مسيحيت

سيد محمد اديب آل على

- ۱۱ -


باور به معاد در مسيحيت و اسلام

پرسش : اعتقاد به معاد در مسيحيت چگونه است؟ معادشناسى اسلامى و مسيحى چه شباهت ها و تفاوت هايى دارند؟

پاسخ : صدها آيه در قرآن مجيد به گونه اى به مسئله ى حيات پس از مرگ و حساب و كتاب و ميزان و بهشت و جهنم و... اشاره دارند. اما در كتاب مقدس اين گونه نيست و آيات معاد بسيار كم اند; در تورات ذكر صريحى از معاد نيامده و در اناجيل نيز چند آيه بيشتر در اين زمينه وجود ندارد. با اين حال، هم يهوديان و هم مسيحيان به معاد عقيده دارند و براى اثبات آن به آياتى از تورات كه بالملازمه به حيات پس از مرگ دلالت دارد، يا آياتى از اناجيل كه به مسئله ى معاد و حيات پس از مرگ اشاره دارد، استناد مى كنند.[1]

ماهيت مرگ

در مسيحيت واژه ى «مرگ» يا «موت» در سه معنا به كار مى رود: يكى مرگ جسمانى و يا انفصال نفس از بدن; در اين حال روح فانى نمى گردد، ولى چون رابطه اش با بدن قطع شده، وضع آن تغيير مى كند.[2] ديگرى مرگ روحانى، كه وضع روح انسان قبل از نجات و مردن در خطا و گناه است[3] و سوم مرگ دوباره است كه نفس ابدى از حضور خدا منع گرديده به محكوميت و مجازات ابدى محكوم و به جهنم برده مى شود.[4]

به گفته ى عهد قديم، انسان ها اعم از نيك و بد، پس از مرگ به «هاويه» منتقل مى شوند:

يعقوب منتظر بود كه در «هاويه» نزد فرزند خود يوسف برود.[5]

ولى در عهد جديد آمده است:

انسان ها پس از مرگ به «عالم اموات» مى روند.[6] كه هر دو يك معنا را مى رسانند.[7]

از مطالعه ى كتاب مقدس چنين نتيجه مى گيريم كه مرگ نابودى نيست، بلكه انتقال است و پس از مرگ، زندگى روح و حيات همراه با شعور و آگاهى ادامه خواهد يافت.[8]

تعبير قرآن مجيد درباره ى مرگ كه بسيار تكرار شده، واژه ى «توفّى»[9]است كه به معناى «چيزى را به طور كامل دريافت كردن» است. فرستاده ى خدا انسان را دريافت مى كند و نزد خدا مى برد و يا خدا خود، انسان را دريافت مى كند.

از آيات قرآن نيز استفاده مى شود كه ماهيت و حقيقت انسان غير از اين بدن مادى است و آن حقيقت پس از مرگ به حيات خود ادامه مى دهد.[10]

عالم برزخ

فقرات متعددى از كتاب مقدس گوياى آن است كه انسان پس از مرگ و قبل از رستاخيز عظيم به حيات خود ادامه مى دهد و صالحان در لذت و نعمت، و بدكاران در عذاب و آتش اند.[11]

در مورد عذاب مؤمنان به مسيح در عالم برزخ، بين كاتوليك ها و پروتستان ها اختلاف است. كاتوليك ها معتقدند كه مؤمنان گناهكار پس از مرگ، در عذاب و آتش تطهير مى شوند، سپس به آسمان مى روند[12] و آياتى از كتاب مقدس را شاهد مدعاى خود ذكر مى كنند.[13] اما پروتستان ها مى گويند: در فاصله ى بين مرگ و رستاخيز، انسان در حالتى برهنه، يعنى بدون بدن، زندگى مى كند و مؤمنان در نعمت و نزد مسيح، و كافران در عذاب هستند. مؤمنان در اين حالت در حضور خداوند هستند و هر چند ترجيح مى دهند لباس رستاخيز عظيم و بدن روحانى داشته باشند، اما از وضع دنيوى و بودن در لباس جسمانى، بهتر است.[14]

به نظر مى رسد انديشه ى «نجات مؤمنانِ به مسيح» پروتستان ها، با انديشه ى آنان در باب نجات مرتبط است كه معتقدند «نجات تنها با ايمان حاصل مى شود، نه با عمل» و آياتى را از كتاب مقدس براى اثبات ادعاى خود ذكر مى كنند.[15]

مسلمانان بر اساس تعاليم قرآن مجيد معتقدند كه انسان پس از مرگ تا قيامت داراى زندگى خاصى است و در عالمى به سر مى برد كه «برزخ» نام دارد.[16] در اين عالم بدكاران در عالم قبر معذّب، و نيكوكاران متنعّم اند.[17] در روايتى معروف از پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) آمده است:

قبر، باغى از باغ هاى بهشت يا حفره اى از گودال هاى جهنم است.[18]

بنابراين در اصلِ حيات برزخى بين اسلام و مسيحيت اختلاف چندانى نيست، ولى در باب عذاب مؤمنان گنهكار، نظر اكثر مسلمانان با كاتوليك هاى مسيحى شباهت دارد.

