رساله توضيح المسائل با تجديد نظر و اضافات

آیت الله العظمی میرزا جواد تبریزی (ره)

- ۲۳ -


احكام غصب

غصب آن است كه انسان از روى ظلم , بر مال يا حق كسى مسلط شود, و اين يكى از گناهان بزرگ است كه اگر كسى انجام دهد, در قيامت به عذاب سخت گرفتار مى شود.
از حضرت پيغمبر اكرم (ص ) روايـت شده است كه هر كس يك وجب زمين از ديگرى غصب كند, در قيامت آن زمين را از هفت طبقه آن مثل طوق به گردن او مى اندازند.

مـسـالـه 2554 - اگر انسان نگذارد مردم از مسجد و مدرسه و پل و جاهاى ديگرى كه براى عموم سـاخته شده استفاده كنند, حق آنان راغصب نموده , و همچنين است اگر كسى در مسجد جائى براى خود بگيرد و ديگرى را نگذارد كه از آنجا استفاده نمايد.

مـسـالـه 2555 - چيزى را كه انسان پيش طلبكار گرو مى گذارد, بايد پيش او بماند كه اگر طلب او را نـدهـد طلب خود را از آن بدست آورد,پس اگر پيش از آنكه طلب او را بدهد, آن چيز را از او بگيرد, حق او را غصب كرده است .

مـسـالـه 2556 - مالى را كه نزد كسى گرو گذاشته اند, اگر ديگرى غصب كند, هر يك از صاحب مال وطلبكار مى تواند چيزى را كه غصب كرده از او مطالبه نمايد, وچنانچه آن چيز را از او بگيرند, بـازهـم در گرو است , و اگر آن چيز از بين برود و عوض آن را بگيرند, آن عوض هم مثل خود آن چيز گرو مى باشد.

مـسـالـه 2557 - اگر انسان چيزى را غصب كند, بايد به صاحبش برگرداند, و اگر آن چيز از بين برود, بايد عوض آن را به او بدهد.

مـسـالـه 2558 - اگر از چيزى كه غصب كرده منفعتى بدست آيد, مثلا از گوسفندى كه غصب كرده بره اى پيدا شود, مال صاحب مال است , ونيز كسى كه مثلا خانه اى را غصب كرده , اگرچه در آن ننشيند بايد اجاره آن را بدهد.

مـسـالـه 2559 - اگـر از بچه يا ديوانه چيزى را كه مال آنها است غصب كند, بايد آن را به ولى او بدهد, و اگر از بين رفته , بايد عوض آن رابدهد.

مـسـالـه 2560 - هرگاه دو نفر باهم چيزى را غصب كنند, اگرچه هر يك به تنهائى مى توانسته آن را غصب نمايد, هر كدام آنان ضامن نصف آن است .

مـسـالـه 2561 - اگر چيزى را كه غصب كرده با چيز ديگرى مخلوط كند, مثلا گندمى را كه غصب كـرده بـا جـو مخلوط نمايد, چنانچه جدا كردن آنها ممكن است , اگرچه زحمت داشته باشد, بايد جدا كند و به صاحبش برگرداند.

مـسـالـه 2562 - اگـر شخصى مثلا گوشواره اى را كه غصب كرده خراب نمايد, بايد آن را با مزد سـاخـتـنش به صاحب آن بدهد, و چنانچه براى اينكه مزد ندهد, بگويد آن را مثل اولش مى سازم , مالك مجبور نيست قبول نمايد, و نيز مالك نمى تواند او را مجبور كند كه آن را مثل اولش بسازد.

مـسـالـه 2563 - اگـر چيزى را كه غصب كرده به طورى تغيير دهد كه از اولش بهتر شود, مثلا طلائى را كه غصب كرده گوشواره بسازد,چنانچه صاحب مال بگويد مال را به همين صورت بده , بـايد به او بدهد و نمى تواند براى زحمتى كه كشيده مزد بگيرد, و همچنين بدون اجازه مالك حق نـدارد آن را بـه صـورت اولـش درآورد, و اگر بدون اجازه او آن چيز را مثل اولش كند, بايد مزد ساختن آن را هم به صاحبش بدهد.

مـسـالـه 2564 - اگر چيزى را كه غصب كرده به طورى تغيير دهد كه از اولش بهتر شود, و صاحب مـال بـگويد بايد آن را به صورت اول درآورى , واجب است آن را به صورت اولش درآورد, و چنانچه قـيمت آن بواسطه تغيير دادن از اولش كمتر شود, بايد تفاوت آن را به صاحبش بدهد, پس طلائى را كـه غـصـب كـرده اگـر گوشواره بسازد و صاحب آن بگويد بايد به صورت اولش درآورى , در صـورتـى كه بعد ازآب كردن , قيمت آن از پيش از گوشواره ساختن كمتر شود, بايد تفاوت آن را بدهد.

مـسـالـه 2565 - اگر در زمينى كه غصب كرده زراعت كند يا درخت بنشاند, زراعت و درخت و ميوه آن مال خود او است , و چنانچه صاحب زمين راضى نباشد كه زراعت و درخت در زمين بماند, كسى كه غصب كرده بايد فورا زراعت يا درخت خود را اگرچه ضرر نمايد از زمين بكند, و نيز بايد اجـاره زمين را در مدتى كه زراعت و درخت در آن بوده به صاحب زمين بدهد, و خرابيهائى را كه در زمـين پيدا شده , درست كند, مثلا جاى درختها را پر نمايد, و اگر بواسطه اينها قيمت زمين از اولش كمتر شود, بايد تفاوت آن را هم بدهد, و نمى تواند صاحب زمين رامجبور كند كه زمين را به او بفروشد يا اجاره دهد, و نيز صاحب زمين نمى تواند او را مجبور كند كه درخت يا زراعت را به او بفروشد.

