شرط ششم<"111">
شرط ششم اين است كه از افراد به اصطلاح خانه بدوش نباشد مانند صحرانشينان دامدار كه
براى چراندن دامهاى خود از دشتهاى اين منطقه بدشتهاى مناطق ديگر كوچ مى كنند و جاى
مشخص و معينى براى خود انتخاب نكرده اند در كوچ كردنهايشان نماز را تمام مى خواند و
از اين قبيلند ماهيگيران و كشتيرانان كه منزلهايشان همواره با خودشان است .
بله اگر همين گونه افراد سفرى براى غرضى غير شغل خود كنند مثلا بزيارت و يا حج
بروند - و يا براى مصالحه بيمار خود به شهرى سفر كنند نماز را شكسته مى خوانند و
اما اگر از ميانه چنين ايل و قبيله اى يك نفر به اطراف و اكناف سفر كنند تا جائى
مناسب براى ايل خود و مرتعى داراى آب و علف براى دام پيدا كند در صورتى كه سفرش هشت
فرسخ باشد در اينكه بايد نماز را بشكند و يا تمام بخواند اشكال است پس چنين فردى
احتياط بجمع را يعنى هم شكسته خواندن و هم تمام خواندن را ترك نكند.
شرط هفتم<"112">
شرط هفتم اين است كه سفر كار و شغل دائمى او نباشد بنابراين چارپادارى كه شغلش حل
مال التجاره مردم از اين شهر به آن شهر است و كسانى كه ماءمور رساندن نامه هاى مردم
از اين شهر به آن شهرند و رانندگانى كه با ماشين خود مردم را از اين شهر به آن شهر
مى برند و امثال اين گونه افراد نمازشان همواره تمام است و از اين قبيلند كشتيرانان
در صورتى كه منزل مسكونى آنان خارج از كشتى باشد و كشتيرانى تنها شغل آنان باشد و
اما اگر منزلشان همان كشتى آنان باشد جزء صنف سابق خواهند بود و صاحبان اين گونه
مشاغل (
يعنى مكارى و راننده و ملاح و امثال آن )
در سفرى كه شغلشان هست نمازشان تمام است هرچند كه سفر براى كار شخصى خودشان باشد
نه براى غير مثل اينكه اثاث و خانواده خود را جابجا كنند.
بله اگر سفرى بروند كه جزء شغل آنان نيست مثلا چارپاى خود را بخوابانند و با مركب
ديگران بسفر حج و زيارت و امثال آن برود نماز را شكسته مى خواند و معيار در شكسته
نشدن نماز و روزه اين است كه سفر عمل و شغل شمرده شود و وقتى سفر شغل شمرده مى شود
كه اولا تصميم بر اين كار بگيرد و ثانيا به اين منظور مسافرت بكند آن قدر كه عرف
تصديق كند كه او به چنين شغلى مشغول شده .
بنابراين معيار در اين باب دو و سه بار سفر كردن نيست ، بله بعيد نيست در صورتى هم
كه عرف شغل او را سفر بداند در سفر اول واجب باشد نماز را شكسته بخواند ولى نزديكتر
به احتياط آن است كه در سفر اول و دوم هم شكسته بخواند و هم تمام و اما در سفر سوم
وظيفه اش در تمام خواندن متعين مى شود.
مساءله 22 - كسى كه تنها در تابستان مكارى و
راننده و يا ناخدا مى شود و اما در زمستان شغلى ديگر مى گيرد و يا استراحت مى كند و
يا بعكس در زمستان مشغول مى شود و در تابستان از آن كار دست مى كشد ظاهرا بر او
واجب است در فصلى كه شغلش سفر است نماز را تمام بخواند و روزه را بگيرد هرچند كه
نزديكتر به احتياط آن است كه بين قصر و اتمام جمع كند و اما مثل حمله دار تنها در
موسم حج شغلش سفر مى شود واجب است نماز را شكسته بخواند و روزه را افطار كند.
مساءله 23 - كسى كه شغلش سفر است در تمام خواندن
نماز و روزه گرفتن معتبر است كه در شهر خود و يا شهرى ديگر ده روز نماند كه اگر ده
روز در جائى بماند هرچند كه از اول قصد اقامه ده روز را نداشته باشد حكم قبلى يعنى
سفر شغل درباره اش جارى نيست و بعد از اقامه ده روز در اولين سفرى كه آغاز مى كند
نماز و روزه را مى شكند و اما سفر دوم و سوم دوباره بحكم قبل از اقامه بر مى گردد
لكن براى كسى كه در غير شهر اقامه كرده و از اول هم قصد نداشته احتياط به اينكه در
سفر اول بين قصر و اتمام جمع كند سزاوار نيست بلكه نزديك تر به احتياط براى او آن
است كه در سفر دوم و سوم نيز جمع كند چه نيت كرده باشد و چه نكرده باشد و همچنين
براى كسى كه در شهر خود ده روز مانده چه اينكه ماندن ده روزش با قصد بوده و يا بدون
قصد.
مساءله 24 - اگر شغل او سفر نباشد ولكن پيش آمدى
برايش كرده كه بايد پى در پى سفر كند چنين كسى بايد نماز را شكسته بخواند و روزه
نگيرد پس كسى كه در شهرى غير وطنش كارى دارد و ناگزير است چند بار پى در پى آمد و
شد كند بلكه كسى هم كه منزلش مثلا تا حائر حسينى هشت فرسخ است و نذر كرده و يا
بناگذارى كرده كه در هر شب جمعه آن حضرت را زيارت كند و همچنين كسى كه منزلش در
شهرى است و محل كارش در شهرى ديگر كه تا وطنش هشت فرسخ است و همه روزه اين مساحت را
طى مى كند ظاهر اين است كه وظيفه اش در شهرى كه وطن او نيست و همچنين در بين راه
قصرباشد.
مساءله 25 - يكى از طوائفى است چوپانى است كه
چراندن دام در بيابانها شغل اوست حال چه اينكه اين عمل را در محدوده اى مخصوص انجام
دهد يا در جاهاى مختلف و يكى پيله ور و تاجرى است كه در حال دوره گردى تجارت مى كند
و يكى ديگر جهانگردى است كه شغل او سياحت است و جائى را وطن قرار نداده و ممكن است
سياح را مصداقى از عنوان ششم يعنى خانه بدوشها گرفت بهر حال بر او واجب است كه نماز
و روزه را تمام كند.