رستاخيز عمومى

اعتقاد به رستاخيز عام از مسلّمات هر دو دين است و پيروان هر دو آيين معتقدند كه روزى، همه ى انسان ها براى داورى برانگيخته خواهند شد:

قانون ايمان مسيحى با اعلام رستاخيز مردگان در پايان جهان و حيات ابدى به اوج خود مى رسد... اعتقاد به رستاخيز مردگان از ابتدا از عناصر اساسى ايمان مسيحى بوده است. ترتوليان مى گويد: اعتقاد مسيحيان به رستاخيز مردگان است، و ما با اين اعتقاد زنده ايم.[19]

در انديشه ى مسيحيت رجعت و بازگشت مسيح به رستاخيز و قيامت گره خورده است. عبارات مسيحيان در مورد اين كه رجعت مسيح در دنياست يا در آخرت، بعضاً ابهام دارد، چنان كه كلماتشان در مورد رستاخيز گاهى ناظر به رجعت مسيح و گاهى مربوط به قيامت است.

كليساى كاتوليك در كتاب اعتقادنامه ى رسمى خود، اخروى بودن بازگشت مسيح را تأييد مى كند:

قبل از داورى نهايى، همه ى مردگان بر خواهند خاست، و اين فرمانى است كه همه ى اهل قبور صداى پسر انسان (مسيح) را مى شنوند و از قبور خارج مى شوند; پس كسانى كه اعمال صالح انجام داده اند، براى حيات، و كسانى كه اعمال ناپسند انجام داده اند براى داورى برخواهند خاست. در اين هنگام مسيح در جلال خود با جميع ملائكه ى مقدس خويش مى آيد، آن گاه بر كرسى جلال خود خواهد نشست، و جميع امت ها در حضور او جمع مى شوند. او آنها را از هم جدا مى كند، به قسمى كه شبان ميش ها را از بزها جدا مى كند و ميش ها را بر دست راست و بزها را بر چپ خود قرار مى دهد... و ايشان در عذاب جاودانى خواهند رفت، اما عادلان در حيات جاودانى. (متى، 25: 13 ـ 33، 46).[20]

در فرهنگ قرآن واژه ى «حساب»، «جزا»، «ميزان» و امثال آنها درباره ى قيامت بيش از ساير واژه ها به كار رفته است[21] و برپايى قيامت و حساب رسى را به خاطر عدل و حكمت خداوند و عادلانه بودن آفرينش او مى داند:

آيا آنان كه مرتكب كارهاى بد شدند گمان كرده اند كه آنان را مانند مردمى كه ايمان آورده اند و اعمال نيك انجام مى دهند، قرار مى دهيم، به گونه اى كه زندگى و مرگشان يكسان باشد؟ آنان بد حكمى رانده اند. خداوند آسمان ها و زمين را بر حق آفريده است. براى اين كه هر كس به جزاى آن چه كسب كرده برسد، و آنان هرگز مورد ظلم قرار نخواهند گرفت.[22]

پس در هر دو دين، هدف از قيامت تحقق عدالت خداوند و داورى و حساب رسى اعمال است، با اين تفاوت كه عهد جديد اين وظيفه را برعهده ى عيسى(عليه السلام) قرار مى دهد.

بهشت و جهنم

بنابر كتاب عهد جديد و اعتقاد مسيحيان، پس از داورى نهايى، ابرار از اشرار جدا شده، ابرار در بهشت (آسمان) براى هميشه سعادتمند خواهند گشت و اشرار در دوزخ يا آتش براى هميشه معذب خواهند بود.[23]

عالمان الهيات مسيحى درباره ى جزئيات ثواب و عقاب و بهشت و دوزخ بحث هايى كرده و به تفصيل درباره ى آنها سخن گفته اند.[24]

در قرآن مجيد، پس از حساب رسى، انسان ها به دو دسته، اصحاب جنت (بهشت) و اصحاب نار (آتش) تقسيم مى شوند:

اصحاب نار و اصحاب جنت مساوى و يكسان نيستند، بهشتيان اند كه كامياب اند.[25]