مـسـالـه 2566 - اگر صاحب زمين راضى شود كه زراعت و درخت در زمين او بماند, كسى كه آن را غـصـب كـرده , لازم نـيست درخت و زراعت را بكند ولى بايد اجاره آن زمين را از وقتى كه غصب كرده تا وقتى كه صاحب زمين راضى شده بدهد.

مـسـالـه 2567 - اگـر چيزى را كه غصب كرده از بين برود, در صورتى كه مثل گاو و گوسفند بـاشد كه از جهت خصوصيات شخصى قيمت آن در نظر عقلاء با قيمت فرد ديگرى فرق دارد, بايد قـيـمـت آن را بدهد, و چنانچه قيمت بازار آن فرق كرده باشد بايد قيمت وقتى را كه غصب كرده بدهد.

مـسـالـه 2568 - اگـر چـيزى را كه غصب كرده و از بين رفته مانند گندم و جو باشد كه قيمت افـرادش از جـهـت خصوصيات شخصيه باهم فرق ندارد, بايد مثل همان چيزى را كه غصب كرده بدهد, ولى چيزى را كه مى دهد بايد خصوصيات نوعى و سنخيش مانند چيزى باشد كه آن راغصب كـرده و از بـيـن رفـته است , مثلا اگر از قسم اعلاى برنج غصب كرده , نمى تواند از قسم پست تر بدهد.

مـسـالـه 2569 - اگر چيزى را كه مثل گوسفند است غصب نمايد و از بين برود, چنانچه قيمت بازار آن فرق نكرده باشد ولى در مدتى كه پيش او بوده مثلا چاق شده باشد, بايد قيمت وقتى را كه چاق بوده بدهد.

مـسـالـه 2570 - اگر چيزى را كه غصب كرده , ديگرى از او غصب نمايد و از بين برود, صاحب مال مى تواند عوض آن را از هر يك از آنان بگيرد, يا از هركدام آنان مقدارى از عوض آن را مطالبه نمايد, و چـنـانـچـه عـوض مالى را از اولى بگيرد, اولى مى تواند آنچه را داده از دومى بگيرد, ولى اگر از دومى كه آن چيز پيش او تلف شده بگيرد, او نمى تواند آنچه را كه داده از اولى مطالبه نمايد.

مـسـالـه 2571 - اگر چيزى را كه مى فروشند يكى از شرطهاى معامله در آن نباشد, مثلا چيزى را كـه بـايـد بـا وزن خـريـد و فـروش كنند, بدون وزن معامله نمايند, معامله باطل است .
و چنانچه فروشنده و خريدار با قطع نظر از معامله راضى باشند كه در مال يكديگر تصرف كنند اشكال ندارد, و گرنه چيزى را كه از يكديگر گرفته اند مثل مال غصبى است , و بايد آن را بهم برگردانند.
و در صورتى كه مال هر يك در دست ديگرى تلف شود, چه بداند معامله باطل است چه نداند, بايد عوض آن را بدهد.

مـسـالـه 2572 - هرگاه مالى را از فروشنده بگيرد كه آن را ببيند يا مدتى نزد خود نگهدارد تا اگر پسنديد بخرد, در صورتى كه آن مال تلف شود, بايد عوض آن را به صاحبش بدهد.

احكام مالى كه انسان آن را پيدا مى كند

مـسـالـه 2573 - مـال گـم شده اى كه از قسم حيوان نيست , چنانچه انسان پيدا كند و نشانه اى نداشته باشد كه بواسطه آن صاحبش معلوم شود, و قيمت آن كمتر از يك درهم ( 6/12 نخود نقره سكه دار ) نباشد, احتياط آن است كه آن را از طرف صاحبش صدقه بدهد, و بعيدنيست جايز باشد آن را ملك خود قرار دهد.

مـسـالـه 2574 - اگر مالى پيدا كند كه قيمت آن از يك درهم كمتر است , چنانچه صاحب آن معلوم بـاشـد و انـسـان نـداند راضى است يا نه ,نمى تواند بدون اجازه او بردارد, و اگر صاحب آن معلوم نـبـاشـد, مـى تـواند به قصد اينكه ملك خودش است بردارد, و احتياط واجب آن است كه هر وقت صاحبش پيدا شد, در صورتى كه تلف نشده , خود مال را به او بدهد.

مـسـالـه 2575 - هرگاه چيزى كه پيدا كرده , نشانه اى دارد كه بواسطه آن مى تواند صاحبش را پيدا كـنـد, اگرچه بداند صاحب آن سنى ياكافرى است كه اموالش محترم است , در صورتى كه قيمت آن چـيـز بـه مـقدار يك درهم برسد, بايد از روزى كه آن را پيدا كرده تا يك سال درمحل اجتماع مردم اعلان كند.

مـسـالـه 2576 - اگر انسان خودش نخواهد اعلان كند, مى تواند به كسى كه اطمينان دارد بگويد كه از طرف او اعلان نمايد.

مـسـالـه 2577 - اگر تا يك سال اعلان كند و صاحب مال پيدا نشود, در صورتى كه آن مال را در غير حـرم مـكـه پيدا كرده باشد مى تواند آن رابراى خود بردارد, يا براى صاحبش نگهدارى كند كه هر وقت پيدا شد به او بدهد, يا از طرف صاحبش صدقه بدهد, و اگر آن مال را در حرم پيدا كرده باشد احـتياط واجب آن است كه تصدق كند يا براى صاحب آن تا وقتى كه احتمال دارد صاحب آن پيدا شود نگهدارد.

