مطلب پنجم : در احكام خلوت و آداب حمام و ساير آن چه
باعث نظافت و پاكيزگى بدن است
و در آن چند فصل است:
فصل اول : در احكام خلوت
و در آن چند مساله است:
مساله اول: هر گاه كسى به بيت الخلا رود از جهت قضاى حاجت، واجب است در حين خلوت،
بلكه در ساير احوال كه عورت خود را از نامحرم بپوشاند. پس بر هر مردى واجب است كه
عورت خود را از هر كسى بپوشاند، مگر از زوجه و كنيزى كه آن را به شوهر نداده باشد و
در عده نباشد، و مگر از ديوانه و طفل غير مميز.
و بر هر زنى واجب است كه عورت خود را از هر كس بپوشاند، مگر از زوجه و كنيزى كه آن
را به شوهر نداده باشد و در عده نباشد، و مگر از ديوانه و طفل غير مميز.
و بر هر زنى واجب است كه عورت خود را از هر كس بپوشاند، مگر از شوهر خود يا آقاى
خود، اگر كنيز باشد و شوهر نداشته باشد و در عده هم نباشد، و مگر از طفل غير مميز و
ديوانه. و پوشاندن زن عورت خود را از زنان نيز واجب است، و اگر چه از قبيل مادر و
دختر و عمه و خاله و خواهر باشد.
و بر هر مرد و زنى نيز واجب است كه نظر به عورت نامحرم در آن حال و ساير احوال
نكنند. و نظر كردن به عورت اهل ذمه از يهود و نصارا نيز حرام است؛ اگر چه به شهوت
نباشد، بنابر اقوى. و در وقت نشستن از براى حاجت، اگر علم يا ظن باشد كه هر گاه خود
را نبوشاند، ديگرى عمدا يا سهوا به عورت او نظر خواهد كرد، پوشانيدن در حال نشستن
واجب است، و اگر علم و ظن نباشد، پوشاندن لازم نيست. و مراد به عورت، ذكر است و
حلقه دبر و خصيصه.
مساله دوم: حرام است در حال، رو به قبله و پشت به قبله نشستن؛ خواه در صحرا باشد
يا در بنا باشد و خواه به بدن يا عورت هر دو باشد يا به يكى از آنها باشد. و سنت
است نشستن رو به مشرق يا مغرب93. و در حال
استنجا، يعنى شستن مخرج بول و غايط، رو به قبله و پشت به قبله نشستن مكروه است. و
اگر كسى خواهد بول كند در موضعى كه جهت قبله آن را نداند، ظاهر آن است كه اجتهاد و
سعى در معلوم كردن قبله بر او واجب نباشد و به هر جهت كه خواهد، مىتواند كه
بنشيند.
مساله سيم: واجب است شستن مخرج بول به آب، و ماليدن سنگ يا كلوخى كافى نيست. و
بعضى94 واجب دانستهاند كه دو نوبت آب بر آن
ريخته شود و ظاهر آن است كه يك نوبت كافى باشد، و اگر چه احوط دو نوبت است.
مساله چهارم: هر گاه غايط از مخرج متعدى شود، يعنى از حواشى دبر تجاوز كند و حوالى
آن را آلوده كند، واجب است كه تطهير آن را به آب كند و ماليدن سنگ و كلوخ كافى
نيست. و حد تطهير، آن است كه عين نجاست زايل شود؛ يعنى جرم غايط با رطوبت لزجى كه
به موضع مىچسبد برطرف شود و اعتبارى به بو نيست. پس اگر بعد از ازاله عين و حاصل
شدن پاكى، بويى باقى مانده باشد، مانعى ندارد. و واجب، شستن ظاهر مخرج است و شستن
باطن و ازاله نجاست از آن به انگشت و امثال آن واجب نيست، بلكه از جمله وساوس
شيطانيه است كه مظموم است. و هر گاه غايط از مخرج متعدى نشده و حوالى آن آلوده نشده
باشد، مخير است ميانه شستن به آب و ازاله كردن به ماليدن سه سنگ يا سه كلوخ يا سه
لته يا پنبه و امثال آن از چيزهاى پاك، به سواى آن چه استثنا خواهد شد.
و شستن به آب، افضل است از ماليدن سه سنگ. و اگر شستن و ماليدن، هر دو را به عمل
آورد، اكمل است. و سنت است كه ماليدن، پيش از شستن باشد. و هر گاه به سه سنگ پاك
نشود، بايد زياد كرد تا پاكى حاصل شود. و هرگاه به كمتر از سه سنگ پاك شود، بايد سه
را تمام كرد. و استعمال يك سنگ كه سه جهت داشته باشد، كافى نيست، بلكه بايد سه مسح
از سه سنگ باشد، نه از سه جهت يك سنگ. و استعمال سنگ و كلوخ نجس جايز نيست، و اگر
به نجس مسح كند، واجب است كه بعد از آن، مخرج را به آب بشويد. و مسح به سنگ و كلوخ
مطلقا كافى نيست بنابر اقوى.
و سنگى كه ديگرى استعمال كرده باشد يا خود در وقتى ديگر استعمال كرده باشد، جايز
است كه در وقت شستن، آن سنگ را استعمال كند. و هم چنين جايز است هر موضعى از آن را
كه پاك باشد، استعمال كند و اگر چه موضعى ديگر از آن بر نجاست باقى باشد. اما اگر
خود، آن را استعمال كند جايز نيست كه در همان وقت به عوض سنگ دوم يا سيم آن را
بشويد و استعمال كند يا طرف پاك آن را استعمال كند؛ زيرا كه هم چنان كه دانستى،
واجب است كه مسح، به سه سنگ متحقق شود. و مسح كردن به چيزهاى صيقلى، چون شيشه و
امثال آن و به چيزهاى رخو، مانند ذغال و اشباه آن، اگر نجاست را قلع كند و آن را
ازاله نمايد كافى است، و الا كافى نيست.
و ظاهر آن است كه مسح كردن به هر چهتر باشد، كافى نباشد و حرام است استعمال كردن
سرگين و استخوان و مطلق خوردنى وهر چه آن را احترامى باشد، چون كاغذى كه بر آن علوم
دينيه نوشته شده باشد و تربت منوره جناب سيدالشهدا (عليه السلام). و اگر مسح به يكى
از آنها كند، محل پاك نمىشود و اگر محترم را از روى استخفاف و اهانت استعمال كند،
كافر مىشود. و سه مرتبه استعمال خاك پاك كافى است؛ به شرطى كه محل را پاك كند. و
استعمال يخ كافى نيست.
و واجب نيست كه هر يك از سه سنگ، همه موضع نجس را فرو گيرد؛ بلكه اگر از هر يك،
مسح بعضى از موضع بشويد، به حدى كه از مجموع سه سنگ، پاكى حاصل شود، كافى است. و
لازم است كه ابتدا سنگ را به موضعى گذارد كه پاك باشد و آن را به نحوى بمالد كه
نجاست را بردارد و آن را به موضع پاك ديگر نقل نكند؛ زيرا كه اگر نجاست را به موضعى
ديگر نقل كند، واجب است كه بعد از آن به آب بشويد.
و بعضى95 گفتهاند كه: افضل آن است كه سنگ را
بر مقدم طرف راست محل گذارد و آن را بكشد تا موضعى كه به آن ابتدا شده بود، و سنگ
دوم را بر مقدم طرف چپ گذارد و به عكس اول بكشد تا موضعى كه به آن ابتدا كرده بود،
و به سنگ سيم، هر دو طرف را با وسط مسح كند. و اين تفصيل دليلى ندارد.
مساله پنجم: سنت است كه در وقت قضاى حاجت به موضعى رود كه همه بدن او از مردمان
مخفى باشد و كسى او را نبيند. پس اگر در جايى باشد كه بيت الخلا باشد، همان كافى
است و اگر در صحرا باشد، بايد از مردم دور شود؛ به نحوى كه كسى او را نبيند يا در
عقب ديوارى بنشيند كه از نظر مردم مخفى باشد.
و سمن است كه از براى بول، موضعى مناسب اختيار كند كه بول از آن ترشح نكند؛ يعنى
در موضع مرتفعى بنشيند يا در زمينى بنشيند كه خاك بسيار داشته باشد. و سنت است كه
در وقت داخل شدن به بيت الخلا، پاى چپ را مقدم دارد و در وقت بيرون آمدن، پاى راست
را مقدم دارد. و اگر در صحرا باشد، محل تقديم، موضع نشستن است. و مستحب است كه در
آن حال، سر را بپوشاند و در وقت نشستن، تكيه بر طرف چپ كند و در وقت داخل شدن
بگويد: بسم الله اللهم انى أعوذ بك من الخبث المخبث الرجس النجس الشيطان الرجيم..
و در وقت كشف عورت بگويد: بسم الله
و در وقت نشستن بگويد: اللهم اذهب عنى القذى و الاذى و اجعلنى من المتطهرين.
و در وقت حدث بگويد: اللهم كما أطعمتنيه طيا فى عافية فأخرجه منى خبيثا فى
عافية.
و در وقت نظر كردن به غايط بگويد: اللهم ارزقنى الحلال و جنبنى الحرام.
و در وقت استنجا بگويد: اللهم حصن فرجى وأعفه واستر عورتى و حرمها على النار.
و در وقت فارغ شدن بگويد: الحمد لله على ما أخرج منى من الأذى فى يسر و عافية.
و در وقت بيرون آمدن بگويد: بسم الله و الحمدلله الذى عافانى من الخبث المخبث و
أماط عنى الأذى.
و در وقت بيرون آمدن، دست بر شكم خود بمالد و بگويد: الحمد لله الذى أخرج عنى
أذاء و أبقى فى قوته فيا لها من نعمة لا يقدر القادرون قدرها.96
و سنت است كه استنجا به دست چپ باشد.
و از جمله مستحبات97، استبرا كردن است. و در
تفسير آن ميان فقها خلاف است و آن چه از احاديث اظهر است آن است كه سه نوبت از بيخ
ذكر تا سر آن به قوت دست بكشد، به نحوى كه بقيه بولى كه در آن مانده بيرون آيد. و
آنچه كه به احتياط نزديكتر است آن است كه سه نوبت از مقعد تا بيخ ذكر دست بكشد و از
بيخ ذكر تا سر آن را سه مرتبه دست دست بكشد، پس سه نوبت ذكر را بفشارد.
و اگر بعد از استبرا و استنجا، ترى بيرون آيد، حكم بول ندارد، بلكه پاك است و اگر
پيش از آن وضو ساخته باشد، وضو را باطل نمىكند. و اگر بعد از بول استبرا نكرده
باشد و رطوبتى از مخرج بول بيرون آيد، حكم بول دارد؛ يعنى نجس است و بايد شسته شود
و وضو را باطل مىكند.
و حق آن است كه استحباب استبرا از براى مردان است، و از براى زن استبرا نيست.
مساله ششم: مكروه است كه در وقت نشستن از براى قضاى حاجت، رو يا پشت به قرص آفتاب
يا ماه كند؛ خواه بدن و عورت، هر دو در برابر آفتاب يا ماه باشد يا يكى از آنها در
برابر باشد. و هر گاه حايلى از ابر يا درخت يا ديوار و امثال آن در ميان واقع شود،
كراهت برطرف مىشود. و به خسوف و كسوف، كراهت رفع نمىشود، بلكه در وقتت خسوف يا
كسوف، اگر روى ياپشت به آنها كند، كراهت رفع نمىشود، بلكه در وقت خسوف يا كسوف،
اگر روى ياپشت به آنها كند، كراهت باقى خواهد بود.