شرط هشتم<"113">
شرط هشتم رسيدن به محل ترخص است و قبل از آن نبايد نماز را شكسته بخواند و منظور از
اين حد ترخص آن نقطه اى است كه ديگر صداى اذان شهر بگوش آن نرسد و يا نقطه اى است
كه ديوارهاى شهر و اشكال آن ديده نمى شود هرچند كه شبه ديوارها را ببيند و احتياط
در حد ترخص بر علت نشنيدن اذان و نديدن ديوارها با هم ترك نشود
(
يعنى يكى از آن دو زودتر محقق شود تا محقق شدن ديگرى نماز را جمع بخواند)
البته اين معنى معتبر است كه بايد مخفى شدن ديوارها و قيافه هاى شهر بخاطر دورى
راه باشد نه به خاطر اينكه شهر در دره اى قرار گرفته و يا بخاطر اينكه هوا ابرى و
مه آلود است و يا بخاطر عوارضى نظير اينها.
مساءله 26 - همان طور كه شكسته شدن نماز در آغاز
مسافرت و بيرون شدن از وطن اين معنى معتبر است كه بحد ترخص رسيده باشد آيا اين شرط
در مسافرت از محل اقامت و از محلى كه 30 روز به طور ترديد در آنجا مانده نيز معتبر
است يانه ؟ محل تاءمل و اشكال است و بنابراين دو طائفه نامبرده احتياط را ترك نكنند
و وقتى نماز را شكسته بخوانند كه از آن دو محل خارج و بحد ترخص رسيده باشند.
مساءله 27 - همچنانكه در شكسته شدن نماز در آغاز
مسافرت از منزل رسيدن به حد ترخص معتبر است در برگشتن از سفر تمام شدن حكم سفر
درباره نماز نيز مشروط به رسيدن به حد ترخص است و وقتى بدانجا رسيد بايد نماز را
چهار ركعتى بخواند و نزديك تر به احتياط آن است كه وقتى چنين كند كه هم سياهى شهر
را ببيند و هم صداى اذان را بشنود و بهتر و نزديك تر به احتياط آن است كه نماز را
تاءخير بيندازد تا به منزلش داخل شود و اگر خواست در همان حد ترخص نماز بخواند هم
دو ركعتى بخواند و هم چهار ركعتى اين در صورتى است كه به منزلش برمى گردد.
و اما نسبت به جائى كه قصد دارد ده روز در آنجا بماند آيا رسيدن به حد ترخص
معتبراست و حكم سفر وقتى قطعى مى شود كه به آن حد برسد يا نه ؟در آن اشكال هست و
احتياط ترك نشود يا باينكه نماز را تاءخير بيندازد تا بخانه محل اقامتش برسد و يا
بين قصر و اتمام جمع كند.
مساءله 28 - معيار در چشم بيننده و گوش شنونده و
صداى مؤ ذن و نيز در هواى معمولى و معتدل آنهاست .
مساءله 29 - اقوى اين است كه معيار در نرسيدن صداى
اذان به گوش مسافر نرسيدن آن به نحوى است كه شنونده تشخيص ندهد اين صدا صداى اذان
است و يا صداى ديگر است و در جائى كه مسافر صدا را تشخيص مى دهد و يا از اين بيشتر
اينكه مى فهمد كه صوت اذان است ولى آن قدر روشن نيست كه بفهمد كدام فصل از فصول
اذان است سزاوار آن است كه احتياط كند تا زمانى كه به كلى صدا را نشنود.
مساءله 30 - اگر محل سكونت و اقامت جائى است كه
خانه و ديوار ندارد تعيين حد ترخص خانه و ديوار برايش فرض مى كند يعنى حد ترخص او
جائيست كه اگر محل اقامتش و يا وطنش ديوار هم مى داشت از آن جا ديوارها پيدا نمى
بود بلكه نزديك تر به احتياط آن است كه اعراب هم كه خانه دارند ولى خانه هايشان
ديوار ندارد براى خانه هاى خود چنين فرضى كنند.
مساءله 31 - اگر مكلف شك كند در اينكه بحد ترخص
رسيده يا نه بنا را بر اين مى گذارد كه هنوز نرسيده در نتيجه در رفتن به سفر نماز
را تمام و برگشتن از سفر شكسته مى خواند مگر آن كه از اين كار مخطورى از قبيل
مخالفت علم اجمالى و يا تفصيلى پيش بيايد و علم اجمالى يا تفصيلى پيدا كند به بطلان
نماز، مثل اين كه در آن نقطه هنگام رفتن نماز ظهر را تمام خوانده باشد و بخواهد در
مراجعت در همان نقطه نماز عصر را شكسته بخواند.
مساءله 32 - اگر سوار بر كشتى و مثل آن شده باشد و
قبل از رسيدن به حد ترخص شروع به خواندن نماز چهار ركعتى كند و در بين نماز بحد
ترخص برسد در صورتى كه به ركوع ركعت سوم داخل نشده باشد و از اول به اعتقاد اينكه
مى تواند قبل از رسيدن بحد ترخص چهار ركعت را تمام كند نماز را شروع كرده باشد در
سر دو ركعتى سلام ميدهد و نمازش صحيح است و اگر چنين اعتقادى و يقينى نداشته اگر
قبل از ركوع ركعت سوم بحد ترخض برسد نماز را شكسته بپايان مى برد و صحيح است و اگر
در لحظه اى كه داخل ركعت سوم مى شود بحد ترخص برسد مسئله محل اشكال است و احتياط
واجب آن است كه يا دو ركعتى سلام بدهد و چهار ركعتى اعاده كند و يا چهار ركعتى سلام
بدهد و دو ركعتى اعاده اش كند همچنانكه اگر بعد از داخل شدن در ركوع ركعت سوم بحد
ترخص برسد محل اشكال مى شود و اين احتياط نبايد ترك شود كه آن نماز را چهار ركعتى
سلام بدهد و دو ركعتى اعاده اش كند.
و اما اگر اين ماجرا در مراجعت از سفر پيش بيايد يعنى قبل از رسيدن به حد ترخص به
نيت قصر شروع بنماز كرد و در بين به حد ترخص رسيد آن نماز را چهار ركعتى تمام مى
كند و صحيح است .
گفتار در چيزهائى كه حكم سفر را قطع
مى كند <"114">
چند چيز قاطع سفر است :
اول :
عبور و رسيدن به وطن است كه مسافر همين كه از وطن عبور كند ديگر حكم مسافر را ندارد
مگر آنكه بخواهد بعد از خروج از وطن هشت فرسخ و بيشتر به راه خود ادامه دهد حال چه
اينكه آن وطن اصلى و محل تولد او باشد و يا آن جا را براى خود وطن گرفته باشد كه آن
را وطن اتخاذى مى گويند و در وطن اتخاذى شرط است كه آن جا را براى هميشه مسكن و مقر
خود قرار داده باشد و در وطن شدن چيزى محلى لازم نيست در آن جا ملك هم داشته باشد و
نيز لازم نيست كه شش ماه در آن جا مانده باشد.
بله اين مقدار ماندن لازم است كه عرفا بگويند وطن او و مسكن او است بلكه گاه مى شود
كه بعلت طول اقامت در محلى آن وطن شمرده شود بدون اينكه شخص مقيم نيت ماندن دائمى و
نماندن را داشته باشد.