مـسـالـه 2578 - اگر بعد از آنكه يك سال اعلان كرد و صاحب مال پيدا نشد, مال را براى صاحبش نـگـهدارى كند و از بين برود, چنانچه درنگهدارى آن كوتاهى نكرده و تعدى يعنى زياده روى هم نـنـمـوده , ضـامن نيست , ولى اگر براى خود برداشته باشد ضامن است , و اگر از طرف صاحبش صدقه داده باشد, صاحبش مخير است بين آنكه به صدقه راضى شده يا عوض مالش را مطالبه كند و ثواب صدقه براى تصدق كننده باشد.

مـسـالـه 2579 - كـسـى كه مالى را پيدا كرده , اگر عمدا به دستورى كه گفته شد اعلان نكند, گذشته از اينكه معصيت كرده , باز هم واجب است اعلان كند.

مـسـالـه 2580 - اگر ديوانه يا بچه نابالغ چيزى پيدا كند, ولى او مى تواند اعلان نمايد, و پس از آن براى او تملك و يا از طرف صاحبش تصدق كند.

مـسـالـه 2581 - اگر انسان در بين سالى كه اعلان مى كند, از پيدا شدن صاحب مال نا اميد شود و بخواهد آن را صدقه بدهد اشكال ندارد.

مـسـالـه 2582 - اگـر در بين سالى كه اعلان مى كند, مال از بين برود, چنانچه در نگهدارى آن كـوتـاهـى كـرده يـا تـعدى يعنى زياده روى كرده باشد, بايد عوض آن را به صاحبش بدهد, و اگر كوتاهى نكرده و زياده روى هم ننموده , چيزى بر او واجب نيست .

مـسـالـه 2583 - اگر مالى را كه نشانه دارد و قيمت آن به يك درهم مى رسد در جائى پيدا كند كه مـعلوم است بواسطه اعلان , صاحب آن پيدانمى شود, مى تواند در روز اول آن را از طرف صاحبش صدقه بدهد و لازم نيست صبر نمايد تا سال تمام شود.

مـسـالـه 2584 - اگر چيزى را پيدا كند و به خيال اينكه مال خود او است بردارد, بعد بفهمد مال خودش نبوده , بايد تا يك سال اعلان نمايد.

مـسـالـه 2585 - لازم نيست موقع اعلان , جنس چيزى را كه پيدا كرده بگويد, بلكه همين قدر كه بگويد چيزى پيدا كرده ام كافى است .

مـسـالـه 2586 - اگر كسى چيزى را پيدا كند و ديگرى بگويد مال من است و نشانه هاى آن را بگويد, در صـورتـى بـايـد به او بدهد كه اطمينان داشته باشد مال او است و لازم نيست نشانه هائى را كه بيشتر اوقات صاحب مال هم ملتفت آنها نيست بگويد.

مـسـالـه 2587 - اگر قيمت چيزى كه پيدا كرده و نشانه دارد به يك درهم برسد, چنانچه اعلان نكند و در مسجد يا جاى ديگرى كه محل اجتماع مردم است بگذارد و آن چيز از بين برود يا ديگرى آن را بردارد, كسى كه آن را پيدا كرده ضامن است .

مـسـالـه 2588 - هرگاه چيزى را پيدا كند كه اگر بماند فاسد مى شود, مى تواند قيمت آن را تعيين كرده و خود پيدا شده را تملك و صرف نمايد وتا يك سال فحص از صاحب كند, و اگر صاحب پيدا نشد بنابر احتياط مستحب قيمت تعيين شده را از طرف او صدقه كند.

مـسـالـه 2589 - اگر چيزى را كه پيدا كرده , موقع وضو گرفتن و نماز خواندن همراه او باشد, در صورتى كه قصدش اين باشد كه صاحب آن راپيدا كند اشكال ندارد.

مـسـالـه 2590 - اگر كفش او را ببرند و كفش ديگرى به جاى آن بگذارند, چنانچه بداند كفشى كه مـانده مال كسى است كه كفش او را برده وراضى است كه كفشش را عوض كفشى كه برده است بـردارد, مـى تواند به جاى كفش خودش بردارد.
و همچنين است اگر بداند كه كفش او را به طور نـاحـق و ظلم برده است , ولى در اين فرض بايد قيمت آن از كفش خودش بيشتر نباشد و الا حكم مجهول المالك نسبت به زيادى قيمت جارى است , و در غير اين دو صورت حكم مجهول المالك بر آن كفش جارى خواهد بود مگر آنكه بداند صاحب او از آن كفش اعراض كرده .

مـسـالـه 2591 - اگر مالى كه در دست انسان است مجهول المالك ( صاحب آن نامعلوم ) باشد و گـمـشـده بـر آن مال صدق نكند, لازم است صاحب آن را جستجو كند, و پس از مايوس شدن از پـيـدايش صاحبش آن را صدقه بدهد, و احوط اين است كه با اجازه حاكم شرع تصدق كند, و اگر بعدا صاحبش پيدا شود ضمانى ندارد.

احكام سر بريدن و شكار كردن حيوانات

مـسـالـه 2592 - اگر حيوان حلال گوشت را به دستورى كه بعدا گفته مى شود سر ببرند, وحشى بـاشد يا اهلى , بعد از جان دادن , گوشت آن حلال وبدن آن پاك است , ولى حيوانى كه انسان با آن وطى ( نـزديكى ) كرده , و گوسفندى كه شير خوك خورده , وهمچنين حيوانى كه نجاست خوار شـده , اگـر بـه دستورى كه در شرع معين نموده اند, آن را استبراء نكرده باشند, بعد از سر بريدن گوشت آنها حلال نيست .

