ترجمه تحريرالوسيله امام خمينى جلد اول

سيّد محمّد باقر موسوى همدانى

- ۶ -


گفتار در آداب نماز بر ميت <"4">

در نماز بر ميت چند چيز مستحب است اول اينكه قبل از نماز بگويند ( الصلاة الصلاة الصلاة ) كه اين به منزله اقامه در نمازهاى يوميه است و گفتن آن به اميد ثواب نه بعنوان عمل به دستور به احتياط نزديكتر است .
دوم اين كه نمازگذار طهارت از حدث داشته باشد يعنى اگر وضوء ندارد وضو بگيرد و اگر جنب است غسل كند يا به جاى وضو و غسل تيمم كند و در خصوص اين نماز تيمم جائز است حتى با وجود آب البته در صورتيكه خوف فوت داشته باشد بلكه در صورتى كه هم كه بيم فوت نماز بر ميت در بين نباشد باز تيمم جايز است .
و اما نقل جنازه مرده ايكه بعد از دفن از قبر بيرون آورده شود و يا زلزله و سيل آن را بيرون انداخته باشد اشكال ندارد و اما اگر مستلزم نبش قبر باشد در صورتيكه بخواهند بغير مشاهده مشرفه نقل دهند جائز نيست و اما اگر بخواهند به مشاهد مشرفه نقل دهند محل تاءمل و اشكال است .
و اينكه بعضى ها جنازه را امانت مى گذارند و بطور متعارف دفن نمى كنند تا بعدابيكى از مشاهد مشرفه انتقال يابد به توهم اين كه اينكار نبش قبر نيست جائز نيست .
سوم اينكه امام و يا كسى كه تنها بر ميت نماز مى خواند برابر وسط بدن ميت مرد بلكه مطلق مذكر به ايستد هرچند پسر بچه باشد و اما در ميت زن و بلكه مطلق مؤ نث چه زن باشد و چه دختر بچه مستحب است روبروى سينه او به ايستد.
چهارم اينكه كفش خود را بكند بلكه نماز ميت با داشتن كفش در پا كراهت دارد و البته منظور از كفش نعل و امثال آن است اما چكمه و جوراب كراهت ندارد هرچند كه پاى برهنه خالى از رجحان نيست مخصوصا براى امام .
پنجم بلند كردن دست ها هنگام گفتن تكبيرها و خصوصا گفتن تكبير اول .
ششم انتخاب محلى كه براى برگزارى نماز ميت آماده است و رجحان اين انتخاب عقلى است و رجحانش از نظر شرع ثابت نشده .
هفتم اينكه نماز ميت در مساجد انجام نشود مگر مسجدالحرام كه در آن كراهتى ندارد.
هشتم آن كه نماز ميت را با جماعت برگزار كنند.
گفتار پيرامون دفن اموات <"43">

بر عموم مسلمين واجب كفائى است كه ميت مسلمان و هر ميتى كه (مانند اطفال مسلمين ) محكوم به مسلمانى است او را دفن كنند و دفن عبارت است از اينكه او را در گودالى از زمين پنهان سازند و اما اينكه او را روى زمين نهاده و روى او بنا كنند تا پنهان شود جائز نيست و هم چنين جائز نيست او را در تابوت بگذارند هرچند كه تابوت سنگى و يا آهنى باشد مگر آنكه قدرت بر دفن او در زمين نداشته باشند، بله اگر كندن زمين بخاطر سنگى بودنش غير ممكن باشد كافى است كه صندوقچه اى از سنگ و گل و يا با آجر و گچ بنائى بر روى آن ساخته يا او را در تابوتى از سنگ يا غير آن بگذارند و يا بهر نحو از انحاء پنهان كردن او را پنهان سازند.
و اگر ممكن است جنازه را به نقطه اى كه كندنش ممكن است منتقل سازند و در عين حال آسيبى به ميت نرسد و متعفن نشود واجب است اين كار را بكنند و احتياط آن است كه گودى قبر بحدى باشد كه ميت را از درندگان و انسان ها را از بوى تعفن ميت حفظ كند هرچند كه كافى بودن صرف مخفى كردن او در زمين در صورت امنيت از درنده و از انتشار عفونت اقوى است ولو اينكه امنيت بخاطر نبودن درنده و نبودن انسانهائى در آن منطقه باشد و يا بخاطر آن باشد كه ميخواهند روى قبر او بنائى بسازند كه در نتيجه از درندگان و انتشار بوى او امنيت حاصل مى شود.
مساءله 1 - كسيكه در كشتى از دنيا رفته و رساندن جنازه اش به خشكى مانع دارد و يا دشوار است و يا بيم آن مى رود كه عفونت پيدا كند در همان كشتى غسل و كفنش و حنوطش را انجام مى دهند و بر جنازه اش نماز مى خوانند و سپس يا او را در محفظه اى چون خمره كرده درب آن را محكم مى بندند و به دريا مى افكنند و يا چيزى سنگين به پايش بسته بدريايش مى اندازند و نزديك تر به احتياط آن است كه در صورت امكان شق اول را انتخاب كنند و اگر ميتى دشمنى دارد و بيم آن هست كه دشمنان قبر او را بشكافند و جسد او را در آورده و بدنش را مثله كنند (يعنى قطعه قطعه كنند) بايد او را به دستورى كه گفته شد در دريا بيندازند.
مساءله 2 - واجب است ميت را رو به قبله در قبر بخوابانند به اين طريق كه او را به پهلوى راستش در قبر بطورى قرار مى دهند كه در سرزمين هاى شمالى كعبه سر ميت طرف مغرب و پايش به سمت شرق قرار گيرد و به عبارتى ديگر سر ميت سمت راست كسى واقع شود كه رو به قبله ايستاده و پاهايش ‍ سمت چپ او واقع گردد و هم چنين است در دفن بدن بى سر و بى بدن و بلكه درباره ميتى كه تنها سينه اش باقى مانده نيز بايد اعمال شود مگر آنكه ميت زن كافرى باشد كه بچه مسلمان او نيز در شكمش مرده كه در اين صورت زن را پشت بقبله بر پهلوى چپش در قبر مى خوابانند تا روى بچه او بطرف قبله باشد.
مساءله 3 - مخارج دفن ميت حتى مخارج مصالحى كه براى محكم كردن قبر لازم است از قبيل ساروج و غيره بلكه مالياتى هم كه حاكم مى گيرد تا اجازه دفن دهد همه از اصل ماليكه از ميت بجا مانده برداشته مى شود و هم چنين مخارج بدريا انداختنش از قبيل تهيه كردن سنگ يا آهنى كه بدن ميت به وسيله آن سنگين مى شود و يا تهيه محفظه ايكه ميت را در آن مى گذارند.
مساءله 4 - اگر جهت قبله براى مكلف مشتبه باشد در صورتى كه ممكن است تحصيل عمل و يا اماره معتبرى كند ولو به اينكه دفن ميت را به تاءخير بيندازد و در اين تاءخير انداختن بيم تعفن يافتن ميت هم نرود و ضررى هم به حال دست اندركاران تجهيز او نداشته باشد واجب است چنين كنند و گرنه احتياط واجب آن است كه بهر طرفى كه احتمال قبله بودنش مى چربد دفن كنند و در صورتى كه احتمال قبله بودن هرچهار طرف مساوى باشد تكليف دفن بطرف قبله ساقط مى شود.
مساءله 5 - واجب است دفن اجزائى كه از بدن ميت جدا شده حتى موى و دندان و ناخن و احتياط اگر نگوئيم اقوى اين است كه اين اجزاء با بدن او دفن شود البته اين در صورتى است كه الحاق اجزاء ببدن مستلزم نبش قبر نباشد و گرنه محل تاءمل است .