هم چنين طبق آيات قرآن، گروهى براى هميشه در بهشت و گروهى ديگر براى هميشه در دوزخ هستند. كسانى كه ايمان آورده و در حد توان كارهاى نيك انجام داده باشند، براى هميشه در بهشت خواهند بود:

و كسانى كه ايمان آورده و اعمال شايسته كرده اند ـ هيچ كس را جز به قدر توانش تكليف نمى كنيم ـ آنان اهل بهشت و در آن جاودان اند.[26]

ولى كسانى كه كفر ورزند[27] يا براى خدا شريك قايل شوند[28] يا گناه همه ى وجودشان را فرا گيرد[29] يا نسبت به خدا استكبار ورزند[30] و... در آتش مخلّد و جاودان خواهند بود. آيات پرشمارى از قرآن به ذكر جزئيات وضعيت قيامت و بهشت و جهنم و اهل آنها و حالت و شكل و خصوصياتشان پرداخته است.

معاد جسمانى يا روحانى

بنابر هر دو سنّت مسيحيت و اسلام، در روز قيامت همه ى انسان ها برانگيخته و دوباره زنده مى شوند، اما آيا اين معاد روحانى است يا جسمانى؟

برخى از ظاهر كتاب مقدس چنين برداشت كرده اند كه معاد، جسمانى نيز هست، ولى به آياتى تمسك جسته اند كه دلالتشان بر جسمانى بودن معاد قطعى نيست:[31]

ما به قيامت مردگان ايمان داريم. مردگان به زودى حقيقتاً برخواهند خاست. آرى به زودى برخواهند خاست! و مقصود ما از قيامت، قيامت اجساد است; چون قيامت، برخاستن دوباره ى همان چيزى است كه ساقط شده است.[32]

در اعتقادنامه ى رسمى كليساى كاتوليك بر جسمانى بودن معاد تأكيد شده است،[33] لكن نويسنده اى پروتستان مى نويسد:

به طور كلى مى توان گفت كه بدنِ قيام كرده، خلقت كاملا جديدى نخواهد بود; زيرا در آن صورت بدن فعلى نمى بود، بلكه بدنى ديگر، بدنى كه كاشته مى شود بر خواهد خاست (نامه ى اول قرنتيان، 15: 43، 44، 53 و 54). ولى از طرف ديگر، بدن قيام كرده لزوماً شامل تمام اجزاى بدن فعلى نخواهد بود (نامه ى اول قرنتيان، 15: 37 و 38). آن چه طبق كتاب مقدس قطعى به نظر مى رسد اين است كه بدنِ زنده شده با بدن فعلى رابطه اى خواهد داشت، همان طورى كه گندمى كه بر ساقه قرار دارد با گندمى كه از آن به وجود آمده است شباهت دارد. يك شخص بالغ همان بدنى را دارد كه در موقع تولد داشت، هر چند تغييرات زيادى در آن ايجاد شده و داراى آن سلول هايى نيست كه در موقع تولد داشت; به همين طريق بدن قيام كرده، همان بدن اوّليه خواهد بود كه به شكل ديگرى درآمده است.[34]

همان طور كه از عبارات فوق برمى آيد، نويسنده تلاش مى كند برخى از شبهات معاد جسمانى را پاسخ دهد. با اين حال از برخى عبارات اناجيل برمى آيد كه زندگى آن دنيا به گونه ى ديگرى است:

عيسى در جواب ايشان گفت: ... در قيامت نه نكاح مى كنند و نه نكاح كرده مى شود، بلكه مثل ملائكه ى خدا در آسمان هستند.[35]

در قرآن مجيد آيات بسيارى صراحت در معاد جسمانى دارند.[36] با اين حال در ميان عالمان مسلمان درباره ى كيفيت معاد نظريات مختلفى مطرح بوده است: به حكما نسبت داده شده كه قايل به معاد روحانى اند، برخى نيز معاد جسمانى را پذيرفته و عده اى به روحانى ـ جسمانى بودن معاد تأكيد كرده اند.[37]

هر گروه از عالمان مسلمان براى اثبات معاد و جسمانى يا روحانى يا جسمانى ـ روحانى بودن آن، ادله اى ذكر كرده و شبهات را پاسخ داده اند.[38]

بسيارى از مباحث معاد و كيفيت آن در اسلام و مسيحيت مشابه يكديگرند.[39]

مسيحيت و اديان دیگر

آموزه هاي نجات در مسیحیت و اسلام

پرسش : از ديدگاه مسيحيت چه انسانى رستگار مى گردد و نجات مى يابد؟ آيا راه نجات منحصر در مسيحى شدن است؟ نظر اسلام در اين باره چيست؟

رستگارى و نجات از ديدگاه مسيحيت

پاسخ : رستگارى و نجات در مسيحيت در دو باب مطرح مى گردد: يكى در مورد گناه ذاتى و نجات از آن; و ديگرى در مورد گناهان ارادى و پاكى از آنها و پيروى از تعاليم مسيح و انجام اعمال نيك، و در پى آن بحث از لزوم احكام و شريعت.