و مكرور است كه در وقت نشستن، رويا پشت به باد كند. و مكروه است نشستن در سر
راهها و سر خانههاى مردم، به شرطى كه مملوك نباشد؛ و اگر مملوك باشد، نشستن در آن
جا حرام است. و در مسجد و پشت ديوارهاى آن و مواضعى كه قافله و مترددين فرود
مىآيند، يا مردم در آن جا اجتماع مىكنند و در جايى كه مردم آب را جوى يا چاه بر
مىدارند و ر زير درختى كه بالفعل ميوه داشته باشد. پس اگر بالفعل ميوه نداشته
باشد، و ليكن در شأن آن باشد كه ميوه بدهد ياپيش از آن ميوه داشته نشستن در زير آن
مكروه نيست، بنابر اقوى.
و مكروه است بول كردن در سوراخ حشرات، چون مار و عقرب و موش و امثال اينها، در
زمين صلب، بلكه در هر موضعى كه خوف بر گشتن بول و رسيدن آن به جامه و بدن باشد؛
زيرا كه بسيار اتفاق مىافتد كه در نشستن امثال اين مواضع، قطرههاى كوچكى از بول
به جامه و بدن رد مىشود، به نحوى كه احساس به آن نمىشود. و هرگاه است كه احساس به
آن شود و به جهت معلوم نبودن موضعى كه به آن رسيده، و واجب بودن شستن جميع مواضعى
كه محل اشتباه است. در اين صورت، بعضى از مردمان بى مبالات در امور دين، در شستن آن
كوتاهى كنند و در حال آن كه در اخبار بسيار98
رسيده كه اجتناب نكردن از بول، باعث عذاب قبر است. و در بعضى99
اخبار رسيده كه بيشتر عذاب قبر از بول است.
و مكروه است كه ايستاده بول كردن و در آب بول كردن؛ خواه (آن آب) ايستاده باشد يا
جارى و اگر چه كراهت در (آب) ايستاده، اشد است. و آبى كه در ضرورىها بسته مىشود
از براى ازاله نجاست، هم چنان كه در شام وبعضى ديگر از بلاد متعارف است، در حكم
ساير آبهاست كه بول كردن در آن مكروه است، بنابر اظهر.
و بعضى100 گفتهاند كه: بول كردن در آن (آب
ايستاده) كراهت ندارد و شكى نيست كه در حالت ضرورت، مانند وقت سوارى كشى، كراهتى
نيست. و ظاهر آن است كه در اين حكم، غايظ نيز مثل بول باشد.
و مكروه است تطميح به بول، يعنى از جايى بسيار بلند، مانند بام به پايين بول كردن.
و آن چه مذكور شد كه سنت است از براى بول از نشستن در موضع بلند، محمول است بر
موضعى كه اندكى بلند باشد كه از ترشح بول اطمينان حاصل شود. و كراهت در موضعى است
كه بسبار بلند باشد، چون بام و كوه و درخت و امثال اينها. و كراهت در صورتى است كه
رو به آن موضع كند و از آن جا به پايين جارى شود از ناودان و مانند آن، كراهتى
ندارد.
و مكروه است در حالت خلوت چيزى خوردن و مسواك زدن و حرف زدن، مگر به ذكر خدا و
خواندن آيه الكرسى و حكايات اذان و امر ضرورى كه اگر تكلم نكند نمفوت شود. و دست
زدن و امثال آن كفايت نكند. و اگر در آن حال عطسه كند، سنت است كه
الحمدلله بگويد و اگر كسى بر او سلام كند، جواب سلام او واجب است. و هرگاه
اسم پيغمبر (صلىالله عليه وآله) را بشنود بايد صلوات بر او را مانند ساير اوقات
ترك نكند.
و در بيت الخلا بسيار نشستن، كراهت دارد. و مكروه است همراه داشتن انگشتر يا پول
نقره كه در آن اسم خدا باشد. و هم چنين مكروه است همراه داشتن قرآن و ادعيه كه
مشتمل بر اسماى الهى باشد. و مكروه است استنجا كردن به دست راست و به دست چپ، هر
گاه در آن انگشترى باشد كه اسم خدا يا اسم يكى از انبياء يا ائمه يا حضرت فاطمه
(عليه السلام) بر آن باشد. و مراد اسمى است كه قصد يكى از ايشان شده باشد - هم چنان
كه در نگينهاى عقيق و امثال آن نقش مىشود - نه اسمى كه موافق اسم يكى از ايشان
باشد؛ و اگر چه قصد اسم ايشان نباشد؛ هم چنان كه اسم آن شخص در نگين مهر او نقش
مىشود.
مسأله هفتم:اگر كسى عمداً استنجار را ترك كند و وضو سازد و نماز كند، وضوى او صحيح
است، اما نماز او باطل است و اعاده آن واجب آن واجب است، به اتفاق جميع علما. و اگر
سهواً استنجار را ترك كند و وضو سازد و نماز كند، مشهور ميان مجتهدين آن است كه
نماز او باطل است و اعاده آن واجب است؛ خواه در وقت باشد يا خارج وقت. و وضو صحيح
است و اعاده آن لازم نيست.
و ابن جنيد101 اعاده را در خارج وقت واجب
ندانسته است، بلكه سنت مىداند. و صدوق102 در
بول، اعاده وضو را نيز لازم دانسته و در غايط، اعاده نماز را واجب ندانسته. و قول
مشهور اولى و اظهر است.
فصل دوم : در آداب حمام
بدان كه رفتن به حمام از جهت پاك نمودن بدان از چرك و كثافات، سنت است. و بهتر آن
است كه روز چهارشنبه يا جمعه برود و جمعه افضل است. واجب است كه در وقت داخل شدن،
عورت خود را بپوشاند، اگر ديگرى در حمام باشد. و مكروه است كه مكشوف العوره داخل آب
شود، بلكه بالنگ باشد و تا در آب است، لنگ را از خود بر ندارد. مگر اين كه مظنه
نجاستى در آن باشد كه در اين صورت، گشودن آن از جهت شستن كه خاطر جمع شود، مانعى
ندارد. و اگر بى لنگ در ميان آب غسل كند، غسل او صحيح است؛ اگر چه مرتكب فعل مكروه
خواهد شد. و اگر بى لنگ103 در خارج آب بايستد و
غسل ترتيبى كند، كراهتى نخواهد بود؛ به شرطى كه ديگرى در آن جا نباشد كه نظر به
عورت او كند. و اگر ديگرى باشد، واجب است كه عورت را بپوشاند. و اگر با وجود نظر
كردن غير، نپوشاند و غسل كند، غسل او صحيح است و اگر چه مرتكب فعل حرام شده خواهد
بود.
و مكروه است به حمام رفتن و شكم ممتلى از طعام باشد، يا بالمره از آن خالى باشد،
بلكه بايد اندك چيزى بخورد و برود. و مكروه است در حمام مسواك كردن و شانه بر ريش
زدن ولنگ بر دور سر ماليدن.
وسنت است شستن سر به خطمى و سدر - خصوصا در هر روز جمعه - و خضاب كردن ريش به وسمه
و حنا، و نوره كشيدن در هر پانزده روز. و ترك كردن مردان، نوره كشيدن را تا چهل روز
و زنان تا بيست روز، كراهت شديد دارد. و در هر روزى نوره كشيدن كراهت ندارد، مگر
روز چهارشنبه. و از بعضى104 اخبار، كراهت در روز
جمعه معلوم مىشود و اصلح عدم كراهت است. و مكروه است كه در وقتى كه نوره ماليده
باشد، بنشيند. و نوره گذاشتن بر موهاى زير بغل افضل است از تراشيدن آن. و بعد از
نوره كشيدن، حنا ماليدن بر موضع آن مستحب است. و در جنابت نوره كشيدن، مانعى ندارد.
و مكروه است كه پسر با پدر به حمام رود. و در بعضى105
اخبار رسيده كه بايد زنان را از رفتن حمام منع كرد و مراد آن است كه اجتماع ايشان
در حمام مكروه است و بايد هر زنى تنها به حمام رود؛ مگر اين كه ممكن نباشد، كه در
اين صورت با وجود جمعيت، رفتن زنان به حمام مكروه نيست.
وسلام كردن در حمام كراهت ندارد. بلى، كسى كه لنگ نبسته باشد، سلام كردن و قرآن
خواندن او مكروه است. و هر تقدير اگر كسى سلام كند، جواب سلام او مانند ساير اوقات،
واجب است.
و جماع با حلال خود اگر در حمام اتفاق افتد، كراهتى ندارد. و در بعضى106
احاديث وارد شده كه در حمام، خوردن آب سرد و ريختن آن بر بدن، موجب بعضى امراض است؛
مگر ريختن بر پاها در وقت بيرون آمدن كه موجب بر طرف شدن مرضها است.
و كسى كه به حمام رود، سنت است كه در وقت رخت كندند بگويد: اللهم انزع عنى ربقه
النفاقو ثبتى على الايمان.
و در وقت داخل شدن بيت دوم بگويد: اللهم أذهب عنى الرجس انجس و طهر جسدى و قلبى.
و اندر اين بيت، يعنى بيت دوم مكث كند. و چون خواهد داخل بيت سيم شود كه خزانه آب
است، قدرى آب گرم بر سر و پاها ريزد. و در بيت سيم مكرر بگويد: اللهم انى أعوذ
بك من النار واسألك الجنه.
و در وقت رخت پوشيدن بگويد: اللهم ألبسى التقوى و جنبنى الردى107.
و سنت است كه در وقت بيرون رفتن، عمامه بر سر بندد.
فصل سيم : در ساير اتواع نظافت و پاكيزگى
و آن چند چيز است:
اول، مسواك كردن. و در آن ثواب عظيم است و در اخبار108،
ترغيب بسيار و تاكيد شديد بر آن شده. و در وقت وضو ساختن و ارائه نماز كردن و قرائت
قرآن و در سحرها، سنت مؤكد است. و اقل مسواك كردن آن است كه انگشت بمالد و افضل،
ماليدن انگشت ابهام است و مسبحه.
دوم، چيدن ناخن است. و چيدن جميع ناخنهاى دستها و پاها در روز جمعه، سنت مؤكد
است. و سنت است كه در وقت چيدن بگويد: بسم الله و بالله و على سنه محمد و آل
محمد عليهم الصلاه و السلام.
و در بعضى109 اخبار رسيده كه اگر در روز جمعه
احتياج به چيدن ناخن نباشد، بايد كارد يا قراض بر آن ماليده شود تا سنت به عمل آيد
.و بعد از جمعه، افضل، روز پنج شنبه است. و در سه شنبه و شنبه نيز در اخبار تجويز
رسيده.
و مستحب است كه در چيدن ناخنهاى دست، ابتدا شود به خضر،
يعنى انگشت كوچك دست چپ و ختم شود به خضر دست راست و بعد
از چيدن، ماليدن كارد و مقراض و امثال آن بر سرهاى ناخن از براى هموار شدن آن سنت
است.
و مكروه است كه به دندان چيده شود. و آن چه از ناخن چيده مىشود، دفن آن سنت است.
و بعد از چيدن، شستن سرهاى ناخن كه آهن به آن رسيده، مستحب است. و براى زنان، افضل
نچيدن ناخنها و واگذاشتن آنهاست، مگر آن كه به حدى رسد كه باعث دغدغه در وضو شود
كه در اين صورت، چيدن لازم است.
سيم، گرفتن شارب است در هر جمعه. و در وقت گرفتن تدعاى مذكور از براى چيدن ناخن
رابخواند. و گرفتن در روز پنج شنبه نيز خوب است، و اگر چه افضل، جمعه است. و آن چه
از موهايى كه گرفته مىشود، دفن آن سنت است.
چهارم، اصلاح ريش است، يعنى مدور ساختن آن و گرفتن زايل آن يك قبضه. و ابتداى قيضه
از زير زنخ است نه از نزد لب.