مساءله 6 - اگر شخصى در چاه بميرد و بيرون آوردنش از چاه ممكن نباشد و حتى ممكن نشود بدن او را به طرف قبله كنند او را به حال خود واگذار نموده درب چاه را مى بندند و آن چاه را قبر او قرار مى دهند البته اين در صورتى است كه محذورى شرعى مثل اين كه چاه ملك غير باشد پيش ‍ نيايد.
مساءله 7 - اگر جنين در شكم زن حامله بميرد و در باقى ماندنش در آنجا بيم آن رود كه صدمه اى به جان مادر وارد سازد واجب است بهر وسيله اى كه ممكن است آنرا بيرون بياورند. البته با رعايت انتخاب طريقى كه از هر طريق ديگر به رفق و مدارا نزديك تر باشد ولو به اينكه كودك را قطعه قطعه كنند و در صورت امكان بايد مباشرت اين عمل را شوهرش به عهده بگيرد و اگر او نتوانست زنان و اگر زن ها هم نتوانستند مردانى كه محرم اويند اين كار را انجام دهند و در صورتيكه اين نيز ممكن نشد آن وقت براى مردان اجنبى جائز مى شود كه اين عمل را انجام دهند.
و اگر زن حامله از دنيا برود در حالى كه بچه در شكم او زنده است واجب است بچه را بيرون بياورند هرچند به اين طريق كه شكم مادر را بشكافند و نزديك تر به احتياط آن است كه پهلوى چپ او را بشكافندالبته رعايت اين احتياط در صورتى لازم است كه فرقى بين پهلوى چپ و ساير مواضع او نباشد و گرنه آن موضعى شكافته مى شود كه بيرون شدن بچه از آنجا بى خطرتر است و بعد از آنكه بچه را بيرون آوردند موضع شكاف خورده مادر را ميدوزند و او را دفن مى كنند و در اين وظيفه فرقى نيست بين اين كه اميدى به زنده ماندن طفل باشد ويا نباشد هرچند كه در صورت نوميدى از زنده ماندن طفل مسئله محل تاءمل است و اگر مادر و فرزند هر دو زنده اند هردو زنده اند لكن بيم آن مى رود كه يا مادر بميرد و يا فرزند و يا هر دو دست به عمل جراحى نمى زنند تا تكليف روشن شود.
مساءله 8 - دفن كردن در زمين غصبى جائزنيست چه اين كه عين زمين غصبى باشد چه منافعش (مثل اينكه زمين اجاره كسى باشد كه راضى نيست ميت در آن دفن شود) زمينى هم كه براى غير دفن اموات وقف شده جزء زمين غصبى است .
يكى ديگر ازمصاديق غصب زمين است كه متعلق حق ديگران باشد مانند زمينى كه به رهن داده شده باشد كه بدون اذن گروگيرنده نمى شود ميت را در آن زمين دفن كرد و بهتر و به احتياط نزديكتر آن است كه ميت را در قبر ديگرى قبل از پوسيدنش دفن نكنند، بله اگر دفن كردند ديگر نبش آن جائز نيست و در جواز دفن اموات در مساجد در صورتى كه ضررى به حال مسلمانان و مزاحمتى براى نمازگذاران نداشته باشد گفتگو هست و بنابراحتياط بلكه اقوى جائز نبودن آن است .
مساءله 9 - دفن كردن كفار و فرزندان ايشان در قبرستان و مقبره مسلمانان جائز نيست حتى اگر ندانسته و يا عمدا دفن كرده باشند بايد نبش قبر شود و در جاى ديگر دفن شود مخصوصا در قبرستان و مقبره اى كه وقف مسلمانان شده باشد و هم چنين جائز نيست ميت مسلمان را در قبرستان و مقبره كفار دفن كنند و اگر عصيانا وبا نسيانا دفن كرده باشند اقوى جواز نبش قبر است مخصوصا در موردى كه بقاء او در آن قبرستان هتك حرمت او باشد پس ‍ واجب است نبش قبر و نقل ميت بجاى ديگر.
گفتار در مستحبات و مكروهات دفن<"44">

مستحبات دفن چند چيز است :
اول گود كردن قبر تا چنبره كردن و يا بقدر قامت .
دوم اينكه براى قبر لحد بسازند باين معنا كه در زمين سخت از جانب ديوار سمت قبله اش بقدرى كه بدن ميت در آن جاى گيرد خالى كنند و او را زير لحد بخوابانند و در زمين سست در كف قبر حفره اى شبيه نهر بكنند بمقداريكه بدن ميت را فرا گيرد آن گاه روى آن سقف بزنند.
سوم از مستحبات دفن اين است كه جنازه مرد را قبل از آن كه در قبر سرازير كنند طرف پاى قبر بزمين بگذارند و جنازه زن را پيش روى قبر سمت قبله بزمين بگذارند.
چهارم اينكه او را يكباره در قبر نكنندبلكه دو يا سه ذراغ جلوتر بر زمين نهاده لحظه اى صبر كنند آنگاه اندك اندك نزديكش سازند و باز لحظه اى صبر كنند پس از آن در لب قبر قرارش دهند تا او خود را براى سئوال قبر آماده سازد چون براى قبر هول عظيمى است (پناه مى بريم بخدا از آن هول عظيم ) آنگاه او را به آرامى داخل قبرش مى كنند به اين طريق كه اگر مرد است او سر او را وارد مى سازند و اگر زن است او را بعرض داخل مى كنند.
پنجم اينكه در قبر همه گره هاى كفن را باز كنند.
ششم اينكه كفن را از صورت او باز نموده گونه صورتش را روى خاك بگذارند و از خاك بالشى برايش درست كنند و خشتى يا كلوخى در پشتش ‍ بگذارند تا تكيه گاه بدنش باشد و به پشت نيفتد.
هفتم اينكه قبر او را با خشت و يا سنگ بپوشانند تا خاك قبر روى او نريزد و اگر بعد از نهادن سنگ گل درست كرده روى آن بريزند تا محكم شود بهتر است .
هشتم اينكه آن كسى كه ميت را در قبر مى گذارد با طهارت و سر برهنه باشد و نيز دگمه هاى لباس خود را باز كرده عمامه را از سر برداشته رداء و كفش ‍ خود را كنده باشد.
نهم اينكه اگر ميت زن است مباشر در پائين بردن او در قبر و باز كردن گره هاى كفن او شوهرش و يا يكى از محرم هاى او باشد و اگر شوهر و يا كسى از محارمش نيست شخصى از خويشاوندان كه از ساير ارحام او به او نزديك تر است از زنان و اگر نشد از مرداان اين كار را انجام دهد و اگر هيچ خويشاوندى ندارد بيگانگان اين كار را مى كنند و شوهر او از همه اينها كه برشمرديم سزاواتر است .
دهم اينكه غيرارحام با پشت دست خاك را در قبر بريزند.
يازدهم اينكه دعاهائى كه در كتب مفصل ادعيه براى موارد بخصوص وارد شده بخوانند مانند دعاى هنگام بيرون آوردن ميت از تابوت و دعاى هنگام روبرو شدن با قبر و دعاى هنگام سرازير كردن ميت درقبر و دعاى بعد از نهادن ميت در قبر و دعاى بعد از نهادنش در لحد و دعاى در حال بستن لحد و دعاى هنگام بيرون شدن از قبر و دعاى هنگام ريختن خاك بر قبر.
دوازدهم اينكه بعد از قرار دادن ميت در لحد و قبل از بستن لحد عقائد حقه يعنى اصول دين ومذهب او را به آن قسمى كه از امامان اهل بيت عليهم السلام وارد شده تلقين دهند.