در مورد نجات از گناه ذاتى، كتاب مقدس اعلام مى دارد كه مرگ عيسى فقط براى برگزيدگان و ايمان آورندگان به او نبود بلكه او براى تمامى جهانيان جان داد.[40]

اما متألهان مسيحى معتقدند مرگ مسيح تنها براى كسانى كه به او ايمان آورنده اند، نجات بخش است، يكى از ايشان آموزه ى فوق را چنين تفسير مى نمايد:

مرگ عيسى سبب شد كه مجازات گناه به تعويق افتد و مردم فرصت زندگى و توبه داشته باشند. مرگ مسيح موانعى را كه در راه خدا وجود داشت، برطرف ساخت و تنها مانعى كه وجود دارد، رد كردن عمدى نجات توسط انسان است. كفاره ى مسيح از نظر اين كه در اختيار همه است محدوديتى ندارد، اما تنها براى كسانى مفيد است كه ايمان آورند.[41]

ديدگاه سنتى كليساى كاتوليك اين بود كه نه تنها نجات منحصر در ايمان به مسيح است، بلكه در انحصار كليساى كاتوليك است و خارج از سازمان كليساى كاتوليك به هيچ وجه نجات و رستگارى ممكن نيست.

ديدگاه فوق كه در آثار بزرگان كليساى كاتوليك مطرح شده بود در شوراى چهارم لاتران (1275 م) مجدداً تكرار شد و در سال 1302 م، پاپ «بونيفاس هشتم» طى يك فرمان پاپى اعلام كرد كه: «ما اظهار و اعلان مى كنيم كه هر موجود انسانى كه بخواهد نجات يابد، بايد مطيع پاپ روم باشد».[42]

در قرون اخير آموزه ى فوق تعديل يافته و جاهلان قاصر را هم مشمول نجات مى دانند. در سال 1854 م پاپ «پيوس نهم» در توصيف آموزه ى نجات اعلام كرد كه «حكم خروج از كليسا» درباره ى كسانى كه به واسطه ى شرايط، با مذهب حقيقى آشنايى ندارند و ناآشنايى آنان تقصير خودشان نيست، صدق نمى كند.[43]

در شوراى واتيكان دو (1962 ـ 1965 م) كه توسط پاپ «يوحناى بيست و سوم» افتتاح گرديد و در زمان رياست پاپ «پولس ششم» به پايان رسيد و هدف از تشكيل آن نوسازى كليساى كاتوليك به مقتضاى نيازهاى عصر جديد به ويژه با توجه به نفوذ و گسترش مادى گرايى و كمونيسم بود، براى اولين بار سخن از نجات غير مسيحيان خداجوى به ميان آمد:

كسانى هم كه انجيل مسيح و يا كليساى او را نشناخته ولى با وجود اين صادقانه خدا را جستوجو كرده اند و تحت عملكرد فيض تلاش مى كنند تا اراده ى خدا را تا آن حد كه وجدانشان به ايشان حكم مى كند، به جا آورند، مى توانند به نجات و رستگارى ابدى دست يابند. هم چنين كسانى كه بدون تقصير، هنوز شناختى روشن و بسنده از خدا ندارند، منتهى به واسطه ى فيض الهى مى كوشند زندگى نيكويى داشته باشند، تحت مساعدت عنايت الهى قرار دارند.[44]

يكى از اسناد مهم شوراى واتيكانِ دو مربوط به مناسبات كليسا با مسلمانان است، در اين بيانيه چنين آمده است:

كليسا هم چنين با احترام عميق به مسلمانانى مى نگرد كه خداى يگانه و لم يزل و رحيم و متعالى را مى پرستند كه آسمان ها و زمين را خلق كرده و با انسان سخن گفته است. همان گونه كه اسلام با اراده ى خويشتن رد پاى خود را به سَلَفش ابراهيم(عليه السلام)مى رساند، مسلمانان نيز مثل خود ابراهيم(عليه السلام) كه به خدا تسليم شد، جهد مى كنند تا خويشتن را به احكام رازآلود او تسليم نمايند. مسلمانان به عيسى(عليه السلام) به منزله ى پيامبر، حرمت مى نهند، اما او را به خدايى نمى ستايند، و براى مريم، مادر باكره ى او، احترام قايل اند و بعضاً هم با صدق و اخلاص ملتمس او مى شوند; به علاوه، مسلمانان در انتظار روز داورى هستند كه در آن روز، خداوند تمامى انسان ها را از مرگ برمى خيزاند و به آنان پاداش مى دهد.