پنجم، تراشيدن موى سر است؛ هم چنان كه از بسيارى احاديث110،
معلوم مىشود. و از بعضى111 احاديث، معلوم
مىشود كه افضل، واگذاشتن موى سر و نتراشيدن آن است به شرط تفريق؛ يعنى چون موى سر
بلند شود، آن را چند شعبه كند، به نحوى كه هر يك از شعبها قطعه على حده شود و از
ساير قطعه هاجدا شود. و از بعضى112 اخبار كراهت
تفريق مىرسد و اظهر و اقوى، استحباب تراشيدن است.
ششم، شانه بر ريش زدن است. و مروى است كه هر كه هفتاد مرتبه شانه113
بر ريش زند و اين عدد را بشمارد، تا چهل روز شيطان از او دور شود و به نزد وى
نيايد.
هفتم، سرمه كشيدن است در وقت خوابيدن. و سنت است كه عدد ميل سرمه، طاق باشد نه
جفت. و از حضرت صادق (عليه السلام)114 مروى است
كه چهار ميل به چشم راست كشند و سه ميل به چشم چپ كشند.
هشتم، استعمال بوى خوش است از گلاب و غير آن، در وقت هر نمازى. و اگر آن ممكن
نشود، روزى يك مرتبه استعمال كند و اگر آن نيز ميسر نشود، يك روز استعمال كنند و يك
روز ترك كنند. و استعمال آن در روز جمعه سنت مؤكد است.
مطلب ششم: در بيان وضو و احكام آن
و در آن چند فصل است:
فصل اول : در اقسام وضو
و وضو بر دو قسم است: واجب و سنت.
و وضو واجب مىشود از جهت نماز واجب و طواف واجب و دست ماليدن به نوشته قرآن، هر
گاه آن دست ماليدن به نذر يا قسم واجب شده باشد. و اين بنابر آن است كه ماليدن دست
و ساير اعضا به نوشته قرآن، بى وضو حرام است؛ به شرطى كه آن اعضا حس داشته باشد. پس
رسانيدن ناخن و مو به خط قرآن، بى وضو مانعى ندارد115.
و وضو از براى چند امر سنت است:
اول: نماز سنت.
دوم: طواف سنت.
سيم: دست ماليدن به قرآن، اگر واجب نباشد.
چهارم: خواندن و برداشتن قرآن.
پنجم: نماز ميت.
ششم: آن چه وضو در آن شرط نيست، از اعمال حج.
هفتم: داخل شدن مسجد.
هشتم: سعى در حاجت خود يا حاجت مؤمنى كردن.
نهم: زيارت قبور مؤمنان.
دهم: خوابيدن، خصوصاً اگر جنب باشد116.
يازدهم: جماع كردن محتلم، پيش از آن كه غسل كرده باشد.
دوازدهم: جماع كردن بازن آبستن.
سيزدهم: ذكر كردن حايض در وقت نماز.
چهاردهم: داخل كردن ميت در قبر.
پانزدهم: جماع كردن غاسل ميت، هر گاه غسل نكرده باشد.
شانزدهم: بعد از بوسيدن از روى شهوت.
هفدهم: بيرون آمدن مذى و آن آب، چسبندهاى است كه از
ملاعبه زنان و بوسيدن ايشان يا غير آن از محركات شهوت به هم رسد.
هجدهم: بيرون آمدن ودى و آن آبى است كه بعد از بول برون
مىآيد؛ به شرطى كه استبرا كرده باشد و اگر بعد از بول هنوز استبرا نكرده باشد كه
رطوبتى بيرون آيد، آن رطوبت در حكم بول است كه نجس است و وضو را باطل مىكند.
نوزده: دست ماليدن به فرج زن.
بيستم: بعد از قى كردن.
بيست و يكم: بعد از خون آمدن از بينى.
بيست و دوم: بعد از خلال كردن كه از آن خون بيرون آيد.
بيست و سيم: خنده قهقه در نماز.
بيست و چهارم: خواندن زياده بر چهار بيت از شعر باطل؛ يعنى شعرى كه در هجو مؤمن
باشد يا در مدح كردن شخصى به صفاتى چند كه در آن نباشد، يا در ترغيب مردمان باشد بر
امر حرام.
بيست و پنجم: حصول تجديد؛ يعنى اگر كسى وضو داشته باشد، سنت است كه بار ديگر وضو
را تجديد كند.
بيست و ششم: دائم با وضو بودن؛ يعنى هر وقت وضوى او باطل شود، سنت است كه وضو
بسازد كه دائماً با طهارت باشد.
بيست و هفتم: از براى مهيا شدن نماز فريضه؛ يعنى سنت است كه پيش از دخول وقت، وضو
سازد كه نماز را در اول وقت به جا آورد117.
و اگر كسى به جهت ضرورت وضوى ناقصى ساخته باشد، مثل وضوى جيره يا وضوى تقيه، يا به
جهت بيمارى، ديگرى او را وضو داده باشد، يا به جهت تعجيل قافله بر روى چكمه مسح
كرده باشد، سنت است كه بعد از برطرف شدن عذر، نوبت ديگر وضو بسازد. و هم چنين118
هر گاه بعد از استنجا به سنگ وضو ساخته باشد، سنت است كه بعد از استنجا به آب،
دوباره وضو بسازد.
فصل دوم : در موجبات وضو
يعنى امورى كه باعث شكستن وضو مىشود.
و آن چند چيز است:
اول: بول.
دوم: غايط.
سيم: بادى كه از موضع معتاد بيرون آيد.
چهارم: خوابى كه بر چشم و گوش غلبه كند، به نحوى كه نبيند و نشنود.
پنجم: ديوانگى.
ششم: بى هوشى.
هفتم: مستى.
هشتم: استحاضه قليله؛ هم چنان كه بعد از مذكور خواهد شد.
و هيچ يك از مذى و مس فرج و بوسيدن و حقنه كردن و خنده قهقهه و بيرون آمدن خون از
مخرج بول و غايط - هر گاه با آن بول و غايط نباشد - موجب شكستن وضو نيست و قول به
شكستن در اين امور به غايت ضعيف است.
فصل سيم : در افعالى كه در وضو واجب است : و حقيقت وضو
عبارت از آن افعال است
و آن چند امر است:
اول: نيت. و حق آن است كه در نيت، كافى است كه بگويد يا در دل بگذارند كه وضو
مىسازم جهت فرمان بردارى خدا يا جهت تقرب به خدا، يا وضو مىسازم
قربه الى الله. و قصد و جوب و مباح بودن نماز و رفع حدث، واجب نيست، و اگر
چه احوط آن است كه به اين نحو بگويد يا در دل بگذارند كه وضو مىسازم جهت مباح بودن
نماز و رفع حدث به جهت آن كه واجب است، قربه الى الله.
و بايد بفهمد كه معنى قربت آن است كه اين عمل را به جهت نزديك شدن به خدا و فرمان
بردارى او يا جهت خوف از عذاب و اميد ثواب او به جا مىآورم. و بايد اين معنا را در
دل بگذارند و باعث بر وضوى او امر ديگر نباشد. پس اگر دل او بالكيه غافل باشد، به
نحوى كه مطلقا متذكر اين معانى نشود يا به قصد ريا وضو بسازد، وضوى او باطل است. و
چون - بنابر اقوى - واجب لغيزه است، يعنى وجوب آن به جهت نماز است و خود فى نفسه
واجب نيست، لهذا اگر وقت فريضه داخل نشده باشد و بر ذمه او عبادتى واجب نباشد كه
مشروط به وضو باشد، مثل نماز قضاى يوميه يا نمازى كه به نذر واجب شده باشد و امثال
آن، در اين صورت لازم است كه قصد وجوب نكند؛ بلكه قصد سنت كند. يا به مجرد قربت
اكتفا كند؛ به اين نحو كه وضو مىسازم سنت، قربه الى الله، يا قربه الى الله (بدون
ذكر سنت).
و گذرانيدن نيت در دل، واجب است و تلفيظ به زبان، لازم نيست. بلى، اگر تلفظ به
زبان نيز كند، مانعى ندارد. و واجب است كه بر حكم نيت باقى باشد تا از وضو فارغ
شود؛ يعنى نيتى كه منافى نيت باشد نكند، مثل اين كه عضوى را به قصد ريا يا سرد شدن
بشويد يا اين كه قصد قطع وضو كند يا قصد فعلى كند كه مبطل وضو است، مثل بول كردن و
اخراج ريح و امثال آن. و اگر چنين كند، مادامى كه اعضاى سابقه خشك نشده باشد، اگر
آن عضو را دوباره به نيت قربت بشويد، وضوى او صحيح است. و اگر به شستن اول كه به
نيت ريا يا سرد شدن بود اكتفا كند، وضوى او باطل است.
و ابتداى نيت، وقت شروع در شستن دستهاست كه مستحب است تا وقت شستن رو. و استحباب
شستن دست در وقتى است كه از ظرف سر گشاد وضو سازد. هم چنان كه بعد از اين مذكور
خواهد شد. و در نزد شروع در شستن رو، وقت مضيق مىشود؛ يعنى اگر تا آن وقت نيت
نكرده باشد، بايد البته در آن وقت بكند و از آن تاخير نيندازد كه اگر هنوز نيت
نكرده، رو را بشويد، آن شستن، بى صورت است و بايد نيت بكند و دوباره رو را بشويد.
و كسى كه خواهد وضو بسازد، جايز است كه ابتدا يك نوبت يا بيشتر رو را به قصد سرد
شدن يا پاك ساختن گرد و غبار بشويد و بعد از آن نيت وضو كند و رو را بشويد.
و اگر بر پاك ساختن رو از گرد و غبار و امثال آن از امورى كه لازم شستن است به آن
ضم كند، بعضى119 از علما آن وضو را باطل
دانستهاند و بعضى120 صحيح دانستهاند. و يحتمل
اين اقوى باشد121 و اگر چه اول احوط است.
و اگر آن چه را ضم مىكند امرى باشد كه به حسب شرع راجع و ممدوح باشد، مثل اين كه
صد تعليم كردن غيرى را ضم كند، شكى نيست كه آن وضو صحيح است. و از اين قبيل است كه
پيش نماز در بلند گفتن تكبيره الاحرام به نيت قربت، اعلام مأمومين را ضم كند يا كسى
كه روزه مىگيرد، به نيت قربت، قصد پرهيز را ضم كند (يا كسى كه خمس و زكات مىدهد،
قصد اقتدا نمودن ديگران را ضم كند)122 كه در اين
امور ضمينه مانعى ندارد، بالاتفاق.
دوم: از واجبات وضو، شستن رو است و حد آن از طول، از موضوع رستن موى سر است تا آخر
زنخ. و در عرض، قدرى است كه انگشت مهين و وسطى، كه ميانى باشد از كسى كه خلقت او به
اعتدال باشد، فرو گيرد. و غير مستوى الخلقه، بايد قياس بر آن كند و بايد از هر طرف
قدرى زيادتر داخل كند تا محل وجوب، به يقين شسته شود. و بايد هر چه مانع باشد از
رسيدن آب به بشره و موهاى ابرو و مژهها را ازاله كند؛ چون آب بينى كه خشك شده باشد
و قى چشم و پارههاى لب و ساير جرمها كه در رو يا لب يا حوالى چشم به هم رسيده
باشد، هر يك از اينها كه مانع رسيدن آب باشد ازاله كند و بايد گوشههاى چشم را دست
كشد كه يقين به رسيدن آب به آن حاصل شود.
و آن چه از موى ريش كه از حد رو تجاوز كرده باشد، شستن آن واجب نيست؛ يعنى در طرف
طول، آن چه از حد زنخ زياده باشد و در طرف عرض، آن چه از مابين دو انگشت مهين و
ميانى بيرون افتد، شستن آن واجب نيست. و اگر موى محاسن بسيار باشد، به نحوى كه زير
آن واجب نيست، بلكه سنت هم نيست. و اگر محاسن كن مو باشد، به نحوى كه بعضى حالات،
نمايان باشد و در بعضى حالات، نمايان نباشد، مراعات احتياط در اين صورت اولى است.
