رساله توضيح المسائل با تجديد نظر و اضافات

آیت الله العظمی میرزا جواد تبریزی (ره)

- ۲۱ -


مـسـالـه 2324 - اگـر طـلبكار طلب خود را به ضامن ببخشد, ضامن نمى تواند از بدهكار چيزى بگيرد, و اگر مقدارى از آن را ببخشد نمى تواندآن مقدار را مطالبه نمايد.

مـسـالـه 2325 - اگـر انـسان ضامن شود كه بدهى كسى را بدهد, نمى تواند از ضامن شدن خود برگردد.

مـسـالـه 2326 - ضامن و طلبكار - بنابر احتياط - نمى توانند شرط كنند كه هر وقت بخواهند ضامن بودن ضامن را بهم بزنند.

مـسـالـه 2327 - هرگاه انسان در موقع ضامن شدن بتواند طلب طلبكار را بدهد اگرچه بعد فقير شـود, طـلـبكار نمى تواند ضامن بودن او را بهم زند و طلب خود را از بدهكار اول مطالبه نمايد, و هـمـچـنـيـن اسـت اگـر در آن موقع نتواند طلب او را بدهد ولى طلبكار بداند و به ضامن شدن اوراضى شود.

مـسـالـه 2328 - اگر انسان در موقعى كه ضامن مى شود نتواند طلب طلبكار را بدهد و طلبكار عدم توانائى او را نمى دانسته بخواهد ضامن بودن او را بهم بزند, اشكال ندارد, ولى در صورتى كه ضامن پيش از اينكه طلبكار ملتفت شود قدرت پيدا كرده باشد, بهم زدن جايزنيست .

مـسـالـه 2329 - اگر كسى بدون اجازه بدهكار ضامن شود كه بدهى او را بدهد, نمى تواند چيزى از او بگيرد.

مـسـالـه 2330 - اگر كسى با اجازه بدهكار ضامن شود كه بدهى او را بدهد, مى تواند مقدارى را كه ضـامن شده پس از دادن از او مطالبه نمايد,ولى اگر بجاى جنسى كه بدهكار بوده جنس ديگرى به طلبكار او بدهد, نمى تواند چيزى را كه داده از او مطالبه نمايد, مثلا اگر ده من گندم بدهكار باشد و ضامن ده من برنج بدهد, نمى تواند برنج را از او مطالبه نمايد, ولى ظاهر آن است كه ده من گندم را مى تواند مطالبه كند, اما اگرخودش راضى شود كه برنج بدهد اشكال ندارد.

احكام كفالت

مـسـالـه 2331 - كـفالت آن است كه انسان متعهد شود كه هر وقت طلبكار بدهكار را خواست , به دست او بدهد, و به كسى كه اينطور متعهدمى شود كفيل مى گويند.

مـسـالـه 2332 - كـفالت در صورتى صحيح است كه كفيل به هر لفظى اگرچه عربى نباشد يا به عـمـلـى بـه طـلـبكار بفهماند كه من متعهدم هر وقت بدهكار خودرا بخواهى , به دست تو بدهم , وطلبكار هم قبول نمايد.

مـسـالـه 2333 - كفيل بايد مكلف و عاقل باشد و او را در كفالت مجبور نكرده باشند و بتواند كسى را كه كفيل او شده حاضر نمايد.

مـسـالـه 2334 - يكى از پنج چيز, كفالت را بهم مى زند: اول : كفيل , بدهكار را به دست طلبكار بدهد.
دوم : طلب طلبكار داده شود.
سوم : طلبكار از طلب خود بگذرد.
چهارم : بدهكار بميرد.
پنجم : طلبكار كفيل را از كفالت آزاد كند.

مـسـالـه 2335 - اگر كسى به زور بدهكار را از دست طلبكار رها كند, چنانچه طلبكار دسترسى به او نداشته باشد, كسى كه بدهكار را رهاكرده , بايد او را بدست طلبكار بدهد.

احكام وديعه ( امانت )

مـسـالـه 2336 - اگر انسان مال خود را به كسى بدهد و بگويد نزد تو امانت باشد, و او هم قبول كند, يـا بـدون اينكه حرفى بزنند صاحب مال بفهماند كه مال را براى نگهدارى به او مى دهد و او هم به قصد نگهدارى كردن بگيرد, بايد به احكام وديعه و امانت دارى كه بعدا گفته مى شودعمل نمايد.

مـسـالـه 2337 - امـانت دار و كسى كه مال را امانت مى گذارد بايد هر دو عاقل باشند, پس اگر انـسان مالى را پيش ديوانه امانت بگذارد, ياديوانه مالى را پيش كسى امانت بگذارد صحيح نيست .
ولـى جـايـز است بچه مميز با اذن ولى مالش را نزد كسى امانت بگذارد و همچنين جايزاست مال ديـگـرى را با اذنش نزد كسى امانت بگذارد, و امانت گذاشتن نزد بچه مميز عيبى ندارد اگرچه ولى اجازه نداده باشد.

مـسـالـه 2338 - اگر از بچه اى چيزى را بدون اذن صاحبش به طور امانت قبول كند, بايد آن را به صاحبش بدهد, و اگر آن چيز مال خود بچه است و ولى در امانت گذاشتن بچه اجازه نداده باشد لازم اسـت آن مـال را به ولى او برساند, و چنانچه در رساندن مال به آنان كوتاهى كند وتلف شود, بايد عوض آن را بدهد, و همچنين است حال اگر امانت گذار ديوانه باشد.

مـسـالـه 2339 - كسى كه نمى تواند امانت را نگهدارى نمايد, در صورتى كه امانت گذار ملتفت حال او نباشد بنابر احتياط واجب بايد قبول نكند.