مساءله 1 - اگر از وطن اصلى خود و يا وطنى كه
اتخاذ كرده اعراض كند و در جاى ديگر توطن كنداگر در وطن قبلى ملكى نداشته و يا اگر
داشته قابل سكونت نبوده و يا اگر بوده خود او هرگز شش ماه بقصدتوطن ابدى در آن جا
نمانده حكم وطنيت آن شهر و آن محل براى او از بين مى رود.
و اما اگر ملك داشته و شش ماه هم در آن جا بقصد وطن دائمى سكونت كرده و يا وطن اصلى
و محل تولدش بوده و مشهور فقهاء بر آنند كه آن محل حكم وطن فعلى را دارد و اصطلاحا
آن جا را وطن شرعى مى نامند در مقابل وطن فعلى و در نتيجه فرموده اند مادام كه آن
ملك را دارد هر زمان كه از آن جا عبور كند واجب است نماز را تمام بخواند بلكه بعضى
از فقهاء تمام خواندن را واجب دانسته اند هرچند كه ملكش قابل سكنى نباشد و حتى اگر
ملك او يك درخت خرما و امثال آن باشد بلكه بعضى فرموده اند همين كه شش ماه در محلى
مانده باشد هرچند بقصد توطن دائمى نباشد بلكه قصدش تجارت و امثال آن باشد وطن او مى
شود لكن اقوى خلاف همه اينها است در نتيجه حكم وطن بر هيچ يك از اين مكانها جارى
نيست و با اعراض از محلى حكم وطنيت مطلقا زايل مى شود هرچند كه نزديك تر به احتياط
جمع بين اجراء حكم وطن و اجراء حكم غير وطن است خصوصا در صورت اول
(
كه هم ملك داشته و هم شش ماه در آنجا سكونت كرده )
.
مساءله 2 - ممكن است انسان در يك زمان داراى دو
وطن باشد باينكه دو شهر را مسكن دائمى خود قرار دهد و مثلا شش ماه در اين شهر و شش
ماه ديگر در آن شهر زندگى كند.
و اما اينكه آيا ممكن است كسى داراى بيش از دو وطن باشد يا نه محل اشكال است و چنين
كسى بايد مراعات احتياط را بكند.
مساءله 3 - ظاهرا كسى كه در زندگى تابع ديگرى است
و خودش استقلالى در انتخاب محل سكونت ندارد در مسئله وطن بودن محلى براى او تابع
كسى است كه وى درامور ديگر زندگى تابع او است در نتيجه وطن متبوع او وطن او نيز هست
حال چه اينكه طفل صغير باشد كه غالبا اطفال چنينند و يا كبير شرعى باشد همچنانكه
گاهى پسران و بيشتر دختران خصوصا در اوائل بلوغ چنينند و معيار تابع بودن و استقلال
نداشتن است بنابراين بسيار مى شود كه طفل صغير مميز در اراده و زندگى خود مستقل
باشد و بسيار مى شود كه كبير شرعى مستقل نباشد و مسئله تبعيت اختصاصى بفرزندان و
والدين ندارد بلكه همان طور كه گفتيم مناط تبعيت است هرچند كه براى خويشاوندان و يا
بيگانه باشد همه اينها درباره وطن انتخابى است .
و اما وطن اصلى تحققش بستگى به اراده مكلف ندارد چون كسى وطن اصلى خود را با اراده
خود انتخاب نمى كند بله اعراض از وطن اصلى با اراده انسان تحقق پيدا مى كند اگر كسى
تابع ديگرى بود و آن ديگرى از وطن اصلى اعتراض كرد آن محل براى تابع نيز از وطنيت
مى افتد.
مساءله 4 - اگر كسى به ترديد افتاد در اينكه آيا
از وطن اصلى خود مهاجرت بكند تا نه مادام كه عملا اعراض نكرده و از آن وطن كوچ
ننموده آن محل هنوز براى او وطن است و بوطنيت باقى است و اما ترديد در اعراض از وطن
انتخابى در صورتى كه وقتى حاصل شود كه مكلف هنوز بمقدارى كه وطنيت صادق شود در آن
محل نمانده بدون اشكال باعث برطرف شدن وطنيت مى شود.
و اما اگر ترديد بعد از ماندن اين مقدار حاصل شده باشد احتياط آن است كه تا معين
شدن و يك طرفى شدن تصميمش جمع كند بين احكام وطن و احكام غير وطن هرچند كه اقوى اين
است كه مادام كه از آنجا كوچ نكرده حكم وطنيت آن محل باقى است .
دوم از قواطع حكم سفر
يكى ديگر از چيزهائى كه حكم سفر را از بين مى برد تصميم گرفتن بر اقامت ده روز پشت
سر هم در يك محل است كسى هم كه تصميم ندارد ولى مى داند كه بالاخره ده روز در اين
محل خواهد ماند هرچند بدون اختيار مثل كسى است كه خودش تصميم گرفته ده روز بماند.
مساءله 5 - شبهائى كه بين ده روز داخل در ده روز
هست ولى شب اول و شب آخر داخل نيست بنابراين در صدق ده روز اقامه كافى است كه ده
روز و نه شب دريك محل اقامت كند و بنابراقوى كافى است كه ساعتهائى را كه از روز اول
در آن محل نبوده با ساعتهائى از يازدهمين روز تلفيق كند مثلا اگر در ظهر اولين روزى
كه تصميم بر ماندن در محلى گرفته نيت ده روز ماندن كند باين معنا كه تصميم بگيرد
تاظهر يازدهمين روز در آن محل بماند كفايت مى كند و بنابر اقوى مبداء هر روز طلوع
فجر آن روز است نه طلوع خورشيد آن پس اگر هنگام طلوع خورشيد قصد ده روز ماندن كند
انتهاى ده روز او طلوع خورشيد روز يازدهم است نه غروب روز دهم .
مساءله 6 - در محل اقامت شرط است كه محلى واحد و
معين باشد پس اگر قصد كند كه مدت ده روز در چند محل اقامت كند حكم سفر درباره او
قطع نمى شود و همچنان باقى و او مسافر است مثلا اگر قصد كند ده روز در نجف اشرف و
كوفه اقامت كند (
و همه روزه و يا چند روز يكبار از نجف بكوفه بيايد و برگردد)
قصد اقامه اش درست نيست .
بله اگر دو محل كه شطى و نهر بزرگى بين آن دو فاصله است مادام كه هر دو محل يك شهرو
يك آبادى شمرده شود فاصله بودن نهر بين دو طرف شهر مضر نيست نظير بغدادو اسلامبول
پس اگر قصد كند ده روز در دو طرف نهر اقامت كند حكم سفر قطع مى شود.