مـسـالـه 2593 - حيوان حلال گوشت وحشى مانند آهو و كبك و بز كوهى ,وحيوان حلال گوشتى كه اهـلـى بـوده و بـعدا وحشى شده مثل گاو وشتر اهلى كه فرار كرده و وحشى شده است , اگر به دسـتـورى كه بعدا گفته مى شود آنها را شكار كنند, پاك و حلال است ولى حيوان حلال گوشت اهلى مانند گوسفند و مرغ خانگى , و حيوان حلال گوشت وحشى كه بواسطه تربيت كردن اهلى شده است , با شكار كردن پاك و حلال نمى شود.

مـسـالـه 2594 - حيوان حلال گوشت وحشى در صورتى با شكار كردن پاك و حلال مى شود كه بـتـوانـد فرار كند يا پرواز نمايد, بنابر اين بچه آهو كه نمى تواند فرار كند و بچه كبك كه نمى تواند پـرواز نمايد, با شكار كردن پاك و حلال نمى شود, و اگر آهو و بچه اش را كه نمى تواند فراركند, با يك تير شكار نمايد آهو حلال و بچه اش حرام است .

مـسـالـه 2595 - حـيـوان حلال گوشتى كه مانند ماهى خون جهنده ندارد, اگر به خودى خود بميرد پاك است ولى گوشت آن را نمى شودخورد.

مـسـالـه 2596 - حيوان حرام گوشتى كه خون جهنده ندارد مانند مار, مرده آن پاك است ولى با سر بريدن حلال نمى شود.

مـسـالـه 2597 - سگ و خوك بواسطه سر بريدن و شكار كردن پاك نمى شوند و خوردن گوشت آنها هم حرام است .
و حيوان حرام گوشتى راكه مانند گرگ و پلنگ درنده و گوشت خوار است اگر بـه دستورى كه گفته مى شود سر ببرند يا با تير و مانند آن شكار كنند, پاك است ولى گوشت آن حلال نمى شود, و اگر با سگ شكارى آن را شكار كنند, پاك شدن بدنش هم اشكال دارد.

مـسـالـه 2598 - فيل و خرس و بوزينه و موش و حيواناتى كه مانند سوسمار در داخل زمين زندگى مى كند, اگر خون جهنده داشته باشند و به خودى خود بميرند, نجسند, ولى اگر آنها را سر ببرند يـا آنـهـا را بـا غـيـر سـگ شكار نمايند, پاك است , ولى حيوان حرام گوشت كه خون جهنده دارد پوست دار نباشد, سر بريدن آن موجب پاكى نمى شود.

مـسـالـه 2599 - اگـر از شـكم حيوان زنده بچه مرده اى بيرون آيد يا آن را بيرون آورند, خوردن گوشت آن حرام است .

دستور سر بريدن حيوانات

مـسـالـه 2600 - دستور سر بريدن حيوان آن است كه چهار رگ بزرگ گردن آن را به طور كامل بـبـرنـد, و اگـر آنها را بشكافند كافى نيست .
ومعروف اين است كه بريدن اين چهار رگ در خارج واقع نمى شود مگر اينكه از زير برآمدگى گلو ببرند.
و آن چهار رگ عبارت است از مجراى نفس و مجراى خوردن و دو رگ كلفتى كه در دو طرف مجراى نفس مى باشد.

مـسـالـه 2601 - اگـر بـعضى از چهار رگ را ببرند و صبر كنند تا حيوان بميرد بعد بقيه را ببرند, فـائده نـدارد,بـلـكه اگر به اين مقدار هم صبر نكنندولى به طور معمول چهار رگ را پشت سر هم نـبـرنـد, اگـرچـه پـيش از جان دادن حيوان , بقيه رگها را ببرند اشكال دارد.
اگرچه حليت آن بعيدنيست .

مـسـالـه 2602 - اگر گرگ گلوى گوسفند را به طورى بكند كه از چهار رگى كه در گردن اسـت و بـايـد بريده شود, چيزى نماند, آن گوسفندحرام مى شود, ولى اگر مقدارى از گردن را بـكـنـد و چـهـار رگ بـاقـى باشد يا جاى ديگر بدن را بكند, در صورتى كه گوسفند زنده باشد و به دستورى كه گفته مى شود سر آن را ببرند, حلال و پاك مى باشد.