و در شستن رو واجب است كه ابتدا از بالاى رو كند، يعنى آب بر موضع123
رستنگاه مو ريزد و آن را فرود آورد تا آخر رو. و اگر جزوى در سمت فرود آمدن آب باشد
يا نه - آب به آن نرسد و شسته نشود، بايد بعد، آب به آن برساند و اگر چه (به)
اجزايى كه پايينتر از آن باشد، آل رسيده باشد و شسته شده باشد. و لازم نيست كه
البته هز جزو اسفل - خواه در سمت فرود آمدن آب باشد يا نه - پيش از اعلى شسته نشود
و از هر طرف ابتدا به اعلى شود و بعد از آن به افسل؛ زيرا كه اين ريختن آب، ابتدا
به بالا برساند. و اگر پايينتر از آن آب رسيده باشد، كافى است و دوباره آب رسانيدن
به آن لازم نيست، و اگر چه قبل از شستن موضع بالاتر، آب به آن رسيده باشد. و اگر در
آب ريختن، ابتدا به موضع رستنگاه مو نكند، بلكه آب را بر پايين رو يا وسط رو بريزد
و از آن جا به بالا برود، وضوى او باطل است. و اكثر عوام اين معنى را مراعات
نمىكنند و به اين جهت، وضوى ايشان بى صورت است و چون وضوى ايشان بى صورت باشد،
نماز ايشان نيز صورتى ندارد.
سيم: از واجبات وضو، شستن دستهاست. و واجب است كه ابتدا به مرفق كند و اصل مرفق
را نيز داخل كند و از آن جا بشويد تا سر انگشتان. و اگر عكس كند، يعنى ابتدا به طرف
انگشتان كند و از آن جا بشويد تا مرفق - هم چنان كه سنيان مىكنند - وضوى او باطل
است. و در شستن دست جايز است كه آن را به آب فرو برند، به نحوى كه آب به همه آن
برسد؛ به شرطى كه در فرو بردن، ابتدا به مرفق شود. و همين كه آب برسد، كافى است و
احتياج به دست ماليدن بر آن نيست. و اگر كسى از مرفق تا بند دست بشويد - هم چنان كه
بعضى از عوام چنين مىكنند - وضوى او بى صورت و باطل است.
و واجب است كه موهاى دست را تخليل كند، يعنى آب به زير آن رساند و اگر چه بسيار
باشد به حدى كه زير آن از بشره نمايان نباشد. و اگر در دست، انگشترى يا دست بند
باشد و مانع رسيدن آب باشد، واجب است كه آن را حركت دهند كه آب به زير آن برسد. و
شستن ناخنها نيز واجب است، و اگر چه بسيار بلند شده باشند.
و كسى كه بعضى از دست او قطع شده باشد، بايد آن چه تا مرفق باقى مانده است (را)
بشويد. (و اگر از مرفق قطع شده باشد)124 شستن آن
دست در وضو از او ساقط است. و در شستن رو و دستها، قدر واجب آن است كه مسماى شستن
به عمل آيد؛ يعنى در عرف آن را شستن بگويند .و شستن عرفى وقتى به عمل مىآيد كه
جريان آب به عمل آيد، و اقل آن اين است كه يك جزء آب به دو جزء بدن جارى شود، و
مجرد ماليدن دستتر ساختن عضو بدون جريان، هم چنان كه طريق روغن ماليدن است، كافى
نيست.
چهارم: مسح مقدم سر است؛ يعنى موى پيش سر يا جاى مو، اگر مو نباشد. مسح پيشانى بى
صورت است؛ زيرا كه آن، موضع شستن است نه موضوع مسح. و مسح بر حايل، مانند عمامه و
جرم حنا و امثال آن كافى نيست. و در روايتى125
رسيده كه مسح بر حنا جايز است و آن روايت، ضعيف است و اعتبارى به آن نيست. و گويا
مراد از آن، صورتى باشد كه جرم محنا باقى نباشد و مسح بر رنگ آن شود و در جواز آن
شكى نيست. و بنابر اقوى واجب نيست كه از فوق به تحت باشد، بلكه مستحب است و عكس هم
جايز است.
و در مسح، مسمى كافى است؛ يعنى آن چه را در عرف، مسح بگويند، كافى است. پس گذاشتن
يك انگشت و حركت دادن آن، به نحوى كه مسماى كشيدن به عمل آيد، كافى است. و اكتفا به
گذاشتن آن بدون كشيدن، جايز نيست. و ظاهر آن است كه كشيدن بعضى از عرض يك انگشت
كافى نباشد و بعضى126 كمتر از مقدار سه انگشت را
كافى ندانستهاند و اقوى خلاف آن است، هم چنان كه مذكور شد.
و لازم نيست كه مسح به انگشت باشد، بلكه به هر جزء از دست كه به عمل آيد، كافى
است. اما لازم است كه مسح، به باطن كف بشود و به ظاهر آن كافى نيست؛ مگر در حالت
ضرورت.
و سنت است كه مسح سر به دست راست بشويد؛ هم چنان كه در حديث127
زراره وارد شده128. وبر زنان واجب نيست كه در
وقت مسح كشيدن، مقنه از سر بر دارند، بلكه كافى است كه انگشتان را به زير مقنه كنند
و مسماى مسح را به عمل آوردند. و بعضى129 علما
واجب دانستهاند كه در وضوى نماز صبح و شام مقنه را از سر بردارند و مسح كنند، و
ظاهر آن است كه اين، سنت باشد، به جهت دلالت بعضى130
اخبار بر اين معنا. و جايز است كه مسح بر روى مو كنند، به شرطى كه موى پيش سر باشد
و اين قدر بلند نشده ياشد كه از حد پيش سر تجاوز كند. پس اگر مويى كه از غير پيش سر
رسته و پيش سر آمده باشد، مسح بر آن جايز نيست. و اگر موى پيش سر بلند شده باشد، به
نحوى كه از پيش سر در گذشته باشد و بر پيشانى و عير آن افتاده باشد يا به نحوى باشد
كه اگر كشيده شود، از پيش بگذرد و به موضع ديگر رسد مسح بر آن قدرى كه از پيش سر
نمىگذرد، جايز است و بر زيادتى جايز نيست. و اين تفصيل، بعينه در موى سر مردان نيز
جارى است. و واجب است كه مسح سر و پاهابه بقيهترى وضو باشد؛ خواه در دست باقى باشد
يا از محاسنن يا موى ابرو و مژه يا از ساير اعضاى وضو بردارد. و در صورتى كه از
محاسن بردارد، احوط131 آن است كه از موهايى
بردارد كه از حد رو نگذشته باشد. و از موهايى كه از محاذات دو گذشته باشد، كه شستن
آن لازم نيست، بر ندارد. و اگر رو راسه مرتبه شسته باشد، از آب رو بر ندارد؛ زيرا
كه آب مرتبه سيم از آب وضو نيست و حكم آب خارج (را) دارد؛ خواه حرام باشد يا نه. و
اگر از آب تازه كه از بقيهترى وضو نباشد مسح كند، مسح او باطل است. پس اگر در زير
باران وضو سازد، بعد از شستن رو و دستها بايد احتياط كند كه دست او از آب بارانتر
نشود. بلى، اگر به آن جزوى از دست كه به آن مسح مىكند باران نرسيده باشد، مسح او
صحيح است؛ و اگر چه به ساير اجزاى آن باران برسد.
و اگر در موضع مسح، ترى باشد، پس اگرترى دست برترى آن غالب باشد، حرجى در مسح نيست
و اگر به موضع132 مسح - خواه سر باشد يا پاها -
زيادتر ازترى دست باشد، در مسح دغدغه است؛ بلكه بى صورت است و بايد موضع را خشك
نمود و مسح كرد. پس اگر در وقت شستن رو، آب را بر موضع مسح ريزد و در وقت مسح،ترى
آن باقى باشد، در مسح دغدغه خواهد بود. هر گاهترى، زياده از ترى دست باشد يا مساوى
آن باشد، خشك ساختن آن لازم خواهد بود.
و بعضى گفتهاند: ترى موضع مسح ضرر ندارد و اگر چه زيادتر از ترى دست باشد، و اين
ضعيف است؛ زيرا كه آن ترى در حكم آب تازه است كه خارج از ترى وضو است. و اگر از آب
وضو، قدر بسيارى از رطوبت در دست باشد، كه از گذاشتن و كشيدن آن به موضع مسح، غسل
به عمل آيد، يعنى جريان حاصل شود، حق آن است كه اگر غسل ضعيفى باشد كه در ضمن آن،
مسح به عمل آيد، ضرر ندارد؛ به شرطى كه قصد او اين باشد كه زيادتى بر او لازم نيست
و بى كار است.
پنجم: از واجبات وضو، مسح پاهاست، و حد آن از سر انگشتان است تا كعب. و واجب است
كه از باب مقدمه، قدرى زيادتر داخل كند تا محل وجوب، به يقين مسح شود.
و كعب133، و بنابر مشهور، عبارت است از
قبه قدم، يعنى بر آمدگى (اى) كه بر پشت پا است.
و علامه134 و بعضى135
از متاخرين گفتهاند كه: كعب، مفصل ساق و قدم است كه بند پا باشد، و اين احوط است.
و فرو گرفتن همه عرض پاها در مسح، ضرور (ى) نيست؛ بلكه اگر به قدر يك انگشت دست از
سر انگشتان پا بكشد تا كعب، كافى است. اما هم چنان كه در حديثى صحيح136
وارد شده، بهتر آن است كه به همه كف دست، پا را مسح كند؛ يعنى بند دست را بر سر
انگشتان دست از كعب جدا شود. و بايد پا را محكم كند و دست بر آن بكشد، نه آن كه پشت
پا را بر كف دست كشد.
و بنابر اقوى، در مسح پاها ترتيب واجب نيست137؛
يعنى ابتدا به هر يك از پاى راست و چپ مىتوان كرد. و عكس در مسح پا جايز است؛ يعنى
مىتوان ابتدا به كعب كرد و از آن جا تا سر انگشتان كشيد.
و اگر بر روى پا حايلى باشد، مانند چكمه و امثال آن جايز است؛ چون سنيان چنين
مىكنند. و هم چنين در حالت ضرورت - چون ضيق وقت (و) برف و شدت سرما در سفر - مسح
بر روى چكمه جايز است. و از اين قبيل است كه هر گاه خواهد چكمه را بيرون كند، از
قافله باز ماند. و بعد از زوال ضرورت، آن وضو باطل نمىشود، بلكه تا حدثى صادر
نشود، باقى است و با آن، نماز مىتوان كرد و اگر چه متمكن باشد از وضويى كه در آن
نقصانى نباشد.
و سنت است مسح پاى راست به دست راست شود و مسح پاى چپ به دست بشود؛ هم چنان كه در
صحيفه138 زراره وارد شده، هر چند اكثر اصحاب،
متعرض آن نشدهاند.
ششم: از واجبات وضو، ترتيب است به طريقى كه مذكور شد؛ يعنى اول، رو را بشويد و بعد
از آن، دستن راست و بعد از آن، دست چپ و بعد از آن، مسح پيش سر كند و بعد از آن،
مسح پاها كند. و در مسح پاها - هم چنان كه مذكور شد - بنابر اقوى، ترتيب واجب نيست.
پس جايز است كه پاى چپ را اول مسح كند و بعد از آن، پاى راست را. پس اگر كسى مخالفت
ترتيب كند و عضوى را كه بايد مقدم داشت موخر دارد، هر گاه اعضاى سابق خشك شده
باشند، بايد وضو را از سر بگيرد و اگر خشك نشده باشند، از جايى كه مخالفت ترتيب شده
بشويد؛ به نحوى كه ترتيب حاصل شود. پس اگر دست چپ را پيش از دست راست بشويد وترى
رو، باقى باشد، واجب است كه بعد از آن كه دست راست را بشويد، نوبت ديگر دست چپ را
بشويد و اعاده شستن رو لازم نيست. و اگر سهوا اول دست چپ را بشويد و شستن دست راست
را دوباره لازم نيست. و اگر عمدا چنين كند، اعاده شستن هر دو لازم است.