سيزدهم اينكه قبر او را به مقدار چهار انگشت بسته و يا باز از زمين بلند كنند.
چهاردهم اينكه قبر را داراى چهار گوش درست كنند بطورى كه زاويه هاى آن قائمه باشد و مكروه است آنرا گرده ماهى بسازند و بلكه نزديك تر باحتياط ترك آنست .
و استحباب اين آداب ( البته غير آنچه كه مربوط به دفن است ) اختصاص ‍ به حال دفن ندارد بلكه هر زمان و در هر حال بزيارت قبر هر ميتى بر وى مستحب است باين آداب عمل كنى همچنانكه دركتب مبسوطه دعاها و آداب مخصوصى براى زيارت قبر مؤ من وارد شده .
هفدهم اينكه ولى ميت و يا آن كسى كه ولى ميت باو دستور دهد بعد از دفن ميت و برگشتن تشييع كنندگان كنار قبر بنشيند و اصول دين و مذهب را با بلندترين صدايش به ميت تلقين كند يعنى اقرار به توحيد و برسالت سيد المرسلين صلوات الله عليه و ابه امامت ائمه معصومين عليهم السلام و نيز اقرار به حق بودن آنچه رسول خدا از جانب خداى تعالى آورده و به حقانيت قيامت و زنده شدن در آن روز و از قبر بيرون آمدن و حساب اعمال را پس دادن و بميزان اعمال و بحقانيت بهشت و دوزخ تلقينش كند واگر چنين كند سئوال نكير ومنكر از او رفع مى شود انشاء الله تعالى .
هجدهم اينكه نام ميت را بر قبر و يا بر چيزى از چوب و يا سنگ بنويسد و بر بالاى قبرش نصب كند.
نوزدهم خويشاوندان را نزديك بهم دفن كنند.
بيستم آنكه بناى قبر را محكم كنند.
گفتار در امورى كه در دفن اموات مكروه است <"45">

اول دفن كردن دو ميت دريك قبر يا نهادن دو ميت در يك تابوت .
دوم فرش كردن كف قبر با ساج (تخته ) مگر آن كه زمين قبر خيس باشد و اما فرش كردن كف قبر بغير ساج نظير سنگ و آجر كراهتش محل تاءمل است هرچند كه استحباب قرار دادن ميت بر روى خاك خالى از وجه نيست .
سوم - پائين رفتن پدر در داخل قبر فرزند زيرا در اين عمل بيم آن هست كه بى تاب شود و اجرش ضايع گردد.
چهارم - آن كه رحم ، خاك را بر قبر رحم خود بريزد كه اين كار كراهت دارد.
پنجم - پوشاندن و اندود كردن قبر با خاك ديگرى غير خاك خود قبر.
ششم - تجديد بناى قبر بعد از خراب شدن آن مگر آن كه قبر متعلق به يكى از انبياء و يا اوصياء عليهم السلام و يا صلحاء و علماء بوده باشد.
هفتم - نشستن روى قبر.
هشتم - در قبرستان حدث (يعنى بول يا غائط) كردن .
نهم - در قبرستان خنديدن .
دهم - بر قبر تكيه دادن .
يازدهم - بين قبرها بدون ضرورتى قدم زدن .
دوازدهم - قبر را بيش از چهار انگشت باز، بلند كردن .
خاتمه اى مشتمل بر چند مسئله<"46">

مساءله 1 - نقل دادن جنازه ميتى از محل فوتش به شهرى ديگر جائز است ولى با كراهت اما انتقال دادن آن به اماكن مقدسه نه تنها كراهت ندارد بلكه فضيلت و رجحان همه دارد البته اينكه گفتيم نقل جنازه بغير اماكن مشرفه جائز است با كراهت و به مشاهد مشرفه جائز است بدون كراهت زمانى است كه نقل آن بخاطر دورى مسافت و تاءخير دفن و يا گرمى هوا و عواملى ديگر باعث دگرگونى وضع ميت و فاسد شدن بدن او و هتك حرمت او نشود و اما اگر باعث شود در غيرمشاهد مشرفه قطعا جائز نيست و در نقل به مشاهد مشرفه هم احتياط واجب ترك آنست .
و اما نقل جنازه مرده ايكه بعد از دفن از قبر بيرون آورده شود و يا زلزله و سيل آن را بيرون انداخته باشد اشكال ندارد و اما اگر مستلزم نبش قبر باشد در صورتى كه بخواهند بغير مشاهد مشرفه نقل دهند جائز نيست و اما اگر بخواهند به مشاهد مشرفه نقل دهند محل تاءمل و اشكال است .
و اين كه بعضى ها جنازه را امانت مى گذارند و بطور متعارف دفن نمى كند تا بعدا بيكى از مشاهد مشرفه انتقال يابد به توهم اين كه اين كار نبش قبر نيست عملى است غير مجاز و واجب است دفن ميت بنحو متعارف يعنى دفن كردن در داخل زمين .
مساءله 2 - گريه كردن بر ميت جائز است بلكه گاهى كه اندوه شديد مى شود گريه كردن مستحب مى گردد ولكن نبايد چيزى بگويد كه خداى تعالى را به خشم آورد و هم چنين جائز است نوحه سرائى براى ميت چه اين كه با نظم باشد و چه با نثر البته بشرطيكه مشتمل بر باطل و دروغ و امثال آن از محرمات نباشد بلكه نزديكتر به احتياط آنست كه مشتمل بر ويل (گفتن واويلاه ) و ثبور (آرزوى مرگ كردن ) نيز نباشد و بنابراحتياط جائز نيست لطمه بصورت زدن و بدن را خراشيدن و كندن مو و بريدن آن و فرياد برآوردن خارج از حد اعتدال و نيز جامه چاك زدن در مرگ غير پدر و برادر بلكه در بعضى از اموريكه شمرديم موجب كفاره مى شود.
اگر زنى در مصيبت موى خود را بچيند بايد كفاره افطار روزه رمضان را كه شصت روز روزه و يا اطعام شصت مسكين و يا آزاد كردن يك برده است بپردازد و اگر موى را بكند كفاره شكستن سوگند دارد و آن عبارت است از طعام دادن به ده مسكين و يا پوشاندن آنان و يا آزاد كردن يك برده و يا سه روز روزه و همين كفاره در خراش دادن بصورت اگر خون بيرون بيايد واجب مى شود بلكه بنابراحتياط اين كفاره را در مطلق خراش دادن بپردازد چه خون خارج شود و يا نشود.
و اگر مردى درمرگ همسرش و يا فرزندش گريبان چاك بزند همين كفاره را بدهد يعنى يا ده مسكين طعام دهد و يا آنان را بپوشاند و يا يك برده آزاد كند و اگر قدرت بر هيچ يك از اين سه كفاره نداشت سه روز روزه بگيرد.
مساءله 3 - نبش قبر مسلمان و هر كسى كه بحكم مسلمان است ، حرام است مگر آنكه مكلف يقين داشته باشد كه ميت مندرس و پوسيده و خاك شده است بله نبش قبور انبياء و ائمه عليهم السلام بهيچ وجه جائز نيست هرقدر هم مدتى طولانى از وفات آنان گذشته باشد بلكه قبور اولاد ائمه و صلحاء و شهداء كه براى مسلمانان جنبه زيارتگاه دارد نيز همين حكم را دارد.
و منظور زنبش قبر اين استكه كارى كنند كه جسد ميت بعد از آنكه دفن و مستور شده بيرون بيفتد پس اگر قبر را بكند و مقدارى از خاك آنرا بيرون بريزند بدون اين كه جسد ميت هويدا گردد نبش قبر نيست و همچنين اگر ميت در روى زمين دفن شده باين معنا كه بنائى بر روى جنازه او ساخته اند و يادر تابوتى از سنگ و امثال آن نهاده باشند و مكلف كارى كند كه جسد از محفظه اش بيرون بيفتد نبش قبر نيست .