مـسـالـه 2340 - اگر انسان به صاحب مال بفهماند كه براى نگهدارى مال او حاضر نيست , چنانچه او مـال را بـگـذارد و بـرود و آن مـال تلف شود, كسى كه امانت را قبول نكرده ضامن نيست , ولى احتياط مستحب آن است كه اگر ممكن باشد آن را نگهدارى نمايد.

مـسـالـه 2341 - كسى كه چيزى را امانت مى گذارد, هر وقت بخواهد مى تواند آن را پس بگيرد, و كسى هم كه امانت را قبول مى كند, هر وقت بخواهد مى تواند آن را به صاحبش برگرداند.

مـسـالـه 2342 - اگر انسان از نگهدارى امانت منصرف شود و وديعه را بهم بزند, بايد هرچه زودتر مـال را بـه صـاحـب آن يـا وكيل يا ولى صاحبش برساند يا به آنان خبر دهد كه به نگهدارى حاضر نيست , و اگر بدون عذر, مال را به آنان نرساند و خبر ندهد, چنانچه مال تلف شود, بايد عوض آن را بدهد.

مـسـالـه 2343 - كـسـى كـه امانت را قبول مى كند اگر براى آن , جاى مناسبى ندارد, بايد جاى مـنـاسـب تهيه نمايد وطورى آن را نگهدارى كند كه مردم نگويند در نگهدارى آن كوتاهى نموده است , و اگر در جائى كه مناسب نيست بگذارد و تلف شود, بايد عوض آن را بدهد.

مـسـالـه 2344 - كسى كه امانت را قبول مى كند, اگر در نگهدارى آن كوتاهى نكند و تعدى - يعنى زيـاده روى - هم ننمايد و اتفاقا آن مال تلف شود, ضامن نيست , ولى اگر آن را در جائى بگذارد كه مـامـون از آن نباشد كه ظالمى بفهمد و آن را ببرد, چنانچه تلف شود بايد عوض آن را به صاحبش بدهد.

مـسـالـه 2345 - اگر صاحب مال براى نگهدارى مال خود جائى را معين كند و به كسى كه امانت را قبول كرده بگويد كه : بايد مال را در اينجاحفظ كنى و اگر احتمال هم بدهى كه از بين برود نبايد آن را بـه جاى ديگر ببرى , نمى تواند آن را به جاى ديگر ببرد, و اگر به جاى ديگر ببرد وتلف شود, ضامن است .

مـسـالـه 2346 - اگر صاحب مال براى نگهدارى مال خود جائى را معين كند, و كسى كه امانت را قبول كرده بداند آن محل در نظر صاحب مال خصوصيتى نداشته بلكه يكى از موارد حفظ آن بوده , مى تواند آن را به جاى ديگرى كه مال در آنجا محفوظتر يا مثل محل اولى است ببرد, وچنانچه مال در آنجا تلف شود ضامن نيست .

مـسـالـه 2347 - اگر صاحب مال ديوانه شود, كسى كه امانت را قبول كرده بايد فورا امانت را به ولى او برساند و يا به ولى او خبر دهد, و اگربدون عذر شرعى مال را به ولى او ندهد و از خبر دادن هم كوتاهى كند و مال تلف شود بايد عوض آن را بدهد.

مـسـالـه 2348 - اگر صاحب مال بميرد, امانت دار بايد مال را به وارث او برساند يا به وارث او خبر دهد, وچـنانچه مال را به وارث او ندهد و ازخبر دادن هم كوتاهى كند و مال تلف شود ضامن است , ولى اگـر براى آنكه مى خواهد بفهمد كسى كه مى گويد من وارث ميتم راست مى گويديا نه , يا ميت وارث ديگرى دارد يا نه , مال را ندهد و از خبر دادن هم كوتاهى كند و مال تلف شود ضامن نيست .

مـسـالـه 2349 - اگر صاحب مال بميرد و چند وارث داشته باشد كسى كه امانت را قبول كرده بايد مال را به همه ورثه بدهد, يا به كسى بدهد كه همه آنان گرفتن مال را به او واگذار كرده اند, پس اگر بدون اجازه ديگران تمام مال را به يكى از ورثه بدهد, ضامن سهم ديگران است .

مـسـالـه 2350 - اگر كسى كه امانت را قبول كرده بميرد يا ديوانه شود, وارث يا ولى او بايد هرچه زودتر به صاحب مال اطلاع دهد يا امانت رابه او برساند.

مـسـالـه 2351 - اگر امانت دار نشانه هاى مرگ را در خود ببيند, چنانچه ممكن است بايد امانت را به صاحب آن يا وكيل او برساند, و اگرممكن نيست بايد آن را به حاكم شرع بدهد, و چنانچه به حاكم شـرع دسـترسى ندارد در صورتى كه وارث او امين است و از امانت اطلاع داردلازم نيست وصيت كـنـد, و گـرنـه بـايـد وصـيـت كند و شاهد بگيرد و به وصى و شاهد اسم صاحب مال و جنس و خصوصيات مال و محل آن رابگويد.

مـسـالـه 2352 - اگر امانت دار نشانه هاى مرگ را در خود ببيند و به وظيفه اى كه در مـسـالـه پيش گفته شد عمل نكند, چنانچه آن امانت از بين برود بايد عوضش را بدهد, اگرچه در نگهدارى آن كوتاهى نكرده باشد و مرض او خوب شود يا بعد از مدتى پشيمان شود و وصيت كند.

احكام عاريه

مـسـالـه 2353 - عاريه آن است كه انسان مال خود را به ديگرى بدهد كه از آن استفاده كند و در عوض , چيزى از او نگيرد.

مـسـالـه 2354 - لازم نيست در عاريه صيغه بخوانند, و اگر مثلا لباس را به قصد عاريه به كسى بدهد و او هم به همين قصد بگيرد, عاريه صحيح است .