هفتم: موالات است، و مراد از مولات - بنابر اقوى - آن است كه هر عضوى را پيش از
خشك شدن اعضاى سابقه بشويد. پس اگر دست راست را وقتى بشويد كه رو خشك شده باشد،
وضوى او باطل است. و هم چنين اگر دست چپ را وقتى بشويد كه رو و دست راست خشك شده
باشد، وضوى او باطل است. اما اگر دست چپ را وقتى بشويد كه ترى دست راست يا رو باقى
باشد، وضوى او صحيح است.
و بعضى139 گفتهاند كه: مناط باقى بودن ترى
عضوى است كه بى واسطه، مقدم بر آن عضو است وترى عضوى كه به واسطه مقدم است، كافى
نيست. و بنابراين در شستن دست چپ واجب است كه ترى دست راست باقى باشد، و باقى بودن
ترى رو بدون ترى دست راست كافى نيست. و حق آن است كه همين كه ترى در يكى از اعضاى
سابقه باقى باشد كافى است و اگرچه آن عضو به واسطه مقدم باشد و عضوى كه واسطه است
خشك شده باشد. لهذا در حين شستن دست چپ اگر ترى رو باقى باشد، وضو صحيح است، و اگر
چه دست راست، خشك شده باشد.
و بعضى140 گفتهاند: مراد از موالات، پى در پى
شستن اعضا است، به نحوى كه به حسب عرف و عادت، فاصله در ميان دو عضو، حاصل نشود. پس
اگر رو را بشويد و بعد از فاصله عرفى دست راست را بشويد، وضوى او باطل است، و اگر
چه ترى رو باقى باشد. و بعضى141 گفتهاند: در
اين صورت، وضوى او صحيح است، اما فعل حرام كرده است. و اظهر و اقوى آن است كه مراد
از موالات، آن است كه ابتدا مذكور شد.
و اگر كسى پى در پى وضو سازد، به نحوى كه در ما بين هيچ يك از دو عضو، فاصله
نباشد، اما به جهت شدت حرارت يا سببى ديگر، عضو سابق پيش از شستن لاحق خشك شود و به
طريقى ديگر وضو ممكن نباشد، در اين صورت وضوى او صحيح است و خشك شدن اعضاى سابقه،
ضرر به وضو نمىرساند. و در اين صورت، هر گاه از براى مسح، ترى در اعضا باقى نباشد،
جايز است142 كه مسح را به آب تازه كند و به جهت
ضرورت و اضظرار حرجى در آن نيست. و بعضى143 در
اين صورت احتمال وجوب تيمم دادهاند و اول اضهر است. و هرگاه هوا بسيار رطب باشد و
به جهت اسباغ وضو در وضو طولى به هم رسد، به نحوى كه اگر هوا معتدل مىبود، در وقت
شستن هر عضوى ترى در اعضاى پيش باقى نمىبود، حرجى در وضو نيست؛ زيرا كه مناط، باقى
بودن ترى است به حسب حس و در اين صورت باقى است و زايل نشدن آن بر تقدير اعتدال،
مدخليت ندارد.
فصل چهارم در شروطى كه مراعات آنها در وضو واجب است
و آن چند امر است:
اول: پاك بودن اعضاى وضو پيش از وضو ساختن. پس اگر يكى از اعضاى وضو نجس باشد، يك
شستن از براى ازاله نجاست و وضو كافى نيست، بلكه بايد اول ازاله نجاست بشود و بعد
از آن به جهت وضو شسته شود.
دوم: آن كه خود، افعال وضو را به جا آورد و ديگرى آن را به عمل نياورد. پس اگر
ديگرى رو يا دست او را بشويد يا مسح سر يا پاهاى او را كند، وضوى او باطل است؛
مگر در حالت ضرورت و اضطرار. و آن چه را واجب است كه خود به جا آورد - هم چنان كه
مذكور شد - شستن و مسح كردن است. پس اگر ديگرى آب بر كف او ريزد و او خود به آن بر
رو يا دست را بشويد، مانعى ندارد و اگر چه مكروه است. بلى، اگر ديگرى آب بر رو يا
دستهاى او ريزد و خود همين دست بر آن بكشد، باز وضو باطل است؛ زيرا كه از ريختن،
شستن تمام يا فى الجمله به عمل مىآيد.
سيم: آن كه مكان وضو، يعنى آن چه در وقت وضو ساختن بر آن قرار مىگيرد، مباح باشد
و غضبى نباشد. پس وضو ساختن در مكان غصبى جايز نيست؛ خواه خود، غاصب آن مكان باشد
يا ديگرى.
و هم چنين وضو ساختن در فرش غصبى باطل است و اگر چه زمين، غصبى نباشد. و اگر نداند
كه آن مكان يا فرش غصبى است و در آن وضو سازد، وضوى او صحيح است. و اگر داند كه
غصبى است، امانداند كه در مكان و فرش غصبى وضو بى صورتى است، و اگر داند كه غصبى
است، اما نداند كه در مكان و فرش غصبى وضو بى صورت است، اين ندانستن، فايده دارد و
وضوى او باطل است. و در كفش غصبى نيز وضو ساختن جايز نيست. و آن چه از كفشهاى
مردمان كه از راه غفلت و اشتباه در مجامع به يكديگر عوض مىشود، حكم كفش غصبى نيست
و ظاهر آن است كه صاحبانش راضى به وضو ساختن در آن باشند. بلى، اگر ظن غالب به راضى
بودن نباشد، وضو در آن نسازد.
و از طرف غصبى نيز وضو ساختن جايز نيست؛ خواه ظرفى باشد كه آب از آن بر دست بريزد،
چون آفتابه يا ظرفى باشد كه دست در آن كند و آب بردارد، چون طاس و تشت و كاسه و
امثال آن. و حكم وضو ساختن در ظرف نقره وطلا مذكور شد.
چهارم: آن كه آب وضو پاك باشد. پس وضو ساختن به آب نجس جايز نيست. و هم چنين وضو
ساختن به آب مشبه به نجس جايز نيست، و هم چنان كه سابقا مذكور شد144.
پنجم: آن كه آب وضو مضاف نباشد. پس وضو ساختن از مثل گلاب و اقسام عرقها صحيح
نيست. و اگر دو ظرف باشد كه يكى آب مطلق داشته باشد و ديگرى آب مضاف، مانند گلاب
بىبو و به يكديگر مشتبه باشند و آب ديگر نباشد، واجب است كه از هر يك، يك وضو
بسازد كه يكى از اين دو وضو درست خواهد بود، البته.
ششم: آن كه آب وضو مباح باشد و غصبى نباشد. پس اگر وضو سازد به آبى كه داند غصبى
است، وضوى او باطل است و اگر چه نداند كه به آب غصبى وضو جايز نيست. اما اگر ندارند
كه آن آب غصبى است، وضوى او صحيح است.
و مخفى نمايد كه اين مسأله اگر چه سابقا مذكور شد، ليكن چون در اين زمان آبهاى
غصبى بسيار شده و بر اكثر مردم حقيقت حال مشتبه شده و بعضى145
علماى عصر نيز در بعضى از اقسام آبهاى غصبى تجويز وضو و غسل در آن مىكنند و اين
در نظر حقير بى صورت است، لازم است كه ما در اين جا اشاره كنيم و اقسام آبها و
لهذا مىگوييم كه آب از چهار قسم بيرون نيست:
اول: آبى كه كسى آن را احراز كرده باشد، يعنى آب مباحى را برداشته باشد و در ظرف
خود كرده باشد. و شكى نيست كه اين آب را آن شخص مالك مىشود. و اگر ديگرى آن را
بدون اذن او بردارد، مغصوب مىشود و وضو و غسل از آن صحيح نخواهد بود و اين، محل
گفتگو و خلاف نيست.
دوم: آب شطوط و رودخانهها و آب كوهها و آب باران، قبل از آن كه كسى مالك شود به
اين كه در گفتگو نيست؛ زيرا كه خلافى نيست كه همه مسلمانان در اين آب شريكاند و هر
كه مىتواند آن را بردارد و در غسل و وضو و ساير امور استعمال كند.
سيم: آبى از آبهاى مباحه مذكوره كه شخصى آن را داخل نهر مملوك خود كرده باشد. و
بنابر اقوى و اشهر، آن شخص آن را مالك مىشود.
چهارم: آبهاى قنوات و چشمهها كه مردمان آن را به نيت تملك، كنده باشند و از آن
آب به روى زمين جارى نموده باشند. و خلافى در ميان علما نيست كه هر كه قناتى حفر
كند و از آن مالك مىشود، و مالك مىشود. و هر نهرى هم كه از براى جريان آن آب در
صحرايى كه بلامالك باشد حفر كند، آن را مالك مىشود. و در آن دو قسم آخر، يعنى قسم
سيم و چهارم، ظاهرا اختلافى در ميان اهل علم نيست كه غصبيت آن آن به يكى ديگرى متصل
به نهر مملوكى آن شخص - خواه آن آب از قسم سيم باشد يا چهارم - نهرى بكند و آب آن
شخص را بدون رضاى او داخل نهر خود كند.
دوم، آن كه اصل نهر و قنات و آب آن را بدون رضاى مالك ضبط كند. و چون اين معلوم
شد، مىگوييم كه: نظر به قواعد و فتاورى فقها، بعد از تحقق غصبيت به هر يك از دو
طريق كه اتفاق افتند، بايد وضو ساختن و غسل كردن از آن آب جايز نباشد؛ زيرا غاصب و
نه از براى غير او. پس هر آبى كه بر او صادق آيد كه غصبى است، بايد غسل و وضو از آن
صحيح نباشد.
و شبههاى نيست كه قنايى كه آب آن را كلا او بعضا، ديگرى به قهر و به جبر ضبط كرده
باشد و مالك را از تصرف آن منع نموده باشد، بر آن آب صادق است كه غصبى است،
بالاتفاق. پس بايد غسل و وضو از آن صحيح نباشد و اين مطابق قواعد و كلام فقهاست و
مخالفى در اين جا از مشاهير فقها ظاهر نيست. مگر اين كه سيد مرتضى146
تجويز نماز در صحراى غصبى كرده است، نظر به بقاى اذن شاهد حال. و ظاهر آن است كه در
اين قسم آب غصبى نيز تجويز وضو و غسل بكند، و بعضى147
هم از متأخرين نيز گويا مايل باشند به صحت وضو و غسل از اين آب، يعنى آب نهر و
قنايى كه مغصوب شده باشد. و بعضى148 از اهل عصر
در غصبى بودن بعضى آبهايى كه بلا شبهه غصبى است، شبهه نمودهاند و آن را آب غصبى
نمىدانند.
پس مخالفتى كه در اين جا واقع است، در دو موضوع است:
موضوع اول:مخالفتى كه ظاهر از سيد مرتضى است و بعضى از متاخرين نيز آن را اختيار
نمودهاند. و حاصل قول ايشان اين است كه شكى نيست كه اين آب، غصبى است، ليكن اين آب
پيش از مغصوب شدن، نظر به شاهد حال، غسل و وضو از آن صحيح بود؛ پس بايد بعد از
مغصوب شدن نيز جايز باشد، نظر به استصحاب اذن مذكور.