در چند مورد نبش قبر جائز است :
اول - اين كه ميت در جاى غصبى دفن شده باشد چه اين كه عين آنمكان غصبى باشد يا منافعش و چه اينكه عدوانا در آنجا دفن شده باشد يا جهلا يا نسيانا و در چنين فرضى بر مالك واجب نيست رضايت دهد ميت در آنجا بماند و نبش قبر نشود چه مجانا و چه باعوض هرچند كه بهتر و به احتياط نزديكتر باقى گذاردن او و نبش نكردن قبر ولو با گرفتن عوض است خصوصا در موردى كه مالك وارث ميت و يا رحم او باشد و يا اشتباها ميت را در ملك او دفن كرده باشند.
و اگر مالك قبل از دفن ميت اجازه دهد كه در زمين او دفن شود بعد از دفن ديگر حق ندارد از اذنش و اباحه اش برگردد بله اگر ميت به علتى از علل از قبر بيرون بيفتد ديگر بر او واجب نيست براى دفن مجدد اجازه دهد بلكه مى تواند از اجازه قبليش برگردد.
دفن ميت با كفن غصبى و يا مال غصبى ديگر حكم دفن در ملك غصبى را دارد كه در آنجا نيز نبش قبر براى پس دادن كفن و يا مال بصاحبش جائز است و اما اگر چيزى از اموال ميت از قبيل انگشتر و امثال آن در قبر مانده و با آن دفن شده در جواز نبش قبر او بوسيله ورثه و براى گرفتن آن مال تاءمل و اشكال هست خصوصا در جائيكه باقى ماندن آن مال در قبر اجحاف و ظلمى بحق ورثه نباشد.
دوم - نبش قبر ميتى استكه بدون غسل و يا كفن و يا حنوط دفن شده با اين كه تمكن از اين امور موجود بوده كه در صورت فاسد نشدن بدن و هتك نبودن اخراجش از قبر جائز است و اما اگر بخاطر عذرى بدون غسل و كفن و حنوط دفن شده مثلا آب براى غسل و پارچه براى كفن و كافوربراى حنوط نبوده و بعد از دفن پيدا شده در اين صورت در جواز نبش براى تدارك آن چه فوت شده اشكال و تاءمل است مخصوصا در مواردى كه بخاطر نبودن آب ميت را تيمم بدل از غسل داده و دفن كرده باشند و بعد از دفن آب يافت شده باشد بلكه جائز نبودن نبش براى تدارك غسل در اين فرض اقوى است و اما در جائيكه بدون نماز دفن شده باشد نبش قطعا جائز نيست بلكه نماز را همانطور كه قبلا نيز گفتيم سر قبر او مى خوانند.
سوم - درجائيكه اثبات حقى از حقوق موقوف به مشاهده جسد باشد.
چهارم - در جائيكه ميت در محلى دفن شده باشد كه موجب هتك او باشد مثلا ميتى را در بالوعه - محل فاضل آب - و يا در مزبله - محل جمع زباله - دفن كرده باشند و همچنين اگر او را در قبرستان كفار بخاك سپرده باشند.
پنجم - نبش براى نقل جنازه به يكى از مشاهد مشرفه در صورتى كه وصيت كرده باشد كه جنازه او را بعد از دفن مثلا به كربلاء نقل دهند و يا وصيت كرده باشد به اين كه قبل از دفن بدانجا انتقال دهند و بازماندگان از روى عمد يا فراموشى يا ندانستن وصيت برخلاف وصيت او عمل كرده باشند و يا آنكه اصلا وصيتى به نقل نكرده باشدكه در صورت دوم يعنى آنجا كه بر خلاف وصيت عمل شده اقوى جواز نبش است و اما در صورت اول كه وصيت كرده بود بعد از دفن نقل دهند و نيزدر صورت سوم كه اصلا وصيتى به نقل نكرده جواز نبش محل تاءمل واشكال است درآنجا هم كه گفتيم جائز است شرطش اين است كه بدن تغير نيافته باشد و همچنين بعد از بيرون آوردن و حمل بمحلى كه خواسته و دفن كردن در آنجا تغييريكه موجب هتك و ايزاء باشد بوجود نيايد.
ششم - در موردى كه بيم آن باشد كه درنده اى ميت را آسيب برساند و يا سيل او را طعمه خود كند و يا دشمن از قبر بيرونش آورد و يا خطرى ديگر از اين قبيل در بين باشد.
مساءله 4 - قبرستانهاى قديمى كه مكلف يقين دارد كه اموات آن بكلى مندرس ‍ و آثار آنان محو شده جائز است آثار آن ها را محو نموده البته اين در صورتى است كه محذورى در بين نباشد مثل اينكه آثار نامبرده ملك بانى آن باشد و يا محل دفن زمين مباحى باشد كه ولى ميت براى دفن ميت حيازت كرده و يا محذور ديگر از اين قبيل و بطريق اولى جائز است محو آثار قبور قبرستانيكه براى مسلمانان سبيل شده و فعلا مسلمانان به زمين آن احتياج دارند مگر آن صورتى كه گفتيم قبور شهداء و صلحاء و علماء و اولاد ائمه عليهم السلام در آن قبرستان باشد و در نتيجه قبرستان مزارى شده باشد كه در اين صورت محو آثار آن جائز نيست .
مساءله 5 - اگر ميتى را عصيانا و بدون مجوز و يا با مجوز از قبر خارج كرده باشند و يا به سببى از اسباب ( چون زلزله و سيل ) بيرون افتاده باشد ديگر واجب نيست در همانجا دفن شود بلكه جائز است آنرا در مكانى ديگر دفن كنند.
خاتمه پيرامون دو مساءله <"47">

اول اينكه يكى از مستحبات مؤ كد تسليت دادن باهل مصيبت و تخفيف دادن به اندوه آنان است باينكه مطلبى بياد آنان بياورند كه در تخفيف اندوه آنان مؤ ثر باشد از قبيل اينكه خاطرنشان سازند: دنيا خانه مصائب و ناملايمات است حياتى است كه بسرعت زوال مى يابد و هرانسانى دير يا زود فانى مى شود و اجل ها نزديك بهمند يكى دوروز زودتر مى رود و ديگرى دو روز ديرتر و نيز براى اهل مصيبت رواياتى را نقل كنند كه بيانگر اجر مصيبت است مخصوصا اجر مصيبت فرزند كه مى فرمايد فرزند از دست رفته براى پدر و مادرش شفيعى استكه شفاعتش قبول مى شود حتى بچه سقط شده خشمگين جلو درب بهشت مى ايستد و مى گويد: داخل نمى شوم مگروقتيكه پدرو مادرم داخل شوند و خدايتعالى حاجت او را برمى آورد و پدرو مادر او نيز داخل بهشت مى كند و رواياتى ديگر از اين قبيل .
تسليت دادن بصاحب مصيبت هم قبل از دفن جائز است و هم بعد از آن و در هر حال اجرى عظيم دارد مخصوصا تسليت مادر جوان مرده و يتيم پدر از دست داده .
در روايت آمده كه هركس مصيبت ديده اى را تسليت بدهد نظير اجرى كه او در برابر مصيبت دارد خواهد داشت بدون اينكه چيزى از اجر صاحب مصيبت كم شود.
و نيز آمده هيچ مؤ منى برادر دينى مصيبت ديده خود را تسليت نمى دهد مگر آن كه خدايتعالى از خلعت هاى كرامت بر او مى پوشاند.