شرايط سر بريدن حيوانات

مـسـالـه 2603 - سر بريدن حيوان چند شرط دارد: اول كـسـى كه سر حيوان را مى برد چه مردباشد چه زن بايد مسلمان باشد, و بچه مسلمان هم اگـر مـمـيز باشد يعنى خوب و بد را بفهمد مى تواندسر حيوان را ببرد.
و اما كسى كه از كفار يا از فرقه هائى است كه در حكم كفارند مانند غلات و خوارج و نواصب نمى توانند سر حيوان راببرند.
دوم سر حيوان را با چيزى ببرند كه از آهن باشد, ولى چنانچه آهن پيدا نشود و طورى باشد كه اگر سر حيوان را نبرند مى ميرد, ياضرورتى مقتضى سر بريدنش شود با چيز تيزى كه چهار رگ آن را جدا كند مانند شيشه و سنگ تيز, مى شود سر آنها را بريد.
سـوم در مـوقـع سـر بـريدن , صورت و دست و پا و شكم حيوان رو به قبله باشد, و بعيد نيست گـوسـفـنـد و مانند آن رو به قبله ايستاده باشدسرش را ببرند در استقبال قبله كافى مى باشد, و كـسـى كـه مـى دانـد بـايـد رو بـه قـبـلـه سر ببرد, اگر عمدا حيوان را رو به قبله نكند, حيوان حـرام مـى شـود, ولى اگر فراموش كند, يا مـسـالـه را نداند, يا قبله را اشتباه كند, يا نداند قبله كدام طـرف است , يا نتواند حيوان را رو به قبله كند, اشكال ندارد.
و احتياط مستحب آن است كه برنده سر ( كشنده - ذابح ) نيز رو به قبله باشد.
چهارم وقتى مى خواهد سر حيوان را ببرد يا كارد به گلويش بگذارد به نيت سر بريدن , نام خدا را ببرد و همين قدر كه بگويد بسم اللّه كافى است , و اگر بدون قصد سر بريدن نام خدا را ببرد, آن حيوان پاك نمى شود و گوشت آن هم حرام است , ولى اگر از روى فراموشى نام خدا رانبرد اشكال ندارد.
پنجم حيوان بعد از سر بريدن حركتى بكند, اگرچه مثلا چشم يا دم خود را حركت دهد يا پاى خود را به زمين زند, و اين حكم در صورتى است كه زنده بودن حيوان در حال ذبح مشكوك باشد, و نـيز واجب آن است كه به اندازه معمول آن حيوان خون از بدنش بيرون آيد, و اگربدانند كه در حال سر بريدن زنده بوده , حاجتى به حركت مزبور ندارد.
ششم آنكه بنابر احتياط سر حيوان را پيش از بيرون آمدن روح از بدنش جدا نكنند, بلى اگر از روى غـفـلـت يـا بـه جـهـت تيزى چاقو سر جداشود, اشكالى ندارد, و همچنين بنابر احتياط رگ سفيدى را كه از مهره هاى گردن تا دم حيوان امتداد دارد و او را نخاع مى گويند عمدا قطع نكند, و ايـن در صـورتـى است كه حيوان را از جلو گردن سر ببرند, ولى اگر كارد را پشت گردن فرو نموده و به طرف جلو بياورد كه گردن ازپشت بريده شود بعيد نيست كه مانعى نداشته باشد.

دستور كشتن شتر

مـسـالـه 2604 - اگر بخواهند شتر را بكشند كه بعد از جان دادن پاك و حلال باشد, بايد با شرايطى كـه براى سر بريدن حيوانات گفته شد,كارد يا چيز ديگرى را كه از آهن و برنده باشد, در گودى بين گردن و سينه اش فرو كنند.

مـسـالـه 2605 - وقتى مى خواهند كارد را به گردن شتر فرو ببرند, بهتر است كه شتر ايستاده باشد, ولـى اگـر در حالى كه زانوها را به زمين زده يا به پهلو خوابيده و دست و پا و سينه اش رو به قبله است , كارد را در گودى گردنش فرو كنند اشكال ندارد.

مـسـالـه 2606 - اگـر بـه جـاى ايـنكه كارد در گودى گردن شتر فرو كنند, سر آن را ببرند, يا گوسفند و گاو و مانند اينها را مثل شتر كارد درگودى گردنشان فرو كنند, گوشت آنها حرام و بـدن آنـهـا نـجـس است , ولى اگر چهار رگ شتر را ببرند و تا زنده است به دستورى كه گفته شدكارد در گودى گردنش فرو كنند, گوشت آن حلال و بدن آن پاك است , و نيز اگر كارد در گودى گردن گاو يا گوسفند و مانند اينها فرو كنند و تازنده است سر آن را ببرند, حلال و پاك مى باشد.

مـسـالـه 2607 - اگر حيوانى سركش شود و نتوانند آن را به دستورى كه در شرع معين شده بكشند, يـا مـثلا در چاه بيفتد و احتمال بدهند كه درآنجا بميرد و كشتن آن به دستور شرع ممكن نباشد, هـر جـاى بـدنش را زخم بزنند و در اثر زخم جان بدهد, حلال مى شود, و رو به قبله بودن آن لازم نيست , ولى بايد شرطهاى ديگرى را كه براى سر بريدن حيوانات گفته شد دارا باشد.

چيزهائى كه موقع سر بريدن حيوانات مستحب است

مـسـالـه 2608 - چند چيز در سر بريدن حيوانات مستحب است : اول مـوقع سر بريدن گوسفند, دو دست و يك پاى آن را ببندند و پاى ديگرش را باز بگذارند.
و مـوقـع سر بريدن گاو, چهار دست و پايش را ببندند و دم آن را باز بگذارند.
و موقع كشتن شتر در حـال نـشسته دو دست آن را از پائين تا زانو يا زير بغل به يكديگر ببندند و پاهايش را بازبگذارند.
و مستحب است مرغ را بعد از سر بريدن رها كنند تا پر و بال بزند.
دوم پيش از كشتن حيوان , آب جلوى آن بگذارند.
سوم كارى كنند كه حيوان كمتر اذيت شود, مثلا كارد را خوب تيز كنند و با عجله سر حيوان را ببرند.

چيزهائى كه در كشتن حيوانات مكروه است

مـسـالـه 2609 - چند چيز در كشتن حيوانات مكروه است : اول پيش از بيرون آمدن روح , پوست حيوان را بكنند.
دوم در جائى حيوان را بكشند كه حيوان ديگر آن را ببيند.
سوم در شب يا پيش از ظهر روز جمعه , سر حيوان را ببرند, ولى در صورت احتياج عيبى ندارد.
چهارم خود انسان چهارپائى را كه پرورش داده است بكشد.