مساءله 7 - در نيت اقامت قصد خارج نشدن از محدوده
شهر شرط نيست و نه تنها شرط نيست بلكه قصد خارج شدن و رفتن به باغها و بستانهاى
اطراف شهر ضررى ندارد و با داشتن چنين قصدى حكم مقيم را دارد بلكه از اين هم بالاتر
اگر در حال قصد اقامه كردن نيت اين را داشته باشد كه از حد ترخص شهر خارج شود و
بلكه تا كمتر از چهار فرسخ برود نيز ضررى ندارد البته اين در صورتى است كه منظورش
رفتن و به زودى برگشتن باشد مثلا بعد از يك ساعت و دو ساعت برگردد بطورى كه مكث در
خارج شهر آن قدر نباشد كه عرفا نگويند او ده روز در فلان محل اقامت كرد و اما اگر
زائد بر اين مقدار (
يعنى دو ساعت )
مكث كند آن وقت باقى ماندن و نماندن حكم سفر مشكل مى شود مخصوصا اگر شب را در حل
ديگر بماند.
مساءله 8 - در تحقق اقامه قصد اجمالى كافى نيست و
بنابراين تابع و شخص ديگر از قبيل زن كه تابع شوهر خويش است و رفيقى كه بنا دارد
ويا اجبار دارد تابع رفيق خود باشد اگر قصد كند كه هر قدر متبوع من در اين محل
بماند من نيز مى مانم كافى نيست هرچند كه در واقع متبوع او از اول قصد داشته باشد
كه ده روز بماند ولى او نمى دانسته .
بنابراين اگر براى تابع بعد از گذشتن چند روز معلوم شود كه متبوعش از اول قصد ده
روز ماندن را كرده بايد همچنان نماز را شكسته بخواند مگر آن كه از آن ساعت نيت كند
كه ده روز بماند بلكه مسافرى هم كه تصميم داشته تا آخر ماه و يا مثلا تا روز
عيدبماند ولى نداند كه تا آن روز چند روز است و در واقع ده روز بوده بعيد نيست
بگوئيم اين چنين قصد اقامه اى براى تمام خواندن نماز كافى نيست و واجب است نماز را
شكسته بخواند ولكن در عين حال تا ممكن است احتياط را ترك نكند.
مساءله 9 - اگر تصميم بگيرد كه در محلى ده روز
اقامت كند و سپس از تصميم خود برگردد اگر در حالى كه تصميم بر اقامت داشت نمازى
چهار ركعتى خوانده بايد مادام كه در آن محل هست همچنان تمام بخواند هرچند تصميم
داشته باشد يك ساعت يا دو ساعت بعد از آنجا كوچ كند و اگرچنانچه هنوز نمازى نخوانده
و يا نمازى خوانده كه مانند نماز صبح شكسته نمى شود همينكه از تصميمش برگشت بايد
نماز را شكسته بخواند و اگر نماز را چهارركعتى بخواند در حالى كه از تصميمش بر
اقامت غفلت داشته و يا با چنين غفلتى بدين جهت چهار ركعتى خوانده كه در بقعه اى
متبرك و شريف قرار داشته نه به خاطر قصد اقامه چنين كسى احتياط را ترك نكند و بين
قصر و اتمام جمع كند هرچند كه خالى از وجه نيست بگوئيم وظيفه او قصر است .
مساءله 10 - اگر از مسافرى كه قصد اقامه كرده
نمازى چهار ركعتى فوت شود و او آن نماز را چهار ركعتى قضاء كند و آن گاه از قصد
اقامتش عدول كند بقاء وظيفه و حكم تمام خواندنش مشكل است و احتياط آن است كه بين هر
دو وظيفه جمع كنديعنى هم تمام بخواند و هم شكسته .
و اما اگر قبل از قضاء نماز فوت شده از تصميمش برگردد ظاهرا وظيفه اش نيز از تمام
بقصر بر مى گردد.
مساءله 11 - اگر تصميم بگيرد بر اقامت و سپس نيت
روزه كند آن گاه بعد از ظهر آن روز و قبل از آن كه يك نماز چهار ركعتى خوانده باشد
از تصميمش برگردد نمازش شكسته مى شود ولى روزه اش صحيح است و در حقيقت او مثل كسى
است كه در وطن روزه بگيرد و بعد از ظهر بسفر برود.
مساءله 12 - در منصرف شدن از قصد اقامه فرقى نيست
بين اينكه تصميم گرفته باشد كه ده روز نماند و يا در ماندن ده روز مردد شود حكم هر
دو يكى است و آن اين است كه اگر اين انصراف و ترديد بعد از خواندن يك نماز
چهارركعتى حاصل شده تا در آن محل هست وظيفه اش تمام است و اگر قبل از خواندن چهار
ركعتى پيدا شده وظيفه اش قصر است .
مساءله 13 - بعد از تمام شدن ده روز در تمام
خواندن احتياجى به قصد اقامت جديد نيست مادام كه در آن محل هست و سفر جديدى نكرده
بر وظيفه تمام باقى است .
مساءله 14 - اگر قصد اقامت كند و با خواندن يك
چهار ركعتى وظيفه تمام بر او مستقر گردد آن گاه بخواهد مقدار كمتر از هشت فرسخ از
آن محل خارج شود و قصدش اين باشد كه باز به محل اقامتش برگردد از جهت اينكه محل
اقامه اوست و هنوز اعراض نكرده مثلا بهمين جهت رحل خود را در آن جا باقى گذاشته حال
اگر قصد دارد بعد از برگشتن ده روز ديگر در آن جا بماند اشكالى نيست دراينكه بر
وظيفه تمام باقى است و اگر چنين قصدى ندارد باين معنا كه يا مردد در ماندن است و يا
تصميم دارد نماند اقوى اين است كه باز در رفتن و مقصد و برگشتن و محل اقامه بر
وظيفه تمام باقى است خصوصا در جائى كه مقصد او
(
جائى كه از محل اقامه قصد رفتن به آنجا را داشت )
در مسيروطنش قرار داشته باشد كه در همه جا تمام مى خواند مگر آن كه از اول قصد
داشته باشد و يا دربين رفتن و يا در مقصد و يا در مراجعت تصميم بگيرد سفرى جديد
بكند بين قصر و اتمام جمع كند مخصوصا در بر گشتن و در محل اقامت و بالاخص در جائى
كه محل اقامتش سر راه وطنش قرار داشته باشد.
بله اگر زمانى كه تصميم مى گيرد از محل اقامت بمقدار كمتر از هشت فرسخ برود اين
تصميم را نيز بگيرد كه در مراجعت به سفر ديگرى برود كه محل اقامتش در سر راه او
قرار دارد حكمش اين است كه در هنگام برگشتن و در محل اقامت بوظيفه قصر عمل كند و
نماز را شكسته بخواند و اما هنگام رفتن و در مقصدى كه در پيش دارد مسئله محل اشكال
است و احتياط كردن و به وظيفه قصر و اتمام عمل نمودن را ترك نكند هرچند كه وجوب
تمام در آن دو بعيد نيست همه اينها راجع به كسى است كه در بين اقامت ده روز تصميم
بگيرد كمتر از هشت فرسخ سفر كند.