و نيز آمده از جمله گفتگوهاى موسى با خداى تعالى در مناجاتش يكى اين بوده كه پرسيد پروردگارا كسى كه مادر داغديده اى را تسليت دهد چه پاداشى خواهد داشت ؟ خدايتعالى پاسخ داد: من او را در روزى كه جز سايه من سايه اى نيست در زير سايه خود جاى ميدهم .
و نيزآمده كه هركس يتيمى را از گريستن ساكت كند بهشت برايش واجب مى شود.
و نيز فرموده اند: (هيچ بنده اى از بندگان خدا نيست كه دست خود بر سر يتيمى بكشد مگر آن كه خدايتعالى در برابر هر موئى كه از زير دستش عبور مى كند يك حسنه برايش مى نويسد) و رواياتى ديگر از اين قبيل .
و در تحقق تعزيه و تسليت كافى است كه مكلف نزد داغديده حاضر شود بطوريكه داغديده متوجه حضور او بشود چون توجه او بحضور وى در تسليت و آرامش خاطر او اثر دارد و شدت اندوه او را تسكين مى دهد.
و جائز است جلوس اهل ميت براى آمدن مردم جهت تسليت و مكروه نبودن آن اقوى است بله بهتر آنست كه از سه روز تجاوز نكند همچنان كه مستحب است دوستان و آشنايان و هركس ديگر درمدت عزادارى و بلكه در اين سه روز براى خانواده ميت طعام بفرستند هرچه كه آن خانواده كمتراز سه روز جلوس داشته باشند.
مساءله دوم - اينكه مستحب است در شبى كه ميت بخاك سپرده شده برايش ‍ نماز ليلة الدفن بخوانند و آنرا هديه بروح او نمايند و آن همان نماز معروف به نماز وحشت است و در خبرى كه از رسولخدا صلى الله عليه وآله رسيده آمده كه فرمود: هيچ ساعتى براى ميت پيش نمى آيد كه سخت از ساعت اول شب دفن باشد پس به اموات خود ترحم كنيد و براى آنان صدقه دهيد و اگر نتوانستيد دو ركعت نماز برايش بخوانيد - و كيفيت آن بطورى كه در خبر نامبرده آمده اين استكه - در ركعت اول سوره حمد را يكبار و سوره قل هو الله احد را دوبار بخوانيد و در ركعت دوم سوره حمد را يك بار و سوره و سوره الهياكم التكاثر را ده بار بخوانيد و بعد از سلام نماز بگوئيد: (اللهم صلى على محمد و آل محمد و ابعث ثوابها الى قبر فلان بن فلان ) اگر چنين كند در همان ساعت خدايتعالى هزار فرشته بقبر او مى فرستد كه با هر يك جامه اى و خلعتى باشد و نيز توسعه داده مى شود قبراو تا روزيكه صور دميده شود و بآن شخصى كه اين نماز را خوانده بعدد موجوداتيكه خورشيد بر آنها مى تابد حسنه داده و چهل درجه او را بالا مى برد.
و بنا به روايتى ديگر در ركعت اول يك حمد و يك آية الكرسى ميخواند و در ركعت دوم يك حمد و ده بار سوره ( قدر) (يعنى انا انزلنا) و بعد از نماز ميگويد: ( اللهم صل على محمد و آل محمد و ابعث ثوابها الى قبر فلان ) .
و اگر مكلف هر دو جور نماز را بخواند بهتر است و يك نماز تنها براى يك ميت كافى است و اين كه متعارف شده براى يك ميت چهل و يا چهل و يك نماز وحشت مى خوانند از ناحيه شرع وارد نشده .
بله اگر بقصد ورود نخوانند صرف نماز متعدد خواندن براى ميت اشكالى ندارد و نزديكتر به احتياط آنست كه آية الكرسى را تاجمله : ( هم فيها خالدون ) بخوانند و اقوى جواز گرفتن اجير براى خواندن اين نماز و نيز جواز گرفتن اجرت است و نزديك تر به احتياط آن است كه پولى كه به نمازگذار مى دهند بعنوان عطيه و احسان بدهند و نمازگذار هم به نيت تبرع و عملى مجانى نماز وحشت را بخواند و ظاهرا وقت نماز وحشت سر تا سر شب است هرچند بهتر اين است كه در اول شب خوانده شود.
گفتار در غسل هاى مستحبى

غسل هاى مستحبى چند قسم است بعضى مربوط به زمان هائى معين است و بعضى ديگر مربوط به مكان ها و بعضى مربوط به پاره اى كارها است اما غسل هاى زمانى بسيارند.
1 - غسل جمعه كه از مستحبات مؤ كد است بطورى كه بعضى از فقهاء فتوى بوجوب آن داده اند ولكن استحباب آن اقوى است و وقت اين غسل از طلوع فجر دوم روز جمعه است تا ظهر و از بعد از ظهر تا غروب و از اول روز شنبه تا آخر آن بعنوان قضاء انجام مى شود ولكن از بعد از ظهر تا غروب جمعه اگر نيت اداء و قضاء نكند و به نيت قربت بياورد به احتياط نزديك تر است و اما در شب شنبه مشروعيت آن محل تاءمل است و احتياط كردن به اين كه باميد ثواب بياورد ترك نشود.
و اگر مكلف ترس آنرا داشته باشد كه در روز جمعه آب بدستش نيايد جائز است روز پنجشنبه غسل جمعه را انجام دهد آن گاه اگر در روز جمعه تا قبل از ظهر دسترسى بآب پيدا كرد مستحب است آنرا دوباره بياورد و اگر انجام نداد مستحب است قضاء آنرا بعد از ظهر و يا روز شنبه بجاى آورد.
و اگر امر مكلف دائر شد بين اينكه قبل از جمعه غسل جمعه را بياورد و يا بعد از جمعه قضاءاش را انجام دهد اولى سزاوارتر است و در اين كه شب جمعه هم حكم روز پنجشنبه را داشته باشد جاى تاءمل است در نتيجه در شب جمعه به نيت رجاء يعنى به اميد ثواب بياورد كه به احتياط نزديك تر است و مثل نايابى آب در جمعه ساير عذرهائى است كه مانع از انجام غسل جمعه است در آن اعذار نيز غسل را روز پنجشنبه انجام مى دهد لكن به احتياط نزديك تر اين استكه به نيت رجاء بياورد.
2 - غسل هاى شب هاى ماه مبارك رمضان يعنى شبهاى فرد - يكم و سيم و پنجم و هفتم تا آخر - و همه شبهاى دهه آخر و از همه مؤ كدتر غسل شبهاى قدر و شب پانزدهم و هفدهم و بيست و پنجم و بيست و هفتم و بيست و نهم است و در شب بيست و سوم يك غسل ديگر در آخر شب مستحب است و وقت همه اين غسلها تمام مدت شب است لكن انجام آن قبل از غروب آفتاب بهتر است مگر در غسلهاى دهه آخر كه بعيد نيست آوردن آن بين نماز مغرب و عشاء بهتر باشد.
3 - غسل روز عيد قربان و روز عيد فطر و اين دو غسل از سنت هاى مؤ كده است و وقت آن ها بعد از طلوع فجر تا ظهر است و احتمال دارد كه تا غروب امتداد داشته باشد و نزديكتر به احتياط آنستكه اگر خواست بعد از ظهر انجام دهد به نيت رجاء انجام دهد.
4 - غسل روزتروبه هشتم ذى الحجه است .
5 - غسل روز عرفه و انجام اين غسل در هنگام ظهر بهتر است .
6 - غسل ايام سه گانه از رجب يعنى اول و نيمه و آخر رجب است .