به اين دليل، مسلمانان به حيات معنوى و پرستش خدا، اساساً از طريق نماز و انفاق و روزه اهميت فراوانى مى دهند. در طى قرون گذشته، مناقشه و خصومت مكرر بين مسيحيان و مسلمانان برانگيخته شد اما اكنون اين مجمع مقدس مصرّاً از همگان مى خواهد تا گذشته را فراموش كنند و تلاش هاى صميمانه اى در فهم متقابل به عمل آورند و براى حفاظت و ارتقاى خير تمام آدميان و عدالت اجتماعى و اخلاقيات نيكو، و نيز صلح و آزادى با هم تشريك مساعى نمايند.[45]

در مورد نجات و رستگارى مؤمنانِ به مسيح در صدر اول مسيحيت اين بحث پيش آمد كه آيا رعايت احكام و آداب براى نايل شدن به رحمت خدا و ورود به بهشت لازم است، يا همان ايمان به مسيح به تنهايى كارساز است و فداشدن او تمام مشكلات را حل كرده است؟

پولس با توجه به برخى كلمات حضرت عيسى(عليه السلام)،[46] به شدت با شريعتى شدن آيين مسيحيت مخالفت كرده بلكه عمل به احكام و شريعت را مانع رستگارى شمرده است:

اينك من پولس به شما مى گويم كه اگر مختون شويد، مسيح براى شما هيچ نفعى ندارد.[47]

اگر اهل شريعت وارث باشند، ايمان عاطل شود و وعده باطل; زيرا كه شريعت باعث غضب است، زيرا جايى كه شريعت نيست، تجاوز هم نيست.[48]

عقايد پولس در ابتدا با مخالفت شديد حواريون و يهوديان مسيحى شده مواجه شد. اينان با مراجعه به كلمات[49] و تعاليم و اعمال حضرت عيسى(عليه السلام)، عمل به احكام و شريعت را براى نيل به سعادت جاودانه و نجات لازم مى شمردند. مضامين رساله ى يعقوب در دفاع از شريعت به حدى واضح است كه به نظر مى رسد اين رساله و رساله هاى پولس در ردّ يكديگر نگاشته شده اند. يعقوب مى نويسد:

اى برادران من! چه سود اگر كسى بگويد ايمان دارم وقتى كه عمل نداشته باشد. آيا ايمان مى تواند او را نجات بخشد؟ پس اگر برادرى يا خواهرى برهنه و محتاج خوراك روز باشد و كسى از شما به ايشان بگويد: «به سلامتى برويد و گرم و سير شويد» لكن مايحتاج بدن را به ايشان ندهد، چه نفع دارد؟ هم چنين ايمان نيز اگر اعمال ندارد در خود مرده است.[50]

امروزه هيچ مسيحى اى پايبند به شريعت يهود نيست و مرگ مسيح را ناسخ شريعت مى داند; اما از نگاهى ديگر ميان فرقه ى پروتستان و كاتوليك، در مورد نجات و رستگارى اختلاف روى داده است. كاتوليك ها معتقدند كه سعادت ابدى با دو شرط ايمان به خدا و فيض او، و ديگرى اعمال صالح، حاصل مى شود و مى كوشند اظهارات كتاب مقدس را كه با اين موضوع هماهنگى ندارد، تأويل كنند. آنان احكام خدا را كه لازم الرعايه هستند، عبارت از احكام ده گانه ى عهد عتيق (به استثناى احترام روز شنبه) و اخلاق كامل مسيحيت مى دانند. اخلاق مسيحى سلسله قوانين عملى مشخصى است كه به عهده ى افراد گذاشته شده است، مانند حضور در جشن هاى كليسا، شركت در مراسم عشاى ربانى، حضور براى اعتراف، به جا آوردن روزه ى چلّه،[51] و هم چنين روزه هاى نذر و خوددارى از خوردن گوشت در روزهاى پرهيز.[52]