و اما كسى كه از اول ورودش بمحل اقامت در هنگام قصد اقامت كردن قصد داشته باشد كه
به كمتر از هشت فرسخ نيز برود حكمش در سابق گذشت كه گفتيم اگر مى خواهد برود و
بزودى برگردد عيب ندارد و قصد اقامتش درست است و اگر مى خواهد مدتى در آن جا
بماند و يا شب بيتوته كند اشكال دارد.
و اگر از محل اقامت به كمتر از هشت فرسخ برود و مردد باشد كه بمحل اقامت برگردد يا
نه و يا اصلا از برگشتن و برنگشتن غافل باشد ترك احتياط به جمع بين هر دو وظيفه
سزاوار نيست هرچند كه اقوى مادام كه تصميم بر سفر جديد نگرفته بقاء بر تمام است مگر
آن كه تصميم داشته باشد سفر جديدى را آغاز كند يعنى از محل اقامت به بيش از هشت
فرسخ و يا به آن مقدار سعى كند.
مساءله 15 - كسى كه قصد اقامه در محلى كرده اگر
تصميم بگيرد به سفرى شرعى يعنى هشت فرسخ و بيشتر برود و سپس از شروع در سفر تصميم
بگيرد كه بمحل اقامت خود برگردد و ده روز در آن جا بماند اگر تصميم به برگشتن بعد
از رسيدن به چهار فرسخ باشد وظيفه اش در رفتن و در مقصدش و در برگشتنش شكسته خوانده
است و اگر قبل از چهار فرسخ باشد در حال خروج از هنگامى كه از حد ترخص مى گذرد تا
حالى كه تصميم مى گيرد كه برگردد وظيفه اش شكسته خواندن است و آن چه كه شكسته
خوانده قضاء نمى كند.
و اما در حال تصميم ببرگشت احتياط جمع است هرچند كه ميتواند نماز را شكسته بخواند و
همچنين اگر تصميم بگيرد باينكه برگردد و اقامت جديدى را از سر نگيرد چه اينكه
تصميمش قبل از رسيدن به چهار فرسخ باشد، بعد از آن بر وظيفه قصر باقى مى ماند و حتى
در محل اقامتش نيز شكسته مى خواند.
مساءله 16 - اگر به نيت قصر داخل نماز شود و در
بين نماز تصميم بگيرد كه در آن محل ده روز اقامه كند بايد نمازش را چهار ركعتى تمام
كند و اگر به نيت تمام داخل نماز شود و در بين نماز تصميم بگيرد كه ازآن محل كوچ
كند در صورتى كه اين تصميم قبل از داخل شدن در ركوع ركعت سوم باشد آن نماز را در دو
ركعتى سلام مى دهد و اگر چنانچه بعد از دخول در ركوع ركعت سوم پيدا شده و هنوز هم
نماز تمام نشده اقوى اين است كه نمازش باطل است و بايد مجددا به نيت دو ركعتى نماز
را شروع كند هرچند كه نزديك تر به احتياط آن است كه هم آن نماز را چهار ركعتى سلام
بدهد و هم آن را دو ركعتى اعاده كند و اين احتياط تا زمانى كه مسافرت نكرده رعايت
نمايد يعنى بين قصر و اتمام جمع كند
سوم از قواطع سفر
سومين چيزى كه حكم سفر را قطع مى كند باقى ماندن به مدت سى روز در حال ترديد است و
منظور از ترديد اين است كه نمى داند و تصميمى ندارد كه چند روز بماند و از همين باب
است آن صورتى كه بدون ترديد مى گويد فردا مى روم و نمى رود و در مدت سى روز هر روز
تصميم مى گيرد كه فردا بيرون رود و چون فردا مى شود بيرون نمى رود كه در همه اين
مدت وظيفه اش قصر است و چون سى روز با اين وضع پشت سر گذاشت ديگر حكم سفر در حق او
قطع شده بايد نماز را تمام بخواند.
و نيز از همين باب است آن صورتى كه تصميم قطعى مى گيرد باينكه بيش از نه روز نماند
و در نتيجه نماز را شكسته بخواند وبعد از نه روز مجددا تصميم بگيرد كه نه روز ديگر
بماند و همچنين تا مدت سى روز نماز را شكسته بخواند كه چنين شخصى نيز بعد از سى روز
بايد تمام بخواند هرچند كه بعد از سى روز بيش از يك نماز در آن محل نماند كه همان
يك نماز را بايد تمام بخواند.
مساءله 17 - ظاهرا يكماه هلالى نيز حكم سى روز را
داشته باشد هرچند كه آن ماه بيست و نه روز باشد البته به شرطى كه تردد مكلف از روز
اول ماه پيدا شده باشد.
مساءله 18 - در مسئله مورد بحث شرط است كه تردد او
در ماندن محل باشد همانطور كه در محل اقامت گفتيم شرط است كه يكى باشد و بنابراين
اگر تردد او در ماندن ده روز در دو محل باشد بعد از سى روز تردد باز هم نمازش شكسته
است و حكم سفر درباره او قطع مى شود.
مساءله 19 - كسى كه سى روز به حال ترديد در محلى
باقى بماند و وظيفه اش از قصر مبدل به تمام شده حال اگر از محلى كه سى روز و
بيشتر در آن به حال ترديد باقيمانده بود بيرون برود و مسافتى كمتر از مسافت شرعى طى
كند و نيتش اين باشد كه بهمان مكان برگردد مانند كسى است كه از محل اقامه به كمتر
از مسافت بيرون رود و حكمش در سابق گذشت .
مساءله 20 - اگر شخصى بيست و نه روز مثلا و يا
كمتر در محلى به حال ترديد بماند آن گاه بمحلى ديگر سفر كند و در آنجا نيز مدت بيست
و نه روز به حال ترديد بسر ببرد و باز بمحلى ديگر برود و همين طور مادام كه چنين
وضعى دارد نماز را شكسته مى خواند مگر آن كه يا در محلى قصد ده روز ماندن كند و يا
سى روز تمام به حال ترديد بماند كه در اين صورت وظيفه اش از قصر به تمام مبدل مى
شود.
گفتار در احكام مسافر
در سابق گذشت كه از مسافر بعد از تحقق شرائطى دو ركعت از نماز ظهر و عصر و عشائش
ساقط مى شود اينك بايد دانست كه نافله ظهر و عصر او نيز از او ساقط مى شود و بقيه
نافله ها به اعتبار خود باقى است و احتياط آن است كه نماز نافله وتيره را به نيت
رجاء (
يعنى به اميد ثواب )
بخواند.