احكام شكار كردن با اسلحه

مـسـالـه 2610 - اگـر حـيوان حلال گوشت وحشى را با اسلحه شكار كنند, با پنج شرط حلال و بدنش پاك است : اول آنكه اسلحه شكار مثل كارد و شمشير برنده باشد, يا مثل نيزه و تير, تيز باشد كه بواسطه تيز بـودن , بـدن حـيـوان را پاره كند, و اگر بوسيله دام يا چوب و سنگ و مانند اينها حيوانى را شكار كـنـنـد, پـاك نمى شود و خوردن آن هم حرام است .
و اگر حيوانى را با تفنگ شكار كنند,چنانچه گـلوله آن تيز باشد كه در بدن حيوان فرو رود و آن را پاره كند, پاك و حلال است , و اگر گلوله تيز نباشد بلكه با فشار در بدن حيوان فرو رود و حيوان را بكشد, يا بواسطه حرارتش بدن حيوان را بسوزاند و در اثر سوزاندن , حيوان بميرد, پاك و حلال بودنش اشكال دارد.
دوم كـسـى كه شكار مى كند بايد مسلمان باشد يا بچه مسلمان باشد كه خوب و بد را بفهمد, و اگـر كافر يا كسى كه در حكم كافر است - مانندغلات و خوارج و نواصب - حيوانى را شكار نمايد, آن شكار حلال نيست .
سـوم اسلحه را براى شكار كردن حيوان بكار برد, و اگر مثلا جائى را نشان كند و اتفاقا حيوانى را بكشد, آن حيوان پاك نيست و خوردن آن هم حرام است .
چـهـارم در وقت بكار بردن اسلحه , نام خدا را ببرد, و چنانچه عمدا نام خدا را نبرد شكار حلال نمى شود, ولى اگر فراموش كند اشكال ندارد.
پنجم وقتى به حيوان برسد كه مرده باشد, يا اگر زنده است به اندازه سر بريدن آن وقت نباشد, و چنانچه به اندازه سر بريدن وقت باشد وسر حيوان را نبرد تا بميرد حرام است .

مـسـالـه 2611 - اگر دو نفر حيوانى را شكار كنند, و يكى از آنان مسلمان و ديگرى كافر باشد يا يكى از آن دو نام خدا را ببرد و ديگرى عمدانام خدا را نبرد, آن حيوان حلال نيست .

مـسـالـه 2612 - اگـر بعد از آنكه حيوانى را تير زدند مثلا در آب بيفتد, و انسان بداند كه حيوان بواسطه تير و افتادن در آب جان داده , حلال نيست , بلكه اگر نداند كه جان دادن آن فقط بواسطه تير بوده , حلال نمى باشد.

مـسـالـه 2613 - اگر با سگ غصبى يا اسلحه غصبى , حيوانى را شكار كند, شكار حلال است و مال خود او مى شود, ولى گذشته از اينكه گناه كرده , بايد اجرت اسلحه يا سگ را به صاحبش بدهد.

مـسـالـه 2614 - اگر با شمشير يا چيز ديگرى كه شكار كردن با آن صحيح است با شرطهائى كه در مـسـالـه ( 2610 ) گفته شد, حيوانى را دوقسمت كنند, و سر و گردن در يك قسمت بماند, و انسان وقتى برسد كه حيوان جان داده باشد, هر دو قسمت حلال است , و همچنين است اگرحيوان زنده باشد ولى به اندازه سر بريدن وقت نباشد, اما اگر به اندازه سر بريدن وقت باشد و ممكن باشد كه مـقـدارى زنده بماند, قسمتى كه سرو گردن ندارد, حرام , و قسمتى كه سر و گردن دارد, اگر سر آن را به دستورى كه در شرع معين شده ببرند, حلال , و گرنه آن هم حرام مى باشد.

مـسـالـه 2615 - اگر با چوب يا سنگ يا چيز ديگرى كه شكار كردن با آن صحيح نيست حيوانى را دو قسمت كنند, قسمتى كه سر و گردن ندارد حرام است , و قسمتى كه سر و گردن دارد, اگر زنده بـاشـد ومـمكن باشد كه مقدارى زنده بماند و سر آن را به دستورى كه در شرع معين شده ببرند, حلال , و گرنه آن قسمت هم حرام مى باشد.

مـسـالـه 2616 - اگر حيوانى را شكار كنند يا سر ببرند و بچه زنده اى از آن بيرون آيد, چنانچه آن بچه را به دستورى كه در شرع معين شده سر ببرند, حلال , و گرنه حرام مى باشد.

مـسـالـه 2617 - اگـر حـيوانى را شكار كنند يا سر ببرند و بچه مرده اى از شكمش بيرون آورند, چنانچه خلقت آن بچه كامل باشد و مو يا پشم در بدنش روئيده باشد, پاك و حلال است .

شكار كردن با سگ شكارى

مـسـالـه 2618 - اگر سگ شكارى , حيوان وحشى حلال گوشتى را شكار كند, پاك بودن و حلال بودن آن حيوان شش شرط دارد: اول سـگ به طورى تربيت شده باشد كه هر وقت آن را براى گرفتن شكار بفرستند برود, و هر وقـت از رفـتـن جـلوگيرى كنند بايستد, و نيزبنابر احتياط بايد عادتش اين باشد كه تا صاحبش نـرسـد, از شـكار نخورد, ولى اگر عادت به خوردن خون شكار داشته باشد يا اتفاقا از شكاربخورد اشكال ندارد.
دوم صاحبش آن را بفرستد, و اگر از پيش خود دنبال شكار رود و حيوانى را شكار كند, خوردن آن حـيوان حرام است , بلكه اگر از پيش خود دنبال شكار رود و بعدا صاحبش بانگ بزند كه زودتر آن را بـه شـكـار بـرسـاند, اگرچه بواسطه صداى صاحبش شتاب كند, بنابر احتياطواجب بايد از خوردن آن شكار خوددارى نمايند.
سوم كسى كه سگ را مى فرستد بايد مسلمان باشد و يا بچه مسلمان ( كه خوب و بد را بفهمد ) بـاشد, و اگر كافر يا كسى كه در حكم كافر است - مانند غالى و خارجى و ناصب يعنى شخصى كه اظهار دشمنى با اهل بيت پيغمبر (ص ) مى كند - سگ را بفرستد, شكار آن سگ حرام است .
چـهـارم وقت فرستادن سگ , نام خدا را ببرد, و اگر عمدا نام خدا را نبرد, آن شكار حرام است , ولى اگر فراموش كند اشكال ندارد.
پنجم شكار بواسطه زخمى كه از دندان سگ پيدا كرده بميرد, پس اگر سگ , شكار را خفه كند يا شكار از دويدن يا ترس بميرد حلال نيست .
شـشـم كسى كه سگ را فرستاده , وقتى برسد كه حيوان مرده باشد يا اگر زنده است به اندازه سـر بـريدن آن وقت نباشد, و چنانچه وقتى برسدكه به اندازه سر بريدن وقت باشد و سر حيوان را نبرد تا بميرد حلال نيست .