اما پروتستان ها به تبعيت از «مارتين لوتر» ـ كه وى را احياگر انديشه هاى فراموش شده ى پولس لقب داده اند ـ تنها عامل نجات را ايمان و برخوردارى از فيض الهى مى دانند. البته او مخالف كار نيك نبود بلكه معتقد بود كه اگر خدا بر اساس اعمال نيكو ما را بپذيرد، در مورد پذيرفته شدن نمى توان هيچ اطمينانى داشت. عادل شمردگى بر اساس ايمان، به اين معناست كه... ما مى توانيم به كارهاى نيكو مبادرت كنيم، اما كارهاى نيك ما براى كسب تأييد الهى و پذيرفته شدن از سوى او نيست، بلكه ما به اين دليل اعمال نيكو انجام مى دهيم كه خدا ما را پذيرفته است.[53]

در نگاه پروتستان ها، هرچند ايمان تنها عامل نجات شمرده مى شود، اعمال صالح مى تواند شخص نجات يافته را به درجات بالاتر ارتقا دهد و گنج هايى برايشان در آسمان بيندوزد.[54] بنابراين، نقش اعمال صالح، فزونى نعمت ها و مقامات است، نه رهايى از عذاب و جهنم. مؤمن در مورد گناهان خود دادرسى نخواهد شد; زيرا براى گناهان او در شخص مسيح و صليبش دادرسى شده است.

اما كاتوليك ها معتقدند، شخص گناهكار در صورتى كه بدون توبه از دنيا برود، در برزخ عذاب خواهد شد.

گناهان به دو دسته تقسيم مى شوند: قسم اول را اصطلاحاً خطاهاى مرگبار مى خوانند و آنها گناهانى هستند كه در صورت جبران نشدن با توبه، موجب محروميت از سعادت ابدى مى شوند. بدعت، كفرگويى و فساد، از جمله ى اين گناهان هستند.

نوع دوم را گناهان عارضى مى خوانند كه هر چند شخص را مستوجب ملامت مى كند، اما مانع حصول سعادت ابدى نمى شود.[55]

نجات در منابع اسلامى

در اسلام آموزه اى به نام «گناه ذاتى» و «فدا» وجود ندارد و هر مولودى با فطرت پاك به دنيا مى آيد و بار گناه ذاتى بر دوش ندارد. خدا خود براى نجات بشر از گمراهى توسط رسولان، به آنان، عقل و وحى عنايت كرده و قدم اول را براى بازگشت خطاكاران برداشته است:

پس خداوند به آنان -گناهكاران- روى كرد تا توبه كنند. همانا خدا توبه پذير و مهربان است.[56]

از ديدگاه قرآن مجيد، نجات از آثار بدِ گناهان، چه آثار وضعى و چه استحقاق عقوبت، با توبه و استغفار و دعا حاصل مى شود:

و اى قوم من! از پروردگارتان آمرزش بخواهيد و به درگاه او توبه كنيد تا از آسمان بر شما بارش فراوان فرستد و نيرويى بر نيروى شما بيفزايد.[57]

از نظر اسلام، دين خدا «اسلام» است و تمامى پيامبران «مسلم» و در برابر اراده ى او تسليم بوده اند[58] و هدف همه ى آنها بندگى خدا و نفى ارزش هاى غيرالهى و نفى بندگى غير خدا و مبارزه با طاغوت و امر به نيكى و نهى از پليدى بوده است و در جهت تحقّق اهداف فوق، قوانين و احكامى را بيان كرده اند و مردم را به انجام آنها دعوت، و از تخلف از آنها برحذر داشته اند.[59]

با ظهور پيامبر هر زمانى، مردم موظف به رعايت دستورهاى او هستند و شريعت سابق نسخ مى گردد. اعلام شريعت جديد هم چون اعلام قانون جديد است كه ناسخ قوانين گذشته به حساب مى آيد.[60]

بنابراين از ميان رفتن شريعت، پس از كشته شدن حضرت عيسى، نمى تواند صحيح باشد. شريعتى بودن دين به اين معناست كه خداوند بر اساس مصالح و مفاسدى كه در انجام يا ترك يك عمل نهفته است دستورهايى را ابلاغ كرده كه باعث تعالى شخصيت انسان و رسيدن او به رستگارى است. در عين حال به اين نكته بايد توجه داشت كه اجراى شريعت به تنهايى كافى نيست و بايد با اعتقادات صحيح و صفاى باطن همراه شود; به عبارت ديگر: نجات و رستگارى در گرو اصلاح عقيده، اصلاح اخلاق و اصلاح عمل است.