مساءله 1 - اگر مسافر بعد از تحقق شرائط قصر
اشتباها نماز را تمام بخواند در صورتى كه حكم مسافر را مى دانسته و نيز مى دانسته
كه خودش مسافر هست نمازش باطل و اعاده آن در وقت و در خارج وقت واجب است و اگر باصل
حكم جاهل بوده و نمى دانسته كه مسافر بايد نماز را شكسته بخواند اعاده بر او واجب
نيست تا چه رسد به قضاء در خارج وقت و اگر اصل حكم را مى دانسته لكن نسبت به بعضى
از خصوصيات جاهل بوده مثلا نمى دانسته كه رفتن چهار فرسخ با قصد برگشتن باعث شكسته
شدن نماز و روزه است و يا نمى دانسته كسى كه شغلش مسافرت است اگر ده روز و يا بيشتر
در منزل خود بماند و شغل خود را در اين مدت تعطيل كند در اولين سفرى كه مى كند بايد
نمازش را بشكند و يا خصوصيات ديگر را نمى دانسته و نماز را تمام خوانده واجب است
نمازى را كه اشتباهى خوانده در وقت اعاده و در خارج وقت قضاء كند.
و همچنين است آن كسى كه اصل حكم را مى داند ولى موضوع را نمى داند مثلا خيال كند
مقصدى كه در پيش دارد هشت فرسخ نيست و در نتيجه نمازرا تمام بخواند با اينكه هشت
فرسخ بوده و اما كسى كه فراموش كرده كه مسافر است و اشتباها نماز را تمام خوانده
اگر در وقت بيادش بيايد كه مسافر است بايد دوباره نماز را شكسته اعاده كند و اما
اگر در خارج وقت بيادش بيايد قضاء آن واجب نيست .
مساءله 2 - آنچه درباره نماز در مسئله اول گفتيم
درباره روزه نيز - بنابراقوى - جارى است يعنى روزه مكلف در سفر با علم و عمد باطل
است و با جهل به اصل حكم صحيح است و با جهل به خصوصيات مسئله و جهل به موضوع صحيح
نيست .
بله در مسئله فراموش كردن اينكه مسافر است با نماز فرق دارد در نماز گفتيم در داخل
وقت اعاده اش واجب است و در خارج وقت قضائش واجب نيست ولى در روزه كه اعاده در
وقت تصور ندارد در خارج وقت قضائش واجب است .
مساءله 3 - كسى كه وظيفه اش تمام است اگر نماز را
شكسته بخواند نمازش در هر حال باطل است حتى جاهلى كه اصل حكم را نمى داند يعنى نمى
داند كه مقيم بايد تمام بخواند.
مساءله 4 - اگر مسافر فراموش كند كه مسافر است و
در بين نماز متوجه شود اگر اين توجهش قبل از داخل شدن در ركوع ركعت سوم باشد نماز
را دو ركعتى تمام مى كند و صحيح است و اگر بعد از آن متوجه شود نمازش باطل است و در
وسعت وقت واجب است آن را اعاده كند هرچند كه بيش از يك ركعت از وقت باقى نمانده
باشد.
مساءله 5 - اگر وقت نماز فرا رسد و شخص حاضر باشد
(يعنى در وطن و يا در محل اقامه باشد) و بمقدار اينكه يك نماز چهار ركعتى بخواند از
اول وقت بگذرد و نماز نخوانده در اواخر وقت سفر كند و از حد ترخص بگذرد بايد در وقت
نماز شكسته بخواند ولكن ترك احتياط بخواندن چهار ركعتى نيز سزاوار نيست و اگر عكس
اين مسئله پيش آيد يعنى در حالى كه در سفر است وقت نماز فرا برسد و او قبل از آن كه
نماز را بخواند بوطن برسد و وقت هم باقى باشد بايد تمام بخواند و احتياط آن است كه
شكسته هم بخواند.
مساءله 6 - اگر نماز در حضر قضاء شود واجب است آن
را چهار ركعتى قضاء كند هرچند كه در هر حال انجام قضاء آن در سفر باشد همچنانكه عكس
مسئله نيز همينطور است يعنى اگر در سفر نمازى كه بايد شكسته بخواند از او قضاء
شود بايد قضاء آن را دو ركعتى بجاى آورد هرچند كه هنگام انجام آن در حضر باشد.
مساءله 7 - اگر نماز كسى فوت شود و او در اول وقت
حاضر و در آخر وقت مسافر و يا برعكس در اول مسافر و در آخر حاضر باشد اقوى اين است
كه در قضاء آن مراعات حال فوت را كه آخر وقت نماز است بنمايد يعنى در فرض اول دو
ركعتى قضاء كند و در فرض دوم چهار ركعتى لكن ترك احتياط بجمع بين قصر و اتمام
سزاوار نيست .
مساءله 8 - مسافر در چهار محل اگر قصد اقامه نكرده
باشد مخير است بين قصر و اتمام و آن چهار محل عبارتست از:
1 - مسجد الحرام
2 - مسجد النبى صلى الله عليه وآله
3 - مسجد كوفه
4 - حائر ابى عبدالله الحسين صلوات الله عليه ولى تمام خواندن افضل است .
و اما در اينكه شهر مكه و شهر مدينه در اين حكم ملحق باشد به آن دو مسجد محل تاءمل
است و احتياط بخواندن شكسته ترك نشود و ساير مساجد و مشاهد حكم اين چهار مكان را
ندارد و در اين چهار مسجد فرقى نيست بين صحن و شبستان و پشت بام و نقاط گود مسجد
مانند بيت الطشت كه محل گودى است در مسجد كوفه .
و اما در حائر حسينى اقوى اين است كه همه روضه شريفه داخل در حائر است در نتيجه از
طرف سر مقدس تا پنجره متصل به رواق و از طرف پا تا درب متصل به رواق و از پشت سر تا
حد مسجد داخل در حائرند بلكه داخل بودن خود مسجد و رواق شريف در حائر حسينى على
مشرفها السلام خالى از قوت نيست لكن خوبست كه احتياط را ترك ننموده نماز را در آن
شكسته بخواند.
مساءله 9 - تخيير در اين چهار مكان مقدس استمرارى
است باين معنا كه اگر مكلف به نيت قصر وارد نماز شد مى تواند در نيت خود عدول نموده
نماز را چهار ركعتى بخواند و همچنين بعكس يعنى اگر تصميم گرفته نماز را چهار ركعتى
بخواند مى تواند در صورتى كه بيش از دو ركعت نخوانده در دو ركعتى سلام بدهد بلكه
اصلا مى تواند در نماز چهار ركعتى فقط نيت نماز ظهر مثلا با عصر كند و نيت دو ركعتى
و چهار ركعتى نكند سر دو ركعتى اگر خواست سلام بدهد و اگر خواست دو ركعت ديگر
بخواند.