مـسـالـه 2355 - عاريه دادن چيز غصبى و چيزى كه مال انسان است ولى منفعت آن را به ديگرى واگـذار كـرده مثلا آن را اجاره داده , درصورتى صحيح است كه مالك چيز غصبى يا كسى كه آن چيز را اجاره كرده , به عاريه دادن راضى باشد.

مـسـالـه 2356 - چيزى را كه منفعتش مال انسان است مثلا آن را اجاره كرده مى تواند عاريه بدهد, ولى اگر در اجاره شرط كرده باشند كه خودش از آن استفاده كند, نمى تواند آن را به ديگرى عاريه دهد.

مـسـالـه 2357 - اگر ديوانه و بچه و مفلس و سفيه مال خود را عاريه بدهند, صحيح نيست , اما اگر ولـى در صـورتـى كـه مصلحت بداند مال كسى را كه بر او ولايت دارد عاريه دهد, اشكال ندارد, و همچنين است اگر خود بچه با اجازه ولى مال خود را عاريه دهد.

مـسـالـه 2358 - اگر در نگهدارى چيزى كه عاريه كرده كوتاهى نكند و در استفاده از آن زياده روى هم ننمايد و اتفاقا آن چيز تلف شود,ضامن نيست , ولى چنانچه شرط كنند كه اگر تلف شود عاريه كننده ضامن باشد يا چيزى را كه عاريه كرده طلا و نقره باشد, بايد عوض آن رابدهد.

مـسـالـه 2359 - اگر طلا و نقره را عاريه نمايد و شرط كند كه اگر تلف شود ضامن نباشد, چنانچه تلف شود ضامن نيست .

مـسـالـه 2360 - اگر عاريه دهنده بميرد, عاريه گيرنده بايد چيزى را كه عاريه كرده به ورثه او بدهد.

مـسـالـه 2361 - اگر عاريه دهنده طورى شود كه شرعا نتواند در مال خود تصرف كند مثلا ديوانه شود, عاريه كننده بايد مالى را كه عاريه كرده به ولى او بدهد.

مـسـالـه 2362 - كسى كه چيزى عاريه داده هر وقت بخواهد مى تواند آن را پس بگيرد, و كسى هم كه عاريه كرده هر وقت بخواهد مى تواندآن را پس دهد.

مـسـالـه 2363 - عاريه دادن چيزى كه استفاده حلال ندارد مثل آلات لهو و قمار باطل است , واما عاريه دادن چيزى كه منفعت حلال داردمثل عاريه دادن ظرف طلا و نقره به جهت زينت نمودن جايز است .

مـسـالـه 2364 - عاريه دادن گوسفند براى استفاده از شير و پشم آن و عاريه دادن حيوان نر براى كشيدن بر ماده صحيح است .

مـسـالـه 2365 - اگر چيزى را كه عاريه كرده به مالك يا وكيل يا ولى او بدهد و بعد آن چيز تلف شود, عاريه كننده ضامن نيست , ولى اگربدون اجازه صاحب مال يا وكيل يا ولى او آن را به جائى بـبـرد كه صاحبش معمولا به آنجا مى برده , مثلا اسب را در اصطبلى كه صاحبش براى آن درست كرده ببندد و بعد تلف شود, يا كسى آن را تلف كند, ضامن است .

مـسـالـه 2366 - اگر چيز نجس را براى كارى كه شرط آن پاكى است عاريه دهد, مثلا ظرف نجس را عـاريـه دهد كه در آن غذا بخورند, بايدنجس بودن آن را به كسى كه عاريه مى كند بگويد, و اما اگر لباس نجس را براى نماز خواندن عاريه دهد لازم نيست نجس بودنش را اطلاع دهد.

مـسـالـه 2367 - چيزى را كه عاريه كرده , بدون اجازه صاحب آن نمى تواند به ديگرى اجاره يا عاريه دهد.

مـسـالـه 2368 - اگر چيزى را كه عاريه كرده , با اجازه صاحب آن به ديگرى عاريه دهد, چنانچه كسى كه اول آن چيز را عاريه كرده بميرد ياديوانه شود, عاريه دومى باطل نمى شود.

مـسـالـه 2369 - اگـر بـدانـد مالى را كه عاريه كرده غصبى است بايد آن را به صاحبش برساند و نمى تواند به عاريه دهنده بدهد.

مـسـالـه 2370 - اگر مالى را كه مى داند غصبى است عاريه كند و از آن استفاده اى ببرد و در دست او از بين برود, مالك مى تواند عوض مال وعوض استفاده اى را كه عاريه كننده برده از او يا از كسى كه مال را غصب كرده مطالبه كند, و اگر از عاريه كننده بگيرد, او نمى تواند چيزى راكه به مالك مى دهد از عاريه دهنده مطالبه نمايد.

مـسـالـه 2371 - اگر نداند مالى را كه عاريه كرده غصبى است و در دست او از بين برود, چنانچه صـاحـب مـال عـوض آن را از او بگيرد, او هم مى تواند آنچه را به صاحب مال داده از عاريه دهنده مـطـالبه نمايد, ولى اگر چيزى را كه عاريه كرده طلا و نقره باشد يا عاريه دهنده با او شرطكرده بـاشـد كـه اگـر آن چـيـز از بـين برود عوضش را بدهد, نمى تواند عوض آن را كه به صاحب مال مى دهد از عاريه دهنده مطالبه نمايد.