و اين سخن باطل است به چند وجه:
اول، اين كه فقها مطلقا حكم كردهاند كه وضو و غسل از آب غصبى جايز نيست و غصبى
بودن براين آب صادق است. و هرگاه وضو و غسل از اين آب غصبى جايز مىبود، چگونه جميع
فقها حكم مطلق مىكرند و متعرض اين قسم آب غصبى نمىشدند كه وضو و غسل از آن جايز
است و حال اين كه عمده آب غصبى و بيشتر افراد آن، اين قسم است كه اصل قنات و نهر،
به جبر و عدوان ضبط شده باشد. پس معلوم مىشود كه غرض ايشان از اذن شاهد حال، در
صورتى است كه غصب نشده باشد ( و در صورتى كه مغصوب شده باشد، اذن مذكور برطرف شده و
بطلان غسل و وضو در نزد ايشان ظاهر، بلكه اجماعى بوده (است)149.
دوم، اين اصل اذن شاهد حال، دليلى ندارد و اين سخنى است كه علامه150
و شهيد151 گفتهاند و ديگران152
تابع ايشان شدهاند. و شبههاى نيست نيز كه دخل و تصرف در مال غير بدون اذن او، به
هيچ وجه جايز نيست و اين معنى اجماعى مسلمين است.
پس نظر به اين، بايد احدى به هيچ وجه استعمال آب ديگرى را نكند تا از جانب او
مأذون شود.
و علامه و شهيد و ديگران كه گفتهاند كه غسل و وضو و شرب از آب غير جايز است،
مىگويند، به جهت اين است كه در اين جا اذن عرفى حاصل است؛ يعنى عرف و عادت حكم
مىكند كه صاحب آب، به اين قسم استعمالات چون ضررى به او نمىرسد، راضى باشد. و از
اين جهت گفتهاند كه: جايز نيست كه كسى حيوانات بسيارى بر سر آب غير برد كه از
آشاميدن آنها نقصان در آن آب به هم رسد؛ زيرا كه در اين صورت ممكن است راضى نباشد.
پس تجويز ايشان بنابر آن است كه اذن در اين جا حاصل است. لهذا مىگوييم: چون تصرف
در مال غير، به هر نحوى از انحاء حرام است، تا يقين به اذن او حاصل شود يا به تصريح
او يا به فحوا و شاهد حال، بايد هر موضعى كه اذن، يقينى نباشد، تصرف بى صورت باشد.
پس مىگوييم كه قدر ثابت آن است كه تصرف در آب مذكور، پيش از غصب شدن جايز است؛ يا
به جهت حصول علم عادى به رضاى مالك، يا به جهت آن كه اجماعى است كه پيش از غضب شدن،
استعمالات مذكور جايز است. اما بعد از غصب شدن نه اجماع است بر جواز استعمال - بلكه
ظاهر اجماع بر خلاف آن است - و نه يقين است به اذن و رضا؛ زيرا كه ظن غالب آن است
كه در اين صورت مالك راضى نيست كه احدى آن را استعمال كند، از جهت تضييق بر غاصب؛
زيرا كه شبههاى نيست و همه كس مىداند كه اگر آب مغصوب را مردمان از آن اجتناب
كنند و احدى آن را استعمال نكند و اجاره نكند و از آن دورى كنند، امر بر غاصب تنگ
مىشود و به اين جهت، گاه است كه دست بردارد. و هر كه اين معنا را احتمال دهد،
البته به استعمال مردمان راضى نيست و اگر بعضى راضى باشند، شكى نيست كه بعضى ديگر
راضى نيستند.
پس در هر موضعى از آبهاى غصبى كه شك در رضا و اذن شاهد حال به هم رسد، همين كه شك
به هم رسيد، نظر به اين كه اصل در مال غير، حرمت تصرف است، تا اذن و رضاى او جزما
معلوم نشود، بايد وضو و غسل در آن آب جايز نباشد.
سيم، اين كه در زمين غير، هر گاه غصبى نباشد، وضو و نماز، نظر به اذن شاهد حال
جايز است و بعد از غصب شدن جايز نيست. وضو و نماز، نظر به اذن شاهد حال جايز است و
بعد از غصب شدن جايز نيست. پس بايد آب هم در اين حكم، شريك باشد؛ زيرا كه فرق
گذاشتن، بى صورت است. و اگر التزام كنند كه وضو و نماز در زمين مغصوب هم جايز است،
فساد آن در كمال ظهور خواهد بود؛ زيرا كه ظاهرا خلاف اجماع فقهاست و از معارف فقها
كسى تجويز نماز و وضو در مكان غصبى نكرده، مگر سيد مرتضى؛ هم چنان كه مذكور شد153.
و با وجود اتفاق ساير فقها، اعتبارى به خلاف سيد نيست. و نمىدانم كه هر كه تجويز
وضو و غسل را از آب مغصوب مىكند، در صورتى است كه اصل قنات غصبى شده باشد و در
صورت شق النهر تجوز نمىكنند، يا در هر دو صورت تجويز مىكنند، و فساد هر يك از دو
تقدير، در غايت ظهور است.
موضوع دوم از مخالفت آن است كه بعضى تو هم كردهاند كه اين آب، وقتى غصبى مىشود
كه غاصب آن را بگيرد و بر زمين خود جارى كند. پس از دهن قنات تا موضوعى كه پيش از
غصب هم از آن جا آب مىرفته، در حكم مغصوب نيست و غسل و وضو از آن جا صحيح است، و
از آن موضعى كه غاصب آن را مىگيرد و در ملك خود يا ملك ديگرى جارى مىكند، مغصوب
است.
و شكى نيست كه اين سخن از خيالات فاسده و اوهام باطله است؛ زيرا كه حقيقت غصب
عبارت است از مستولى شدن كسى بر مال ديگرى، بدون رضاى او؛ به نحوى كه مالك، متمكن
از تصرف در مال خود نباشد. و شكى نيست كه قنوات مغصوبه كه محل گفت و گو است قنواتى
است كه مالك داشته يا وقف بوده، و ارباب جور آن را ضبط و تصرف نمودهاند؛ به نحوى
كه مالك و متولى را به هيچ وجه اختيار تصرفى نيست؛ زيرا كه اگر خواهد قنات را پر
كند يا تنقيه كند يا آب آن را از ابتداى قنات به نهرى ديگر جارى كند، نمىتواند. و
اگر خواهد آبى ديگر را بر روى آن اندازد متمكن نيست و غاصبين، انواع تصرف در آن
مىنمايند و وضع يد بر آن نموده؛ زيرا كه قنوات را تنقيه مىكنند و اگر چاهى از آن
خراب شود، مىسازند. و هر نوع تصرف و وضع يد كه در قنات تصور شود، ايشان به عمل
مىآورند.
و هر گاه اصل قنات غصبى شود و آب آن را نيز غاصب به مصرف رساند، البته آب آن از
اندرون تا هر جا برود، مغصوب خواهد بود و اگر چه قدرى از مجراى آن مجرايى باشد كه
پيش از غصب نيز از آن جا مىرفته. و حال آن كه فى الحقيقه، اصل مجرا نيز مغصوب است؛
زيرا كه اگر پر شود و عيبى به هم رساند، غاصب آن را اصلاح مىكند و صاحب بى چاره،
هيچ تصرفى نمىتواند بكند. و شبههاى نيست كه قنوات و انهار، غصب، تعلق به آنها
مىگيرد و مغصوب مىشوند؛ هم چنان كه علما عموماً و خصوصاً تصريح به آن كردهاند.
و در صورت مفروضه، يعنى صورتى كه ديگرى آنها را ضبط كند، به نحوى كه اصلاً صاحب
آنها متمكن از هيچ دخل و تصرفى نباشد، هرگاه مغصوب نباشند، نمىدانم مغصوب بودن
آنها در چه صورت خواهد بود.
و حقيقت حال آن است كه نظر به قواعد عقليه و نقليه، آب با وجود اتصال، يك چيز است
و حقيقتى است واحد. پس اگر جزئى از آن كه غاصب آن را در ملك خود جارى ساخته مغصوب
باشد، آن چه متصل بدان است و به تدريج داخل زمين او مىشود، باز غصبى است. و معنا
ندارد كه با وجود اتصال و پى در پى رسيدن، بعضى مغصوب باشد و بعضى نباشد. و
بالجمله، فساد اين توهم بر هر ذى شعورى ظاهر است، والعلم عندالله.
و مخفى نماناد كه در صورتى كه بعضى از آب قنوات و چشمهها غصبى شود و بعضى ديگر در
تصرف صاحبانش باشد، كيفيت حكم آن به تفصيلى است كه سابقاً مذكور شد.
فصل پنجم در مستحبات وضو
و آن چند امر است:
اول: مسواك كردن پيش از مشغول شدن به وضو.
دوم: آن كه اگر از ظرف سرگشاده، مثل كاسه و طاس و امثال آن وضو سازد، پيش از آن كه
دست در آن ظرف كند، هر دو دست را از بند دست بشويد. پس اگر آن وضو بعد از خوابيدن
يا بول كردن باشد، يك نوبت بشويد و اگر بعد از غايط باشد، دو نوبت بشويد.
سيم: آن كه اگر از ظرف سرگشاده وضو سازد، آن را به جانب راست خود گذارد و به دست
راست، آب از آن بردارد.
چهارم: آن كه در وقت وضو ساختن، رو به جانب قبله كند.
پنجم: آن كه سه نوبت مضمضه و سه نوبت استنشاق كند.
ششم: آن كه رو را به دست راست بشويد.
هفتم: آن كه آب وضو، يعنى آن چه از آب كه در وضو صرف مىشود، به مقدار يك مد باشد154
و آن به حساب مشهور، پنجاه درم به وزن شاه است و سه مثقال و ربع مثقال و ربع ربع
مثقال.
هشتم: خواندن دعاهايى كه در وقت شستن و مسح كردن اعضا وارد شده.
نهم: آن كه در شستن دستها، مردان ابتدا به ظاهر دست كرده آب را بر ظاهر مرفق
ريزند، و زنان، ابتدا به باطن دست كرده آب را بر طرف باطن مرفق ريزند.
فصل ششم : در مكروهات وضو
يعنى امورى كه به جا آوردن (آنها) ضررى به وضو نمىرساند، اما ترك آنها بهتر
است؛ و آن چند چيز است:
اول: استعانت نمودن به ديگرى، به اين نحو كه ديگرى آب بر كف دست وى ريزد و او رو و
دستهاى خود را بشويد. امااگر ديگرى به ضررت، آب بر رو يا بر دستهاى او ريزد، وضوى
او باطل است؛ هم چنان كه سابقا مذكور شد.
دوم: وضو ساختن از آبى كه بد رنگ يا بو باشد، يعنى رنگ و بوى آن به غير نجاست
تغيير يافته باشد.
سيم: وضو ساختن از آبى كه در ظرف باشد و از آفتاب گرم شده باشد.
چهار: وضو ساختن از ظرفى كه نقره كوب يا طلا كوب باشد. و در اين مسأله تفصيلى است
كه قبل از اين مذكور شد155.
پنجم: وضو ساختن از ظرفى كه در آن صورت حيوانى نقش شده باشد .
ششم: وضو ساختن از آبى كه سور حيوانى باشد كه گوشت آن مكروه باشد يا حرام باشد،
اما پاك باشد، چون اسب و استر و الاغ و باز و گربه و امثال آن.
هفتم: وضو ساختن در مسجد از حدثى كه غير خواب و باد باشد، اما از حدث خواب و باد
كراهتى ندارد.
هشتم: خشك ساختن آب وضو از اعضا، به رو پاك و دستمال يا به دامن و آستين و امثال
آن. و بعضى156 خشك ساختن به آفتاب و آتش را نيز
مكروه دانستهاند، و اين دليلى ندارد.
فصل هفتم : در ساير احكام و مسايلى كه متعلق به وضو است
و آن چند مسأله است:
مسأله اول: شبههاى نيست در اين كه شستن رو و دستها سه نوبت، حرام و بدعت است.
يعنى شستن مرتبه سيم بدعت است157 و اگر كسى آن
را به عمل آورد، وضوى او باطل است. چون آبى كه در مرتبه سيم ريخته مىشود، خارج از
آب وضو است و لازم مىآيد كه مسح سر و پاها به آن، تازه شده باشد و به اين جهت وضو
باطل مىشود. اما شستن رو و دستها دو نوبت - بنابر حق مشهور - سنت است؛
يعنى شستن مرتبه دوم سنت است و آب آن، آب وضو است و مسح به آن صحيح است.