مساءله 10 - در مسئله تخييرروزه مانند نماز نيست و
مكلف در آن مخيير نيست بنابراين نمى تواند در اين چهار مكان شريف روزه بگيرد مگر آن
كه قصد اقامت ده روز يا بيشتر كند و يا اگر تكليفش روشن نيست و مردد است اين ترديد
تا سى روز طول بكشد آن وقت است كه تكليفش اتمام است و بايد روزه بگيرد.
مساءله 11 - مستحب است دنبال هر نمازى كه شكسته مى
خواند سى بار بگويد:
(
سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اكبر)
.
فصل در نماز جماعت
نماز جماعت يكى از مستحبات مؤ كد در همه نمازهاى واجب و مخصوصا در نمازهاى يوميه
است البته در نماز صبح و مغرب و عشاء تاءكيد بيشترى دارد و براى نماز جماعت ثواب
عظيمى است و جماعت بحسب اصل شرع در هيچ نمازى واجب نيست و در صحت هيچ نمازى شرط نيز
نشده است جز نماز جمعه كه يكى از شرائطش جماعت است و شرائط ديگرى دارد كه در بحث
جمعه گذشت و جماعت در هيچ نمازى مستحبى اصلى مشروع نيست هرچند كه به خاطر عوارضى
چون نذر و امثال آن مشروع مى شود تنها نماز استسقاء است كه در عين اينكه مستحبى است
بجماعت و اما نماز عيد فطر و قربان در جاى خودش گفتيم كه بايد فرادى خوانده شود و
اگر خواستند بجماعت بخوانند بعنوان عمل به دستور نخوانند بلكه به نيت رجاء بخوانند.
مساءله 1 - در صحت نماز جماعت شرط نيست كه نماز
امام و ماءموم از نظر نوع و كيفيت يك نماز باشد مثلا هر دو ظهر و هر دو اداء يا هر
دو قضاء باشد بلكه نمازگزار مى تواند نماز روزانه خود را هر نمازى كه باشد به امام
جماعت در نماز يوميه او هر چه كه باشد اقتداء كند هرچند كه از يكى قصر و از ديگرى
تمام يا از يكى اداء و از ديگرى قضاء باشد و همچنين مى تواند نماز آيات را به امامى
كه او هم نماز آيات مى خواند اقتداء كند هرچند كه اين مثلا براى آيت زلزله مى خواند
و او براى آيتى ديگر.
بله نماز يوميه را نمى توان بكسى كه مشغول خواندن نماز عيد يا نماز آيات و يا نماز
ميت است اقتداء كرد بلكه حتى يوميه را نمى توان در نماز احتياط و يا نماز طواف امام
اقتداء كرد و همچنين عكس قضيه يعنى نماز طواف و احتياط و آيات و عيدين و اموات را
نمى شود به نماز يوميه امام اقتداء كرد و نيز هيچيك از اين پنج نماز نامبرده را به
امامى كه يكى ديگر از آن ها را ميخواند نمى توان اقتداء كرد بلكه اصولا مشروع بودن
جماعت در نماز طواف و همچنين نماز احتياط محل اشكال است .
مساءله 2 - كمترين عددى كه با آن عدد جماعت منعقد
مى شود در غير جمعه و عيد فطر و قربان دو نفر است كه يكى امام باشد و ديگرى ماءموم
حال چه اينكه ماءموم مرد باشد يا زن حتى با كودك مميز نيز، بنابراقوى جماعت منعقد
مى شود.
مساءله 3 - در انعقاد نماز جماعت لازم نيست امام
جماعت نيت امامت و جماعت كند هرچند كه اگر بخواهد ثواب جماعت در حق او نوشته شود
لازم است نيت آن را داشته باشد.
بله در نماز جمعه و عيد فطر و عيد قربان و در بعضى از فروع نماز معاده
(
يعنى نمازى كه مكلف قبلا خوانده و بعد از تمام شدن آن به جماعتى برخورد كرده مى
خواهد همان نماز را دوباره بخواند تا بثواب جماعت برسد)
بنابر مشروعيت آن نيت جماعت و امامت لازم است .
و اما ماءموم نمازش نماز جماعت نمى شود مگر وقتى كه نيت جماعت و اقتداء به امام را
داشته باشد پس اگر چنين نيتى نداشته باشد نماز او جماعت نيست هر چند كه در صف نماز
جماعت قرار گرفته و در افعال و گفتارها از امام پيروى هم كرده باشد.
و در نماز جماعت وحدت امام معتبر است يعنى بايد به يك امام اقتداء كند پس اگر به دو
نفر اقتداء كند نماز جماعتش جماعت نمى شود هرچند كه آن دو امام همه افعال و اقوال
نماز را با هم انجام دهند.
و نيز واجب است بر مكلف كه امام خود را به اسم و مشخصات معين كند و يا حداقل در دلش
با اشاره ذهنى و يا در خارج با اشاره خارجى تعيين كند مثلا دردلش نيت كند كه به اين
شخص حاضر اقتداء مى كنم هرچند كه از خصوصيات او هيچ آگاهى نداشته باشد ولى اين
مقدار را مى داند كه او شخصى است عادل كه صلاحيت اقتداء را دارد پس اگر مكلف نيت
كند كه من بيكى از اين دو نفر اقتداء مى كنم نماز جماعت در حق او منعقد نمى شود
هرچند كه منظورش اين باشد كه بعدا يكى از آن دورا معين مى كنم .
مساءله 4 - اگر شك كند در اينكه نيت اقتداء را
كرده يا نه بنا را بر اين مى گذارد كه نيت اقتداء نكرده ام هرچند كه بداند بقصد
دخول در جماعت براى نماز برخاسته است بلكه هر چند كه هيئت جماعت خوانان را بخود
گرفته باشد.
بله اگر كارهاى جماعتخوانان را نيز كرده باشد و مثلا مانند آنان سكوت مستجب در
جماعت رارعايت كرده باشد در اين صورت بنا را بر اين مى گذارد كه نيت جماعت داشته
است .
مساءله 5 - اگر نيت اقتداء به شخصى معين را داشته
كه مثلا نامش زيد است ولى معلومش شود كه امام جماعت زيد نيست بلكه عمرو است در اين
فرض اگر عمر و عادل نبوده جماعتش باطل است .
و اما نمازش در صورتى باطل است كه بخيال جماعت ركنى اضافه كرده باشد و اما اگر چيزى
اضافه نكرده صحت نمازش خالى از قوت نيست و به احتياط نزديكتر آن است كه هم آن نماز
را تمام كند و هم اعاده اش نمايد و اگر عمرو نيز عادل بوده هم نمازش صحيح است و هم
جماعتش چه اينكه منظورش اقتداء به زيد بوده و خيال مى كرده امام حاضر همان زيد است
و يا منظورش اقتداء به امام حاضر بوده و خيال مى كرده كه او زيد است و نزديك تر به
احتياط آن است كه در صورت اول (
نيت اقتداء به زيد كرده و مى پنداشته امام حاضر همان زيد است
)
اگر نمازش با نماز فرادى مخالفتى داشته (
مثل اينكه از اول وارد جماعت شده و حمد و سوره را نخوانده و يا بقصد متابعت ركوعى
زياد كرده باشد آن را تمام و سپس اعاده نمايد.