احكام نكاح ( ازدواج )

بـواسـطـه عـقد ازدواج , زن به مرد حلال مى شود و آن بر دو قسم است : دائم و غير دائم ( ازدواج مـوقـت ).
عقد دائم آن است كه مدت زناشوئى درآن معين نشود و هميشگى باشد, و زنى را كه به ايـن قـسـم عـقـد مى كنند دائمه گويند.
و عقد غير دائم آن است كه مدت زناشوئى در آن معين شود,مثلا زن را به مدت يك ساعت يا يك روز يا يك ماه يا يك سال يا بيشتر عقد نمايند, ولى بنابر احتياط مدت بايد از عمر زن و شوهر زيادترنباشد, و زنى را كه به اين قسم عقد كنند متعه و صيغه مى نامند.

احكام عقد

مـسـالـه 2372 - در زناشوئى چه دائم و چه غير دائم بايد صيغه خوانده شود, و تنها راضى بودن زن و مـرد كـافـى نـيست , و صيغه عقد را يا خودزن و مرد مى خوانند يا ديگرى را وكيل مى كنند كه از طرف آنان بخواند.

مـسـالـه 2373 - وكـيل لازم نيست مرد باشد, زن هم مى تواند براى خواندن صيغه عقد از طرف ديگرى وكيل شود.

مـسـالـه 2374 - زن و مرد تا يقين نكنند كه وكيل آنها صيغه را خوانده است نمى توانند به يكديگر نـگـاه مـحـرمـانه نمايند, و گمان به اينكه وكيل صيغه را خوانده است كفايت نمى كند, ولى اگر وكيل بگويد صيغه را خوانده ام كافى است .

مـسـالـه 2375 - اگر زنى كسى را وكيل كند كه مثلا ده روزه او را به عقد مردى درآورد و ابتداى ده روز را مـعين نكند, آن وكيل مى تواند هروقت كه بخواهد او را ده روزه به عقد آن مرد درآورد, ولى اگر معلوم باشد كه زن روز يا ساعت معينى را قصد كرده , بايد صيغه را مطابق قصد اوبخواند.

مـسـالـه 2376 - يك نفر مى تواند براى خواندن صيغه عقد دائم يا غير دائم از طرف دو نفر وكيل شـود, و نـيـز انسان مى تواند از طرف زن وكيل شود و او را براى خود به طور دائم يا غير دائم عقد كند, ولى احتياط مستحب آن است كه عقد را دو نفر بخوانند.

دستور خواندن عقد

مـسـالـه 2377 - اگر صيغه عقد دائم را خود زن و مرد بخوانند و اول زن بگويد زوجتك نفسي عـلـى الصداق المعلوم يعنى خود را زن تونمودم به مهرى كه معين شده , پس از آن بدون فاصله مـرد بگويد قبلت التزويج يعنى قبول كردم ازدواج را, عقد صحيح است .
و اگر ديگرى را وكيل كـنـنـد كه از طرف آنها صيغه عقد را بخواند, چنانچه مثلا اسم مرد احمد و اسم زن فاطمه بـاشد و وكيل زن بگويد زوجت موكلك احمد موكلتي فاطمة على الصداق المعلوم سپس بدون فـاصـلـه وكيل مرد بگويد قبلت التزويج لموكلي احمد على الصداق المعلوم صحيح مى باشد, و بنابر احتياط واجب بايد لفظى كه مرد مى گويد با لفظى كه زن مى گويد مطابق باشد, مثلا اگر زن زوجت مى گويد مرد هم قبلت التزويج بگويد.

مـسـالـه 2378 - اگر خود زن و مرد بخواهند صيغه عقد غير دائم را بخوانند, بعد از آنكه مدت و مـهـر را معين كردند, چنانچه زن بگويد زوجتك نفسي في المدة المعلومة على المهر المعلوم , بـعد بدون فاصله مرد بگويد قبلت صحيح است .
و اگر ديگرى را وكيل كنند و اول وكيل زن به وكـيل مرد بگويد متعت موكلتي في المدة المعلومة على المهر المعلوم پس بدون فاصله وكيل مرد بگويد قبلت لموكلي هكذا صحيح مى باشد.

شرط عقد

مـسـالـه 2379 - عقد ازدواج چند شرط دارد: اول آنـكـه بـنابر احتياط به عربى صحيح خوانده شود.
و اگر خود مرد و زن نتوانند صيغه را به عـربـى صـحـيح بخوانند, چنانچه ممكن باشد,احتياط واجب آن است كه كسى را كه مى تواند به عربى صحيح بخواند وكيل كنند, و اگر ممكن نباشد, خودشان مى توانند به غير عربى بخوانند,اما بايد لفظى بگويند كه معنى زوجت و قبلت را بفهماند.
دوم مرد و زن يا وكيل آنها كه صيغه را مى خوانند قصد انشاء داشته باشند, يعنى اگر خود مرد و زن صـيـغـه را مى خوانند, زن به گفتن زوجتك نفسي قصدش اين باشد كه خود را زن او قرار دهـد, و مـرد به گفتن قبلت التزويج زن بودن او را براى خود قبول بنمايد.
و اگروكيل مرد و زن صـيـغه را مى خوانند, به گفتن زوجت وقبلت قصدشان اين باشد كه مرد و زنى كه آنان را وكيل كرده اند, زن و شوهرشوند.
سـوم كـسى كه صيغه را مى خواند بنابر احتياط, بالغ و عاقل باشد, چه براى خودش بخواند يا از طرف ديگرى وكيل شده باشد.
چهارم اگر وكيل زن و شوهر يا ولى آنها صيغه را مى خوانند, در موقع عقد, زن و شوهر را معين كـنـنـد, مثلا اسم آنها را ببرند يا به آنها اشاره نمايند.
پس كسى كه چند دختر دارد, اگر به مردى بگويد زوجتك احدى بناتي يعنى زن تو نمودم يكى از دخترانم را, و او بگويد قبلت يعنى قبول كردم , چون در موقع عقد دختر را معين نكرده اند, عقد باطل است .
پـنـجم زن و مرد به ازدواج راضى باشند, ولى اگر زن ظاهرا با كراهت اذن دهد و معلوم باشد قلبا راضى است , عقد صحيح است .