7 - غسل روز عيد غدير كه آوردن آن در اوائل روز بهتر است .
8 - غسل روز مباهله يعنى بيست و چهارم ذى الحجه .
9- غسل روز دهوالارض است يعنى روز بيست و پنجم ذى القعده البته اين غسل بايد به رجاء ثواب انجام شود نه به نيت ورود.
10 - غسل روز مبعث يعنى بيست و هفتم رجب است .
11 - غسل شب نيمه شعبان .
12 - غسل روز ميلاد رسولخدا صلوات الله عليه وعلى آله يعنى روز هفدهم ربيع الاول است اين غسل نيز به نيت رجاء انجام شود.
13 - غسل روز نوروز.
14 - غسل روز نهم ربع الاول كه اين غسل نيز به نيت رجاء انجام مى شود و اين غسل هائى كه شمرديم با گذشتن وقتش ديگر قضاء ندارد همچنانكه قبل از وقتش بخاطر ترس از فوت آن در وقت انجام نمى شود.
و اما غسل هائى كه مربوط به مكان هائى مخصوص است غسل هائى است كه مستحب است هنگام ورود بعضى از مكانها مانند حرم مكه و شهر مكه و مسجد الحرام و كعبه و حرم مدينه و شهر مدينه و مسجد آن انجام مى گيرد و اما غسل هايى كه هنگام ورود بساير مشاهد مشرفه انجام مى شود بايد به نيت رجاء انجام داد نه به نيت ورود.
و اما غسل هائى كه براى پاره اى كارها انجام مى شود دو قسم است يكى غسل براى پاره اى از كارهائى كه مى خواهد انجام دهد يا مى خواهد واقع گردد مانند غسل براى احرام بستن و طواف كردن و زيارت و وقوف در عرفات و اما براى وقوف در مشعر اگر خواست غسل كند به نيت رجاء كند و غسل براى ذبح و كشتن شتر و سر تراشيدن در منى و غسل براى ديدن هر يك از امامان اهل بيت عليهم السلام در خواب همانطور كه از امام كاظم عليه السلام نقل شده كه فرمود: ( هرگاه خواستى يكى از امامان را در خواب ببينى سه شب پشت سرهم غسل كن و با آن امام مناجات كن و به ياداو باش ‍ كه اگر چنين كنى او را بخواب مى بينى ) و غسل براى نماز جماعت و براى استخاره و براى عمل معروف ام داود و براى برداشتن تربت شريف امام حسين عليه السلام از محل آن و براى رفتن به سفر مخصوصا زيارت ابى عبدالله الحسين عليه السلام و براى نماز طلب باران و براى توبه از هر مصيبت و براى تظلم و شكايت از كسى به درگاه خداى تعالى از ظلمى كه به او كرده كه چنين كسى غسل مى كند و سپس دو ركعت نماز در زير آسمان مى خواند و عرضه مى دارد:
( اللهم ان فلان بن فلان ظلمنى و ليس لى احد اصول به عليه غيرك فاستوف لى ظلامتى الساعة الساعة بالاسم الذى اذا سائلك به المضطر اجبته فكشفت ما به من ضر و مكنت له فى الارض و جعلته خليفتك على خلقك فاساءلك ان تصلى على محمد و آل محمد و ان تستوفى ظلامتى الساعة الساعة ) .
(2)
كه اگر چنين كند اثرى را كه دوست مى دارد خواهد ديد.
و نيز غسل براى ايمنى از شر ظالم و برطرف شدن ترسش از او كه چنين كسى غسل مى كند و دو ركعت نماز بجا مى آورد سپس جامه خود را تا به زانو بالا مى زند و دو زانو را نزديك بمحل نمازش مى كند و صد مرتبه مى گويد:
( يا حى و يا قيوم يا لا اله الا انت برحمتك استغيث فصل على محمد و آل محمد و ان تلطف لى و ان تغلب لى و ان تمكرلى و ان تخدع لى و ان تكيد لى و ان تكفينى مؤ ونة فلان بن فلان بلامؤ نة ) .
(اى خداى حى و قيوم اى كسى كه جز تو هيچ معبودى نيست من برحمت تو پناهنده شدم پس بر محمد و آل محمد درود بفرست و به من لطفى فرما به نفع من بر دشمنم غلبه كن به نفع من عليه او مكر و خدعه و كيد كن و زحمت قطع او يعنى فلانى پسر فلانى را از من بردار و خودت او را از من دفع كن ).
نوع دوم غسل هائى كه بخاطر پاره اى از كارهائى كه قبلا انجام داده انجام مى دهد و آن چند غسل است :
1 - غسل براى كشتن وزغ - مارمولك .
2 - غسل براى ديدن شخصى كه به دار آويخته شده - البته اين در صورتى است كه بخاطر ديدن او از خانه خارج شده و عمدا بتماشاى او رفته باشد نه در صورتى كه از آن نقطه عبور مى كرده و چشمش باو افتاده باشد.
3 - غسل براى اينكه در خواندن نماز آيات در خسوف و كسوف كوتاهى كرده با اين كه همه قرص گرفته بوده نماز رانخوانده كه دراين صورت مستحب است هنگام قضاء نماز آيات غسل كند بلكه ترك احتياط در مورد آن سزاوار نيست .
4 - غسل براى دست زدن به ميت بعد از آن كه ميت را غسل دادند.
مساءله 1 - وقت بجاى آوردن غسل هائى كه مربوط به مكان بود قبل از داخل شدن در آن مكانها است بطورى كه دخول در آن مكانها بعد از غسل و بدون فاصله زياد واقع شود مثلا كافى است كه اول روز و يا اول شب غسل كند و در آخر شب داخل در آن مكان بشود بلكه كفايت غسل درروز براى دخول در شب و بعكس خالى از قوت نيست و بعيد نيست كه بعد از دخول در آن مكان غسل كردن براى بودن در آن مكان نيز براى كسيكه قبل از دخول غسل نكرده مستحب باشد خصوصا براى كسى كه قبل از دخول نمى توانسته غسل كند.
و اما وقت غسل هاى فعلى آن قسمش كه براى عمل بعد از غسل مانند احرام و زيارت و امثال آن مستحب است قبل از انجام آن عمل است و فاصله شدن مقدار مزبور بين غسل و بين آن عمل ضرر ندارد و اما قسم دوم وقت آن هنگام تحقق سبب غسل است و تا آخر عمر امتداد دارد هرچند كه مستحب است هرچه زودتر انجام شود.
مساءله 2 - در اين كه آيا غسل هاى زمانى وقسم دوم از غسل هاى فعلى صرف انجامش كافى است و بهيچ حدثى شكسته نمى شود قائل است لكن اگر غسل بوسيله حدثى شكسته شد انجام مجدد آن مشروع نيست و اما غسل هاى مكانى و قسم اول از غسل هاى فعلى ظاهرا با حدث اصغر مى شكندتا چه رسد به حدث اكبر، پس اگر غسل كند مثلا براى داخل شدن در مسجد الحرام و قبل از دخول محدث شد غسل را اعاده مى كند.
مساءله 3 - اگر مكلف غسل هاى متعددى زمانى و يا غسل هاى متعددى مكانى و يا غسل هائى متعدد از هر دو قبيل دارد انجام دادن يك غسل به نيت همه آن ها كافى است .
مساءله 4 - در اين كه آيا كسى كه در انجام غسل هاى نامبرده عذر دار تيمم جاى آنرا مى گيرد يا نه تاءمل و اشكال است و نزديكتر به احتياط آن است كه تيمم را به احتمال مطلوبيت و بعنوان رجاء بياورد.