و بعضى158 گفتهاند: نوبت دوم سنت نيست، اما
جايز است، و به اين جهت مسح كردن از آب آن مانعى ندارد؛ زيرا كه آن آب، خارج از وضو
نيست.
و اين مذهب، ضعيف است؛ زيرا كه معنا ندارد (كه) فعلى جزء عبادت باشد و نه واجب
باشد و نه واجب و نه سنت.
و بعضى159 گفتهاند: نوبت دوم جايز نيست و بدعت
است و آب آن، آب وضو نيست. پس مسح سر و پا به آب تازه خواهد شد و وضو باطل خواهد
بود.
و اين مذهب نيز در غايت ضعف است و مخالف احاديث بسيار و عمل اصحاب است.
و چون محل نزاع در صورتى است كه عضو در نوبت اول به تمامه شسته شده باشد و در نوبت
دوم آن را بشويند، كه اگر نوبت دوم شسته نمىشد، همان نوبت اول كافى مىبود، لهذا
بعضى160 گفتهاند كه اولى آن است كه هر يك از رو
و دستها به دو غرفه، يعنى دو آب ريختن شسته شود؛ يعنى يك بار آب بر آن ريزند و دست
بر آن نمالند تا شستن به عمل نيايد و نوبت دوم، آب بريزند و دست بر آن بمالند تا
شستن به عمل آيد.
و اين سخن نيز خالى از تحقيق است؛ زيرا كه خلافى در ميان فقها نيست كه يك مرتبه آب
ريختن به عضو و شستن كافى است، (بلكه) خلاف در اين است كه شستن در نوبت دوم سنت است
يا نه؟ و دو كف ريختن و در نوبت دوم دست ماليدن تا عضو شسته شود، اگر يك شستن باشد،
هم چنان كه ظاهر است، حاصل اين قول آن خواهد بود، كه اولى يك شستن است. و اگر دو
شستن باشد - و حال آن كه نه چنين است - راجع به قول مشهور خواهد بود.
و بالجمله اقوى آن است كه مستحب است كه هر يك از رو و دستها را دو نوبت بشويد.
بلى، اگر كسى خواهد احتياط كند، بايد بيشتر از يك مرتبه نشويد؛ زيرا كه يك مرتبه
شستن به اتفاق جميع علما، وضو صحيح است. نهايت امر آن اس كه فعل سنتى ترك شده خواهد
بود، بنابر قول اقوى.
و اگر رو را دو مرتبه بشويد و دستها را يك مرتبه بشويد يا رو و دست راست را دو
مرتبه بشويد و دست چپ را يك مرتبه بشويد، باز وضو صحيح خواهد بود؛ به اعتبار اين كه
در اين صورت، آب مسح، آب تازه نخواهد بود. بلى، بنابر قولى كه ابن
161 نسبت به بعضى داده است كه شستن مرتبه دوم در هر يك از رو و دستها
بدعت است، مرتكب فعل حرامى خواهد بود.
مسأله دوم:اگر كسى در اثناى وضو شك كند كه عضوى را شسته است يا نه، واجب است كه آن
عضو را بشويد، و اعضايى كه بعد از آن عضو است (را) نيز بشويد و اگر چه آنها را
شسته باشد. اما اگر بعد از فارغ شدن از وضو شك كند كه عضوى را شسته است يا نه، آن
شك اعتبارى ندارد و وضوى او صحيح است. و اگر بعد از فراغ از وضو يقين كند كه عضوى
را نشسته اس، اگر اعضاى سابقه بر آن عضو، همه خشك شده باشند، بايد وضو را از سر
بگيرد و آن وضو بى صورت است. و اگر بعضى از اعضاى سابقه بر آن عضو، هنوز خشك نشده
باشند وترى آن باقى باشد، لازم است كه همان عضو را با اعضاى لاحقه بشويد و شستن
اعضاى سابقه لازم نيست.
مسأله سيم:اگر كسى يقين داشته باشد كه وضو ساخته و شك كند كه بعد از آن، حدثى از
او سر زده يا نه، وضوى او صحيح است و به آن وضو نماز مىتواند كرد. و اگر عكس اين
باشد، يعنى يقين كند كه حدث از او سر زده و شك كند كه بعد از آن، وضو ساخته است يا
نه، لازم اس بر او كه وضو بسازد.
همچنين اگر كسى يقين داشته باشد كه هم وضو ساخته و هم حدث از او سر زده، ليكن
نداند كه كدام يك پيشتر بوده، بر او نيز لازم است كه وضو بسازد.
و اگر كسى در اول وقت نماز چنان داند كه وضو دارد و نماز كند و بعد از فراغ، يقين
كند كه محدث بوده و وضو نداشته، در اين صورت بايد وضو بسازد و نماز را اعاده كند.
و اگر بعد از فراغ از نماز يقين كند به حدث پيش از نماز، اما شك كند در طهارت بعد
از آن حدث، ظاهر آن اس كه بايد نماز را اعاده كند؛ زيرا كه در اين صورت نيز فى
الحقيقة راجع است به يقين داشتن به حدث پيش از نماز، نه به شك بعد از نماز.
مسأله چهارم:صاحب سلسل البول، يعنى كسى كه نتواند بول خود را نگه دارد، اگر آمدن
بول او شدت و ضعف داشته باشد و بعضى اوقات او را فرصتى به هم رسد كه تواند باطهارت
نماز كند، واجب است كه چنان كند. و اگر آمدن بول او مستمر باشد، به نحوى كه نتواند
يك نماز را با طهارت به جا آورد، جهت هر نمازى يك وضو بسازد و بعد از وضو ساختن،
بايد مبادرت به نماز كند. و با وجود مبادرت بعد از وضو ساختن، تا فارغ شدن از آن
نماز هر بولى كه بيايد، معفو است و ضرر به نماز نمىرساند؛ خواه پيش از داخل شدن در
نماز بيايد يا در اثناى نماز بيايد. اما به قدر استطاعت بايد سعى كند كه آن بول،
تعدى به بدن يا جامه او نكند، يعنى عضو مخصوص را در كيسه (اى) گذارد كه غلظتى داشته
باشد تا نجاست به جامه و بدن او سرايت نكند.
و صاحب بطن، يعنى كسى كه مبتلا به آزار شكم باشد كه خود را از غايط و باد محافظت
نتواند كرد، اگر آزار او به نحوى باشد كه تواند به قدر وضو ساختن و نماز كردن خود
را محافظت كند، واجب اس كه چنان كند، والا اگر اسهال و شكم آمدن او مستمر باشد، به
نحوى كه ممكن نباشد كه با طهارت داخل نماز شود، جهت هر نمازى وضو مىسازد - مثل
صاحب سلسل - و حدثى كه در اثنا واقع مىشود، ضرر نمىرساند. و اگر ممكن باشد كه با
طهارت داخل نماز شود، جهت هر نمازى بايد چنين كند. و اگر در اثناى نماز حدثى به هم
رسد، بايد وضو بسازد و از آن جا كه نماز را قطع كرده، بنا گذارد. و بايد در وقت
وضو، فعلى كه منافى نماز است (را) عمدا به جا نياورد، مثل تكلم كردن و پشت به قبله
كردن و امثال آن.
و ظاهر آن است كه اعاده وضو و بنا گذاشتن، در صورتى است كه در اثناى نماز، حدث
بسيار اتفاق نيفتد، و اگر بسيار واقع شود، به نحوى كه اعاده وضو و بنا باعث حرج و
مشقت باشد، اعاده وضو لازم نيست و از براى هر نمازى يك وضو كافى است. و ظاهر آن است
كه هر كه نتواند خود را از خواب محافظت كند، چون بعضى از پيران و ايشانى كه به
خوردن ترياك عادت دارند، در حكم، مثل صاحب بطن باشند.
و مخفى نماند كه اگر كسى تواند حفظ غايط يا باد در هر وقت به قدر نماز بكند، اما
از حبس آن متضرر شود، به نحوى كه حال او ناخوش شود، ظاهر آن است كه تواند نماز را
قطع كند. پس اگر حصول آن غايط يا ريح هميشه نباشد، بلكه در بعضى اوقات تواند باشد
كه به قدر نماز، اثرى از آن ظاهر نشود، در اين صورت بايد بعد از ساختن وضو نماز را
از سر بگيرد تا يك نماز را بىحدث دريابد. و اگر حصول آن غايط با ريح به نحوى باشد
كه نتواند شد كه به قدر يك نماز اثرى از آن ظاهر نشود، در اين صورت بعد از رفع،
بايد وضو بسازد و از آن جا كه نماز را قطع نموده بود، بنا بگذارد؛ مثل صاحب بطن. و
اين مسأله آخر را به نحوى كه مذكور شد، هر چند فقها اصلا متعرض آن نشدند، اما
مقتضاى قواعد به نحوى است كه مذكور شد.
و اگر كسى صاحب سلسل و بطن هر دو باشد، اگر تواند شد كه هر دو به قدر طهارت و نماز
قطع شوند، بايد صبر كند تا وقت قطع شدن و نماز به جا آورد. و اگر يك كدام به اين
قدر قطع شود و ديگرى قطع نشود، بايد نماز را در وقت انقطاع اول به جا آورد و حكمى
كه از براى آن ديگر است به عمل آورد. و اگر هيچ يك به قدر طهارت و نماز قطع نشوند،
اگر هر دو متواتر و پى در پى بيايند، از براى هر نماز(ى) يك وضو كافى است و حدث
اثنا معفو است.
و هم چنين است حكم اگر غايط پى در پى بيايد و اگر چه بول پى در پى نيايد؛ بلكه در
اثناى نماز بعضى اوقات بايستد و بعضى اوقات بيايد، و اگر هيچ يك پى در پى نيايد؛
بلكه در اثناى نماز مثلا هر يك، دو مرتبه يا سه مرتبه بيايد، در اين صورت اولى و
احوط آن اس كه هر نمازى را دو نوبت به جا آورد، و در يكى به يك وضو اكتفا كند و در
ديگرى در هر وقت كه حدثى در اثنا عارض شود، وضو را اعاده كند و از جايى كه واگذاشته
است بنا گذارد.
مسأله پنجم:اگر عضوى از كسى شكسته باشد يا زخم شده باشد و بر آن جبيره باشد، يعنى
آن را به چوب و كرباس يا به كرباس تنها و مانند آن بسته باشند يا جرم دوايى بر آن
ماليده باشند كه بر آن چسبيده باشد، پس آن جبيره يا در موضع شستن است يا در موضع
مسح؛ پس اگر در موضع شستن باشد، هر گاه ممكن باشد كه آن را بردارند و موضع را
بشويند بدون آن كه ضررى برسد اگر چه به آب گرم باشد و قدرت بر آن داشته باشد يا
ممكن باشد كه آب را بر آن مكرر بريزند، به نحوى كه زير آن شسته شود، واجب است كه
چنان كنند. و در صورتى كه هر دو قسم ممكن باشد، مخير است كه هر يك را كه خواهد به
عمل آورد و متعين نيست كه اول را به عمل آورد و اگر آن ممكن نباشد، دوم را به عمل
آورد؛ هم چنان كه بعضى162 گمان كردهاند. و هم
چنين اگر ممكن باشد كه آن عضو شكسته يا مجروح كه جبيره بر آن است (را) در ميان آب
گذارد، به نحوى كه آب به زير جبيره برسد، واجب است كه چنان كند.