مـسـالـه 2380 - اگـر در عقد يك حرف غلط خوانده شود كه معنى آن را عوض كند, عقد باطل است .

مـسـالـه 2381 - كـسى كه دستور زبان عربى را نمى داند, اگر قرائتش صحيح باشد و معناى هر كلمه از عقد را جداگانه بداند و از هر لفظى معناى آن را قصد نمايد, مى تواند عقد را بخواند.

مـسـالـه 2382 - اگر زنى را براى مردى بدون اجازه آنان عقد كنند و بعدا زن و مرد آن عقد را اجازه نمايند عقد صحيح است .

مـسـالـه 2383 - اگـر زن و مرد يا يكى از آن دو را به ازدواج مجبور نمايند و بعد از خواندن عقد اجازه نمايند, عقد صحيح است , و بهتر آن است كه دوباره عقد را بخوانند.

مـسـالـه 2384 - پدر و جد پدرى مى توانند براى فرزند پسر يا دختر نابالغ يا ديوانه خود كه با حال ديـوانـگـى بـالـغ شده است ازدواج كنند, وبعد از آنكه طفل بالغ شد, يا ديوانه عاقل گرديد, اگر ازدواجى كه براى او كرده اند مفسده اى نداشته , نمى تواند آن را بهم بزند, و اگر مفسده اى داشته , مى تواند آن را امضاء يا رد نمايد, ولى در صورتى كه دختر و پسر نابالغ را پدرانشان به يكديگر تزويج كنند چنانچه پس از بلوغشان اجازه نكنند, احتياط به طلاق ترك نشود.

مـسـالـه 2385 - دخـتـرى كه به حد بلوغ رسيده و رشيده است يعنى مصلحت خود را تشخيص مـى دهـد, اگر بخواهد شوهر كند, چنانچه باكره باشد, بايد از پدر يا جد پدرى خود اجازه بگيرد, و اجازه مادر و برادر لازم نيست , و پدر نيز مى تواند با رعايت مصلحت دختر او را شوهردهد.

مـسـالـه 2386 - اگر دختر باكره نباشد يا اينكه باكره باشد, ولى اجازه گرفتن از پدر و جد پدرى به جـهـت غائب بودن يا غير آن ممكن نباشد, ودختر حاجت به شوهر كردن داشته باشد اجازه پدر و جد لازم نيست .

مـسـالـه 2387 - اگر پدر يا جد پدرى براى پسر نابالغ خود زن بگيرد, پسر بايد بعد از بالغ شدن خرج آن زن را بدهد.

مـسـالـه 2388 - اگر پدر يا جد پدرى براى پسر نابالغ خود زن بگيرد, چنانچه پسر در موقع عقد مـالـى داشته , مديون مهر زن است , و اگر درموقع عقد مالى نداشته , پدر يا جد او بايد مهر زن را بدهد.

عيبهائى كه بواسطه آنها مى شود عقد را بهم زد

مـسـالـه 2389 - اگر مرد بعد از عقد بفهمد كه زن يكى از اين هفت عيب را دارد, مى تواند عقد را بهم بزند: اول : ديوانگى .
دوم : مرض خوره .
سوم : مرض برص .
چهارم : كورى .
پنجم : زمين گير بودن , و در حكم او است شلى كه شل بودنش واضح باشد.
ششم : افضاء, يعنى راه بول و حيض يا راه حيض و غائط او يكى شده باشد.
هفتم : آنكه گوشت يا استخوانى در فرج او باشد كه مانع نزديكى شود.

مـسـالـه 2390 - اگر زن بعد از عقد بفهمد كه شوهر او پيش از عقد ديوانه بوده است يا آنكه بعد از عقد چه پيش از نزديكى يا بعد از آن ديوانه شود يا آلت مردى نداشته , يا بعد از عقد پيش از نزديكى بريده شود يا مرضى دارد كه نمى تواند وطى و نزديكى نمايد, هرچند آن مرض بعد ازعقد و پيش از نزديكى عارض شده باشد.
در تمام اين صور بى طلاق مى تواند عقد را بهم بزند, ولى در صورتى كه شـوهـر نـتواند نزديكى نمايد,لازم است زن به حاكم شرع يا وكيلش رجوع نمايد و او به شوهر يك سال مهلت مى دهد, و چنانچه نتوانست با آن زن يا زنى ديگر نزديكى نمايد, زن پس از آن مى تواند عقد را بهم بزند.
و اگر آلت مردى بعد از نزديكى بريده شود, فسخ عقد از طرف زن اثرى ندارد, و احتياطمستحب اين است كه شوهر او را طلاق دهد.

مـسـالـه 2391 - اگر زن بعد از عقد بفهمد كه تخمهاى شوهرش را كشيده اند, در صورتى كه امر را بـر آن زن مشتبه كرده باشند, مى تواند عقد رابهم بزند, و در غير اين فرض اشتباه اندازى احتياط ترك نشود.

مـسـالـه 2392 - اگر بواسطه آنكه مرد نمى تواند وطى و نزديكى كند, زن عقد را بهم بزند, شوهر بـايد نصف مهر را بدهد.
ولى اگر بواسطه يكى از عيبهاى ديگرى كه گفته شد, مرد يا زن عقد را بهم بزند, چنانچه مرد با زن نزديكى نكرده باشد, چيزى بر او نيست , و اگر نزديكى كرده ,بايد تمام مهر را بدهد.