مـسـالـه 2619 - كسى كه سگ را فرستاده اگر وقتى برسد كه بتواند سر حيوان را ببرد, چنانچه مثلا بواسطه بيرون آوردن كارد و مانند آن وقت بگذرد و آن حيوان بميرد, حلال است , ولى اگر چيزى همراه او نباشد كه با آن , سر حيوان را ببرد و حيوان بميرد, احتياط واجب آن است كه از خوردن آن خوددارى كنند.

مـسـالـه 2620 - اگـر چند سگ را بفرستد و باهم حيوانى را شكار كنند, چنانچه همه آنها داراى شرطهائى كه در مـسـالـه ( 2618 ) گفته شدبوده اند, شكار حلال است , و اگر يكى از آنها داراى آن شرطها نبوده , شكار حرام است .

مـسـالـه 2621 - اگر سگ را براى شكار حيوانى بفرستد و آن سگ حيوان ديگرى را شكار كند, آن شـكـار حلال و پاك است .
و نيز اگر آن حيوان را با حيوان ديگرى شكار كند, هر دوى آنها حلال و پاك مى باشد.

مـسـالـه 2622 - اگر چند نفر باهم سگ را بفرستند و يكى از آنها كافر باشد, يا عمدا نام خدا را نبرد, آن شـكار حرام است .
و نيز اگر يكى ازسگهائى را كه فرستاده اند به طورى كه در مـسـالـه ( 2618 ) گفته شد تربيت شده نباشد, آن شكار حرام مى باشد.

مـسـالـه 2623 - اگر باز يا حيوان ديگرى غير سگ شكارى , حيوانى را شكار كند, آن شكار حلال نـيست , ولى اگر وقتى برسند كه حيوان زنده باشد و به دستورى كه در شرع معين شده سر آن را ببرند حلال است .

صيد ماهى و ملخ

مـسـالـه 2624 - اگر ماهى فلس دار را زنده از آب بگيرند و بيرون آب جان دهد, پاك و خوردن آن حـلال اسـت .
و چـنـانچه در آب بميرد, پاك است ولى خوردن آن حرام مى باشد, ولى اگر در تور مـاهـى گـير در آب بميرد, خوردنش حلال است .
و ماهى بى فلس را اگرچه زنده از آب بگيرند و بيرون آب جان دهد حرام است .

مـسـالـه 2625 - اگر ماهى از آب بيرون بيفتد, يا موج آن را بيرون بيندازد, يا آب فرو رود و ماهى در خـشـكى بماند, چنانچه پيش از آنكه بميرد, با دست يا بوسيله ديگر كسى آن را بگيرد, بعد از جان دادن حلال است .

مـسـالـه 2626 - كسى كه ماهى را صيد مى كند, لازم نيست مسلمان باشد و در موقع گرفتن آن نام خـدا را ببرد, ولى مسلمان بايد گرفتن آن راديده باشد يا از راه ديگرى يقين داشته باشد كه زنده از آب گرفته شده است .

مـسـالـه 2627 - مـاهى مرده اى كه معلوم نيست آن را زنده از آب گرفته اند يا مرده , چنانچه در دسـت مـسلمان باشد, حلال است , و اگر دردست كافر باشد, اگرچه بگويد آن را زنده گرفته ام حرام مى باشد.

مـسـالـه 2628 - خوردن ماهى زنده جايز و اولى خوددارى كردن است .

مـسـالـه 2629 - اگر ماهى زنده را بريان كنند يا در بيرون آب پيش از جان دادن بكشند, خوردنش جايز و اولى آن است كه از خوردن آن خوددارى نمايند.

مـسـالـه 2630 - اگر ماهى را بيرون آب دو قسمت كنند و يك قسمت آن در حالى كه زنده است در آب بـيـفتد, خوردن قسمتى را كه بيرون آب مانده جايز, و احتياط مستحب آن است كه از خوردن آن خوددارى كنند.

مـسـالـه 2631 - اگـر ملخ را با دست يا بوسيله ديگرى زنده بگيرند, بعد از جان دادن خوردن آن حـلال اسـت , و لازم نـيست كسى كه آن رامى گيرد مسلمان باشد و در موقع گرفتن نام خدا را ببرد, ولى اگر ملخ مرده اى در دست كافر باشد و معلوم نباشد كه آن را زنده گرفته يا نه ,اگرچه بگويد زنده گرفته ام حرام است .

مـسـالـه 2632 - خوردن ملخى كه بال در نياورده و نمى تواند پرواز كند حرام است .