قرآن مجيد خلاصى از زيان و راه نجات و سعادت را ايمان، عمل صالح و سفارش به حق و صبر مى داند.[61] گروهى را بر صراط مستقيم هدايت و دسته اى را در ضلالت و گمراهى و عده اى را اهل عناد و انكار معرفى مى نمايد.[62] اين ها كسانى هستند كه حق را شناخته ولى عالماً و عامداً از پذيرش آن سرباز زده و با آن به مخالفت برخاسته اند. خداوند براى اين گروه دورى از رحمت و عذاب جاودانه را در نظر گرفته است.[63]

گمراهان دو دسته اند: قاصر و مقصّر. قاصران كه در اصطلاح قرآن «مستضعف» نام دارند، عذرشان پذيرفته شده است و گناهكار محسوب نمى شوند. از كلمات پيشوايان دينى استفاده مى شود كه اكثر مردم از اين طبقه اند.

پاورقى:‌


[1]. ر.ك: راب اُ. كهن، گنجينه اى از تلمود، ص 363، انجيل متى، 22: 23 ـ 32، 25: 41 ـ 46 و ا ئ 8: 12; انجيل لوقا، 16: 21 ـ 31.
[2]. سفر پيدايش، 3: 11.
[3]. دوم تيموتاوس، 1: 10 ـ 11.
[4]. مكاشفه، 20: 10، انجيل يوحنّا، 3: 26، ر.ك: جيمس انس الاميركانى، نظام التعليم فى علم اللاهوت القويم، ج 2، ص 487.
[5]. پيدايش، 37: 35 و نيز آيات: مزامير، 6: 5 و 9: 17، ايوب، 4: 13 و 17 و... .
[6]. انجيل لوقا، 16: 23، اعمال رسولان، 2: 27 و 13، مكاشفه، 1: 18 و 6: 8 و... .
[7]. هنرى تيسن، الهيات مسيحى، ص 363.
[8]. اشعياء، 14: 9 ـ 11 و 15 ـ 17; انجيل متى، 22: 31 ـ 32، و انجيل لوقا 16: 19 ـ 31.
[9]. ر.ك: سوره ى انعام، آيه ى 61، سوره ى نساء، آيه ى 97، سوره ى نحل، آيه ى 28 و 32، سوره ى انفال، آيه ى 50 و... .
[10]. آيات اشاره شده; و ر.ك: سوره ى محمد، آيه ى 27 و سوره ى سجده، آيه ى 11.
[11]. انجيل لوقا، 16: 9 ـ 31 و 23: 43; دوم قرنتيان، 5: 8; مكاشفه، 14: 13 و... .
[12]. الهيات مسيحى، ص 325.
[13]. انجيل متى، 12: 32; اول قرنتيان، 3: 13 ـ 15 و...
[14]. نظام التعليم فى علم اللاهوت القويم، ج 2، ص 488 ـ 489.
[15]. انجيل لوقا، 23; 43 و 16: 19 ـ 3; دوم قرنتيان، 5: 8; يلپيان، 1: 23 و... .
[16]. اين نام از قرآن اخذ شده است. سوره ى مؤمنون، آيه ى 100.
[17]. ر.ك: سوره ى مؤمن، آيه ى 45 ـ 46، سوره ى نحل، آيه ى 32.
[18]. بحار الانوار، ج 6، ص 214.
[19]. Catechism of the chatholic church. P. 237 - 238.
به نقل از: عبدالرحيم سليمانى اردستانى، درآمدى بر الهيات تطبيقى اسلام و مسيحيت، ص 205.
[20]. Ibid, P 320.
به نقل از همان، ص 208.
[21]. ر.ك: سوره ى ص، آيه ى 16، 26 و 53، سوره ى مؤمن، آيه ى 40، سوره ى ابراهيم، آيه ى 12.
[22]. سوره ى جاثيه، آيه ى 21 ـ 22.
[23]. نظام التعليم فى علم اللاهوت القويم، ج 2، ص 519 ـ 521; انجيل يوحنّا دمشقى،المئة مقاله فى الايمان الارثو ذكسى، ص 278.
[24]. همان.
[25]. سوره ى حشر، آيه ى 20.
[26]. سوره ى اعراف، آيه ى 42.
[27]. سوره ى بقره، آيه ى 39.
[28]. سوره ى مائده، آيه ى 72.
[29]. سوره ى بقره، آيه ى 81.
[30]. سوره ى اعراف، آيه ى 36.
[31]. مانند دانيال، 12: 2، مزامير، 16: 1 ـ 10، انجيل يوحنّا، 5: 27 ـ 28 و... .
[32]. المئة مقاله فى الاديان الارثوذكسى، ص 275.
[33]. CCC, P. 225.
[34]. الهيات مسيحى، ص 365 ـ 366.
[35]. انجيل متى، 22: 30.