عده اى از زنها كه ازدواج با آنان حرام است

مـسـالـه 2393 - ازدواج با زنهائى كه مثل مادر و خواهر و مادر زن با انسان محرم هستند حرام است .

مـسـالـه 2394 - اگر كسى زنى را براى خود عقد نمايد اگرچه با او نزديكى نكند, مادر و مادر مادر آن زن و مادر پدر او هرچه بالا روند به آن مرد محرم مى شوند.

مـسـالـه 2395 - اگر زنى را عقد كند و با او نزدكى نمايد, دختر و نوه دخترى و پسرى آن زن هر چه پائين روند, چه در وقت عقد باشند يا بعدابه دنيا بيايند, به آن مرد محرم مى شوند.

مـسـالـه 2396 - اگر با زنى كه براى خود عقد كرده نزديكى نكرده باشد, تا وقتى كه آن زن در عقد او است - بنابر احتياط واجب - با دختر اوازدواج نكند.

مـسـالـه 2397 - عمه و خاله پدر, و عمه و خاله پدر پدر, و عمه و خاله مادر, و عمه و خاله مادر مادر هرچه بالا روند به انسان محرمند.

مـسـالـه 2398 - پدر و جد شوهر هرچه بالا روند, و پسر و نوه پسرى و دخترى او هرچه پائين آيند, چه در موقع عقد باشند يا بعدا به دنيابيايند, به زن او محرم هستند.

مـسـالـه 2399 - اگر زنى را براى خود عقد كند, دائمه باشد يا صيغه , تا وقتى كه آن زن در عقد او است نمى تواند با خواهر آن زن ازدواج نمايد.

مـسـالـه 2400 - اگر زن خود را به ترتيبى كه در كتاب طلاق گفته مى شود, طلاق رجعى دهد, در بين عده نمى تواند خواهر او را عقد نمايد, ولى در عده طلاق بائن مى تواند با خواهر او ازدواج نمايد, و در عده متعه احتياط واجب آن است كه ازدواج نكند.

مـسـالـه 2401 - انسان نمى تواند بدون اجازه زن خود با خواهر زاده و برادر زاده او ازدواج كند, ولى اگر بدون اجازه زنش آنان را عقد نمايد وبعدا زن اجازه نمايد اشكال ندارد.

مـسـالـه 2402 - اگـر زن بـفهمد شوهرش برادرزاده يا خواهر زاده او را عقد كرده و حرفى نزند, چنانچه بعدا رضايت ندهد, عقد آنان باطل است .

مـسـالـه 2403 - اگر انسان پيش از آنكه دختر خاله خود را بگيرد, با مادر آن زنا كند, ديگر نمى تواند با آن ازدواج نمايد, و بنابر احتياطواجب دختر عمه نيز اين حكم را دارد.

مـسـالـه 2404 - اگر با دختر عمه يا دختر خاله خود ازدواج نمايد و پيش از آنكه با آنان نزديكى كند بـا مادرشان زنا نمايد, احتياط مستحب آن است كه از ايشان به طلاق دادن جدا شود, و اما اگر زنا كردن با مادرشان پس از نزديكى با خودشان باشد, موجب جدائى آنهانمى شود.

مـسـالـه 2405 - اگر با زنى غير از عمه و خاله خود زنا كند, اولى آن است كه با دختر او ازدواج نكند, بلكه اگر زنى را عقد نمايد و پيش از آنكه با او نزديكى كند با مادر او زنا كند, بهتر آن است كه از آن زن جدا شود, ولى اگر با او نزديكى كند و بعد با مادر او زنا نمايد, بلا شك لازم نيست از آن زن جدا شود.

مـسـالـه 2406 - زن مسلمان نمى تواند به عقد كافر درآيد, مرد مسلمان هم نمى تواند با زنهاى كافره غير اهل كتاب ازدواج كند, ولى صيغه كردن زنهاى اهل كتاب مانند يهود و نصارى مانعى ندارد, و بـنابر احتياط استحبابى عقد دائمى با آنها ننمايد, و بعضى از فرق از قبيل خوارج و غلات و نواصب كه خود را مسلمان مى دانند, در حكم كفارند, و مرد و زن مسلمان نمى توانند با آنها به طور دائم يا انقطاع ازدواج نمايند.

مـسـالـه 2407 - اگر با زنى كه در عده طلاق رجعى است زنا كند, آن زن - بنا بر اظهر - بر او حرام نمى شود, و اگر با زنى كه در عده متعه , ياطلاق بائن , يا عده وفات است زنا كند بعدا مى تواند او را عـقد نمايد, اگرچه احتياط مستحب آن است كه با او ازدواج نكند.
و معناى طلاق رجعى و طلاق بائن و عده متعه و عده وفات در احكام طلاق گفته خواهد شد.

مـسـالـه 2408 - اگر با زن بى شوهرى كه در عده نيست زنا كند, بعدا مى تواند آن زن را براى خود عـقـد نـمايد, ولى احتياط واجب آن است كه صبر كند تا آن زن حيض ببيند بعد او را عقد نمايد, و اگر ديگرى بخواهد آن زن را عقد كند اين احتياط مستحب است .

مـسـالـه 2409 - اگر زنى را كه در عده ديگرى است براى خود عقد كند, چنانچه مرد و زن يا يكى از آنـان بـدانـند كه عده زن تمام نشده و بدانندعقد كردن زن در عده حرام است , آن زن بر او حرام ابدى مى شود, اگرچه مرد بعد از عقد با آن زن نزديكى نكرده باشد.

مـسـالـه 2410 - اگر زنى را كه در عده ديگرى است براى خود عقد كند, و با او نزديكى كند, آن زن بر او حرام ابدى مى شود, اگرچه نمى دانسته كه آن زن در عده است يا نمى دانسته كه عقد زن در عده حرام است .