و در صورت آب رسانيدن شرط اس كه زير جبيره كه محل شستن است، پاك باشد يا به
رسانيدن آب، پاك شود و بعد از آن، آب به جهت وضو به آن برساند. و هر گاه نجس باشد و
پاك ساختن آن به رسانيدن آب (ممكن نباشد، رسانيدن آب)163
به آن فايده ندارد؛ بلكه در اين صورت لازم است كه روى جبيره را مسح كند. و اگر
برداشتن جبيره و دوا و آب رسانيدن به زير آن ممكن نباشد، واجب است كه روى جبيره را
به دست تر مسح كند و حوالى آن را بشويد.
و اگر رسانيدن آب به بعضى مواضع جبيره ممكن باشد و به بعضى ديگر ممكن نباشد، هر جا
ممكن است، واجب است كه آب برساند و جايى كه ممكن نيست (را) مسح مىكند.
و اگر جبيره يا دوا همه عضو را يا جميع اعضاى وضو را فرو گرفته باشد، بر همه مسح
مىكند و بالكليه شستن ساقط مىشود.
و اگر جبيره در محل مسح باشد، پس اگر ممكن باشد كه آن را بردارد و بشره را مسح
كند، واجب اس چنان كند، والا لازم است كه روى جبيره را مسح كند. و در اين جا
رسانيدن آب به زير جبيره كافى نيست؛ زيرا كه از آن، شستن به عمل مىآيد، نه مسح. و
در اين جا واجب مسح است، نه شستن.
و در صورتى كه جبيره در موضع شستن باشد، مسح نمودن جميع آن چه در موضع شستن است
واجب است. و اگر در محل مسح باشد، همين قدرى از دست ماليدن كه مسماى مسح به عمل
آيد، كافى است.
و لازم است در مسح كردن كه روى جبيره پاك باشد؛ پس اگر نجس باشد، تطهير آن لازم
اس. و اگر ممكن نباشد، خرقه پاكى بر روى آن اندازد و بر آن مسح كند.
و اگر موضع شستن شكسته باشد يا زخم شده باشد و بر آن جبيره نباشد، يعنى خرقه و
كرباسى بر آن نبسته باشند، پس اگر شستن آن اگر چه به آب گرم ممكن باشد، باى چنان
كند، والا آن موضع را به ترى دست، مسح كند؛ هم چنان كه موضع مسح را.
و اگر مسح كردن به اصل آن موضع متعذر باشد، كرباس پاكى بر آن اندازد و آن را مسح
كند.
پىنوشتها:
93) اظهر كراهت استقبال قبله است و استدبار آن، نه تحريم در وقت قضاى حاجت. و مستحب
است تشريق يا تغريب. (احمد)
94) مختلف الشيعه 1: 106 مساله 64؛ و ر. ك: مستند الشيعه 1 : 367.
95) ذخيرة المعاد: 19.
96) وسائل الشيعة 1: 309-306، باب 5 من ابواب احكام الخلوة، ح 1و5و6.
97) احتياط آن است كه ترك استبراء نشود. (احمد)
98) وسائل الشيعه 1: 339 - 340، باب 23 من أبواب أحكام الخلوه، ح 3.
99) وسائل الشيعه 1: 340، باب 23 من أبواب أحكام الخلوه، ح 4.
100) مانند: صدوق در من لا يحضره الفقيه 1: 16؛ الهدايه: 75؛ و مفيد در المقنعه:
41؛ و ر.ك: مستند الشيعه 1: 398.
101) علامه در مختلف الشيعه 1: 103، مسأله 61، از ابن جنيد نقل كرده است.
102) من لا يحضره الفقيه 1: ذيل ح 59.
103) بدان كه نبودن كراهت در غسل، هر گاه از آب بيرون باشد، مخصوص است به وقتى كه
در غير حمام غسل كند؛ كه اگر در حمام باشد، بى لنگ، خارج آب ايستادن نيز مكروه است؛
هم چنان كه خود طاب ثراه در لوامع
تصريح فرموده.(احمد)
104) وسائل الشيعه 7: 366، باب 38 من ابواب صلاة الجمعه.
105) وسائل الشيعه 2: 49 - 51، باب 16 من أبواب آداب الحمام.
106) ر.ك: بحارالانوار 73: باب 3 من أبواب آداب الحمام.
107) وسائل الشيعه 2: 44، باب 13 من أبواب آداب الحمام، ح 1.
108) وسائل الشيعه 2: 5، باب 1 من أبواب السواك.
109) بحارالانوار 73: 124، باب 16، باب قص الاظفار.
110) وسائل الشيعه 2: 105 - 107، باب 60 من أبواب آداب الحمام.
111) وسائل الشيعه 2: 11، باب 1 من أبواب السواك، ح 23.
112) وسائل الشيعه 2: 108 - 110 باب 62 من أبواب آداب الحمام.
113) وسائل الشيعه 2: 126، باب 76 من أبواب آداب الحمام، ح 1.
114) بحارالانوار 73: 95، باب الاكتحال و آدابه، ح 11.
115) بدان كه در جواز رسانيدن مو به نوشته قرآن بىوضو ظاهرا تشكيكى نيست، اماناخن
و دندان خلاف است. و خود طاب ثراه در
لوامع و معتمد(معتمد الشيعه: 52) حرمت رسانيدن
آنها را اختيار فرمودهاند و اين احوط است.(احمد)
116) و سنت است كه هر گاه كسى فراموش كند وضو را در وقت خوابيدن، بر روى جامه خواب
تيمم كند.(احمد)
117) تجديد وضو سنت است؛ خواه اراده نماز واجبى يا سنتى داشته باشد يا نه. و بعضى،
استحباب را تخصيص دادهاند به صورتى كه اراده نمازى داشته باشد.(احمد)
118) و هم چنين سنت از براى كسى كه از سفر خواهد وارد خانه خود شود، وضو بسازد و
داخل خانه خود شود. و روايت شده ( ابن سعيد حلى در نزهه الناظر فى الجمع بين
الاشباه و النظائر: 100، فى الوضوءات المستحبه): هر كه بى وضو داخل شود، هر بدى كه
به او رسد، ملامت غير خود را نكند.(احمد)
119) مختلف الشيعه 1: 140، مسأله 91؛ جامع المقاصد 1: 203 - 204.
120) شرائع الاسلام 1: 12؛ مدارك الاحكام 1: 191.
121) اظهر آن است كه گفته شود كه آن چه ضم مىشود اگر مقصود بالذات، آن باشد و ضم
قربت بالتبع باشد، وضو باطل باشد و اگر برعكس باشد، صحيح است.(احمد)
122) در نسخه الف موجود نيست.
123) در نسخه ب: آب بر بالاى رستنگاه مو.
124) در نسخه الفموجود نيست.
125) وسائل الشيعه 1: 455 - 456، باب 37، من ابواب الوضوء، ح 3 و 4.
126) مانند: شيخ در النهايته: 14؛ و در عمل اليوم والليله (ضمن الرسائل العشر):
142؛ و صدوق در من لا يحضره الفقيه 1: 28 ذيل خبر 88.
127) در نسخه ب: در صحيح زراره.
128) وسائل الشيعه 1: 436، باب 31، من ابواب الوضوء، ح 2.
129) الجامع للشرائع: 34 و نسبت داده در الحدائق الناضره 2: 273 به ظاهر صدوق و
شيخين؛ و ر.ك: من لا يحضره الفقيه 1: 30، ذيل خبر 99؛ المقنعه: 45؛ النهايه: 13؛
المبسوط 1: 22؛ در نماز ظهر ومغرب.
130) وسائل الشيعه 1: 414 - 415، باب 23 من ابواب الوضوء، ح 5.
131) بلكه واجب است كه از موىبردارد كه از حد رو نگذشته باشد كه اگر از موى بر
دارد كه از حد روگذشته باشد، وضوى او باطل است.(احمد)
132) ظاهر آن است كه مطلقا در ترى موضع مسح، دغدغه باشد، مگر اين كه به قدرى باشد
كه در جنبترى دست كه به آن مسح مىشود، مستهلك باشد.(احمد)
133) در نسخه الف موجود نيست.
134) علامه در مختلف الشيعه 1: 125، مسأله 77؛ و تذكره الفقهاء 1: 170، مسأله 51؛ و
قواعد الاحكام 1: 203؛ و فاضل هندى در كشف الاثام 1: 546.
135) اختيار كرده اين قول را شهيد در الفيه: 44؛ فاضل مقداد در كنز العرفان 1: 11؛
وابن فهد حلى در موجز الحاوى (ضمن الرسائل العشر): 14.
136) وسائل الشيعه 1: 417، باب 24 من ابواب الوضوء، ح 4.
137) دور نيست قول به وجوب تقديم پاى راست در مسح بر پاى چپ. پس اولى و احوط آن است
كه پاى راست، مقدم داشته شود.(احمد)
138) وسائل الشيعه 1: 436، باب 31 من ابواب الوضوء، ح 2.
139) مسائل الناصرات: 126، مسأله 33؛ السرائر 1: 103؛ المراسم: 38؛ المهذب: 45.
140) المبسوط 1: 23.
141) الدروس الشرعيه 1: 93؛ البيان : 49؛ و ر.ك: مفتاح الكرامه 1: 263.
142) احوط آن است كه در اين صورت، بعد از مسح به آب تازه، تيمم نيز بكند و نماز
كند.(احمد)
143) الحدائق الناضره 2: 357.
144) ر.ك: ص 48.
145) ر.ك: غنائم الايام 1: 150 - 151 و ج 2: 205 - 206.
146) شهيد اول در ذكرى الشيعه 3: 79 و الدروس الشريعه 1: 152، از سيد مرتضى نقل
كرده است.
147) ر. ك : ص 120 همين كتاب.
148) شهيد اول در الدروس الشرعيه 1: 152، از ابى الفتح كراجكى نقل كرده؛ و اختيار
كرده اين قول را صاحب كفاية الاحكام: 16.
149) 7- در نسخه الف موجود نيست.
150) منتهى المطلب 4: 299 - 300.
151) اللمعه الدمشقيه 7: 186؛ الدروس الشرعيه 3: 66.
152) مدارك الاحكام 3: 215 - 317؛ و نقل كرده از شهيدين و جماعتى ديگر در الحدائق
الناضره 2: 376.
153) در ص 122.
154) مخفى نماند كه اين كه فرمودهاند در وزن، مد به من شاهى عباسى است كه سابق بر
آن متعارف بوده و وزن آن، هزار و دويست مثقال صير فى است. و بنابراين من هم مد
پنجاه درم و سه مثقال و نصف مثقال و ربع ربع مثقال است؛ هم چنان كه خود
طاب ثراه در لوامع بيان فرمودهاند. اما به منى كه
حال متعارف در اين زمان است، در اكثر بلاد عراق كه شايد هزار و دويست هشتاد مثقال
است، پس مد پنجاه درم به وزن شاه است، به شش مثقال و ربع مثقال و سه ربع ربع مثقال
كم. والله اعلم.(احمد)
155) درص 84.
156) روض الجنان 1: 126؛ و نسبت به قيل داده در مدارك الاحكام 3: 253؛ و نسبت به
بعض داده در ذخيره المعاد: 43 سطر 16.
157) مراد ايشان طاب ثراه آن است كه اگر سه نوبت را در
جميع رو و دستها به عمل آورد، وضو باطل است، نه اين كه هرگاه در روى تنها يا دست
راست تنها يااين دو با هم به عمل آورد وضو باطل مىشود. بلى، اگر دست چپ تنها را سه
مرتبه بشويد، وضوى او باطل است.(احمد)
158) السرائر 3: 553؛ الكافى 3: 27؛ من لا يحضره الفقيه 1: 29.
159) ابن ادريس در السرائر 1: 10، به صدوق نسبت داده، و در الخلاف 1: 87. مسأله 38،
به بعض الاصحاب نسبت داده است.
160) ر.ك: الوافى 6: 322؛ الحدائق الناضرة 2: 336.
161) السرائر 1: 100.
162) ر.ك: مدارك الاحكام 1: 237.
163) در نسخه الف موجود نيست.