[36]. ر.ك: سوره ى عاديات، آيه ى 9، سوره ى قيامت، آيه ى 3 ـ 4 و... .
[37]. مؤلف شرح المقاصد قول روحانى بودن معاد را به حكما، جسمانى بودن را به جمهور مسلمانان و جسمانى ـ روحانى بودن را به غزالى نسبت داده، و خودش قول اخير را تأييد مى كند. (ر.ك: سعد الدين تفتازانى، شرح المقاصد، ج 5، ص 88).
[38]. همان; ر.ك: عبدالله شبّر، حق اليقين فى معرفة اصول الدين، ج 2، ص 36 - 38; و عبدالرحمن بن احمد ايجى، المواقف فى علم الكلام، ص 372.
[39]. عبدالرحيم سليمانى اردستانى، درآمدى بر الهيات تطبيقى اسلام و مسيحيت، ص 214.
[40]. انجيل يوحنّا، 1: 29; نامه ى پولس به عبرانيان، 2: 9; نامه ى پطرس، 3: 9.
[41]. هنرى تيسن، الهيات مسيحى، ص 224; و ر.ك: ساروخاچيكى، اصول مسيحيت، ص 87.
[42]. تونى لين، تاريخ تفكر مسيحى، ص 264.
[43]. محمد رضا زيبايى نژاد، مسيحيت شناسى مقايسه اى، ص 397.
[44]. تاريخ تفكر مسيحى، ص 294.
[45]. ويليام مونتگمرى وات، برخورد آراء مسلمانان و مسيحيان، ص 250; و توماس ميشل، كلام مسيحى، ص 111.
[46]. در يك جا فرموده است: «خدا باران خود را بر عادلان و ظالمان مى باراند.» (انجيل متى، 5: 45) و فرموده: «وقتى انسان آن چه را در قدرت دارد انجام مى دهد بايد خود را غلام بى منفعت بخواند.» (انجيل لوقا، 11: 10) كنايه از اين كه نبايد در انتظار اجر و پاداش باشد. و در مثَل «تاكستان» مى گويد: «عمله هايى كه تمام روز كار مى كردند، بيشتر از كسانى كه يك ساعت مشغول كار بودند مزد نگرفتند.» (انجيل متى، 20: 1).
[47]. نامه ى پولس به غلاطيان، 5: 2.
[48]. نامه ى پولس به روميان، 4: 15.
[49]. در كلماتى از حضرت عيسى بر حفظ شريعت موسوى تأكيد شده است: «ناگاه شخصى آمده عيسى را گفت: اى استاد نيكو چه عمل كنم؟ گفت: «... اگر بخواهى داخل حيات شوى احكام را نگه دار.» گفت: كدام احكام؟ عيسى فرمود: «قتل مكن، زنا مكن، دزدى مكن، شهادت دروغ مده، پدر و مادر خود را حرمت دار و همسايه ى خود را مثل نفس خود دوست بدار.» (انجيل متى، 19: 17) «گمان مبريد كه آمده ام تا تورات يا كتب انبيا را باطل سازم. نيامده ام تا باطل سازم، بلكه آمده اما ئ تا تمام كنم.» (انجيل متى، 5: 17).
[50]. رساله ى يعقوب، 2: 14.
[51]. Lent: دوره ى چهل روزه ى پرهيز يا توبه و زمان روزه ى مسيحيان كاتوليك كه از چهارشنبه توبه شروع و تا عيد پاك به طول مى انجامد (محمد رضا زيبايى نژاد، مسيحيت شناسى مقايسه اى، ص 413).
[52]. رابرت وير، جهان مذهبى، ص 74.
[53]. تونى لين، تاريخ تفكر مسيحى، ص 262.
[54]. انجيل يوحنّا، 5: 24; نامه ى دوم به قرنتيان، 5: 21، و هنرى تيسن، الهيات مسيحى، ص 337.
[55]. انجيل يوحنّا پطرس الغورى، مختصر اللاهوت الادبى، ص 116، و پطرس بستانى، دايرة المعارف، ج 7، ص 415.
[56]. سوره ى توبه، آيه ى 118.
[57]. سوره ى هود، آيه ى 52.
[58]. سوره ى آل عمران، آيه ى 19.
[59]. ر.ك: سيد محمد حسين طباطبايى، الميزان فى تفسير القرآن، ج 5، ص 35، ذيل آيه ى 48 سوره ى مائده.
[60]. ر.ك: مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، ج 1، ص 277.
[61]. سوره ى والعصر.
[62]. سوره ى حمد، آيه ى 5 ـ 6.
[63]. آيات زيادى بر اين مطلب دلالت دارد. ر.ك: سوره ى بقره، آيه ى 256.