مـسـالـه 2411 - اگر انسان بداند زنى شوهر دارد و ازدواج با او حرام است و با او ازدواج كند, بايد از او جـدا شـود و بعدا هم نبايد او را براى خود عقد كند, و همچنين است اگر نداند كه آن زن شوهر دارد ولى بعد از ازدواج با او نزديكى كرده باشد.

مـسـالـه 2412 - زن شوهردار اگر زنا كند, بر مرد زنا كننده بنابر اظهر حرام ابدى نمى شود, و نيز بر شوهر خود حرام نمى شود, و چنانچه توبه نكند و بر عمل خود باقى باشد, بهتر است كه شوهر, او را طلاق دهد ولى بايد مهرش را بدهد.

مـسـالـه 2413 - زنـى را كه طلاق داده اند و زنى كه صيغه بوده و شوهرش مدت او را بخشيده يا مـدتـش تـمام شده , چنانچه بعد از مدتى شوهركند و بعد شك كند كه موقع عقد شوهر دوم عده شوهر اول تمام بوده يا نه , به شك خود اعتنا نكند.

مـسـالـه 2414 - مادر و خواهر و دختر پسرى كه لواط داده , بنابر احتياط بر لواط كننده - در صورتى كه بالغ بوده - حرام است , ولى اگر گمان كند كه دخول شده , يا شك كند كه دخول شده يا نه , بر او حرام نمى شوند.

مـسـالـه 2415 - اگر با مادر يا خواهر يا دختر كسى ازدواج نمايد, و بعد از ازدواج با آن كس لواط كند, آنها بر او حرام نمى شوند مگر اينكه آن ازدواج به طلاق يا مانند آن در زمان لواط بهم بخورد و لـواط كـنـنده بخواهد دوباره با آنها ازدواج كند, و در اين صورت احتياط واجب آن است كه با آنها ازدواج ننمايد.

مـسـالـه 2416 - اگر كسى در حال احرام كه يكى از كارهاى عمره يا حج است با زنى ازدواج نمايد, عـقد او باطل است , و چنانچه مى دانسته كه زن گرفتن بر او حرام است , ديگر نمى تواند آن زن را عقد كند.

مـسـالـه 2417 - اگر زنى كه در حال احرام است با مردى كه در حال احرام نيست ازدواج كند, عقد او باطل است , و اگر زن مى دانسته كه ازدواج كردن در حال احرام حرام است , واجب است كه بعدا با آن مرد ازدواج نكند.

مـسـالـه 2418 - اگر مرد طواف نساء را كه يكى از كارهاى حج است بجا نياورد, زنش و زنان ديگر بر او حرام مى شوند, ولى نكاح با زنش باطل نمى شود ونيز اگر زن طواف نساء نكند, شوهرش و مردان ديگر بر او حرام مى شوند, ولى اگر بعدا طواف نساء را انجام دهند حلال مى شوند.

مـسـالـه 2419 - اگر كسى دختر نابالغى را براى خود عقد كند و پيش از آنكه نه سال دختر تمام شود, با او نزديكى كند, اظهر آن است كه بعد ازبلوغ دختر, نزديكى با او حرام نيست , ولى احوط آن است كه او را طلاق دهد.

مـسـالـه 2420 - زنى را كه سه مرتبه طلاق داده اند بر شوهرش حرام مى شود, ولى اگر با شرائطى كـه در احـكـام طلاق گفته مى شود با مردديگرى ازدواج كند, بعد از مرگ يا طلاق شوهر دوم و گذشتن مقدار عده او, شوهر اول مى تواند دوباره او را براى خود عقد نمايد.

احكام عقد دائم

مـسـالـه 2421 - زنى كه عقد دائمى شده احتياط در آن است كه بدون اجازه شوهر براى كارهاى جزئى نيز از خانه بيرون نرود هرچند با حق شوهر منافات نداشته باشد, و بايد خود را براى هر لذتى كـه او مى خواهد تسليم نمايد, و بدون عذر شرعى از نزديكى كردن او جلوگيرى نكند.
تهيه غذا و لـبـاس و مـنـزل او بـر شوهر واجب است و اگر تهيه نكند چه توانائى داشته باشد يا نداشته باشد مديون زن است .

مـسـالـه 2422 - اگـر زن در كـارهائى كه در مـسـالـه پيش گفته شد اطاعت شوهر را نكند, حق هـمـخوابى ندارد و گناهكار است , و مشهورفرموده اند كه حق غذا و لباس و منزل نيز ندارد, ولى اين حكم مادامى كه زن نزد شوهر است محل اشكال است , و اما مهر او بدون اشكال از بين نمى رود.

مـسـالـه 2423 - مرد حق ندارد زن خود را به خدمت خانه مجبور كند مگر آنكه در عقد نكاح شرط كند.

مـسـالـه 2424 - مخارج سفر زن اگر بيشتر از مخارج وطن باشد, با شوهر نيست , ولى اگر شوهر مايل باشد كه زن را سفر ببرد, بايد خرج سفراو را بدهد.

مـسـالـه 2425 - زنى كه خرج او بر عهده شوهر است و شوهر خرج او را نمى دهد, مى تواند خرجى خود را بدون اجازه از مال او بردارد, و اگرممكن نيست چنانچه ناچار باشد كه معاش خود را تهيه كند در موقعى كه مشغول تهيه معاش است , اطاعت شوهر بر او واجب نيست .

مـسـالـه 2426 - مـرد اگـر دو زن داشـته باشد و نزد يكى از آنها يك شب بماند, واجب است نزد ديـگـرى نيز يك شب در ضمن چهار شب بماندمگر آنكه زن از حق خود صرف نظر كند, و در غير اين صورت ماندن مرد واجب نيست , بلى لازم است او را به طور كلى متاركه ننمايد, و اولى واحوط اين است كه مرد در هر چهار شب يك شب نزد زن دائمى خود بماند.