فصل :گفتار در اينكه مجوز تيمم چيست و چند است

در اين فصل گفتار درباره مجوز تيمم و اينكه بر چه چيز تيمم صحيح است و كيفيت تيمم و شرائط و احكام آنست .
1 - ناياب بودن آب به مقدارى كه بتوان با آن طهارت كسب كرد غسل كرد و يا وضوء گرفت كه در صورت ناياب بودن آن بر مكلف واجب است بجستجوى آب برخيزد اگر از يافتن ماءيوس شد آنوقت تيمم كند و در جستجوى از آب كافى است كه در زمين هموار از چهار طرف بمقدار دو تيز انداز و در زمين ناهموار بمقدار يك تيزانداز برود و اگر در يك يا دو طرف يقين دارد كه آب نيست رفتن به آن طرف واجب نيست همچنانكه اگر نسبت به همه اطراف يقين دارد كه آب نيست وظيفه فحس ساقط مى شود هرچند كه احتمال دهد در مساحت دورتر از يك تيرانداز و يا دو تيرانداز آب باشد، بله اگر يقين داشته باشد كه در مساحت دورتر آب هست در اين صورت اگر رفتن بدانجا دشوار نباشد و وقت همه تنگ نباشد واجب است برود وضوء بگيرد.
مساءله 2 - ظاهرا واجب نيست مكلف شخصا بجستجوى آب برود بلكه كافى است شخصى و يا اشخاصى را كه مورد وثوق او باشند و گفتارشان برايش ‍ اطمينان بياورد نايب خود بگيرد همچناكه كافى است شخص واحدى براى جماعتى از كاروانيان ) بجستجوى آب برود و اما كيفيت مطلق امين و موثق هرچند كه گفتارش اطمينان آور نباشد محل اشكال است .
مساءله 3 - اگر زمين در يك طرف از چهار طرف هموار و در طرفى ديگر ناهموار باشد هرطرف حكم خودش را دارد آن كه هموار است يك تيرانداز و آن كه ناهموار است دو تيرانداز.
مساءله 4 - معيار در تيرى كه مى اندازد و كمانى كه با آن تير را رها مى كند وقوت بازوى تيزاندار متعارف است و اما معيار در انجام اين عمل نهايت درجه توانائى تيرانداز است .
مساءله 5 - اگر جستجوى از آب در چهار طرف را ترك كند تا وقت تنگ شود تيمم مى كند و نماز را مى خواند و نمازش صحيح است هرچند كه در ترك آن وظيفه گناه كرده است و به احتياط نزديك تر قضاء آن در خارج وقت است خصوصا در جائيكه بعدا معلوم شده باشد كه اگر بطلب آب مى رفت آبرا مى يافت و اما در وسعت وقت اگر بدون طلب آب تيمم كند و نمازش ‍ بخواند بعدا معلوم شود اگر بطلب آب مى رفت آنرا مى يافت هم تيممش ‍ باطل است و هم نمازش و اگر اين معنا كشف نشود صحت نمازش در صورتى كه فرض شود نماز و تيمم را بقصد قربت انجام داده بعيد نيست .
مساءله 6 - اگر بمقدار لازم بجستجوى آب رفت و نيافت و در نتيجه تيمم گرفت و نماز خواند آنگاه در همان محلى كه جستجو كرد و نيافت به آب برخورد و يا متوجه شد كه دربار و بنه خودش و يا قافله اش آب بوده نمازش ‍ صحيح است نه در داخل وقت اعاده آن لازم است و يا در خارج وقت قضاء آن .
مساءله 7 - در صورتيكه در جستجو كردن از آب ترس بر جان خود و يا عرض و يا مال معتد به خود داشته باشد مثلا بترسد از اين كه درنده اى او را پاره كند و يا دزدى مال او را ببرد و يا احتمال خطر ديگرى بدهد و همچنين در صورتى كه وقت براى جستجو كردن ندارد وجوب فحص ساقط مى شود و اگر باعتقاد اين كه وقت تنگ است جستجو را ترك كند و با تيمم نماز خواند بعدا معلوم شود كه وقت باقى بوده اگر در همان مكانيكه نماز خوانده متوجه وسعت وقت شد بجستجو بپردازد اگر آب نيافت نمازيكه خوانده بود صحيح است و اگر آب يافت نماز را با وضوء اعاده مى كند و اگر وقت جهت جستجوى از آب تنگ است احتياط آنستكه تيمم را تجديد نموده نماز را اعاده كند و همچنين است در فروع آينده كه در آن ها حكم مى شود به اين كه اگر دسترسى بآب پيدا كرد نماز را در وقت اعاده كند.
و اما اگر از آن مكان بمكانى ديگر رفته اگر علم پيدا كرد به اين كه در صورتى كه دنبال آب رفته بود پيدا مى كرد بايد نماز را اعاده كند هرچند كه فعلا قادر بر جستجو نباشد و تكليفش تيمم است و اگر بداند به اينكه اگر دنبال آب هم مى رفت آنرا نمى يافت نمازيكه خوانده صحيح است و اعاده آن واجب نيست و اگر وضع برايش مشتبه باشد يعنى نداند كه اگر جستجو مى كرد مى يافت يا نه مسئله مورد اشكال است و احتياط به اعاده نماز در وقت و قضاء آن در خارج وقت ترك نشود.
مساءله 8 - ظاهرا لازم نيست كه جستجوى آب در وقت نماز انجام شود پس ‍ اگر قبل از وقت نماز جستجو كرده و آب نيافت و با تيمم نماز خوانده احتياج به تجديد جستجو در وقت نيست و همچنين اگر در وقت يك نماز جستجو كرد و نيافت در اوقات ساير نمازها ديگر جستجو لازم نيست بله اگر احتمال دهد كه در اطراف آبى پيدا شده و نشانه اى هم كه مظنه آور باشد اين احتمال را تاءييد كند واجب است جستجو را از سر گيرد و احتياط آن استكه با نبود اماره ظنى نيز مجددا جستجو كند.
مساءله 9 - اگر غير از يك آب كه كافى براى وضوء يا غسل به تنهائى است ندارد جائز نيست بعد ازداخل شدن وقت آنرابريزد و اگر وضوء دارد و آبيكه بارديگر با آن وضوء بگيرد نداشته باشد جائز نيست وضوء خود را باطل سازد حال اگر معصيت كرد و آن آب را ريخت و يا وضوء خود را باطل كرد تيمم و نمازش صحيح است هرچند كه قضاء آن به احتياط نزديك تر است و همچنين ريختن آب و باطل كردن وضوء قبل از داخل شدن وقت و در صورت دسترس نداشتن به آبى ديگر جائز نيست .
مساءله 10 - اگر نماز گذار فاقد آب بتواند براى بدست آوردن آب براى طهارت بدون حرج چاه بكندبنابراحتياط واجب است چنين كند.
يكى ديگر از مجوزات تيمم ترس از دزد يا درنده است يعنى اگر بخواند به آب برسد ترس يكى از اين دو را دارد و يا مى ترسد مالش تلف شود و يا بجهاتى ديگر ترس ضرر برجان يا عرض يا مال معتدبه خود دارد بشرطى كه ترسش منشائى عقلائى داشته باشد.
يكى ديگر ترس ضرر از استعمال آب است چه بخاطر بيمارى يا درد چشم يا ورم باشد و چه بخاطر وجود جراحت يا زخم عفونى و امثال آن باشد البته زخم و جراحتى كه به حد جبيره و آنچه در حكم جبيره است نرسيده باشد و در اين ترس فرقى نيست بين اين كه ناشى از احتمال پيدا شدن بيمارى باشد يا آن كه ناشى از احتمال شدت يافتن و دير خوب شدن آن و يا بيشتر شدن درد آن باشد و دردش غير قابل تحمل شود چه بخاطر سرما چنين شود وچه به جهتى ديگر.