احكام خوردنيها و آشاميدنيها

مـسـالـه 2633 - خوردن گوشت مرغ خانگى و كبوتر و اقسام گنجشك حلال است , و بلبل و سار و چـكـاوك از قـسم گنجشك است , وشب پره و طاووس و جميع انواع كلاغ و هر پرنده اى كه مثل شـاهـين و عقاب و باز چنگال دارد يا هنگام پرواز بال زدنش كمتر از صاف نگهداشتن بالش باشد, حرام است , و همچنين هر مرغى كه چينه دان و سنگدان و خار پشت پا ندارد مگر آنكه بال زدنش از صاف نگهداشتن بالش بيشتر باشد, و خوردن گوشت پرستوك و هدهد مكروه است .

مـسـالـه 2634 - اگـر چـيـزى را كـه روح دارد, از حيوان زنده جدا نمايند, مثلا دنبه يا مقدارى گوشت از گوسفند زنده ببرند, نجس و حرام مى باشد.

مـسـالـه 2635 - بعضى از اجزاء حيوانات حلال گوشت بى اشكال حرام , و بعضى بنابر احتياط واجب حرام است , و مجموع آنها چهارده چيزاست : 1 خون .
2 فضله .
3 نرى .
4 فرج .
5 بچه دان .
6 غدد كه آن را دشول مى گويند.
7 تـخـم كه آن را دنبلان مى گويند.
8 چيزى كه در مغز كله است و به شكل نخود مى باشد.
9 مـغز حرام كه در ميان تيره پشت است .
10 پى كه در دو طرف تيره پشت است .
11 زهره دان .
12 سپرز ( طحال ).
13 بول دان ( مثانه ).
14 حدقه چشم .
ولى ظاهر اين است كه در پرندگان بجز خون و فضله و زهره دان و سپرز و دنبلان , از چيزهائى كه ذكر شد وجود ندارد.

مـسـالـه 2636 - خـوردن بـول شـتر حلال است , و اجتناب از بول ساير حيوانات حلال گوشت و همچنين ساير چيزهائى كه طبع از آنها متنفراست احوط و اولى است .

مـسـالـه 2637 - خوردن خاك حرام است , و خوردن گل داغستان و گل ارمنى براى معالجه اشكال نـدارد, و خـوردن كمى از تربت حضرت سيدالشهداء (ع ) براى استشفاء جايز است , و بهتر اين است كه تربت را در مقدارى از آب مثلا حل نمايند كه مستهلك شود و بعدا آن آب رابياشامند.

مـسـالـه 2638 - فـرو بردن آب بينى و خلط سينه كه در دهان آمده حرام نيست .
و نيز فرو بردن غذائى كه موقع خلال كردن , از لاى دندان بيرون مى آيد, اشكال ندارد.

مـسـالـه 2639 - خوردن چيزى كه موجب مرگ مى شود يا براى انسان ضرر كلى دارد حرام است .

مـسـالـه 2640 - خوردن گوشت اسب و قاطر و الاغ مكروه است , و اگر كسى آنها را وطى ( نزديكى ) كـنـد, خـود و نـسـلشان حرام مى شوند وبول و سرگين آنها نجس مى شود و بايد آنها را از شهر بيرون ببرند و در جاى ديگر بفروشند.
و بر واطى لازم است قيمتش را به صاحبش بدهد, و اگر با حـيوان حلال گوشتى مانند گاو و گوسفند نزديكى كنند, بول و سرگين آنها نجس مى شود و خـوردن گـوشـت و آشـامـيدن شير آنهاهم حرام است , و همچنين است نسل آنها, و بايد فورا آن حيوان را بكشند و بسوزانند, و كسى كه با آن وطى كرده , پول آن را به صاحبش بدهد.

مـسـالـه 2641 - بـزغاله و بره شير خوار اگر از خوك به مقدارى كه گوشت و استخوانشان قوت بگيرد, شير بخورند, خود و نسلشان حرام مى شوند, و در صورتى كه مقدار شير خوردن كمتر از آن بـاشد لازم است استبراء شوند و پس از آن حلال مى گردند, و استبراء آنها اين است كه هفت روز از پستان بز يا گوسفند شير بخورند, و اگر حاجت به شير نداشتند هفت روز علف بخورند, و حيوان نجاست خوار نيز خوردن گوشتش حرام است , و چنانچه استبرائش نمايند حلال مى شود, و كيفيت استبراء آن در مـسـالـه ( 226 ) بيان شد.

مـسـالـه 2642 - آشاميدن شراب , حرام , و در بعضى از اخبار بزرگترين گناه شمرده شده است و اگـر كـسـى آن را حـلال بـدانـد كافر است .
ازحضرت امام جعفر صادق (ع ) روايت شده است كه فرمودند: شراب , ريشه بديها و منشا گناهان است و كسى كه شراب مى خورد عقل خودرا از دست مـى دهـد و در آن موقع خدا را نمى شناسد و از هيچ گناهى باك ندارد, و احترام هيچ كس را نگه نـمـى دارد, و حق خويشان نزديك رارعايت نمى كند, و از زشتيهاى آشكار رو نمى گرداند, و روح ايمان و خدا شناسى از بدن او بيرون مى رود, و روح ناقص خبيثى كه از رحمت خدادور است در او مـى مـاند, و خدا و فرشتگان و پيغمبران و مؤمنين او را لعنت مى كنند, و تا چهل روز نماز او قبول نـمـى شـود, و روز قـيـامـت روى اوسـياه است , و زبان از دهانش بيرون مى آيد, و آب دهان او به سينه اش مى ريزد, و فرياد تشنگى او بلند است .

مـسـالـه 2643 - نـشستن سر سفره اى كه در آن شراب مى خورند, اگر انسان يكى از آنان حساب شود, حرام , و چيز خوردن از آن سفره نيزحرام است .

مـسـالـه 2644 - بـر هـر مـسلمان واجب است مسلمان ديگرى را كه نزديك است از گرسنگى يا تشنگى بميرد, نان و آب داده و او را از مرگ نجات دهد.