مـسـالـه 2427 - شوهر نمى تواند بيش از چهار ماه با عيال دائمى جوان خود نزديكى را ترك كند مگر آنكه زن راضى باشد.

مـسـالـه 2428 - اگـر در عقد دائمى مهر را معين نكنند, عقد صحيح است , و چنانچه مرد با زن نزديكى كند, بايد مهر او را مطابق مهر زنهائى كه مثل او هستند بدهد.

مـسـالـه 2429 - اگـر مـوقـع خواندن عقد دائمى براى دادن مهر مدت معين نكرده باشند, زن مـى تواند پيش از گرفتن مهر از نزديكى كردن شوهرجلوگيرى كند, چه شوهر توانائى دادن مهر را داشـتـه بـاشد چه نداشته باشد, ولى اگر پيش از گرفتن مهر به نزديكى راضى شود و شوهر با اونزديكى كند, ديگر نمى تواند بدون عذر شرعى از نزديكى شوهر جلوگيرى نمايد.

متعه ( ازدواج موقت )

مـسـالـه 2430 - صيغه كردن زن اگرچه براى لذت بردن هم نباشد صحيح است .

مـسـالـه 2431 - احتياط واجب آن است كه شوهر بيش از چهار ماه با متعه خود نزديكى را ترك نكند.

مـسـالـه 2432 - زنى كه صيغه مى شود اگر در عقد شرط كند كه شوهر با او نزديكى نكند, عقد و شرط او صحيح است , و شوهر فقط مى تواندلذتهاى ديگر از او ببرد, ولى اگر بعدا به نزديكى راضى شود, شوهر مى تواند با او نزديكى نمايد.

مـسـالـه 2433 - زنى كه صيغه شده اگرچه آبستن شود حق خرجى ندارد.

مـسـالـه 2434 - زنى كه صيغه شده حق همخوابى ندارد و از شوهر ارث نمى برد و شوهر هم از او ارث نـمـى بـرد, مـگر در صورتى كه ارث بردن راشرط كرده باشند كه در اين صورت هر كه شرط كرده ارث مى برد.

مـسـالـه 2435 - زنى كه صيغه شده اگرچه نداند كه حق خرجى و همخوابى ندارد, عقد او صحيح است , و براى آنكه نمى دانسته , حقى به شوهرپيدا نمى كند.

مـسـالـه 2436 - زنى كه صيغه شده چنانچه بدون اجازه شوهر از خانه بيرون برود, و بواسطه بيرون رفـتن , حق شوهر از بين مى رود, بيرون رفتن او حرام است , و بنابر احتياط در صورتى هم كه حق شوهر از بين نرود, بدون اجازه او از خانه بيرون نرود.

مـسـالـه 2437 - اگر زنى مردى را وكيل كند كه به مدت و مبلغ معين او را براى خود صيغه نمايد, چـنـانـچه مرد او را به عقد دائم خود درآورد, يابه غير از مدت يا مبلغى كه معين شده او را صيغه كند, وقتى آن زن فهميد, اگر اجازه نمايد آن عقد صحيح و گرنه باطل است .

مـسـالـه 2438 - براى محرم شدن , مى تواند پدر يا جد پدرى دختر نابالغ خود را يك ساعت يا بيشتر بـه عـقـد كـسى درآورد, ولى بايد آن عقدبراى دختر نفعى داشته باشد.
و اما اگر براى پسر نابالغ جهت محرم شدن در زمانى كه به طور كلى قابليت استمتاع نداشته باشد زنى را عقدنمايند محل اشكال است .

مـسـالـه 2439 - اگر پدر يا جد پدرى , طفل خود را كه در محل ديگرى است و نمى داند زنده است يـا مـرده , بـراى مـحـرم شدن به عقد كسى درآورد, در صورتى كه مدت زوجيت قابل باشد كه از معقوده استمتاع شود, بر حسب ظاهر محرم بودن حاصل مى شود, و چنانچه بعدا معلوم شود كه در مـوقـع عـقـد, آن دختر زنده نبوده , عقد باطل است و كسانى كه بواسطه عقد ظاهرا محرم شده بودند نامحرمند.

مـسـالـه 2440 - اگر مرد مدت صيغه زن را ببخشد, چنانچه با او نزديكى كرده بايد تمام چيزى را كـه قـرار گـذاشـتـه بـه او بدهد, و اگر نزديكى نكرده واجب است نصف مهر را بدهد, و احتياط مستحب آن است كه تمام مهر را بدهد.

مـسـالـه 2441 - مرد مى تواند زنى را كه صيغه او بوده و هنوز عده اش تمام نشده , به عقد دائم خود درآورد يا اينكه دوباره صيغه نمايد, ولى اين كار قبل از تمام شدن مدت صيغه جايز نيست مگر آنكه باقى مدت را بر زن قبلا ببخشد.

احكام نگاه كردن

مـسـالـه 2442 - نگاه كردن مرد به بدن زنان نامحرم و همچنين نگاه كردن به موى آنان , چه با قصد لـذت چه بدون آن حرام است , و نگاه كردن به صورت و دستها اگر به قصد لذت باشد حرام است , بـلـكـه احتياط آن است كه بدون قصد لذت هم به آنها نگاه نكند, و نيز نگاه كردن زن به بدن مرد نامحرم با قصد لذت حرام مى باشد.

مـسـالـه 2443 - اگر انسان بدون قصد لذت به صورت و دستهاى زنهاى كفار و جاهائى از بدن كه عادت آنها به پوشانيدنش نيست , نگاه كند,اشكال ندارد.