مساءله 6 - بنابراحتياط جائز نيست كسى كه نماز
فرادى مى خواند در اين نماز عدول بجماعت كند.
مساءله 7 - ظاهرا عدول از جماعت بفرادى در همه
حالات نماز جائز باشد هر چند كه اضطرارى در بين نباشد و هرچند كه از اول نماز قصدش
اين بوده كه در وسط نماز قصد فرادى نمايد و بقيه نماز را فرادى بخواند لكن نزديك تر
به احتياط آن است كه تا ضرورتى هرچند دنيائى برايش پيش نيامده قصد فرادى نكند تا چه
رسد به اينكه از اول نماز قصد كند كه در بين نماز قصد فرادى كند.
مساءله 8 - اگر بعد از قرائت امام و قبل از ركوع
قصد فرادى كند لازم نيست حمد و سوره را كه خود او نخوانده بود بخواند حتى اگر دربين
قرائت قصد فرادى كند باز لازم نيست آن چند آيه اى را كه امام خوانده خودش نخواند
بلكه خواندن بقيه كافى است هرچند كه نزديك تر به احتياط آن است كه بقصد قربت و رجاء
(نه بعنوان دستور) آن چه را كه امام خوانده بخواند مخصوصا در صورت دوم يعنى آن جا
كه بخواهد در بين قرائت قصد فرادى كند.
مساءله 9 - بنابراحتياط كسى كه در بين نماز قصد
فرادى كرده ديگر جائز نيست قصد اقتداء كند.
مساءله 10 - اگر وقتى به جماعت رسيد كه امام در
ركوع است و هنوز سر برنداشته هرچند كه ذكر را گفته باشد و يا هنوز به ركوع نرفته
جائز است اقتداء كند و در هر صورت يك ركعت از نماز او حساب مى شود و بايد دانست كه
ركوع امام آخرين فرصتى است كه ماءموم مى تواند باو ملحق شود پس درك كردن ركعت در
ابتداء جماعت موقوف است به درك كردن ركوع امام تا ركوع و اما اگر شروع به برخاستن
كند ديگر نمى شود به او ملحق شد.
و اما در ركعتهاى ديگر نماز نرسيدن به ركوع امام نماز و جماعت را باطل نمى كند پس
اگر نمازگزارى كه در حال خواندن ركعت دوم و يا سوم ويا چهارم نماز خويش در جماعت
است وقتى به ركوع برود كه امام سربرداشته نه نمازش باطل مى شود و نه جماعتش البته
اين در صورتى است كه قبل از ركوع قسمتى از قرائت يا قنوت امام را درك كرده باشد چه
در غير اين صورت
(
يعنى در صورتى كه مثلا مشغول تشهد و يا سجده ركعت قبلى بوده و امام برخاسته تسبيحات
را گفته و ركوع رفته و سر از ركوع برداشته و ماءموم بعد از ركوع ملحق شده
)
مسئله محل اشكال است .
مساءله 11 - ظاهرا اگر مكلف در اول ركعت داخل نماز
جماعت شود و يا در بين قرائت (ويا تسبيحات ) داخل شده باشد و تصادفا نتوانسته باشد
بركوع امام برسد نمازش و جماعتش صحيح است و همان ركعت را يك ركعت از نماز خود حساب
مى كند و آن چه در مسئله قبلى گفتيم مربوط به جائى است كه مكلف در حال ركوع امام و
يا بعد از قرائت وقبل از ركوع وارد جماعت شده باشد كه گفتيم اگر به ركوع امام نرسد
جماعتش باطل مى شود.
مساءله 12 - اگر بخيال اينكه به ركوع امام مى رسد
تكبيرة الاحرام بگويد و ركوع كند ولكن امام را در ركوع درك نكند و يا شك كند در
اينكه درك كرده يا نه بعيد نيست نمازش صحيح و جماعتش باطل باشد و نزديك تر به
احتياط آن است كه همان نماز را تمام نموده دوباره اعاده كند.
مساءله 13 - اگر نمازگزار با اينكه اطمينان ندارد
به ركوع امام برسد ولى باميد رسيدن داخل در نماز جماعت شود اقوى اين است كه اشكالى
ندارد اگر درك كرد نمازش و جماعتش صحيح است و گرنه باطل است و اگر باين قصد تكبيرة
الاحرام بگويد كه اگر به ركوع امام رسيدم نماز را بجماعت مى خوانم وگرنه فرادى مى
خوانم و يا منتظر مى مانم تا در ركعت بعد ملحق شوم اشكالى ندارد بشرطى كه نماز
خواندن امام كند نباشد.
مساءله 14 - اگرنيت اقتداء كند و تكبيرة الاحرام
را بگويد ولى قبل از اينكه او به ركوع برود امام سر از ركوع بردارد مى تواند نمازش
را فرادى بخواند و مى تواند ايستاده صبر كند تا ركعت بعد و آن ركعت را ركعت اول
نماز خود حساب كند بشرطى كه امام در نمازش آنقدر كند نباشد كه ديگر عنوان اقتداء
صدق نكند و گرنه صبر كردن جائز نيست و بايد نماز را فرادى بخواند.
مساءله 15 - اگر امام را در سجده اول و يا دوم
ركعت آخر نماز درك كند يعنى وقتى برسد كه امام بسجده ميرفته و بخواهد بمقدار دو
سجده و يك تشهد و سلام ثواب جماعت را درك كند مى تواند نيت كند و تكبيرة الاحرام
بگويد و با امام سجده كند و تشهد را بگويد و بعد از سلام امام برخيزد و نماز خودش
را بخواند و اين احتياط را ترك نكند كه اين نمازش را تمام نموده دوباره بخواند
هرچند كه كافى بودن آن نيت و آن تكبيرة الاحرام و بحساب نيامدن سجده و تشهد با امام
و بالاخره صحيح بودن نمازش خالى از وجه نيست و بهتر آن است كه اصلا در چنين وضعى
داخل در جماعت نشود و اگر وقتى برسد كه امام دارد تشهد آخر نماز را مى خواند جائز
است نيت و تكبيرة الاحرام را انجام داده بنشيند و با امام تشهد را بگويد همينكه
امام سلام گفت او برخيزد و نمازش را با همان نيت و همان تكبيرة الاحرام بخواند كه
اگر چنين كند بفضيلت نماز جماعت رسيده هرچند كه يك ركعت را هم درك نكرده باشد.