسل بدهند و خود قدسسره در
لوامع و معتمد (معتمد الشيعه:366.) و
تلخيص فرمودهاند كه البته بايد سه مرتبه به آب خالص غسل داده شود. (احمد)
277) السرائر: 1:169.
278) ذكرى الشيعه 1:245؛ روضالجنان 1:271؛ جامع المقاصد 1:372.
279) بدان كه والد ماجد قدسسره در لوامع و
معتمد (معتمد الشيعه: 366) و تلخيص اختيار
فرمودهاند كه واجب است سه مرتبه تيمم داده شود: يكى به جهت غسل سدر و يكى به جهت
غسل كافور و يكى به جهت غسل به آب خالص و اين احوط است. (احمد)
280) مخفى نماند كه امور مستحبه كه مذكور شده دليلى بر مستحب بودن بعضى از اينها
به نظر نرسيده، مثل اين كه بايد غسال دست خود را در هر سه غسل تا مرفق بشويد و بايد
در جانب راست ميت بايستد و غير اينها، ليكن چون مقام استحباب است و بسيارى از فقها
فرمودهاند مسامحه در ذكر خلاف شد. (احمد)
281) الكافى فى الفقه: 134.
282) ر.ك: وسائل الشيعه 2: 494 - 495، باب 7 من ابواب غسل الميت، ح 1 و 2.
283) ر.ك: وسائل الشيعه : 494 - 495، باب 7 من ابواب غسل الميت، ح 1 و 2.
284) الكافى 3: 262، باب النوادر، ح 24.
285) مانند: شيخ مفيد در المفنه: 77؛ و شيخ طوسى در النهايه: 31؛ المبسوط 1: 176؛ و
محقق در المعتبر 1: 279.
286) المعتبر 1: 279.
287) وسائل الشيعه 3: 39، باب 18 من ابواب التكفين، ح 2، 3 و 4.
288) مستدرك الوسائل 2: 232، باب 28. من ابواب الكفن، ح 1.
289) ذكرى الشيعه 1: 372؛ جامع المقاصد 1: 395.
290) وسائل الشيعه 3: 53، باب 30 من ابواب التكفن، ح 1.
291) تذكره الفقهاء 2: 6، مسأله 156؛ ذكرى الشيعه 1: 367.
292) ر.ك: وسائل الشيعه 3: 13 - 14، باب 3 من ابواب التكفين، ح 1 - 6 و 10.
293) وسائل الشيعه 3: 20، باب من ابواب التكفين.
294) در بعضى اخبار مسند و غير مسند گذاشتن جريدتين به نحو مشهور ميان فقها رسيده
است و خود طاب ثراه در لوامع نقل
فرمودهاند پس عمل به مشهور اولى است.(احمد)
295) وسائل الشيعه 3: 26 - 28، باب 10 و 11 من ابواب التكفين.
296) وسائل الشيعه 3: 48، باب 26 من ابواب التكفين، ح 1.
297) وسائل الشيعه 3: 54، باب 32، ح 1 و 2.
298) الدروس الشرعيه 1: 110؛ ذكرى الشيعه 1: 381؛ جامع المقاصد 1: 399.
299) المبسوط 1: 188؛ السرائر 1: 171؛ الدروس الشرعيه 1: 110.
300) ر.ك: جواهر الكلام م4: 437 - 438.
301) بعد از فحص و تتبع در مظان خودش پيدا نكرديم.
302) ر.ك: وسائل الشيعه 2: 511، باب 15 من ابواب غسل الميت، ح 1.
303) در نسخه الف: ماليده شود.
304) ذكرى الشيعه 2: 100؛ الدروس الشرعيه 1: 817؛ مسالك الافهام 1: 121.
305) النهايه: 19؛ السرائر 1: 112؛ الحدائق الناضره 3: 339.
306) مدارك الاحكام 1: 16؛ الحدائق الناضره 3: 339.
307) شرائع الاسلام 1: 95؛ روض الجنان 2: 816.
308) ر.ك: الوافى 25: 296؛ مستند الشيعه 6: 277 - 278.
309) روض الجنان 2: 827.
310) ر.ك: مجمع الفائده و البرهان 2: 456؛ الحدائق الناضره 10: 382.
311) النهايه: 145؛ المبسوط 1: 185؛ الكافى فى الفتنه: 157؛ المهذب 1: 131 - 132؛
المراسم: 79؛ الوسيله: 120؛ مختلف الشيعه 2: 303، مسأله 187؛ مدارك الاحكام 4: 178؛
كشف اللثام 2: 358.
312) مستدرك الوسائل 2: 247 - 248، باب 2 من ابواب صلاة الجنازه، ح 1.
313) مختلف الشيعه 2: 304، مسأله 188 ذكرى الشيعه 1: 436؛ ور.ك: الحدائق الناضره
10: 405.
314) الخلاف 1: 16، مسأله 112؛ ذكرى الشيعه 1: 441؛ روض الجنان 1: 355.
315) الخلاف 1: 721، مسأله 538؛ المعتبر 2: 356؛ ذكرى الشيعه 1: 450؛ روض الجنان 2:
823؛ كفايه الاحكام 1: 111؛ ور.ك: كشف اللثام 2: 341.
316) السرائر 1: 361؛ مجمع الفائده و البرهان 2: 445.
317) النهايه: 844؛ مختلف الشيعه 2: 315، مسأله 201؛ مدارك الاحكام 4: 175 - 176؛
كشف الثام 2: 337 - 339؛ ور.ك: الحدائق الناضره 10: 433.
318) وسائل الشيعه 3: 125 - 126، باب 32 من ابواب صلاة الجنازه، ح 3.
319) مختلف الشيعه 2: 309، مسأله 194.
320) الخلاف 1: 726، مسأله 360؛ الجامع للشرائع: 122؛ ور.ك: كشف اللثنام 2: 361 -
364.
321) السرائر 1: 360.
322) ر.ك: مختلف الشيعه 2: 313، مسأله 200؛ روض الجنان 2: 827؛ كشف الثنام 2: 367 -
368؛ مفتاح الكرامه 1: 486.
323) السرائر 1: 360؛ المهذب 1: 132؛ نهايه الاحكام 2: 269.
324) شرائع الاسلام 1: 97.
325) مسالك الافهام 1: 270.
326) مدارك الاحكام 4: 187؛ ور.ك: الحدائق الناضره 10: 466.