سوم ترس از اين كه اگر آب موجوديكه دارد به مصرف وضوء يا غسل برساند جاندارى محترم دچار عطش شود.
چهارم جائيكه بدست آوردن آب و يا استعمال آن موجب جرح و مشقت شديد و غير قابل تحمل باشد هرچند كه ضرر و يا ترس از ضرر در كار نباشد و از همين قبيل است درخواست آب از كسى كه آب دادنش باعث منتى غير قابل تحمل است و همچنين است جائيكه ناچار باشد براى خريدن آب بكارى دست بزند كه موجب ذلت و خواريش باشد.
پنجم در جائيكه آب بدست نيايد مگر آن كه هرچه دارد بدهد كه دادن آن مضر بحالش باشد و اما اگر ضررى بحالش نداشته باشد واجب است آن بهاء را بدهد هرچند كه چندين برابر بهاء واقعى آب باشد.
ششم تنگى وقت از اين كه آب بدست بياورد و يا اگر هست با آن وضوء بگيرد يا غسل كند.
هفتم آبى كه دارد تنها بقدر تطهير بدن و يا جامه نجس است كه تطهيرش ‍ واجب است و غير از آب چيزى آنرا پاك نمى كند كه در اين صورت بايد تيمم نموده آب را در تطهير مصرف كند ولكن نزديكتر به احتياط آن استكه تا آب موجود است تيمم نكندبلكه اول آب را درشستن خود و يا جامه مصرف كند آنگاه تيمم كند.
مساءله 11 - در عطشى كه گفتيم مجوز تيمم است فرقى نيست بين اين كه موجب هلاك جاندار شود و يا باعث بيمارى او و يا مشقت شديدى كه قابل تحمل نيست بگردد هرچند كه از ضرر ايمن باشد همچنانكه فرقى نيست بين اينكه ترس هلاكت خودش را داشته باشد يا انسانى ديگر و يا جاندارى غيرانسان را چه اين كه آن جاندار ملك خودش باشد و يا ملك غير باشد ولى حفظش از هلاكت واجب باشد بلكه بعيد نيست كه حكم را بامثال ذمى كه حفظ جان او واجب نيست ولى كشتنش هم جائز نيست تعدى دهيم .
بله ظاهرا اين حكم شامل حيوانيكه كشتنش بهر حيله اى واجب است مانند مار و عقرب و درندگان و هم چنين كسيكه خون او هدر است مانند كافر حربى و مرتد فطرى و امثال آنها بشود و اگر برطرف كردن عطش بوسيله شراب و يا مايعى نجس ممكن باشد و آب طاهرى نيز دارد واجب است آب را براى رفع عطش خود حفظ كند و براى نمازش تيمم كند زيرا وجود مايع حرام مثل عدم آن است .
مساءله 12 - اگر مكلف متمكن بوده باشد از اين كه نماز خود را با طهارت آبى بخواند لكن آن را تاءخير بيندازد تا وقت براى وضوء گرفتن يا غسل كردن تنگ شود تيمم كند و نماز بخواند و نمازش صحيح است لكن بخاطر تاءخير آن گناه كرده و احتياط شديد آن استكه بعد ازوقت آن را قضاء كند.
مساءله 13 - اگر مكلف شك كند در مقدار باقيمانده از وقت ودر نتيجه ترديد كند بين اين كه آيا وقت تنگ است تا تيمم كند و يا مقدار وضوء گرفتن و يا غسل كردن وسعت دارد واجب است بر او كه تيمم كند و همچنين اگر بداند چه مقدار از وقت باقى است لكن شك داشته باشد كه آيا در اين مقدار وقت ميتواند وضوء بگيرد يا غسل كند يا نه بايدتيمم كند و نماز بخواند.
مساءله 14 - اگر امر دائر شود بين اين كه تيمم كند و همه نماز را در وقت واقع سازد يا آنكه وضوء بگيرد و تنها يك ركعت از نمازش را در وقت بجاى آورد ( كه البته اين نماز نيز اداء و صحيح است ) بايد شق اول را مقدم بدارد و تيمم كرده همه نماز را در وقت واقع سازد كه اين اقوى است لكن برك احتياط به قضاء كردن نماز در خارج وقت با وضوء يا غسل سزاوار نيست .
مساءله 15 - تيمم ناشى از تنگى وقت تنها نمازيكه وقتش تنگ است را مباح مى سازد و يا اينكه آب وجود دارد با آن تيمم هيچ عمل ديگريكه مشروط به طهارت است مباح نمى شود مثلا اين تيمم سودى بحال نماز ديگر كه وقت آنها تنگ نيست ندارد هرچند كه در وقت آن نماز نيز آب نداشته باشد بله اگر در بين نمازيكه وقتش تنگ است آبى كه داشته از بين برود و ديگر دسترسى به آب نداشته باشد بعيد نيست بگوئيم تيمم او براى نماز ديگر نيز كافى است و احتياط اين است كه مكلف با تيممى كه بخاطر تنگى وقت گرفته هيچ كار ديگريكه مشروط به طهارت است انجام ندهد و غير آن نمازى كه وقتش تنگ است نخواند حتى در حال خواندن اين نماز دست بخطوط قرآن كريم نزند.
مساءله 16 - در نبودن آب فرقى نيست بين اينكه اصلا وجود نداشته باشد ويا بقدر همه اعضاء نباشد مثلا تنها بقدر شستن صورت در وضوء و يا سرو گردن در غسل باشد كه در اينجا نيز وظيفه تيمم كردن است و اگر بتواند آب اندكى كه دارد با آب مضافى مخلوط كند بطوريكه آب وضويش مضاف نشود و براى وضوء كافى شود احتياط واجب آنستكه چنين كند.
مساءله 17 - اگر كسيكه وظيفه اش تيمم بوده مخالفت وظيفه كند و وضوء بگيرد يا غسل كند وضوء و غسلش بنابراحتياط باطل است هرچند كه براى مسئله تفصيلى است و اگر مكلف در ضيق وقت كه وظيفه اش تيمم است بقصد داشتن طهارت و يا اهدافى ديگر غير نماز وضوء بگيرد وضوءش ‍ صحيح است همچنانكه اگر در موردى كه دادن بهاء و خريدن آب مضر بحال اوست آب بخرد و يا جائيكه نبايد زير بار منت برود و يا در تحصيل آب خود را بخطر بيندازد و امثال آن از مواردى كه مقدمات طهارت ممنوع است نه خود طهارت و او برخلاف وظيفه عمل كند نيز وضوئش صحيح است و اما اگر خود وضوء ضررى و يا خرجى باشد ظاهرا اگر برخلاف دستور وضوء يا غسل كند باطل است بله در صورتيكه ضرر و خرج غير باعث تيمم شود و او برخلاف دستور وضوء گرفت صحت وضوئش بعيد نيست .
مساءله 18 - تيمم براى نماز ميت و براى خوابيدن حتى با تمكن از آب صحيح است الا اينكه سزاوار است براى خواب تنها به منظور رفع حدث اصغر تيمم كند و در رفع حدث اكبر، آوردن تيمم رجاءا اشكالى ندارد همچنانكه خوبست وقتى به تيمم اكتفاء شود كه بعد از رفتن در رختخواب بيادش ‍ بيفتد كه وضوء ندارد و اگر قبلا بياد داشته خوبست وضوء بگيرد و اگر نگرفت و خواست تيمم كند به نيت رجاء انجام دهد همچنانكه دراول يعنى درتيمم كردن براى نماز ميت در غير صورت خوف فوت نماز بهتر آنست كه به نيت رجاء آورده شود.